راهکارهای دوره روانشناسی ثروت۳، برای حل مسائل کسب و کار شما
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری272MB23 دقیقه
"نحوه شناسایی و رفع موانع ذهنی ای که نتیجه اش افزایش فروش و رونق در کسب و کار است" و معرفی چند جلسه مهم از دوره ثروت3 در این رابطه
سوال:
چند ماه پیش دوره روانشناسی ثروت 3 رو خریداری کرده و در حال استفاده از آن هستم. در طی استفاده از این آموزش ها، نتایجی عالی وارد کسب و کارم شده است.
وقتی به جلسه 14 دوره روانشناسی ثروت3 رسیدم و توضیحات استاد درباره چگونگی استفاده از تکنولوژی و امکانات جهان در کسب و کارمان به منظور رشد آن را شنیدم، این جلسه آنقدر برایم انگیزه بخش و موثر بود که به خاطر بارها گوش دادن به این جلسه، ایده هایی به من الهام شد و با اجرای آنها، کسب و کارم واقعا به یک مرحله بالاتر هدایت شد.
یعنی ورود به مدار جدید را کاملا درک کردم.
و به وضوح منظور استاد از اینکه می گوید وقتی تو تصمیم می گیری، جهان با امکاناتش به تو کمک می کند تا از مسیر راحت تری به خواسته ات برسی، با گوشت و خونم درک کردم.
در بخشی از این جلسه، استاد درباره نقش استفاده از امکاناتی مثل اینترنت، در گسترش کسب و کار صحبت می کند. از آنجا که من طراح سایت هستیم و کسب و کارم وابسته به اینترنت است، درخواستم این است که لطفا به بنده این اجازه رو بدهید که حدود 5 دقیقه از این جلسه و صحبت های استاد عباس منش را در سایت خودم قرار دهم برای ترغیب مشتری هام برای درک ضرورت طراحی سایت برای کسب و کارشان و نقش سایت در فروش بیشتر.
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
از نظر شما و حتی افراد زیادی، این فقط یک درخواست ساده به نظر می رسد و هدف شما از این درخواست به ظاهر ساده و منطقی، قطعاً ترغیب مشتریان تان برای ایجاد فروش بیشتر و سپس رشد کسب و کارتان و سپس رسیدن به استقلال مالی است. بی آنکه اطلاع داشته باشی، باور محدود کننده یا همان موضوعی که در دوره کشف قوانین زندگی، استاد عباس منش آنها را ترمز یا کدهای مخرب می نامد که یکی از موانع اصلی رشد کسب و کار شما و میزان سودهی کسب و کارتان است، خودش را در این رفتار به وضوح نشان می دهد.
در ادامهی مقاله ، ریشه این مسئله بررسی و راهکارها اساسی به کمک مطالب آموزشی دوره روانشناسی ثروت۳، توضیح داده خواهد شد.
اگر بتوانی این راهکارها را باور و به آنها عمل کنی، کدهای مخرب را در باورهایت اصلاح میکند و رونق را به کسب و کارت به شکل:
مشتریهای راحت؛
فرصتها و بازارهای پرسود؛
ایدههای کارآمد برای تولید کالا یا خدمت؛
و…
هدایت میکند. آنهم به صورت طبیعی و بدون نیاز به تقلا.
زیرا هدف آموزش های دوره روانشناسی ثروت۳، تغییر باورهای محدود کننده ای است که منشأ اصلی این جنس از تفکر یا راهکار برای جذب مشتری و رونق کسب و کارت است.
حال آنکه طبق قانون، تنها وقتی به ایدهها و راهکارها و فرصتهایی- که در نهایت به رونق کسب و کارت میانجامد– دسترسی پیدا میکنی که، آن باورهای محدودکننده را تغییر دهی و آن کدهای مخرب را اصلاح نمایی و به این شکل، برنامهای ثروت آفرین روی ذهنت نصب کنی.
در یک کلام، اصل را از فرع تشخیص دهی، از تمرکز بیش از اندازه به فرع، دست برداری و تمام تمرکز خود را صرف درک آن اصل و اجرایش در کسب و کارت نمایی.
این کار نه تنها سود کسب و کارت را رشد میدهد، بلکه مسیر این رشد را برایت مسیری بدون تقلا، سودآور اما کم هزینه و لذت بخش مینماید.
در طی آموزش های دوره روانشناسی ثروت۳، اتفاقی که مرتباً برای افراد استفاده کننده از دوره رخ خواهد داد، چنین فرایندیاست:
هرچه با تکرار مطالب این دوره، به درک بهتری از قوانین ثروت و قوانین رونق در کسب و کار کسب میرسند، مرتباً:
از یک طرف قادر می شوند از طریق رفتارها و نتایج شان، باورهای محدود کننده ی مخفی یا همان ترمز ها و کدهای مخربی را پیدا کنند که منشأ آن نوع رفتار و آن نوع نتیجه بوده، اما آنقدر نامحسوس، مخفی و گمراه کننده بوده که گاهی حتی آن را به عنوان فاکتور اصلی در نظر گرفته بودند.
از طرف دیگر، نحوه ساختن باورهای قدرتمند کننده و نحوه نوشتن کدهای سازندهای را برای ذهنشان یاد میگیرند که، اول از همه خودش را به شکل احساس خوب و تغییر نگرش و رفتار آنها نشان می دهد و سپس آرام آرم به شکل آمارهای مالی در افزایش سود، افزایش فروش و ورود به بازارها و فرصتهای سودآورتر و رشد کسب و کارشان نشان میدهد.
فرصتها و بازارهایی که هرگز در این لحظه، حتی کوچکترین ایدهای درباره امکان پذیر بودنش نیز نداشتهاند، چه برسد به تجربهاش.
اشکالی که در اینجا وجود دارد، نتیجه گیری اشتباه درباره عواملی است که می تواند شما را به این هدف، یعنی رشد کسب و کار و تجربه استقلال مالی برساند. یکی از اشتباهات رایج در الگوبرداری از افراد موفق، بررسی آن نتایج با نگاه سطحی است.
به همین دلیل افراد، درباره عواملی اصلی ای که آن آن موفقیت ها را به وجود آورده، نتیجه گیری های اشتباهی می کنند.
مثلاً دلیل موفقیت یک فرد خاص را نوع شغل یا شیوه ای می دانند که آن فرد در کسب و کارش دارد یا حتی محصولی که تولید می کند و خدماتی که ارائه می دهد. یا حتی شیوه ای که او برای ارائه تولید و خدماتش اجرا می کند را به عنوان عامل موثر در نظر می گیرند.
به همین دلیل فوراً شروع به کپی نمودن آن شیوه می نمایند اما در نهایت می بینند که هیچ تغییری ایجاد نشده.
وقتی به فردی نگاه می کنی که موفقیت های مد نظرت را دارد و دوست داری شما هم به آن نتایج دست یابی، باید به جای شغل یا امکانات آن فرد و در یک کلام، درختان پر از میوه و به ثمر نشستهی آن فرد، کمی عمیق تر به این قضیه نگاه کنی.
یعنی به دنبال شناختن باورهایی باشی که آن فرد به خاطر ساختن شان به آن نوع اقدامات هدایت شده و به واسطه اجرای آنها، چنین نتایجی را کسب نموده.
در یک کلام، باید بتوانی ریشه هایی را ببینی که عامل تغذیه و به ثمر رسیدن آن میوه هاست.
و به نظر من، مزیت اصلی آموشهای دورهی روانشناسی ثروت 3، به عنوان یک راهبر در رونق یک کسب و کار، این است که، آموزهها و راهکارها توسط فردی مانند استاد عباسمنش آموزش داده میشود که اولاً:
اولاً قوانین زندگی را شناخته و اصل را از فرع تشخیص داده است:
ثانیاً، با به کار گرفتنِ آگاهانهی این تشخیص، توانسته، آنچه را به نتیجه برساند که میتوانیم «کسب و کار فوق العاده» و در نگاه عمیق تر، تجربه آزادی مالی و زمانی و مکانی به معنای واقعی کلمه، بنامیم.
آنهم بدون سرمایه اولیه، بدون پارتی، بدون شریک و سرمایه گذار، بدون مدرک دانشگاهی و بدون هر عامل بیرونی دیگری که میتوان از آن به عنوان یک عامل مهم یاد کرد.
افراد موفق زیادی هستند که کسب و کارهای فوقالعاده ایجاد کردهاند و به آزادی مالی و زمانی و مکانی رسیدهاند، اما از آنجا که ممکن است درک ملموسی از قوانین نداشته باشند و آن قوانین را به صورت ناآگاهانه اجرا کرده باشند، نمیتوانند درباره عوامل اصلیای صحبت کنند که موفقیتهای آنها را رقم زده است.
اما آنچه که دورهی روانشناسی ثروت3، درباره کسب و کار ارائه میدهد، «آگاهیهای خالص و نابی است» که هر کسب و کاری را در هر کشوری و هر موقعیت جغرافیاییای تغذیه میکند و آن را در مسیر رشد و ترقیی قرار میدهد. چون تمرکز این دوره، فقط بر درک اصل و اجرای آن در کسب و کار است.
هدف استاد عباس منش از تولید دوره هایی مثل روانشناسی ثروت۳، ایجاد چنین حدی از درک عمیق قوانین کیهانی و تمرکز بر اصل، در افراد است تا بتوانند همواره هر موضوعی را در کسب و کارشان، با ذره بین قوانین کیهانی بررسی و نتیجه گیری ای اساسی در آن باره داشته باشند تا همواره راهبر کسب و کارشان در مسیر صحیح باشند.
کار این دوره، تبدیل شما به چنین فردی است که می تواند همواره در هر موفقیت یا حتی شکستی، رد پای قوانین را بیابد و با استفاده از آن، همواره در مسیر پیشرفت و موفقیت بماند
زیرا نتیجه گیری های نادرست، افراد را از مسیر صحیح گمراه و از هدف شان دور می سازد.
بارها شنیده ایم که می گویند:
فلانی به این دلیل موفق است که خیلی منظم است
فلانی به این دلیل موفق است که صبح خیلی زود بیدار می شود
فلانی به این دلیل موفق است که ساعات بسیاری را در روز کار می کند
دلیل موفقیت فلانی، ارائه محصولات از طریق وب سایت است
فلانی به این دلیل موفق است که از کودکی مجبور شد در کنار درس خواندن، مخارج خانواده اش را نیز تأمین نماید.
ممکن است هر کدام از این مسیرها و عادت ها، بخشی از اقداماتی باشد که آن فرد به سمت انجامش هدایت شده، اما نکته اساسی این است که ما به دنبال قوانین هستیم. یعنی عامل اصلی ای که در پشت آن نظم، پشتکار، انگیزه، تعهد، عشق و علاقه، نوع ارائه خدمات و محصولات و … است و آن نتایج را رقم زده است. وگرنه افراد منظم بسیاری هستند که همیشه درگیر مشکلات مالی اند.
افرادی زیادی هستند که از کودکی تا الان همیشه به دنبال راهی برای تأمین مخارج اولیه زندگی شان هستند. افرادی که تمام ساعات شبانه روزشان صرف انجام کارهای سخت و طاقت فرسا می شود تا از عهده اجاره خانه آخر ماه بر آیند.
کسب و کارهای زیادی وجود دارد که سایت آنها یک فروش هم ندارد.
یکی از دوستانم کسب و کاری اینترنتی در حوزه اجاره مسکن داشت. هر زمان موضوع بحث، “کسب و کار یا افزایش درآمد” می شد، او مهم ترین عامل موفقیت را بازخوردهایی می دانست که مشتریان قبلی در قالب درج نظر یا امتیاز به خدمات او در این باره ارائه داده بودند.
زیرا از نظر او عاملی که مشتری را به کسب و کارش هدایت می کند، نظر دیگران درباره خدمات اوست و نه باورهایی که خودش درباره کسب و کارش دارد. در نتیجه به جای اینکه باورهای اساسی تر و قدرتمند کننده تری درباره ثروت بسازد، تمام تمرکزش بر این بود که چه کاری انجام دهد تا مشتریان نظرات بیشتری ارائه دهند.
به قول خودش همیشه می گفت: review ها خیلی مهم اند!!
باید تمام تلاشت را انجام دهی تا review های خوبی داشته باشی. زیرا اگر این موضوع درست بشود، همه چیز خوب پیش می رود.
این موضوع آنقدر برایش مهم شده بود که به کلی اصل ماجرا را فراموش کرده بود و به شدت به جای تمرکز بر ایجاد استقلال مالی، همه خلاقیت و تلاش اش در صدد افزایش امتیازات یا review ها بود.
زیرا در ذهن او، تنها راه رسیدن به استقلال مالی، افزایش درآمد بود و تنها راه افزایش درآمد را، داشتن review های عالی می دانست و لاغیر!!
به همین ترتیب، این دوستمان به جای اینکه به اصل ماجرا و هدف اصلی اش که رسیدن به استقلال مالی بود، بپردازد، کل تلاشش افزایش review ها بود تا بازدیدهایش در لینک اول جستجوهای گوگل قرار بگیرد و مشتریان جدید، او را به عنوان فردی صادق با خدمات عالی بشناسند و راحت تر بخواهند با او وارد معامله بشون.
در ظاهر این کار منطقی به نظر می رسد، اما به نظر شما اگر این دوست مان از همان ابتدا، «تجربه استقلال مالی» و حتی مهمتر از آن، اجرای کار مورد علاقهاش با بهترین کیفیت و لذت بردن از این مسیر را- که هدف اصلی اش بود- مد نظر قرار می داد، آیا بهتر نبود؟
آیا ممکن نبود به ایده های کاراتر اما راحت تر و پرسود تری هدایت شود؟!
آیا به نظر شما، این امر موجب نشده بود که دوست مان کلا ذهنش را بر روی هر ایده و دیدن هر فرصت و هدایت بهتر را ببندد!
استاد عباس منش همیشه تأکید دارد که مهم ترین کار ما، به یاد داشتن هدف اصلی و ساختن باورهای قدرتمند کننده ی هماهنگ با آن هدف اصلی است تا ما را به مسیر ایده ها، الهامات و راهکارهایی هدایت نمایند که نتیجه اش:
هم لذت از مسیر است و هم تجربه خواسته مان
کار همیشگی ما، بهبود آن باورهای قدرتمند کننده است تا هر بار به مسیر ایده ها و فرصت های بهتری هدایت شویم و در یک کلام، به چگونگی نچسبیم زیرا چگونگی را قرار است آن باورها به ما بگویند و هر چه آن باورها را قدرتمند کننده تر نماییم، به سمت چگونگی های پرثمر تری هدایت می شویم.
اما اتفاقی که برای افراد زیادی رخ می دهد این است که هدف را تعیین و اولین قدم را برای اجرای اولین ایده در راستای هدف شان بر می دارند و این بسیار عالی است.
«اما کم کم به خاطر چسبیدن به چگونگی»، هدف اصلی فراموش می شود. یعنی موضوعات فرعی و حاشیهای جای آن اصل را می گیرد که:
قرار بوده فقط قدمی باشد که ما را به قدم بعدی هدایت نماید.
قرار بوده فقط یکی از روش هایی باشد که امتحانش کنیم و درس هایمان را بگیریم و به مرحله بعدی برویم.
بنابراین، وقتی در مسیر اهداف، هدف اصلی فراموش شود و موضوعاتی به عنوان اصل قلمداد گردد که فقط یک قدم بوده برای هدایت به مرحله بعدی، آنوقت مسیر را گم می کنیم.
زیرا اگر در بهترین حالت، موفقیت هایی نیز کسب شود، در عوض راه را برای ورود ایده های بهتر، راحت تر و سریع تر می بندد و مانع ورود برکات بهتری به زندگی مان می شود.
به همین دلیل است که استاد عباس منش همیشه به دنبال بهتر نمودن ایده هایش است. همیشه به دنبال یافتن باورهای قدرتمند کننده تری است. همیشه به دنبال امتحان روش های بهتری است و همیشه از تیم گروه تحقیقاتی عباس منش می خواهد که در بهترین حالت نیز از خود بپرسند:
چگونه از این بهتر!
چگونه از این کاراتر!
چگونه از این راحت تر!
چگونه از این پرنتیجه تر!
اینها همان سوالاتی است که مداومت بر آنها و قانع نشدن و عادت نکردن به یک شیوه همیشگی که استاد عباس منش آن را “انجام کارهای روتین” می نامد، ما را به سمت بهبود نتایج مان هدایت می کند. زیرا ما را مجبور می کند تا عملکرد بهتری داشته باشیم و استفاده بیشتری از توانای های نامحدودی نماییم که خداوند در وجودمان قرار داده.
به همین دلیل زیاد گوش دادن به فایلهای آموزشی ایشان(و در این رابطه، گوش دادن به آموزش های دوره روانشناسی ثروت۳)، موجب انتقال نحوه نگرش و عادت های رفتاری استاد عباس منش به ناخودآگاه تان شده و کم کم جزو عادت های رفتاری شما گردد. نگرش و عادت هایی که که هماهنگ با اصل و اساس جهان است و از باورهای قدرتمند کننده ای نشأت گرفته که ایشان سالها برای ساختنش تلاش ذهن به خرج داده است.
بنابراین، اصلی ترین موضوع در رشد کسب و کار و در هر جنبه دیگری، تلاش برای ساختن باورهای قدرتمند کننده تر درباره کسب و کار و ایجاد چنین نحوه ای از نگرش و عادت های رفتاری است و این کار باید توسط مدیر کسب و کار صورت بگیرد تا آن باورها، کسب و کار او را به سمت ایده ها، شرایط، فرصت ها و بازارهای سودآورتر هدایت نماید.
شما در آموزش های دوره روانشناسی ثروت ۳ (کسب و کار فوق العاده) چنین مسیری را طی می کنی. یعنی هر بار به وسیله ساختن باورهای قدرتمند کننده و تقویت آن باورها، کسب و کار خود را به مدارهای بالاتری ارتقاء می دهی که بازارهایی بهتر و سودآوری تری وجود دارد. مشتری های راحت تر، تولید راحت تر، هزینه های کمتر و سود بیشتر وجود دارد.
از نظر استاد عباس منش و از دیدگاه قوانین کیهانی و سیستمی که بر جهان مقرر شده، نقش باورهای مدیر کسب و کار درباره محصولی که تولید می کند یا خدمتی که ارائه می دهد، آنقدر در میزان سود یا زیان یک کسب و کار، تعیین کننده و حیاتی است که:
همین یک امر به تنهایی کسب و کارهای موفق را از سایر کسب و کارها متمایز می کند.
باورهای مدیر یک کسب و کار، شرایط، فرصت ها و مسیرهایی را مشخص می کند که کسب و کار به آن سمت پیش می رود.
حال هرچه آن باورها قدرتمند کننده تر باشد، به مسیرهایی هدایت می شود که نتیجه اش رونق بیشتر است و بالعکس.
هدف از آموزش های دوره روانشناسی ثروت ۳ و تمریناتی که انجام می دهید، این است که اصل و اساسی درک شود که اگر هر فردی در هر جایی از جهان و در هر کسب و کاری آنها را اجرا کند، فقط یکی از کمترین خروجی هایش، افزایش مشتری است.
باید خشت و پی کسب و کارت را با اصول و قوانینی بسازی که در دوره روانشناسی ثروت۳ توضیح داده شده است.
هر بخش از آموزش های این دوره ۲۱ جلسه ای، به شما کمک می کند تا هر جنبه و بخش از کسب و کارت را با این اصل و اساس هماهنگ نمایی. یعنی:
اگر بازاری پر رونق برای محصولات و خدماتت می خواهی، اگر کارمندانی شایسته و توانمند می خواهی، اگر مشتریانی عالی و وفادار می خواهی، باید این اصل و اساس را در آن بخش از کسب و کارت اجر نمایی و این اصل و اساس اول از همه باید در ذهن شما به عنوان مدیر کسب و کار ایجاد شود.
و در شروع کار، اول از همه باید بتوانی به شیوه آن اصل و اساس در که در جلسات این دوره می آموزی، به کسب و کارت نگاه کنی تا به کمک آن نگاه، به مسیر راهکارهای نتیجه بخش، هدایت شوی.
زیرا ایده های ثروت ساز، موقعیت ها، فرصت ها و راهکارهایی که نتیجه اش رونق بیشتر در کسب و کار است، هرگز به سوی فردی که باورهای مناسبی درباره ثروت ندارد و نتوانسته قوانین و اصل و اساس ثروت را درک نماید، راه نمی یابد.
حقیقت این است که درک اصل و اساسی که در دوره روانشناسی ثروت۳ می آموزی، به نگرش تو درباره نحوه فروش، نحوه افزایش مشتری، نحوه ارائه خدمات، ایده ها و راه حل هایی که برای مسائل مختلف در جریان کسب و کارت داری، جهت می دهد.
یعنی هرچه به واسطه تکرار آموزش های این جلسه، درک عمیق تری از اصل و اساس ثروت کسب نمایی، به سمت راهکارها و ایده هایی هدایت می شوی که نتیجه اش ورود رونق و برکتهای بیشتر به کسب و کارت است به شکل:
بازارهای پر رونق تر،
مشتری های بیشتر اما راحتتر،
کارکنان کارا تر،
ایده های پرثمر تر،
فرصت های سود آور تر،
شرایط عالی تر و مسیر لذت بخشتر…
اما به اندازهی باورهای قدرتمندکنندهتری که به کمک درک این اصل و اساس میسازی، وارد کسب و کارت می شود.
مجراهای ثروت به اندازه باورهایت در کسب و کارت باز می شود.
در ادامه، نام جلساتی را قید می کنم که در آن جلسات “اصل و اساس ساختن ثروت” با تاکید و وضوح بیشتری آموزش داده است.
لازم است با تمرکز بر موضوعات و آموزش های آن جلسات، ریشه این مسئله را به صورت اساسی تغییر دهی، تا بستری در وجودت ایجاد شود که تنها یکی از نتایج اش، جذب مشتری های بیشتر به کسب و کارت است.
در واقع رشد کسب و کار شما، حاصل عمل به آموزه های آن جلسات و تکرار آن روند در کسب و کارت است. وگرنه اینکه فکر می کنید راه افزایش مشتری این است که افراد از زبان استاد بشنوند که داشتن سایت مهم است، این نوع نگرش، ناشی از یک باور محدود کننده است و موجب گمراه شدن از مسیر صحیح می شود.
شما باید به کار خود ایمان داشته باشی و آن را ارزشمند و سودمند بدانی
وقتی خودت به چنین دیدگاه و ایمانی درباره کسب و کارت برسی که من به وسیله ی این کار، رونق را وارد زندگی مشتریانم می نمایم، افراد این فرکانس را از شما دریافت می کنند.
در حقیقت، درآمد کسب و کار شما، نتیجه نگاه شما به آن کسب و کار و ایمان شما به ارزشی است که خدمات و محصولات این کسب و کار، در زندگی مشتریانش ایجاد می کند.
هرچه خدمات شما ارزش بیشتری در زندگی افراد بیشتری ایجاد نماید، ثروت بیشتری کسب می نمایید.
هرچه باورهای قدرتمند کننده تری درباره ثروت در ذهن خود بسازی، به جنبه های ثروت ساز تری از کسب و کارت هدایت می شوی. زیرا همه کسب و کارها توانایی خلق ثروت را دارند. اما صاحبان هر کسب و کار به اندازه باورهایی که درباره ثروت ساخته اند، به آن جنبه از کسب و کارشان هدایت می شوند.
به عنوان مثال، یکی از آن باورهای قدرتمند کننده، “فراوانی ثروت و مشتری در جهان است”. به اندازه ی می توانی باورهایی بسازی تا موجب شود فراونی ثروت یا فراوانی مشتری و فروانی فرصت را در جهان باور کنی، به سمت تجربه این فروانی در کسب و کارت هدایت می شوی.
آنچه در این جلسات به شما آموزش داده شده است، باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرینی در ذهن تان می سازد که اول از همه درک می کنی کسب و کار شما توانایی ساختن بی نهایت ثروت را دارد.
