راهکارهای دوره عشق و مودت در روابط برای مسائل مربوط به روابط
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری485MB33 دقیقه
جذب همسر دلخواه
سوال:
طبق حرف های استاد، ما می تونیم تمام شرایط زندگی خود را خلق و هرتجربه ای را در زندگی به وجود آوریم.
یعنی اگر عکسی را ببینم که دوست داشته باشم همسر آینده ام فردی شبیه او باشد، سپس عکس را در جعبه آرزوهایم نگه دارم، در فیلم آرزوهایم قرار دهم و جزو آرزوهایم بنویسم، آیا این اتفاق رخ می دهد؟
اگر نه، بگویید چگونه می توانم همسر دلخواهم را به زندگی ام جذب کنم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
اجازه دهید جمله شما را اصلا ح کنم:
اولاً این موضوع فقط بر طبق حرف های استاد نیست، بلکه قانونی است که خداوند برای اداره سیستم جهان مقرر نموده.
طبق قوانین این سیستم، ما در حال خلق تمامی اتفاقات زندگی مان، به وسیله باورها و فرکانس های مان هستیم. یعنی بر اساس همین قوانین، می شود با ایجاد باورهای قدرتمند کننده و هماهنگ با آنچه که می خواهیم، اتفاقات دلخواه مان را خلق کنیم.
زیرا ما دقیقا مانند یک دستگاه تولید کننده فرکانس هستیم و جهان نیز یک دستگاه مترجم فرکانس است که آن فرکانسها را از ما دریافت و دقیقاً به شکل اتفاق و تجربه، وارد زندگیمان میکند.
هر چیزی که درزندگی ات میبینی، همه آن اتفاقات، آدمها، وسایل، رخدادها و … حاصل فرکانسی بوده که بارها و بارها توسط شما به جهان ارسال شده. این کار توسط باورها و کانون توجه ات انجام گرفته. سپس این جنس از فرکانس، آنقدر تکرار شده که سرانجام، به شکل آن تجربه و اتفاق، خودش را به شما نشان داده است.
به جای پاسخ به سوالی که پرسیده ای: اگر این کار را انجام دهم… یا آن کار را …،
باید بگویم که کارهایی که انجام می دهی، اصلا برای جهان مهم نیست. جهان فقط باورها و فرکانس های تو را می شناسد. همانگونه که استاد عباس منش همیشه بر این موضوع تاکید دارد، در رابطه با خلق اتفاقات زندگی، موضوع اصلا کارهایی که انجام می دهی، نیست. بلکه موضوع باورهایی است که می سازی و فرکانس هایی است که ارسال می کنی.
در تمام آموزش های استاد عباس منش، هرجا صحبت از تلاش برای تغییر می شنوی، منظور تلاش ذهنی برای تغییر باور است.
هرچند وقتی باور تغییر کند، اولین نشانه اش را قطعا در رفتار، عملکرد و واکنش های شما نشان می دهد، اما در نهایت به انجام یک عمل فیزیکی منتهی می گردد.
موضوع باور و فرکانس، خیلی فراتر از نگه داری یک عکس در یک جعبه است. موضوع این است که چقدر به این قانون ایمان داری. موضوع میزان یقین شما به عملکرد این قوانین است.
و همین که این موضوع برایت جای سوال دارد، یعنی چندان اعتقادی به آن نداری.
موضوع فقط اقدام کردن نیست، بلکه کل داستان این است که با چه باوری اقدام می کنی؟!
این دلیل تفاوت نتایج افرادی است که ظاهرا شرایط یکسانی داشته اند. قطعا در میان اطرافیانت، مثالهای زیادی درباره این موضوع داری:
بارها دیده ای دو برادر با تحصیلات و سرمایه یکسان کسب و کاری را شروع، اما یکی از آنها موفق و آن یکی ورشکست شده!
بارها تفاوت تجربه روابط دو خواهر با توانایی و زیبایی یکسان را دیده ای. یکی ازدواجی بسیار موفق اما دیگری ازدواجی بسیار نامناسب را تجربه نموده. حتی گاهی آن یکی که توانایی یا زیبایی اش بیشتر بوده، درگیر رابطه ای نامناسب شده است.
بارها مغازه ها و کسب و کارهایی را دیده ای که یک کار را انجام می دهند، یک کالا را می فروشند، در یک محل مغازه دارند، اما یکی بسیار پرفروش و پر رونق، اما دیگری در حال ورشکستگی است.
و همه اینها نشان می هد که مسئله خیلی مهم تر از عملکرد ماست. مسئله این است که چه باوری پشتوانه این عملکرد است.
این قانونی ثابت برای همه جنبه های زندگی است. از موفقیت مالی، سلامتی تا ایجاد روابط دلخواه.
حتی موضوعی روابط که یک بخش آن آدمی مثل ماست که او نیز فرکانس دارد و با فرکانس ها و باورهایش در حال خلق کردن است نیز با همین قانون مدیریت می شود.
یعنی همیشه افرادی وارد روابط ات می شوند که دقیقاً همجنس باورهایی باشند که درباره روابط ساخته ای.
اگر باور داری دختر یا پسر خوب کم است، خیلی کم با افراد خوب برخورد خواهی نمود.
اگر باور داری که همه آدمها قصدشان سوء استفاده است مگر آنکه خلافش ثابت شود، باز هم با چنین آدمهایی احاطه خواهی شد.
و اگر احساس لیاقت بهترین روابط را داری، قطعا چنین روابطی را تجربه خواهی نمود.
“روابط” بخش مهمی از زندگی ماست زیرا هیچ فردی دوست ندارد در سیاره ای زندگی کند که هیچ آدم دیگری وجود نداشته باشد. هیچکدام از ما به تنهایی از زیبایی ها لذت نمی بریم. دوست داریم آنها را با افرادی شریک شویم که دوست شان داریم.
برای همه ما مهم است که در روابط مان، آرامش را تجربه کنیم.
پس می توان گفت مهمترین توانایی، توانایی ایجاد ارتباط با جهان اطرافمان است که روابط فردی، یکی از انواع این روابط است. خیلی مهم است توانایی ایجاد روابط دلخواه مان را داشته باشیم زیرا اکثر زندگی ما در این روابط می گذرد و نیز مهم تر از همه باید بتوانیم مهم ترین رابطه زندگی مان را بنا کنیم. منظورم رابطه مان با انرژی ای است که آن را خدا نامیده ایم.
اما قبل از هر چیز باید بدانی و ایمان بیاوری که جهان ما با قوانین مشخصی کار میکند. جهانی که بدون هیچ تعصبی، به فرکانس های من پاسخ می دهد.
وقتی چنین درکی از جهان می سازی و تصمیم می گیری با آن قوانین هماهنگ و بر طبق آنها رفتار کنی، تبدیل به مدیر زندگیات می شوی. مدیری که بر همه جنبه های زندگی اش مسلط است:
به گونه ای که نگران هیچ عاملی بیرون از خود نیست.
نگران آدمهایی که میخواهند وارد زندگیاش بشوند، نیست.
نگران آدمهایی که دوست شان دارد اما هنوز در زندگی اش نیستند، نیست.
نگران آدمهایی که نمیخواهد در زندگی اش باشند، اما هنوز هستند هم نیست.
نیازی ندارد برای جلب توجه آدمها، کارهای عجیب و غریب انجام دهد یا برای آنکه دوست داشتنی باشد، در صدد راضی نمودن دیگران بر بیاید. خواسته ها و اولویت هایش را زیر پا بگذارد و به گونه ای رفتار کند که دیگران دوست دارند.
وقتی قوانین کیهانی را درک می کنی، هر جور حساب و کتاب کنی، متوجه می شوی که زندگی قرار است خیلی لذت بخش تر از این حرفها باشد.
وقتی قوانین را درک می کنی، به خوبی این یقین را در قوانین می بینی که می گوید:
تجربه عشق و رابطه ای توام با عشق و مودت، قرار است خیلی سادهتر و لذت بخش تر از این حرفها باشد. برای اینکه جهان قوانین مشخصی دارد و این قوانین، چنین نتیجه ای را پیش بینی می کنند.
ما با جهانی هوشمند و قانونمند روبه رو هستیم. قوانینی که ما را به سمت زندگیای سرشار از عشق و آرامش هدایت می کند. تجربه رابطه عاشقانه به زندگی است، چیزی جدا از این قوانین نیست. برای داشتن این عشق، تنها باید قوانینش را بیاموزی و باورهای مناسب را بسازی.
اگر رابطهای با ویژگیهایی مشخص میخواهی، باید فرکانس مشخص و هم جنس با اساس آن نوع رابطه را ارسال کنی.
زیرا طبق قوانین، تو قدرت تغییر باورها و فرکانس هایت را داری. ضمن اینکه، نه تنها این قدرت را داری که با فرکانسهایت، افراد زندگی ات را انتخاب کنی، حتی این قدرت را داری تا انتخاب کنی آن افراد چه رفتاری با تو داشته باشند.
حتی اگر فردی که با او در رابطه هستی که رفتارش با تو، همان رفتاری نیست که می خواهی، راهش تلاش بیهوده برای تغییر آن فرد یا حتی جداشدن از او نیست. راهش این است که باورهای جدیدی بسازی تا آن باورهای جدید، تجربه ای جدید از آن رابطه را برایت ایجاد نماید، بی آنکه نیاز به تلاش برای تغییر رفتار آن فرد داشته باشی.
این همان جایی است که افراد زیادی درگیرند. آنها تصور می کنند برای تغییر تجربه شان از روابط، باید دیگری را تغییر دهند.
نمی توانند درک کنند که رفتار دیگران با او، دقیقاً مطابق باورهایی است که درباره آن روابط دارد. به همین دلیل نمی تواند باور کند که تنها راه تغییر آن رفتارها نیز، تغییر باورهای خودش است.
برای خیلی از افراد باور کردنش سخت است که تنها عامل تعیین کننده در هر جنبه ای از زندگی، حتی روابط، فقط باورهای ماست.
وگرنه داشتن رابطهای توام با عشق و مودت نه به زیبایی فرد ربط دارد، نه به میزان تحصیلات یا وضعیت خانواده و نه به هیچ ویژگی ی دیگری.
به همین دلیل است که گاهی افرادی را میبینی که در روابطی عالی به سر میبردند و هر طور حساب کتاب می کنی، نمی توانی درک کنی کدام ویژگی ی این فرد این رابطه را جذب نموده.
زیرا در نگاه شما،، آن فرد نه تحصیلات خاصی دارد، نه زیبای منحصر به فردی، نه خانوادهی خاصی و نه مهارت خاصی. اما با اینکه شما از هر لحاظ از او برتر هستی، اما روابط ات به خوبی و زیبایی روابط او نیست. دلیلش این تفاوت را باید در باورهای آن فرد جست، نه در آنچه که از او در ظاهر می بینی.
افراد به صورت سطحی به این چیزها مینگرند زیرا فرکانس چیزی نیست که در ظاهر فرد مشخص باشد به همین دلیل افراد از این ماجرا نتیجه گیریهای نامناسبی دارند و نهایا به این نتیجه میرسند که:
حتماً خدا برای او خواسته و برای ما نخواسته.
حتماً او خوش شانس است و ما بدشانس.
حتماً سرنوشت او اینچنین رقم خورده و سرنوشت من نیز یک جور دیگر
حتماً او به این دلیل که در آن زمان مشخص، در آن میهمانی مشخص بوده، آن فرد مشخص را ملاقات کرده و این رابطه شکل گرفته! و …
این باورها ، فرد را نا امید و مأیوس میکند. زیرا خودش و فرکانسش را در زندگی اش، هیچکاره تلقی می کند اما در عوض، عواملی را مهم میداند که هیچ قدرتی در تغییرشان ندارد.
بنابراین به جای تلاش برای تغییر باورهای خودش، سعی در تغییر آدمهای اطرافش دارد یا در پی تلاشی بیهوده برای انجام کارهای غیر ممکنی مثل “راضی نگه داشتن دیگران” یا “دریافت تایید از دیگران” است.
راهکارهایی مانند:
شرکت در میهمانی با لباسی خاص تر یا آرایشی خاص تر،
انجام جراحی های زیبایی
داشتن خودرویی خاص تر و …
در نهایت هیچ کدام از این راهکارها هرگز جواب نمی دهد. یا اگر به میزان کمی جواب بدهد، بسیار موقتی است به نحوی که اصلا ارزشش را ندارد. دلیلش این است که جهان به تلاش شما اهمیتی نمی دهد. جهان سیستم خودش را دارد و فقط به فرکانسها و باورهای شما واکنش نشان میدهد و نه هیچ عامل دیگری.
هدف استاد عباس منش از تولید دوره عشق و مودت در روابط، آموزش همین قوانین به شماست.
هدف او، راهکارهایی برای ساختن باورهای قدرتمند کننده ای است که شما را به سمت افراد دلخواه و روابط دلخواه و زیبا، هدایت می کند.
در این دوره استاد عباس منش به هر سوالی که ممکن است حتی در ۱۰۰ سال آینده درباره روابط پیش بیاید، پاسخ داده است.
به نظر من، هر فردی قبل از اینکه بخواهد برای روابط آینده اش تصمیمی بگیرد یا اقدام بکند، باید آن باورها را بسازد.
یا هر فردی که می خواهد تصمیمی جدی برای رابطه ای که الان دارد اما از آن راضی نیست، لازم است قبل از هر اقدامی، آن باورها را بسازد و آن قوانین را بداند تا دوباره دچار همان مشکلات موجود در رابطه قبلی اش نشود. تا دوباره درگیر تلاش برای طلاقی دوباره نشود. تا نبیند که مشکلات همواره بر جا مانده و تنها تغییری که در روابط اش رخ داده، فقط اسم فردو قیافه ی او بوده است.
دوره عشق و مودت در روابط، قوانینی را به شما میآموزد که هر فردی برای داشتن یک رابطه زیبا، لازم است بداند.
این دوره به شما در ساختن باورهایی کمک می کند که نتیجهاش ورود یک رابطه زیبا به زندگی ات است.
نتیجه اش ورود شخصی با ویژگی های دلخواه توست.
نتیجهاش دیدن رفتارهای دلخواه، از افرادی است که با آنها در ارتباط هستی.
نتیجه اش عدم نیاز به جلب رضایت دیگران است.
نتیجه اش این است که فردی وارد زندگی ات می شود، که آنقدر مطابق با خواسته ات از آن رابطه است که دیگر نیازی به تغییر هیچ وجهی از او نداری
نتیجهاش این است که همواره آدمهای زندگیات،بهترین وجه از خودشان را به تو نشان میدهند.
پس هر طور حساب کتاب کنیم، همه جوره ارزشش را دارد که قبل از هر اقدامی برای روابط مان، این قوانین را بیاموزیم و این باورها را بسازیم.
چگونه IQ و EQ خود را پرورش دهم؟
سوال:
مسئلهای جدی که من در روابط ام دارم این است که نمی دانم کجا باید چه حرفی را بزنم. خیلی دوست دارم که سنجیده و پخته رفتار کنم. خیلی دوست دارم که حرف هایم به جا و خردمندانه باشد. آدم شوخ طبعی هستم اما گاهی با شوخی در مواقع نامناسب، موجب رنجش دوستان و اطرافیانم می شم.
چگونه می توانم به درجه ای از خودسازی برسم که همواره رفتار مناسب با هر فرد را داشته باشم به نحوی که موجب رنجش دوستانش نشود؟
می دانم که این مسائل به IQ و EQ ربط دارد. چگونه IQ و EQ خود را افزایش دهم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
تا کنون با افرادی مواجه شده ای که همیشه مناسب ترین جمله ها را در بهترین موقعیت ها به کار می برند. به گونه ای که دانایی اش را تحسین نموده و به خود می گوییم:
اگر ما می خواستیم آن را به کار ببریم باید چندین روز به آن فکر یا برنامه ای از پیش تعیین شده برایش می داشتیم…
این افراد بدون استثناء محبوب و مورد قبول هر فردی با هر ویژگی اخلاقی هستند. به نوعی که تمام فامیل و آشنایان، وی را به عنوان فردی دانا و محترم، می شناسند.
اگر چنین افرادی را در طایفه تان بشناسید، مهم ترین ویژگی آنها، این است که افرادی بسیار آرام و صبورند. انرژی شان به شدت مثبت است و به آدم احساس آرامش می دهند.
اگر این موضوع را از دیدگاه قوانین کیهانی برسی نماییم، باید بگویم دلیلش این است که: این فرد به شدت با خودش در صلح است.
این فرد به شدت میان ذهنش و روح، هماهنگی برقرار نموده. این فرد به انرژی ای که آن را خدا نامیده ایم، وصل است.
به همین دلیل رفتارش خداگونه تر است و به نحوی عجیب، درست ، مناسب و به جا رفتار می کند.
و در یک کلام، این فرد همیشه در زمان مناسب، در مکان مناسب است.
همیشه در زمان مناسب، با جملات و عکس العمل های مناسب مواجه است. حرف و عمل اش به جاست و برداشت ما این است که این فرد IQ و EQ بالایی دارد و به این دلیل که قادر به کنترل هیجانات درونش است و می تواند در لحظاتی که سایر آدمها به شدت هیجان زده شده و حرفی را می زنند که موجب رنجش دیگران می شود، از بهترین کلمات ممکن استفاده می کنند.
درست است که این توانایی بسیار بزرگی است و نقش مهمی در موفقیت در هر جنبه ای از زندگی دارد، اما همه ما پتانسیل برخورداری از IQ و EQ بالا را داریم. فقط باید این پتانسیل را بالفعل کنیم و برای رسیدن به این نتیجه، تنها ۲ کار را باید انجام داد:
- شناختن قوانین کیهانی، ایمان به آن قوانین و تعهد برای هماهنگ شدن با آن قوانین.
در این رابطه واقعا دوره ای بهتر از راهنمای عملی دستیابی به آروزها نمی شناسم. این بهترین جایی است که استاد عباس منش ساده، کارا و هنرمندانه، قوانین کیهانی را شرح داده، به گونه ای که تو را تبدیل به بهترین مشاورخود در همه جنبه های زندگی ات می نماید. به تو روش حل مسائل را می آموزد و باورهای را در تو می سازد که همیشه از مسائل ات بسیار بزرگتر باشی.
زیرا روزی نمی رسد که در زندگی ات مسئله ای نداشته باشی. نیازی هم نیست که به دنبال راهی باشیم که مسئله ای پیش نیاید. زیرا این غیر ممکن است. اما تنها کاری که باید انجام دهیم، ساختن باورهایی است که ما را بسیار بزرگتر از مسائل مان نماید.
آنوقت دیگر نیازی به نگرانی درباره چیزی نیست.وقتی آموزه های این دوره را مثل وحی منزل درک می کنی، برای همیشه، از مسائلت بزرگتر می شوی. حتی اگر مسئله ای هم پیش بیابد، تو قادر به حال آن خواهی بود.
- ایجاد هماهنگی میان ذهنمان و روح.
این موضوع مهم ترین اساس آموزش های دوره عشق و مودت در روابط است.
این موضوع، مهم ترین رابطه زندگی ماست. یعنی رابطه میان ذهن مان و روح
رابطه میان ما و خداوند
رابطه میان ما و منبع
یا هر اسمی که می خواهی برایش بگذاری.
همه چیز در زندگی ما بستگی به نوع این رابطه دارد. ایده ها، الهامات، آرامش، نوع روابط انسانی ای که تجربه می کنیم و حتی رابطه مان با ثروت.
هر چه این رابطه کاملتر ساخته شود، یعنی هماهنگی بیشتری با منبع داشته باشی. یعنی هرچه فاصله ذهن مان با روح کمتر شود، ما خداگونه تر عمل می کنیم چون به منبع مان و به روح، نزدیک تر شده ایم.
آنوقت نتیجه اش این خواهد بود که همواره خود به خود در هر شرایطی، بهترین رفتار و واکنش را از خود بروز می دهی بی آنکه بخواهی به خودش سخت بگیری، خودت نباشی یا بخواهی مثل یک ربات، دائماً آنقدر مواظب حرف زدن یا رفتارهایت باشی که آرامش را از خود سلب نمایی.
دو دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، خصوصا جلسات ۷،۸،۹،۱۰
و نیز جلسات ابتدای دوره عشق و مودت در روابط و نیز فصل سوم و ششم کتاب رویاهایی که رویا نیستند، راهنما های کاملی هستند تا شما را به توانایی ای برساند که بتوانی بگویی از IQ و EQ بالایی برخوردار هستی.
به طور کلی، از آنجا که استاد عباس منش، در دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، قوانین کیهانی را متمرکز تر و بصورت پیوسته و کامل آموزش داده، به نظرم اگر می خواهید به نتیجه ای عالی تر از هر دوره ی دیگری برسید، این دوره را همزمان با آن دوره آموزش ببینید. این دوره حکم همان چهار عمل اصلی در ریاضی را دارد و پایه و اساس موفقیت های شما را شکل می دهد.
تفاوت باورها با دانسته ها
سوال:
مدتی است با شما آشنا شده ام و با گوش دادن به فایلهای مصاحبه شما با استاد عباس منش، قانون را فهمیده ام. من با وجود بدهی های زیاد، تصمیم گرفتم روی باورهایم کار کنم تا از شر این اوضاع خلاص شوم. مدتی است که مدام روی باورهایم کار می کنم. بعضی اوقات اوضاع خوب است، بعضی چیزها در زندگی ام بهتر شده، اما برخی اوقات این کار برایم واقعا طاقت فرسا می شود و از باور سازی خسته می شوم، چون هنوز نتوانسته ام به آنچه که مد نظرم است، برسم.
گاهی شرایط واقعا برایم سخت می شود و واقعاً نا امید می شوم زیرا فکر می کنم تا همین جای کار، باید نتایجم خیلی بیشتر باشد و خیلی زودتر از اینها بدهی هایم پرداخت شود.
می خواهم بدانم تا کی باید روی باورهایم کار کنم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
درک جملاتی که نوشته شده، خیلی آسان نیست. منظور شما از کار کردن روی باورهای تان دقیقاً چیست؟
اینکه می گویی روی باورهایم کار می کنم، باید برای خودت مشخص کنی که:
دقیقا چه کارهایی را انجام داده ام؟ انجام چه کارهایی را متوقف ساخته ام؟
چه عادت هایی را ایجاد نموده ام و چه عادت هایی را از زندگی ام حذف کرده ام؟!
چه ایده هایی از عملی ساخته ام و از ادامه چه کارها و چه رفتارهایی منصرف شده ام؟!
چه باورهایی را ساخته ام؟
چه باورهای مخرب و محدود کننده ای را در خود از بین برده ام و چگونه این کار را انجام داده ام و نیز چه قدمهایی را برای تغییر اوضاع ام برداشته ام؟
و این باورها موجب شده تا دست از چه نگرانی هایی بردارم یا روی چه ترس هایی پا بگذارم و این باوها چگونه خودش را در رفتارهایت نشان داده است؟!
باید این سوالات را بپرسی و آن باورهایی را که می گویی با پاسخ دادن به این سوالات، صادقانه محک بزنی.
دوست دارم قبل از پرداختن به موضوع این سوال، یادآور شوم که باورهایی که تاکنون ساخته ای، تا همین جای نتایج را جواب داده است.
اگر واقعاً روی باورهای مان کار کنیم، قطعا نتایجی می آید و قطعا در زندگی شما هم آن نتایج بوجود آمده و به خواسته های ریز و درشت زیادی رسیده ای، اما از آنجا که آنها الان برایت بدیهی شده اند، نمی توانی آنها را ببینی! زیرا
یعنی الان آن دست آوردها که قبلا برایت مهم بود، الان یک موضوع کوچک و بدیهی است چون آن را داری.
