راهکارهای دوره عشق و مودت در روابط برای مسائل مربوط به روابط
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری485MB33 دقیقه
جذب همسر دلخواه
سوال:
طبق حرف های استاد، ما می تونیم تمام شرایط زندگی خود را خلق و هرتجربه ای را در زندگی به وجود آوریم.
یعنی اگر عکسی را ببینم که دوست داشته باشم همسر آینده ام فردی شبیه او باشد، سپس عکس را در جعبه آرزوهایم نگه دارم، در فیلم آرزوهایم قرار دهم و جزو آرزوهایم بنویسم، آیا این اتفاق رخ می دهد؟
اگر نه، بگویید چگونه می توانم همسر دلخواهم را به زندگی ام جذب کنم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
اجازه دهید جمله شما را اصلا ح کنم:
اولاً این موضوع فقط بر طبق حرف های استاد نیست، بلکه قانونی است که خداوند برای اداره سیستم جهان مقرر نموده.
طبق قوانین این سیستم، ما در حال خلق تمامی اتفاقات زندگی مان، به وسیله باورها و فرکانس های مان هستیم. یعنی بر اساس همین قوانین، می شود با ایجاد باورهای قدرتمند کننده و هماهنگ با آنچه که می خواهیم، اتفاقات دلخواه مان را خلق کنیم.
زیرا ما دقیقا مانند یک دستگاه تولید کننده فرکانس هستیم و جهان نیز یک دستگاه مترجم فرکانس است که آن فرکانسها را از ما دریافت و دقیقاً به شکل اتفاق و تجربه، وارد زندگیمان میکند.
هر چیزی که درزندگی ات میبینی، همه آن اتفاقات، آدمها، وسایل، رخدادها و … حاصل فرکانسی بوده که بارها و بارها توسط شما به جهان ارسال شده. این کار توسط باورها و کانون توجه ات انجام گرفته. سپس این جنس از فرکانس، آنقدر تکرار شده که سرانجام، به شکل آن تجربه و اتفاق، خودش را به شما نشان داده است.
به جای پاسخ به سوالی که پرسیده ای: اگر این کار را انجام دهم… یا آن کار را …،
باید بگویم که کارهایی که انجام می دهی، اصلا برای جهان مهم نیست. جهان فقط باورها و فرکانس های تو را می شناسد. همانگونه که استاد عباس منش همیشه بر این موضوع تاکید دارد، در رابطه با خلق اتفاقات زندگی، موضوع اصلا کارهایی که انجام می دهی، نیست. بلکه موضوع باورهایی است که می سازی و فرکانس هایی است که ارسال می کنی.
در تمام آموزش های استاد عباس منش، هرجا صحبت از تلاش برای تغییر می شنوی، منظور تلاش ذهنی برای تغییر باور است.
هرچند وقتی باور تغییر کند، اولین نشانه اش را قطعا در رفتار، عملکرد و واکنش های شما نشان می دهد، اما در نهایت به انجام یک عمل فیزیکی منتهی می گردد.
موضوع باور و فرکانس، خیلی فراتر از نگه داری یک عکس در یک جعبه است. موضوع این است که چقدر به این قانون ایمان داری. موضوع میزان یقین شما به عملکرد این قوانین است.
و همین که این موضوع برایت جای سوال دارد، یعنی چندان اعتقادی به آن نداری.
موضوع فقط اقدام کردن نیست، بلکه کل داستان این است که با چه باوری اقدام می کنی؟!
این دلیل تفاوت نتایج افرادی است که ظاهرا شرایط یکسانی داشته اند. قطعا در میان اطرافیانت، مثالهای زیادی درباره این موضوع داری:
بارها دیده ای دو برادر با تحصیلات و سرمایه یکسان کسب و کاری را شروع، اما یکی از آنها موفق و آن یکی ورشکست شده!
بارها تفاوت تجربه روابط دو خواهر با توانایی و زیبایی یکسان را دیده ای. یکی ازدواجی بسیار موفق اما دیگری ازدواجی بسیار نامناسب را تجربه نموده. حتی گاهی آن یکی که توانایی یا زیبایی اش بیشتر بوده، درگیر رابطه ای نامناسب شده است.
بارها مغازه ها و کسب و کارهایی را دیده ای که یک کار را انجام می دهند، یک کالا را می فروشند، در یک محل مغازه دارند، اما یکی بسیار پرفروش و پر رونق، اما دیگری در حال ورشکستگی است.
و همه اینها نشان می هد که مسئله خیلی مهم تر از عملکرد ماست. مسئله این است که چه باوری پشتوانه این عملکرد است.
این قانونی ثابت برای همه جنبه های زندگی است. از موفقیت مالی، سلامتی تا ایجاد روابط دلخواه.
حتی موضوعی روابط که یک بخش آن آدمی مثل ماست که او نیز فرکانس دارد و با فرکانس ها و باورهایش در حال خلق کردن است نیز با همین قانون مدیریت می شود.
یعنی همیشه افرادی وارد روابط ات می شوند که دقیقاً همجنس باورهایی باشند که درباره روابط ساخته ای.
اگر باور داری دختر یا پسر خوب کم است، خیلی کم با افراد خوب برخورد خواهی نمود.
اگر باور داری که همه آدمها قصدشان سوء استفاده است مگر آنکه خلافش ثابت شود، باز هم با چنین آدمهایی احاطه خواهی شد.
و اگر احساس لیاقت بهترین روابط را داری، قطعا چنین روابطی را تجربه خواهی نمود.
“روابط” بخش مهمی از زندگی ماست زیرا هیچ فردی دوست ندارد در سیاره ای زندگی کند که هیچ آدم دیگری وجود نداشته باشد. هیچکدام از ما به تنهایی از زیبایی ها لذت نمی بریم. دوست داریم آنها را با افرادی شریک شویم که دوست شان داریم.
برای همه ما مهم است که در روابط مان، آرامش را تجربه کنیم.
پس می توان گفت مهمترین توانایی، توانایی ایجاد ارتباط با جهان اطرافمان است که روابط فردی، یکی از انواع این روابط است. خیلی مهم است توانایی ایجاد روابط دلخواه مان را داشته باشیم زیرا اکثر زندگی ما در این روابط می گذرد و نیز مهم تر از همه باید بتوانیم مهم ترین رابطه زندگی مان را بنا کنیم. منظورم رابطه مان با انرژی ای است که آن را خدا نامیده ایم.
اما قبل از هر چیز باید بدانی و ایمان بیاوری که جهان ما با قوانین مشخصی کار میکند. جهانی که بدون هیچ تعصبی، به فرکانس های من پاسخ می دهد.
وقتی چنین درکی از جهان می سازی و تصمیم می گیری با آن قوانین هماهنگ و بر طبق آنها رفتار کنی، تبدیل به مدیر زندگیات می شوی. مدیری که بر همه جنبه های زندگی اش مسلط است:
به گونه ای که نگران هیچ عاملی بیرون از خود نیست.
نگران آدمهایی که میخواهند وارد زندگیاش بشوند، نیست.
نگران آدمهایی که دوست شان دارد اما هنوز در زندگی اش نیستند، نیست.
نگران آدمهایی که نمیخواهد در زندگی اش باشند، اما هنوز هستند هم نیست.
نیازی ندارد برای جلب توجه آدمها، کارهای عجیب و غریب انجام دهد یا برای آنکه دوست داشتنی باشد، در صدد راضی نمودن دیگران بر بیاید. خواسته ها و اولویت هایش را زیر پا بگذارد و به گونه ای رفتار کند که دیگران دوست دارند.
وقتی قوانین کیهانی را درک می کنی، هر جور حساب و کتاب کنی، متوجه می شوی که زندگی قرار است خیلی لذت بخش تر از این حرفها باشد.
وقتی قوانین را درک می کنی، به خوبی این یقین را در قوانین می بینی که می گوید:
تجربه عشق و رابطه ای توام با عشق و مودت، قرار است خیلی سادهتر و لذت بخش تر از این حرفها باشد. برای اینکه جهان قوانین مشخصی دارد و این قوانین، چنین نتیجه ای را پیش بینی می کنند.