سپس به وسیله آن باورهای قدرتمند کننده، به جنبه ای از کسب و کارت هدایت می شوی که هم منطبق بر علائق شماست و هم به واسطه ارزش بیشتری که در جهان ایجاد می کند، ثروت بیشتری نیز برایت می سازد.
جلسات۲و ۳ و ۴ و ۵ این دوره، کمک می کند تا حیاتی ترین عنصر برای کسب ثروت از انجام کار موردعلاقه ات را، ایجاد نمایی.
این 4 جلسه، شاکله اصلی یک کسب و کار موفق را می سازد. زیرا اول از همه کمک می کند تا نگرش “مدیر موفق و ارزشمند” در صاحب کسب و کار شکل بگیرد.
زیرا هرچه روند کسب و کارهای موفق و واکنش صاحبان آن کسب و کارها به اتفاقات پیرامون شان را بررسی می کنیم، که چگونه با روش های خلاقانه، حتی گاهی با یک ایده ساده، بازار را به تسخیر خود درآورده اند، یا با ایجاد یک تغییر جزئی، یک کسب و کار نابود شده را به سودآوری رسانده و نتایجی آفریده اند که سایر کسب و کارها در طی ۳۰ سال نیز نرسیده اند، باز هم متوجه می شوی شروع همه چیز از این باور نشأت گرفته است،”باور احساس لیاقت درباره مدیریت کسب و کاری سودآور و فوق العاده”
تمام قوانین که در این دوره آموزش داده شده، راهکارهایی که ارائه شده، تمریناتی که طراحی شده، حاصل تحقیق و بررسی ای است که استاد عباس منش در طی سالها و از دیدگاه قوانین کیهانی درباره عوامل موفقیت کسب و کارهای موفق و نیز شکست کسب و کارها، داشته است.
بنابراین، تأکید می کنم که جلسات سوم و چهارم و پنجم دوره روانشناسی ثروت ۳ را ۱۰۰ ها بار گوش بده و ذهنت را با ورودی های این جلسات بمباران کن.
اینکه در چه مسیری قرار بگیری، چه ایده ای را اجرا کنی، دست روی چه محصول یا خدمتی بگذاری، چه نحوه بازاریابی یا تبلیغاتی داشته باشی و … همه و همه در دست این باور است. میزان هدیت تو به مسیر فرصت ها و ایده های ثروت ساز، به اندازه ای است که می توانی این باور را بسازی.
تا این باور ساخته نشود، به مسیر آن ایده ها، راهکارها، شرایط، افراد، بازارها، مشتری ها، کارمندان و … که موفقیت کسب و کارت را می سازند، راهی نداری!
وقتی این باور را می سازی، اعتماد به نفس و ایمانی راستین در وجودت شکل می گیرد که موجب اقدام و حرکت می شود.
این باور خود را در قالب، جسارت، تصمیم و ایمانی نشان می دهد که، فارغ از اینکه چقدر درباره آن موضوع تجربه، تخصص یا سرمایه اولیه داری یا نداری، اولین قدم را بر می داری و اولین ایده ها را عملی می سازی و سپس کم کم به مدار ایده ها و شرایط بهتر هدایت می شوی. تا جاییکه وقتی به کسب و کارت نگاه می کنی، متوجه تغییرات، تصمیمات و نتایجی می شوی که حتی اگر همه تجربه متخصصان زبده و تحلیلگران طراز اول بازار را به خدمت می گرفتی، قادر به تدوین چنین برنامه ای و خلق چنین نتایجی نبودند!
بنابراین، اصل و اساس درباره این مسئله در کسب و کار شما این است که چقدر می توانی آگاهی های جلسات ۲و ۳ و ۴و ۵ این دوره را باور کنی و چقدر این باور را در قالب تصمیمات عملی، به مرحله اجرا بگذاری.
جلسات ۷ و ۱۰ و ۱۳ و ۱۹ و ۲۰ این دوره را نیز بارها و بارها ببین.
این جلسات به شما کمک می کند تا باورهای قدرتمند کننده ای درباره فراوانی ثروت، فرصت، بازار، مشتری و … در شما ایجاد شود. آنقدر این جلسات را گوش بده و آنقدر تمریناتش را انجام بده و آنقدر آن آگاهی ها را در رفتارت جاری ساز تا جزئی از باورها و شخصیتات بشود.
آنوقت به سمت راهکارها و فرصت هایی هدایت می شوی که تو را آسان میکند برای تجربهی نعمتهای بیشتر. چون ثروت به دنبال این نگرش و این شخصیت، همواره روانه است و در هر کسب و کار، هر ایده و هر راهکاری که ارائه میدهد، او را تعقیب میکند. به همین دلیل دیگرانی که از بیرون به شما نگاه میکنند، فقط میتوانند بگویند:
این آدم حتی اگر دست به خاکستر هم بزند، طلا می شود.
کم هزینه ترین روش برای ایجاد رونق کسب و کار شخصی و رسیدن به استقلال مالی
سوال:
مدتی است که با سایت شما آشنا شده ام، به شدت پیگیر فایلهای رایگان هستم و با کمک آنها، تا حدی زیادی قوانین کیهانی را یاد گرفته ام که نتیجه های خوبی نیز برایم داشته است.
من کسب و کار خودم را دارم و هدفم افزایش فروش محصولاتم است و به شدت بر این موضوع متمرکز شده ام.
تصمیم دارم فروشم را بسیار بالا ببرم. چند روزی است که اقدام به تبلیغ محصولاتم نموده ام. اما از آنجا که قصد تهیه دوره روانشناسی ثروت را ندارم، لطفا یک راهکار، یک تمرین یا یک عبارت تاکیدی ای که برای این موضوع کارساز باشد، معرفی کنید.
چکار کنم تا تبلیغاتم جواب دهد یا چه شیوه جدیدی را برای تبلیغ محصولاتم اجرا کنم که جواب بدهد؟
چه تمرینی را برای داشتن فروش بیشتر و نتیجه بخش بودن این تبلیغات، انجام دهم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
قبلا از بررسی هر موضوعی، می خواهم به این نکته اشاره کنم که: باورهای شما همیشه خودش را در کلمات شما نشان می دهد. منظورم این است:
وقتی می گویی می خواهم آن خانه بزرگ را داشته باشم
می خواهم فروش بسیار بالایی داشته باشم
می خواهم یک مبلغ بسیار زیاد پس انداز داشته باشم
می خواهم به آن موفقیت بسیار بزرگ برسم و…
کلمات مانند بزرگ، بسیار، عظیم و … دقیقاً نشانه همان فاصله فرکانسی ای است که میان باورهای شما و خواسته شما وجود دارد و وقتی این فاصله از بین برود، یعنی وقتی باورهایتان قدرتمند کننده تر شود، موجب می شود رسیدن به آن خواسته برای شما بدیهی تر به نظر برسد، آنوقت است که دیگر برایت در حکم یک خواسته ی بزرگ نیست، بلکه یک خواسته معمولی است.
نکته بسیار مهم دیگر این است که ما احتیاج داریم همچنان که روی باورهای مان کار می کنیم، با قدم برداشتن به منظور اجرای آن باورها در عمل، اجازه دهیم تا قدم به قدم، به سمت چگونگی رسیدن به آن هدف، هدایت شویم.
یکی از دوستانم کسب و کاری اینترنتی در حوزه اجاره مسکن داشت. هر زمان موضوع بحث، “کسب و کار یا افزایش درآمد” می شد، او مهم ترین عامل موفقیت را بازخوردهایی می دانست که مشتریان قبلی در قالب درج نظر یا امتیاز به خدمات او در این باره ارائه داده بودند.
به قول خودش همیشه می گفت: review ها خیلی مهم اند!!
باید تمام تلاشت را انجام دهی تا review های خوبی داشته باشی. زیرا اگر این موضوع درست بشود، همه چیز خوب پیش می رود.
این موضوع آنقدر برایش مهم شده بود که به کلی اصل ماجرا را فراموش کرده بود و به شدت به جای تمرکز بر افزایش توان مالی و رسیدن به استقلال مالی، همه خلاقیت و تلاش اش در صدد افزایش امتیازات یا review ها بود.
زیرا در ذهن او، تنها راه رسیدن به استقلال مالی، افزایش درآمد بود و تنها راه افزایش درآمد را، داشتن review های عالی می دانست و لاغیر!!
به همین ترتیب، این دوستمان به جای اینکه به اصل ماجرا و هدف اصلی اش که رسیدن به استقلال مالی بود، بپردازد، کل تلاشش افزایش review ها بود تا بازدیدهایش در لینک اول جستجوهای گوگل قرار بگیرد و مشتریان جدید، او را به عنوان فردی صادق با خدمات عالی بشناسند و راحت تر بخواهند با او وارد معامله بشون.
در ظاهر این کار منطقی به نظر می رسد، اما به نظر شما اگر این دوست مان از همان ابتدا، “رسیدن به استقلال مالی که هدف اصلی اش بود” را مد نظر قرار می داد، آیا بهتر نبود؟
آیا ممکن نبود به ایده های جدید تر و راحت تر و پرسود تری هم فکر کند؟!
آیا به نظر شما، این امر موجب نشده بود که دوست مان کلا ذهنش را بر روی هر ایده و دیدن هر فرصت دیگری ببندد!
استاد عباس منش همیشه تأکید دارد که مهم ترین کار ما، به یاد داشتن هدف اصلی و ساختن باورهای قدرتمند کننده ی هماهنگ با آن هدف اصلی است تا ما را به مسیر ایده ها، الهامات و راهکارهایی هدایت نمایند که نتیجه اش هم لذت از مسیر است و هم تجربه خواسته مان
کار همیشگی ما، بهبود آن باورهای قدرتمند کننده است تا هر بار به مسیر ایده ها و فرصت های بهتری هدایت شویم و در یک کلام، به چگونگی نچسبیم زیرا چگونگی را قرار است آن باورها به ما بگویند و هر چه آن باورها را قدرتمند کننده تر نماییم، به سمت چگونگی های پرثمر تری هدایت می شویم.
اما اتفاقی که برای افراد زیادی رخ می دهد این است که هدف را تعیین و اولین قدم را برای اجرای اولین ایده در راستای هدف شان بر می دارند و این بسیار عالی است.
اما کم کم به خاطر چسبیدن به چگونگی، هدف اصلی فراموش می شود. یعنی موضوعات جزئی ای جای آن اصل را می گیرد که قرار بوده فقط قدمی باشد که ما را به قدم بعدی هدایت نماید. قرار بوده فقط یکی از روش هایی باشد که امتحانش کنیم و درس هایمان را بگیریم و به مرحله بعدی برویم.
بنابراین، وقتی در مسیر اهداف، هدف اصلی فراموش شود و موضوعاتی به عنوان اصل قلمداد گردد که فقط یک قدم بوده برای هدایت به مرحله بعدی، آنوقت مسیر را گم می کنیم.
زیرا اگر در بهترین حالت، موفقیت هایی نیز کسب شود، در عوض راه را برای ورود ایده های بهتر، راحت تر و سریع تر می بندد و مانع ورود برکات بهتری به زندگی مان می شود.
به همین دلیل است که استاد عباس منش همیشه به دنبال بهتر نمودن ایده هایش است. همیشه به دنبال یافتن باورهای قدرتمند کننده تری است. همیشه به دنبال امتحان روش های بهتری است و همیشه از تیم گروه تحقیقاتی عباس منش می خواهد که در بهترین حالت نیز از خود بپرسند:
چگونه از این بهتر!
چگونه از این کاراتر!
چگونه از این راحت تر!
چگونه از این پرنتیجه تر!
اینها همان سوالاتی است که مداومت بر آنها و قانع نشدن و عادت نکردن به یک شیوه همیشگی که استاد عباس منش آن را “انجام کارهای روتین” می نامد، ما را به سمت بهبود نتایج مان هدایت می کند. زیرا ما را مجبور می کند تا عملکرد بهتری داشته باشیم و استفاده بیشتری از توانای های نامحدودی نماییم که خداوند در وجودمان قرار داده.
بنابراین، اصلی ترین موضوع در رشد کسب و کار و در هر جنبه دیگری، تلاش برای ساختن باورهای قدرتمند کننده تر درباره کسب و کار است و این کار باید توسط مدیر کسب و کار صورت بگیرد تا آن باورها، کسب و کار او را به سمت ایده ها، شرایط، فرصت ها و بازارهای سودآورتر هدایت نماید. شما در آموزش های دوره روانشناسی ثروت 3 (کسب و کار فوق العاده) چنین مسیری را طی می کنی. یعنی هر بار به وسیله ساختن باورهای قدرتمند کننده و تقویت آن باورها، کسب و کار خود را به مدارهای بالاتری ارتقاء می دهی که بازارهایی بهتر و سودآوری تری وجود دارد. مشتری های راحت تر، تولید راحت تر، هزینه های کمتر و سود بیشتر وجود دارد.
از نظر استاد عباس منش، نقش باورهای مدیر کسب و کار درباره محصولی که تولید می کند یا خدمتی که ارائه می دهد، در میزان سود یا زیان یک کسب و کار، آنقدر حیاتی است که همین یک امر به تنهایی کسب و کارهای موفق را از سایر کسب و کارها متمایز می کند.
باورهای مدیر یک کسب و کار، شرایط، فرصت ها و مسیرهایی را مشخص می کند که کسب و کار به آن سمت پیش می رود.
حال هرچه آن باورها قدرتمند کننده تر باشد، به مسیرهایی هدایت می شود که نتیجه اش رونق بیشتر است و بالعکس.
عامل اصلی و متمایز کننده کسب و کارهای موفق از کسب و کارهای شکست خورده، فقط و فقط باورهای صاحبان آن کسب و کارهاست.
زیرا دلیل تفاوت شرایطی که کسب و کار یک فرد در آن قرار داده می شود یا فرصت هایی که آن کسب و کارها با آنها مواجه می شوند، کارمندانی که استخدام می کنند، محصولی که تولید می کنند، خدماتی که ارائه می دهند، نحوه فروش، بازاریابی و ایده هایی که برای رشد کسب و کار در نظر می گیرند، فقط و فقط باورهای صاحبان آن کسب و کارهاست.
به همین دلیل در جلسه دوم، سوم و چهارم دوره روانشناسی ثروت۳، این موضوع، به عنوان زیربنایی اساسی که کسب و کار روی آن قرار می گیرد و به سمت شرایط و فرصت هایی هدایت می شود که موجب رشد و سود دهی کسب و کار می گردد، توضیح داده است.
اگر بتوانی این مطالب را درک و باور کنی، سپس به روش این نوع نگاه، به کسب و کار و ایده هایت بنگری، به معنای واقعی کلمه و به صورت خود به خود، به سمت فرصت ها، راهکارها و ایده هایی هدایت می شوید که خود به خود رونق را وارد کسب و کارت می نماید.
در جلسه 15 دوره روانشناسی ثروت، استاد عباس منش با بررسی باورها و نتایج یکی از افراد موفق عصر حاضر به نام “ایلان ماسک” “مدیر عامل شرکت تسلا “، باورهای قدرتمند کننده ای را شناسایی می کند که دلیل اصلی موفقیت های چنین شرکت هایی است و چگونگی ایجاد باورهایی را آموزش می دهد که لازمه موفقیت کسب و کار یک فرد است.
کسب و کار یعنی حل مسئله، هر کسب و کاری که مسائل اساسی تری را حل نماید، موفقیت و ثروت بیشتری کسب می کند. هر کسب و کاری که مسائل افراد بیشتری را حل کند، موفقیت و ثروت بیشتری کسب می کند. زیرا این قانون جهان است که به اندازه ای به ثروت نامحدود جهان دسترسی داری که می توانی ارزشی در جهان ایجاد نمایی.
ایلان ماسک فردی است که عاشق پیدا کردن راه حلهای جامع برای مشکلات اساسی بشریت است. فردی که خودش را عادت داده تا نامحدود فکر کند و مسائلی را برای بشریت حل کند که از نظر دیگران، غیر قابل حل است.
رفتارهای این فرد به خوبی باورهایش را نشان می دهد که درباره چگونگی رسیدن به اهدافش، هرگز هیچ محدودیتی قائل نمی شود، به همین دلیل است که می تواند هر مسئله ای را به گونه ای متفاوت ببیند و تعریف دوباره ای از همان مسئله ارائه دهد، به گونه ای که راه حل ها ساده تر، سریعتر و کم هزینه تر بشوند.
این ویژگی نه فقط مختص ایلان ماسک، بلکه مختص همه افرادی است که توانسته اند یک کسب و کار موفق بسازند. در واقع چنین نحوه نگرشی توانسته کسب و کار آنها را به سمت چنین نتایجی هدایت نماید زیرا این ویژگی سبب می شود تا چنین افرادی، نه تنها از تمام پتانسیلهای خودشان، برای گسترش جهان استفاده کنند، بلکه درباره تیم کاری و نیروهای انسانی خود نیز به کمتر از بهترین قانع نیستند. به دلیل این ویژگی است که آنها مثل رهبرانی با ذکاوت، تیم خود را در مسیری پیش می برند که سرحد توانایی هاشان را بروز دهند.
اینها نکات بسیار مهم و اساسی و اسرار ساختن تیم کارا، جذب نیروهای مناسب و افراد کارآمد به کسب و کار و رونق کسب و کار است که است که استاد عباس منش در جلسات دوره روانشناسی ثروت3 (کسب و کار فوق العاده) مفصلا توضیح داده است.
دلیل موفقیت کسب و کارهایی که هر ساله بر میزان ارزش و اعتبار شان افزوده می شود، هر روز ارزش سهام شان بالا می رود و … اجرای چنین اصولی است که نتیجه را به شکل سود، بالا رفتن ارزش سهام، افزایش فروش و … نشان می دهد.
کمپانی تسلا، بیشترین آمار پیش فروش خودرو را در جهان از آن خود نموده، خودرویی که با اینکه قیمت قابل توجهی دارد، اما حتی تولیدات چند سال آینده اش نیز پیش فروش شده است با اینکه نه تنها بر خلاف سایر خودروسازها، نمایندگی فروش ندارد، بلکه به گفته ایلان ماسک، حتی 1 دلار هم صرف تبلیغات برای فروش محصول نشده است.
وقتی به دیدگاه ها و روشهای افراد موفق که کسب و کارهای موفقی ساخته اند نگاه می کنیم، متوجه باورهای قدرتمند کننده ای می شویم که دلیل اصلی این نتایج و هدایت به چنین مسیرها و راه حل هایی است.
باورهایی که سبب شده، تمرکز این افراد، همیشه به هدف اصلی و راه حل های حرکت در این مسیر باشد و بتوانند ضمن اینکه هدف اصلی را به یاد داشته باشند، درباره چگونگی رسیدن به آن اهداف، بسیار منعطف بوده و هرگز با چسبیدن به یک راهکار، خود را دیدن و یافتن فرصت ها و ایده های عالی تر محروم نسازند.
مطالب آموزش داده شده در دوره روانشناسی ثروت3، این عادت فکری را در شما می سازد که قبل از اینکه به افزایش فروش، استخدام یک فرد کاراتر، تولید یک محصول دیگر، تغییر خدمات یا هر راهکار دیگری برای ایجاد رونق در کسب و کارت فکر کنی، از خودت بپرسی: هدف اصلی چیست و چه باور قدرتمند کننده ای بسازم که هماهنگ با این هدف باشد.
این دوره به شما یاد می دهد تا قبل از هر اقدامی، عادت به بررسی باورهایی نمایی که منشأ اصلی آن اقدامات است و اطمینان حاصل کنی که:
آیا منشا راهکاری که قصد انجامش را دارم، یک باور محدود کننده است یا یک باور قدرتمند کننده!
و نیز عادت کنی که از خود بپرسی:
آیا امکان دارد راههای بهتر و راحت تری نیز برای رسیدن به این هدف باشد که من به خاطر محدود فکر کردن، نتوانسته ام آنها راه ها را باور کنم و به همین دلیل به آنها برخورد نکرده ام؟
این ها همان ریزه کاری هایی است که استاد عباس منش همیشه به دنبالش بوده و همه آنها را سخاوتمندانه در دوره روانشناسی ثروت3 آموزش داده است. اجرای همین ریزه کاری های به ظاهر ساده، نتیجه ای غیر قابل تصور در کسب و کارت پدید می آورد که قابل مقایسه با هیچ تکنیک پیشرفته ای درباره فروش، بازاریابی و تبلیغات نیست.
خیلی مهم است که به عنوان صاحب کسب و کار، همیشه قبل از هر اقدام عملی ای که به منظور رسیدن به خواسته ات انجام می دهی، مهم ترین اولویت ات را ساختن باورهای قدرتمند کننده و هماهنگ با هدفت بدانی و برای ساختن آن باورها، تعهد و تلاش ذهنی به خرج دهی و اجازه دهی تا آن باورها شما را به مسیر راهکارها، ایده ها و شرایطی هدایت نماید که خیلی راحت تر و سریع تر به هدفت دست یابی.
به نظرم هر فردی که کسب و کار خودش را دارد، یا تصمیمی قطعی برای رسیدن به استقلال مالی گرفته است، باید از قوانین کسب ثروت، آگاه باشد. زیرا ثروت یک علم است که باید آنرا آموخت و یک باور است که باید آن را ایجاد کرد و یک قانون است که باید با آن هماهنگ شد.
زیرا همیشه باورهای تو میزان نتایج مالی ای را تعیین می کند که در کسب و کارت به دست می آوری. فارغ از اینکه چقدر برای کسب موفقیت مالی تلاش می کنی، یا مشتاق رسیدن به استقلال مالی هستی یا چقدر نیاز ضروری به ایجاد آن نتایج داری یا چه ایده هایی را اجرا می کنی!
حتی نوع کسب و کاری که به آن هدایت می شوی، ایده ها یا راهکارهایی که در آن کسب و کار اجرا می کنی، نیروهای انسانی ای که در این راستا به تو کمک می کنند و … نیز دقیقاً بخشی از باورهای توست.
رفتارها و واکنش هایی که درباره تک تک وقایع در کسب و کارت داری، دقیقاً آثاری از باورهای توست. به همین دلیل تنها راه تغییر نتایج مالی در کسب و کار، از تغییر باورهای صاحب کسب و کار باید آغاز شود.
اگر به دنبال یک راه ساده، سریع، ارزان و کم هزینه برای تغییر نتایج مالی کسب و کارت هستی، از آنجا که کسب و کار خودت را داری، بهترین راهکار، استفاده از دوره روانشناسی ثروت۳ است.
دلیل این پیشنهاد این است که ما از تأثیر و نتیجه ای آگاه هستیم که، این دوره می تواند در رونق کسب و کارت ایجاد نموده و آن را تبدیل به کسب و کاری فوق العاده نماید.
هزاران برابر هزینه ای که از نظر مالی برای تهیه این دوره می پردازی، و از نظر انرژی و زمان برای اجرای آموزش های این دوره و ساختن آن باورها و اقدام در جهت آنها در راستای کسب و کارت صرف می کنی، نتیجه ملموس به شکل افزایش فروش و افزایش سود، وارد کسب و کارت می شود.
این مستقیم ترین و کوتاه ترین و لذت بخش ترین راه برای رونق کسب وکارت است. زیرا اگر بخواهی خودت به آگاهی هایی و راهکارهایی برسی که دوره روانشناسی ثروت۳ به شما می بخشد، باید سالها وقت صرف تحقیق، پژوهش و تجربه نمایی که هزینه های بسیار هنگفتی برای شما خواهد داشت و حتی ممکن است به دلایل بسیار نیز، نتیجه گیری صحیحی نداشته باشی.
فرض کنید شما نیاز به یک لیوان شیشه ای داری. دو راه برای داشتن این لیوان بلوری وجود دارد:
راه اول این است که تصمیم بگیری خودت آن را بسازی زیرا می خواهی در هزینه هایت صرفه جویی کنی یا تصور می کنی قیمت این کالا در بازار زیاد است. به همین دلیل شروع به آموختن چگونگی ساختن وسایل شیشه ای نموده و کارهای لازم برای راه اندازی این کار مثل، خرید دستگاه های لازم، خرید مواد اولیه و … انجام داده و یک لیوان می سازی!