موضوع این است که همراه با ما، خواسته های ما نیز رشد می کند و به محض اینکه آن خواسته های بزرگ کنونی نیز آنقدر در نظرت بدیهی و کوچک شود که دیگر مثل یک رویای بزرگ به نظر نرسد، وارد زندگی ات می شود.
بنابراین، باورهای کنونی ات تا همین نتایج را جواب داده و اگر اگر نتیجه ای بزرگتر می خواهی، باید باور قدرتمند کننده تری ایجاد نمایی
باور ساختن یعنی کنترل ورودی های ذهن، به گونه ای که فقط ورودی هایی را وارد ذهنت نمایی که شما را به احساس خوب برساند. به نظر شما آیا این کار سخت و زجر آور است؟
این موضوع مثل این است که بگویی:
نگاه کردن به گل های رز بسیار زیبا و خوشبو، برای من کار بسیار زجر آوری است. من خیلی خودم را کنترل می کنم که در لحظاتی که با این مناظر مواجه می شوم، به اعصابم مسلط باشم و آنها را تحمل کنم!
اگر مسیر کارکردن روی باورهایت برای شما مسیر زجر آور است، یعنی اصلا روی باورهایت کار نمی کنی.
شاید شما اطلاعات و آگاهی های خوبی درباره باورهای قدرتمند کننده کسب نموده باشی، اما به این معنا نیست که باورهای قدرتمند کننده ای نیز ساخته باشی.
وقتی ” اطلاع داشتن رباره باورهای قدرتمند کننده” را با “ساخته شدن باورهای قدرتمند کننده” یکی می دانی، در تله می افتی زیرا انتظار داری فقط به خاطر دانستن قانون، همه چیز خیلی سریع تغییر کند.
نباید باورهایت را با دانسته هایت یکی بدانی
نباید انتظار داشته باشی به اندازه اطلاعات ات نتیجه بگیری. زیرا این تله ای است که اصلا اجازه نمی دهد قدمی برای تغییر آن باورها برداری، در نتیجه با کمی تلاش در این مسیر، با این سوالات مواجه می شوی که:
خواسته من کجاست و چه زمانی به آن می رسم؟
این روند تا کجا ادامه دارد؟
یعنی وقتی دانسته هایت را با باورهایت یکی می دانی، کم کم ناامید شده و به این نتیجه می رسی که قانون برای تو جواب نمی دهد .
ما در جهانی زندگی می کنیم که مبتنی بر باور و فرکانس است. جهان کاری به دانسته های شما ندارد، جهان فقط باور و فرکانس را می شناسد.
رابطه تو و جهان یک دستگاه گیرنده و فرستنده است.
جهان کاری ندارد چقدر زمان گذاشتی. چند ساعت کار کردی، جهان به ساعت های کاری ات پاداش نمی دهد جهان جواب فرکانس هایت را می دهد.
جهان دانشگاه آزاد در ایران نیست که پس از 4 سال بالاخره تمام شود و مدرک گرفته شود، جهان با فرکانس کار می کند. زبان گفتگوی تو و جهان، فرکانس است.
این را درک کن که منظور از رسیدن به خواسته، یعنی وارد شدن به مدار خواسته و برخورد با خواسته در آن مدار.
زیرا میان شما و خواسته ات یک فاصله فرکانسی است و این فاصله فرکانسی به وسیله ساختن باورهای قدرتمند کننده ای باید پر شود که مهم ترین نشانه اش، لذت بردن از تمام لحظات این فرایند است به گونه ای که تجربه این احساس برایت حتی از نتیجه نهایی ارزشمند تر باشد و بتوانی آن را بزرگترین نتیجه بدانی. منظور م لذتی است که در هر لحظه از این مسیر می بری.
شناختی که از قانون درک می کنی، احساس کنترلی که درباره زندگی ات پیدا می کنی، جهان قانونمندی که همه چیز را برایت عادلانه می کند و… همه اش لذت بخش است.
اگر فرکانس و باور را با اطلاعات ات اشتباه بگیری، سردرگم می شوی چون نمی خواهی تکامل ات را طی کنی. زیرا انتظار داری حالا که باورهای قدرتمند کننده درباره ثروت را می دانی (در حالیکه آن باورها را فقط می دانی، نه اینکه آنها را ایجاد نموده باشی)، نتایج زندگی ات هم مثل همان اطلاعات باشد. در حالیکه جهان مسیر خودش را دارد.
پس دو نکته مهم را به خودت یاد آور شو:
اولاً باور یک دکمه نیست که با کلیک ایجاد شود. باور یعنی تکرار و تکرار و تکرار ورودی های مناسب به ذهن تا جاییکه آن ورودی ها به صورت عادت و به صوت ناخودآگاه، جایگزین رفتارهای قبلی ات شود.
یعنی اگر قبلاً دیگران را مقصر اوضاع بهم ریخته زندگی ات می دانستی، الان دیگر اصلا چنین نگاهی نداشته باشی!
اگر قبلاً مدام نگران آینده ات بودی، الان نگرانی ات بسیار بسیار کم باشد به واسطه اینکه باور داری می توانی با فرکانس قدرتمند کننده ی الانت، تجارب عالی ای در آینده داشته باشی و دلیل این باور، از فرایند کارکردن روی باورهایت لذت می بری.
و به دلیل این نوع نگاه و به دلیل لذتی که در فرایند تغییر باورهایت تجربه می کنی، به قول معرف ” زمان پرواز می کند” “اصلا زمان را نمی فهی” که بخواهی نگران آینده باشی. یعنی وقتی برای نگرانی درباره آینده، نداری!
یادت باشد که باورهایی که تا الان ساخته ای، تا همین جای نتایج را در زندگی ات جواب داده است. زیرا مهم ترین راه تشخیص باور از طریق تجارب زندگی است. بنابراین اگر نتایج بزرگتری می خواهی، باید باورهای قدرتمند کننده تری بسازی.
موضوع دوم این است که:
برای قوانین کیهانی،اصلاً مهم نیست که چقدر اطلاعات کامل و مهمی کسب نموده ای، بلکه مهم این است که:
چه مقدار از آن اطلاعات را باور داری!
چقدر از آن اطلاعات تبدیل به عادت های رفتاری ات شده است.
زیرا وقتی دانسته ات را تبدیل به عادت رفتاری ات نمایی، آنوقت یاد میگیری که چگونه تمرکز را بر خواسته ات بگذاری و نه ناخواسته ات. نشانه توجه به خواسته ها، قطعا احساس خوب است و همه آدمها مشتاق ماندن در احساس خوب هستند. اصلا تمام کارهایی که بشر انجام می دهد، فقط برای تجربه احساس بهتر است.
اما وقتی از کارکردن روی باورهایت لذت نمی بری، یعنی اصلا روی باورهایت کار نمی کنی.
احساس بد (نگرانی، غم، عصبانیت، خشم، ترس، ) نشانه ی حضور در مدار ناخواسته ات.
اگر همزمان که روی باورهایت برای تجربه استقلال مالی کار می کنی، نگران بدهی هایت هم هستی!، اگرهمزمان که می خواهی خودت را دوست داشته باشی، به یاد می آوری که هیچ رابطه عاشقانه ای نداری، اگر همزمان که به استقلال مالی فکر می کنی، از نداشتن کرایه خانه مستاصل می شوی، یعنی هنوز آن اطلاعات تبدیل به عادت های رفتاری ات نشده اند.
یعنی دقیقاً در حال توجه به کمبودها و ناخواسته هایت هستی و دقیقاً به جای ایجاد باورهای قدرتمند کننده، در حال تقویت باورهای محدود کننده قبلی هستی.
به همین دلیل دوباره خودت را در مدار ناخواسته ها نگاه می داری و به حرکت در آن مدار ادامه می دهی و دوباره با شرایط ناخواسته، کمبودها و نگرانی های بیشتری مواجه می شوی.
به این سوالات صادقانه جواب بده:
فاصله میان شما و خواسته ات با احساس خوب پر می شود. زیرا احساس خوب نشانه ی این است که ذهن در حال تغذیه با ورودی هایی است که موجب ساختن باورهای قدرتمند کننده و هماهنگ با خواسته می شود.
بنابراین، آیا “داشتن احساس خوب” و “ماندن در احساس خوب”، برای تجربه خواسته ات، بهایی گزاف است؟
آیا فردی در جهان وجود دارد که از داشتن احساس خوب و لذت از زندگی، شاکی باشد؟
مثلاً با حالت گلایه، بپرسد: تا کی باید لذت ببرم؟!
آیا شما یک برنامه زمانی مشخص، مثل ساعات کار اداری، برای لذت بردن ات تعیین نموده ای؟
مثلاً می گویی:
از ساعت 1 تا 5 لذت می برم. سپس وقتی این زمان به پایان رسید، می گویی: “خوب خدارو شکر این هم تموم شد. حالا آزادم هر کاری که دوست دارم انجام بدم؟”
تفاوت بسیار بزرگی وجود دارد میان اطلاعاتی که از قوانین کیهانی کسب نموده ای و باورهایی که درباره آن قوانین ساخته ای و این تفاوت را به راحتی می توانی در رفتارت پیدا کنی و سپس در تجربه های زندگی ات!
عامل نتایج تو به اندازه باورهای توست، نه اطلاعاتی که داری. جهان به اطلاعات تو کاری ندارد، برایش مهم نیست که چقدر می توانی درباره قوانین خوب صحبت کنی. جهان فقط باورهایی که ساخته ای و فرکانس هایی که ارسال نموده ای را می شناسد و به آنها پاسخ می دهد. زیرا زبان درخواست از جهان، زبان فرکانس است.
هر فرکانسی که ارسال شود، توسط جهان ترجمه و بدون هیچ تغییری به زندگی ات بر می گردد. پس نمی توانی منتظر نتیجه دانسته هایت باشی. تا زمانیکه آن دانسته ها تبدیل به عادات رفتاری ات نشوند و مثل وحی منزل آنها را باور نکنی، آنها هرگز به فرکانس های غالب، تبدیل نخواهند شد.
و تا زمانیکه این آگاهی ها را تبدیل به فرکانس های غالب خود ننمایی، هرگز تغییری در نتایج ات نخواهی داشت.
زیرا “نتیجه ساختن یک باور قدرتمند کننده ی جدید”، بسیار متفاوت است از “کسب اطلاعات بسیار کامل و جدید درباره یک باور قدرتمند کننده”.
دوست دارم تأکید کنم، اگر ساختار این جهان فرکانسی را بشناسی و باورش کنی، دیگر هرگز دچار تله دانسته هایت نخواهی شد.
قدم اول این است:
قبول کن تمام آنچه که درباره تغییر باورها، موفق به ساختنش شده ای، خودش را در تجربه زندگی ات نشان داده است. زیرا اولین نشانه تغییر باور، تغییر نتایج زندگی است. به اندازه ای که باور ساخته می شود، نتیجه جدید وارد زندگی می شود. هرچه باور قدرتمند کننده تر می شود، نتایج هم بزرگتر می شود.
اگر نتیجه بهتری از آنچه که اکنون هست می خواهی، یا از نتایج کنونی ات راضی نیستی، باید باور قدرتمند کننده تری بسازی. این قدم اول است
تنها در این صورت است که قادر می شوی به جای ناامید شدن و گفتن این جمله که: پس کی آن نتایج می آیند؟ یا قانون برای من جواب نمی دهد!، سعی در ایجاد باورهای قدرتمند کننده تری نمایی که با فرکانس های قدرتمند کننده تر، نتایج بهتری برایت به ارمغان بیاورد.
این عادت را در خود ایجاد نما که همواره اتفاقات زندگی ات را با فرکانس ها و باوهایت تفسیر نمایی، نه با دانسته هایت.
از”احساسی که تجربه می کنی” خود، به عنوان یک شاخصِ مطلق، برای بررسی ورودی های ذهنت و کانون توجه ات درباره هر موضوعی، کمک بگیر.
احساسی که در هر لحظه تجربه می کنی، به تو کمک می کند تا بدانی هر لحظه در حال توجه به چه چیزی هستی و چه فرکانسی را ارسال می کنی. فرکانس خواسته ها یا فرکانس ناخواسته ها!
این موضوع کلید باور سازی است
این موضوع کلید کنترل ذهن است
این موضوع مهم ترین کار زندگی ماست
و هر فردی در هر جای جهان توانسته به هر موفقیتی برسد، قطعا و قطعا به خوبی از عهده این یک کار برآمده است:
خواه فوتبالیستی که در میدان مسابقه با کنترل ذهنش موفق به به ثمر رساندن یک گل می شود.
خواه مدیری که با کنترل ذهنش در شرایط به نظر بحرانی، موجب ساختن فرصت و بازار از مسئله ای می شود که بر سر راهش قرار گرفته
خواه فردی که با کنترل ذهنش در شرایطی که احساس می کند رابطه عاشقانه اش در حال نابوده ای است
خواه فردی که با کنترل ذهنش در شرایطی که به نظر می رسد سلامتی اش در خطر است، اجازه می دهد تا بدنش دوباره خودش را هماهنگ کند و دوباره سلامت شود.
این کار “هماهنگی میان ذهن و روح” نام دارد.
هرچه فاصله میان ذهن مان و روح کمتر باشد، یعنی باورهای قدرتمند کننده ای ساخته ایم. یعنی توحیدی تر شده ایم. یعنی با قوانین خداوند هماهنگ تر شده ایم. به همین دلیل است که می توانیم خداگونه تر عمل نماییم. می توانیم به جای حسادت، تحسین کنیم، به جای نگرانی، فراوانی ها را ببینیم، به جای خشم، حسن خلق داشته باشیم
به جای ترس، ایمان داشته باشیم
به جای نفرت، عشق بورزیم و به همین دلیل، ثروت، سلامتی، عشق و آرامش بیشتری را نیز وارد زندگی مان می کنیم
این کلید تغییر باورهاست.
موضوع “هماهنگی میان ذهن و روح” را استاد عباس منش در جلسات اولیه دوره عشق و مودت در روابط مفصلا توضیح داده اند.
دلیل اینکه چندین جلسه اول این دوره به این موضوع اختصاص داده شده است، این است که اولین کار زندگی ما این است که مهم ترین رابطه زندگی مان یعنی رابطه ذهن با روح، یعنی رابطه مان با نیروی هدایت گر درونی را درست کنیم
مهم ترین رابطه زندگی تو، رابطه میان ذهنت و روح است. میزان رضایتی که در زندگی ات از روابط ات داری، دقیقاً به اندازه میزان این هماهنگی است:
رابطه با خدا، رابطه با استقلال مالی و ثروت، رابطه ات با فردی که عاشقش هستی، همکاران، فرزندان، رابطه با سلامتی و …
وقتی این هماهنگی ایجاد می شود، قادر است تمام روابط زندگی ات را مدیریت کند.
مهم ترین وظیفه تو، ایجاد هماهنگی میان ذهنت و روح است.
“کانون توجه تو”، اسلحه قدرتمندی برای این کار است. اسلحه ای که می توانی با کنترل آن، زندگی ات را بسازی یا با رها کردن آن، زندگی ات را نابود نمایی.
اولین قدم را با کنترل کانون توجه ات نسبت به موضوعات مختلف در هر لحظه شروع کن.
جلسه پنجم و ششم دوره جهان بینی توحیدی، تبحر در این موضوع را استادانه به شما می آموزد.
اولین و ثابت ترین نتیجه “توانایی کنترل ذهن” و هماهنگ شدن با روح “نیروی هدایت گر درونی” تجربه احساس خوب است!
پس احساسی که در هر لحظه تجربه می کنی را به عنوان یک شاخص درباره هر موضوعی قرار بده
احساسی که در هر لحظه داری، به تو می گوید که در هر لحظه چقدر میان ذهنت و روح هماهنگی وجود دارد و باید منتظر ظهور چه نتیجه ای باشی. یعنی با توجه به احساسی که از “توجه به هر موضوع خاص” تجربه می کنی، می توانی به این سوالات پاسخ دهی که:
آیا در حال توجه به “داشتن خواسته ام” هستم یا نداشتنش؟
آیا رفتاری که الان انجام می دهم، ناشی از یک باور قدرتمند کننده است یا باوری محدود کننده؟
آیا به “خواسته ها” اجازه ورود داده ام یا بوسیله توجه به این موضوع، راه را برای ورود ناخواسته های بیشتر، باز کرده ام؟
درک هیچ موضوعی، مهم تر از “درک رابطه میان ذهنت و روح” نیست. احساسی که تجربه می کنی، همیشه تو را از نوع این رابطه و فاصله ی فرکانسی ای که میان ذهنت و روح وجود دارد و میزانی توانایی که در کنترل نجواهای ذهنت کسب نموده ای، مطلع می کند.
هرچه احساس بهتری داشته باشی، یعنی بیشتر به نیروی درونی ات اجازه هدایت را داده ای و هرچه احساس بدتری داشته باشی یعنی کنترل اوضاع در دست شیطان ذهن قرار گرفته و اکنون او سکان دار است.
وقتی فرمان را به نجواهی ذهن می سپری، یعنی در حال ارسال فرکانس هایی به جهان هستی که نتیجه اش را دوست نداری. هرچه این فرمان در دست “نیروی هدایت گر درونی ات باشد، یعنی فرکانس های قدرتمند کننده تری را به جهان ارسال نموده ای که نتیجه اش ورود خواسته های بیشتر، به زندگی ات است.
و مهم تر از همه، وقتی به شناخت کاملتری از “میزان هماهنگی میان ذهنت و روح می رسی، یعنی به شناخت کامل تری از خودت رسیده ای، که تو را قادر به تفسیر فرکانس هایی می سازد که در هر لحظه به جهان ارسال می کنی.
آنوقت می توانی بر اساس این تفسیر، نتایجت را پیش بینی نمایی. در نتیجه، نه تنها دیگر این سوال برایت پیش نمی آید که “کی به خواسته ام می رسم؟”،
بلکه اگر متوجه شدی نتیجه ی پیش بینی شده، مورد دلخواه تو نیست، سریعاً شروع به تغییر کانون توجه و تغییر ورودی های ذهنت نموده و فرمان را از دست نجواهای ذهن می گیری و به دست نیروی هدایت گر درونی ات می فرستی.
این توانایی به وسیله عمل کردن به تمام آنچه استاد عباس منش در تک تک دوره هایی مثل جهان بینی توحیدی، دوره عشق و مودت در روابط و دوره شگفت انگیز راهمنای عملی دستیابی به آرزوها، مفصلا و قدم به قدم بی هیچ کم و کاستی توضیح داده است.
آگاهی های این دوره ها آنقدر راهگشا است که نه فقط زندگی شما، بلکه حتی زندگی نسل شما را نیز می سازد و بهترین یادگار شما برای نسل های آینده تان هم می شود.
اجرای تمام جملاتی که در این دوره ها می شنوی، یعنی همان ورودی ها و غذاهای مناسبی که باید ذهن مان را با آن تغذیه کنیم.
این یعنی پیشگیری از وقوع هزاران اتفاق ناخواسته در زندگی ات.
این یعنی احساس آزادی ناشی از کنترل داشتن بر تمام جنبه های زندگی.
قانون برانگیختگی در روابط و نقش آن در تجربه روابط دلخواه
سوال:
قانون بر انگیختگی در روابط چگونه و به چه شکل می تواند دیدگاه یک فرد نسبت به ما یا دیدگاه ما نسبت به یک فرد را تغییر دهد به گونه ای که حتی رفتاری متفاوت از همیشه و حتی متفاوت از عادت های همیشگی مان از خود بروز دهیم؟
مثلا:
اگر همسر من معتقد باشد که من آدمی بد دهن هستم و بر این موضوع تمرکز نماید، آیا این تجربه را از من که همسرش هستم، جذب می کند؟ یا از دیگران؟
(حتی با وجود اینکه یکی از مهم ترین ارزش ها برای من این است که بد دهن نباشم و روی این موضوع آنقدر کار کرده ام که کاملاً بر آن مسلط هستم)
جواب خودم “نه” هست چون من با اگاهی خودم تصمیم میگرم بد دهن نباشم یا کلا خشونت و رفتار بدی نداشته باشم. پس آیا این تجربه را از افراد دیگری جذب می کند؟
با اگر همسرم معتقد باشد که من توجهی به او ندارم، در صورتی که اینطور نیست. می خواهم بدانم که طبق قانون برانگیختگی در روابط، چه اتفاقی می خواهد رخ دهد تا من چنین احساسی درباره همسرم داشته باشم. یعنی نگاه او موجب تغییر چه ویژگی هایی در نگاه من نسبت به او می شود و چگونه ویژگی های رفتاری من را تغییر می دهد؟
به طور کلی سوالم این است که ما چگونه می توانیم به کمک قانون برانگیختگی در روابط، خصوصیاتی را از افراد جذب کنیم که اصولاً جزو ویژگی ها و طبیعت رفتاری آن افراد نیست(حال می خواهد ویژگی های خوب باشد یا ویژگی های بد!)
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
نکته بسیار مهمی درباره آنچه که از استاد عباس منش پیرامون قوانین کیهانی می آموزی وجود دارد که راز اصلی موفقیت های ما و دلیل اصلی تفاوت نتایج افراد از آموزش های یکسان است. یعنی دلیل اینکه افراد از آموزش های یکسان استاد عباس منش، نتایج متفاوتی کسب می کنند، میزان درک آنها از اساس قوانین و باور و ایمان به آن است است. باوری از جنس وحی منزل که موجی اقدام می شود.
یعنی موجب می گردد همواره متعهد به اجرای آن اساس در تمام جوانب زندگی شان باشند.
بنابرین برای اینکه بتوانی از این آموزش های به بهترین نتیجه برسی، همیشه این اصل و اساس را در پس زمینه ذهنت نگاه دار که:
هرگز نخواه قوانین کیهانی را درباره یک موضوع مطلق، یک فرد مطلق و به شیوه ای مطلق اجرا کنی.
یعنی نمی توانی بگویی:
من می خواهم به کمک قوانین کیهانی یک رابطه توام با عشق را با (مریم، علی، حسن، زهرا یا …) تجربه کنم. اما می توانی بگویی من می خواهم به کمک قوانین کیهانی باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط بسازم که موجب شود فردی وارد رابطه ام شود که نتیجه ارتباط با او تجربه عشق و مودت باشد.
نمی توانی بگویی من می خواهم به کمک قوانین، ازطریق این شغل خاص یا اجرای این ایده خاص در این شغل یا فروش این محصول خاص، به استقلال مالی برسم.
اما می توانی بگویی من می خواهم با ساختن باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرین، به سمت راه کارها، ایده ها و فرصت هایی هدایت شوم که نتیجه اش تجربه استقلال مالی است.
منظورم این است که درباره فرایند اجرای یک هدف به وسیله قوانین کیهانی، بسیار رها باش. نشانه ی این رهایی باید خود را در احساس خوبی که داری نشان دهد. یعنی باید کمک کند تا از مسیر اجرای این فرایند، لذت ببری به گونه ای که فرصتی برای نگرانی درباره نتیجه نهایی نماند.
همانگونه که رانندگی در یک جاده بسیار زیبا، زمان را از یادتان می برد. به گونه ای که حتی متوجه نمی شوید کی به مقصد رسیدید!
نمی توانی بگویی من می خواهم به کمک قوانین کیهانی از طریق این برنامه خاص، به آن هدف خاص برسم، اما می توانی بگویی من می خواهم با اجرای قوانین کیهانی به مسیر برنامه ها، ایده ها و راه کارهایی هدایت شوم که نتیجه اش تحقق این هدفم باشد.
این یعنی چسبیدن به نتیجه و چسبیدن به چگونگی!
منظورم این است که موضوع “نچسبیدن به نتیجه نهایی و رهایی درباره آن خواسته) را باید در باره هر موضوع و هدفی، همواره در پس زمینه ذهن داشته باشی. این مسئله درباره قانون برانگیختگی در روابط هم صادق است.