ما با جهانی هوشمند و قانونمند روبه رو هستیم. قوانینی که ما را به سمت زندگیای سرشار از عشق و آرامش هدایت می کند. تجربه رابطه عاشقانه به زندگی است، چیزی جدا از این قوانین نیست. برای داشتن این عشق، تنها باید قوانینش را بیاموزی و باورهای مناسب را بسازی.
اگر رابطهای با ویژگیهایی مشخص میخواهی، باید فرکانس مشخص و هم جنس با اساس آن نوع رابطه را ارسال کنی.
زیرا طبق قوانین، تو قدرت تغییر باورها و فرکانس هایت را داری. ضمن اینکه، نه تنها این قدرت را داری که با فرکانسهایت، افراد زندگی ات را انتخاب کنی، حتی این قدرت را داری تا انتخاب کنی آن افراد چه رفتاری با تو داشته باشند.
حتی اگر فردی که با او در رابطه هستی که رفتارش با تو، همان رفتاری نیست که می خواهی، راهش تلاش بیهوده برای تغییر آن فرد یا حتی جداشدن از او نیست. راهش این است که باورهای جدیدی بسازی تا آن باورهای جدید، تجربه ای جدید از آن رابطه را برایت ایجاد نماید، بی آنکه نیاز به تلاش برای تغییر رفتار آن فرد داشته باشی.
این همان جایی است که افراد زیادی درگیرند. آنها تصور می کنند برای تغییر تجربه شان از روابط، باید دیگری را تغییر دهند.
نمی توانند درک کنند که رفتار دیگران با او، دقیقاً مطابق باورهایی است که درباره آن روابط دارد. به همین دلیل نمی تواند باور کند که تنها راه تغییر آن رفتارها نیز، تغییر باورهای خودش است.
برای خیلی از افراد باور کردنش سخت است که تنها عامل تعیین کننده در هر جنبه ای از زندگی، حتی روابط، فقط باورهای ماست.
وگرنه داشتن رابطهای توام با عشق و مودت نه به زیبایی فرد ربط دارد، نه به میزان تحصیلات یا وضعیت خانواده و نه به هیچ ویژگی ی دیگری.
به همین دلیل است که گاهی افرادی را میبینی که در روابطی عالی به سر میبردند و هر طور حساب کتاب می کنی، نمی توانی درک کنی کدام ویژگی ی این فرد این رابطه را جذب نموده.
زیرا در نگاه شما،، آن فرد نه تحصیلات خاصی دارد، نه زیبای منحصر به فردی، نه خانوادهی خاصی و نه مهارت خاصی. اما با اینکه شما از هر لحاظ از او برتر هستی، اما روابط ات به خوبی و زیبایی روابط او نیست. دلیلش این تفاوت را باید در باورهای آن فرد جست، نه در آنچه که از او در ظاهر می بینی.
افراد به صورت سطحی به این چیزها مینگرند زیرا فرکانس چیزی نیست که در ظاهر فرد مشخص باشد به همین دلیل افراد از این ماجرا نتیجه گیریهای نامناسبی دارند و نهایا به این نتیجه میرسند که:
حتماً خدا برای او خواسته و برای ما نخواسته.
حتماً او خوش شانس است و ما بدشانس.
حتماً سرنوشت او اینچنین رقم خورده و سرنوشت من نیز یک جور دیگر
حتماً او به این دلیل که در آن زمان مشخص، در آن میهمانی مشخص بوده، آن فرد مشخص را ملاقات کرده و این رابطه شکل گرفته! و …
این باورها ، فرد را نا امید و مأیوس میکند. زیرا خودش و فرکانسش را در زندگی اش، هیچکاره تلقی می کند اما در عوض، عواملی را مهم میداند که هیچ قدرتی در تغییرشان ندارد.
بنابراین به جای تلاش برای تغییر باورهای خودش، سعی در تغییر آدمهای اطرافش دارد یا در پی تلاشی بیهوده برای انجام کارهای غیر ممکنی مثل “راضی نگه داشتن دیگران” یا “دریافت تایید از دیگران” است.
راهکارهایی مانند:
شرکت در میهمانی با لباسی خاص تر یا آرایشی خاص تر،
انجام جراحی های زیبایی
داشتن خودرویی خاص تر و …
در نهایت هیچ کدام از این راهکارها هرگز جواب نمی دهد. یا اگر به میزان کمی جواب بدهد، بسیار موقتی است به نحوی که اصلا ارزشش را ندارد. دلیلش این است که جهان به تلاش شما اهمیتی نمی دهد. جهان سیستم خودش را دارد و فقط به فرکانسها و باورهای شما واکنش نشان میدهد و نه هیچ عامل دیگری.
هدف استاد عباس منش از تولید دوره عشق و مودت در روابط، آموزش همین قوانین به شماست.
هدف او، راهکارهایی برای ساختن باورهای قدرتمند کننده ای است که شما را به سمت افراد دلخواه و روابط دلخواه و زیبا، هدایت می کند.
در این دوره استاد عباس منش به هر سوالی که ممکن است حتی در ۱۰۰ سال آینده درباره روابط پیش بیاید، پاسخ داده است.
به نظر من، هر فردی قبل از اینکه بخواهد برای روابط آینده اش تصمیمی بگیرد یا اقدام بکند، باید آن باورها را بسازد.
یا هر فردی که می خواهد تصمیمی جدی برای رابطه ای که الان دارد اما از آن راضی نیست، لازم است قبل از هر اقدامی، آن باورها را بسازد و آن قوانین را بداند تا دوباره دچار همان مشکلات موجود در رابطه قبلی اش نشود. تا دوباره درگیر تلاش برای طلاقی دوباره نشود. تا نبیند که مشکلات همواره بر جا مانده و تنها تغییری که در روابط اش رخ داده، فقط اسم فردو قیافه ی او بوده است.
دوره عشق و مودت در روابط، قوانینی را به شما میآموزد که هر فردی برای داشتن یک رابطه زیبا، لازم است بداند.
این دوره به شما در ساختن باورهایی کمک می کند که نتیجهاش ورود یک رابطه زیبا به زندگی ات است.
نتیجه اش ورود شخصی با ویژگی های دلخواه توست.
نتیجهاش دیدن رفتارهای دلخواه، از افرادی است که با آنها در ارتباط هستی.
نتیجه اش عدم نیاز به جلب رضایت دیگران است.
نتیجه اش این است که فردی وارد زندگی ات می شود، که آنقدر مطابق با خواسته ات از آن رابطه است که دیگر نیازی به تغییر هیچ وجهی از او نداری
نتیجهاش این است که همواره آدمهای زندگیات،بهترین وجه از خودشان را به تو نشان میدهند.
پس هر طور حساب کتاب کنیم، همه جوره ارزشش را دارد که قبل از هر اقدامی برای روابط مان، این قوانین را بیاموزیم و این باورها را بسازیم.
چگونه IQ و EQ خود را پرورش دهم؟
سوال:
مسئلهای جدی که من در روابط ام دارم این است که نمی دانم کجا باید چه حرفی را بزنم. خیلی دوست دارم که سنجیده و پخته رفتار کنم. خیلی دوست دارم که حرف هایم به جا و خردمندانه باشد. آدم شوخ طبعی هستم اما گاهی با شوخی در مواقع نامناسب، موجب رنجش دوستان و اطرافیانم می شم.
چگونه می توانم به درجه ای از خودسازی برسم که همواره رفتار مناسب با هر فرد را داشته باشم به نحوی که موجب رنجش دوستانش نشود؟
می دانم که این مسائل به IQ و EQ ربط دارد. چگونه IQ و EQ خود را افزایش دهم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
تا کنون با افرادی مواجه شده ای که همیشه مناسب ترین جمله ها را در بهترین موقعیت ها به کار می برند. به گونه ای که دانایی اش را تحسین نموده و به خود می گوییم:
اگر ما می خواستیم آن را به کار ببریم باید چندین روز به آن فکر یا برنامه ای از پیش تعیین شده برایش می داشتیم…
این افراد بدون استثناء محبوب و مورد قبول هر فردی با هر ویژگی اخلاقی هستند. به نوعی که تمام فامیل و آشنایان، وی را به عنوان فردی دانا و محترم، می شناسند.