معمولا، لیوانی که به این روش ساخته شود، با ریختن اولین مایع داغ درونش، ترک خورده و نابود می شود. در بهترین حالت ممکن است لیوان خوبی از آب دربیاید اگر شما مراحل آموزش را به خوبی گذرانده و از مواد اولیه مرغوب و دستگاه های حرفه ای استفاده نموده باشی.
حتی در این صورت نیز، وقتی به میزان زمان، انرژی و هزینه های سرسام آوری که صرف آموزش، خرید مواد اولیه و دستگاه و … نموده ای، نگاه می کنی، متوجه می شوی که می توانستی با پرداخت این هزینه، کریستالهای موزه لوور را تهیه نمایی نه یک لیوان شیشه ای ساده که در نهایت نیز زیبایی یا حتی کارآیی چندانی هم ندارد. و آنقدر دیگر خسته شده ای که حتی رغبت نوشیدن یک چای در این لیوان را نیز نداری!
راه دیگر این است که به بازار رفته و خیلی سریع، همان لیوانی که الان هست و تو آن را دوست داری را تهیه نموده و از چای خوردن با آن، لذت ببری!
خوب که دقت کنی، در این حالت دیگر نمی گویی این جنس هزینه اش زیاد است، زیرا کیفیت، زیبایی، دوام و همه چیز را با هم دارد. ضمن اینکه در سالها زمان، انرژی و هزینه های شما نیز صرفه جویی کرده و زیاد شما را درباره تجربه یک چای، منتظر نگذاشته است.
زیرا فردی که یک کریستال زیبا ساخته و در بازار ارائه داده، فردی است که عاشق این کار بوده، او تمام وجودش را برای این آموزش ها گذاشته، بارها روش اش را بهبود بخشید، تکامل اش را طی نموده و با تمام وجودش تک تک آن خلاقیت ها را به خرج داده و با عشق این کار را انجام داده، به همین دلیل زیبایی ، کیفیت و دوامش شما را جذب می کند ضمن اینکه در نهایت که حساب و کتاب می کنی، در مقایسه با روش اول حتی از رایگان هم ارزانتر است.
پس اگر هدفت کسب استقلال مالی است، خصوصا اگر کسب و کار خودت را داری، حتما دوره روانشناسی ثروت3 را تهیه کن و این دوره را با عشق بگذران و آنچه می آموزی را در راستای کسب و کارت عملی نما و مطمئن باش هزینه ای که می پردازی، در برابر نتیجه ای که وارد کسب و کارت می کند، خیلی زیاد ارزشمند است. در همان چند جلسه اول این دوره، به وضوح این موضوع را تجربه خواهی کرد.
زیرا وقتی آن باورها را ایجاد می کنی و این مسیر را به همان شیوه ای که با این دوره آموختی، طی می کنی، به سمت ایده ها و اقدامات عملی ای هدایت می شوی که نتیجه اش قابل مقایسه با مسیر قبلی ات نیست.
سپس به وضوح می بینی ناکامی هایی که در سالهای گذشته برای افزایش درآمدت داشتی جبران می شود و در طی یک سال به اندازه تمام سالهای زندگی ات ، نتیجه کسب می کنی.
اینکه از ما می خواهی یک راه کار برای افزایش فروش به شما پیشنهاد دهیم، مثل این است که بخواهی خودت یک لیوان شیشه ای بسازی
زیرا موضوع رسیدن به استقلال مالی، فرایندی است که باید برای ساختن باورهایت طی کنی و این فرایند را دوره روانشناسی ثروت3، استادانه و هنرمندانه به تو می آموزد.
چرا که این دوره، حاصل سالها تجربه از برگزاری صدها کارگاه آموزشی، سفر به نقاط مختلف جهان و بررسی باورها و نتایج صاحبان صدها کسب و کار و تحقیقاتی وسیعی است که توسط استاد عباس منش انجام شده و نتیجه اش را می توانی به وضوح در زندگی ایشان و هزاران نفری ببینی که تصمیم گرفتند کسب و کار و طریقه افزایش درآمدشان را بر پایه ی آموزش های استاد عباس منش بنا کنند.
منظورم این است که تمام این آموزه ها قبلا جواب داده و چیزی برای امتحان کردن وجود ندارد. پس با ایمان این مسیر را از همان ابتدا برو
افراد زیادی، در این باره که اول باید باور ساخته شود تا به سمت اقدامات نتیجه بخش هدایت شویم، در ابتدا مقاومت دارند. زیرا فکر می کنند که انجام یک عمل است که نتیجه را رقم می زند. بنابراین شروع به انجام هر کاری می کنند اما پس از آنکه آنهمه زمان و انرژی و هزینه صرف کردند، پس از آنکه همه راهها را برای افزایش درآمدشان انجام داند ،پس ازآنکه زیر بارِ آنهمه تبلیغات پرهزینه رفتند، پس از آنکه بارها شغل شان، محله شان و حتی شهرشان را تغییر دادند، در نهایت مستاصل شدند، آنوقت مانند ماجرای ساختن آن لیوان شیشه ای ترک خورده، به ارزش و نقش باورهای قدرتمند در سودآور شدن کسب و کار، پی می برند. زیرا می بینند فارغ از اینکه چه کارهای متفاوتی انجام داده اند، اما نتیجه اش باز هم احساس نیاز به پول و گرفتاری های مالی تمام نشدنی است.
به همین دلیل وقتی به نقطه ای استیصال از انجام هر کار و عملی می رسند، تصمیم می گیرند قبول کنند که موضوع فراتر از عواملی است که آنها مهم می دانستند. عاملی که ارتباطی به نوع شغل، شهر، کشور، تحصیلات، جنسیت، نوع تبلیغات، شیوه بازاریابی و … ندارد. بلکه بسیار درونی تر از این حرف هاست!
آنوقت است که به جای هر کار دیگری مثل افزایش فروش و تبلیغات و …، سراغ تغییر باورهای شان و ساختن باورهای قدرتمند کننده می روند و همه آنچه که در این دوره ها می شنوند را مانند وحی منزل انجام می دهند. نتیجه اش نیز کاملا مشخص است.
متوجه می شوند وقتی باورهای قدرتمند کننده ای درباره کسب و کار و ثروت ساختند، حتی آن تبلیغات قبلی نیز برایشان ثمر بخش شد. زیرا خیلی مهم است که شما با چه باوری اقدام می کنید: باور قدرتمند کننده یا باورهای محدود کننده؟!
به شما نیز توصیه می کنم از همین ابتدا وارد مسیر اصلی شوید و زمان خود را در مسیرهای فرعی هدر ندهید.
مسیری که همین الان موجود است و نیاز نیست آنهمه انرژی صرف ساختن یا یافتنش بشود. اگر صاحب کسب و کار خودت هستی، بهتر است دوره روانشناسی ثروت3 را تهیه نمایی و با آموزش های آن، پایه و اساس محکمی برای کسب و کارت ایجاد نمایی.
چرا تغییر در هر جنبه ی مثل روابط، سلامتی و ... راحت تر و سریعتر از پیشرفت در جنبه مالی است؟
سوال:
چند ماهی از آشنایی ام با گروه شما می گذرد و در این مدت، تنها استفاده از فایلهای رایگان سایت، آنچنان تاثیری در زندگیام گذاشتهاند که افسوس میخورم چطور ۴۰ سال از زندگیام در ناآگاهی از این قوانین و آموزش ها گذشته است.
با کمک فایلهای رایگان شما، خیلی از جنبه های زندگی ام مثل، روابط، سلامتی، رابطه ام با خداوند و… بسیار عالی شده.
الان زندگی ای سراسر آرامش دارم و هیچ گاه در زندگی ام تا این حد خوشحال نبوده ام. به همین دلیل تصمیم گرفتم این روش ها را برای افزایش درآمدم هم امتحان کنم اما انگار در این یک جنبه، خیلی موفق نبودهام.
با اینکه در این مدت اوضاع بهتر شده و پول از طرق مختلفی وارد زندگیام میشود اما من یک فروشندهام و دوست دارم که فروشم افزایش یابد و کسب کارم رشد کند.
سوالم این است که : اولا چرا من خیلی سریع در سایر جنبهها رشد کردم اما به موضوع پول که رسیدهام، انگار به این آسانی نیست؟
ثانیا با توجه به اینکه من مغازه خودم را دارم، لطفاً بگویید که کدام محصول برایم مناسبتر است و چگونه میتوانم با افزایش فروشم، کسب و کارم را متحول و اوضاع مالیام را تغییر دهم. زیرا پول از طرق دیگر وارد زندگیام شده اما هنوز فروشم تغییر محسوسی نداشته است.
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
اگر میبینی وضعیت زندگیات در هر جنبهای بهتر شده، اما هنوز از لحاظ مالی پیشرفت خاصی نداشتی، دلیلش این است که رسیدن به آن خواسته ها در ذهنت راحت تر بوده.
یعنی رسیدن به روابط بهتر با خداوند و دیگران، داشتن سلامتی یا موجودی خودساختهتر و با عزت نفس بیشتر، برایت امکان پذیر به نظر می رسیده، نه یک آرزوی دور از دسترس.
زیرا در طول تجربه زندگیات، افرادی با روابط عالی، آرامش، افراد سالم، افراد معنوی و … را بیشتر دیدهای. در حالیکه آن افراد از نظر شما افرادی عجیب و غریب و دارای توانایی های خاص نبوده اند. بلکه افرادی کاملا معمولی با توانایی های کاملا معمولی بودند که توانسته اند چنین موفقیت هایی در این زمینه ها داشته باشند.
اما درباره مسئله مالی، موضوع کاملاً برایت فرق می کند. زیرا از وقتی یادت می آید، همه افراد دور و اطرافت در پی انجام کاری برای حل مسائل مالی شان بوده اند.
حتی متوجه شدی همان افرایکه روابط شان خوب است یا آدمهایی با اخلاق و رفتار پسندیده اند و صاحب اعتبار و احترام، نیز همچنان درگیر مشکلات مالی اند.
این موضوعی است که نه فقط شما، بلکه اکثر افراد دارند. زیرا از زمانی که یادمان میآید، همه چیز در زندگی مان به پول مرتبط بوده است. چالشها و دغدغههای همه بزرگترهای اطرافمان مثل پدر و مادر، اقوام و…، موضوعات مربوط به پول بوده به این دلیل که، تقریباً انجام هر کاری، مشمول هزینههایی مالی است.
همهی این تجارب موجب شده تا ناخودآگاه، رسیدن به موفقیت مالی در نظرت کاری بسیار خاص و پیچیده به نظر برسد. در نهایت نیز ادامه یافتن این تجربه ها و ورودی هایی که به ذهنت راه داده ای، تو را به این ایده برساند که کمبود ثروت و موقعیت های ثروت ساز، واقعیت این جهان است.
حتی برجستهترین دغدغه دوران کودکیمان هم این بوده که در آینده میخواهیم چه کاره شویم؟!
۹۹% مان نیز در کلاس انشاء ذکر نمودیم که می خواهیم دکتر و مهندس شویم زیرا فهمیده بودیم که آنها اوضاع مالی بهتری دارند.
حتی همین حالا نیز، مهمترین سوالی که از ما پرسیده میشود این است که: چکاره هستی؟
این تجارب موجب شده، موضوع موفقیت مالی در ذهن ما، رابطه ای تنگاتنگ با کاری داشته باشد که بعنوان شغل انجامش میدهیم. به همین دلیل است که اولین ایده و خواستهی شما برای رسیدن به موفقیت مالی، افزایش فروش مغازهتان است.
پس بدیهی است که بیش از هر جنبهی دیگری در زندگی، باورهای محدود کنندهی بیشتری درباره موضوعات مالی داشته باشی. اما این به این معنی نیست که نمیتوانی آنها را تغییر دهی بلکه به این معنی است که باید برای ساختن آن باورهای قدرتمند کننده، تلاش ذهنی بیشتری به خرج داده وجهادی اکبر به راه بیندازی.
باید بتوانی با کنترل ورودی های ذهنت، باورهایی بر خلاف باورهای قبلی ات درباره ثروت، درباره فروانی در جهان، درباره احساس لیاقت ثروتمند بودن، درباره اینکه هرچه ثروتمند تر شوی نزد خداوند نیز عزیز تر هستی و … باشند.
زیرا میزان درآمد فعلی شما، میزان مشتری هایی که داری و تمام آنچه از موضوعات مالی تجربه می کنی، دقیقاً بازتاب باورهای توست. پس ایجاد تغییر این وضعیت، تنها با تغییر باورها ممکن است و تا زمانی که باورهای شما تغییر نکند، هیچ اقدام عملی ای در این باره جواب نمی دهد زیرا هر اقدام یا راهکاری که داشته باشید، بر مبنای باورهای محدود کننده درباره ثروت بوده و قطعا نتیجه اش نیز به محدودیت و کمبود بیشتر خواهد انجامید.
اما وقتی باورهای جدید و قدرتمند کننده ای درباره ثروت ایجاد نمایی، به مسیرراهکارها و ایده هایی هدایت خواهی شد که نتیجهاش، در نهایت به استقلال مالی ختم میشود.
حال میخواهد به شکل افزایش فروش، ورود به شغلی دیگر و … باشد.
موضوع مهمی که افراد زیادی در ابتدای راه دچار آن می شوند، این است که از همان ابتدا از خود می پرسند، خوب چگونه ممکن است با تغییر باور، همه چیز تغییر کند.؟
این سوال اساساً اشتباه است. زیرا این افراد می خواهند با وجود همان باورهای محدود کننده قبلی، به نتیجه گیری ای متفاوت از قبل برسند.
مثل این است که با چشم بسته جلوی تلویزیون نشته و سعی بر دیدن تصاویر به وسیله تغییر کانال های تلویزیون، نمایی.
موضوع این است که تا زمانی که چشمت را باز نکنی، هرگز اتفاقی رخ نخواهد داد حتی اگر سالها به عوض کردن کانال ادامه دهی.
همچنین، تا زمانی که باور جدیدی ایجاد نشود، هیچ جواب جدیدی نیز وجود نخواهد داشت.
پس به جای تلاش برای حل معمای چگونگی رسیدن به نتایج دلخواه، تنها کار در آغاز راه، متعهد شدن به تغییر نگاه، تغییر ورودی های ذهن و تغییر باوهاست.
در هر صورت باورهای شما همیشه کار خودشان را انجام میدهند و اصلاً مهم نیست که چقدر نقش باورهایت در میزان موجودی حساب بانکی یا درآمدات را باور میکنی و تا چه اندازه آن را مهم میشماری.
از آنجا که کسب و کار خودت را داری، بهترین و تنها پیشنهادم به شما، استفاده از دوره روانشناسی ثروت۳ با موضوع کسب و کار است.
این دوره طراحی شده تا راهنمایت باشد و بتوانی کسب و کارت را بر روی پایه واساسی محکم از باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرین بنا نمایی.
باورهایی که قادر به هدایت کسب و کار شما در مسیری است که نتیجه اش برایت راضی کننده باشد.
به نظرم اساسیترین سرمایه اولیه برای شروع هر کسب و کار یا رونق آن، آگاهی از آموزشهایی است که استاد عباس منش در تک تک جلسات دوره روانشناسی ثروت۳ آموزش داده و ساختن باورهایی است که در چند جلسه اول این دوره آمده است.
این آموزشها باید همراه همیشگی کسب و کارت در هر مرحلهای باشد. زیرا هرچه بیشتر جلسات این دوره و آموزشهایش، تکرار میشود، جنبه کاملتری از آگاهی، ایمان و هماهنگی با قوانین کیهانی خداوند در ناخودآگاه ما شکل میگیرد تا قادر به بهره برداری از ثروتی شویم که خداوند سخاوتمندانه در اطرافمان و در دسترسمان قرار داده است.
خیلی مهم است که چقدر جلسات این دوره را تکرار میکنی و چقدر در هر بار تکرار، بر آنها متمرکز میشوی. زیرا با هر بار تکرار این آموزشها، مهارت شما در ساختن باورهای قدرتمند کننده و شناسایی ایدهها و موفقیتهای ثروت ساز بیشتر میشود و هر بار نتایج ات را پربار تر می کند.
هرچه این نتایج بیشتر شود، دوباره بر قدرت باورهای قدرتمند کننده ات می افزاید. زیرا هر بار بر روی جنبههای تخصصیتری از موضوع باورها، متمرکز میشود که تا قبل از آن برایت قابل درک نبود.
مثلاً اولین بار که یک فایل را گوش میدهی، آگاه شدن از قوانینی که قادر است رونق را به کسب و کارت بیاورد، مهم میشود. دفعه بعد که همان فایل را گوش میدهی، یاد میگیری که چطور شرایط کنونی کسب و کارت را با این نگاه جدید مدیریت نمایی. سپس در ادامه که درک کاملتری از آموزش ها پیدا می کنی، ایده های بهتری به شما الهام می شود.
هرچه این آموزش ها را بیشتر تکرار کنی، درک بهتر به همراه ایمان و اعتماد به نفس بیشتر در خود ایجاد می کنی، نگرانی هایت کمتر و آرامش ات بیشتر می شود به همین دلیل این آرامش و احساس خوب، شما را به سمت اقداماتی هدایت می کند که حلال مسائل شما باشد.
هر بار با تکرار این آموزشها، نگاه کامل تری به موضوع کسب و کار و نقش باورهایت در آن کسب و کار حاصل می شود و ظرف وجودی ات رشد می کند تا جایی که همواره از مسائل ات بزرگتر خواهی بود.
به همین دلیل است که پس از تکرار این آموزشهای به اندازهی کافی، به جایگاهی میرسی که میتوانی یک فرصت را از دل یک مسئله به ظاهر ناخوشایند، ببینی و از آن بازاری برای کسب و کارت بسازی.
قادر میشوی نتیجهای را در کسب و کارت ببینی که هنوز در ظاهر وجود ندارد. قادر میشوی آرامش خود را در لحظات به ظاهر سخت حفظ نموده و تصمیماتی کارسازی در لحظات حساس کسب و کار، اخذ نمایی.
و…
یعنی با تکرار این آموزشها، با ایمان و تعهد به اجرای آنها، هر بار در این زمینه حرفهایتر عمل میکنی…
دقیقاً مثل آموزش زبان انگلیسی است.
وقتی اولین بار یک متن را میخوانی، ابتدا فقط به کلمات نگاه کرده و سعی میکنی معنی آنها را حفظ کنی. دفعه بعد، تمرکز ات بر چگونگی املاء آن کلمات است. دفعه بعد تلفظ صحیح کلمه هم برایت مهم میشود زیرا الان در مرحلهای هستی که هم معنای کلمات را می دانی و هم املای آن را. دفعه بعد تصمیم میگیری گرامر و طرز قرار دادن آن کلمات کنار هم و ساختن یک جمله را بیاموزی.
پس از همه اینها، دیگر سرعت حرف زدن یا نوشتن برایت مهم میشود و بعدً شاید بخواهی روی خوش خط نوشتن تمرکز نمایی و این کار همچنان ادامه دارد…
یعنی هر بار روی یک موضوع تخصصیتر، متمرکز شده و در نهایت با تکرار و تمرین، به جایی میرسی که آن زبان را نیز مثل زبان مادریات میآموزی. این کاری است که باید با دوره روانشناسی ثروت۳ هم انجام دهی.
اجرای آموزشهای این دوره، باید جزئی از اساس کسب و کار شما باشد و آنقدر تکرار شود تا جزئی از رفتار شما بشود. این کاری است که استاد عباس منش انجام میدهد. من بارها شاهد بودهام که دقیقاً مثل یک دانش آموز، در حال گوش دادن به دورههایی است که خودش آنها را تولید نموده. زیرا ایشان درک نموده که باورهای ما در هر لحظه نیاز به تغذیه دارند تا بتوانند رفتارمان را در مسیر صحیح هدایت کنند.
چگونه کارمند مناسبی به کسب و کارم جذب کنم؟
سوال:
مغازهای دارم که خودم فرصت کارکردن در آن را ندارم به همین دلیل فردی را برای مدیریت آن استخدام نموده و همه چیز را به او سپرده ام. اما متاسفانه هر ماه وضعیت درآمد مغازه بدتر می شود.
آیا با تغییر باورهایم، وضعیت درآمد مغازه روبه راه می شود یا اینکه مشکل اصلی باورهای شاگردی است که برای مغازه استخدام نموده ام؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
طبیعی است وقتی تمامی امور مغازه شما دست شاگرد شماست و هیچگونه تمرکزی بر آن نداری، مرتباً با کاهش درآمد مواجه شود.
اگر نوشته بودی با اینکه هیچ تمرکزی بر مغازه ام ندارم و تماماً به دست فرد دیگری مدیریت می شود، اما درآمدش بسیار عالی است، آنوقت من به قانون شک میکردم. زیرا تمام معادلاتم از شناختن قوانین کیهانی، به هم میخورد.
موضوعی که اکثر افراد نادیده گرفته یا خیلی سرسری از آن می گذرند این است که:
آنها رفتار و حتی اتفاقات زندگی شان را چیزی کاملا مجزا از باورهای خود می دانند.
اما موضوع این است که هر رفتار و واکنشی که دربرابر اتفاقات گوناگون از تو سر می زند، دقیقاً بازتابی از باورهایت است. اگر لحظه ای با خود صادق باشی، پی می بری تمام رفتارهایت، از قضاوت ها، ترس ها، نگرانی ها و هر کنش و واکنشی که در برابر هر چیزی نشان می دهی، دقیقاً مانند فیلمی است که باورهایت را به تصویر کشیده است.
حتی اگر شاگرد مغازه ات را مقصر ماجرای درآمد مغازه ات بدانیم، نیز چیزی جدا از باورهایت نیست. بلکه توسط باورهایت سر راهت قرار گرفته.
بنابراین اگر باورهای محدود کننده ای درباره ثروت داشته باشی، قطعا ایده ها، راه کارها و افرادی را به کسب و کارت دعوت می کنی که نتیجه اش درآمد کمتر، شکست مالی بیشتر، هزینه بیشتر و سود کمتر باشد.
زیرا حقیقت این است که رخداد های هر لحظه از زندگی تو، با باورهایت رقم می خورد. ما در جهانی زندگی میکنیم که قانون بسیار ساده ای دارد:
در هر لحظه بازتاب باورهای مان را به شکل اتفاقات مختلف وارد زندگی مان می کند و همه آن اتفاقات، دقیقاً همجنس و هم اساس با باورهایمان هستند.
یعنی اگر باورهای محدود کننده ای در آن جنبه داشته باشیم، همه آن اتفاقات نهایتاً نارضایتی بیشتر برایمان دارند و اگر باورهای قدرتمند کننده ای در آن موضوع داشته باشیم، نتیجه نهایی آن اتفاقات به رضایت و آرامش بیشتر، ختم می شود.
در جهانی با چنین نظمی دقیق، این یک توهم است که کسب و کار را ه اندازی و آن را به دیگری بسپریم و انتظار افزایش سود و درآمد را از آن داشته باشیم.
زیرا چیزی که نتایج کسب و کار شما را میآفریند، فرکانسهای شماست و فرکانس های شما حاصل باورهای تان است و فرکانس های شما به وسیله تمرکز کردن بر موضوعات، ارسال می شود.
حال اگر تمرکزی بر کسب و کارت نداشته باشی، مثل کاشتن گیاه و رها کردن آن است. قطعاً خیلی زود می خشکد.
این موضوع بسیار فریبنده است که افراد فکر میکنند میتوانند یک کسب و کار را راه اندازی کنند و دست شاگردی سپرده و سپس ماه به ماه، سود آن را برداشت خواهند نمود. بدون صرف کمترین تمرکز و توجه به آن.
این یک توهم است که فکر کنی:
محصولی تولید می کنم، فروشگاهی برایش راه انداخته و آن را به حساب بانکی ام وصل و سراغ دیگر کارهایم می روم. با این امید که منتظر باشی پس از چند سال، عدد و رقم عالی ای در حساب بانکی ات داشته باشی.