کار شما این است که اصل و اساس این قانون را درباره خودت اجرا کنی و دیگران را از این معادله خارج نمایی. یعنی لازم است در کنار قانون برانگیختگی در روابط، سایر قوانین را نیز لحاظ نمایی. مثل کاری که در ریاضیات انجام می دهی.
در ریاضیات همیشه شما در حال استفاده از 4 عمل اصلی (جمع، تفریق، ضرب، تقسیم) هستی. حتی در پیشرفته ترین حالت.
خواه محاسبه چند معادله ساده باشد یا موضوعات پیشرفته تر مثل انتگرال یا دیفرانسیل، مشتق یا توابع.
خواه محاسبه حجم های ساده مثل مخروط و استوانه باشد یا موضوعات پیشرفته تر مثل هذلولی ها.
در هر صورت هرچه به سمت ریاضیات پیشرفته حرکت می کنی، باز هم این 4 عمل اصلی را انجام می دهی. اما به دلیل مهارت و اشراف بیش از حد به این 4 عمل اصلی، آنقدرحرفه ای تر و ناخودآگاه تر از این 4 عمل اصلی استفاده می کنی، که گاهی متوجه حضور آنها نمی شوی. زیرا تمرکز شما به موضوعی مثل انتگرال و … است.
این اتفاق دقیقاً درباره نحوه اجرای قوانین کیهانی در جنبه های مختلف زندگی مان نیز رخ می دهد.
دلیل اینکه گاهی فکر می کنیم افراد دیگر نیز همان کارهایی را انجام داده اند که ما انجام داده ایم، اما نتایج آنها بهتر از نتایج ماست، این است که آنها به خاطر اجرای بیش از حد قوانین، آنقدر اصل و اساس قوانین را خوب درک کرده اند که درباره اجرایش به شهود رسیده اند و به صورت ناخودآگاه، همیشه آن را لحاظ می کنند.
اما از آنجا که ما به اندازه آنها به اصل و اساس قوانین مشرف نشده ایم، این موضوع را را در این معادله، محاسبه نمی کنیم و فکر می کنیم یک جای کار درباره قوانین ایراد دارد و نه درباره شیوه ما در اجرای قوانین.
اصل قوانین “توحید عملی است”
توحید عملی یعنی اینکه بپذیریم تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء حاصل باورها و فرکانس های خودمان است. همه درکی که از سایر قوانین خواهی داشت، همه راهکارها و همه اقداماتی که در مسیر تغییر زندگی ات انجام خواهی داد، پس از درک این اصل اساسی قرار می گیرد.
یعنی اگر تلاش می کنی تا باورهای اساسی مثل ” باور فراوانی”، “باور احساس لیاقت”، “باور اینکه خداوند بیشتر از ما دوست دارد که ثروتمند باشیم” را بسازی یا “تلاش می کنی تا بوسیله “ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح” به مسیرهای بهتری هدایت شوی و نتایجی بهتری را تجربه نمایی، همه این تلاش ها در راستای ایمان به این اصل اساسی است که استاد عباس منش آن را “توحید عملی” نامیده است.
زیرا شما فهمیده ای که زندگی تو حاصل باورهای خودت است. به همین دلیل تلاش می کنی بوسیله ساختن باورهای قدرتمند کننده تر، زندگی بهتری در تمام جنبه ها برای خودت رقم بزنی.
اگر به این نتیجه نرسیده بودی، هرگز تلاشی برای ساختن باورهایت نداشتی!
بنابراین، هرچه در قوانین کیهانی پیش می روی و به موضوعات ریزبینانه تری درباره قوانین مثل ” قانون برانگیختگی در روابط” می رسی، باز هم همواره میزان موفقیت شما در اجرای موفقیت آمیز آن قانون خاص نیز، بستگی دارد به:
“به خاطر داشتن و اجرای قوانین اصلی مثل ” قانون رهایی از نتیجه و نچسبیدن به نتیجه “، “قانون احساس خوب= اتفاقا خوب” ” و…
در واقع، پیش زمینه ای که درباره قانون برانگیختگی در روابط باید در ذهن ات ایجاد شود، موضوع ” ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح” است.
وقتی بتوانی موضوع “هماهنگی میان ذهن و روح” را در کنی، آنوقت موفق می شوی، “قانون رهایی از نتیجه” و “نچسبیدن به خواسته” یا “رها شدن از چگونگیِ رسیدن به آن خواسته” را با موفقیت اجرا نمایی.
همانگونه که وقتی موفق به درک کامل جمع و تفریق می شوی، می توانی ضرب و تقسیم را نیز درک نمایی و …
“موضوع برانگیختگی در روابط”، با اینکه یک اصل و عامل مهم در تجربه عشق و مودت در روابط است اما در جلسه 11 دوره راهنمای علمی دستیابی به آرزوها که جزو جلسات نهایی این دوره محسوب می شود، آموزش داده شده است.
مهم ترین دلیل که این موضوع مهم در جلسات ابتدایی نیامده، بلکه در جلسات انتهایی به آن پرداخته شده، مشابه موضوع ریاضیات و پیش نیازهای آن است.
لازم است ابتدا اصول و اساس هایی را بیاموزی که پیش نیاز درک و استفاده از قانون برانگیختگی در روابط است.
همانگونه که در ریاضیات، ابتدا 4 عمل اصلی را می آموزی و آنقدر تکرار می کنی که هرگز فراموش تان نمی شود و با این کار، برای آموختن مسائل پیشرفته ریاضی آماده می شوی.
برای درک قانون برانگیختگی در روابط و اجرای صحیح آن، لازم است موضوعات مهمی مثل ” هماهنگی میان ذهن و روح” و … که در جلسات اولیه دوره عشق و مودت در روابط، آموزش داده شده و ساعت ها و جلسه ها به این موضوع مهم اختصاص داده شده، را بیاموزی و اجرا کنی تا وجود شما آماده شناخت و درک این قانون شود و بتواند به درستی آن را اجرا نماید.
تمام آنچه که در جلسات قبل از این موضوع، در دوره عشق و مودت در روابط آموزش داده شده، پیش نیاز درک این قانون و اجرای صحیح آن است.
دلیل اینکه دوره های استاد عباس منش عموماً به صورت جلسات مجزا ارائه نمی شود، همین موضوع است. تفاوت شنیدن آموزش های یک جلسه از یک دوره و نتیجه گیری فقط بر اساس همان تک جلسه از دوره، تفاوت میان موفقیت و شکست است.
زیرا موجب برداشت ناقص از قوانین می شود و شما را از مسیر اصلی دور می سازد.
بنابراین، می توانم بگویم که راه آموختن ” قانون برانگیختگی در روابط”، فقط شامل جلسه 11 این دوره که در این جلسه مشخصا درباره اش صحبت شده، نیست. بلکه شامل آموختن تمام جلسات این دوره می شود.
یعنی نمی شود موارد این جلسات را جدا از هم تلقی نمود.
گاهی لازم است بدون وقفه، آموزش های چند جلسه را گوش دهی. گاهی برای درک یک موضوع در یک جلسه، لازم است جلسات قبلی را فهمیده باشی.
زیرا ممکن است درک یک قانون خاص در یک جلسه، نیاز به باورهایی داشته باشد که باید به وسیله آموزش های جلسات قبلی، ساخته باشی و تمریناتش را انجام داده باشی، تا آن نگاه در ذهنت ایجاد شود و ذهنت آماده پذیرش آن موضوع خاص بشود.
زیرا شما نمی توانید یک بخش از پیام را که با باورهای آن لحظه تان منطبق است، بپذیری و مابقی آن را نادیده بگیری. بلکه برای موفقیت، لازم است همه پیام را بشنوی و بپذیری.
تمام جلسات این دوره قانون برانگیختگی در روابط را به شما می آموزد، نه فقط یک جلسه از آن.
تمام جلسات این دوره به شما “اهمیت ایجاد هماهنگی میان ذهن تان و روح” را می آموزد، نه فقط جلسات ابتدایی این دوره که مشخصاً درباره آن موضوع صحبت می شود.
به همین دلیل، اگر واقعا قصد درک این قانون را داری تا بتوانی به واسطه اجرای آن، روابط عالی تری تجربه نمایی، تنها راه، جدی گرفتن و عمل کردن به تمام آنچه است که استاد در جلسات این دوره به شما آموزش می دهد.
بدون اینکه بخواهی بخشی از آن را بپذیری و انجام دهی، و بخشی را که مخالف باورها و عقایدت است، نپذیری و حذف نمایی.
در واقع، آنجا که نمی توانی موضوعی را به راحتی قبول نمایی، آبشخور مسائل و مشکلات شماست. روزنه ای است که شیطان ذهن از طریق آن رسوخ می کند و تغییر باید از همان جا صورت بگیرد.
دلیل سوء برداشت شما درباره قانون برانگیختگی در روابط نیز همین موضوع است. باید اول از همه تمام جلسات دوره عشق و مودت در روابط با کار کنی و پیش نیازهای نگاه بر اساس این قانون را بسازی.
موضوعی مثل ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح، فقط روابط بین فردی را بهبود نمی بخشد، بلکه تمام روابط زندگی ات را بهبود می بخشد. کمک می کند تا در زمان مناسب در مکان مناسب باشی
در زمان مناسب رفتار مناسبی را بروز دهی. در زمان مناسب، در مکان مناسب، حرف های مناسبی را بزنی.
روابط ات با سلامتی، ثروت و … به وسیله ایجاد این هماهنگی، مدیریت می شود زیرا هرچه این هماهنگی ایجاد می شود، خداگونه تر می شوی. یعنی باورهایت خداگونه تر می شود. مثل خداوند می توانی ثروت و فراوانی را در همه چیز ببینی و آنها را وارد زندگی ات نمایی.
وقتی این هماهنگی ایجاد می شود، آنوقت خیلی از مسائل خود به خود حل می شود و درکی اساسی نسبت به قانون برانگیختگی در روابط در وجودت شکل می گیرد که تو را هدایت می کند. به شکلی که متوجه می شوی نباید قوانین را درباره شخصی غیر از خودت اجرایی نمایی.
اگر اصل و اساس یعنی “هماهنگی میان ذهن و روح” را ایجاد نمایی، قانون برانگیختگی در روابط خود به خود برایت کار می کند و خود به خود سرویس و خدماتش را در زندگی شما ارائه می دهد.
زیرا قرار نیست شما به وسیله قانون برانگیختگی در روابط، شخصی را از پایه و اساس تغییر دهی. این کار با اصل و اساس قوانین مغایرت دارد. بلکه قرار است شما به وسیله این قانون، به مسیر آدمهایی هدایت شوی و ویژگی های رفتاری را تجربه کنید که دوست دارید بخش جدایی ناپذیرِ زندگی شما باشد.
به همین دلیل لازم است همیشه دیگران را از این معادله حذف کنی و فقط روی خودت کار کنی. منظورم این است که اول مسائل اساسی مثل “هماهنگی میان ذهن و روح” را اجرا نما.
هرگز نمی توانی کاری کنی که قوانین کیهانی به شیوه شخصی شما عمل نماید. زیرا شما قدرتی بر دخل و تصرف در قوانین نداری.
مثلاً درباره قانون برانگیختگی در روابط، اگر هدف شما این باشد که حتماً آن رفتار و ویژگی دلخواه را از آن شخص خاص (مریم، علی، محبوبه، سهیلا، آرمان و …) تجربه کنی، شاید در ابتدای مسیر، تغییرات کوچکی ببینی، اما قطعا در ادامه جواب نمی دهد.
نه به این دلیل که فقط در ابتدای کار جواب می دهد، بلکه در ابتدای کار، از آنجه که تمرکز بیشتری بر اصل قانون داری، به همان اندازه هم نتیجه می گیری، اما از آنجا که پایه و اساس این موضوع ” هماهنگی میان ذهن و روح” را در خود نساخته ای، کم کم از مسیر قانون دور می شوی.
یعنی کم کم به این سمت حرکت می کنی که مسئولیت تجربه احساس خوب را به عهده دیگران بگذاری. به همین دلیل به سمت تلاش برای تغییر ویژگی های افراد حرکت می کنی یا به آن شخص خاص یا تجربه یک رفتار خاص از آن شخص، می چسبی و در یک کلام از مسیر اصلی دور می شوی.
قانونِ “برانگیختگی در روابط” می گوید:
شما نه تنها انتخاب می کنی چه افرادی وارد روابط تان شود، بلکه انتخاب می کنی که آن افراد چه رفتاری با شما داشته باشند و این کار به کمک هماهنگی ایجاد شده میان ذهن تان و روح و باورهایی که ساخته ای، انجام می شود.
هماهنگی ایجاد شده و باورهای قدرتمند کننده ی ساخته شده (که حاصل تلاش های ذهنی شما بوده)، افراد روابط شما را مدیریت می کند.
زیرا همه آدمها یک وجه مهربان و یک وجه خشن، یک وجه خسیس و یک وجه سخاوتمند، یک وجه شاد و یک وجه غمگین، یک وجه آرام و یک وجه عصبی و در یک کلام، یک وجه مثبت و یک وجه منفی در وجودشان دارند.
شما می توانی نام های مختلفی برایش بگذاری مثل ذهن و قلب، نجوا و الهام و …
اما این شما هستی که با باورهایت نه تنها افراد روابط ات را انتخاب می کنی، بلکه وجهی را در آن فرد بر می انگیزی که مطابق با نگاه تو به آن فرد یا به آن موضوع است.
باز هم تأکید می کنم اگر هدفت از اجرای این قانون این باشد که با زور و اجبار، یک ویژگی خاص را از یک فرد خاص تجربه کنی، از پایه و اساس راه را اشتباه رفته ای. زیرا این یعنی وابسته شدن به یک آدم خاص!
این یعنی چسبیدن به یک نتیجه خاص.
این یعنی ناهماهنگی میان ذهن و ورح.
این یعنی تلاش برای تغییر دیگران، به جای تلاش برای تغییر باورهای خودت.
همانگونه که درباره “قانون وابستگی در روابط”، نمی توانی بگویی: من تصمیم می گیرم تا به همسرم یا آن فرد خاص وابسته نشوم تا بتوانم برای همیشه با همسرم یا آن فرد خاص بمانم!
اگر نگاهت به موضوع عدم وابستگی، چنین نگاهی باشد، اصل و اساس را اشتباه درک نموده ای و از مسیر دور شده ای زیر کلا اساس این تصمیم، دقیقاً وابستگی است و نه رهایی!
اصل و اساس قانون وابستگی این است که:
بپذیری که ما موجوداتی مجرد هستیم، تنها به دنیا آمده ایم و تنها از دنیا خواهیم رفت. ما به دنیا نیامده ایم که با یک شخص خاص بمانیم، بلکه آمده ایم تا دنیا را از زاویه نگاه خود تجربه کنیم.
جهانی که وارد آن شده ایم، جهانی بر پایه مدار و فرکانس است و همیشه نتیجه فرکانس ها و باورهای خودمان را تجربه می کنیم و هیچ توانایی در تغییر تصمیم ها یا رفتارهای افراد و شرایط بیرون از خود نداریم و نیازی هم به این کار نداریم.
در نتیجه، تا زمانیکه فرکانس ها و باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط داریم، تا زمانیکه ذهن مان را در این باره با ورودی های مناسب درباره روابط به جهان ارسال می کنم، عشق را تجربه خواهم نمود، خواه با این شخص خاص در این برهه از زندگی، خواه یک رابطه عالی تر با یک شخص عالی تر در برهه ای دیگر!
(همه آنچه درباره قوانین روابط در دوره عشق و مودت، درباره قوانین روابط و باورهای قدرتمند کننده درباره در روابط آمده است، حکم ورودی های مناسبی است برای تغذیه ذهن شما که نه تنها باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط برای تان می سازد بلکه موجب ساخته شدن مهم ترین رابطه زندگی تان، یعنی رابطه تان به خداوند به عنوان منبع قدرت، نعمت، عشق و زیبایی می گردد)
خیلی فرق می کند که قصد شما از استفاده از قانون برانگیختگی در روابط ،تجربه سخاوت از همسرت باشد یا تجربه سخاوت در زندگی ات!
خیلی فرق می کند که قصد شما از استفاده از قانون برانگیختگی در روابط، این باشد که همسرت از زیبایی شما تعریف کند یا شما را تحسین کند یا نکات مثبت شما را ببیند، یا اینکه اصولا به وسیله ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح، زیبایی و ارزشمندی خود را درک کنی تا جایی که محتاج تایید شدن توسط دیگران نباشی!
اما جالب است بدانی، وقتی این هماهنگی ایجاد می شود، آن نوع نگاه، آن نوع فرکانس و باور، شما را به سمت روابط و افرادی هدایت می کند که مرتباً در معرض تحسین و تأیید شدن توسط دیگران قرار می گیرید.
برای درک این مسئله، استاد عباس منش، مثال خوبی است. ایشان واقعاً با خودشان هماهنگ هستند. حتماً بارها از ایشان شنیده اید که برای ایشان نظر دیگران مهم نیست.
اما مرتباً در نظرات سایت یا ویدئوهایی که افراد از نتایج خوب ارسال می کنند یا حتی در نظر شخصی خودتان درباره ایشان، به خوبی می توانی ببینی که ایشان چقدر مورد تحسین قرار می گیرند با اینکه به دنبال تحسین یا تایید شدن توسط دیگران نیستند!
بنابراین، درباره قانون برانگیختگی در روابط، مثل سایر قوانین کیهانی موضوعی به نام “دیگران” وجود ندارد. دو طرف این معادله، فقط و فقط شما قرار گرفته اید و ویژگی هایی را از افراد در روابط خود تجربه می کنی، که باور داری!
درباره موضوع شما با همسرت نیز، نمی توانی موضوع برانگیختگی در روابط ات را از نگاه همسرت بررسی نمایی.
درستش این است که این موضوع را درباره خودت بررسی نمایی. شاید بهتر است به این مسئله بپردازی که من چه باوری دارم یا چه هماهنگی یا ناهماهنگی ای دارم که چنین رفتار(دلخواه یا نادلخواه) را در همسرم بر می انگیزم. یعنی باید به مسائل خودت بپردازی.
مثلا، اگر مسئله ات این است که مجبوری مرتب به همسرت ثابت کنی که بد دهن نیستی یا با اینکه به او اهمیت می دهی و یا ساعت ها برایش وقت می گذاری اما با این حال هرگز موفق نشده ای به او این موضوع را بقبولانی، اینجاست که باید نگاهی جدی تر درباره خودت داشته باشی و از خودت بپرسی که:
من چه نگاه و باوری دارم که این بحث و گفتگوها را برای خودم ایجاد نموده ام؟
زیرا در این رابطه، شما یک شاهد بیرونی نیستی. بلکه شما هم جزئی از آن اتفاقات هست.
ممکن است دلیلش در مهم بودن حرف و نظر دیگران برای شما باشد!
ممکن است ریشه اش، نیازمند بودن به تایید شدن توسط دیگران باشد!
ممکن است ریشه اش، احساس قربانی شدن باشد!
به هر حال این شما هستی که می توانی فرکانس ها و باورهایت را بشناسی و ریشه این تجربه ها در روابط را در آن باورها و فرکانس ها،بیابی و با اصلاح آن ریشه ها، این تجربه ها را تغییر دهی.
درباره همسر شما نیز، موضوع به همین شکل است. ایشان هم باید با نگاه خودش، باورهایش را شناسایی نماید. حتی با اینکه شما همسر او هستی، نمی توانی خیلی دقیق درباره نگاه و باورهای او صحبت نمایی.
یادت باشد که همیشه اصل مسئله را مورد توجه قرار دهی. یعنی بخشی که در دست شماست و تغییرش نیز به عهده شماست.
شما قرار نیست همسرت یا هیچ فرد دیگری را تغییر دهی تا از روابط ات لذت ببری. نه تنها این قدرت را نداری، بلکه نیازی هم به این کار نداری.
بلکه شما فقط باید باورهای خودت را بشناسی و ارتباط میان آن باورها و تجارب زندگی ات را بیابی و اگر آن تجربه ها، مورد دلخواه شما نیستند، با تغییر باورهایت، آنها را تغییر دهی
زیرا جهان آفریده شده تا به باورهای شما واکنش نشان داده و بازتاب آنها را وارد زندگی ات نماید.
شما هیچگاه نتیجه باورهای همسرت را تجربه نمی کنی، به همین دلیل نیازی هم به تغییر باورهای او نداری. بلکه وجود چنین فردی با چنین باورهایی در زندگی و روابط شما، نیز جزئی از باورهای شماست.
وجود چنین تجربه ای از رفتارهای آن فرد به عنوان همسرت، جزئی از موضوع “برانگیختگی” است که شما با کانون توجه ات و باورهایت انجام می دهی.
بنابراین خیلی بهتر است که درباره هر موضوعی، اولا بپذیریم که ما قادر به تغییر دیگران نیستیم و برای این کار به دنیا نیامده ایم. ثانیا نیازی هم به این کار یا داشتن این توانایی نداریم. زیرا زندگی ما در دست باورهای ماست و باورهای ما توسط ورودی های ذهن مان ساخته می شود و ما قدرت کنترل ذهن مان را داریم . پس می توانیم باورهای دیگری بسازیم که به ما تجربه بهتری از زندگی را بدهد.
درباره اجرای قانون برانگیختگی در روابط ، این دو موضوع را همزمان در ذهنت داشته باش که:
با اینکه همه آدمها دو وجه متضاد (که می توان آن را وجه خواسته و وجه ناخواسته نامید) در وجود خود دارند، اما منظور از این قانون این نیست که من به جای ایجاد هماهنگی میان ذهن و روحم، به دنبال یک شیوه جادویی باشم تا آن رفتار خاص را از آن فرد خاص بیرون بکشم زیرا تمام اهداف من وابسته به یک رفتار مشخص است که آن فرد باید از خود بروز دهد و اگر موفق به انجام این کار نشوم و آن فرد خاص آن ویژگی خاص را بروز ندهد، تمام نقشه هایم نقش بر آب می شود یا تمام امیدهایم از دست می رود!
به عنوان مثال:
فرض کنیم از نظر شما، پدر شما فردی تند خو و عصبی است. شما این را بارها از مادرت شنیده ای که پدرت نمی تواند به اعصابش مسلط باشد زیرا به اصطلاح، اعصابش ضعیف است و زود از کوره در می رود.. به گونه ای که دیگر باور داری پدرت چنین فردی است. زیرا بارها شاهد رفتار تند او با مادرت بوده ای.
بارها دیده ای که او قادر به کنترل اعصابش در مواقع خاصی نیست و حتی به این راحتی لبخند بر لبش نمی نشیند و آدمی بسیار جدی است.
اما این را هم دیده ای که با یکی از دوستانش، رفتاری کاملا متفاوت دارد. به گونه ای که وقتی با اوست نه تنها تندخو نیست بلکه بسیار شوخ طبع هم می شود.
نه تنها عصبانی نمی شود، بلکه بسیار آرام هم هست.
یعنی شما در این رابطه یک شخصیت کاملا متفاوتی از پدرت مشاهده می کنی که تا کنون ندید ه بودی.
بعد شاید با خود بگویی که چقدر دو رو و دو رنگ است و سپس بگویی:
چطور در رابطه با این دوست می تواند بر اعصابش مسلط باشد اما در زندگی با مادرم یا ما اینگونه نیست؟
موضوع این است که باورها و نگاه مادرت آن بخش عصبی و تند خوی پدرت را بر انگیخته می کند.
شاید اینگونه به نظر برسد که مادرت سعی در رفتاری با احتیاط و ملایم دارد، اما با کوچکترین موضوعی، پدرت دوباره از دست او عصبانی می شود، اما اگر با نگاه قوانین این موضوع را بررسی نمایی، متوجه خواهی شد که توجه مادرت همیشه بر نکات منفی پدرت است.