اگر چنین افرادی را در طایفه تان بشناسید، مهم ترین ویژگی آنها، این است که افرادی بسیار آرام و صبورند. انرژی شان به شدت مثبت است و به آدم احساس آرامش می دهند.
اگر این موضوع را از دیدگاه قوانین کیهانی برسی نماییم، باید بگویم دلیلش این است که: این فرد به شدت با خودش در صلح است.
این فرد به شدت میان ذهنش و روح، هماهنگی برقرار نموده. این فرد به انرژی ای که آن را خدا نامیده ایم، وصل است.
به همین دلیل رفتارش خداگونه تر است و به نحوی عجیب، درست ، مناسب و به جا رفتار می کند.
و در یک کلام، این فرد همیشه در زمان مناسب، در مکان مناسب است.
همیشه در زمان مناسب، با جملات و عکس العمل های مناسب مواجه است. حرف و عمل اش به جاست و برداشت ما این است که این فرد IQ و EQ بالایی دارد و به این دلیل که قادر به کنترل هیجانات درونش است و می تواند در لحظاتی که سایر آدمها به شدت هیجان زده شده و حرفی را می زنند که موجب رنجش دیگران می شود، از بهترین کلمات ممکن استفاده می کنند.
درست است که این توانایی بسیار بزرگی است و نقش مهمی در موفقیت در هر جنبه ای از زندگی دارد، اما همه ما پتانسیل برخورداری از IQ و EQ بالا را داریم. فقط باید این پتانسیل را بالفعل کنیم و برای رسیدن به این نتیجه، تنها ۲ کار را باید انجام داد:
- شناختن قوانین کیهانی، ایمان به آن قوانین و تعهد برای هماهنگ شدن با آن قوانین.
در این رابطه واقعا دوره ای بهتر از راهنمای عملی دستیابی به آروزها نمی شناسم. این بهترین جایی است که استاد عباس منش ساده، کارا و هنرمندانه، قوانین کیهانی را شرح داده، به گونه ای که تو را تبدیل به بهترین مشاورخود در همه جنبه های زندگی ات می نماید. به تو روش حل مسائل را می آموزد و باورهای را در تو می سازد که همیشه از مسائل ات بسیار بزرگتر باشی.
زیرا روزی نمی رسد که در زندگی ات مسئله ای نداشته باشی. نیازی هم نیست که به دنبال راهی باشیم که مسئله ای پیش نیاید. زیرا این غیر ممکن است. اما تنها کاری که باید انجام دهیم، ساختن باورهایی است که ما را بسیار بزرگتر از مسائل مان نماید.
آنوقت دیگر نیازی به نگرانی درباره چیزی نیست.وقتی آموزه های این دوره را مثل وحی منزل درک می کنی، برای همیشه، از مسائلت بزرگتر می شوی. حتی اگر مسئله ای هم پیش بیابد، تو قادر به حال آن خواهی بود.
- ایجاد هماهنگی میان ذهنمان و روح.
این موضوع مهم ترین اساس آموزش های دوره عشق و مودت در روابط است.
این موضوع، مهم ترین رابطه زندگی ماست. یعنی رابطه میان ذهن مان و روح
رابطه میان ما و خداوند
رابطه میان ما و منبع
یا هر اسمی که می خواهی برایش بگذاری.
همه چیز در زندگی ما بستگی به نوع این رابطه دارد. ایده ها، الهامات، آرامش، نوع روابط انسانی ای که تجربه می کنیم و حتی رابطه مان با ثروت.
هر چه این رابطه کاملتر ساخته شود، یعنی هماهنگی بیشتری با منبع داشته باشی. یعنی هرچه فاصله ذهن مان با روح کمتر شود، ما خداگونه تر عمل می کنیم چون به منبع مان و به روح، نزدیک تر شده ایم.
آنوقت نتیجه اش این خواهد بود که همواره خود به خود در هر شرایطی، بهترین رفتار و واکنش را از خود بروز می دهی بی آنکه بخواهی به خودش سخت بگیری، خودت نباشی یا بخواهی مثل یک ربات، دائماً آنقدر مواظب حرف زدن یا رفتارهایت باشی که آرامش را از خود سلب نمایی.
دو دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، خصوصا جلسات ۷،۸،۹،۱۰
و نیز جلسات ابتدای دوره عشق و مودت در روابط و نیز فصل سوم و ششم کتاب رویاهایی که رویا نیستند، راهنما های کاملی هستند تا شما را به توانایی ای برساند که بتوانی بگویی از IQ و EQ بالایی برخوردار هستی.
به طور کلی، از آنجا که استاد عباس منش، در دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، قوانین کیهانی را متمرکز تر و بصورت پیوسته و کامل آموزش داده، به نظرم اگر می خواهید به نتیجه ای عالی تر از هر دوره ی دیگری برسید، این دوره را همزمان با آن دوره آموزش ببینید. این دوره حکم همان چهار عمل اصلی در ریاضی را دارد و پایه و اساس موفقیت های شما را شکل می دهد.
تفاوت باورها با دانسته ها
سوال:
مدتی است با شما آشنا شده ام و با گوش دادن به فایلهای مصاحبه شما با استاد عباس منش، قانون را فهمیده ام. من با وجود بدهی های زیاد، تصمیم گرفتم روی باورهایم کار کنم تا از شر این اوضاع خلاص شوم. مدتی است که مدام روی باورهایم کار می کنم. بعضی اوقات اوضاع خوب است، بعضی چیزها در زندگی ام بهتر شده، اما برخی اوقات این کار برایم واقعا طاقت فرسا می شود و از باور سازی خسته می شوم، چون هنوز نتوانسته ام به آنچه که مد نظرم است، برسم.
گاهی شرایط واقعا برایم سخت می شود و واقعاً نا امید می شوم زیرا فکر می کنم تا همین جای کار، باید نتایجم خیلی بیشتر باشد و خیلی زودتر از اینها بدهی هایم پرداخت شود.
می خواهم بدانم تا کی باید روی باورهایم کار کنم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
درک جملاتی که نوشته شده، خیلی آسان نیست. منظور شما از کار کردن روی باورهای تان دقیقاً چیست؟
اینکه می گویی روی باورهایم کار می کنم، باید برای خودت مشخص کنی که:
دقیقا چه کارهایی را انجام داده ام؟ انجام چه کارهایی را متوقف ساخته ام؟
چه عادت هایی را ایجاد نموده ام و چه عادت هایی را از زندگی ام حذف کرده ام؟!
چه ایده هایی از عملی ساخته ام و از ادامه چه کارها و چه رفتارهایی منصرف شده ام؟!
چه باورهایی را ساخته ام؟
چه باورهای مخرب و محدود کننده ای را در خود از بین برده ام و چگونه این کار را انجام داده ام و نیز چه قدمهایی را برای تغییر اوضاع ام برداشته ام؟
و این باورها موجب شده تا دست از چه نگرانی هایی بردارم یا روی چه ترس هایی پا بگذارم و این باوها چگونه خودش را در رفتارهایت نشان داده است؟!
باید این سوالات را بپرسی و آن باورهایی را که می گویی با پاسخ دادن به این سوالات، صادقانه محک بزنی.
دوست دارم قبل از پرداختن به موضوع این سوال، یادآور شوم که باورهایی که تاکنون ساخته ای، تا همین جای نتایج را جواب داده است.
اگر واقعاً روی باورهای مان کار کنیم، قطعا نتایجی می آید و قطعا در زندگی شما هم آن نتایج بوجود آمده و به خواسته های ریز و درشت زیادی رسیده ای، اما از آنجا که آنها الان برایت بدیهی شده اند، نمی توانی آنها را ببینی! زیرا
یعنی الان آن دست آوردها که قبلا برایت مهم بود، الان یک موضوع کوچک و بدیهی است چون آن را داری.