این موضوع کاملاً خلاف قوانین است. این اتفاق هرگز در جهانی که کارش بازخورد گرفتن از فرکانسهای هر لحظهی ماست، رخ نمیدهد.
مثل این است که نهالی در زمین بکاری، به یکباره کود و آب فراوانی پایش ریخته و سپس سراغ کارهای دیگرت بروی. با این امید که در چند سال آینده برای چیدن میوه های درخت برخواهی گشت.
اتفاقی که رخ خواهد داد این است که:
قطعاً وقتی برگردی، درختی درکار نخواهد بود. حتی اگر باران به اندازه کافی باریده و او را سیرآب نموده باشد، از آفات و حشرات صدمه می بیند.
حتی اگر حشرهای در کار نباشد، یک سگ آبی آن درخت را قطع می کند.
حتی اگر سگ آبیای در کار نباشد، یک حیوان علف خوار در همان دوران نهال بودنش، ان را می خورد.
یا به خاطر ازدیاد علفهای هرزی که در پایش روییده ، اصلاً فرصت رشد نیافته و در بهترین حالت، نمیتوانی آن نهال را میان آنهمه علف هرز، تشخیص دهی.
این موضوع را استاد عباس منش با عنوان “تمرکز بر کسب و کار” در دوره روانشناسی ثروت ۳ (کسب و کار فوق العاده) ساعتها توضیح داده.
این بخش از دوره روانشناسی ثروت ۳ به تو کمک می کند تا اولاً بدانی تمرکز صاحب کسب و کار، چه نقش مهمی در میزان سوددهی و رشد کسب و کار ایفا می کند.
ثانیاً باورهای قدرتمند کننده ای می سازی تا موجب شود با تمرکزت ایده ها و راهکارهای ثروت ساز را وارد کسب و کار خود نمایی.
مثلاً کارمندان شایسته تری به کسب و کارت جذب می شود
به سمت بازارهای بهتری هدایت می شوی
مشتریان بیشتری به کسب و کارت دعوت می شوند و …
از آنجا که این مبحث بسیار مفصل و مهمی است، نمی توان آن را در قالب یک نوشته توضیح داد. دوره روانشناسی ثروت ۳، قدم به قدم و جلسه به جلسه با توضیح قوانین، مثالهای بسیار و بررسی نمونه های عینی، چگونگی ایجاد آن باورها و اجرای این راهکارها در کسب و کارت را به تو می آموزد.
به نظرم هر فردی که کسب و کار شخصی اش را دارد، لازم است راهمنایی مانند دوره روانشناسی ثروت۳ را در کنارش داشته باشد
کسب و کارهای موفق و پر سود، که برای ما قابل تحسیناند، همگی حاصل تمرکز صاحبانی هستند که باورهای قدرتمند کننده ای نیز درباره ثروت ساخته اند.
اگر ایده ها و راهکارهای آنها به نظر شما هوشمندانه می آید یا کارمندان شایسته ای دارند، یا بازار بهتری را در اختیار دارند و… دلیلش آگاهی آنها از قوانین و باورهایی است که ساخته اند و نیز متمرکز شدن بر کسب و کارشان با آن باورهاست.
آنها قوانین ثروت را می دانند و به وسیله باورهای شان همیشه به سمت بهترین و سودآورترین راهکارها هدایت می شوند. خبر خوب این است که شما هم می توانی همه آن آگاهی ها را از دوره روانشناسی ثروت۳ دریافت نمایی، آن باورها را بسازی و آن هدایت را دریافت نمایی.
زیرا اگر کسب و کاری سودآور می خواهی، باید قوانین ثروت را بدانی. باید باورهای قدرتمند کننده ای بسازی تا پشتوانه کسب و کارت بشود. آنوقت به محض اینکه بر کسب و کارت متمرکز می شوی، جهان به باورهای جدید شما پاسخ می دهد:
به شکل یک ایده برای ایجاد تغییری ساده در نحوه مشتری یابی که به ذهنت خطور و بازار جدید و مشتری های بیشتری به کسب و کارت جذب و نتایجی رضایت بخش برایت به ارمغان می آورد.
به همین دلیل، موضوع “تمرکز بر کسب و کار همراه با باورهای قدرتمند کننده” یکی از موضوعات اساسی آموزش های دوره روانشناسی ثروت۳ است تا صاحبان کسب و کار از قدرتی آگاه شوند که تمرکز آنها همراه با باورهای قدرتمند کننده، برای تغذیه کسب و کارشان دارد.
رشد کسب و کار و ساختن ثروت به وسیله کار مورد علاقه ات، از اتاق خانه ات
سوال:
من خیاطم و در خانه کار می کنم و به این شغل علاقه دارم اما از نتایج مالی ام راضی نیستم. به تازگی با آموزش های شما آشنا شدم و فهمیدم که برای رسیدن به استقلال مالی باید روی باورهایم کار کنم.
آیا می شود با خیاطی در خانه ثروتمند شد؟
آیا باید فقط روی باورهایم کار کنم؟ یا اینکه شغلم را هم تغییر دهم یا کسب و کارم را به محیط خارج از خانه انتقال دهم تا رشد کند؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
اولاً دلیل ثروتمند شدن شما هیچگاه شغل تان یا مکانی که آن را انجام می دهید، نیست، زیرا تمامی شغل ها پتانسیل ایجاد ثروت را دارند.
اما تنها زمانی می توانی ثروت بسازی که اولاً باورهای قدرتمند کننده ای درباره ثروت بسازی و با آن باورها، سراغ انجام کاری بروی که به آن عشق و علاقه داری.
زیرا عشق به تنهایی قادر به ایجاد یک کسب و کار موفق نیست، اما وقتی همین عشق با باورهای قدرتمند کننده مسلح میشود، آن باورها، قدم به قدم شما را در مسیر مورد علاقه تان هدایت می کند، آنوقت نه تنها هر لحظه این کسب و کار برایت لذت است، بلکه ثروت هم از آن می سازی و با ادامه این مسیر هر بار باورهایت قدرتمند کننده تر، ایمان، اعتماد به نفس و انگیزهات برای برداشتن قدمی بزرگتر و ایجاد نتیجهای عظیمتر، افزایش می یابد. و این ماجرا به همین شکل به پیشروی خود، ادامه میدهد.
پس اولین قدم، تلاش برای ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره ثروت است.
منظور از باور ساختن، این نیست که یک گوشه بنشینی و فقط روی باورهایت کار کنی و سپس همه چیز تمام و باور آماده ی بهره بردای شود.
آدمهای زیادی “باور ساختن” را مثل تولید یک کالا می داند که ابتدا باید کالا را طبق یک فرایند تولید، بسازی و پس از پایان فرایند تولید، از آن کالا استفاده نمایی.
سپس می خواهند همین فرمول را درباره باورساختن نیز به کار ببرند.
اما باور ساختن، مثل تولید یک کالا نیست.
ساختن باور فرایندی همیشگی است. باور ساختن و اقدام در جهت آن باورها، دو موضوع به هم پیوسته اند. اقدام، نه تنها چیزی جدا از باور نیست، بلکه نمودِ باورهایی است که توانسته اید بسازید.
اقدامات، همان نتایجی هستند که به خاطر ساختن آن باور، به سمت انجامشان هدایت شده ایم.
باور ساختن مثل روییدن یک جوانه است که مرحله به مرحله رشد می کند. شما دانه را می کاری اما انتظار نداری بلافاصله جوانه بزند، میوه بدهد و فرایند رسیدگی به آن تمام شود.
بلکه همزمان که دانه را می کاری و به صورت پیوسته به آن رسیدگی می کنی یعنی خاک، آب، نور و در یک کلام شرایط مناسب برای رشد را برایش فراهم می کنی، دانه ات به شما نتیجه می دهد.
یعنی در اولین مرحله، ریشه ها شروع به رشد می کند، اما با اینکه آنها را نمی بینی ولی به رسیدگی به آن دانه ادامه می دهی.
سپس نتیجه کمی بزرگتر شده و جوانه ای از دل خاک بیرون می آید. اینجا خیلی ذوق می کنی، خوشحال می شوی و مطمئن که دانه شما در حال رشد بوده.
یعنی این نتیجه به ظاهر کوچک، انگیزه ای برایت ایجاد می کند تا هم بدانی همه چیز درباره رشد دانه مرتب است و هم دوباره به فرایند رسیدگی به دانه، ادامه می دهی اما این بار با ایمان و انگیزه ای بیشتر.
سپس جوانه بزرگتر شده و شکوفه می دهد، باز هم دیدن این نتیجه ،ایمانت را بیشتر و انگیزه ات را قوی تر می نماید تا با رسیدگی های بیشتر مثل کود مناسب، سمپاشی و … به رشد بیشتر و ثمر بیشتر آن کمک کنی.
سپس شکوفه ها تبدیل به میوه می شود و باز هم انگیزه ای می شود تا دانه های بیشتری بکاری و هم رسیدگی ها ویژه تری برای این درخت میوه داشته باشی مثل هرس کردن و …
و این نتایج فقط تا زمانی ادامه دارد، که این روند رسیدگی ادامه داشته باشد. اما هر بار ثمر آن درخت بیشتر و کیفیت میوه هایش مرغوب تر می شود.
یعنی در سال اول ممکن است تمام شکوفه ها بریزند و فقط یک دو میوه داشته باشد
اما سال بعد میوه ها بیشتر و سال بعد خیلی بیشتر و مرغوب تر خواهند بود.
باور سازی نیز، چنین روندی مثل تبدیل یک بذر به میوه دارد. وقتی روی باورهایت کار می کنی، در ابتدا چیزی به جز احساس خوب نداری.
احساس خوب در اینجا حکم همان ریشه های دانه ات را دارد که در زمین هستند اما شما آنها را نمی بینی.
احساس خوب به شما می گوید که باورهایی که در حال ساختنشان هستی، در حال رشد اند و باید این روند را همچنان ادامه دهی.
بنابراین شما با اینکه هنوز جز احساس خوب، نتیجه ای ملموس نداری، اما با ایمان، مسیر ساختن باورهایت را ادامه می دهی، چون پذیرفته ای که که تمام اتفاقات زندگی ما حاصل باورهای ماست. چون ایمان داری که جهان فقط باورهای ما را می شناسد و اساس آن باورها را به شکل اتفاق و تجربه و… وارد زندگی مان می کند.
لذا در ابتدای راه، با اینکه هنوز در دنیای بیرون، جز احساس خوب هیچ نشانه ای نمی بینی، باز هم این روند را ادامه می دهی و به خاطر این ثبات احساسی و بیشتر ماندن در احساس خوب، کم کم ایده ای به تو ا لهام می شود که به واسطه اجرایش، نتیجه ای ملموس می بینی.
این نتیجه، همزمان هم به تو انگیزه می دهد تا با اشتیاق بیشتری این مسیر را ادامه دهی و هم تردید هایت را در این باره کمتر می می نماید.
در نتیجه با ایمان بیشتری این روند را ادامه می دهی. بیشتر سعی می کنی آگاهانه، خود را در معرض ووردی های ذهنی نامناسب قرار ندهی و آگاهانه، بیشتر به نکات مثبت هر موضوعی توجه می کنی و آگاهانه سعی می کنی تا احساس خوب را در خود ایجاد نمایی.
در نتیجه، به خاطر این تلاش های ذهنی و بیشتر ماندن در احساس بهتر، جهان به تو پاداش های بیشتری می دهد. مثلاً، ایده های کاراتری به تو الهام می شود، به شرایط بهتری هدایت می شوی، مشتری های بیشتری می آید و اوضاع باز هم بهتر می شود.
این نتایجِ جدید، نه تنها باور قبلی را قدرتمند کننده تر می نماید، بلکه همزمان این ایمان در دلت بیشتر می سازد که:
کنترل ورودی های ذهن و کار کردن روی باورها، واقعاً جواب می دهد. آنوقت متعهد تر می شوی تا ذهنت را بیشتر و بهتر کنترل نمایی و بیشتر در احساس بهتر بمانی و تلاش بیشتری برای تمرکز بر خواسته هایت انجام دهی. در نتیجه دوباره به مسیرهای بهتری هدایت می شوی که قبلا هیچ ایده ای برایش نداشتی. زیرا ایده هایی که به ما الهام می شود، به اندازه ی باورهایی است که تا آن لحظه ایجاد نموده ایم و قرار است قدم بعدی را به ما بگوید تا با برداشتن آن قدم و روبرو شدن با نتایج آن اقدام، باورهای مان قدرتمند کننده شده و آماده دریافت هدایت به قدم بعدی شویم.
آیا باید در خانه بمانم و به خیاطی ادامه دهم؟! آیا باید مغازه ای در بیرون بزنم؟ آیا باید شغلم را تغییر دهم؟ آیا باید از طریق آنلاین مشتری جذب کنم؟ و… همه این تردید ها
بنابراین، فرایند ساختن باور، شامل کنترل ورودی های ذهن و ماندن در احساس خوب+ عمل به ایده های الهام شده و اقدام برای آنهاست.
در طی این فرایند، همواره ایده های بهتری دریافت می کنی و به سمت شرایط بهتری هدایت می شوی و هر بار نتایج بهتری را تجربه می نمایی که نه تنها موجب قدرتمند تر شدن باورها و افزایش انگیزه ات برای ادامه مسیر شود، بلکه اعتماد به نفس ات را برای برداشتن قدم های بزرگتر، افزایش می دهد زیرا به خاطر می آوری که چگونه در شروع کار از احساس نگرانی، ترس و سردرگمی به احساس آرامش رسیدی که نتیجه ای بسیار بزرگ است.
سپس به خاطر ماندن در احساس آرامش، آن ایده ها به تو الهام دش و با انجام شان آن نتایج بوجود آمد و هر بار نتایج بیشتر و بزرگ تر شد.
و این مسیر همچنان برای همیشه ادامه دارد. هر بار که خواسته ی کوچکی را محقق می سازی، اعتماد به نفس و باوری در وجودت ساخته می شود که موجب می شود تا به دنبال تحقق خواسته های بزرگ تر بروی. زیرا همچنان که اعتماد به نفس شما و باورهای شما رشد می کند، خواسته های تان هم رشد می کند.
اگر هدف شما رونق کسب و کار شخصی ات است، “دوره روانشناسی ثروت3” قطعاً بهترین راهنما برای ساختن باورهایی است که کسب و کار شما را از پایه و اساس رشد می دهد.
آموزش های این دوره و باورهای قدرتمند کننده ای که به کمک این دوره برای کسب و کارت می سازی، بزرگترین سرمایه اولیه برای رشد و رونق کسب و کارت است.
اگر سوال شما این است که آیا این دوره برای کسب و کار من نیز مناسب است، پاسخ این است که:
مهم نیست که کسب و کار شما یک فروشگاه آنلاین باشد، یک مغازه سوپر مارکت، یک کارخانه تولید قطعات ساختمانی، یا کالاهای پزشکی!
مهم نیست شما یک آموزگار باشید یا پزشکی که قصد دارد از اطلاعات پزشکیاش کسب و کاری موفق خلق کند یا مطب و کلینیک خودش را داشته باشد اما نمیداند باید از کجا و چگونه این توانایی را به یک کسب و کار تبدیل نماید!
مهم نیست کسب و کار شما باغبانی و گلکاری باشد یا حتی خانم خانه داری که تصمیم گرفته توانمندیاش در خیاطی، آشپزی، بچه داری و همسر داری و .. را تبدیل به کسب و کاری سودآور نماید که از آشپزخانه یا اتاق خانهی خودش قابل اداره کردن باشد.
در هر صورت، دوره روانشناسی ثروت 3، اصل و اساسی را به شما می آموزد و باورهایی را در ذهن تان می سازد که می توانید از علاقه و توانمندی های خود، یک کسب و کار پر رونق بسازید.
زیرا تنها فردی میتواند فرصتهای موجود در اطرافش ببیند و از آن فرصت ها، کسب و کار مورد علاقه اش را بسازد که باورهای قدرتمند کنندهای در این باره ساخته باشد.
این دوره به شما می آموزد که چگونه از امکانات موجود و آنچه که همین حالا در اختیار داری، یک کسب و کار فوق العاده بسازی و هر بار با ساختن باورهای قدرتمند کننده تر، آن را بیشتر رشد و گسترش داده و جهانی نمایی.
در این دوره، بیشتر از آنکه تکنیک فروش و بازاریابی بیاموزی، یاد میگیری باورهایی بسازی که شما را به سمت بهترین راهکارها، ایده ها و شرایطی هدایت نماید که نتیجه اش ورود ثروت به شکل:
بازارهای جدید، مشتری های بی شمار و … است.
این دوره به شما راهکار ساختن را یاد میدهد. این دوره به شما یاد میدهد از هر مسئلهای که در کسب و کارت با آن مواجه میشوی، فرصتی برای تولید یک بازار دیگر ساخته و از آن ثروت خلق نمایی. این دوره به شما می آموزد که چگونه از اتاق خانهات، مشتریها و حتی نیرویهای انسانیات را مدیریت و پیشتیبانی نمایی، به گونه ای که هزینههایت هر روز کمتر و سود و درآمد کسب و کارت هر روز بیشتر باشد.
ترمز مخربی به نام «عدم لیاقت داشتن ثروت» | نشانههای این ترمز و چگونگی رفع این ترمز
راهکار گروه تحقیقاتی عباس منش درباره حل ترمز جدیای که اکثر مان دچارش هستیم.
👇👇👇👇
یکی از ملموس ترین جاهایی که «باور احساس عدم لیاقتِ داشتنِ ثروت» خود را نشان میدهد، رفتاری است که نسبت به پرداخت بهای خواستههایی داریم، که به شدت عاشق تجربهی آنها هستیم.
از ملموسترین لحظاتی که میتوانیم «باور احساس عدم لیاقت» و «باور به کمبود» را در خود شناسایی نماییم، لحظاتی است که به شدت بر سر بهای کالای مورد علاقهمان چانه میزنیم.
یا بدتر از همه، با اینکه توان تهیهاش را داریم، اما به دنبال راهی برای نپرداختن قیمت واقعی آن و تخفیف گرفتن هستیم. یعنی همیشه داشتن خواستههامان را موکول به زمانی میکنیم که، یک جنس تخفیف بخورد.
در یک کلام، پرداختن بهای خواستههامان برای ما کاری بسیار سخت است. وقتی پول کالایی را میپردازیم که قرار است تجارب دوست داشتنیمان را با آن تجربه کنیم، گویی جان از بدنمان خارج میشود، به شدت احساس بدی پیدا میکنیم و این بدترین فرکانس درباره «کمبود ثروت» است که، یک آدم به عنوان خالقی که با فرکانسهایش، تجربههایش را خلق میکند، میتواند ارسال کند. یعنی بدترین فرکانسی که ما را وارد مدار کمبودهای بیشتر میکند و همزمان از نعمتهای بیشتری دور میکند.
موضوع تخفیف گرفتن نیست؛ بلکه پای چند ترمز جدی در میان است که خودشان را به شکل تلاش برای به دست آوردن خواسته هایمان با تخفیف، نشان میدهند.
به همین دلیل دوست دارم یک نکته اساسی در این باره را اول از همه به خودم و سپس به همه افرادی که این متن را میخوانند و به دنبال موفقیتهای مالی پایدار هستند، یادآور شوم و ترمزی را به آنها نشان دهم که شناختن و رفع کردنش، بسیار از هر تخفیفی که بخواهم برایتان داشته باشم، بیشتر خواهد بود و ثروتهای بسیاری را وارد زندگیتان خواهد کرد.
در واقع این باور که زمان تهیه خواستههایمان را موکول به زمانی نماییم که یک جنس شامل تخفیف میشود یا به طور کلی، پرداخت بهای خواستههایمان برایمان سخت باشد اما مشتاق داشتن آنها به صورت رایگان، هدیه، تخفیف و … باشیم، این رفتار خبر از دو باور بسیار بسیار مخرب میدهد که، حتی اثرات خرابیاش در زندگی ما، از بمب اتم نیز خطرناکتر است:
سردسته ی این دو باور، که ریشه این نوع رفتار، یعنی تلاش برای تخفیف گرفتن و خرید اجناس با تخفیف است، «باور به کمبود» است.
باور به کمبود نعمت، ثروت، عشق، موفقیت و هر چیزی است که ما آن را ارزشمند میدانیم.
سپس در ادامه کار به همین جا ختم نمیشود و این باور مثل یک دستگاه مولد، شروع به تولید هزاران باور محدود کنندهی دیگر نیز مینماید که در تمام تار و پود وجودمان ریشه میدواند و ما را وارد مداری میکند که از مدار ثروت فرسنگها فاصله میگیریم.
به همین دلیل، حتی تجسم کردن ثروتمند بودن هم برایمان سخت میشود.
قانون این است که مدار تخفیف خواستن، با مدار خواستنِ ثروت، از هم جدا هستند. نمیتوانی هم به دنبال تخفیف باشی و هم باور فراوانی را بسازی.
نمیتوان به فراوانی باور داشت اما مرتب به دنبال تخفیف نیز بود. این دو مسیر، خلاف جهت هم هستند به همین دلیل تو مرتبا در این مسیر در حال رفت و برگشت هستی.
دومین باور محدود کننده در این باره، «باور احساس عدم لیاقتِ داشتن ثروت» است. به این معنا که، درباره تجربهی نعمتهای بیشتر، احساس لیاقت نداری. خصوصاً هرچه آن نعمتها تجملیتر باشند، به خاطر احساس عدم لیاقت، راضی کردن خودت برای تجربهی آن نعمتها سختتر خواهد بود، حتی اگر مشکلی در پرداخت بهای آن نداشته باشی.
در واقع این باور، یعنی احساس عدم لیاقت، زاییدهی باور به کمبود است. یعنی باور به اینکه پول درآوردن، کار سختی است. حتی اگر آدمهایی را ببینی که به راحتی در حال پول ساختن هستند، به خودت خواهی گفت:
خوب، من آنقدرها خلاق نیستم که از عهدهی این کار بر بیایم(که خودش نشانهای محکم از عدم لیاقت و باور نداشتن تواناییهایت است). در نتیجه تنها راهکار برایت این خواهد بود که :
مراقب باشی در خرج پول، از هرگونه اسراف پرهیز نمایی و با این نگاه، آنقدر خودت را در مدار کمبود ثروت پش میبری که، ترجیح میدهی فقط برای نیازهای فوق ضروری هزینه نمایی. سپس آنقدر درباره نیازهایت دچار سوء تفاهم میشوی که نیازهای ضروری را نیازهایی تعیین میکنی که به زندهماندن وابسته است و هرگونه تجاربی که مربوط به روح و روانت است و اصلاً برای تجربهی آن نعمتها به این جهان آمدی را غیر ضروری میدانی مثل:
تجربه اقامت در یک هتل زیبا برای چند روز
یا تجربه خوردن غذا در یک رستوران که بهایش به اندازه هزینه یک ماه غذا در منزل است
یا تجربه سفر با بلیط فرست کلاس که بهایش به اندازه چندین سفر است
یا تجربه …
یا حتی تجربه استفاده از مبلمان چرم به جای اجناس چینی.
در حالیکه بی خبری دلیل اینکه هر روز از تجربهی این نعمتها فاصلهی بیشتری میگیری، همین نوع نگاه است و نه عدم توانایی ات در ساختن ثروت!
سپس باور محدود کنندهی «احساس عدم لیاقت در تجربه نعمت و ثروت» بیشتر در تو ریشه میدواند و تو را بیشتر در مدار عدم لیاقت فرو میبرد.
مثلاً ترجیح میدهی خودت از وسایل بیکیفیت استفاده نمایی و وسایل گرانبها و با ارزش را برای میهمان بگذاری…
به همین دلیل وسایل زندگیِ تو شامل دو دسته است:
ظروف دَمِ دستی بیکیفیت برای خودت و ظروف لاکچری زیبا برای میهمان
ملافه پاره و پوره و بی کیفیت و قدیمی برای خودت و ملافه نخی و خوشبو و خوشرنگ برای میهمان
و…
یا حتی بدتر از آن، این رفتار را درباره خودت و اعضای خانواده مثل همسر و فرزند نیز تعمیم دادهای
مثلا در خرید لباس موارد غذایی، مواد شوینده و تمیز کننده و … اولویت را با سایر اعضای خانواده قرار میدهی و سعی میکنی همواره نیازهای خودت را کاهش دهی و کمخواهتر شوی.