این را می توانی از ترس ها، نگرانی ها، گلایه ها و… در رفتار مادرت با پدرت به خوبی درک نمایی.
اما چه می شد اگر اصولا مادر شما باور داشت که دلیل این اتفاقات باورهای خودش است و نه ویژگی های رفتاریِ پدرت. آنوقت به گونه ای دیگر به قضیه نگاه می کرد.
این فقط یک مثال کوچک است. می توانی این مثال را درباره خسیس بودن یک فرد یا حتی خائن بودنش یا دمدمی مزاج بودنش و … در موارد بسیاری در زندگی افراد ببینی.
اگر فرد بتواند بپذیرد که تمام اتفاقات زندگی اش را خودش با باورهایش می سازد، دیگر مسائلی مثل خیانت، بخشیدن یا نبخشیدن دیگران و… کاملا موجودیتش را از دست می دهد. زیرا فرد باور دارد که تمام اتفاقات، نتیجه فرکانس های خودش است. پس اگر چنین نگاهی دارد، دیگر دلیلی ندارد به دنبال بخشش یا نبخشیدن دیگران باشد یا به دنبال راهی باشد که دیگران به او خیانت نکنند و…
بلکه فقط به دنبال ایجاد باورهای قدرتمند کننده تر است.
وقتی فرد به یک مرحله بالاتر می رسد یعنی می تواند قبول کنید که همه چیز در جهان خوب است. همه آدمها خوب اند، آنوقت همیشه در معرض رفتارها و اتفاقات خوب قرار می گیرد. دیگر نگران چیزی در بیرون از خود نیست.
نگران نیست که دیگران چه نگاهی درباره اش دارند.
نگران نیست که همسرش به او خیانت می کند یا نمی کند. همسرش او را تحسین می کند یا نمی کند، همسرش توانایی های او را می بیند یا نمی بیند، همسرش او را ارزشمند می داند یا نمی داند!
یعنی تمام این موضوعیت ها از بین می رود و فرد به آرامش می رسد و این آرامش همیشه او را به مسیر تجربه بهترین روابط، هدایت می کند.
بنابراین، قانون کلی درباره برانگیختگی درروابط این است که :
باورهای بنیادین شما، همیشه وجهی را در آدمهای روابط تان بر انگیخته می کند که دقیقاً منطبق با آن باورهاست و به صورت عمیق تر، دلیل حضور آن افراد با آن ویژگی ها در روابط شما، باورهای بنیادین شماست که اگر آن باورها متفاوت بودند، آدم های دیگری با ویژگی های دیگری وارد زندگی تان می شد.
تجربه ای که خودم از این موضوع داشته ام یک تجربه از خودم این است که:
من اصولا انسانی رقابت طلب هستم. همیشه می خواهم بهترین باشم. همیشه فکر می کنم بسیار باهوشم. همیشه حتی یک مسابقه ساده را جدی گرفته و آن را به رقابتی بسیار مهم در درونم تبدیل می کنم که حتما باید برنده میدان باشم و منشأ این رفتار، به کمبود عزت نفس من بر می گردد که به تازگی در حال کارکردن روی این نقطه ضعفم هستم.
جالب این جاست که متوجه شدم به خاطر این باور و این نگاه، در روابطم همیشه آن بخش رقابت طلب هر فرد را برانگیخته می کنم.
یعنی حتی اگر فردی به دنبال رقابت نباشد، به محض رویایی با من، به چنین انسانی تبدیل می شود.
سالهای زیادی از این ویژگی به عنوان یک ویژگی مثبت یاد می کردم اما وقتی روی خودت کار می کنی و این موضوع را ادامه می دهی، کم کم مسائل ریزتر را نیز در خودت شناسایی می نمایی چون درک عمیق تری از قوانین می یابی و می توانی ارتباط میان باورهایی که داری و نتایجی که تجربه می کنی را شناسایی نمایی.
و مهم تر از همه، چون بیشتر مطمئن می شوی که همه اتفاقات توسط درون شما رقم می خورد و نه عواملی بیرون از شما!
به همین دلیل دیگر به دنبال حل و فصل ماجراهای زندگی تان در بیرون از خود یا از طریق افردای غیر از خود نخواهید بود.
شاید این ویژگی(رقابت طلبی)، کمک هایی در پیشرفتم داشته، اما خوب که نگاه می کنم، آرامش و رهایی حاصل از نبودن این نگاه، نه تنها موجب پیشرفت های بیشتری در زندگی ام می شد، بلکه موجب می شد لذت بیشتری هم از زندگی ام ببرم و با تمرکز و احساس رهایی بیشتری، به علائقم بپردازم.
توضیح قوانین برانگیختگی در روابط و به طور کلی، باورهایی که ساختن آنها موجب تجربه عشق و مودت در روابط، می شود، آنقدر وسیع است که باید از پایه و اساس به آنها پرداخت و قدم به قدم از جنبه های مختلف آنها را ساخت.
به همین دلیل یک ایمیل یا نوشته، قادر به بیان کامل چنین مسئله وسیعی نیست. اما اگر فرد آن قوانین را درک کند و باورهای هماهنگ با آن قوانین را بسازد، قطعا نتیجه زندگی اش، تجربه عشق است و اصلا موضوع یک فرد خاص نیست بلکه موضوع تجربه عشق است.
تنها راه حل این مسئله به صورت اساسی و برای رسیدن به نتایج پایدار، استفاده از قوانین و تمریناتی است که در دوره عشق و مودت در روابط، خصوصا جلسات 9 و 10 و 11 و نیز جلسات اولیه این دوره که توانایی ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح را آموزش می دهد، بسیار به شما کمک می کند.
"فرمولی جادویی برای تجربه روابط دلخواه"
سوال:
خواسته من این است که بتوانم خیلی دوستانه از همسرم جدا شوم و تنها با دخترم زندگی کنم.
چه عبارات تاکیدی به کار ببرم یا چه سناریوی را تمرین کنم تا بتوانم به این هدف برسم؟
چه روشی برای تجسم بهترِ این خواسته وجود دارد که می تواند خیلی سریعتر من را به خواسته ام برساند؟
لطفا چند عبارت تأکیدی مهم در این باره به من بگویید. بقیه راه را می دانم.
نمیخوام نصیحت زندگی دوباره را بشنوم. فقط کمکم کنید تا زودتر به خواسته ام برسم.
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
هیچ جمله جادویی وجود ندارد تا زندگی شما را تغییر کند زیرا زندگی شما زمانی تغییر می کند که باورهای بنیادین شما تغییر کند و باورهای شما وقتی تغییر می کند که ورودی های ذهن تان را به صورت پایدار و ماندگار تغییر دهید و ورودی های ذهن شما وقتی تغییر می کند که نحوه نگاه تان به آن موضوع و آن جنبه را به صورت اساسی تغییر دهید.
افراد زیادی همیشه به دنبال یک عبارت تاکیدی خاص، هیپنوتیزم، فایلهای سابلیمینال و هر تکنیک دیگری برای تغییر هستند اما هرگز به جوابی نخواهند رسید زیرا برای جهان کلمات و جملات شما مهم نیست.
آنچه جهان از شما می شناسد، فرکانس است. زبان گفتگوی شما با جهان از طریق فرکانس است و راه تغییر تجربه ات فقط تغییر فرکانس هایت است.
همانگونه که باورهای قبلی شما با تکرار و تکرار و تکرار ورودی هایی به ذهن تان در طی دوران و با تجربه ها ، دیده ها و شنیده های مداوم ساخته شده، راه ساختن باورهای جدید نیز تکرار و تکرار و تکرار یک نگاه جدید به آن مسئله است به گونه ای که به مدت زمانی بیشتری شما را در احساس بهتری قرار دهد.
بنابراین موضوع خیلی اساسی تر و مهم تر از این است که من چند جمله جادویی به شما بگویم یا شیوه ای خاص و جادویی به شما یاد دهم تا به خواسته ات برسید.
مهم ترین راه برای رسیدن به خواسته ات، حال هرچه می خواهد باشد، این است که نحوه عملکرد سیستم جهان را بشناسی. یعنی قبل از هر چیز بدان و ایمان بیاور که جهان ما با قوانین مشخصی کار میکند. چه قوانینش را بدانیم یا ندایم. چه از آن قوانین خوشمان بیاید یا نیاید. چه تصمیم به هماهنگی با آن قوانین داشته باشیم و چه نداشته باشیم!
در هر صورت هر کدام از ما دقیقاً یک دستگاه تولید کننده فرکانس هستیم و جهان نیز یک دستگاه مترجم فرکانس است که فرکانس های غالب ما (یعنی فرکانس های که به کرات ارسال می شود به وسیله توجه مکرر بر یک موضوع) را دریافت و دقیقاً به شکل اتفاق و تجربه، وارد زندگیمان میکند.
توجه شما به هر چیزی یعنی ارسال یک فرکانس. اگر آن توجه به شما احساس خوبی می دهد یعنی در حال ارسال فرکانس خواسته ها هستی و اگر احساس بدی در آن زمان داری یعنی در حال ارسال فرکانس ناخواسته ها هستی.
زمانی جهان به فرکانس شما پاسخ می دهد که به اندازه کافی آن را تکرار می کنید یعنی آنقدر آن نوع توجه در زندگی شما تکرار می شود که تبدیل به باور شما می گردد و سپس به شکل تجربه وارد زندگی تان می شود
هر چیزی که درزندگی ات میبینی، اول یک فرکانس بوده و آنقدر تکرار شده که جهان به آن پاسخ داده و آن را به در قالب تجربه ای که هم اساس با آن فرکانس است وارد زندگی ات نموده.
همه تجارب شما نشان دهنده ی باورهای شماست. این واضح ترین راه برای شناسایی باورهایت در هر زمینه ای است. خواه روابط باشد یا موضوعات مالی یا سلامتی.
باز هم تاکید می کنم که منظور از ارسال فرکانس خواسته، تکرار یک جمله خاص نیست. بلکه تکرار یک توجه خاص درباره یک موضوع است.
توجهی که خودش را در گفتگوهای ذهنی شما با خودتان یا در عکس العمل ها و رفتارهای تان درباره آن موضوع، گله و شکایت های تان درباره آن موضوع، احساس قربانی شدن درباره آن یا به شکل های مثبت در قالب احساس امیدواری و آرامش درباره آن موضوع و مهم تر از همه در احساس تان در قالب آرامش یا نگرانی هایی که نسبت به آن مسئله دارید، نشان می دهد.
وقتی چنین درکی از جهان هستی را می سازی و به چنین یقینی درباره نحوه عملکرد جهان می رسی، آن وقت است که به صورت جدی تصمیم به استفاده از آن قوانین در جهت ساختن باورهایت می شوی.
وقتی از نقش باورهایت در تک تک تجارب زندگی ات مطلع شوی و یقین بدانی که هیچ چیزی بدون اجازه باورهای تو نمی تواند وارد زندگی ات شود. وقتی خودت را مدیر زندگی ات بدانی، آنوقت دیگر نیازی به نگرانی درباره عوامل بیرون از خود نداری.
نیاز نیست نگران آدمهایی که میخواهند وارد زندگیات شوند، باشی
نیاز نیست نگران آدمهایی باشی که میخواهی در زندگیات باشند، اما هنوز نیستند
نیاز نیست نگران آدمهایی باشی که نمیخواهی در زندگیات باشند، اما هنوز هم هستند
نیازی نیست برای جلب توجه آدمها، کارهای عجیب و غریب انجام دهی و برای اینکه آنها تو را دوست داشته باشند و برای تو مشتاق باشند، طوری که انها دوست دارند رفتار کنی، یا خواستهها و اولویتهای خود را زیر پا بگذاری
زیر این اصلاً راهش نیست. زیرا جهان برای خودش قوانین مشخصی دارد
این اصلاً راهش نیست که از دیگران بخواهی به گونهای با تو رفتار کنند تا احساس بهتری داشته باشی. این راهش نیست که آنها از زندگی ات خارج شوند یا وارد زندگی ات شوند تا تو احساس خوب داشته باشی.
اصلاً راهش نیست که به هر ترتیبی که شده، سعی کنی آدمهای زندگیات را راضی نگه داری تا کنارت بمانند یا برای اینکه از زندگی ات خارج شوند، جنگی همه جانبه به راه بیندازی.
زیرا زندگی قرار است خیلی لذت بخش تر و ساده تر از این حرفها باشد. تجربه یک رابطه زیبا، قرار است خیلی سادهتر از این حرفها باشد زیرا در جهانی هوشمند و قانونمند زندگی میکنیم و این قوانین قرار است هدایت گر ما به سمت زندگی دلخواه مان باشد.
زیرا همه زندگی ما، در دست فرکانسها و باورهای ما گذاشته شده. همه افرادی که همین حالا با آنها در ارتباط هستی را خودت با فرکانسها و باورهایت به زندگیات دعوت نموده ای. هیچ اتفاقی بدون اجازه باورهای تو وارد زندگی ات نشده.
بنابراین اگر از روابط ات راضی نیستی، یا میخواهی افرادی با ویژگیهای عالیتر را وارد روابط ات کنی، یا می خواهی افرادی که از آنها راضی نیستی را از روابط ات خارج نمایی باید یادبگیری که باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط بسازی تا فرکانسهای هم جهت با این درخواست را ارسال کنی و راه ساختن آن باورها، تغییر ورودی های ذهنت به صورت ماندگار است و نه استفاده از یک عبارت تاکیدی خاص. زیرا جهان با کلمات تو کاری ندارد، جهان فرکانس های غالبی را می شناسد که از تو دریافت می کند و این فرکانس ها به وسیله تمرکز و توجه مدام بر یک موضوع تکرار می شود.
اگر رابطهای با ویژگیهای مشخص را میخواهی، باید فرکانس مشخص و هم جنس با اساس آن نوع رابطه را ارسال کنی و این خیلی راحت است زیرا قانون این است که تو نه تنها این قدرت را داری که با فرکانسهایت انتخاب کنی، چه افرادی وارد زندگیات شون، بلکه این قدرت را داری که انتخاب کنی، آن افراد چه رفتاری با تو داشته باشند
حتی اگر آن فرد دلخواه در زندگی ات هست اما رفتار دلخواه تو را ندارد، راهش درک قوانین برانگیختگی در روابط و استفاده از آن است تا وجهی را در این فرد انگیخته نمایی که دوست داری تجربه نمایی.
وگرنه اگر ریشه اتفاقات ناخوشایند را تغییر ندهی، شاید بتوانی با جنگی همه جانبه طلاق بگیری یا ازدواج نمایی یا فردی را تا مدت زمانی محدود مجبور با بودن و رفتار کردن طبق سلیقه ات نمایی، اما به شما قول می دهم که هرگز دوامی ندارد و خیلی زود در روابط آینده ات، همان تجارب تلخ گذشته تکرار خواهد شد و دوباره همین مشکلات در قالب ارتباط با فرد دیگری در زندگی ات ظهور می یابد زیرا مشکل آن فرد نیست، مشکل باورهای توست و اگر آن باورها را تغییر ندهی، از آنجا که آن باورها همیشه با تو هستند، دوباره در زندگی جدیدت نیز با تو خواهند بود و به فعالیت خود مثل گذشته ادامه خواهند داد و تجاربی مثل گذشته برایت رقم خواهند زد.
داشتن رابطه ای زیبا خواه با فرزندت باشد، خواه همسرت، خواه دوستان و خواه به تنهایی با خودت و خدایت، هیچ ارتباطی به عواملی بیرون از تو ندارد. نه به زیبایی فرد ربط دارد، نه به میزان تحصیلات یا وضعیت خانواد وهر عاملی مثل شانس و … که آن را مهم می دانی.
برای همین است که گاهی افرادی را میبینی که در روابطی عالی به سر میبردند و هر طور فکر می کنی، نمی توانی بفهمی که این فرد با کدام ویژگی اش توانسته چنین تجربه ای عالی داشته باشد.
آنوقت به خودت نگاه می کنی و می بینی از همه نظر از آن فرد توانا تر، زیباتر، با استعداد تر و با سوادتری. اما ذره ای از عشقی که او تجربه می کند را نداری. افراد زیادی نتیجه گیری های بسیار سطحی از این ماجرا دارند و آن را به سرنوشت، شانس و… نسبت می دهند زیرا باور و فرکانس چیزی نیست که در ظاهر فرد مشخص باشد.
این نوع نتیجه گیری، فرد را نا امید و مأیوس میکند زیرا نمی تواند نقش باورها و فرکانس هایش را در تجارب زندگی اش درک کند. نمی تواند از قدرتی باخبر شود که خودش دارد و می تواند با ایجاد باورهای مناسب، اتفاقات دلخواهش را رقم بزند.
لذا از آنجا که عامل اتفاقات را در عواملی بیرون از خود جستجو می کند، بنابراین سعی در تغییر آن عوامل می نماید. کلی زمان و انرژی می گذراد تا دیگران را تغییر دهد اما در نهایت نمی تواند از عهده اش بر بیاید زیرا ما هیچ قدرتی برای تغییر دیگران نداریم.
آنوقت است که یا تسلیم آن شرایط شده و سعی می کند آن شرایط را تحمل نماید و از خواسته اش چشم بپوشد. یا رابطه ای توام با جنگ و دعوا و عدم آسایش، هر بار با یک فرد دارد. هر بار از این فرد طلاق و با آن فرد ازدواج می کند و متعجب است که چرا به جز نام و قیافه افراد، هیچ تغییر دیگری اتفاق نمی افتد؟
نکته اش اینجاست که تلاش برای تغییر دیگران، آب در هاون کوبیدن است. ما توان تغییری عواملی بیرون از خود را نداریم و اصلا نیازی به داشتن این قدرت نداریم.
زندگی ما در دست باورها و فرکانس های خودمان است و راه تغییر شرایط، فقط تغییر باورها ی مان است و راه تغییر باورهای مان تغییر ورودی های ذهن مان است.
جهان بر مبنای این سیستم کار می کند چه شما آن را بپذیری و چه نپذیری!
چه بخواهی با این سیستم هماهنگ شوی و چه نخواهی، تک تک تجارب زندگی تو بر اساس این سیستم رقم می خورد.
بنابراین، توصیه من شما، تلاش برای درک قوانین روابط و ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره روابط، به کمک هماهنگی با این قوانین است.
قوانینی مثل :
ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح
قانون برانگیختگی در روابط و …
هدف آموزش های دوره عشق و مودت ، آموزش این قوانین به شماست. قوانینی که هر فردی برای داشتن یک رابطه زیبا، لازم است بداند
هدف این دوره کمک به شما در ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره روابط است. همان باورهایی که موجب ارسال فرکانسهایی میشود که نتیجهاش ورود یک رابطه زیبا به زندگی است
نتیجهاش دیدن رفتارهای دلخواهمان از افرادی است که با آنها در ارتباطیم
نییجه اش این است که نیازی به گذشتن از خودت و خواستههایت برای راضی کردن دیگران نداری
نتیجه اش این است که برای تجربه خواسته هایت نیازی به جنگیدن نداری.
شما با کمک این دوره یاد می گیری که چگونه به وسیله باورهایت و به وسیله کانون توجه ات، بهترین وجه از افراد را برانگیخته نمایی.
زیرا همه افراد دارای دو وجه مثب و منفی با هم اند. داری دو وجه خسیس و دست و دلباز- خشن و خوش اخلاق – عصبانی و آرام – زودگو و متمدن و… هستند.
اینکه شما چه وجهی از آنها را تجربه نمایی، توسط باورهای تو تعیین می شود و این کار در هر لحظه توسط تو به صورت ناخودآگاه انجام می شود.
و حالا قرار است در این دوره بیاموزی که چه باورهایی بسازی و به چه شکل وجه مثبت افراد را بر انگیخته و تجربه نمایی.
در این دوره باورهایی می سازی که موجب می شود بی آنکه برای راضی نگه داشتن دیگران تلاش کنی، آنها بهترین وجه خود را به تو نشان می دهند.
به اندازه ای که می توانی آموزش های این دوره را باور و به کار ببندی، به همان اندازه، روابط ات زیبا تر می شود. آنوقت حتی اگر آدمی در نگاه دیگران تندخو و خشن است، هنگام ارتباط با تو با آرامش رفتار می کند. حتی اگر معمولاً صادق نیست، با کمال صداقتش با تو حرف می زند
حتی اگر آدمی است که هرگز از حرفی که زده، کوتاه نمیآید، برای تو حرفش را تغییر میدهد اگر آن تغییر مطابق درخواستی باشد که تو داری.
یادت باشد این دورهای نیست که یک بار آن را گوش دهی که بعد کنار بگذاریاش، بلکه یک دفترچه راهنما برای داشتن یک رابطه دلخواه است.
مثل یک دستورالعمل است که برای هر چیزی درباره روابط ات، یک راهکار دارد و هرچه بیشتر از آن راهکارها استفاده میکنی، دوباره راهکارهای متفاوتتر و بهتری برایت ارائه میدهد زیرا هر بار باورهای قدرتمند کننده تری در تو میسازد و به مسیر بهتر و مدار بالاتری تو را هدایت میکند.
به نظرم برای هر فرد ایرانی، بسیار لازم است که قبل از هر تصمیمی برای روابط اش، این دوره را با دل و جان گوش دهد و با این دیدگاه آشنا شود و آن باورها و نگاه را در خودش بسازد و سپس اجازه دهد آن باورهای قدرتمند کننده جدید، آن را در جهت اقدامات مناسب، هدایت کند.