موضوع این است که همراه با ما، خواسته های ما نیز رشد می کند و به محض اینکه آن خواسته های بزرگ کنونی نیز آنقدر در نظرت بدیهی و کوچک شود که دیگر مثل یک رویای بزرگ به نظر نرسد، وارد زندگی ات می شود.
بنابراین، باورهای کنونی ات تا همین نتایج را جواب داده و اگر اگر نتیجه ای بزرگتر می خواهی، باید باور قدرتمند کننده تری ایجاد نمایی
باور ساختن یعنی کنترل ورودی های ذهن، به گونه ای که فقط ورودی هایی را وارد ذهنت نمایی که شما را به احساس خوب برساند. به نظر شما آیا این کار سخت و زجر آور است؟
این موضوع مثل این است که بگویی:
نگاه کردن به گل های رز بسیار زیبا و خوشبو، برای من کار بسیار زجر آوری است. من خیلی خودم را کنترل می کنم که در لحظاتی که با این مناظر مواجه می شوم، به اعصابم مسلط باشم و آنها را تحمل کنم!
اگر مسیر کارکردن روی باورهایت برای شما مسیر زجر آور است، یعنی اصلا روی باورهایت کار نمی کنی.
شاید شما اطلاعات و آگاهی های خوبی درباره باورهای قدرتمند کننده کسب نموده باشی، اما به این معنا نیست که باورهای قدرتمند کننده ای نیز ساخته باشی.
وقتی ” اطلاع داشتن رباره باورهای قدرتمند کننده” را با “ساخته شدن باورهای قدرتمند کننده” یکی می دانی، در تله می افتی زیرا انتظار داری فقط به خاطر دانستن قانون، همه چیز خیلی سریع تغییر کند.
نباید باورهایت را با دانسته هایت یکی بدانی
نباید انتظار داشته باشی به اندازه اطلاعات ات نتیجه بگیری. زیرا این تله ای است که اصلا اجازه نمی دهد قدمی برای تغییر آن باورها برداری، در نتیجه با کمی تلاش در این مسیر، با این سوالات مواجه می شوی که:
خواسته من کجاست و چه زمانی به آن می رسم؟
این روند تا کجا ادامه دارد؟
یعنی وقتی دانسته هایت را با باورهایت یکی می دانی، کم کم ناامید شده و به این نتیجه می رسی که قانون برای تو جواب نمی دهد .
ما در جهانی زندگی می کنیم که مبتنی بر باور و فرکانس است. جهان کاری به دانسته های شما ندارد، جهان فقط باور و فرکانس را می شناسد.
رابطه تو و جهان یک دستگاه گیرنده و فرستنده است.
جهان کاری ندارد چقدر زمان گذاشتی. چند ساعت کار کردی، جهان به ساعت های کاری ات پاداش نمی دهد جهان جواب فرکانس هایت را می دهد.
جهان دانشگاه آزاد در ایران نیست که پس از 4 سال بالاخره تمام شود و مدرک گرفته شود، جهان با فرکانس کار می کند. زبان گفتگوی تو و جهان، فرکانس است.
این را درک کن که منظور از رسیدن به خواسته، یعنی وارد شدن به مدار خواسته و برخورد با خواسته در آن مدار.
زیرا میان شما و خواسته ات یک فاصله فرکانسی است و این فاصله فرکانسی به وسیله ساختن باورهای قدرتمند کننده ای باید پر شود که مهم ترین نشانه اش، لذت بردن از تمام لحظات این فرایند است به گونه ای که تجربه این احساس برایت حتی از نتیجه نهایی ارزشمند تر باشد و بتوانی آن را بزرگترین نتیجه بدانی. منظور م لذتی است که در هر لحظه از این مسیر می بری.
شناختی که از قانون درک می کنی، احساس کنترلی که درباره زندگی ات پیدا می کنی، جهان قانونمندی که همه چیز را برایت عادلانه می کند و… همه اش لذت بخش است.
اگر فرکانس و باور را با اطلاعات ات اشتباه بگیری، سردرگم می شوی چون نمی خواهی تکامل ات را طی کنی. زیرا انتظار داری حالا که باورهای قدرتمند کننده درباره ثروت را می دانی (در حالیکه آن باورها را فقط می دانی، نه اینکه آنها را ایجاد نموده باشی)، نتایج زندگی ات هم مثل همان اطلاعات باشد. در حالیکه جهان مسیر خودش را دارد.
پس دو نکته مهم را به خودت یاد آور شو:
اولاً باور یک دکمه نیست که با کلیک ایجاد شود. باور یعنی تکرار و تکرار و تکرار ورودی های مناسب به ذهن تا جاییکه آن ورودی ها به صورت عادت و به صوت ناخودآگاه، جایگزین رفتارهای قبلی ات شود.
یعنی اگر قبلاً دیگران را مقصر اوضاع بهم ریخته زندگی ات می دانستی، الان دیگر اصلا چنین نگاهی نداشته باشی!
اگر قبلاً مدام نگران آینده ات بودی، الان نگرانی ات بسیار بسیار کم باشد به واسطه اینکه باور داری می توانی با فرکانس قدرتمند کننده ی الانت، تجارب عالی ای در آینده داشته باشی و دلیل این باور، از فرایند کارکردن روی باورهایت لذت می بری.
و به دلیل این نوع نگاه و به دلیل لذتی که در فرایند تغییر باورهایت تجربه می کنی، به قول معرف ” زمان پرواز می کند” “اصلا زمان را نمی فهی” که بخواهی نگران آینده باشی. یعنی وقتی برای نگرانی درباره آینده، نداری!
یادت باشد که باورهایی که تا الان ساخته ای، تا همین جای نتایج را در زندگی ات جواب داده است. زیرا مهم ترین راه تشخیص باور از طریق تجارب زندگی است. بنابراین اگر نتایج بزرگتری می خواهی، باید باورهای قدرتمند کننده تری بسازی.
موضوع دوم این است که:
برای قوانین کیهانی،اصلاً مهم نیست که چقدر اطلاعات کامل و مهمی کسب نموده ای، بلکه مهم این است که:
چه مقدار از آن اطلاعات را باور داری!
چقدر از آن اطلاعات تبدیل به عادت های رفتاری ات شده است.
زیرا وقتی دانسته ات را تبدیل به عادت رفتاری ات نمایی، آنوقت یاد میگیری که چگونه تمرکز را بر خواسته ات بگذاری و نه ناخواسته ات. نشانه توجه به خواسته ها، قطعا احساس خوب است و همه آدمها مشتاق ماندن در احساس خوب هستند. اصلا تمام کارهایی که بشر انجام می دهد، فقط برای تجربه احساس بهتر است.
اما وقتی از کارکردن روی باورهایت لذت نمی بری، یعنی اصلا روی باورهایت کار نمی کنی.
احساس بد (نگرانی، غم، عصبانیت، خشم، ترس، ) نشانه ی حضور در مدار ناخواسته ات.
اگر همزمان که روی باورهایت برای تجربه استقلال مالی کار می کنی، نگران بدهی هایت هم هستی!، اگرهمزمان که می خواهی خودت را دوست داشته باشی، به یاد می آوری که هیچ رابطه عاشقانه ای نداری، اگر همزمان که به استقلال مالی فکر می کنی، از نداشتن کرایه خانه مستاصل می شوی، یعنی هنوز آن اطلاعات تبدیل به عادت های رفتاری ات نشده اند.
یعنی دقیقاً در حال توجه به کمبودها و ناخواسته هایت هستی و دقیقاً به جای ایجاد باورهای قدرتمند کننده، در حال تقویت باورهای محدود کننده قبلی هستی.
به همین دلیل دوباره خودت را در مدار ناخواسته ها نگاه می داری و به حرکت در آن مدار ادامه می دهی و دوباره با شرایط ناخواسته، کمبودها و نگرانی های بیشتری مواجه می شوی.