مثلا از آنجا که همسر و فرزندانت زیاد از دستمال های یکبار مصرف برای خشک کردن دست و … استفاده میکنند، تو ترجیح میدهی برای برقراری تعادل در مصرف دستمال حولهای، برای تمیز کردن خانه از دستمال های پارچهای استفاده نمایی.
یا لباس های ارزانقیمت و بیکیفیت بخری و به هر ترتیبی همواره هزینههای خودت را کاهش دهی تا کمتر اذیت شوی. چون به اندازه کافی احساس لیاقت تجربه بهترینها را نداری.
یا غذاهای باقیماندهی بچهها را خودت میخوری که حیف و میل نشود.
چون درباره لایق بودن و انسان خوب و باگذشت بودن، دچار سوء تفاهم شدهای. چون همواره برای راضی کردن خودت در استفاده از یک نعمت، به دنبال یافتن دلایل قانع کننده هستی. یعنی خودت را لایق نمی دانی تا برای خودت تا این حد هزینه کنی و فکر میکنی آنقدر ارزشمند نیستی که پول نازنینات را صرف این خواسته نمایی. در نتیجه یا از آن چشم میپوشی و یا به دنبال شیوههایی هستی تا دلایلی منطقیتر از لایق بودنت، پیدا کنی. یعنی به این شکل که:
«من توانستم تخفیف بگیریم
من رایگان این را به دست آوردم
من بهای واقعی اش را نپرداختم و …»
این احساس گناه را که برای خودت پول خرج کردهای، از خود دور می کنی و یا به خاطر این کار احساس قدرت هم میکنی در حالیکه نمیدانی ریشه این رفتار که در اصل باور کمبود و باور احساس عدم لیاقت است، چه نعمتهایی را از زندگیات دور نموده است.
نعمتهایی که قابل مقایسه با هیچ تخفیف و هدیه ای نیست. و تازه ماجرا به همین جا نیز ختم نمیشود و حتی اگر به خاطر یک باور قدرتمندکنندهی دیگر، نعمتی وارد زندگیات شود، این باورِ محدودکننده، به شکل یک اتفاق غیر مترقبه، آن نعمت را از زندگیات حذف میکند.
من داستانهای بسیاری درباره این موضوع از افراد زیاد داشتهام که نوشتهاند، ماشینی که آن همه سال دوست داشتم سوار شوم را خریدم اما اوضاع به گونهای پیش رفت و هزینههای غیرمنتظره به گونهای روانه زندگیام شد که مجبور شدم به خاطر آن هزینههای غیرمترقبه، که اصلا هیچ وقت در زندگیام وجود نداشتند، نهایتا ماشینم را بفروشم.
و بسیار حسرت میخورَد که ای کاش حداقل از امکانات آن ماشین مثل کولر و… استفاده کرده بود… ای کاش حداقل کاور پلاستیک صندلیها را در آورده بودم و لذت نشستن روی چرم صندلی را تجربه کرده بودم و…
در حالیکه خبر نداشت، همین رفتارها که نشانهی باور احساس عدم لیاقت و در نگاه وسیعتر، باور به کمبود است، آن نعمتها را از زندگیاش خارج ساخته است.
در واقع، « مأموریت باور احساس عدم لیاقت»، دور کردن نعمتها از زندگی شماست و حتی اگر به خاطر یک باور درست، نعمتی وارد زندگیات شود، این باور کاری میکند که آن نعمت بار و بنه اش را از زندگیات بَربندد و به شکلی باورنکردنی و غیرمنتظره از زندگیات بیرون برود.
این رفتار که همیشه به دنبال یک تخفیف ویژه هستیم تا به خواستههایمان برسیم، معنایش دقیقا این است که:
«من که به صورت طبیعی امکان تهیه این جنس را ندارم. مگر اینکه تخفیف بخورد. مگر اینکه ارزان شود. مگر اینکه وام بگیرم. مگر اینکه قسطی بپردازم.»
یعنی از یک طرف آن خواسته آنقدر شدید است که نمیتوانی بی خیالش شوی، از طرفی آن باورها آنقدر مخرب است که نمیتوانی به داشتنش به صورت طبیعی فکر کنی. به همین دلیل به جای تغییر این کد مخرب و این ترمز قوی، خودت را با این کد مخرب، هماهنگ میکنی.
درحالیکه این ماجرا نهتنها کمکی به افزایش توان مالیات نخواهد کرد، بلکه شروع به، برباد دادن نتایج سایر باورهای قدرتمندکنندهات نیز میگردد.
دلیل اینکه افراد پس از اینکه نعمتی را به دست میآورند و پس از مدت کوتاهی به شکلی عجیب و غیر منتظره آن را از دست میدهند، همین باور عدم احساس لیاقت است.
به قول استاد عباس منش که می گوید “بیشتر افراد، باورهای خود را تغییر نمیدهند بلکه، می خواهند خواستههای جدیدشان را بر آن باورها منطبق سازند“ و این اصلا امکان ندارد و نتیجهاش ساخته شدن یک باور محدودکنندهی دیگر است که باید بپذیری چنین چیزی در سرنوشت تو نیست و این برای از-ما-بهتران است!
به نظر شما، «از ما بهتر هم مگر هست!».
اگر همهی ما به یک اندازه به منبع ثروت وصلیم و به یک اندازه توان خلق زندگیمان را داریم، از ما بهتر کیست؟ چه کسی لایقتر از خودم برای استفاده از این نعمت میتواند وجود داشتهباشد.
بنابراین، اگر به دنبال تجربهی موفقیت مالی پایدار هستی، توصیه میکنم، خیلی جدّی تعهدی غیر قابل مذاکره را برای ریشه کن کردن این باورها و این رفتارها شروع کن.
خصوصاً در مواردی که مربوط به آموختن قوانینی است که زندگیِ ما را متحول میکند، حتی پرداخت تمام دارییمان نیز در برابر نتیجهای که کسب می شود، مبلغ ناچیزی به حساب میآید و حتی یک دقیقه به تعویق انداختنِ شروعِ این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید، چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد.
خشت اولِ موفقیت پایدار، از ساختن «باور به فراوانی و باور به لیاقت داشتن ثروت»، شروع میشود.
باور احساس عدم لیاقت در تجربه ثروت، یک شاهترمز است که، اگر بتوانی روی این ترمز کار کنی و آنرا اصلاح نمایی ترمزهای بسیارِ دیگری، به خودی خود برداشته میشود.
زیرا باور احساس لیاقت، شاهکلید عزت نفس است و از آنجا که عزت نفس، مهمترین توانایی است که به شما قدرت میدهد تا خودت را باور کنی و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و بخواهی از آنها ثروت بسازی، وقتی این ترمز برداشته میشود به مداری هدایت میشوی که میتوانی از تواناییها و علائقت ثروت خلق کنی.
به همین دلیل استاد عباسمنش همیشه شروع موفقیتهایش را به ساختن عزت نفسش مرتبط میداند و به این دلیل، صرف نمودنِ وقت برای ساختن باور احساس لیاقت، تا این حد برای شما مهم است.
خصوصاً اگر صاحب کسب و کار خودت هستی، داشتن راهنمایی مثل روانشناسی ثروت۳، برای رونق کسب و کارت، یک ضرورت است. در جلسات این دوره، استاد عباسمنش بهتر از هر جای دیگری، چگونگی ساختن باور احساس لیاقت را آموزش داده است.
زیرا تا زمانی که باور احساس لیاقت را بعنوان مدیر کسب و کارت نسازی و این باور را به روح و روان کسب و کارت منتقل ننمایی، فارغ از انیکه چقدر خدماتت عالی است و چقدر محصولت باارزش است، هیچ راهی به مسیر کسب و کارها سودآور نداری.
پس واقعاً ارزشش را دارد که چنین سرمایهگذاری سودآوری برای خودت و کسب و کارت انجام دهی.
زیرا این، مهمترین سرمایهی اولیه تو برای شروع و رونق دادن به کسب و کارت است.
زیرا اگر میدانستی نداشتن باور احساس لیاقت، مانع ورود چه نعمتهای بزرگی به زندگیات شده، اگر آب دستت بود، آن را کنار میگذاشتی و جهادی اکبر برای ساختن باور احساس لیاقت، به راه میانداختی.
فقط مسئله این است که ما هنوز هم درک نکردهایم که ما، خالقی هستیم که تمام اتفاقات لحظات بعدی را با فرکانسهای این لحظه خلق میکنیم. فرکانسهایی که خود را به خوبی در رفتارها و واکنش ما به موضوعات مختلف افشاء می کنند و حقیقت باورهای ما را به ما نشان میدهند .
اگر برای ریشهکن کردن این باورهای مخرب جهاد به راه نیاندازی، هر دقیقه و ثانیهای که با این باورها پیش میروی، این ریشههای محدودکننده، در وجودت عمیقتر میشود و شاخ و برگهای بیشتری تولید میکند و نتیجهاش این است که:
احساس میکنی سالهاست که در یک سطح متوقف ماندهای و هنوز پس از اینهمه تلاش، اوضاع مالی رضایتبخشی نداری. نتیجهاش این است که همیشه درگیر پرداخت قسطهای تمامنشدنی میشوی.
نتیجهاش این است که همیشه درگیر جور کردن هزینههای زندگیات خواهی بود. همیشه درگیر تلاش برای اخذ یک وام دیگر برای پرداخت قسط چند وام قبلی هستی و به این شکل اوضاع مرتباً پیچیدهتر و غیرقابلکنترلتر میشود و نمیدانی که این موضوع اول از همه از اینجا شروع شد که مشتاق داشتن خواسته هایت به صورت رایگان، ارزان و یا بهره مندی از یک تخفیف ویژه بودی.
این مانع خیلی ریز است و خودش را در قالب سود، زرنگی و زیرکی نشان میدهد اما خودمان بهتر میدانیم که این حقیقت ندارد.
حقیقت این است که هیچ لذتی بالاتر از این نیست که آنقدر ثروتمند باشیم که برای داشتن خواستهای، نیازی به حتی دانستن قیمت آن نداشته باشیم و فقط اگر آن را نیاز داریم، تهیهاش نماییم.
خصوصاً کالاهایی که ارزش افزودهشان بینهایت است. مثل کالاهایی که روح و روان ما را متعادل میکند و ما را به طبیعت ثروتمند و بینیازمان باز میگرداند و آن را به یادمان میآورد و ما را در مدار آن ثروتها قرار میدهد.
به همین دلیل تأکید میکنم حتی یک دقیقه به تعویق انداختن شروع این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد. زیرا هر ثانیهی شروع نکردن تغییر این باورها، بسیار برایمان گران تمام میشود و در هر ثانیه، ما را از ثروتهای بیشتری دور میکند و به ضررهای بیشتری نزدیک میکند.
فقط وقتی این ریشه را در وجودت دنبال میکنی، می فهمی که چه شاخ و برگهای تمامنشدنی ای دارد.
به همین دلیل است که استاد عباس منش در دوره ثروت ۱ و جلسات اولیهی ثروت ۳، تا این اندازه بر ساختن باور فراوانی تاکید دارد و می گوید وقتی این باور ساخته می شود، هزاران باور محدودکننده خود به خود از وجودت حذف می شود.
تا زمانی که این باور در وجود ماست، راهی به سوی ثروتهای پایدار و استقلال مالی به معنای واقعیِ بینیازی، نخواهیم داشت. زیرا ثروت یک امر ذهنی است؛ اول ذهن شما ثروتمند میشود و سپس آن ذهن ثروتمند، ثروت را وارد زندگی شما میکند.
ذهن ثروتمند، یعنی ذهنی که فراوانی را باور دارد و میداند که بینهایت ثروت برای همه در جهان وجود دارد، هرگز برای داشتن خواستههایش انتظار تخفیف را ندارد و با عشق، بهای خواستههایش را تمام و کمال میپردازد.
ذهن ثروتمند هرگز تجربهی خودش را به خاطر گرفتن تخفیف، به تعویق نمیاندازد.
ذهن ثروتمند هرگز داشتن خواستهاش را منوط به گرفتن تخفیف نمیداند و چنین ذهنی سبب هدایت فرد به مسیر ایدههای ثروتساز میشود.
به شما هم توصیه می کنم که اگر میخواهی که به موفقیت مالی پایدار برسی و به مدار ثروت دسترسی داشته باشی، کلا از همین حالا ذهنت را به روی دنبال تخفیف بودن برای داشتن خواستههایت ببند و آن را جزو خطوط قرمز زندگیات بدان.
بهتر است همیشه به جای اینکه بخواهی چیزی ارزان یا رایگان شود تا بتوانی آن را بخری یا داشته باشی، این باور را بسازی و این درخواست را از جهان داشته باشی که توان مالی تو بیشتر شود تا بتوانی هر چیزی را که میخواهی بخری. نه فقط دربارهی محصولات ما، بلکه در مورد همهی مسائل زندگیات و همه خواستههایت این باور را بساز.
زیرا وقتی این کار را انجام میدهید، و جهان جدیت شما در این موضوع را میبیند، دیگر شما را در مداری قرار میهد و شرایطی را تجربه میکنید که اول به شما توانایی خرید را میدهد و بعد آن خواستهی مورد نظر را به شما نشان میدهد.
زیرا این باور به تو احساس قدرت بیشتری میدهد و تو را به مسیرهایی هدایت میکند؛ و به استقلال مالیای میرسی که میتوانی در هر زمان، هر آنچه که مورد نیازت هست را بخری، بی آنکه نگران قیمتش باشی یا اصلا حتی به قیمتش نگاه کنی.
در هر صورت، اگر درباهی برداشتن این ترمز و ساختن باور احساس لیاقت، متعهد و مصمم هستی، دوره روانشناسی ثروت۳، منبعی کامل از آگاهیها خالص و ورودیهای مناسب برای ساخته شدن باور لیاقت داشتن برای نعمتها است.
هرچه بیشتر روی ساختن این باور کار کنی، احساس خودارزشی بیشتری میکنی. و این احساس به شما کمک میکند تا خودت و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و مهمتر از همه، در راستای ساختن ثروت از آن تواناییها، قدم برداری.
حتی نمیتوانی تصور کنی که با ساختن باور خودارزشی،، چه سایه سنگینی از سر توانمندیهایت بر میداری که تا حالا اجازه شکوفا شدن به آن تواناییها را نداده بود.
زیرا بارها، خواستههایی در وجودت شکل گرفته بود تا بخواهی بخشی از توانمندیهایت را بروز دهی. هزاران ایده در راستای آن خواسته ها آمده بود، اما از آنجا خودت را ارزشمند نمیدانستی و از آنجا که فکر میکردی موفق ها همان از شما بهتران هستند، آن ایدهها و آن تواناییها را جدی نمیگرفتی که بخواهی برایشان اقدام نمایی
در نتیجه آنهمه شور و شوق که با آن خواستهها آمده بود، به وسیلهی باور عدم لیاقت، در نطفه خفه میشد و به این ترتیب خواستههای بسیاری در وجودت تبدیل به رویایی دور و دراز شده است.
صدهایی ایدهای که هرگز فرصت تحقق یافتن نیافتند و زیر سایهی سنگین باور عدم لیاقت ماندند و هرگز فرصت ابراز وجود نداشتهاست.
و حالا زمان آن است که جهادی اکبر برای ریشهکن کردن کدی مخربی به نام «احساس عدم لیاقت در داشتن نعمتها» را در وجودت اصلاح کنی.
میتوانی با کلیک در اینجا، مطالب و آگاهیهای دوره رواشناسی ثروت۳ و راهکارهای این دوره برای ساختن باور لیاقت داشتن ثروت، را مطالعه نمایی:
روانشناسی ثروت ۳ (کسب و کار فوقالعاده)
چه عواملی نتایج استاد عباسمنش را متفاوت کرده است؟ چه عواملی نتایج یک کسب و کار را متفاوت میکند؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباسمنش:
این سوال توسط یکی از اعضای این خانواده پرسیده شده است. البته توضیحات مفصل و کاربردی در این باره، در دوره روانشناسی ثروت 3 توسط استاد عباسمنش شرح داده شده است.
تک تک جلسات این دوره، بر درک و چگونگی اجرای اصلی اساسی متمرکز شده تا، صاحب کسب و کار را قادر سازد تا از آنچه دیگران رکود یا بحران مینامند، فرصتها و بازارهای جدید برای خلق ثروت، بسازد. همان اصلی که فراگرفتن و اجرایش، کسب و کار شما را به سمت فرصتها، بازارها، ایدهها و موقعیتهای ثروت ساز هدایت میکند.
فارغ از اینکه اوضاع اقتصادی از نظر سایر افراد جامعه چیست یا، دیگران چه تجربهای از همان اوضاع دارند، ثروت و رونق، نتیجهی طبیعی کسب و کاری خواهد بود که تمرکزش را فقط بر درک و اجرای این اصول میگذارد و راهکارهایش را منطبق و هماهنگ بر این اصول میگرداند. من این اصل را نه فقط برای کسب و کار، بلکه برای تمام زندگیام به کار بستهام و نتایج کنونی کسب و کار و زندگی من، ثابت میکند که:
تنها درک این اصل و عمل به آن، برای تحقق هر خواستهای لازم و کافی است و ارزش آن را دارد که، فارغ از اینکه دیگران چه عواملی را برای رونق یک کسب و کار یا تجربهی یک زندگی دلخواه مهم میدانند، پایههای کسب و کار و زندگیمان را روی این اصل بچینیم. زیرا این اصل، مهمترین سرمایه اولیه برای راه انداختن یک کسب و کار و سرمایه در گردش نه فقط برای رونق و گسترش کسب و کارمان، که برای تمام جنبههای زندگیمان است.
در فایل «live با استاد عباسمنش | قسمت 3» این سوال در قالب یک مسابقه نیز مطرح شد که دوستان زیادی به این سوال پاسخ داده اند. میتوانید پاسخهای سایر دوستان را در بخش نظرات این فایل در سایت مطالعه نمایید.
و من (مریم شایسته) با توجه به اینکه در حال استفاده از آموزشهای دوره روانشناسی ثروت 3 نیز میباشم، قصد دارم در این نوشته بخش کوچکی از تجربه شخصیام را در زندگی با استاد عباسمنش با شما به اشتراک بگذارم و از زاویه دید خودم به مواردی بپردازم که آنها را دلیل تفاوت نتایج استاد عباسمنش میدانم.
❤️❤️❤️❤️❤️
من استاد عباسمنش را از روزهایی میشناسم که، هیچکدام از دستاوردهای کنونی، در زندگیشان نبود، منظورم همان زمانی است که، از ایشان شنیدهای در هوای گرم خیابانهای بندرعباس، هدفون به گوش قدم میزدند و آینده دلخواهشان را تجسم میکردند. تجسم همهی آنچه که ما الان به عنوان واقعیت کنونی زندگی ایشان میشناسیم.
اما آن روزها هر فردی که به ایشان نزدیک میشد، میتوانست به وضوح از میان کلام، رفتار، و فرکانسهایشان، همین جنس از ایمان، اعتماد و در صلح بودن با خود را دریافت کند که، امروز با وجود این دستاوردها میتوانیم ببینیم. بعضیها نیز، دلیل این جنس از ایمان و آرامش را، داشتن این موفقیتها میدانند، حال آنکه ماجرا دقیقاً برعکس است.
استاد عباس منش، هیچوقت حتی آن زمان که این دستاوردها را نداشت، هرگز فکر نمیکرد که، شاید نتواند موفق شود. شاید نمیدانست چگونه، اما اینکه این موفقیتها رخ خواهد داد، برایش امری حتمی بود و این نوع نگاه و فرکانس نیز، موجب هدایت او به درک بهتر قوانین شد. البته بعدها که بیشتر او را شناختم و دربارهی درباره کودکی و نوجوانیاش از او بیشتر شنیدم، فهمیدم، این جنس از اعتماد به تواناییهای خود، ویژگیی تازهای نیست و به خوبی میتوان آن را از خلال ماجراهای کودکیشان نیز بیرون کشید.
ایشان میگفت👇👇
«وقتی از تلویزیون، تصویرموفقیتهای فرد خاصی پخش میشد که مثلاً فلان اختراع را انجام داده یا، در حرفهی ورزشی خاصی موفق شده یا، میتواند یک حرکت ورزشی سخت را انجام دهد و…، به نظرم کار خاصی نمیآمد و مطمئن بودم که من خیلی راحتتر میتوانم آن را انجام دهم.
پدرم همیشه از دیدن یا شنیدن خبر یک موفقیت خاص درباره یک فرد شوکه میشد😱 و سعی میکرد با کنایه یا گاهی با تحسین، آن را به رخ من بکشد. اما وقتی رو به پدرم میگفتم:
«این که چیز خاصی نیست. من هم میتوانم این کار را انجام دهم» ، پدرم به خاطر این نوع نگاه، به شدت شاکی میشد😠😠😠😠 و من این حد از شاکی شدن را درک نمیکردم، چون نمیتوانستم درک کنم چرا انجام چنین کاری یا رسیدن به چنین موفقیتهایی برای آدمها، اینقدر خاص یا سخت یا غیر ممکن به نظر میرسد. در صورتیکه انجامشان برای من، امری خاص یا پیچیده نبود. بلکه واقعاً آسان بود و اگر میخواستم، میدانستم که حتی خیلی راحتتر از دیگران به آن خواهم رسید»
🌹🌹🌹🌹🌹
قصدم از نقل این جملات، اشاره به جنسی از ایمان و یقینِ مطلق به توانایی خود برای ساختن شرایط دلخواه در زندگی است که، آبشخور چنین رفتارها و واکنشهایی در برابر مسائل مختلف است. به دلیل این نوع نگاه است که استاد عباسمنش وقتی برای تحقق امری مصمم و متمرکز میشود، تحققش نه تنها حتمی است، بلکه با اختلاف، همه رکوردهای ممکن را جابهجا میکند و من سعی دارم با نگاه و برداشتهای خودم، ریشه و منشأ این نوع نگاه را توضیح دهم.
چراکه فقط این نوع نگاه به خود که، «من توانایی تحقق هرآنچه بخواهم را دارم»، میتواند چنین رفتاری را توجیه کند. به عنوان مثال وقتی که هنوز نوجوانی بیش نیست، در جواب مادرش بگوید: من هرگز نیازی به ارثیه شما ندارم. چون خودم بسیار بیش از اینها بدست میآورم.
🌹🌹🌹🌹🌹
استاد عباسمنش خیلی خوب خودش و خواستههایش را از میان تضادهای زندگیاش شناخته است. همان تضادهایی که معمولاً همه ما در زندگی با آنها مواجه بودهایم. اما اینکه چرا همه ی آدمها نتوانستهاند از دل آن تضادها، دستاورد بسازند یا دستاوردهایی مشابه با استاد عباس منش داشته باشند را در هیچ عاملی به جز این اصل نجویید:
«تمام اتفاقات زندگیما، بدون استثناء، بازتابی دقیق و بدون تغییر از باورهای خودمان دربارهی آن نوع اتفاقات است.»
یعنی در جهانی که، فقط با این اصل بدون تغییر مدیریت میشود، عاملی که نتایج را متفاوت میکند، نمیتواند چیزی متفاوت از این اصل باشد. فقط ۲ مسئلهی اساسی در این جمله و این اصل معمولاً نادیده گرفته شده است:
اول: یقین مطلق به این امر که هیچکس جز من نمیتواند زندگیام را تغییر دهد. این موضوع در حکم نقطهی کور (Blind spot) ای است که به اندازهی کافی درک و دیده نشده است. افراد زیادی هنوز هم منتظرند تا دولت، والدین، همسر و… زندگیشان را تغییر دهد و غافلند از اینکه، بدون این یقین مطلق که تغییر شرایطشان فقط در دست خودشان است، قطعاً برگی در باد هستند- بدون احساس هیچ کنترلی بر وقایع زندگیشان.