خیلی فرق میکند که قبل از گوش دادن به این دوره بخواهی به فردی پیشنهاد ازدواج یا حتی طلاق بدهی یا بعد از آن
خیلی فرق میکند که قبل از این دوره بخواهی با رئیست درباره ارتقا درجه حرف بزنی یا بعد از آن
خیلی فرق میکند که قبل از این دوره بخواهی رابطهای نزدیک با فرزند و خانوادهات داشته باشی یا بعد از آن
خیلی فرق میکند که قبل از این دوره از همسرت درخواستی داشته باشی یا بعد از آن
آدمهای زندگیات و رفتاری که با تو دارند، عشقی که تجربه میکنی، عکس العملی که از دیگران دریافت میکنی، محبوبیتی که در میانشان داری و رابطهای که با آنها تجربه میکنی، قبل و بعد از این دوره، کاملاً از زمین تا آسمان متفاوت است.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
باسلام به شما دو زوج همه چی تمام
واقعاً مگه میشه
واقعاً مگه داریم
در این حد
لذت بردن در همه چی
میخوام بگم من از زمانیکه با سایت استاد عباس
منش آشنا شدم واقعاً همسر عزیزم رو بیشتر دوست
دارم و همه چی رو هستم
درست میگن استاد من چون تمرکزم روی خودم
بوده و چون پذیرفتم اول باید خودم رو بسازم و
بعد همه چی درست میشه
خدایا شکرت که من روی خودم کار میکنم و جهان
کار خودش رو میکنه
خدایا شکرت که من آدم مناسب هستم و خداوند
آدمهای مناسب آورده است تو زندگیم
در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشید
به نام خداوند بخشنده مهربانم
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
من درحال کارکردن بخش سوم آفرینش هستم یعنی تجسم خلاق
طبق تمرینات استاد جلو میرفتم ولی اتفاقی که افتاد چندروزه حسم میگه رابطه ای که میخوای رو تجسم کن
و امروز وقتی نشونه های سایت رو زدم به این قسمت هدایت شدم واقعا حسم چه دقیق راهنمایی کرد گفت رابطه رو تجسم کن و خودش منو به این فایل هدایت کرد تا بدونم یک رابطه عالی چه ویژگی هایی داره تا تجسمم دقیقتر باشه
خدایاشکرت چه عالی هدایت میکنی و همزمان شرایطش رو فراهم میکنی
خدایاشکرت در این لحظه و این مکان حالم عالیه
این فایل رو قبلا شنیده بودم اما شنیدن کافی نیست باید اونقدر عمل کنم تا ناخودآگاه به همین شیوه عمل کنم
توی روابط خیلی خوب عمل نکردم و انگار هرچی از قانون بلدم همه از یادم میره اما میدونم دلیلش همینه که هنوز باورهای بنیادینش رو نساختم
تا وقتی بیس کار رو درست نکنم نمیتونم نتیجه عالی بگیرم و انصافا من تو روابط خیلی تمرین نکردم وقت نگذاشتم
اما از وقتی حسم گفت تو تجسمت روابطت رو ببین فهمیدم الان وقتشه تمرکز کنم
ممنون ازتو برای تهیه این دوره و این فایل
انشاالله در زمان مناسب تهیه اش میکنم چون در حال حاضر حسم میگه تا دوره هایی که داری تموم نکردی حق نداری سراغ موضوع جدیدی بری
خدایاشکرت
به نام خداوند مهربانم خدایی که هر لحظه با ماست و هدایتم میکند
سلام به استادان عزیزم خدا رو شکر میکنم برای این قوانین زیبا که هرروز هر چه بیشتر جلو میریم بهتر درکش میکنیم و به ایرادهای خودمون پی میبریم و اصلاحش میکنیم تا مدارمون بالا برود و ظرف وجودمون بزرگتر شود
هر مشکلی که اگر در زندگی هست همه به ما بستگی دارد
به باور وافکار ما و راه حلش در درون خودمون است باید دنبال راه حل باشیم و از خداوند هدایت بخواهیم چون اوست قدرته مطلق و رها باشیم
وقتی میبینیم نمیشه تو کویر برنج بکاریم باید رها کنیم و از او بخواهیم که راه رو به ما نشان دهد
دوره کشف قوانین بی نظیره خیلی تغییر کردم الهی شکرت و دارم بهتر هم میشوم باید بیشتر تمرکز کنم روی این دوره تا به جواب عالی برسم و نتایج عالی
خدایا در این مسیر کمکم کن و هدایتم کن تا بتونم عزت نفسمو بالا ببرم
در آخر اینو به خودم باد آور میشم که جهان به فرکانس و توجه ما جواب میدهد به چه چیزی ما درروز توجه میکنیم اصل و اساس همون وارد زندگی ما میشود چه بخواهیم یا نخواهیم خودمون دعوت میکنیم
خدایا من لایق روابط عالی و نعمت و ثروت هستم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 14 بهمن رو با عشق مینویسم
من پررو تر شدم
چون تمرین ستاره قطبی هر روز داره جواب میده
و امروز که بیدار شدم گفتم من میخوام یه بوم 120 در 70 بگیرم از ورکشاپ رایگان
که هر هفته بوم رایگان میدن در ابعاد مختلف که استادا کار کنن
و کاملا تجسم کردم و رفتم تجریش
وقتی رسیدم دیدم بومای کمی کوچیک تر گذاشتن و یه مدل زنده جدید که یکی از استادا بود نشسته بود رو یه صندلی سنتی چوبی که بقیه استادا مدل زنده کار کنن
من سریع زاویه ام رو مشخص کردم و رفتم با استادی که مسئول ورکشاپ بود صحبت کنم که دوست دوران راهنمایی پدرم بود در شهر خودمون
و من تو این یک سال متوجه شدم دوست پدرم بود
بهش گفتم من یه بوم 120 در 70 نیاز دارم میتونم برم بگیرم و بنویسن به حساب پاساژ ؟
اولش پرسید میخوای اینجا کار کنی ؟
گفتم نه ، میخوام مثل هر هفته ببرم و تو خونه یه کار جدید شروع کنم
اولش مکث کرد
من میدونستم که میگه بردار
بعد گفت ، من از خدامه ، اما اگر استادای این پاساژ ببینن که تو بوم بزرگ گرفتی و اینجا کار نمیکنی و میبری ،حسادت میکنن
من گفتم بله درسته ، اما من به صاحب پاساژ ،چند هفته پیش که اومده بود ، گفتم که من میتونم بوم هامو ببرم ؟؟؟
و گفت میتونی ببری
اما این هفته درخواست دارم که اگر میشه بوم بزرگتر ببرم
وای خدای من
وقتی داشتم صحبت میکردم قشنگ اینو حس میکردم که عزت نفسم بالاتر رفته ، چون من هیچ وقت نمیتونستم همچین درخواست هایی رو بکنم
هم خنده ام میگرفت و هم خوشحال بودم که میتونم درخواست کنم و هم میتونستم بدون خجالت حرفمو بگم
و اصلا به نتیجه اش فکر نمیکردم و میگفتم اگر شد ،شد نشدم که خودم میرم یه بوم بزرگ میخرم که نزدیک یک میلیون قیمتش بود
بعد که گفتم ، گفت آره میدونم بهم گفت صاحب پاساژ، که میتونه بوم ببره ، بعد بهش گفتم اگر بوم بزرگ نمیتونم بردارم بگین
من برنمیدارم
چون بقیه استادا هم بوم بزرگ برمیداشتن گفتم منم درخواست کنم که یهویی گفت برو بگیر ، اما نیار تو ورکشاپ و بگیر و اسمت رو بنویس و بگو که چند در چند برداشتی که فاکتور کنه و ببر بذار تو مغازه استادت ،هرموقع رفتی خونه تون با خودت ببر
خیلی خوشحال بودم ،میدونستم که تجسمم واقعی میشه
رفتم و یه بوم 120 در 70 گرفتم و اسممو نوشت ، وقتی بردم مغازه استادم به قدری خنده ام گرفته بود که به استاد طراحی جریان رو گفتم و فقط داشتم میخندیدم و اونم خندید
گفت طیبه میدونی چیه ؟
انرژیت به قدری بالاست که هیچ کس نمیتونه بهت نه، بگه
و خواسته هاتو به سرعت انجام میدن
وقتی اینو گفت یاد حرف استاد افتادم که در برانگیختگی روابط در جلسه 11 عشق و مودت میگفت
با خودم گفتم این منم که دارم قسمت خوب آدما رو برانگیخته میکنم
این منم که هرچی میخوام خلق میکنم
اینا همه باید نشونه ای باشه برای من که به مسیرم پر قدرت تر ادامه بدم
وقتی رفتم و بوم رو گذاشتم ،دوباره برگشتم تا با استاد طراحی صحبت کنم
یه دختر بسیار بسیار مهربان و عالی
از هفته پیش که یه درسی گرفتم درمورد احترام گذاشتن به همه که در فایل نتایج دوستان از آموزه ها فکر کنم قسمت های 11 به بعد بود اقا رضا صحبت میکردن که استاد گفت باید احترام رو همیشه داشته باشین و استاد بگین
فکرم رو مشغول کرده بود و میگفتم من میرم و از استاد طراحی معذرت خواهی میکنم و بهش میگم که ببخش من بهت نمیگفتم استاد
از این به بعد میگم
به من یاد دادی و محترم و با ارزشی برای من
وقتی بهش گفتم ، یه حرفی زد که سبب شد به فکر برم
گفت نه بابا دختر استاد چیه بابا و خندید
من که استاد نیستم
وقتی اینو گفت روشو برگردوند سمت چپش و دو بار تکرار کرد من که استاد نیستم
و بعد گفت ما باهم دوستیم اشکالی نداره اسمم رو میگی
اما من بهش گفتم ، نه از این به بعد استاد میگم
وقتی برگشتم
مثل یه چراغ روشن شد برای من
که ببین طیبه
حالا دلیل اینکه نمیتونستی بهش بگی استاد رو متوجه شدی
درسته خودت هم یه سری مقاومت هایی داشتی و متوجهش شدی ،اما دلیل اصلیش مشخص شد
یادمه استاد عباس منش میگفت تو دوره عشق و مودت ،که هرجوری خودت رو ببینی همونجور به تو احترام میذارن
و میگفت که شما وقتی با خودتون به صلح میرسید قسمتی از آدما رو میکشید بیرون که طبق خواسته شما عمل کنن
و یه جمله ای که استاد گفت که اگر فردی که همیشه به همه احترام میذاره اما نمیتونه به فردی خاص احترام بذاره ،اون ایراد از فرد مقابله که با خودش در صلح نیست
همه این جملات استاد در خاطرم میومد و به این حرف استاد طراحی فکر میکردم
و فهمیدم که چرا نمیتونستم بهش استاد ، بگم و حتی هر هنرجویی که داشت ، اسمش رو میگفتن و استاد نمیگفتن
در اصل این خودش بوده که از درون باور نداشته که استاده و ارزشمند بودن کارش رو و مهارتش رو نمیدونسته که استاد نمیگن بهش
اما به قدری در طراحی فوق العاده هست کارش که عالیه
دختری که همون سالی که من سال 96 یه بار اومدم طراحی و رها کردم همون سال بعد من اومده بود و استاد شده بود در عرض سه سال
و من این درس رو یاد گرفتم و با خودم عهد کردم که احترام رو برای همه جهان هستی داشته باشم و اول از همه به خودم احترام بذارم در همه جنبه ها تا من هم این احترام رو ببینم
چقدر درس بزرگی بود
خدایا شکرت
وقتی برگشتم ورکشاپ ، استادی که گفت برو بوم بردار ،با اشاره سرش گفت برداشتی ؟ گفتم بله و گفتم دوباره به صاحب پاساژ بگین که من بوم بزرگ برداشتم
و رفتم و شروع به کار کردم
به طرز عجیبی تمرکز داشتم و طراحی از چهره مدل زنده خیلی خوب و شبیهش شد
و من باز هم در تمرین ستاره قطبیم نوشته بودم و خوشحال بودم که میتونم تمرین تمرکز رو در هر کاری تا جایی که میتونم تمرین کنم و پیشرفت کنم
بعد استادی که گفت برو بوم بردار یهویی شروع کرد به صحبت کردن و گفت که هدف از این ورکشاپ های رایگان که هر هفته میذاریم و هم شیرینی و یه وقتایی ناهار و هم بوم رایگان و رنگ میدیم اینه که شما سطح نقاشیتونو با تمرکز پیشرفت بدین و تلاش کنین
هدف اینه
حالا یه عده به شوخی میگیرن و درست کار نمیکنن و پیشرفت نمیدن کارشون رو و اینجا میخندن
وقتی اینو گفت یاد هفته پیش افتادم که من و دوستم کنار همون استاد نشسته بودیم و داشتیم با هم صحبت میکردیم و چند باری به ما تذکر داد که تمام انرژیتون رو اگر روی طراحی بذارین مطمئننا کارتون خوب در میاد
وقتی اینو گفت متوجه شدم و تصمیم گرفتم جدی کار کنم و متمرکز باشم
و فکر کردم دیدم آره مثل این میمونه که خدا این همه امکانات داده در جهان هستی به همه انسان ها و بدن سالمی دارم
حالا بیام ناشکری کنم
این درست نیست
من باید از این فضایی که سال قبل آرزوم بود در چنین مکانی باشم ،و الان هستم ،نهایت استفاده رو ببرم و با دقت و تمرکز کار کنم
این برای من پیام داشت و گرفتم که خدا داشت بهم میگفت داری از نعمت ها استفاده میکنی و بوم هم گرفتی ، پس باید متمرکز تر از قبل پیشرفت کنی تا بیشتر بهت هدیه های مختلف عطا کنم
بعد وقتی چای و شیرینی آوردن ،دیگه مثل روز اول که تصمیم به نخوردن شیرینی کرده بودم ،برام سخت نبود
شیرینی رو برداشتم و به راحتی تو نایلون گذاشتم
همکلاسیم نیومده بود و دیر اومد
با خودم گفتم اگر اومد شیرینی رو میدم بهش
وقتی اومد پرسید چای دادن بهتون
گفتم آره
حس کردم دوست داشت چای و شیرینی بخوره
وقتی بعد از ظهر چای دادن شیرینی رو بهش دادم و گفتم بیا دیر اومدی با چایت شیرینی منو بخور
چون میدونست من چند ماهه تمرین میکنم شیرینی و شکر نخورم
به قدری ذوق کرد برای شیرینی که بلند گفت وای برای من شیرینی میدی
خیلی جالب بود
وقتی بعد از ظهر نزدیکای غروب کارم تموم شد یه بیت شعر کنار طراحیم نوشتم
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد
دلا مَعاش چنان کن ،که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
و رفتم تا کارمو به استادم نشون بدم و بومم رو بردارم
استادم کلاس داشت و رنگ روغن کار میکرد
سلام دادم و طراحیمو نشون دادم و تحسین کرد گفت خیلی عالی کار کردی و وقتی شروع کردم به تعریف کردنِ جریانِ گرفتنِ بوم
گفتم استاد الان اجازه بدین من بوممو بردارم
گفت بومت کو
گفتم همین بوم بزرگه
وقتی نگاه کرد فقط داشت میخندید ،استاد طراحی رو صدا کرد گفت بیا ببین
بعد گفت طیبه چه کردی تو و فقط خندید
و گفت تو بهترین استفاده رو از این ورکشاپ میکنی و به نفعت شده ، از این کارا نمیکنن که به کسی بوم بدن ،چی شده که برای تو بوم میدن اونم بوم دراندازه درخواستی خودت
کیف میکنی طیبه آره؟
خیلی خندید و گفت خوب کاری کردی گرفتی ،بوم قیمتش چند بود ؟ گفتم استاد 700 بود
بازم خندید و گفت بیا ،دیگه از خدا چی میخوای ،میای اینجا هر هفته ،رایگان کار میکنی ،رایگان یه وقتایی ناهار میدن و همه چی هست بومم میدن
اون لحظه به قدری عمیقا داشتم میخندیدم که یه لحظه نجوای ذهنم گفت ،الان استادت و بقیه فکر میکنن نداری و پر رویی که این درخواستارو میکنی
اما سریع جواب ذهنمو دادم
گفتم من میتونم بخرم ، پول خریدش رو دارم ، اما وقتی میتونم درخواست کنم ،چرا درخواست نکنم
من هر هفته بوم رایگان رو برمیدارم چه اشکالی داره یه بارم بوم بزرگ درخواست کردم و دادن
حتی اگر میگفتن نه
من خودم میخریدمش
من فقط تمرین دوره عزت نفس رو دارم انجام میدم و درخواست میکنم
حالا اگر شد که خیلی عالیه ،اگرم نشد که اشکالی نداره
و به طرز عجیبی من تا الان هر درخواستی داشتم همه شون رخ دادن و اونی که میخواستم شده
میدونم که باید ادامه بدم و استمرار داشته باشم در انجام تمرینات تا رشد کنم
امروز عمیقا فقط میخندیدم و لذت میبردم به خدا میگفتم
و سپاسگزاری میکردم
وقتی بومم رو برداشتم و از تجریش برگشتم خونه ،خدا کمکم کرد تا به راحتی بومم رو بیارم
و وقتی رسیدم مترو ،تا سوار اتوبوس محله مون بشم ، گفتم کاش یه اتوبوس خالی بود و مسافر نداشت
وقتی نزدیک شدم دیدم دقیقا یه اتوبوس بدون مسافر وایساده بود تو ایستگاه اتوبوس
چقدر من خوشحال بودم
رفتم و بومم رو گذاشتم و نشستم و رفتم خونه مون
امروزم به قدری زیبا بود که تو خود خود بهشت داشتم کیف میکردم
وقتی رسیدم خونه ، ایستگاه صلواتی دیدم و دیدم روحانی مسجدمون جلو در مسجد هست
سریع رفتم تا باهاش صحبت کنم
هفته پیش من دیدم طرحی که من چند ماه پیش طبق درخواست روحانی مسجد گفته بود برای در مسجد یه طرحی بدم و خودم اجراش کنم ، که وقتی طرح دادم و قیمت گفتم ،قبول نکرد و گفت 7 میلیون نمیتونیم برای رنگ در بدیم و آدمایی هستن که رایگان میان و کار میکنن
و وقتی دیدم که از طرح من استفاده کردن تصمیم گرفته بودم که هفته پیش که دیدم برم و بگم که من رضایت ندارم و بدون اجازه من، طرحم رو استفاده کردین
وقتی رفتم اینجوری شروع کردم و گفتم اگر کسی بدون اجازه چیزی از شما بگیره و پولی بابتش پرداخت نکنه چه حکمی داره
که گفت اگر چیز مهمی نباشه ،اهمیتی نداره
مثلا اگر خودکارتو برداره بدون اجازه اشکالی نداره
تعجب کردم
فکر نمیکردم همچین جوابی بشنوم
بعد دیدم جواب صحیح نمیده گفتم من طرح در مسجد رو زمان گذاشتم و یکی یکی تو گوشیم کار کردم و برای شما فرستادم اما شما بدون اجازه از من طرح من رو زدین به درا
من درصورتی طرح رو اجرا کردم رو گوشی و ورق ، که خودم بیام رنگش کنم ، نه یه نقاش دیگه
وقتی اینو گفتم کاملا منکر شد و یه سری صحبت هارو کرد که متوجه شدم که این من بودم که سبب این رویداد شدم که اینجوری طرحم رو بردارن
و درس بزرگی برای من شد که از این به بعد هر کسی درخواست کرد که طرحی بدم بهش ،اول هزینه وقتی که برای طراحیش میکنم رو بگیرم و بعد زمان بذارم
و وقتی دیدم اصلا قبول نکرد ، من گفتم به هر حال وظیفه من بود بگم که راضی نیستم و این کارتون اشتباه بوده و خودتون باید به خدا پاسخ بدین
و برگشتم
و رفتم کمی قدم زدم و با خودم پفک جوانه گندم بردم و تو دل تاریکی شب قدم میزدم و با خدا صحبت میکردم و آروم آروم راه میرفتم و به ماه و ستاره ها و درختا نگاه میکردم
خیلی حس خوبی داشتم
وقتی برمیگشتم خونه دیدم فکرم رو این جریان مشغول کرده ،سریع گفتم ببین طیبه ،درسته که تو مسئول تک تک این برخورد روحانی مسجد بودی که طرحت رو برداشت و بی ارزش دونست زمانی که برای کار گذاشتی
اما اگر الان در احساس بد این اتفاق بمونی و بهش فکر کنی دوباره اینجور جریان ها رخ میده ،تو باید اول از همه ببخشی
تا خودت آسوده باشی
بعد فکر کنی و باورهایی بسازی و کارت و زمانت رو ارزشمند بدونی
دقیقا مثل استاد طراحی که ازش درس یاد گرفتی تو هم باید کارت و زمانت رو ارزشمند بدونی تا بقیه ارزش کارت رو بدونن و بهاش رو بپردازن
بعد اون روحانی اگر کار تو رو برداشته و منکرش شده ،به خودش ظلم کرده ، نه تو
و خودش جواب این ظلم کردن به خودش رو خواهد داد
و طیبه مهم ترین چیز احساس خوب، اتفاقات خوب هست
پس همین لحظه رها کن و به مسیرت ادامه بده
مطمئن باش که بهترین ها برای تو رخ میده و اگر درس هات رو بگیری و در عمل انجام بدی صد در صد همه چیز به نفع تو رخ میده
و با خودم صحبت کردم و گفتم بخشیدمت روحانی مسجد ،خود خواهانه بخشیدم
چون من حال خوب خودم رو بیشتر دوست دارم و میبخشم تا خودم در صلح باشم و خندیدم و رفتم خونه
شب وقتی به بومم نگاه کردم با خودم گفتم ،اگر صاحب پاساژ راضی نبود که بوم بزرگ بردارم ،چی؟ من باید به خود صاحب پاساژ بگم و بعد از این بوم استفاده کنم
چون میخوام ایده نقاشی خدا رو روی بومم اجرا کنم
میخوام خشت اول این نقاشیهای خداگونه ام رو درست بذارم
و با اینکه صاحب پاساژ چند هفته پیش گفت که اشکالی نداره بوم بردار ببر اما نگفته بودم بوم بزرگتر از اندازه برمیدارم
و سعی میکنم اطلاع بدم
خدایا شکرت که هر لحظه کمکم میکنی تا به من درس یاد بدی ودر عمل سعی میکنم که اجرا کنم
ولی یه چیز برام جالب بود
اونجا یه خانم بود که کارش سوخته کاری بود و رفت درخواست کرد به استاد ،که بوم بدن که گفته بود نمیشه برداری
دقیقا همون استاد به من گفت برو بردار
ولی به اون گفت برندار
اینا همه اش نتیجه تمرینات دوره عشق و مودت و عزت نفس بود که به وضوح دارم هر روز نشونه هاش رو میبینم و مصمم تر میشم که بیشتر تمرین کنم
خدایا شکرت به خاطر امروز بهشتی
من امشب با خدا کلی صحبت کردم و پیاده روی کردم خیلی حس خوبی داشت
برای تک تک دوستان و استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته بی نهایت نور و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت عظیم خدا رو میخوام
دوستتون دارم
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام طیبه عزیزم سلام عزیز دلم …
سلام دوست قشنگم …
امیدوارم حالت عالی باشه ….
و مطمئنم که الان داری همزمان با استاد روی دوره ی جدید کار میکنی
و از تعداد کامنت های قشنگت و ستاره های طلایی ات معلومه که عالی داری پیش میری ….
راسش ماجرا از اونجایی شروع شد که من توی دانشگاه با حس سرگردانی خاصی زدم روی نشانه ی من …
و صفحه ی مربوط به معرفی متنی محصول عشق و موردت در روابط اومد …
به خودم گفتم خدایا آخه من درباره ی روابط ازت سوال نپرسیدم که تو این صفحه رو بهم نشون دادی …
انگار یه چیزی از درونم گفت
تو جواب دهنده ای یا من ؟ اگه از من پرسیدی منم میگم جوابش اینجاست …کاری به اسمو اینا نداشته باش ….
به همین دلیل با بی میلی شروع کردم تند تند از روش خوندن یکسری سوال مطرح شده بود که با اینکه فقط داشتم میخوندم منو به فکر فرو برد …تقریبا توی تمام اون مخمصه ها افتاده بودم ….
وقتی به آخر صفحه رسیدم با اینکه کلی چیز یاد گرفته بود و کلی به فکر فرو رفته بودم از طرفی به خدا میگفتم اون قضیه رو حدودا 2 یا 3 ماه پیش تموم کردم دیگه …مگه تموم نشده …من دنبال یه چیزم ….
از طرفی نمیتونستم اون همه سوالی که باعث شد من فکر کنم رو نادیده بگیرم که یوهو صدای استاد توی گوشم پیچید که میگفت اگه به صفحه ای راهنمایی شدین که کامنت داخلشه به راحتی از اون کامنت نگذرید …پس اومدم بالا تر و 3 تا کامنتی که از نتایج بچه ها بود رو خوندم …اونقدر همون 3 تا برام درس داشت که نگووووو اصلا خودش انگار یکی دو جلسه دوره بود …یکم که حس بهتری پیدا کردم چون میدونستم آخر صفحه رو درست نخوندم تصمیم گرفتم برم آخر صفحه رو هم بخونم که هدایت شدن به این صفحه …یه صفحه با یک فیلم و کلیییی کامنت …و چند تا سوال جواب …
سوالی که قبلا هم جوابشو خونده بودم ولی باور کن انگار اولین بار بود میخوندم درباره ی ایکیو و آیکیو بود ….
و صلح درونی و ارتباطی که باید با خدا درستش کرد …
به خودم گفتم بزار بیام کامنتا رو بخونم …این صفحه دیگه یکی دو تا صفحه نیست چندین تا صفحه است نباید به راحتی ازش بگذرم …
پس اومدم پایین …و تا چشمم به اسمت خورد شروع کردم به خوندن …
باورت نمیشه …
اصلا دوست نداشتم تموم بشه …هر لحظه میگفتم وای الان داستان تموم میشه …
همش مثل یک فیلم از جلو چشمم رد میشد …
و راسش این بهترین قسمت از یک سریال زندگی بود که تا حالا دیده بودم …چقدر تحسین کردمت …از خلق زندگیت از تفکر به رفتار دیگران از اجرای قوانین..