به این سوالات صادقانه جواب بده:
فاصله میان شما و خواسته ات با احساس خوب پر می شود. زیرا احساس خوب نشانه ی این است که ذهن در حال تغذیه با ورودی هایی است که موجب ساختن باورهای قدرتمند کننده و هماهنگ با خواسته می شود.
بنابراین، آیا “داشتن احساس خوب” و “ماندن در احساس خوب”، برای تجربه خواسته ات، بهایی گزاف است؟
آیا فردی در جهان وجود دارد که از داشتن احساس خوب و لذت از زندگی، شاکی باشد؟
مثلاً با حالت گلایه، بپرسد: تا کی باید لذت ببرم؟!
آیا شما یک برنامه زمانی مشخص، مثل ساعات کار اداری، برای لذت بردن ات تعیین نموده ای؟
مثلاً می گویی:
از ساعت 1 تا 5 لذت می برم. سپس وقتی این زمان به پایان رسید، می گویی: “خوب خدارو شکر این هم تموم شد. حالا آزادم هر کاری که دوست دارم انجام بدم؟”
تفاوت بسیار بزرگی وجود دارد میان اطلاعاتی که از قوانین کیهانی کسب نموده ای و باورهایی که درباره آن قوانین ساخته ای و این تفاوت را به راحتی می توانی در رفتارت پیدا کنی و سپس در تجربه های زندگی ات!
عامل نتایج تو به اندازه باورهای توست، نه اطلاعاتی که داری. جهان به اطلاعات تو کاری ندارد، برایش مهم نیست که چقدر می توانی درباره قوانین خوب صحبت کنی. جهان فقط باورهایی که ساخته ای و فرکانس هایی که ارسال نموده ای را می شناسد و به آنها پاسخ می دهد. زیرا زبان درخواست از جهان، زبان فرکانس است.
هر فرکانسی که ارسال شود، توسط جهان ترجمه و بدون هیچ تغییری به زندگی ات بر می گردد. پس نمی توانی منتظر نتیجه دانسته هایت باشی. تا زمانیکه آن دانسته ها تبدیل به عادات رفتاری ات نشوند و مثل وحی منزل آنها را باور نکنی، آنها هرگز به فرکانس های غالب، تبدیل نخواهند شد.
و تا زمانیکه این آگاهی ها را تبدیل به فرکانس های غالب خود ننمایی، هرگز تغییری در نتایج ات نخواهی داشت.
زیرا “نتیجه ساختن یک باور قدرتمند کننده ی جدید”، بسیار متفاوت است از “کسب اطلاعات بسیار کامل و جدید درباره یک باور قدرتمند کننده”.
دوست دارم تأکید کنم، اگر ساختار این جهان فرکانسی را بشناسی و باورش کنی، دیگر هرگز دچار تله دانسته هایت نخواهی شد.
قدم اول این است:
قبول کن تمام آنچه که درباره تغییر باورها، موفق به ساختنش شده ای، خودش را در تجربه زندگی ات نشان داده است. زیرا اولین نشانه تغییر باور، تغییر نتایج زندگی است. به اندازه ای که باور ساخته می شود، نتیجه جدید وارد زندگی می شود. هرچه باور قدرتمند کننده تر می شود، نتایج هم بزرگتر می شود.
اگر نتیجه بهتری از آنچه که اکنون هست می خواهی، یا از نتایج کنونی ات راضی نیستی، باید باور قدرتمند کننده تری بسازی. این قدم اول است
تنها در این صورت است که قادر می شوی به جای ناامید شدن و گفتن این جمله که: پس کی آن نتایج می آیند؟ یا قانون برای من جواب نمی دهد!، سعی در ایجاد باورهای قدرتمند کننده تری نمایی که با فرکانس های قدرتمند کننده تر، نتایج بهتری برایت به ارمغان بیاورد.
این عادت را در خود ایجاد نما که همواره اتفاقات زندگی ات را با فرکانس ها و باوهایت تفسیر نمایی، نه با دانسته هایت.
از”احساسی که تجربه می کنی” خود، به عنوان یک شاخصِ مطلق، برای بررسی ورودی های ذهنت و کانون توجه ات درباره هر موضوعی، کمک بگیر.
احساسی که در هر لحظه تجربه می کنی، به تو کمک می کند تا بدانی هر لحظه در حال توجه به چه چیزی هستی و چه فرکانسی را ارسال می کنی. فرکانس خواسته ها یا فرکانس ناخواسته ها!
این موضوع کلید باور سازی است
این موضوع کلید کنترل ذهن است
این موضوع مهم ترین کار زندگی ماست
و هر فردی در هر جای جهان توانسته به هر موفقیتی برسد، قطعا و قطعا به خوبی از عهده این یک کار برآمده است:
خواه فوتبالیستی که در میدان مسابقه با کنترل ذهنش موفق به به ثمر رساندن یک گل می شود.
خواه مدیری که با کنترل ذهنش در شرایط به نظر بحرانی، موجب ساختن فرصت و بازار از مسئله ای می شود که بر سر راهش قرار گرفته
خواه فردی که با کنترل ذهنش در شرایطی که احساس می کند رابطه عاشقانه اش در حال نابوده ای است
خواه فردی که با کنترل ذهنش در شرایطی که به نظر می رسد سلامتی اش در خطر است، اجازه می دهد تا بدنش دوباره خودش را هماهنگ کند و دوباره سلامت شود.
این کار “هماهنگی میان ذهن و روح” نام دارد.
هرچه فاصله میان ذهن مان و روح کمتر باشد، یعنی باورهای قدرتمند کننده ای ساخته ایم. یعنی توحیدی تر شده ایم. یعنی با قوانین خداوند هماهنگ تر شده ایم. به همین دلیل است که می توانیم خداگونه تر عمل نماییم. می توانیم به جای حسادت، تحسین کنیم، به جای نگرانی، فراوانی ها را ببینیم، به جای خشم، حسن خلق داشته باشیم
به جای ترس، ایمان داشته باشیم
به جای نفرت، عشق بورزیم و به همین دلیل، ثروت، سلامتی، عشق و آرامش بیشتری را نیز وارد زندگی مان می کنیم
این کلید تغییر باورهاست.
موضوع “هماهنگی میان ذهن و روح” را استاد عباس منش در جلسات اولیه دوره عشق و مودت در روابط مفصلا توضیح داده اند.
دلیل اینکه چندین جلسه اول این دوره به این موضوع اختصاص داده شده است، این است که اولین کار زندگی ما این است که مهم ترین رابطه زندگی مان یعنی رابطه ذهن با روح، یعنی رابطه مان با نیروی هدایت گر درونی را درست کنیم
مهم ترین رابطه زندگی تو، رابطه میان ذهنت و روح است. میزان رضایتی که در زندگی ات از روابط ات داری، دقیقاً به اندازه میزان این هماهنگی است:
رابطه با خدا، رابطه با استقلال مالی و ثروت، رابطه ات با فردی که عاشقش هستی، همکاران، فرزندان، رابطه با سلامتی و …
وقتی این هماهنگی ایجاد می شود، قادر است تمام روابط زندگی ات را مدیریت کند.
مهم ترین وظیفه تو، ایجاد هماهنگی میان ذهنت و روح است.
“کانون توجه تو”، اسلحه قدرتمندی برای این کار است. اسلحه ای که می توانی با کنترل آن، زندگی ات را بسازی یا با رها کردن آن، زندگی ات را نابود نمایی.
اولین قدم را با کنترل کانون توجه ات نسبت به موضوعات مختلف در هر لحظه شروع کن.
جلسه پنجم و ششم دوره جهان بینی توحیدی، تبحر در این موضوع را استادانه به شما می آموزد.
اولین و ثابت ترین نتیجه “توانایی کنترل ذهن” و هماهنگ شدن با روح “نیروی هدایت گر درونی” تجربه احساس خوب است!