و مسئله بسیار اساسی بعدی، تطبیق شخصیت و ویژگیهای ذاتیمان با این اصل و «بیشتر همراه بودن با این اصل» است.
موضوع، پیدا کردن سبک شخصی خودمان از درون این اصل و هماهنگ کردن خواستهها و حتی ویژگیهای شخصیتیمان با این اصل است تا بتوانیم شرایط دلخواهمان را، در زندگی تجربه کنیم.
به نظرم، استاد عباسمنش بهتر از هر فردی که لااقل من تا کنون شناختهام، توانسته، ویژگیهای ذاتی خودش را بر این اصل منطبق نماید. به همین دلیل، حتی از ویژگیهایی که جامعه- به دلیل همخوان نبودن با ارزشهای ساختگی خودش – آنها را نمیپسندد، عاملی برای رشد و شکوفایی خودش و رشد جهانمان ساخته است و به این ترتیب موجب رشد هزاران فرد دیگری نیز شده که، توانستهاند در این مدار و فرکانس قرار بگیرند.
منظورم از «تطابق»، نجنگیدن با خودت است. برعلیه خودت نبودن است. نجنگیدن با ویژگیهای شخصیتی ای است که، از تغییرش مستأصل شدهای. در عوض در صلح قرار گرفتن با خودت و یافتن راهی برای استفاده از آن ویژگیها در راستای این اصل و راستای خواستههایت است.
به عنوان مثال، اگر شخصیتی رقابت طلبانه داری، نیازی نیست انرژی ات را صرف تغییر این شخصیت و خاموش کردن این ویژگی در خود نمایی. چون احتمالاً انرژی ات بیهوده هدر میرود. در عوض، ببین چگونه میتوانی این ویژگی را در راستای قوانین کیهانی، به خدمت خواستههایت در بیاوری.
اگر شخصیتی داری که به نظر غرور خاصی دارد و به اندازه کافی برای کارکردن برای دیگران صبور نیست، از تلاش بیهوده برای تغییر این شخصیت دست بردار و ببین چگونه میتوانی از دل این شخصیت و اولویتهایش، خلاقیت بسازی برای داشتن کسب و کار خودت. ببین چگونه میتوانی با هماهنگ کردن این شخصیت با قوانین کیهانی، آن را در خدمت خلق خواستههایت قرار دهی.
زیرا ویژگیهای شخصیتی، به خودی خود نقشی در تجارب زندگیمان ندارند. باور و نگاه هر فرد به ویژگیهایش است که، خروجی آن ویژگیها را به عنوان نتایج زندگی آن فرد، تعیین میکند.
🌹🌹🌹🌹🌹
بنابراین، مسئله «یک ویژگی» نیست، بلکه توانایی هدایت یک ویژگی، در مسیر صحیح است.
به نظر من، حتی ویژگیِ شخصیتیای مثل «احساس نیاز به مورد توجه واقع شدن»، که از کمبود عزت نفس نشأت گرفته است، نیز وقتی هدایت میشود، موجب ساخته شدن عزت نفس واقعی در فرد میگردد.
شاید در ابتدای راه، این ویژگی، مهمترین عامل انگیزانندهی فرد باشد تا بخواهد به خاطر مورد توجه واقع شدن، تحسین شدن و … تغییراتی در زندگیاش ایجاد کند یا دستاوردهایی داشته باشد، اما، هرچه بیشتر سعی شود تا قدرت این ویژگی با قوانین کیهانی همراستا بشود، کم کم آن نیروی ویرانگر تبدیل به یک نیروی سازنده میشود و در نهایت فرد را به سمت اهداف واقعیاش هدایت میکند و آرام آرام همچنان که او را از تجربهی این نیاز پر میکند، از او آدمی تواناتر، با عزت نفستر و بهتر میسازد که، با خلق خواستههایش توانسته، جهان را جای بهتری برای زندگی نماید.
این موضوع به آب بارانی میماند که از کوهها به سمت شهر جاری شده و خرابی به بار میآورد، به این دلیل که شهر درست در معرض شیب کوه قرار دارد. اما وقتی آدمها سدی میسازند و همین آب را به مسیر آن سد هدایت میکنند، با جمع شدن پشت آن سد، کشتزارهایشان را آبیاری میکند و برایشان نعمت و برکت به بار میآورد.
بنابراین، همانگونه که آدمها، انرژی باد، آب، طوفان، سیل یا هر انرژیی ظاهرا مخرب دیگری را در راستای سازندگی به کار میبرند، هر فردی نیز میتواند این الگو را در خودش به کار ببندد و سبک شخصی خودش را که، هماهنگ با اصل و اساس جهان است بیابد، تا هم لذت ببرد و هم پیشرفت کند.
🌹🌹🌹🌹🌹
من در این متن سعی دارم تا آنجا که قلمم توانایی دارد، آنچه که در تجربهی زندگی شخصی با استاد عباسمنش درک کردهام و دیدهام را، به صورت بسیار مختصر، در قالب کلمات بیان کنم.
اما مختصر نوشتن درباره این مرد و تواناییهایش کار آسانی نیست. این کار حتی از عهدهی یک کتاب ۱۰۰۰ ای نیز بر نمیآید. هرچند انشاءالله در آیندهای نزدیک کتابی درباره زندگی استاد عباسمنش مینویسم و در این کتاب، به جای مسائل حاشیهای و غیر اصلی که در اکثر زندگینامهها نگاشته شده است، به اصل و اساسی خواهم پرداخت که در تک تک لحظات زندگیام با ایشان دیدهام و شناختهام. اصلی که جزئی جدایی ناپذیر از ساختار شخصیتی ایشان است و میتوانم با جرأت بگویم، هنوز در زندگیام با فردی مواجه نشدهام که تا این حد حرف، عمل، رفتار، اعتقاد و آموزشهایش یکی و هماهنگ باشد. هنوز در زندگیام با فردی چون ایشان مواجه نشدهام که تا این حد خودش باشد و مهمتر از همه، تا این حد نتواند خودش نباشد.
اما لازم است تأکید کنم که، اینها نگاه و استنباطهای شخصی من درباره ایشان است. چراکه همواره، بهترین و نزدیکترین شخص به فرکانسهایش، فقط و فقط خود فرد است و هیچکس جز خود فرد، نمیتواند درباره نگاه، باورها و دلایل موفقیتش تا این حد دقیق صحبت کند.
خصوصاً اگر آن فرد مثل استاد عباسمنش آگاه به قوانین زندگی باشد، دلیل اتفاقات را بداند و از نقش باورها و فرکانسها در اتفاقات زندگیاش آگاه باشد و مهمتر از همه، مثل ایشان، به این حد از خوشناسی رسیده باشد. به همین دلیل است که آموزشهای ایشان اینچنین موثر و کاراست. چون به قول شخص ایشان، اصل را از فرع تشخیص میدهد و قادر است فقط به اصلی بپردازد که اجرایش، قطعاً هر فردی را از هر شرایطی به موفقیت مورد نظرش میرساند.
🌹🌹🌹🌹🌹
اگر بگویم مهمترین دلیل موفقیتهای ایشان، رسیدن به چنین حدّی از شناختن خویشتن است، اشتباه نکردهام. ایشان همواره سعی دارد خودش را خیلی خوب بشناسد:
نقاط قوت و نقاط ضعفش را،
خواستههایش را،
باورهایش را،
قوانین را و رابطه میان تمام اینها با هم،
میزان هماهنگی یا ناهماهنگیای که بین خواستههایشان و باورهایشان وجود دارد را خیلی خوب بررسی میکند.
میزان هماهنگی میان باورهایشان و قوانینی که همواره سعی در درک بهترشان دارد را خیلی خوب بررسی میکند.
یک بار استاد عباسمنش توصیف جالبی درباره «طوفان ایرما» به من داد که، ذکر آن در اینجا خالی از لطف نیست.
(منظورم همان طوفانی است که یک سال پیش در فلوریدای آمریکا رخ داد و استاد عباسمنش یک فایل با نام «پیام ایرما| قسمت ۷ سریال تمرکز بر نکات مثبت» در بخش محبوب ترین دانلودها در سایت قرار داد)
ایشان میگفت:
«از نظر محققان طوفان ایرما یک پدیدهی بسیار عجیب است.
آنها میگویند چنین طوفانی تنها زمانی میتواند رخ دهد که ۱۰ها ویژگیی متفاوت، همزمان رخ دهد. مثلاً دمای هوا، فلان قدر، دما آب به فلان درجه برسد، سرعت وزش باد به فلان درچه برسد و فشار آب و جذر و مد آب در فلان موقعیت قرار بگیرد و… تا ایرما متولد شود و جمع شدن این عامل در کنار هم به صورت همزمان، آنقدر احتمال پایینی دارد که میتوان گفت: تقریباً غیر ممکن است.»
اینها همان ویژگیهای معمولی آب و هوایی هستند.یعنی اجزای سازنده یک طوفان بسیار قدرتمند و عجیب که دانشمندان را متحیّر کرده، چیزی فراتر از ویژگیهای معمولی آب و هوا در مقاطع مختلف سال نیست. اما قدرت و تفاوت وقتی رخ میدهد که، همین ویژگیهای ساده، با نسبت مناسب و همزمان در کنار هم قرار میگیرند.
🌹🌹🌹🌹🌹
به نظرم، این توضیح درباره دلیل تفاوت نتایج استاد عباسمنش هم صادق است. دلیل نتایج متفاوت فردی مثل ایشان، فقط یک عامل خاص نیست. بلکه طبق آنچه در تمام این سالها از رفتار و واکنشهای استاد عباسمنش برداشت کردهام و آن را با نحوه نگاه و ویژگیهای خودم، ترسها و امیدهایم، اشتیاقها و ناامیدیهایم سنجیدهام و سپس آن را با ویژگیهای افراد موفقی که میشناسم، سنجیدهام، مجموعهای از نگرشها و الگوهای فکری را در استاد عباسمنش پیدا کردهام که در زمان مناسب در مکان مناسب، کنار هم جمع شدهاند و موضوع مهم ماجرا، توانایی جمع آوری همین ویژگیها یا دلایل به ظاهر ساده، به صورت همزمان و یکجاست.
هرچند میتوانم بگویم، ریشهی این مجموعه از الگوهای فکری و رفتاری، خیلی شبیه به هم بوده است. گویی یک اصل وجود دارد که هر بار خودش را در قالبی جدید نشان میدهد و به توانایی دیگری دگردیسی مییابد که، یک خواسته را محقق میکند. اما اگر بخواهم همین ریشه و همین موضوع را مفصلاً توضیح دهم،کتابی شامل ۱۰۰۰ صفحه خواهد شد.
🌹🌹🌹🌹🌹
از نظر من به عنوان یک ناظر بیرونی، سردسته این عوامل «آزادی» است. البته باید اذعان کنم که سخت ترین کار دنیا این است که بگویی، فردی غیر از خودت چگونه فکر میکند. اما آنچه از تجربه زندگی با استاد عباسمنش درک کردهام، اینقدر که « آزادی» برای استاد عباسمنش در اولویت بالایی قرار دارد که، هیچ چیز دیگری قرار ندارد.
میتوان ارتباطی پررنگ بین عاملی به نام «آزادی» و سایر عواملی یافت که، در دلایل تفاوت نتایج استاد عباسمنش، دخیل میدانیم. اولویت بسیار بالای آزادی برای ایشان، حتی مهمترین دلیلی است که سایر عوامل را در وجود ایشان شکل داده است.
بارها دیدهام که به خاطر عاملی مثل عزت نفس، ایشان چه نتایج خارق العادهای را رقم زده است. بارها توانستهام، دلیل یک موفقیت خاص دربارهی او را به باوری مثل باور به فراونی یا طی کردن صحیح تکاملشان ارتباط بدهم.
بارها توانستهام دلیل موفقیت در یک موضوع را به عاملی مثل این که: هرچقدر ثروتمندتر شوی، نزد خداوند عزیز تر میشوی، ربط بدهم.
اما وقتی موضوعی پیش میآید که ایشان احساس میکند آزادیشان را تحت الشعاع قرار داده است، همه معادلات درباره این مرد تغییر میکند.
یعنی اگر درباره آن موضوع تا فقط یک لحظه پیش، اعتماد به نفس لازم را نداشته یا هیچ ایدهای برایش نداشته و… دقیقاً در یک لحظه، نمیتوانم، نمیشود، تکامل طی کردن، منتظر ماندن و هر بهانه یا مانع دیگری که تا آن لحظه موجب اقدام جدّی ایشان نشده بود، کنار میرود و نیرویی را در وجودشان فعال میکند که آن کار را نه به نحو متوسط، نه به نحوی خوب، بلکه به عالیترین شکلی انجام میدهد که میشد انجامش داد.
🌹 اولویت آزادی باعث شده که، نتواند در ترس بماند و به آنها حمله کند. چون نمیتواند چیزی را تحمل کند که در دلش ترس انداخته است. زیرا ترس برای او به معنای صدمه دیدن بخشی از آزادیاش است و او آزادیاش را تمام و کمال میخواهد. بنابراین، سریعاً به دل آن ترس میرود تا به قول معروف، مرگ یک بار شیون یک بار بشود.
در یک کلام، باج دادن به موضوعی که آزادی ایشان را تحت الشعاع قرار میدهد، بزرگترین خط قرمز ایشان است.
به همین دلیل است که میگویم، اولویت آزادی، که میشود آن را به «مبحث توحید» نیز تعمیم داد، یک محرک بسیار قوی در استاد عباس منش است که از زیر سنگ هم شده، کارها را انجام میدهد، مسائل را حل میکند و نتیجه مورد نظر را خلق میکند.
کما اینکه بهترین چیزی که به استاد عباسمنش انگیزه میدهد، هرگز تعریف و تمجیدها یا حمایتهای دیگران از او نیست، بلکه بهترین انگیزانندهی او زمانی است که احساس کند، دیگران (منظورم آدمهایی است که در ارتباط با او هستند: کارمند، مشتری و…) تصور دارند، او از عهدهی انجام کاری بر نمیآید یا بدون حضور آنها، توانایی انجام کاری را نخواهد داشت. آنوقت است که تمام معادلات جابه جا میشوند. همهی آیتمها، همه پیشنیازها، همه آنچه که موجب شده بود تا آن لحظه آن کار به تعویق بیفتد، ، حذف میشود و این نیرو و این اولویت، خودش همه آنچه لازمه تحقق آن امر است را ایجاد و مدیریت میکند.
🌹 اولویت بالای آزادی سبب شده که ایشان تا این حد صادق باشند و هیچ راز یا سرّی در زندگی ایشان وجود نداشته باشد. زیرا ایشان هرگز انرژی خود را صرف مخفی نگهداشتن یک موضوع نخواهند کرد. به همین دلیل است که تمام مردمی که اسم استاد عباسمنش را شنیده اند، تمام گذشته و حال او را میدانند. زندگی گذشته و زندگی کنونی ایشان، چیزی جز آنچه در فیلم ها و ویدئوهای ایشان میبینید، نیست. هیچ جزئیات مخفی یا سرّی وجود ندارد.
شما آن ویدئوهای ضبط شده را میبینید و من واقعیت زندگی ایشان را و هر دو یکسان هستند.
شما نگاه استاد عباس منش را از طریق آموزشهای ایشان در محصولاتشان میشناسید و من این نگاه را در نحوهی رفتار و واکنششان به مسائل مختلف میبینم و هر دو یکسان هستند.
استاد عباسمنش در آموزشهایش فقط درباره عوامل و اساسی صحبت میکند که قطعاً خودش انجام داده باشد و به نتیجه رسیده باشد.
یعنی در تمام زمانهای که از موفقیتهای شان صحبت میکند، اگر استثنائاً آن روز مثلاً در رابطهی شخصیاش با من، حتی یک کدورت بسیار بسیار ساده و سطحی بوجود آمده باشد و مشغول ضبط برنامه باشد، هرگز در آن لحظه این جمله را از او نخواهی شنید که بگوید:
«من رابطهی عاشقانهی بسیار زیبایی دارم». هرچند این رابطه، خیلی بیشتر از یک رابطهی عاشقانه است. قصدم از این مثال، این است که بگویم، ایشان در هر لحظه دقیقاً با فرکانس همان لحظهشان صحبت میکنند و صداقت در فرکانس، تا این حد برای ایشان مهم است چون این موضوع به آزادیشان مربوط است.
و اتفاقی که رخ میدهد، شما آن فرکانس را از میان کلام ایشان دریافت میکنید و به همین دلیل آن کلام تا آن حد نفوذ دارد و به دل و جان آدم نفوذ میکند و تأثیر میگذارد.
ایشان صادقترین و راستگوترین انسانی هستند که، من در زندگیام دیدهام. ایشان همواره و همیشه حتی اگر موضوعی به نفعش نباشد، حقیقت ماجرا را میگوید، نه به این دلیل که میخواهد انسان خوبی به نظر بیاید، بلکه به این دلیل که، عدم صداقت، برایش یعنی ترس و ترس برای او دقیقاً نقطه مقابل آزادی است. یعنی چیزی که احساس آزادیشان را پایمال میکند.
🌹🌹🌹🌹🌹
آزادی برای ایشان یعنی:
آزادی از، محتاج نبودن به عوامل بیرونی، یعنی عواملی که نمیتوانی کنترلی بر آن داشته باشی. خواه یک دوست باشد، یک کارمند عالی، یک شرایط خاص و…
حتی آزادی از وقایعی که در گذشته رخ داده است: استاد عباسمنش به ندرت اتفاقات و خاطرات گذشته را در ذهنش نگه میدارد.
به محض اینکه ایشان احساس کند موضوعی در حال پایمال کردن آزادی ایشان است، خیلی سریع راه حلها را پیدا میکند.
حتی مهمترین دلیل ایشان برای تجربه ثروت نیز، اولویت داشتن آزادی بوده است. آزادی برای تجربهی هر خواستهای. آزادی برای زندگی در هر مکانی و آزادی برای سفر به هر جایی و…
حتی آزادی از آرزو کردن و آرزو داشتن. چون ایشان احساس میکند این احساس او را در آن لحظه متوقف و ساکن نگه میدارد. (این همان موضوع سرمایهگذاری روی خودت و پر کردن I WHISH هاست). به همین دلیل وقتی خواستهای در وجود ایشان محقق میشود، در حداقل زمان ممکن آن را محقق میکند تا، فضای فکریاش بیش از حد درگیر آن موضوع نشود و آزاد بماند.
یعنی درست زمانی که در مسیرشان احساس کردند نداشتن ثروت، انتخابهای ایشان را محدود کرده و به نوعی در حال پایمال کردن آزادیشان است، خیلی سریع راه حل را پیدا کردند و فقط در عرض چند سال به موفقیت مالی مورد نظرشان رسیدندهاند.
درباره موضوع الرزق رزقان نیز، دلیل تعهد ایشان برای انتخاب آن نوع از ثروت که: «ثروت به دنبال تو باشد، نه تو به دنبال ثروت»، میتوانم دلیل این حد از تعهد را، «اولویت بالای آزادی» بنامم.
دلیل خریدن آن جنگل بزرگ ۶۰ هکتاری در آمریکا نیز، اولویت آزادی بود.
قوانین آمریکا بسیار متفاوت از ایران است. شما در بیابانهای ایران، آزادی تجربه ماجراجوییهای شخصی خودت را داری. مثلا میتوانی یک تفنگ بادی بخری و به بیابان بروی یک قوطی را به عنوان نشانه بگذاری و به سمت آن شلیک کنی.
اما در آمریکا، چنین چیزی وجود ندارد. هیچ زمین، کوه، بیابان و رودخانهای وجود ندارد که بدون صاحب باشد و تو بتوانی به عنوان یک مکان عمومی، ماجرا جوییهای شخصی خودت را در آن تجربه کنی. حتی پارکهای عمومی در این کشور نیز قوانین و محدودیتهای خاص خود را دارد. اما تو آزاد هستی تا یک بیابان ، یک دشت، یک جنگل، کوه و …برای خودت بخری.
استاد عباسمنش پس از خرید آن جنگل ۶۰هکتاری، به جز چند ماجرا جویی انگشت شمار، استفاده خاصی از آن جنگل وسیع نکرده است و حتی به جای شکار، از مشاهدهی آهوهایی که گاهی در آن جنگل میدیدیم، واقعا لذت بردیم.
اما من به خوبی میفهمیدم که، درباره این مرد، حتی فکر کردن به اینکه، ماجرا جوییهای شخصیاش در دل طبیعیت، محدود شده است نیز، تا آن حدّ آزادیاش را پایمال میکند که، ترجیح داده آن ملک ۶۰هکتاری را بخرد تا احساس نکند که درباره یکی از خواستههایش، محدودیتهایی وجود دارد که مجبور شده آنها را بپذیرد. زیرا کنار آمدن با محدودیتهای برای این فرد هرگز پذیرفتنی نیست.
یعنی میتوانم بگویم سایر عوامل دیگری که میتوانیم آنها را دلیل موفقیتها و دستاوردهای استاد عباسمنش بنامیم، همواره از اولویتی به نام آزادی، نشأت گرفتهاند.
🌹🌹🌹🌹🌹
همه آدمها قدرت تحقق آنچه را دارند که، اولویتش برای آن ها بسیار بسیار بالاست. وقتی اولویت موضوعی برای موجود انسانی، به اندازه کافی بالا میرود، حتی اگر چگونگیاش را ندانند، حتی اگر محقق شدن آن امر با امکانات آن لحظهاش امکان پذیر نباشد، قطعاً راهی برایش پیدا میکنند.
در واقع اگر در زندگیات خواستهای داری که هنوز محقق نشده است، به این دلیل است که آن خواسته هنوز اولویت بالایی برایت ندارد.
استاد عباسمنش بارها درباره این موضوع، مثال معتادی را زده است که در زندان هم مواد پیدا میکند به این دلیل که مواد برای یک معتاد، از اولویت بسیار بسیار بالایی برخورد است و مجبور است حتی از زیر سنگ هم شده آن را پیدا کند.
مثل همان فردی که به خاطر اولویت زنده ماندن، تنها راهکار را برای دفع حمله کوسه در وسط دریا، بالا رفتن از درخت نخل بداند. زیرا مجبور است. میفهمی، مجبور است!
🌹 شخصیت آزادی طلب استاد عباسمنش را میتوانی در رأس همه عواملی پیدا کنی که، موجب شکل گرفته یک خواسته و تلاشهای او برای تحقق آن، شده است. یعنی اگر شاخ و برگهای اضافیِ مسیر هر خواستهای که ایشان توانسته محقق کند را هرس کنی، قطعاً به «آزادی» میرسی. این عامل همواره ، به سایر ویژگیهای شخصیتی ایشان، دگردیسی یافته است.
همین شصخیت آزادی طلب بوده که او را به سمت توحید هدایت نموده و موجب شده تا ایشان بتواند به این حد عالی، توحید را درک و اجرا کند.
در دوره کشف قوانین زندگی در جلسه ۹+۱ ایشان دلیل تفاوت نتایج خودش با سایر اعضای خانوادهاش، را به یاد آوردن سریعتر این اصل میداند که:
ما با فرکانسها و باورهایمان زندگیمان را خلق میکنیم و نه هیچ عاملی بیرون از ما.
دلیل اینکه استاد عباسمنش، خیلی جدی تر از دیگران، مثل یک اصل بدون تغییر و وحی منزل باور کرد که:
تمام اتفاقات زندگیی ما، بازتاب فرکانسهای خودمان است، اولویت مهم آزادی برات بود. چون چی عاملی و چه نیرویی و چه پشتیبانی بیشتر از این میتواند به آدم احساس آزادی بدهد که این قانون میدهد.
چه چیزی برای یک آزاد مرد شیرین تر و گواراتر از این است که بگویند🌹
قانون این هست که، همه چیز درون خودت هست. همهی آنچه میخواهی را خودت بدون نیاز به هیچ عامل بیرونی، فقط با درون خودت و فقط با باورهای خودت میتوانی خلق کنی و خیالت را راحت کند که همه چیز درون خودت هست و بیرون از تو هیچ خبری نیست!