اصلا عالی هستی دختر ….
این دفعه برعکس دفعات قبل که کامنت طولانی میخوندم اصلا خسته نشدم ….
همش به این فکر بودم که اگر من جای تو بودم اینقدر حس لیاقت و خود ارزشمندی داشتم ؟
باورت نمیشه ولی به آخر کامنت که رسیدم ، اولین چیزی که سر گردان تا چند ثانیه توی ذهنم میگذشت این بود که قسمت بعدی و ادامش کجاست …اینقدر که کامنتت رو دوست داشتم….
مطمئنم وقت زیادی هم برای نوشتنش صرف کردی.و ازت ممنونم ….
واقعا اینکه استاد میگن سایت ما یک گنجینه ای از بهترین و آموزنده ترین داستان های زندگی است واقعا درسته …انبوهی از بهترین کتاب های زندگی و واقعی و درست ..
ممنونم ازت که با این جزئیات از ایمان و اقداماتت مینویسی …
خیلی خوبی دختر …
خیلی زیبایی …
و مطمئنم تابلو های الهامی ات هم مثل درون خودت همینقدر زیباست که ارزش میلیارد ها تومن رو داره …
عاشقتم ….
ممنونم ازت …
دلیل خیلی از رفتارام الان برام واضح تر شد حتی دلیل خیلی از برخوردای دیگران یا حتی برعکس …
خلاصه که خیلی ازت ممنونم .…
عزیزی برام …
مراقب خودت باش …
فعلااااا….
به نام ربّ
سلام ملیکای عزیزم
سپاسگزارم که برای من نوشتی
اینجا که نوشتی
همش به این فکر بودم که اگر من جای تو بودم اینقدر حس لیاقت و خود ارزشمندی داشتم ؟
چرا که نه
منم از روز اولی که شروع کردم هیچ کدوم از این احساسات خوب و خود ارزشمندی که تا الان سعی کردم و تمرینات رو انجام دادم ،نداشتم
با هر بار تمرینی که انجام دادم و پیش رفتم کم کم انگار حس ارزشمندی میکردم و همین احساس ها سبب میشد پیش برم
و میدونم که برای شما هم رخ میده
و شما هم میتونین بهتر از همه کسایی که روی خودشون کار میکنن ،کار کنین و تمرینات رو انجان بدین
بازم بی نهایت سپاسگزارم که برای من نوشتین
خیلی دوستتون دارم و از خدای ماچ ماچیم میخوام که نورش رو به شکل سلامتی و شادی و آرامش و عشق و زییایی و ثروت و نعمت در زندگیتون جاری کنه
به نام خداوند هدایتگر مهربانم
وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجࣰا لِّتَسۡکُنُوٓاْ إِلَیۡهَا وَجَعَلَ بَیۡنَکُم مَّوَدَّهࣰ وَرَحۡمَهًۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتࣲ لِّقَوۡمࣲ یَتَفَکَّرُونَ
و از نشانه هاى او این است که براى شما همسرانى از خودتان آفرید، تا کنارِ آنان آرامش بیابید و میان شما دوستى و مهربانى قرار داد، بدون شک در این همواره نشانههایى است براى مردمى که تفکّرّ کنند
اومدم دیدگاهم برا گامی ک در پروژه مهاجرت به مدار بالاتر نوشتم در صفحه تلگرام م کپی بگیرم ک با نتایج یکی از دوستان عزیزم در کانال خانواده عباسمنشم (ک پین شده و جزو مطالب بالای فضای تلگرام م هست) رو ب رو شدم و بدون معطلی خوندم . خوندم ک مهسای عزیز چطور با استفاده از آگاهی های عشق و مودت در روابط تغییرات بزرگی در شخصیت و درونش و رابطهی خودش با خودش ایجاد کرده و به این شکل رابطهای ک به مو رسیده بود و به شکل یک جهنم دراومده بود رو به یک رابطهی زیبا و عاشقانه تبدیل کرده … قلبم لرزید با خواندن این نتیجه و بعد از لایک کردن این دیدگاه، سریع روی لینک پایین پیام زدم چون این روزها و حتا همین امروز هم داشتم به خداوند میگفتم ک میخوام عشق و محبت و شادی و آزادی و رهایی و آرامش رو در روابطم و در زندگی مشترکم تجربه کنم. میخوام دوست صمیمی با تعریف استاد داشته باشم میخوام زندگی رو با استاندارد بالا تجربه کنم . میخوام … روی لینک زدن همان و دیدم دارم متن رو میخونم و باز هم روی لینک زدم و به این صفحه رسیدم و بلافاصله فایل رو پلی کردم و با اینکه چندین بار قبل هم گوش دادم اما دوباره این فایل رو دیدم .
اول باید اعتراف کنم ک من با اینکه خواستههای زیادی از بچگی در مورد روابط داشتم و خیلی دوست داشتم روابط رویایی و زیبا تجربه کنم و رابطه عاطفی عاشقانه و کاملی رو بچشم و داشته باشم و از همون بچگی آرزو داشتم ک یه الگو باشم برای عشق و مودت در روابط اما چون باورهایی ک داشتم ، شخصیت و عادتهام خلاف خواسته م بود ، چون آنچه بودم با آنچه میخواستم هماهنگ نبود مثل خیلی از دوستانم ک از تجربههای قبل از آشنایی با استاد گفتن روابط نامناسب بسیاری داشتم و تجربههای تلخ زیادی رو برای خودم رقم زدم و حتا …. به جایی رسیدم ک اون خواری و دون شأن رفتار کردنی ک استاد در مورد چک کردن گوشی موبایل و … مثال زدن رو هم در رفتارهام داشتم و حتا رفتارهای اشتباه دیگهای رو از خودم دیدم ک صحبتی ازش در این فایل نشد و این رفتارها خیلی من رو در برابر خودم شرمنده کرد… خداوند من رو ببخشه و گذشته و اشتباهاتم رو بیامرزه و به من کمک کنه ک حالا ک متوجه اشتباهاتم شدم با این اهرم رنج و لذت متعهدانهتر در ساختن باورهای درست و ایجاد تغییرات لازم در خودم عمل کنم . و اونقدر تغییر کنم و اونقدر خوشبختی و حس خوب رو تجربه کنم ک اصلا یادم نیاد از کجا ب کجا رسیدم مگر اینکه نوشته هام رو بخونم … اینکه من باید لیاقت در خودم ایجاد کنم و این لیاقت با ساختن باورهای درست ایجاد میشه و بقیه کارها رو خدا برام انجام میده رو واقعا باور کردم . خدایا شکرت برای این هدایت .
زندگی یک فرصت کوتاهه و من میخوام در تمام جنبهها لذت بخش باشه.
منم زندگی رو در تمام جنبهها میخوام . لذت رو میخوام …
اینکه من تلاش کنم تا اون شخص رو متقاعد کنم و تغییر بدم و با زور چیزی رو ایجاد کنم خلاف قوانین و قواعد جهان هست . این زور زدن یعنی تمرکز کردن بر بیرون از خودم و اینکه عامل خوشبختی و حس خوب و … رو در دیگران دیدن …
کار من اینه ک روی خودم کار کنم بقیه کارها رو ب خداوند و جهان می سپارم . نگران بیرون نباید باشم من خودم رو درست کنم نیاز نیست کسی رو تغییر بدم و یا چیزی رو بهش بقبولونم. اون خودش اونطور هست و اون طور میشه ک باید باشه .
طبق قانون احساس لیاقت باید این سوال رو از خودم بپرسم : آیا من خودم آدم مناسب هستم ؟ آیا من برای اون رابطهی عاشقانه و سرشار از آرامش آدم مناسب هستم و خب من با شناخت خودم و مشاهده باورها و ضعفهای شخصیتی و شناختی ک از پاشنههای آشیلم پیدا کردم قطعا جوابم اینه ک هرآنچه تجربه کردم و پیش آمد رو خودم بودم ک با باورها و افکارم ایجاد کردم و ناخوشایندی ها و تلخی ها ظلمهایی ک من خودم به خودم روا داشتم. اصلا مناسب نبودن من و داشتن خیلی از این باورهای محدودکننده و پاشنه های آشیل باعث شد بااینکه فرد فوق العادهای وارد زندگی با من شد و رابطه ی قشنگی شکل گرفت این رابطه با تمرکز بر کمبودها و تمرکز بر نکات منفی و … به شکلی پیش بره ک کم کم خیلی از زیباییهایش رو از دست بده و از آرامش به سمت تشنج و تنش حرکت کنه و …. البته ک با این ب در و دیوار خوردن و گوشمالیهای جهان بالاخره به خودم اومدم و دارم تلاش میکنم و تصمیم گرفتم ک به فرد مناسب تبدیل بشم . تصمیم گرفتم تغییر کنم … اگر من آدم مناسب باشم خداوند آدمهای مناسب رو وارد رابطه با من میکنه . و در مورد رابطهای ک دارم تغییرات لازم رو برام ایجاد میکنه و همه چیز رو برام مناسب خواهد کرد . من اجازه میدم خداوند من رو هدایت کنه . خداوند همه چیز رو با توجه به فرکانسهای من تنظیم میکنه . وقتی من در خودم تغییرات رو ایجاد کنم خداوند تغییرات لازم رو در جهان پیرامون من ایجاد خواهد کرد .
اگر من پایههای باوری م رو درست بچینم زندگی در تمام جنبهها درست میشه . اونوقت لازم نیست ک چیزی رو کنترل کنم یا ب زور ایجاد کنم خداوند این کار رو انجام میده .
نرگس عزیزم ! دوست داری روابط ت به معنای واقعی لذت بخش باشه و به صورت عمیق و واقعی احساس خوشبختی داشته باشی و هماهنگی کامل رو در روابطت تجربه کنی ؟؟ پس به صورت بنیادین و متعهدانه روی دوره عشق و مودت در روابط کار کن و فارغ از آنچه بر تو گذشته و اینکه چ بوده و چه نبوده شروعی تازه رو برای خودت و زندگیت رقم بزن و این روز و این لحظه رو هدایتی ببین از پروردگارت ک بهترین پاسخ به خواسته های این روزها و این شرایط کنونی زندگی تو بوده و تو به سمتش هدایت شدی و باید نشون بدی ک زندگی تو و خوشبختی تو و آرامش تو ارزشش رو داره ک بها پرداخت کنی و هزینه کنی و همه چیز رو برای خودت آنطور ک میخوای خلق کنی . بذار این روز و این لحظه برای تو یک نقطه عطف بشه برای رقم خوردن یکی از بزرگترین خواسته های زندگیت و کودکیهات…
من واقعا متوجه این شدم ک با همین تغییراتم در مدت پروژه «خانه تکانی ذهن» و «مهاجرت ب مدار بالاتر» چقدر و چقدر کیفیت زندگیم تغییر کرده و چقدر همه چیز در حال تغییر هست . برام مثل روز روشن هست ک زمانی ک تعهد میدم و روی خودم کار میکنم و در این مسیر پیش میرم با هر قدم به بهشت دلخواهم نزدیک و نزدیک تر میشم . اصلا انگار در همین جایی ک هستم ماهیت همه چیز تغییر میکنه و همه چیز به شکل متفاوتی در میاد . اما در زمانهای خاص ، در لحظات بزنگاه باز هم متوجه میشم ک باورهای محدودکننده و پاشنههای آشیل و ضعفهای شخصیتی میتونن نقش آفرینی کنند و بالا بیان و بنابراین اگر من به اندازه کافی روی این دیوار سیاه رنگ سفید بریزم و به اندازه کافی ضعفهای شخصیتی رو بهتر و بهتر کنم دیگه اون لحظات خاص و زمانهای بزنگاه هم با هدایت خداوند بهترین رفتار و بهترین تصمیم گرفته میشه و بهترین نتیجهها اتفاق میافته و دیگه شیطان به وجود من دسترسی نخواهد داشت اگر من بنده ی خداوند باشم .
خدایا ! روزی برسه که اینقدر در زندگیم آدمهای مناسب باشه ک اصلا نگران نظر و رد و تایید آدمها و بود و نبودشون نباشم .
روزی برسه ک مثل استاد با همین رهایی و آرامش استاد بگم تا وقتی ک هستیم از وجود هم لذت ببریم و هروقت هم ک خواستیم از کنار هم بریم باز هم با تمام وجود لذت ببریم . این یکی از مقاومتهای درونی من بوده : وابسته بودن به یک شخص برای تجربهی احساس خوشبختی و شادی ک این روزها با بهبود رابطه م با خودم و خداوند خیلی خیلی در این مورد بهتر شدم . خدایا شکرت .
خداوندم خودت به من فرصت حضور در دوره «عشق و مودت در روابط» رو عطا کن .
خداوند بزرگ را سپاس گذارم که هر بار با سوالی در ذهنم مواجه می شوم یا یک چالش سر راهم قرار میگیرد هدایت میشوم به یک فایل از استاد عباسمنش عزیز
خداوندی که زمانی من با تضاد های بسیاری برخورد کردم و به دنبال راه حل بودم به صورت معجزه آسایی مرا با این سایت آشنا کرد و از همان روز های اول مشاهده کردم که چگونه با تغییر افکار و باور هایم زندگی من در حال تغییر است
منی که در طول دوران مدرسه ام نتوانسته بودم یک جلد کتاب را تا انتها بخوانم الان به لطف خداوند متعال بالغ بر هفت هشت هزار صفحه کتاب مطالعه کرده ام
منی که تا قبل از هدایت در محیط کاری نامناسبی بودم الان محیط کاری و ادم های اطرافم تغییر کرده اند و بسیار محیط شادی را تجربه میکنم
منی که مدام سرما میخوردم الان حتی یک قرص مصرف نمیکنم.
به لطف خدا و سایت استاد عباسمنش که دستی از دستان خداوند است به این همه نعمت و برکت رسیده ام
منی که عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی داشتم الان به لطف خداوند به فردی قوی تبدیل شدم که با باور های مثبت و صبر و استمرار به هر انچه که میخواهد میتواند دست پیدا کند
این تازه شروع مسیر من است و مطمئن هستم که بی نهایت ثروت شادی موفقیت در انتظار من است استاد عزیز این مسیر زیبا را تا انتها با شما خواهم بود و ممنون و متشکرم که همواره در جهت رشد آگاهی ما قدم بر میداری…
امیدوارم زیر سایه الله یکتا و مهربان همواره شاد و پیروز و موفق باشید به امید دیدار
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 23 دی رو با عشق مینویسم
امروز 23 دی دقیقا 20 روز از خریدن دوره عشق و مودت میگذره و من چقدر سرشار از عشق بی نهایت خدا شدم
چقدر ارتباطاتم قوی تر شده
و 14 دی دوره عزت نفس رو که خریدم همراه دوره عزت نفس چقدر برای من تاثیر زیادی داشت
امروز که تمرین ستاره قطبیم رونوشتم
حاضر شدم تا برم ورکشاپ رایگانِ هر هفته یک شنبه های کلاس رنگ روغنم
به طرز شگفت انگیزی امروز همه چیز به وقتش رخ میداد
یعنی من در زمان مناسب ،در مکان مناسب قرار میگرفتم
بی آرتی زود اومد
قطار مترو هر دو خط زود اومد
وقتی سوار قطار شدم پرسیدم خدا تو بگو کجا وایستم
که یهویی حس کردم راست واینستا چپ وایسا و وایستادم و یه ایستگاه بعد یه نفر بلند شد و من نشستم
وای که چقدر لذت بخش بود امروز
مثل هر روزم بهشتی تر
خدایا شکرت
هر روز داره بهشتی تر از روز قبل میشه
البته با قدم برداشتن من و کنترل کردن ذهنم
هر وقت سعی کردم بیشتر کنترل کنم ورودی های ذهنم رو
اون روز شگفتانه های زیادی رو دیدم
هروقت سعی کردم روی باورهام متمرکز تر با احساس خوب ،گوش بدم و تجسم کنم
بهترین ها برای من رخ داده
خدایا شکرت
از وقتی من دوره هارو خریدم و 12 قدم و عشق و مودت و عزت نفس
12 قدم رو تا قدم 2 گوش کردم
دو تا دوره های دیگه رو تا قدم 4 از هر کدوم ولی تمریناتش رو عملی انجام دادم و فرصت نکردم تو سایت بنویسم .
اما تو رد پاهام مینویسم که دارم انجام میدم
جالبه از وقتی این دوره هارو تا اینجا گوش دادم و نوشتم ،به طرز شگفتی
هم بوم دادن هم سه پایه
هم رنگ
جوری بود که امروز به قدری خوشحال بودم که میخندیدم از ته دل و شاد بودم شادتر از هرلحظه
وای خدای من چقدر تو خوبی آخه
دلم میخواد بیشتر ازت بپرسم و ازت بخوام
امروز یکی از بهشتی ترین روزهای زندگیم هست سپاسگزارم ازت ربّ من
وقتی رسیدم تجریش و رفتم ورکشاپ دیدم کرسی چیدن
یه کرسی و پتو ی سفید زرشکی که روش یه سینی که هندوانه قاچ کرده بودن گذاشته بودن
خیلی لذت بخش بود
چرا؟؟؟
چون که دیدم هم بوم بزرگ هست
هم رنگ روغن بزرگ
هم سه پایه جدید خریدن
خیلی خوشحال بودم سریع رفتم برای خودم زاویه ای که میخواستم کار کنم رو انتخاب کردم و نشستم تا کار کنم
و دوستمم اومد و با هم شروع کردیم
هردومون کلی ذوق داشتیم که سه پایه و رنگ گذاشتن
خیلی حس خوبی داشتم
رفتم به استاد طراحی گفتم با ذوق زیاد ،که سه پایه و چیزای دیگه گذاشتن
گفت خوبه دیگه ، ناهارم میدن خیلی عالی
وقتی رفتم تا شروع کنم
طراحی کردم و بعد رفتم رنگ برداشتم
دوستم نقاشیش خیلی خوب شده بود و بهش گفتم و تحسینش کردم و اونم اومد که کار منو نگاه کنه گفت تشک کرسی چقدر عالی شده
من هفته پیش با یه خانم که جدید اومده برای ورکشاپ ، صحبت کردم
کارای سوخته کاری انجام میداد
هفته پیش کارای سوخته کاری خودمو نشونش دادم و گفتم که منم چند تا کار انجام دادم
و این هفته قرار بود کاری که طرح پیانو انجام داده بودمو نشونش بدم
اومد پیشم و گفت طیبه آوردی عکس کارتو
گفتم نه ولی الان ببینم پیدا کنم نشون میدم
که پیداش کردم و وقتی دید ، گفت خوب کار میکنی
و آدرس چند جا رو بهم داد و گفت که برم از اونجا چوب بخرم
وقتی رنگ روغن کار کردیم و دوستم رفت
من مشغول کار کردن بودم که یهویی دیدم دو تا از استادا اومدن و به کارا نگاه میکردن
استادی که پشت سرم بود یهویی بلند به استاد دیگه گفت
وای ببین چقدر این هنرجو تغییر کرده
چقدر کارش فرق کرده
منم داشتم ذوق میکردم وقتی این حرفو شنیدم
گفتم واقعا
گفت آره
خودت حس نمیکنی پیشرفتت رو !؟
و دوباره گفت ، من یادمه اولین روزی که اومدی ورکشاپ ،طراحیت و حتی رنگ کردنت همه و همه تغییر کرده ،پیشرفت کردی
تحسین کرد و رفتن
بعد با خودم فکر کردم گفتم چرا وقتی تحسین کرد تشکر نکردی و جوری گفتی واقعا که انگار خودت حس نمیکنی پیشرفتت رو
استاد تو دوره عزت نفس چی گفت ؟
طیبه این جور مواقع باید تشکر کنی و سپاسگزاری کنی
نه اینکه بگی واقعا؟! جوری که انگار فرکانسی میفرستی که تو بلد نیستی
پس بیشتر دقت کن از این به بعد
در مقابل تحسین تشکر کنی
و به مهارتت ایمان داشته باشی که خدا داره کمکت میکنه که داری پیشرفت میکنی و حتی تو میتونی بهتر از استادای اینجا کار کنی
تو میتونی طیبه فقط باید تمرین کنی
وقتی کارم رو تحویل دادم
و به کارای استادا نگاه کردم
کار همه شفاف و نور داشت و تیره روشنیای کار درست و به جا بود
وحتی کنتراست کارشون عادی بود
من امروز با خودم پنیر و نون برده بودم که با چای که میدن بخورم
و شیرینی که میدن ،مثل همیشه شیرینی رو نخورم و بیارم برای خواهر زاده ام
چون میخوام برای دوره قانون سلامتی لیاقتم رو نشون بدم
وقتی وسایلامو جمع کردم ، رفتم به استادی که همکلاسی دوران راهنمایی پدرم بود و تو اون پاساژ متوجه شدم که همکلاسی پدرم هست
تبریک روز پدر رو بگم
و کارش رو ببینم
گفت میخواد بره شهرم و اگر چیزی نیاز دارمبگم بیاره
منم تشکر کردم و به ترکی صحبت کردیم و به استاد کنارشون هم تبریک گفتم و رفتم
سر ورکشاپ که همه رنگ برمیداشتن و رنگارو نگاه میکردم به خودم گفتم و پرسیدم چرا برای اونا شفاف تره و برای من تیره هست
و هی به این فکر بودم
وقتی داشتم میرفتم کارمو به استادم نشون بدم ، یه استاد خطاطی هست همیشه سلام میدم
از وقتی میرم ورکشاپ کل استادای اونجا دیگه منو شناختن
بعد من که سلام دادم ازم پرسید
نقاشیت چقدر خوب بود
اولش من فکر کردم ورکشاپ رو میگه
تشکر کردم و بعد ادامه داد
گفت دیروز یه بوم کوچیک دستت دیدم خیلی خوب کار کرده بودی
و پرسید هنرجوی کدوم استادی و گفتم و گفت واقعا زیبا کار کرده بودی و تحسین کرد
وقتی رفتم به استادم کارمو نشون بدم ،گفت خوب کار کردی و تحسین کرد
و پرسید طیبه ناهار دادن ؟
گفتم نه استاد
تو دلم گفتم خیلی دوست داشتم برای چهارمین بار از اون رستوران غذا بخورم
بعد به استادم روز مرد رو تبریک گفتم و راه افتادم به سمت خونه
شب که از کلاس برمیگشتم ، از پله برقی تجریش به سمت کهریزک ،از سمت پله برقی جلو قطار ،که نزدیک قطار بود که قبلا فقط خدا رو دیدم
یهویی باز نگاه کردم این بار دیدم رو سقف که از داخل شبکه های سقف دیده میشد نوشته بود 17 +9
9 برام آشنا بود
همون 9 ماه مانده که روی پنجره دیدم
اما یه حسی بهم گفت جمعش کن
17+9=26
عجیب بود برام 26
چرا 26
دوباره جمع کردم 8 بی نهایت
متوجه این نشونه نشدم
و رفتم و مدام پرسیدم این عدد 26 برای چی هست ؟؟؟
ولی درک نکردم
به وقتش بهم گفته میشه
وقتی رفتم سوار قطار بشم
داشتم فایلای استاد رو گوش میدادم
که شنیدم یه نفر گفت میشه یه نفر بچه این خانم رو بگیره
خوابش برده نمیتونه نگهش داره
دیدم یه دختر بچه رو گذاشت زمین و جلو پام
من وسیله زیاد داشتم یه بوم 50 در 70 و تخته شاسی و یه کیف دستی رنگ قلمو
نمیتونستم پاشم
گفتم میتونه بغل من بشینه و بخوابه؟؟؟
مادرش گفت آره میشه
و بومم رو یکم عقب بردم و بچه رو بغل کردم و تو بغلم خوابیده بود
داشتم فکر میکردم
یه لحظه گفتم بچه داشتن چه باحاله
بچه رو وقتی مادرش داد بهم ،با خودم گفتم ببین چقدر آروم و با اطمینان خوابیده
الان فکر میکنه که بغل مادرش هست
چقدر مطمئن بوده که خوابیده
و مدام به این فکر بودم و میگفتم خدایا یادم بده منم انقدر با اطمینان به تو رها باشم از هر چیزی
و من هم خودمو اینجوری بسپرم به تو و تو فرمون رو دستت بگیری
و میگفتم ببین چقدر آروم خوابیده
منم میخوام آروم و رها باشم و تسلیم تر
و دستای کوچیکشو گرفتم دستم و یهویی حس کردم قلبم گرم گرم شده
خیلی حس خوبی داشتم
بعد آروم چند لحظه تو اون جمعیت قطار سکوت کردم در درونم و گفتم خدایا من پرم از عشق تو
دلم میخواد عشق بی نهایتی که به من عطا کردی رو به قلب تمام کسانی که تو قطارن و به قلب این دختربچه زیبا رو ، که تو بغلم خوابیده هدیه بدم
و به تمام انسان های جهان هستی
و اینارو گفتم و چشمامو بستم و تجسم کردم که این عشق عظیم و بی نهایت خدا که بهم هدیه کرده ، از قلبم به سرعت داره به قلب همه ارسال میشه
حتی عشق و نورش رو میدیدم که داره میره به قلبا
و قشنگ گرمای عشق رو تو قلبم حس میکردم
خیلی حس خوبی بود
وقتی ارسال میکردم لبخند زدم
گفتم من که هیچی ندارم
همه این عشق رو تو به من دادی
دلم میخواد منم خودخواهانه ببخشم
دلم میخواد وقتی میبخشم به قدری خوشحال بشم که بی نهایت ترش به قلبم بیاد و بازم ببخشم
بازم بی نهایت به توان بی نهایت بشه و من فقط کیف کنم از بخشیدن
دلم میخواد منم مثل تو وقتی میبخشم خودم ذوق کنم
اینارو میگفتم و تجسم میکردم
وقتی نزدیکای ایستگاه مترویی که باید پیاده میشدم به مادر دختر بچه گفتم که میخوام پیاده بشم
بلند شدم و دختر بسیار زیبا رو ،رو گذاشتم رو صندلی
چشماشو باز کرد و تا چند دقیقه با چشمای خواب آلو نگاهم کرد و وقتی رسیدم پیاده شدم
وقتی بغلم بود یهویی یاد سوالم افتادم
تو راه وقتی دختر بچه زیبا بغلم بود ،این درک بهم داده شد
اینکه ببین طیبه
همه که در ورکشاپ بودن در اختیار شون ، نزدیک 20 عدد رنگ گذاشته بودن
ایراد از رنگ یا بوم و…نیست
تو خودت انتخاب میکنی چه رنگی رو برداری و روی بوم نقاشیت چه طرحی رو کار کنی
سوالت این بود ؟
که چرا وقتی من کار میکنمنمیتونم شفاف تر و درخشان تر کار کنم و نورای نقاشیمو حفظ کنم و کنتراستشو رعایت کنم ؟؟
دلیلش اینه
گرفتی که چی میگم طیبه
من ، ربّ تو ،به تمام انسان ها به یک اندازه قدرت و اختیار دادم
حالا ممکنه یکی مثل تو تمرین نکرده باشه و بلد نباشه چه رنگایی رو استفاده کنه
یا در مورد رنگ ها و قرار گرفتنشون و به صورت کلی در مورد علم نقاشی خیلی ندونه ، چه رنگایی رو در کجا و به چه میزان استفاده کنه
یا اینکه از یه سری قوانین که درمورد طراحی هست بلد نباشه و وقتی یاد بگیره خود به خود همه طراحیش دقیق در میاد
حتی در رنگ گذاری
بدون اینکه فکری بکنه کارش درست در میاد و ناخودآگاه و خود به خود انجام میده
دیدی استادای دیگه نور و تاریکیای نقاشی رو جوری گذاشتن که پر نور بود نقاشیاشون و جذابیت داشت
تو هم میتونی به اون جا برسی
حتی میتونی بهتر از اونا بشی
تو میتونی ، باید تمرین کنی و درمورد نقاشی کتاب بخونی
دیدی که امروز دو تا استاد گفتن کارت خوب شده
یکی تو ورکشاپ یکی هم آقایی که خطاط بود
پس تو توانایی شو داری طیبه
من قدرت رو یکسان در اختیار همه گذاشتم
کافیه که تو هم مثل اونا و یا بیشتر تلاش بکنی و پیشرفت کنی
هر روز یه قدم بردار
در راستای پیشرفت و یا بیشتر قدم بردار
استاد رنگ روغنت هم به همون اندازه که تو قدرت داری ،اونم قدرت داره
اما اون بیشتر تلاش کرده برای کنترل ورودیاش و استمرار داشته در یادگیری و تمرین کرده و تمرین کرده
و اگر تو هم تلاش کنی و هر روز رنگ روغن که کار کردی با تمرکز کار کنی
صد در صد تو هم بهتر از استادت خواهی شد
پس یاد بگیر و مهارتت رو پیشرفت بده
وقتی رفتم سوار بی آر تی بشم برم خونه
یهویی حس کردم هیچی تو قلبم نیست
پرسیدم چرا قلبم انقدر سبکه ؟؟؟!!!