پس احساسی که در هر لحظه تجربه می کنی را به عنوان یک شاخص درباره هر موضوعی قرار بده
احساسی که در هر لحظه داری، به تو می گوید که در هر لحظه چقدر میان ذهنت و روح هماهنگی وجود دارد و باید منتظر ظهور چه نتیجه ای باشی. یعنی با توجه به احساسی که از “توجه به هر موضوع خاص” تجربه می کنی، می توانی به این سوالات پاسخ دهی که:
آیا در حال توجه به “داشتن خواسته ام” هستم یا نداشتنش؟
آیا رفتاری که الان انجام می دهم، ناشی از یک باور قدرتمند کننده است یا باوری محدود کننده؟
آیا به “خواسته ها” اجازه ورود داده ام یا بوسیله توجه به این موضوع، راه را برای ورود ناخواسته های بیشتر، باز کرده ام؟
درک هیچ موضوعی، مهم تر از “درک رابطه میان ذهنت و روح” نیست. احساسی که تجربه می کنی، همیشه تو را از نوع این رابطه و فاصله ی فرکانسی ای که میان ذهنت و روح وجود دارد و میزانی توانایی که در کنترل نجواهای ذهنت کسب نموده ای، مطلع می کند.
هرچه احساس بهتری داشته باشی، یعنی بیشتر به نیروی درونی ات اجازه هدایت را داده ای و هرچه احساس بدتری داشته باشی یعنی کنترل اوضاع در دست شیطان ذهن قرار گرفته و اکنون او سکان دار است.
وقتی فرمان را به نجواهی ذهن می سپری، یعنی در حال ارسال فرکانس هایی به جهان هستی که نتیجه اش را دوست نداری. هرچه این فرمان در دست “نیروی هدایت گر درونی ات باشد، یعنی فرکانس های قدرتمند کننده تری را به جهان ارسال نموده ای که نتیجه اش ورود خواسته های بیشتر، به زندگی ات است.
و مهم تر از همه، وقتی به شناخت کاملتری از “میزان هماهنگی میان ذهنت و روح می رسی، یعنی به شناخت کامل تری از خودت رسیده ای، که تو را قادر به تفسیر فرکانس هایی می سازد که در هر لحظه به جهان ارسال می کنی.
آنوقت می توانی بر اساس این تفسیر، نتایجت را پیش بینی نمایی. در نتیجه، نه تنها دیگر این سوال برایت پیش نمی آید که “کی به خواسته ام می رسم؟”،
بلکه اگر متوجه شدی نتیجه ی پیش بینی شده، مورد دلخواه تو نیست، سریعاً شروع به تغییر کانون توجه و تغییر ورودی های ذهنت نموده و فرمان را از دست نجواهای ذهن می گیری و به دست نیروی هدایت گر درونی ات می فرستی.
این توانایی به وسیله عمل کردن به تمام آنچه استاد عباس منش در تک تک دوره هایی مثل جهان بینی توحیدی، دوره عشق و مودت در روابط و دوره شگفت انگیز راهمنای عملی دستیابی به آرزوها، مفصلا و قدم به قدم بی هیچ کم و کاستی توضیح داده است.
آگاهی های این دوره ها آنقدر راهگشا است که نه فقط زندگی شما، بلکه حتی زندگی نسل شما را نیز می سازد و بهترین یادگار شما برای نسل های آینده تان هم می شود.
اجرای تمام جملاتی که در این دوره ها می شنوی، یعنی همان ورودی ها و غذاهای مناسبی که باید ذهن مان را با آن تغذیه کنیم.
این یعنی پیشگیری از وقوع هزاران اتفاق ناخواسته در زندگی ات.
این یعنی احساس آزادی ناشی از کنترل داشتن بر تمام جنبه های زندگی.
قانون برانگیختگی در روابط و نقش آن در تجربه روابط دلخواه
سوال:
قانون بر انگیختگی در روابط چگونه و به چه شکل می تواند دیدگاه یک فرد نسبت به ما یا دیدگاه ما نسبت به یک فرد را تغییر دهد به گونه ای که حتی رفتاری متفاوت از همیشه و حتی متفاوت از عادت های همیشگی مان از خود بروز دهیم؟
مثلا:
اگر همسر من معتقد باشد که من آدمی بد دهن هستم و بر این موضوع تمرکز نماید، آیا این تجربه را از من که همسرش هستم، جذب می کند؟ یا از دیگران؟
(حتی با وجود اینکه یکی از مهم ترین ارزش ها برای من این است که بد دهن نباشم و روی این موضوع آنقدر کار کرده ام که کاملاً بر آن مسلط هستم)
جواب خودم “نه” هست چون من با اگاهی خودم تصمیم میگرم بد دهن نباشم یا کلا خشونت و رفتار بدی نداشته باشم. پس آیا این تجربه را از افراد دیگری جذب می کند؟
با اگر همسرم معتقد باشد که من توجهی به او ندارم، در صورتی که اینطور نیست. می خواهم بدانم که طبق قانون برانگیختگی در روابط، چه اتفاقی می خواهد رخ دهد تا من چنین احساسی درباره همسرم داشته باشم. یعنی نگاه او موجب تغییر چه ویژگی هایی در نگاه من نسبت به او می شود و چگونه ویژگی های رفتاری من را تغییر می دهد؟
به طور کلی سوالم این است که ما چگونه می توانیم به کمک قانون برانگیختگی در روابط، خصوصیاتی را از افراد جذب کنیم که اصولاً جزو ویژگی ها و طبیعت رفتاری آن افراد نیست(حال می خواهد ویژگی های خوب باشد یا ویژگی های بد!)
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
نکته بسیار مهمی درباره آنچه که از استاد عباس منش پیرامون قوانین کیهانی می آموزی وجود دارد که راز اصلی موفقیت های ما و دلیل اصلی تفاوت نتایج افراد از آموزش های یکسان است. یعنی دلیل اینکه افراد از آموزش های یکسان استاد عباس منش، نتایج متفاوتی کسب می کنند، میزان درک آنها از اساس قوانین و باور و ایمان به آن است است. باوری از جنس وحی منزل که موجی اقدام می شود.
یعنی موجب می گردد همواره متعهد به اجرای آن اساس در تمام جوانب زندگی شان باشند.
بنابرین برای اینکه بتوانی از این آموزش های به بهترین نتیجه برسی، همیشه این اصل و اساس را در پس زمینه ذهنت نگاه دار که:
هرگز نخواه قوانین کیهانی را درباره یک موضوع مطلق، یک فرد مطلق و به شیوه ای مطلق اجرا کنی.
یعنی نمی توانی بگویی:
من می خواهم به کمک قوانین کیهانی یک رابطه توام با عشق را با (مریم، علی، حسن، زهرا یا …) تجربه کنم. اما می توانی بگویی من می خواهم به کمک قوانین کیهانی باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط بسازم که موجب شود فردی وارد رابطه ام شود که نتیجه ارتباط با او تجربه عشق و مودت باشد.
نمی توانی بگویی من می خواهم به کمک قوانین، ازطریق این شغل خاص یا اجرای این ایده خاص در این شغل یا فروش این محصول خاص، به استقلال مالی برسم.
اما می توانی بگویی من می خواهم با ساختن باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرین، به سمت راه کارها، ایده ها و فرصت هایی هدایت شوم که نتیجه اش تجربه استقلال مالی است.
منظورم این است که درباره فرایند اجرای یک هدف به وسیله قوانین کیهانی، بسیار رها باش. نشانه ی این رهایی باید خود را در احساس خوبی که داری نشان دهد. یعنی باید کمک کند تا از مسیر اجرای این فرایند، لذت ببری به گونه ای که فرصتی برای نگرانی درباره نتیجه نهایی نماند.
همانگونه که رانندگی در یک جاده بسیار زیبا، زمان را از یادتان می برد. به گونه ای که حتی متوجه نمی شوید کی به مقصد رسیدید!
نمی توانی بگویی من می خواهم به کمک قوانین کیهانی از طریق این برنامه خاص، به آن هدف خاص برسم، اما می توانی بگویی من می خواهم با اجرای قوانین کیهانی به مسیر برنامه ها، ایده ها و راه کارهایی هدایت شوم که نتیجه اش تحقق این هدفم باشد.
این یعنی چسبیدن به نتیجه و چسبیدن به چگونگی!