یعنی دلیل گرایش و نگاه جدی استاد عباسمنش به توحید به عنوان اصل و اساس، این بود که «توحید» همخوانی کاملی با روحیات و شخصیت آزادگی طلب ایشان دارد. یا بهتر است بگویم، ایشان تطابقی عالی میان شخصیتشان و اصل و اساسی به نام توحید، ساختهاند. همین ویژگیرا من به وضوح در توصیفهایی یافتهام که قرآن درباره شخصیت، خواستهها، رفتارها و راهحلهای ابراهیم دارد.
فردی میتواند تا این حد موحد بشود که، تا این حد آزادی از بند عوامل بیرونی برایش در اولویت باشد. آنوقت میتواند بتهایی را بشکند که- از زمانی که چشم گشوده- اطرافیانش به دیده منجی و واسطهی برکت و نعمت به آنها نگریستهاند و به جای استفاده از تواناییهایشان، چشم امید به کرم آنها دوختهاند.
همین حالا نیز میتوانی نمونه آن جامعه، رفتارها و نگرشهایش را به وضوح در اطرافت ببینی. افرادی که به جای تواناییهای خودشان، چشم امیدشان به کَرَم بتهایی چون: وضعیت اقتصادی کشورشان، تغییر تصمیمات رؤسای دیگر کشورها درباره آنها، لطف و کرم خانوادهشان، رئیس بانک، مدیر عامل، کارفرما، همسر، فرزند و هر عاملی در بیرون از خودشان است تا آنها را به خواستههایشان برساند.
اما شیوه آزادمردان، کاملاً مخالف این شیوه است. برای همین میتوانم بگویم، اولویت آزادگی است که فرد به موحد بودن گرایش میدهد. آزادگی، پدر توحید عملی است.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
توحید، پاسخی کامل برای آنچه بود که استاد عباسمنش سالها به عنوان تنها فاکتور(X-Factor) به دنبالش بودند.
خیلی از ما این ماجرا را بارها از استاد شنیدهایم که، آن زمان که در بندرعباس، فقط یک کارگر ساده بودند – درک این قانون که زندگی ما با فرکانسهای خودمان رقم میخورد- چنان تحولی در ایشان ایجاد کرده بود و چنان وجودشان را سرشار از عشق به خداوند به عنوان منبع تمام نعمتها ساخته بود، که روزها و ماهها، در هوای گرم خیابانهای بندرعباس، راه میرفتند و اشک شوق میریختند. زیرا راهکاری به نام «توحید»را یافته بودند که به روحیات ایشان به شدت همخوانی داشت.
🌹 توحید به این معنا که تمام اتفاقات توسط باورهای من رقم میخورد و من بخشی جدانشدنی از نیرویی هستم که همواره در حال هدایت من است و خیر و شرم را به من الهام میکند.
🌹 توحید به این معنا که: رسالت تو فقط اجرای توحید است. تو در مسیر اجرای این امر قدم بردار و من هرچقدر ثروت و نعمت بخواهی به تو میدهم.
🌹 توحید به معنای اعتماد به ندای نیرویی از درون خودت که به تو الهام میکند، تو در این مسیر حرکت کن و من همه چیز به تو میدهم.
چه چیزی گرانبهاتر و ارزندهتر از این میتواند باشد که، به ما برای انجام کاری پاداش بدهند که بزرگترین پاداش در نظر ما، فقط انجام همان کار است.
استاد عباسمنش در این باره یک بار مثال خوبی زد که دوست دارم آن را اینجا نیز ذکر کنم🌹🌹
ایشان میگفت:
بچه ای رو درنظر بگیر که عاشق کاریکاتور هست. و میخواد کسی کاری به کارش نداشته باشه و از صبح تا شب این کارو انجام بده. از طرفی باباش بی خبر از این خواستهی بچه، به شدت عاشق این هست که پسرش توی مسابقات کاریکاتور جهانی برنده بشه. سپس رو به بچه میگه:
من هرچی بخوای در اختیارت میزارم، کلاس آموزشی میفرستمت، وقتت رو نمیگیرم و کار دیگهای از تو نمیخوام برام انجام بدی که وقت و انرژیت گرفته بشه و همه جوره حمایتت میکنم که تا تو فقط بشینی و تمام تمرکزت رو بزار روی همین کار.
برای آن بچه، «پدر»، در حکم قدرتمندترین فرد زندگیاش است که حالا میخواهد درباره موضوعی حامی و مشوق آن بچه بشود و به او پاداش بدهد که اصولاً انجام آن کار برای آن بچه، بزرگترین پاداش و عشق است.
و فکر میکنی نتیجه چی میشود.
🌹🌹🌹🌹🌹
این همزمانی برای استاد عباسمنش نیز به همین شکل رخ داده است. یعنی ایشان عاشق انجام همان کاری هستند که، جهان و قوانین، حامی هر فردی میشود که خودش را متعهد به انجام آن نماید. حالا چه برسد به اینکه آن فرد، اصولاً عاشق انجام این کار باشد و حتی حاضر باشد به خاطر انجام این کار، هزینه و زمان صرف کند.
برای استاد عباسمنش، توحید، داستان اجرای آنچه است که، قلبت از او اجرایش را میخواهد تا با پر شدن از آن تجارب، از I WISH ها بگذرد.
🌹 برای او، توحید سرمایه گذاری روی خودش است و نه روی ابزای به اسم کسب و کار، کارمند، ملک هایی که خریده یا تمام دستاوردهایی که داشته است. زیرا استاد عباس منش به آن دستاوردها فقط به عنوان خروجی باورهایی نگاه میکند که، توانسته در خودش بپروراند و به این شکل روی خودش سرمایهگذاری نماید.
🌹 برای او توحید یعنی توجهات را از روی دیگران برداشتن و گذاشتن روی چیزی که تجربهاش را دوست داری. این همان نگاه متفاوت ایشان و تعریف متفاوت ایشان از موفقیت است. یعنی بی نیاز بودن از نتیجهی پایانی. یعنی لذت بردن از مسیر ، به جای به تعویق انداختن لذتها و موکول کردن آنها به زمانی که به نتیجه برسی.
🌹 یعنی همان چیزی که آن را سپاسگزاریی قبل از وقوع نتیجه مینامیم.
فکر میکنید اجرای این کار راحت است؟!
نه اصلا راحت نیست!
🌹 راحت نیست که یک روز تمام از صبح تا غروب، در پارادایس* به آهویی(نام یکی از بزهای استاد عباس منش که احتمالا در چند ویدئو آنها را مشاهده کردهاید) زل بزنی که، در حال مراقبت از بچههایش است که همین چند لحظه پیش آنها را به دنیا آورده.
(* پارادایس، یکی از مزرعههای استاد عباسمنش است که حاوی دریاچه ای بزرگ با خانه ای از چوب روی آب. این فضا آنقدر رویایی است که هرگز نمی شود تصویر اردیبهشت ماه اش را با هیچ جمله ای توصیف کرد. ابرهای زیبا با ترکیبی از رنگهایی جادویی که حتی کلمه ای برای نام آن رنگ نمی شناسم.
دیدن طلوع و غروب آفتاب روی دریاچه، صبحگاه های مه آلود و شفگت انگیز همراه با شبنم، شب های آرام و تاریک که زیبایی ماه و ستارگان را صد چندان می کند. هرگز به یاد نمی آورم که در زندگی ام ماه را به همان زیبایی دیده باشم که در آنجا می بینم. برای همین، استاد عباسمنش آن را “پرادایس” نامیده است.)
🌹 راحت نیست تماشای بچه بزهایی که در حال تقلا برای ایستادن روی پای خودشان، یافتن شیر مادرشان و مکیدن شیر هستند را، مؤثرتر و مهمتر از هر عامل دیگری برای رشد و پیشرفت کسب و کارت بدانی و این شیوه را بهترین شیوه برای «درک موضوع هدایت» و «نهادینکه کردن این موضوع در وجودت» بدانی. اما این شیوهی استاد عباس منش است.
سبک شخصیی زندگی ایشان است.
🌹حتی گفتن این جملات هم راحت نیست که بتوانی بگویی:
اگر این نیرو، آهویی را در این جنگل وحشی هدایت کرده تا جای مناسبی برای به دنیا آوردن بچههایش پیدا کند و بدون نیاز به هیچ کمکی، بچههایش را به دنیا بیاورد، اگر این بچههای تازه به دنیا آمده را به سمت حیات و رشد، هدایت و حمایت میکند، پس کسب و کار من نیز توسط همین نیرو هدایت میشود وقتی که، به جای تمرکز روی دیگران یا مسابقه با آنها، کسب و کارم را به این نیروی هدایتی وصل میکنم.
وقتی تمرکزم را از روی عوامل بیرونی بر میدارم و به جای آن فرصت تجربهی سبک شخصیام را به خودم میدهم فارغ از اینکه نگاه دیگران دربارهی این نحوه از زندگی چیست، آنوقت به نیروی هدایتی ای وصل میشوم که مشتریها را به سمت کسب و کار من هدایت میکند و این کسب و کار را رشد و گسترش دهد بدون اینکه بخواهد هزینههایش را افزایش دهد.
🌹🌹🌹🌹🌹
اما میتوانم بگویم حتی برای من، این نوع نگاه به این آسانی نیست که استاد عباسمنش در اجرایش اینقدر مهارت دارد.
تنها فردی میتواند چنین زمانی را صرف تجربه ی چنین کاری کند که، اصل را تفکر درباره قوانین و یافتن نشانههای آن در طبیعت اطرافش میداند.
🌹 فردی که ایمان دارد، ما با فرکانسهایمان زندگی خود را خلق میکنیم و نه با تلاشهای فیزیکیای که انجام میدهیم.
🌹 فردی که ایمان دارد، اصلی ترین و پرثمرترین فعالیت جسمانیاش را زمانی انجام میدهد که، به جسمش اجازه ماندن در احساس خوب را میدهد. اجازهی لذت بردن از نعمتهایی که، همین حالا در اطرافش هست.
🌹 فردی که ایمان دارد، اگر به جای مسابقه دادن با دیگران در موفقیت، از تحسین باغچه کوچک، گلها و درختانی لذت ببردکه با دست خودش کاشته، صبح ها با صدای مرغ و خروس ها بیدار شود و ساعت ها به تماشای این موجودات دوست داشتنی بنشیند، تخم شان را جمع آوری و با آن صبحانه ای طبیعی درست کند یا حتی گاهی از آنها جوجه بگیرد، فارغ از نگرانی در این باره که، وقتی او در حال تجربهی این بخش از خواستههای روحش است و از تماشای مرغ و خروس ها یا پاشیدن دانه برای آنها لذت می برد، یا زمان زیادی را برای دوشیدن شیر بزها، آبیاری باغچه یا حتی ساختن لانه ای به دست خودش برای آنها صرف می کند، دیگران چند تا کتاب بیشتر خوانده اند، چقدر ثروت بیشتر ساخته اند و ممکن است چقدر بیشتر از او پیشرفت کرده باشند!
🌹 فقط فردی که اولویت آزادی برایش مهم است،
🌹 فردی که ایمان دارد، این نوع فرکانسها، از هزاران تلاش فیزیکی ارزنده تر و سودمندتر است. به خاطر چنین ایمانی است که میتواند در لحظه زندگی کند ، زندگی به سبک شخصی خود را به هر نتیجهی بزرگ مالی یا شهرت و…، ترجیح میدهد و با این شیوه، هر لحظهاش را به سمتی هدایت کند که به او تجربهی لذت بیشتری بدهد و به خاطر این باور که فرکانسهایش زندگیاش را رقم میزند، به این شکل، روی فرکانسهایش سرمایهگذاری میکند. زیرا زندگی به سبک شخصی را، اساس همه پیشرفت ها میداند.
🌹🌹🌹🌹🌹
زیرا تجربهی سبک شخصیاش که درونش از او میخواهد را، زیر بنایی میداند برای این که، رسالت خود را در جهان انجام دهد، علائق اش را کشف کند، خلاقیت های خودش را داشته باشد و ایده های خودش را اجرا کند.
یادم میآید مدتی بود که در آن جنگل ۶۰ هکتاری، کار ما از صبح تا شب، تماشای طبیعت و بودن با طبیعت بود.
کارمان رانندگی با تراکتور و مانور دادن در آن جنگل ۶۰ هکتاری بود. کارمان از صبح تا شب رفتن به animal auctiona ( آکشن حیوانات: جایی محلی در آمریکاست که در آن جا روستائیان یک ایالت، گوسفند، گاو، مرغ و خروس، طاووس، انواع پرندگان و حیوانات خود را به مزایده میگذارند. رویدادی بسیار جالب و سرگرم کننده است) خریدن بز و گوسفند و اسب و مرغ و جوجه و وقت گذرانی با آن موجودات به شدت دوستداشتنی بود و از آنجا که این اولین تجربه ما از بودن با حیوانات بود، تمام زمانمان صرف وقت گذرانی با آنها میشد و حتی چندین روز مداوم به سایت هم سر نمیزدیم. حتی در آن زمان استاد عباسمنش به مدت زیادی فرصت نکرد حتی یک فایل روی سایت قرار دهد.
پس از چند روز با حالت شکایت رو به استاد عباسمنش گفتم:
ما داریم کل وقتمان را صرف گوسفندبازی، تراکتور سواری و … میکنیم و اصلاً به سایت سر هم نزدهایم. به نظرم این خوب نیست.
🌹🌹🌹🌹🌹
جواب استاد عباسمنش این بود که، من از بچگی آرزوی تجربه چنین طبیعی با بز، گوسفند، اسب، مرغ و … داشتم و حالا دارم با تجربهی این خواستهها، خودم را از آنها پر میکنم تا بتوانم از آنها بگذرم، تا ظرف وجودم را رشد دهم و آمادهی انجام کارهای بزرگتر نمایم.
زندگی به سبک شخصی، جهانمان را زیبا تر می کند. آرامشی که من الان در این سبک تجربه می کنم، آنقدر ذهن و روحم را در هماهنگی قرار داده و آنقدر در فضای ارسال عالی ترین فرکانس ها قرار گرفتهام که، نتایج اش را اصلاً نمی توان با نتیجهی هیچ تلاش فیزیکی سخت و طاقت فرسایی، مقایسه کرد.
زیرا برای من، زندگی به سبک شخصی بزرگترین برکت و بزرگترین نتیجه است که روحم را رشد می دهد و موجب میشود آنقدر زندگی را عمیق تجربه کنم که وقتی با فرشته مرگ مواجه شوم، حسرت انجام ندادن کارهایی را نداشته باشم که عاشق انجامشان بودم اما هر بار با عذر و بهانههای واهی، آنها را انجام ندادم.
🌹🌹🌹🌹🌹
در واقع استاد عباسمنش یک چیز را خیلی خوب بلد است و آن: تفاوت قائل شدن، میان اصل و فرع است.
به دلیل چنین نگاهی هرگز ندیدهام که استاد عباسمنش به خودش سخت بگیرد. همواره به دنبال یافتن راهی برای تجربهی احساس بهتر است و هر لحظهای را که میتواند صرف ماندن در احساس خوب نماید، ، سودمندترین سرمایهگذاری روی خودش است، برای تجربه زندگی دلخواه.
اونقدر که استاد عباس منش از زندگی در طبیعت، وقت گذرانی با آهویی و طبیعت، قانون کسب و کار و قانون موفقیت را بیرون کشیده است و دربارهاش با هم زدهامی، که از کتابها بیرون نکشیده است.
این کارها از عهدهی همه بر نمیآید. در صورتیکه، این الگو را حتی در زمانی که ایشان در بندرعباس بودند نیز من بارها مشاهده کردم که تا چه حد از تمام لحظات زندگیشان لذت میبرند. یادم میآید یک بار در زمان دانشگاه، استاد عباسمنش قرار بود با تعدادی از سایر دوستان به هرمز برود و از من هم خواست تا با آنها به هرمز بروم. در آن زمان از سال هوا بسیار عالی بود و رفتن به هرمز واقعا تجربهی دلچسب و لذت بخشی بود. اما من آن سفر را نرفتم تا روی درسهایم تمرکز کنم.
هر وقت یاد آن روز و آن تصمیم میافتم، پشیمان میشوم.
من ماندم و درس خواندم، استاد عباس منش به هرمز رفت و اوقاتی عالی را تجربه کرد. چند روز بعد، سر جلسهی امتحان، قدم زنان به سمت صندلی من آمد، برگه امتحانی مرا از روی صندلیام برداشت و جوابها را نوشت.
نمرهی امتحانی او ۲۰ شد و نمره ی من ۱۹. تا مدتها نتوانستم بفهمم چرا او ۲۰ شد و من ۱۹. اما حالا خیلی خوب این را میدانم.
حالا هر وقت دوباره میخواهم به خاطر انجام یک کار که ذهنم آن را مهمتر و عامل اصلی میداند، خودم را از تجربهی یک لذت محروم کنم، یاد این خاطره میافتم و بدون تردید، تصمیم میگیرم به شیوه استاد عباس منش عمل کنم و هر بار که این شیوه را اجرا میکنم، نتیجه دقیقاً همان میشود که برای استاد عباسمنش رخ داد.
🌹🌹🌹🌹🌹
اما باید اذعان کنم که این سبک از زندگی در لحظه و اولویت داشتن لذت بردن از لحظه، فقط از عهدهی فردی مثل استاد عباسمنش بر میآید که، توانسته باور به به فراوانی نعمتها را تا حد خوبی در وجودش بسازد و به خودش یادآورد شود. فردی که تلاش میکند به یاد بیاورد : ثروت که همیشه هست و من نیز که توانایی ساختن ثروت را دارم،، پس بیا این لحظه را دریابم و از فرصتی که برای تجربه لذت و شادی برایم پیش آمده، استفاده کنم.
و قعطعاً ثروت، فروانی و تجربه نعمتهای بیشتر، با کار فیزیکی کمتر و راحتی بیشتر، نتیجهی چنین قطعیتی از ایمان است. وقتی پای چنین ایمانی در میان بیاید، زندگی چنان پاداش دهنده میشود که تو را به معنای واقعی به غنا، بینیازی و رضایت میرساند.
وقتی اهمیت نتیجه پایانی به خاطر چنین جنسی از ایمان، در نظرت کم و حتی گم میشود، آنوقت است که نعمتها بدون توقف به سمتات جاری و سرازیر میشود.
🌹🌹🌹🌹🌹
به قول استاد عباسمنش، جهان بزرگترین پاداشهایش را به فردی میدهد که، بیشترین گسترش را در جهان ایجاد کند و من فردی را نمیشناسم که تا این حد جهان را رشد داده باشد. قطعا شما هم وقتی نظرات و نتایج هزاران دوست را در این سایت میخوانید، با نظر من موافق هستید.
و تازه، این نتایج نوشته شده، درصد بسیار بسیار کمی از نتایجی است که دیده میشود. هزاران فرد موفق هستند که هنوز حتی یک نظر هم درباره موفقیتهایشان ننوشتهاند اما همه محصولات را خریدهاند. بارها در تیم فروش، با افراد بسیار موفق از مخترع، کارآفرین و … مواجه شدهام که به دلایل شخصی خود، نظری ننوشتهاند اما، به شدت متمرکز بر استفاده از آموزشهای استاد عباسمنش هستند و به موفقیتهای بسیاری دست یافتهاند.
🌹🌹🌹🌹🌹
توحید و در راس آن اولویت مهم آزادی از وابستگی به عوامل بیرونی، حتی در ارتباط میان ایشان و موفقیتهایی که کسب کرده است نیز دیده میشود:
بارها من این جمله را از ایشان شنیدهام که میگوید:
من آنقدر روی داراییهایم و موفقیتهایی که کسب کردهام، حساب نمیکنم که، گاهی کلاً یادم میرود چه دارایی هایی دارم. آبش خور این جمله، این دو عامل است:
🌹 عامل اول: توحید، به این معنا که: من دلیل آن نتایج نیستم، بلکه من فقط تلاش کردهام به نیرویی وصل شوم که راهکارهای مناسب را به من الهام میکند. من فقط اجرای کنندهی الهاتی هستم که وقتی وصل میشوم، دریافت میکنم. به همین دلیل اعتبار نتایجاش را به آن نیرو میدهد.
🌹 عامل دوم: اولویت آزادی به معنای رها بودن از نتایج دلخواهی که آفریدهای، به منظور ایجاد فضایی برای حرکت به سمت تجربهی مسیر صحیحِ بعدی.
زیرا آنچه که بیش از آن دارایی برای استاد عباسمنش مهم بوده، تجربهی ساختن آن داریی است🌹.
«طوفان ایرما»، گواه خوبی برای این موضوع است. آن روزها که با ماجرای طوفان ایرمان به عنوان سهمگین ترین طوفان ۱۰ سال اخیر آمریکا مواجه بودیم و طبق پیشبینیهای هواشناسی، طوفان دقیقات از محل زندگی ما در آمریکا عبور میکرد و به همین دلیل نیز تقریباً همه مردم آن شهر را ترک کردند یا به شهرهای دیگر و یا به اقامتگاههای امنی رفتند که دولت آماده کرده بود، ، من شاهد بودم که استاد عباسمنش حتی ۱٪ هم نگران خانه نبود.
حتی به من اجازه نداد تا موجودی نقدی را که در خانه داشتیم، همراهمان برداریم. به من اجازه نداد هیچ چیزی از آن خانه بردارم. بلکه این موضوع را فرصتی دیده بود تا به خاطر تعطیل شدن مدارس، بتوانیم به شهرهای شمالی آمریکا را ببینیم.
میتوانم آن سفر را یکی از لذت بخشترین سفرهایمان بدانم. آنقدر که ما فراموش کرده بودیم دلیل این سفر چه بوده است.
🌹🌹🌹🌹🌹
اساس زندگی آزادی است.، پس عجیب نیست فردی که هماهنگی با این اصل، تا این حد برایش در اولویت است، نتایجش نیز تا این حد متفاوت باشد. وگرنه همه ما از پتانسیل یکسانی برای خلق شرایط دلخواهمان برخورداریم و من فکر میکنم به میزانی که اولویت آزادی برایمان شدید میشود، از این پتانسیل برای خلق آنچه استفاده میکنیم که، کمبودش ما را محدود ساخته بود.
اما باید همزمان این را نیز لحاظ کنم که، این موضوع وقتی به این حد از نتیجه میرسد که، شروع به ساختن باورهایی مثل فراوانی ثروت و فرصت و نعمت و نیز احساس ارزشمندی و… میکنیم و در طی زمان، با قدمهای کوچک و بازخورد گرفتن های مداوم، این نوع باورها را مرتباً قدرتمندکنندهتر میسازیم.
🌹🌹🌹🌹🌹
البته نمیخواهم بگویم که استاد عباسمنش، انسانی مطلقاً بدون خطا و کامل است. بلکه آنقدر این ویژگیها در او پر رنگتر از درصد بسیار زیادی از آدمهای دیگر است که و آنقدر او اصل را در خود پرورش میدهد و از فرع دور میماند که، به دنبال نقص گشتن در او، بی انصافی است. تا آنجا که میتوانی به راحتی هر نقص دیگری را دربارهی او، به راحتی نادیده بگیری. نه فقط من، بلکه حتی هر فردی که با نگاه منتقدانه و به قصد پیدا کردن نقاط ضعف، وارد این ماجرا شود، صادقانه به خودش خواهد گفت که: آنقدر نکات مثبت زیاد است که انصافاً میتوانم هر چیز دیگری را نادیده بگیرم.
🌹 ویژگی دیگری که به شدت در موفقیتهای استاد عباسمنش دخیل بوده، تحمل بسیار کم ایشان در ماندن در فضای ناخواسته یا نپذیرفتن مسائل تکراری است.
شخصیت آزادی طلب استاد عباس منش را میتوانی به خوبی در کمصبر بودنشان برای ماندن در فضای ناخواسته، مسائل، تضادها و هر آنچه که آنها را مینامییم، ببینید.