و میگفتم چرا انقدر حالم خوبه و نفس میکشم ،حس بی وزنی دارم ،تو قلبم حس میکنم قلب ندارم ؟
اینارو میگفتم و فکر میکردم
یهویی چشمم افتاد به تبلیغی که بالای پل عابر پیاده زده بودن
نوشته بود :
گنجی دست یافتنی
عشق رو منظورش بود
گنجی که دست یافتنی هست
عشق
عشق بی نهایت خدا دست یافتنی هست
داشتم برمیگشتم خونه انقدر قلبم سبک بود ، از بی آر تی پیاده شدم رفتم به درخت سلام دادم ،همون درخت توت
که هی میگفتم هیچی تو قلبم نیست و مدام میشنیدم که هست طیبه
بی نهایت عشق هست که تو فکر میکنی هیچی نیست
انقدر بی نهایت عشق ، سبکه که تو هیچی حس نمیکنی
حتی قلبتم حس نمیکنی
یادته طیبه تو گفتی که چند دقیقه پیش
چقدر جالب من وقتی به اون دختر و تمام آدما تجسم کردم همه عشقی که از خدا هدیه گرفتم رو ببخشم و با عشقی که داشتی دوست داشتی برای خودت ببخشی وخودت شاد بشی از این بخشش عشق ، این حالت رو خوب میکرد که بخشیدی و گفتی من میبخشم چون میدونم بی نهایت ترش بهم عطا میشه
به یادت بیار طیبه
تو بخشیدی ولی عظیم تر از اون عشقی که فکرش رو میکردی به قلبت اومد
جوری که حس سبکی داشتی
عشق بی نهایت ربّ انقدر سبک هست که حس بی وزنی کردی
حس کردی قلب نداری
بعد وقتی داشتم راه میرفتم با خودم گفتم ،اصلا من کی باشم که بگم من عشق خدا رو که به من داده بخشیدم
من که هیچی ندارم ، حتی این عشق هم از آن من نیست و برای خداست
یه لحظه خودمو تو نور عظیم خدا تصور کردم
و دیدم که هیچی نیستم گریم گرفت
وای وقتی به اینا فکر میکنم میبینم من هیچی نیستم ، هیچی
یه نقطه و یا یه ذره هم نیستم در مقابل الله یکتا ،ربّ ماچ ماچی من
تا حالا به هیچی بودنم اینجوری فکر نکرده بودم
گریم گرفت
یه وقتایی که اینجوری حالم عمیقا خوبه ،همیشه میگم کاش همیشه اینجوری عمیقا حسم که عالیه ، همیشه اینجوری بمونه
اما نه من یاد گرفتم قوانین رو
تو این دنیای مادی ،صفر و یک نیست
ولی من میتونم تلاش کنم تا وقت های بیشتری رو در این حس ناب بمونم و تجربه اش کنم
یادمه تو لایو حس خوب که اولین بار بعد از دیدن نشانه من را به من واضح کن ، دومین فایلی بود که از استاد عباس منش دیدم از پیج همکارشون آقای عرشیان فر
استاد میگفتن که تو این دنیا سرد داریم گرم داریم بالا داریم پایین داریم
اما اون دنیا یا جهنم کامله یا بهشت کامل ، بین این دو تا نداریم
برای همین وقتایی که حسم بی نهایت عالی میشه مثل الان و میگم کاش همیشه اینجوری میموند ،به خودم میگم
یادت باشه قانون اینه که اینجوری باشه
عوضش سعی کن تا جایی که میتونی همیشه این حس رو داشته باشی تا تجربه این حس بیشتر و بیشتر بشه برات
بعد که رسیدم خونه واقعا فوق العاده عالی بود حس و حالم
تصمیم داشتم فرداش برم باز به طلا فروشیا طرحامو نشون بدم
میخواستم برم 15 خرداد
به خدا گفتم یه نشونه بهم میدی
که نشانه ام رو باز کردم و این فایل برای نشونه اومد
معلولیت ذهنی درباره ثروت
گرفتم منظور خدا چی بود
بهم گفت که باید درمورد ثروت به سرعت باورهایی که نوشتی رو ضبط کنی
و من چشم میگم و انجامش میدم
خدایا شکرت
امروز کلی درس یاد گرفتم که سعی میکنم همیشه یادآوری کنم تا جایی که میتونم ،آگاهانه عمل کنم
این هفته هم بوم بزرگ 50 در 70 بهمون دادن از ورکشاپ و من داداشم به برادرم
چقدر من خوشحال بودم که هدیه میدم، برای خودم خدایا شکرت
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و بهترین هارو از خدا میخوام
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 3 دی رو با عشق مینویسم
خبر خوب تو راهه
نمیدونم چی
اما حس میکنم یه خبر خیلی خیلی خوب تو راهه
امروز ، من با نشانه ای که از خدا دریافت کردم
دوره عشق و مودت در روابط رو به طرز شگفت انگیزی در ساعت 18:21 از سایت خریدم
خدایا شکرت
احساس میکنم وقتی از درخواستم از عشق گذشتم و رها شدم ،از این به بعد به طرز شگفت انگیزی زندگیم سوار موشک سرعت میشه و یهویی یه پرش و پرواز بزرگ خواهد کرد
چون خدا نشونه هاشو بهم داد
و یکی از نشونه هاش این بود که بهم اجازه داد دوره عشق و مودت در روابط رو بخرم
دقیقا دیشب ، روزی که به کل از درخواست عشق گذشتم و خدارو انتخاب کردم
خدا به دلم انداخت که میتونم این دوره رو بخرم
حتی ذره ای به فکر خرید دوره عشق و مودت نبودم
و صبح که بیدار شدم کاملا هدایتی ، تصمیم به دیدن نشانه روزم جدی تر شد
و خریدمش
خدایا شکرت
از امروز حس میگفتم زندگیم سرعت گرفته به سمت نعمت ،عشق ،ثروت و فراوانی و لذت بردن از مسیر و آرامش و شادی و سلامتی و هرآنچه که خوب هست و عالی ،قراره به من عطا بشه
ظرف وجودم هم بزرگتر شده و میتونم همه این نعمت ها و زیبایی ها و عشق خدا رو دریافت کنم
خدایا شکرت
امروز صبح که بیدار شدم با یه حال خوب از خواب بیدار شدم
انقدر سبک بودم که از خودم پرسیدم
طیبه چرا هیچ اثری از ناراحتی در تو نیست؟
که مثل دو سال پیش گریه کنی که عشق نداری ؟؟؟!
و جوابم این بود ،من همین الان از آغوش عشق و صاحب اختیارم ،ربّ قدرتمندم بیدار شدم و عشق رو بی نهایت در قلبم دارم
پس نیازی به عشق ندارم چون من دیگه عشق دارم
بی نهایت دارم
و این عشق بی نهایت خدا رو آزادانه به خودم و به جهان هستی و انسان ها با عشق ارسال میکنم
و میدونم که عشق رو از انسان ها دریافت میکنم
چون خداست که داره هر لحظه به من عشق میورزه
از دیشب که رد پام رو نوشتم و مدام دوباره سوالاتی پرسیدم که چرا نتونستم صحبت کنم با فردی که دیروز دیدمش
حس کردم میتونم دوره عشق و مودت در روابط رو بخرم
چون توی دو روز به طرز شگفت انگیزی 4 میلیون و 500 به حسابم واریز شد
انگار خدا به حسابم واریز کرد تا هدیه بده به من ،که هدیه اول عشق بی نهایت خودش بود
چون من هر روز تو تمرین ستاره قطبیم مینوشتم که ،یه هدیه بزرگ میخوام ازت خدای من
و تو فکرم فقط عشق بود
عشق بی نهایت خدا
و خدا پاداش تقوای من رو و ایمانم رو در عمل نشون دادن رو به من داره میده
که تونستم دوره عشق و مودت در روابط رو بخرم
و اولین کاری که باید یاد بگیرم و تمرین کنم به صلح رسیدن بیشتر با خودم هست برای دریافت نعمت و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و هرآنچه که خیر هست
و برای خدا نوشتم و نوشتم که در تمرین ستاره قطبیم چه چیزهایی میخوام
و اولیش این بود که میخوام دوره عشق و مودت رو بخرم ،که از دیشب به دلم افتاد
و اگر قراره بخرم ، به من بگو که با نشانه ات بفهمم که آیا بخرم یا نه
وقتی نوشتم و تجسم کردم و احساسم فوق العاده بود
اومدم سایت
و روی نشانه ام زدم و منتظر شدم تا خدا هدایتم کنه
فکر میکنی چی دیدم ؟؟!
قانون آفرینش بخش 7 | سیستم هدایتگر درون
همیشه از بچگی عدد هفت برای من بی نهایت معنی خاص داشت
از بچگی ،نمیدونم از کی ،اما از وقتی فهمیدم اتفاقات خوب و یا عجیب در روزهایی که عدد هفت داره برای من رخ میده ،این عدد برای من مقدس شد
چون میدونستم خدا داره با این عدد با من صحبت میکنه
چون وقتی هم دیدم که تو تاریخ تولدم ،شناسنامه ،گواهی رانندگی و کارت های بانکی و خیلی چیزهای دیگه کلی عدد 7 برای من هست رو نشونه میدونستم
اون زمان هیچ درک و آگاهی از قانون نداشتم اما شنیده بودم خدا از طریق نشانه با ما صحبت میکنه و من چون بیشتر درمورد عدد شنیده بودم ،برای همین باورم برای نشانه دریافت کردن از عدد 7 قوی تر بود
وقتی دیدم قانون آفرینش 7 برای من اومد، از دیدن عدد و هدایتگر درون خوشحال شدم
گفتم صد در صد میخواد بهم بگه ، چیکار کنم
دیگه برام باور شده که ریز به ریز داره هدایتم میکنه
و از وقتی در تمرین ستاره قطبیم نوشتم که میخوام ریز ترین هدایت هات رو دریافت کنم و دقتم بالا بره در دریافت هدایت هات ، همینم شده
که در کل روز سعی میکنم به ریز ترین اتفاقات ،به ریز ترین رفتارهام ،به ریز ترین حرف های آدم ها و همه چیز توجه کنم
سریع خوندم توضیحاتش رو
از توضیحات اولش ،متوجه شدم که دیروز که اون تضادی که من دوباره بعد از دو سال نتونستم صحبت کنم ، سبب شد تا من هدایت بشم به دریافت دوره عشق و مودت در روابط
و دلیل اینم فهمیدم که چرا من لایق دریافت دوره عشق و مودت نبودم ، و این بود که من قلبم رو برای خدا باز نکرده بودم و هنوز وابستگی به عشقی خاص داشتم
و وقتی رها شدم
به طرز شگفت انگیزی خدا به من این دوره رو هدیه داد تا بیشتر روی روابطم کار کنم
و البته ، لیاقت این دوره رو هم با اعمالی که این مدت انجام میدادم ،پیدا کردم
حالا این اعمال چی بودن
1. من سعی و تلاشم رو هر روز میکردم تا با خانواده ام با عشق صحبت کنم و درسته که یه وقتایی و یا بیشتر وقتا نمیشد که خودم رو کنترل و اصلاح کنم ، اما تلاشم رو میکردم
و حواسم رو جمع میکردم
و برای مثال : سعی میکردم وقتی رفتار خواهرم اذیتم میکنه ،به جای اینکه اون رو مقصر بدونم ،انگشت اشاره ام رو به سمت خودم برگردونم و بگم فکر کن طیبه
چرا این رفتار اذیتت کرد ؟؟؟
و چراهای دیگه انقدر میپرسیدم تا اینکه به جواب میرسیدم و این سبب میشد که برای همه اتفاقات ،برای همه رفتارهایی که در طول روز سبب ناراحتیم میشد و یه زنگ هشدار بود که طیبه باید این رفتار رو در خودت اصلاح کنی تا دیگه این رفتار رو نبینی
من در این چند ماه اخیر
به ریز ترین رفتارهام توجه کردم و تحلیلشون کردم و خدا به طرز شگفت انگیزی به من میگفت که کجای کارم رو باید اصلاح کنم و یا پاداش اینکه قدم برداشتم رو بهم میداد
و حتی شروع کردم که سپاسگزاری کنم از خواهرم
چرا گفتم خواهرم ؟؟؟؟؟
چون که من با خواهر بزرگتر و خواهر زاده ام به هیچ عنوان جور در نمیومدیم و مدام رفتارهاشون من رو اذیت میکرد
من به قدری اذیت میشدم که حاضر نبودم ببینمشون و به زور سعی میکردم رفتارم خوب باشه
حتی چند باری که دعوا کردیم ،رک و واضح بهش گفتم نیا خونه ما
تا اینکه من توی این چند ماه ، تصمیم گرفتم لیاقتم رو نشون بدم و البته اینو متوجه شدم که این منم که با خودم در صلح نیستم و رفتار آدما منو اذیت میکنه
وگرنه آدما نمیتونن من رو اذیت کنن و یا خوشحالم کنن
این منم که میتونم خودم خودم رو خوشحال و یا ناراحت کنم
و با اینکه توی این یک سال میدونستم این موضوع رو ،اما مقاومت داشتم
تا اینکه درک کردم و به عمل رسوندم
و اول از سپاسگزاری شروع کردم
خواهرم و خواهر زاده ام هر کاری برای من انجام میدادن من با تمام قلبم سپاسگزاری میکردم و توی دلم میگفتم پاره ای از وجود خداست و دستی شده از دستان خدا که به من لطف و محبت کنه و هم ازشون سپاسگزاری میکردم و در درونم میدونستم که خداست که داره محبتش رو به من نشون میده
که عشقش و کمکش رو به من برسونه
و البته که این تمریناتم همیشگیه و باید هر بار سعی کنم بهتر و بهتر بشم تو این مسیر با همه جهان هستی و انسان ها
این تمرین ها رو کم کم بیشتر کردم و کم کم با افرد غریبه ، وقتی نیاز به تشکر بود ،با قلبی باز و با عشقی که از قلبم ارسال میشد ، سپاسگزاری میکردم
و بعد نوبت احترام گذاشتن شد
وقتی میخواستم احترام بذارم
تازه یاد گرفته بودم که هر کاری که من میکنم مثل آینه عمل میکنه
تازه فهمیده بودم که ریز ترین رفتارهای خودم مثل آینه به خودم برمیگرده
سعی میکردم توجه کنم به رفتارهام و رفتار خوبی از خودم نشون بدم که شایسته و لایق بودنم رو نشون بدم
اینکه من میتونم تغییر بدم شخصیتم رو
وقتی پیامی میومد سریع جواب میدادم
وقتی گوشیم زنگ میخورد سریع جواب میدادم و با لبخند و با قلبی باز جواب میدادم
طبیه دو سال پیش جواب تلفن و یا پیام رو دیر جواب میداد و جهان مثل آینه اینو به خودش برمیگردوند
و جهان جوری برمیگردوند به خودم که وقتی کاری داشتم و یا دوست داشتم کسی که میخوام به پیام یا زنگم سریع جواب بده ،دقیقا مثل خودم عمل میکرد و بی توجهی و یا دروغ میگفت که کار داشته و نتونسته جواب بده
اما الان همه به پیام های من به سرعت جواب میدن
وقتی به کسی زنگ میزنم به سرعت جواب میده
و یک تمرینی که انجام دادم این بود که خودم رو قوی کردم ،چجوری؟؟
با تکرار باورها که البته تا جایی که تلاش کردم ،نتیجه دیدم و البته با عمل کردن تا جایی که عمل کردم نتیجه دیدم
راه قوی شدن تکرار باورهایی بود که به من کمک کرد تا به ربّ و صاحب اختیارم ،خودم رو تسلیم کنم ،و قدم بردارم
و تاجایی که تسلیم شدم نتیجه دیدم
وقتی با عمل کردن ارزشمندی خودم رو به جهان هستی ارسال کردم
خود به خود رفتار آدما با من خوب شد
لبخند بیشتر میدیدم از آدما
محبت بیشتر
بدون اینکه کلامی از زبانم جاری بشه ، خود به خود تخفیف میدادن
به صورتم نگاه میکردن و حتی میگفتن آدم دلش میخواد به یه سری از آدما تخفیف بده
خود به خود عشق میورزیدن
بغلم میکردن
وای خدای من میدونم که همه این محبت ها از آن توست،
چون تویی که در اصل بغلم میکنی
محبت میکنی
عشقت رو به من عطا میکنی
لبخند میزنی و بی نهایت کارهام رو انجام میدی ….