منظورم این است که موضوع “نچسبیدن به نتیجه نهایی و رهایی درباره آن خواسته) را باید در باره هر موضوع و هدفی، همواره در پس زمینه ذهن داشته باشی. این مسئله درباره قانون برانگیختگی در روابط هم صادق است.
کار شما این است که اصل و اساس این قانون را درباره خودت اجرا کنی و دیگران را از این معادله خارج نمایی. یعنی لازم است در کنار قانون برانگیختگی در روابط، سایر قوانین را نیز لحاظ نمایی. مثل کاری که در ریاضیات انجام می دهی.
در ریاضیات همیشه شما در حال استفاده از 4 عمل اصلی (جمع، تفریق، ضرب، تقسیم) هستی. حتی در پیشرفته ترین حالت.
خواه محاسبه چند معادله ساده باشد یا موضوعات پیشرفته تر مثل انتگرال یا دیفرانسیل، مشتق یا توابع.
خواه محاسبه حجم های ساده مثل مخروط و استوانه باشد یا موضوعات پیشرفته تر مثل هذلولی ها.
در هر صورت هرچه به سمت ریاضیات پیشرفته حرکت می کنی، باز هم این 4 عمل اصلی را انجام می دهی. اما به دلیل مهارت و اشراف بیش از حد به این 4 عمل اصلی، آنقدرحرفه ای تر و ناخودآگاه تر از این 4 عمل اصلی استفاده می کنی، که گاهی متوجه حضور آنها نمی شوی. زیرا تمرکز شما به موضوعی مثل انتگرال و … است.
این اتفاق دقیقاً درباره نحوه اجرای قوانین کیهانی در جنبه های مختلف زندگی مان نیز رخ می دهد.
دلیل اینکه گاهی فکر می کنیم افراد دیگر نیز همان کارهایی را انجام داده اند که ما انجام داده ایم، اما نتایج آنها بهتر از نتایج ماست، این است که آنها به خاطر اجرای بیش از حد قوانین، آنقدر اصل و اساس قوانین را خوب درک کرده اند که درباره اجرایش به شهود رسیده اند و به صورت ناخودآگاه، همیشه آن را لحاظ می کنند.
اما از آنجا که ما به اندازه آنها به اصل و اساس قوانین مشرف نشده ایم، این موضوع را را در این معادله، محاسبه نمی کنیم و فکر می کنیم یک جای کار درباره قوانین ایراد دارد و نه درباره شیوه ما در اجرای قوانین.
اصل قوانین “توحید عملی است”
توحید عملی یعنی اینکه بپذیریم تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء حاصل باورها و فرکانس های خودمان است. همه درکی که از سایر قوانین خواهی داشت، همه راهکارها و همه اقداماتی که در مسیر تغییر زندگی ات انجام خواهی داد، پس از درک این اصل اساسی قرار می گیرد.
یعنی اگر تلاش می کنی تا باورهای اساسی مثل ” باور فراوانی”، “باور احساس لیاقت”، “باور اینکه خداوند بیشتر از ما دوست دارد که ثروتمند باشیم” را بسازی یا “تلاش می کنی تا بوسیله “ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح” به مسیرهای بهتری هدایت شوی و نتایجی بهتری را تجربه نمایی، همه این تلاش ها در راستای ایمان به این اصل اساسی است که استاد عباس منش آن را “توحید عملی” نامیده است.
زیرا شما فهمیده ای که زندگی تو حاصل باورهای خودت است. به همین دلیل تلاش می کنی بوسیله ساختن باورهای قدرتمند کننده تر، زندگی بهتری در تمام جنبه ها برای خودت رقم بزنی.
اگر به این نتیجه نرسیده بودی، هرگز تلاشی برای ساختن باورهایت نداشتی!
بنابراین، هرچه در قوانین کیهانی پیش می روی و به موضوعات ریزبینانه تری درباره قوانین مثل ” قانون برانگیختگی در روابط” می رسی، باز هم همواره میزان موفقیت شما در اجرای موفقیت آمیز آن قانون خاص نیز، بستگی دارد به:
“به خاطر داشتن و اجرای قوانین اصلی مثل ” قانون رهایی از نتیجه و نچسبیدن به نتیجه “، “قانون احساس خوب= اتفاقا خوب” ” و…
در واقع، پیش زمینه ای که درباره قانون برانگیختگی در روابط باید در ذهن ات ایجاد شود، موضوع ” ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح” است.
وقتی بتوانی موضوع “هماهنگی میان ذهن و روح” را در کنی، آنوقت موفق می شوی، “قانون رهایی از نتیجه” و “نچسبیدن به خواسته” یا “رها شدن از چگونگیِ رسیدن به آن خواسته” را با موفقیت اجرا نمایی.
همانگونه که وقتی موفق به درک کامل جمع و تفریق می شوی، می توانی ضرب و تقسیم را نیز درک نمایی و …
“موضوع برانگیختگی در روابط”، با اینکه یک اصل و عامل مهم در تجربه عشق و مودت در روابط است اما در جلسه 11 دوره راهنمای علمی دستیابی به آرزوها که جزو جلسات نهایی این دوره محسوب می شود، آموزش داده شده است.
مهم ترین دلیل که این موضوع مهم در جلسات ابتدایی نیامده، بلکه در جلسات انتهایی به آن پرداخته شده، مشابه موضوع ریاضیات و پیش نیازهای آن است.
لازم است ابتدا اصول و اساس هایی را بیاموزی که پیش نیاز درک و استفاده از قانون برانگیختگی در روابط است.
همانگونه که در ریاضیات، ابتدا 4 عمل اصلی را می آموزی و آنقدر تکرار می کنی که هرگز فراموش تان نمی شود و با این کار، برای آموختن مسائل پیشرفته ریاضی آماده می شوی.
برای درک قانون برانگیختگی در روابط و اجرای صحیح آن، لازم است موضوعات مهمی مثل ” هماهنگی میان ذهن و روح” و … که در جلسات اولیه دوره عشق و مودت در روابط، آموزش داده شده و ساعت ها و جلسه ها به این موضوع مهم اختصاص داده شده، را بیاموزی و اجرا کنی تا وجود شما آماده شناخت و درک این قانون شود و بتواند به درستی آن را اجرا نماید.
تمام آنچه که در جلسات قبل از این موضوع، در دوره عشق و مودت در روابط آموزش داده شده، پیش نیاز درک این قانون و اجرای صحیح آن است.
دلیل اینکه دوره های استاد عباس منش عموماً به صورت جلسات مجزا ارائه نمی شود، همین موضوع است. تفاوت شنیدن آموزش های یک جلسه از یک دوره و نتیجه گیری فقط بر اساس همان تک جلسه از دوره، تفاوت میان موفقیت و شکست است.
زیرا موجب برداشت ناقص از قوانین می شود و شما را از مسیر اصلی دور می سازد.
بنابراین، می توانم بگویم که راه آموختن ” قانون برانگیختگی در روابط”، فقط شامل جلسه 11 این دوره که در این جلسه مشخصا درباره اش صحبت شده، نیست. بلکه شامل آموختن تمام جلسات این دوره می شود.
یعنی نمی شود موارد این جلسات را جدا از هم تلقی نمود.
گاهی لازم است بدون وقفه، آموزش های چند جلسه را گوش دهی. گاهی برای درک یک موضوع در یک جلسه، لازم است جلسات قبلی را فهمیده باشی.
زیرا ممکن است درک یک قانون خاص در یک جلسه، نیاز به باورهایی داشته باشد که باید به وسیله آموزش های جلسات قبلی، ساخته باشی و تمریناتش را انجام داده باشی، تا آن نگاه در ذهنت ایجاد شود و ذهنت آماده پذیرش آن موضوع خاص بشود.
زیرا شما نمی توانید یک بخش از پیام را که با باورهای آن لحظه تان منطبق است، بپذیری و مابقی آن را نادیده بگیری. بلکه برای موفقیت، لازم است همه پیام را بشنوی و بپذیری.
تمام جلسات این دوره قانون برانگیختگی در روابط را به شما می آموزد، نه فقط یک جلسه از آن.