به همین دلیل نیز، حل ریشهای مسائل برای ایشان تا این حد از اولویت بالایی برخورد است و مهمتر از همه، گیر افتادن در یک مسئلهی تکراری، جز خط قرمزهای ایشان است.
و مهمتر از همه، اولویت بالای آزادی موجب شده که «سادگی» اولویت بسیار بالایی برای ایشان داشته باشد:
🌹 سبک راهکارها و راه حلهای ایشان، سادگی است.
🌹 سبک زندگی ایشان سادگی است.
🌹 سبک لباس پوشیدنشان سادگی است.
🌹 سبک فکر کردنششان سادگی است.
🌹 سبک آموزشهایشان سادگی است.
🌹 سبکشان برای مدیریت یک کسب و کار، تولید، فروش و پشتیبانی کسب و کار، سادگی است.
و این سبک حاصل این نگاه است که:
🌹 راه حلهای خوب، زودتر پیدا میشوند
🌹 راه حلهای کاراتر، همیشه سادهتر هستند.
🌹 راهحلهای کاراتر، همیشه در دسترستر و قابل اجراترند.
و تمام آنچه ایشان از سادگی، کارایی، در دسترس بودن، سریعبودن و قابل اجرا بودن با امکانات همان لحظه، به دنبالش بوده، با این قانون که اصل و اساس جهان است، همخوانی دارد:
«تمام اتفاقات زندگی ما، بدون استثناء، بازتاب باورها و فرکانسهای خودمان است»
یعنی تطبیق این شخصیت آزادی طلب، ماجرا جو، غیر وابسته، آسان گیر به خود، فوقالعاده کم تحمل درباره آنچه مدارا کردن با مسائل و کنار آمدن با مسائل مینامیم، یا بهتر است بگویم، «پذیرفتن یک ناخواسته و کنار آمدن با آن، به عنوان بهایی که باید برای داشتن یک خواستهی دیگر پرداخته شود» و دهها ویژگیای دیگر که میتوانیم چندین صحفه برایش بنویسم، با اصلی با نام «توحید» به این معنا که تمام اتفاقات زندگی ما، بازتاب باورهای خودمان است و عوامل بیرونی هیچ نقشی در تجربیات زندگی ما ندارد، این دستاوردها را رقم زده و هرچه هماهنگی این دو بیشتر میشود، موفقیتهای وسیعتری را در زمان کوتاهتری رقم میزند.
این مرد، به خاطر این شخصیت آزادی طلب، غیر وابسته و کنجکاو به تجربه، حتی تحمل ماندن در شرایط مطلوب اما یکسان را هم ندارد. حال هرچقدر آن شرایط از نگاه دیگران مطلوب باشد.
دوباره میتوانم یادآور کنم که، مهمترین موضوع درباره موفقیت، برای ایشان تجربه آن موضوع و سپس گذشتن از آن است. ایشان حتی به دستاوردهایش هم وابسته نمیشود و در آنها نمیماند.
زیرا بزرگترین دستاورد برای ایشان، باور قدرتمندکنندهی است که، به خاطر توانایی تحقق آن نتیجه، در وجودش شکل گرفته و ایمان و اعتماد به نفس بیشتری برای برداشتن قدم بعدی، به او بخشیده است. چیزی که ایشان سرمایهگذاری روی خودشان مینامند.
پس میتوانم عامل مهم بعدی را، تعریف متفاوت استاد عباسمنش از موفقیت یا نگاه متفاوت ایشان درباره رسیدن به خواستهها بدانم:
تعریف موفقیت برای استاد عباسمنش یعنی🌹
اجرای ایدههایی که به تو الهام شده است و تجربه ی خودت در حین اجرای آن ایدهها و بعد پیدا کردن قدم صحیح بعدی از آنجا.
برای استاد عباسمنش، بیشتر از داشتن نتیجه، اولویت با اجرای ایدههایی است که به او الهام شده است.
نقل این خاطره از استاد عباسمنش بسیار مرتبط با این ویژگی ایشان است:
یک بار با هم فیلمی را میدیدیم. موضوع فیلم داستان نویسندهای بود که با وجود تلاش بسیار، کتابش اصلاً مورد توجه قرار نگرفت. سپس در خلال این ماجرا، این فرد دستنوشتهی قدیمیای پیدا کرد. درست یادم نمیآید، اما انگار فهمید که نویسنده آن دستنوشته مرده و هیچ فردی از محتوای آن نوشته باخبر نیست. مرد داستان ما، آن دستونشته را با نام خودش به عنوان کتاب خودش منتشر کرد و آن کتاب بسیار پرفروش شد و او را به شهرت و ثروت رسانید.
وقتی فیلم تمام شد، استاد عباسمنش از من پرسید:
اگر تو جای آن مرد بودی، درباره آن دستنوشته، چه تصمیمی میگرفتی؟
آن فیلم ماجرای تلاشهای بسیار زیاد آن فرد را به نحوی نشان داده بود که گویا آن دستنوشته، یک هدیه از جانب کائنات به این فرد است.
من به استاد گفتم، احتمالاً من این هدیه را میپذیرفتم اما به شیوه خودم آن را بازنویسی و چاپ میکردم.
یعنی با توجه به مشکلاتی که مرد داستان در آنها غرق شده بود، شاید مثل او عمل میکردم. یعنی شک داشتم که بخواهم آن دستنوشته را نادیده بگیرم.
اما استاد عباسمنش گفت: من هرگز آن دستنوشته را چاپ نمیکردم حتی به آن فکر هم نمیکردم. بلکه کتاب دیگر یا کتابهای دیگری از خودم مینوشتم. زیرا برای استاد عباسمنش، موضوع خیلی فراتر از یک نتیجه است. موضوع تجربه خودش و اجرای ایدههای خودش است و این ماجرا را هم از اولویت بالای آزادی نشأت گرفته است.
🌹 اولویت داشتن بالای آزادی، موجب شده که ایشان هرگز نخواهد از فردی تقلید یا کپی برداری کند. در عوض، تا این حد خلاقانه عمل کند. چون اولویت بالای آزادی، به او اجازه نمیدهد که خودش نباشد. برای او، اولویت، همیشه با ایدههای الهام شدهاش است.
منظورم از اولویت در اجرای ایدههای الهام شده یعنی: به محض اینکه خواستهای در وجودشان واضح میشود، نگاه ایشان اینگونه نیست که مثلاً: دیگران چه کار میکنن یا چه راه حلهای معمولی برای این کار وجود دارد.
بلکه نگاه ایشان این است که: نگاه قوانین زندگی درباره این مسئله به چه شکل است؟
و این خواسته به چه شکل میتواند با اصلی که من شناختهام، هماهنگ شود؟
از طرف دیگر، ایمان ایشان به اینکه: این نیرو هر لحظه راهکارها را به او الهام میکند، به جای شیوههای معمول جامعه، تمرکز او بر آنچه است که درونش و قلبش به او میگوید. زیرا او نسبت به این موضع ایمانی قطعی دارد که:
تنها راه هماهنگی با نیروی هدایتگری که منبع تمام قدرتها و نعمتهاست، اجرای بی چون و چرای ایدهای است که همین حالا الهام شده و پیروی از نشانهای است که به وضوح خودش را نشان داده است.
گویی یک جهان هست و او و یک ایده ی الهام شده که باید فقط اجرایی شود. فقط همین. فقط میخواهد اجرای آن ایده را تجربه کند و ایشان این ویژگی را آگاهانه ساخته است.
🌹🌹🌹🌹
از شخص ایشان نقل است، آن زمان که تازه کار را در تهران شروع کرده بود، «مهمترین مسئلهی تیمی که ایشان با آنها کار میکرد، «خدای درون استاد عباس منش»بوده است.
آنها از خدای درون استاد عباسمنش همیشه شاکی بودهاند. زیرا راهکارهای خدای درون استاد عباسمنش با استدلالهای آنها درباره نحوه انجام کارها، کاملاً در تضاد بوده است. بنابراین بارها این جمله را تکرار میکردهاند که:
«خداکند خدای درون استاد عباسمنش چیزی در این باره نگوید، وگرنه بدبخت خواهیم شد. چون او قطعاً کاری را انجام خواهد داد که خدای درونش به او میگوید.»
🌹🌹🌹🌹
و یک نکته مهم دیگر 🌹
در عین حال که ایشان تجربه را دوست دارد، در دام تجربیات تکراری حتی خوب، نمیافتد. یعنی تجربیات تکراری-هرچند از نظر دیگران با ارزش- برای ایشان حکم لذتی را دارد که دیگر تبدیل به رنج شده است.
مثل آدم تشنهای که در گرمای یک شهر کویری، ساعتها پیاده راه رفته، نوشیدن اولین و دومین و سومین لیوان آب سرد و گوارا برای این فرد، بالاترین لذت را دارد. ما اگر بیش از آن ادامه دهد، همان آب لذتبخش و گوراا، برایش زجر آورترین چیز میشود.
استاد عباسمنش خیلی زود حتی از تجارب عالی پر میشود و سراغ مرحلهی بعدی میرود. به نظرم باید عامل آزادی را در این مورد هم در نظر بگیرم. عاملی که همواره موجب میشود، میان اصل و فرع تفاوت قائل شود و اجازه ندهد، موضوعات به ظاهر جذاب، او را از تجربهی مرحلهی بعدی، باز دارد. چیزی که آدمهای موفق بسیار زیادی در تلهاش میافتند، همین است.
دلیل اینکه استاد عباسمنش تکاملش را سریعتر از دیگران طی کرده، این موضوع است. این نوع نگاه، از آدم یک پیشرو میسازد.
هر فردی جای استاد عباسمنش بود، قعطعاً هنوز هم در یزد و یا شهرستانها کلاسهای حضوری تندخوانی برگزار میکرد. چون درآمد بسایر خوبی داشت. استاد عباسمنش پس از برگزاری کلاسهای ۱۰۰۰ نفره، با گفتن این موضوع که:
دیگر کلاس حضوری برگزار نمیکنم، همه افرادی که با او کار میکردند را، شوک زده کرد. نظر آنها این بود که این آدم به سرش زده که چنین فرصتی را نمیپذیرد. ظاهرا غیر منطقی به نظر میرسد که، وقتی راهکاری را کشف کرده باشی که به خوبی در کسب و کارت جواب داده است را، دیگر تکرار نکنی و بخواهی دوباره سراغ شیوهی دیگری بروی.
اما وقتی از نگاه استاد عباسمنش مسئله را بررسی میکنی و «اولویت آزادی« یا محدودیتهایی مثل «اجبار برای متوقف ماندن در یک مکان و انجام یک کار تکراری-که هیچ تجربهی جدیدی به آگاهیهای فردی مثل استاد عباسمنش اضافه نمیکند» را در نظر میگیری، آنوقت تصمیم استاد عباسمنش برایت منطقی میشود.
و نتیجه این میشود که ایشان به جای تدریس، دوره غیر حضوری تندخوانی را تولید میکند و بدون نیاز به انجام یک کار تکراری و درگیر محدودیتهای بسیار شدن، نتایجی هزاران برابر بزرگتر از آن نتایج میسازد.
🌹🌹🌹🌹
میخواهم بگویم که ایشان همزمان یکه مثل یک شیر، از قدرت و ابهت خوبی برخوردار است، مثل یک آهو نیز فرزی و چابکی خاصی دارد و به راحتی و به سرعت، تغییر مسیر میدهد و اجازه نمیدهد موضوعاتی که فقط قرار بود، یک تجربه باشند، تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر و تغییر ناپذیر در زندگیشان شوند، به گونهای که همواره تصمیمات و خواستههای جدید ایشان را تحت الشعاع قرار دهند.
من هزاران مثال در این باره دارم و این رفتار تنها از فردی بر میآید که به اندازه کافی خلاق است و آزادی اولویت بسیار بالایی برایش دارد و همزمان باورهای قدرتمندکنندهای درباره خودش، تواناییاش در ساختن ثروت دارد به این دلیل که، قانون ثروت را خیلی خوب درک کرده است، موضوع اصلی برای چنین فردی، تجربه است و نه جمع کردن کلکسیونی از دارایی ها و هر آنچه که میتوانیم آن را نتیجه یا دستاورد بنامیم.
🌹🌹🌹🌹🌹
برای ایشان مهمترین اولویت با، «تجربه خودش» در حین خلق آن خواستههاست تا، بتواند ظرف وجودش را رشد دهد. زیرا رسیدن به نتیجه، برایش مسلم است. پس چیزی که اینجا برایش جذاب میشود، اجرای آن ایده ا ست.
این کار را نه فقط در کسب و کارت یا سایر خواستههایش انجام میدهد، حتی در بازی پینگ پونگ هم من این الگو را بارها دیدهام.
وقتی با هم پینگ پونگ بازی میکنیم، اکثراً به این شکل عمل میکند. یعنی وقتی نتیجهی بازی برای ایشان مشخص میشود که، بازی را خواهی برد، آنوقت به جای ادامه دادن به شیوهی ضربههایی که جواب دادنشان برای او حتمی است، امتحان ضربههای جدید را آغاز میکند. چون دیگر از آن نوع ضربهها پر شده است.
به این ترتیب، وارد اجرای ضربههای جدیدی میشود، بدون اینکه بایش مهم باشد که یک ضربه خراب میشود یا خیر، اما خیلی دوست دارد ببیند اگر این ضربه را به شکل side spin forehand یا side spin backhand اجرا کند، چه نتیجهای در بر خواهد داشت؟
و به این شکل همزمان که موضوع جدیدی را تجربه میکند، مهارت خودش را هم ارتقاء میدهد و مرا مجبور میکند دوباره دنبال راهی برای دفاع ضربه جدید او بگردم و به این شکل او یک سطح جلو میافتد و به این شکل همه چیز برای ایشان، یک بازی جذاب غیر تکراری و آموزنده است که مرتباً ظرف وجودشان را وسیعتر میکند.
🌹🌹🌹🌹🌹
اما آدمهای بسیاری به این شکل نگاه نمیکنند. آنها به دلیل ترسِ از دست دا دن آنچه به سختی به دست آوردهاند، از بهبودهای مداوم میترسند.
حتی برای بسیاری دیگر، موضوع از این هم سختتر است. یعنی وقتی یک تجربه به آنها خواستهشان را میشناساند، اگر رفتن به سمت آن خواسته به معنای تغییری جدی در روند قبلیشان باشد، از رفتن به سمت آن خواسته میترسند و با خود میگویند:
من سالها عمرم را برای این کار صرف کردهام
من برای پرورش این کسب و کار اینهمه زمان و انرژی گذاشتهام
من تمام عمرم را صرف زندگی در این کشور کردهام و دیگر همه چیز را دربارهاش میدانم
من برای به اینجا رساندن کسب و کارم، تمام زندگیام را گذاشتهام
من بهترین سالهای جوانیام را به زندگی با این فرد صرف کردهام،
حالا همه اینها را بگذارم و بروم؟!
یعنی با اینکه میفهمند تجربیات زیباتری انتظارشان را میکشد، اما ترس از از دست دادن، خیلی قوی تر از لذت به دست آوردن است. به همین دلیل تصمیم میگیرند به قول خودشان، زیاده خواهی های خود را کنترل کنند و به این شکل در تله میافتند.
یعنی چیزی را که قرار بوده فقط یک تجربه مقطعی در زندگیشان باشد، به عنوان کل داستان و کل مسیر زندگیشان قلمدارد میکنند…
اما سوالی که استاد عباس منش همواره از خودش میپرسد و ما هم باید بپرسیم این است که:
چه چیزی میتواند از این اصلتر باشد که:
ما به این جهان جسمانی آمدهایم تا تواناییهایی را تجربه کنیم که در وجودمان نهفته است .این یک اصل مسلم است که، همه ما توانایی انجام هر کاری را داریم. به همین دلیل به این جهان مادی آمدهایم تا به واسطه ارتباط با محیط اطرافمان و آدمهای دور و برمان، خواستههای مان را بشناسیم و با تجربهی خلق آنها و لذت بردن از مسیر این خلق، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل نسخهی پیشرفتهتری از خودمان بسازیم. زیرا تنها چیزی که ظرف وجود ما را افزایش میدهد و ما را وارد مرحلهی بعدی و مدار بعدی میکند، تجربهی مرحلهی قبلی و تجربهی نعمتهای مدار قبلی است.
تجربهی خواستههای کوچکتر و گذشتن از آنها، سریعترین و لذتبخش ترین شیوه برای طی شدن تکامل است برای رفتن به مدار تجربهی خواستههای بزرگتر. همان چیزی که استاد عباسمنش آن را سرمایهگذاری روی خودمان و پر کردن I wish ها مینامد.
🌹🌹🌹🌹
در یک کلام، ما فقط یک راه داریم:
یافتن علائقمان و ساختن باورهای قدرتمند کننده و ثروتآفرین درباره آن علائق.
علاقهات را پیدا کن و دربارهاش باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرینی مثل: باور فراوانی و باور احساس خودارزشی را بساز تا بتوانی همچنان که از انجام علاقهات لذت میبری، ثروت هم بسازی.
زیرا هدف زندگی، تجربه لذت است و تنها راه لذت بردن، انجام کار مورد علاقهمان است.
خلاقیتهای ما فقط زمانی بروز میکند که در حال کار مورد علاقهمان هستیم. شور و اشتیاق ما زمانی شعله ور میشود که مشغول انجام کار مورد علاقهمان هستیم. رشد و توسعهی ما تنها با تجربه ی کار مورد علاقهمان صورت میگیرد و مهم تر از همه، آزادانه ترین شیوهی زیستن، تجربهی آنچه است که به انجامش علاقه داری.
پایان.
مریم شایسته❤️ – late April, 2019
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بنام خدای زیبایی ها
سلام خدمت استاد عزیز
این فایل را بارها و بارها گوش کردم و هر بار انگار دفعه اول است که میشنوم
از خدا میخواهم مرا درک این آگاهی ها و عمل به آنها یاری کند چون در عمل گاهی فراموش میکنیم قوانین را و گرفتار نجواهای بیهوده ذهن میشویم و سریع باید یادآوری کنم که این منم که زندگی خویش را میسازم و پروردگارم جهان را مسخر من کرده و ورودی های ذهنم را باید کنم و آگاهانه به خواسته ها و زیبایی ها توجه کنم تا ذهنم این منطق را بپذیرد که من با باورهایم و عمل به قوانین بهخواسته هایم هرچند بزرگ جامه ی عمل میپوشانم و من لایق زندگی در بهترین شرایط و مکان هستم و اشرف مخلوقاتم و پروردگارم برای آفرینش من به خود احسنت گفت و روح الهی در من دویده شده و قطره ای از دریای ازلی هستم …
و این باور را به خود گوشزد میکنم که این طبیعت جهان است که ما هر روز نعمت و ثروت فراوان دریافت کنیم ،این طبیعت جهان است که ما هر روز سالم و سلامتی بیشتر داشته باشیم و این روندی طبیعی است که ما روابطی عالی و سرشار از عشق را تجربه کنیم و از لحظه لحظه ی زندگی خود لذت ببریم و توسط رب عالمین هدایت شویم و خیر و شر ما به ما الهام شود
خدایا شکرت که مارا با این آگاهی ها و استاد عباسمنش آشنا کردی
In god we trust
سلام بر شایسته ترین زن دنیا مریم جون
واوووو واقعا دست مریزاد خانم شایسته بابت این حد از درک قانون و این توانایی بینظیرتون تو بیان قوانین اونم اینقدر شیوا ساده کاربردی و اصولی واقعا شما شایسته اید.
تا اینجا مقالتون اومدم جلو که فرمودید
توحید به این معنا که تمام اتفاقات توسط باورهای من رقم میخورد و من بخشی جدانشدنی از نیرویی هستم که همواره در حال هدایت من است و خیر و شرم را به من الهام میکند. توحید به این معنا که: رسالت تو فقط اجرای توحید است. تو در مسیر اجرای این امر قدم بردار و من هرچقدر ثروت و نعمت بخواهی به تو میدهم. توحید به معنای اعتماد به ندای نیرویی از درون خودت که به تو الهام میکند، تو در این مسیر حرکت کن و من همه چیز به تو میدهم.چه چیزی گرانبهاتر و ارزندهتر از این میتواند باشد که، به ما برای انجام کاری پاداش بدهند که بزرگترین پاداش در نظر ما، فقط انجام همان کار است.
استاد عباسمنش در این باره یک بار مثال خوبی زد که دوست دارم آن را اینجا نیز ذکر کنمایشان میگفت:بچه ای رو درنظر بگیر که عاشق کاریکاتور هست. و میخواد کسی کاری به کارش نداشته باشه و از صبح تا شب این کارو انجام بده. از طرفی باباش بی خبر از این خواستهی بچه، به شدت عاشق این هست که پسرش توی مسابقات کاریکاتور جهانی برنده بشه. سپس رو به بچه میگه:من هرچی بخوای در اختیارت میزارم، کلاس آموزشی میفرستمت، وقتت رو نمیگیرم و کار دیگهای از تو نمیخوام برام انجام بدی که وقت و انرژیت گرفته بشه و همه جوره حمایتت میکنم که تا تو فقط بشینی و تمام تمرکزت رو بزار روی همین کار.برای آن بچه، «پدر»، در حکم قدرتمندترین فرد زندگیاش است که حالا میخواهد درباره موضوعی حامی و مشوق آن بچه بشود و به او پاداش بدهد که اصولاً انجام آن کار برای آن بچه، بزرگترین پاداش و عشق است.
و یک هو یه پرده ای رفت کنار که آهان اینکه استاد میگند خداوند به دنبال گسترش جهانش هست خداوند انسان رو خلق کرد و اونو دستی قرار داد بواسطه قدرت خلق کنندگی خودش که به انسان داد تا به این شکل خودش رو تجربه کنه همینه دیگه من که قرار نیست کاری انجام بدم من عملا نمیتونم خیلی کارها رو انجام بدم در توان و قدرت من نیست من فقط یه دستی هستم که در هر لحظه اون داره به من میگه چیکار باید بکنم و منم باید بگم چشم.من چرا اینقدر دارم روی خودم و تواناییهای نداشتم حساب میکنم اصلا مگه من چقدر فرصت فراگیری اون همه توانایی رو دارم من با باور کردن توحید(تنها قدرت در جهان که قدرتش رو به من داده تا جهان خودم رو اونجوری که میخوام خلق کنم)باید تسلیم باشم و هدایتهایی که از سمتش میاد رو هی دو دو تا چهارتا نکنم روی خودم یا تواناییهام یا حتی تواناییهای کلی آدم به اصطلاح متخصص هم اصلا حساب نکنم گوش بدم ببینم اون از درون داره بهم میگه راه چیه چاه چیه همونو انجام بدم اینه که هم چرخ زندگی منو روون تر میکنه هم منو به خواسته هام میرسونه هم دنیا و آخرت منو میسازه.
در کل با خواندن این مقاله که یادم نیست قبلاً خوندمش یا نه چون همش برام تازگی داشت و درک جدیدی از قوانین به من داد دریچه های جدیدی از آگاهی های جهان به روم باز شد و شکفته تر شدم مسیر برام واضح تر شد درکم بیشتر شد ظرف وجودم بزرگتر شد و احساسم که نگم الان لبخند رضایتم مهر تایید اینه فرکانسهای خالصتری ارسال کردم و خواسته های بیشتری رو قراره تجربه کنم.
سلام استاد عزیزم وتمام انسان های هدایت شده ای که اینجا دور هم هستیم.
استاد این فایل عجیب به دلم نشست ونشانه امروز من بود.
درتلاش هستم که بتونم حس ارزشمندی ولیاقت رو در خودم تقویت کنم وبا صحبت های امروز شما مصم تر شدم که در این مسیر استمرار بیشتری داشته باشم.ممنونم از راهنمایی تون
دوستان عزیزی که کامنت بنده رو میخونند استاد در اول فایل به یه مسابقه اشاره کردند واینکه تاکید کردند که کامنت های اون قسمت رو مطالعه کنیم از کجا این فایل رو پیدا کنم ممنون میشم کمکم کنید.
سپاس از وجود همه شما دوستان