خدایا شکرت
من تمرینات زیادی رو هم انجام دادم ولی برای مثال اینا رو نوشتم تا یادم باشه
تمرین ،تمرین ،تمرین ،تمرین و ادامه دادن و ادامه و ادامه و ادامه ، و عمل کردن هست که سبب میشه من پیشرفت کنم و لیاقتم رو نشون بدم
من یه چیزی رو هم تو این مدت یاد گرفتم
و اون ،این بود که
وقتی خودت رو لایق دریافت چیزی میکنی و در عمل نشون میدی ،اون چیز بهت داده میشه
من این جمله رو توی این یک سال خیلی شنیدم از استاد ، اما زمانی درکش کردم و به عمل رسوندم که تمرینش کردم
یه چیزی یادم اومد :
من تمرین معذرت خواهی ، در موقع هایی که من اشتباه کردم رو انجام دادم ، و وقتی که من کاری انجام میدادم و سبب دلخوری و یا ناراحتی و یا هر چیز دیگه میشد
سریع معذرت خواهی میکردم و طلب بخشش میکردم
چقدر تمرینات خوبی بودن ،تک تکشون ،کمکم کردن تا رشد کنم
من تو این یک سال ، تلاش کردم با قدم های عملی
که البته اونم تکاملی بود ،اوایل بلد نبودم چیکار باید بکنم
وقتی بعد، کم کم با هر قدمی که برداشتم خدا بی نهایت قدم به من یاد داد و گفت چیکار باید بکنم ، من کم کم فهمیدم که برای دریافت هرچیزی ، باید لیاقتم رو برای دریافتش نشون بدم
اینو توی این سه ماه اخیر متوجه شدم
ماه آبان که دوره 12 قدم رو خریدم و یک ماه بعد یعنی اول آذر ،که من دوره 12 قدم رو تمرکزی شروع کردم
و حتی وقتی که گوش میدادم به حرف های استاد ، فهمیدم که چرا اولین دوره من، که از این سایت پر از آگاهی خریدم ،دوره 12 قدم بود
با اینکه من خیلی تلاش داشتم که دوره قانون سلامتی رو بخرم
اما خدا خیلی واضح از پیام دوستان در سایت ،بهم گفت دوره 12 قدم رو بخر
و من خریدم و آذر ماه فهمیدم که چرا من تونستم بخرم
جواب فقط : لیاقت و ارزشمندی بود
اینکه من لایق دریافت آگاهی های دوره 12 قدم شده بودم و تا قدم 7 رو خریدم
و الان فقط دو قدم رو گوش دادم و در سایت تمریناتش رو ننوشتم ،اما روزانه رد پام رو از انجام دادن تمریناتش در عمل ، در فایل ها مینویسم
من حتی با انجام دادن تمرین جلسه دو قدم دو دوره 12 قدم، البته فکر کنم جزء تمرینات نبود ،من از صحبت های استاد درک کردم که این واجب ترین تمرین برای الان من هست و از درخواست عشقی که 2 سال پیش اصرار داشتم به خدا ، که بهم عطا کنه ، 2 دی ماه قدم آخر رو برداشتم و گذشتم از عشق
و احساسم بهم میگه که تو وقتی لیاقتت رو نشون دادی و قدم آخر رهایی رو برداشتی و گذشتی از عشقی فانی
خدا به تو عشق بی نهایتش رو داد و حالا دریافت دوره عشق و مودت در روابط رو هدیه داد
تا ارتباطت با خودت بیشتر و بیشتر بشه و به صلح برسی با خودت و خدای خودت
من با اینکه تمرینات احترام گذاشتن و محترمانه صحبت کردن و … رو انجام میدادم
اما یه چیز خیلی اساسی تر رو هنوز انجام نداده بودم و اون گذشتن از عشق بود
چرا میگم اساسی
چون من باید عشق واقعی رو پیدا میکردم
و در قلبم فقط عشق واقعی رو داشتم و درسته عشق زمینی هم نیاز هست ،اما عشق واقعی هست که لیلای من هست
و من در شعری که هدایت شدم بهش
گفت : ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت من
سبب شد قدم هام رو تکاملی بردارم
و بدست آوردن عشقی عظیم و خدایی و بی نهایت زیبایی رو انتخاب کردم
و وقتی گذشتم
لیاقتم رو نشون دادم
و احساسم بی نهایت عالی شده ،طیبه ای که در بند زندانی بود که خودش ساخته بود ، الان آزاد و رهاست
و باز هم از خدا میخوام که هر لحظه مراقبم باشه تا مستقیم به سمت نور عظیمش حرکت کنم
و با خودم در صلح باشم
و از این روز بهشتی بنویسم
صبح که بیدار شدم رفتم نون بگیرم ، وایساده بودم داشتم تلفنی به مادرم میگفتم چند تا بخرم که یه دوچرخه سوار دیدم و چشمم افتاد به چراغش و نوشته ام تو تمرین ستاره قطبی یادم اومد ،ذوق کردم و گفتم در دست اقدامه
آخه نوشته بودم ،برای دوچرخه ام یه چراغ برای جلو فرمون و پشت چرخش میخوام
خدایا شکرت نشونه شو دادی تا بهم بگی در دست اقدامه
وقتی برگشتم خونه گفتم خدایا یه نشونه بهم بده که من بدونم اگر اجازه دارم دوره عشق و مودت در روابط رو ،بگو که بخرم
همین که اومدم سایت نشونه ام رو باز کردم
قانون آفرینش بخش 7 | سیستم هدایتگر درون
از موضوعش که دیدم اولش گفتم یعنی دوره قانون آفرینش رو بخرم؟
من که تا قسمت 7 رو نمیتونم بخرم ببینم آگاهی هاش چیه
وقتی شروع کردم به خوندن توضیحاتش
به کادر آبی رسیدم که نوشته بود
برخی از تجربیات خریداران دوره قانون آفرینش
کنجکاو شدم و بازش کردم
اولین پیام رو که پیام صنعتکار عزیز بود خوندم
وای خدای من
نوشته بود دوره عشق و مودت رو گوش میدادم
نشونه واضح برای من بود که خدا تایید کرد و گفت میتونی بخری این دوره رو
و من نوشتم پاسخی برای صنعتکار عزیز و تصمیم گرفتم برم بانک و پول هامو از حساب هام انتقال بدم به یک حسابم و دوره رو بخرم
خوشحال بودم
چون بارها میخواستم بخرمش اما پول نداشتم
حتی در اوایل ورود به سایت که پارسال از 7 مهر ماه شروع کردم به گوش دادن فایل های رایگان ، بارها میخواستم با قرض بخرمش و تمریناتش رو انجام بدم و دو تا مقاومت داشتم
و البته یک مانع بزرگ به نام باور محدود
که سبب میشد عجله کنم و تکاملم رو طی نکنم
یکی اینکه از کسانی که دوره عشق و مودت رو خریدن شنیده بودم که میگفتن برای تمرینات این دوره باید رها بشی از عشق و به هیچ فرد خاصی نباید فکر کنی
و من مقاومت داشتم و نمیخواستم بخرم این دوره رو
حالا بماند که اگرم میخواستم بخرم نمیشد چون من درمدار دریافتش نبودم
اما توی این یک سال خدا جوری تکاملی یادم داد که دیروز یکشنبه 2 دی ماه ، از خواسته عشقم گذاشتم، از اینکه اصرار داشتم که یک فرد خاص رو در زندگیم داشته باشم و با اینکه خیلی کم دیدمش اما اصرار داشتم
و همه این اصرار ها رو الان میفهمم که چرا اصرار داشتم
و فقط جوابش این بود :
دوست نداشتن خودم و بی عشقی که در درونم بود و خالی از عشق بودم ،با خودم در صلح نبودم
خدای بی نهایت عشق رو اطرافیانم جوری بهم معرفی کرده بودن که درسته زبانی بهش میگفتم عشقی و نشونه میخواستم ازش
اما باورم این بود که خدا خشمگین هست از من
و با کوچکترین رفتارم من رو عذاب میده
حتی با بیرون موندن یه تار مو .
یا دیر خوندن نمازم
یا دست زدن بی وضو به آیه های قرآن
و یا در زمان عادت ماهانه برم مسجد که دیگه صد در صد جام جهنمه
وای من چه باورای محدودی داشتم
که حتی نمیدونستم عشق چی هست ؟؟؟؟!!
تا اینکه تکاملم در این مورد طی شد و
و اون ترسی که داشتم و میترسیدم و میخواستم به اون فرد برسم و عشق رو در اون فرد میدیدم ، و اصرارم برای این بود رو به کل گذشتم و رها شدم
که جریانش رو در رد پای دیروزم ،و روزهای قبل نوشتم
که از عشق زمینی به عشق خدا رسیدم
و الان سرشارم از عشقی که هر لحظه ریز به ریز داره هدایتم میکنه
داره هر شب دستاشو میاره کنار تخت خوابم و من میشینم رو دستاش و بلندم میکنه و میذاره رو شونه های بی نهایت وسیعش
تا من در نور و گرمای وجود پر از عشقش بخوابم
و تا صبح انقدر گرم و نرم و راحت میخوابم که با حالی فوق العاده از خواب بیدار میشم
و انگار با این گذشتن من ، لیاقت دریافت دوره عشق و مودت در روابط رو پیدا کردم و به خدا گفتم که من ارزشمندم و لیاقت داشتن و استفاده از آگاهی های دوره عشق و مودت رو دارم
و من تو این چند روز اخیر تلاش میکردم تا بیشتر رفتارم رو زیر نظر بگیرم و آگاهانه با خانواده ام رفتار خوب داشته باشم
و احساس میکنم انجام دادن تمام این تمرینات
و تمرکزم به نکات مثبتشون
و البته تجسم
چون من وقتی مینوشتم که میخوام رابطه ام با خانواده و تمام جهان هستی رابطه ای سرشار از عشق باشه و دقیقا تجسم میکردم که من روابط عالی دارم و احترام و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت دارم
انگار همه اینا دست به دست هم دادن تا من لیاقتم رو به جهان هستی و خدا نشون بدم که من لیاقت دریافت دوره عشق و مودت رو دارم
و به خودم یادآور میشم که من از وقتی جلسه دو قدم دو دوره 12 قدم رو تقریبا 10 روز گوش دادم و اولین بار که گوش دادم
پیام خدارو دریافت کردم
که استاد گفت اگر به یک چیز خاص تجسم میکنید 100 در 100 مسیر رو اشتباه میرین
منم که خودمو خوب میشناسم و نمیتونم فرار کنم از خودم
من به فردی خاص برای دریافت عشق فکر میکردم توی این دو سال
و دلیل اصلی تغییر من و قدم گذاشتنم توی این مسیر آگاهی
همین خواسته عشق بود
من از عشق زمینی ،خودم رو شناختم و به خدا رسیدم و در راه بی نهایتش دارم سعی میکنم هر روز بیشتر و بیشتر بشناسمش
و بگذرم از هر آنچه که من رو از خدا دور میکنه
قدم دوم دوره 12 قدم خیلی کمکم کرد تا من قدم بزرگی رو در زندگیم بردارم
که حاضر نبودم حتی به رهایی فکر کنم
توی این 2 سال به رهایی فکر میکردم ولی از قدم آخر ترس داشتم و مفاومت داشتم از قدم برداشتن
الان درک میکنم که چرا اولین دوره دوره قانون سلامتی رو نخریدم
و با نشون دادن لیاقتم برای دریافت دوره 12 قدم ،خدا نشونه داد و خریدم
و الان با نشون دادن ایمانم در عمل و رهایی از خواسته عشق ،لیاقتم رو برای دریافت دوره عشق و مودت نشون دادم
و خدا به من عطا کرد
و قشنگ حس میکنم این تغییر اساسی در زندگیم رو
و مقاومت بعدیم این بود که
میخواستم بخرم تا روابطم خوب باشه و بتونم به خواسته عشقم برسم
که این هم بازهم تکاملی خدا یادم داد و رها شدم از این فکر و خواسته
و الان میخوام فقط با خودم به صلح برسم و خوشحالم از اینکه خدا هدایتم کرد تا بتونم این دوره رو بخرم
من کل امروز رو داشتم رد پا مینوشتم ،رد پای 30 آذر تا 2 دی
شب 18:21 که از سایت خریدم و دانلود کردم تمام فایل های دوره عشق و مودت در روابط رو
و شروع کردم به جلسه 1 گوش دادم
اولش پشیمون شدم از خریدم
تو ایمیلی که از سایت برام اومده بود نوشته بود که دوره های اصلی و و پایه که خوندم گفتم کاش دوره کشف قوانین رو میخریدم یا عزت نفس
اما سریع گفتم نه باید اینو میگرفتی ،پس گوش بده و تمریناتش رو انجام بده
صد در صد کلی از این دوره یاد میگیری
و قدم هاتو بردار
و جلسه اول رو سریع دانلود کردم و گوش دادم
اولش استاد گفت هیچ تصمیمی نگیرین
یه لحظه احساس افسوس داشتم گفتم کاش من قدم رهایی رو برنمیداشتم و اول دوره عشق و مودت رو میخریدم و بعد رابطه ام با کسی که دوستش دارم خوب میشد
میدونم این حرفا از کجا میومد
از نجوای ذهن
سریع گفتم سکوت کن
این پاداش قدم نهایی تو هست که برداشتی و از خواسته عشق رها شدی طیبه
تو خدا رو انتخاب کردی
چه چیزی از این بالاتر که تو نیرومند ترین و قدرتمند ترین ربّ رو انتخاب کردی و از عشق فانی و گذرای این جهان هستی گذشتی
تا به یه عشق بالاتر برسی و پیشرفت کنی در این عشق بی نهایت
و خودمو کنترل کردم و سپاسگزاری کردم و به ادامه صحبت های استاد در فایل جلسه یک گوش دادم
و لذت بردم
چقدر آگاهی ناب داشت
برای یه سری حرفاش مقاومت داشتم میدونم که اگر بیشتر گوش بدم به سرعت مقاومتم برداشته میشه و باورم میشه و دست به اقدام میزنم
باید بارها گوش بدم و بعد تمرین انجام بدم
خدایا شکرت که به من عشق و مودت رو هدیه دادی
بی نهایت سپاسگزارم
و از وقتی خریدم تا آخر شب داشتم فایل جلسه یک رو گوش میدادم
و بعد تیک های تمرین ستاره قطبیم رو زدم و با عشق خوابیدم
برای استاد عزیز و مریم جان شایسته و تک تک دوستان بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و هرآن چه که خیر هست رو از خدا میخوام برای شما
سلام دوست عزیز
ممنون از شما بابت نوشتن تجربیاتتون؛کامنتتون برام آگاهی هایی داشت که مهمترینش قسمتی بود که در مورد خدا نوشته بودین:*خدای بی نهایت عشق رو اطرافیانم جوری بهم معرفی کرده بودن که درسته زبانی بهش میگفتم عشقی و نشونه میخواستم ازش
اما باورم این بود که خدا خشمگین هست از من
و با کوچکترین رفتارم من رو عذاب میده
حتی با بیرون موندن یه تار مو .
یا دیر خوندن نمازم
یا دست زدن بی وضو به آیه های قرآن
و یا در زمان عادت ماهانه برم مسجد که دیگه صد در صد جام جهنمه
وای من چه باورای محدودی داشتم
که حتی نمیدونستم عشق چی هست ؟؟؟؟!!
تا اینکه تکاملم در این مورد طی شد و*
و واقعاً دیدم این باور محدود کننده رو دارم خیلی شدید،بحدی که هنوز که هنوزه وبا قانون آشنا شدم تا به چالشی میخورم سریع رفتارمو زیر ذره بین میبرم که ببینم تاوان کدوم اشتباه رو دارم میدم وخدا داره بابت کدوم گناهم مجازاتم میکنه!هنوزم وقتی میخوام دست به قرآن بزنم اولین چیزی که به ذهنم میاد اینه که وضو دارم یانه،یا دائم ذهنم درگیر زمان اذونه که برای “نماز اول وقت”زمانم خالی باشه وبتونم نمازمو بخونم!تاحدی که اگه اول وقت نخونمش تا زمانی که نمازمو نخودم اعصابم بهم ریختس وحس میکنم یه اشتباه خیلی بزرگ مرتکب شدم!
ممنون میشم تجربتونو در مورد برطرف کردن این باور نادرست در مورد خدا بگین،چجوری رابطمو با خدا اصلاح کنم؟
به نام ربّ
سلام زهرا جان
قبل اینکه حرفی بگم اینو بگم که خدا خیلی باحال تر از اون چیزیه که فکرشو میکنی
به فایل ،رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیدهایم» گوش بده
یه حسی بهم گفت بهتون بگم
راستشو بخوای همه این باورا به یک باره تغییر نکردن
تک تک روزهامو از پارسال نوشتم تو سایت
اما اگه بخوام کلی بگم
من هر روز به فایلای استاد گوش میکردم و چون هر روز داشت حالم بهتر و بهتر میشد
از این خوب شدن حالم نشونه گرفتم که حرفای استاد رو باور کنم
مثلا یه بار تو فایل استاد در مورد دست زدن به آیات قرآن میگفت
همیشه من این احساس گناه رو داشتم
یادمه استاد میگفت که به حستون توجه کنین ،از خدا بپرسین ،مطمئن باشین پاسخ میده
من یادمه قرآن که میخوندم
اولین بار تو عمرم ،اول شروع کردم بغل میکردم قرآن رو انقدر احساس آرامش بهم میداد
نمیدونم از کجا و چجوری بگم
انقدر همه اینا به هم پیوسته هست که بیانش سخته
اما فکر کنم جوابش این باشه
از لحظه ای که قرآن رو گرفتم دستم و گفتم اجازه میدم هدایتم کنی
و فقط به فایلا گوش دادم و سعی کردم هرچند کم ،عمل کنم
با هر عمل کردن و قدم برداشتن من ،خدا برای من مسیر رو هموارتر و هموار تر کرد تا به اینجا
که یه وقتایی میدیدم خیلی از باورام خود به خود تغییر کرده ،چون انقدر به فایلا گوش میدادم شب و روز که درمورد این مسائل خود به خود رفع میشد و من دیگه اون احساس گناهو نداشتم
که به قول استاد به همون اندازه که عمل کردم ، نتیجه گرفتم
مثلا من قبلا به هیچ عنوان با دمپایی نمدی نماز نمیخوندم میگفتم ای وای نمازم باطل شد
اما الان با درک هایی که داشتم تو این یک سال
چون اتاقم دماش سرد هست یادمه یه بار به خدا گفتم من و تو که این حرفارو نداریم
هوا سرده من با دمپایی نماز میخونم
من اومدم با تو حرف بزنم ،با دمپایی اومدم
و من از مهر ماهه که بیشتر وقتا با دمپایی نمدی نماز میخونم
سعی میکنم تمرکزمو بذارم برای خدا نه چیزای فرعی
اینو از استاد یاد گرفتم ، یادمه خیلی هدایتی ،صحبت های فردی رو شنیدم که دقیق نمیدونم چه برنامه ای از تلویزیون بود
میگفت من وقتی نماز میخونم و قنوت میگیرم به خدا بوس میفرستم
برام جالب بود حرفش
انقدر داشت با حس خوب این موضوع رو بیان میکرد که منم مشتاق تر شدم که راحت باشم باخدا
جدیدا من وقتی نماز میخونم ،یهویی به زبونم جاری میشه خدای ماچ ماچی من دوستت دارم
خدا عشقه ، هرجور که شکلش بدی به همون شکل برای تو در میاد
بارها به فایلی که گفتم گوش بده زهرا جان
خودمم الان دلم خواست ،خیلی وقته گوش ندادم برم گوش بدم و بعد بخوابم
امیدوارم مفید بوده باشه جوابم
نور خدا به شکل بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت جاری بشه در زندگیت
به خدای ماچ ماچی بی نهایت عشقم میسپارمت
سلام به شما
قطعا خدااونی نیست که بهمون خوراندن،نمیدونم از کجا ولی این باور رو دارم که اگر شدت محبت خدانسبت به بنده هاش رو بدونیم از شدت شوق جان میدیم؛ولی خب بقول شما فقط تو زبونمه وموقع سختیها اون چهره خشمگین خدا غالبه بر رئوف بودنش!
کامنتتون خیلی زیباست ویه جاییش رو خودم لمسش کردم،بغل کردن قرآن رو واون احساس آرامشی که به آدم میده؛قصه ازین قراره که 100درصد اطرافیانم قرآن رو برا ثواب وگرفتن حاجت میخونن و من کاملاً با این دیدگاه مخالفم،قبل ازینکه باسایت آشنا بشم وقتی چشمم به قرآن میفتاد یه حسی بهم میگفت بغلش میکردم و میگفتم مطمئنم که کتاب راهنمای زندگی منی و اینکه تورو فقط برا ثواب بخونم بزرگترین توهین به توئه!ولی اینو نمیفهمم که چرا “نباید”خودم تورو درکت کنم(چون به ماگفته بودن که یه عده خاصی قرآن رو میفهمن!!!)بعدم میگفتم خودت هدایتم کن ویه آرامش عجیبی تموم وجودمو میگرفت!
از وقتی اومدم توسایت مطمئن شدم که اکثر شنیده هام پایه واساس دینی نداره وخودمو به چالش میکشم،مثلا همین که باید خانمها با چادر وکاملاً پوشیده(منظور حتی زمان تنهاییه)نماز بخونن،بارها امتحان کردم و وقتایی که تو اتاق تنهام بدون چادر(بدون حجاب خیلی راحت ومرتب)نماز میخونم وچقدر هر بار برام لذت بخشتره؛
با این قسمت کامنتتون”انقدر همه اینا به هم پیوسته هست که بیانش سخته
اما فکر کنم جوابش این باشه
از لحظه ای که قرآن رو گرفتم دستم و گفتم اجازه میدم هدایتم کنی
و فقط به فایلا گوش دادم و سعی کردم هرچند کم ،عمل کنم
با هر عمل کردن و قدم برداشتن من ،خدا برای من مسیر رو هموارتر و هموار تر کرد تا به اینجا”این مطلب برام تداعی شد که باید تکامل وطی کنم ویه شبه قرار نیست باورام تغییر کنه!
ممنونم که وقت گذاشتی وسپاس فراوان بابت فایلی که معرفی کردین؛
درپناه الله مهربان شاد وآرام باشین
سلام خانم مزرعه لی
واقعا پیام عالی و پر محتوایی نوشتین .
چقد آگاهی بخش بود ممنونم که حوصله کردین و این مطالبرو نوشتین
چقدر انرژی مثبت گرفتم از حرفاتون بعضی چیزارو فراموش کرده بودم که حرفای شما باعث شد دوباره به یاد بیارم و بیشتر رو خودم کار کنم .
ممنونم ازخدا که تونستم پیام شمارو بخونم
ممنونم که با شمادوستان هم مسیر هستم.
سلام من یقین دارم که با تغییر دیدگاه و ذهن و باورهایم و هماهنگی ذهن و باورهایم با روحم قطعا همان شخصی که من میخواهم و حتی بهتر از آن وارد زندگیم میشود و من توان این کار را دارم و با تمرینهای مکرر و همان فرصت و تمرین 3ماهه که استاد فرمودن به این دست اورد خواهم رسید و در ارامش و اسایش و لذت و عشق و محبت فراوان به زندگی ام ادامه خواهم داد و فقط به رب وابسته خواهم بود که همه وجودم پر شود از عشق و مودت ابدی و بی پایان
من از موقعی که عشق و وابستگی ام و ایمان و یقین و باورم به رب خیلی بیشتر شد به طور فوق العاده ای زندگیم تغییر کرد و هر روز دارم تغییرات بیشتری رو در زندگی ام میبینم و لذت میبرم و آرامش و آسایش بیشتری دارم و دیگه هیچگونه استرس و دلهره و ارسی از آینده ام ندارم و با اطمینان کامل به جلو قدم بر میدارم و از موقعی که با قانون جهان و فرکانس و مدار و شکرگزاری آشنا شدم به خیلی از خواسته هایم رسیدم و دارم میرسم خیلی سریع و لذت میبرم از اینکه خودم سرنوشتمو تعیین میکنم و اتفاقهای زندگیمو رقم میزنم
بنام خدای زیبایی ها
سلام خدمت استاد عزیز
چند وقت است که روی باورهایم در روابط کار میکنم و دیدگاهم را اصلاح میکنم:
اعتماد بنفس و عزت نفسم را پرورش میدهم و من نیازی ندارم از طرف پارتنرم کنترل شوم
نیازی نیست در طی روز با او تماس بگیرم واورا کنترل کنم
نیازی نیست منتظر باشم او برایم گل بخرد و به من ابراز علاقه کند
نیازی نیست برای خوب کردن حالم منتظر کسی باشم
من انسان کاملی هستم و در کنار یک انسان کامل قراراست لذت ببریم
من خصوصیات خودم و سلایق خودم را دارم و پارتنرم نیز آزاد است علایق خویش را داشته باشد
من بفکر تغییر کسی نیستم و فقط روی باورهای خویش کار میکنم
من مستقل از هر جهت با فردی مستقل روابط لذتبخش را تجربه میکنیم
من خود را موجودی ارزشمند میدانم و از این رو نیاز به تایید کسی ندارم
من باورهای سازنده خویش را میسازم و کاری به حرف های اطرافیان ندارم
من روابط با اقوام که در فرکانس من نیستم را محدود میکنم و بجای آنها افرادی وارد زندگیم میشوند که با باورهایم سازگار هستند
من شایسته بهترین روابط هستم و روز بروز در مدارهای بالاتر قرارمیگیرم
نیاز نیست نگران کسی باشم چون به خدا توکل دارم و میدانم خدا حواسش به همه چیز هست
من باور دارم میتوان بهترین رابطه را داشت و در عین حال میتوان در نعمت و ثروت غرق بود و در سلامتی بسر برد
In god we trust