تمام جلسات این دوره به شما “اهمیت ایجاد هماهنگی میان ذهن تان و روح” را می آموزد، نه فقط جلسات ابتدایی این دوره که مشخصاً درباره آن موضوع صحبت می شود.
به همین دلیل، اگر واقعا قصد درک این قانون را داری تا بتوانی به واسطه اجرای آن، روابط عالی تری تجربه نمایی، تنها راه، جدی گرفتن و عمل کردن به تمام آنچه است که استاد در جلسات این دوره به شما آموزش می دهد.
بدون اینکه بخواهی بخشی از آن را بپذیری و انجام دهی، و بخشی را که مخالف باورها و عقایدت است، نپذیری و حذف نمایی.
در واقع، آنجا که نمی توانی موضوعی را به راحتی قبول نمایی، آبشخور مسائل و مشکلات شماست. روزنه ای است که شیطان ذهن از طریق آن رسوخ می کند و تغییر باید از همان جا صورت بگیرد.
دلیل سوء برداشت شما درباره قانون برانگیختگی در روابط نیز همین موضوع است. باید اول از همه تمام جلسات دوره عشق و مودت در روابط با کار کنی و پیش نیازهای نگاه بر اساس این قانون را بسازی.
موضوعی مثل ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح، فقط روابط بین فردی را بهبود نمی بخشد، بلکه تمام روابط زندگی ات را بهبود می بخشد. کمک می کند تا در زمان مناسب در مکان مناسب باشی
در زمان مناسب رفتار مناسبی را بروز دهی. در زمان مناسب، در مکان مناسب، حرف های مناسبی را بزنی.
روابط ات با سلامتی، ثروت و … به وسیله ایجاد این هماهنگی، مدیریت می شود زیرا هرچه این هماهنگی ایجاد می شود، خداگونه تر می شوی. یعنی باورهایت خداگونه تر می شود. مثل خداوند می توانی ثروت و فراوانی را در همه چیز ببینی و آنها را وارد زندگی ات نمایی.
وقتی این هماهنگی ایجاد می شود، آنوقت خیلی از مسائل خود به خود حل می شود و درکی اساسی نسبت به قانون برانگیختگی در روابط در وجودت شکل می گیرد که تو را هدایت می کند. به شکلی که متوجه می شوی نباید قوانین را درباره شخصی غیر از خودت اجرایی نمایی.
اگر اصل و اساس یعنی “هماهنگی میان ذهن و روح” را ایجاد نمایی، قانون برانگیختگی در روابط خود به خود برایت کار می کند و خود به خود سرویس و خدماتش را در زندگی شما ارائه می دهد.
زیرا قرار نیست شما به وسیله قانون برانگیختگی در روابط، شخصی را از پایه و اساس تغییر دهی. این کار با اصل و اساس قوانین مغایرت دارد. بلکه قرار است شما به وسیله این قانون، به مسیر آدمهایی هدایت شوی و ویژگی های رفتاری را تجربه کنید که دوست دارید بخش جدایی ناپذیرِ زندگی شما باشد.
به همین دلیل لازم است همیشه دیگران را از این معادله حذف کنی و فقط روی خودت کار کنی. منظورم این است که اول مسائل اساسی مثل “هماهنگی میان ذهن و روح” را اجرا نما.
هرگز نمی توانی کاری کنی که قوانین کیهانی به شیوه شخصی شما عمل نماید. زیرا شما قدرتی بر دخل و تصرف در قوانین نداری.
مثلاً درباره قانون برانگیختگی در روابط، اگر هدف شما این باشد که حتماً آن رفتار و ویژگی دلخواه را از آن شخص خاص (مریم، علی، محبوبه، سهیلا، آرمان و …) تجربه کنی، شاید در ابتدای مسیر، تغییرات کوچکی ببینی، اما قطعا در ادامه جواب نمی دهد.
نه به این دلیل که فقط در ابتدای کار جواب می دهد، بلکه در ابتدای کار، از آنجه که تمرکز بیشتری بر اصل قانون داری، به همان اندازه هم نتیجه می گیری، اما از آنجا که پایه و اساس این موضوع ” هماهنگی میان ذهن و روح” را در خود نساخته ای، کم کم از مسیر قانون دور می شوی.
یعنی کم کم به این سمت حرکت می کنی که مسئولیت تجربه احساس خوب را به عهده دیگران بگذاری. به همین دلیل به سمت تلاش برای تغییر ویژگی های افراد حرکت می کنی یا به آن شخص خاص یا تجربه یک رفتار خاص از آن شخص، می چسبی و در یک کلام از مسیر اصلی دور می شوی.
قانونِ “برانگیختگی در روابط” می گوید:
شما نه تنها انتخاب می کنی چه افرادی وارد روابط تان شود، بلکه انتخاب می کنی که آن افراد چه رفتاری با شما داشته باشند و این کار به کمک هماهنگی ایجاد شده میان ذهن تان و روح و باورهایی که ساخته ای، انجام می شود.
هماهنگی ایجاد شده و باورهای قدرتمند کننده ی ساخته شده (که حاصل تلاش های ذهنی شما بوده)، افراد روابط شما را مدیریت می کند.
زیرا همه آدمها یک وجه مهربان و یک وجه خشن، یک وجه خسیس و یک وجه سخاوتمند، یک وجه شاد و یک وجه غمگین، یک وجه آرام و یک وجه عصبی و در یک کلام، یک وجه مثبت و یک وجه منفی در وجودشان دارند.
شما می توانی نام های مختلفی برایش بگذاری مثل ذهن و قلب، نجوا و الهام و …
اما این شما هستی که با باورهایت نه تنها افراد روابط ات را انتخاب می کنی، بلکه وجهی را در آن فرد بر می انگیزی که مطابق با نگاه تو به آن فرد یا به آن موضوع است.
باز هم تأکید می کنم اگر هدفت از اجرای این قانون این باشد که با زور و اجبار، یک ویژگی خاص را از یک فرد خاص تجربه کنی، از پایه و اساس راه را اشتباه رفته ای. زیرا این یعنی وابسته شدن به یک آدم خاص!
این یعنی چسبیدن به یک نتیجه خاص.
این یعنی ناهماهنگی میان ذهن و ورح.
این یعنی تلاش برای تغییر دیگران، به جای تلاش برای تغییر باورهای خودت.
همانگونه که درباره “قانون وابستگی در روابط”، نمی توانی بگویی: من تصمیم می گیرم تا به همسرم یا آن فرد خاص وابسته نشوم تا بتوانم برای همیشه با همسرم یا آن فرد خاص بمانم!
اگر نگاهت به موضوع عدم وابستگی، چنین نگاهی باشد، اصل و اساس را اشتباه درک نموده ای و از مسیر دور شده ای زیر کلا اساس این تصمیم، دقیقاً وابستگی است و نه رهایی!
اصل و اساس قانون وابستگی این است که:
بپذیری که ما موجوداتی مجرد هستیم، تنها به دنیا آمده ایم و تنها از دنیا خواهیم رفت. ما به دنیا نیامده ایم که با یک شخص خاص بمانیم، بلکه آمده ایم تا دنیا را از زاویه نگاه خود تجربه کنیم.
جهانی که وارد آن شده ایم، جهانی بر پایه مدار و فرکانس است و همیشه نتیجه فرکانس ها و باورهای خودمان را تجربه می کنیم و هیچ توانایی در تغییر تصمیم ها یا رفتارهای افراد و شرایط بیرون از خود نداریم و نیازی هم به این کار نداریم.
در نتیجه، تا زمانیکه فرکانس ها و باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط داریم، تا زمانیکه ذهن مان را در این باره با ورودی های مناسب درباره روابط به جهان ارسال می کنم، عشق را تجربه خواهم نمود، خواه با این شخص خاص در این برهه از زندگی، خواه یک رابطه عالی تر با یک شخص عالی تر در برهه ای دیگر!
(همه آنچه درباره قوانین روابط در دوره عشق و مودت، درباره قوانین روابط و باورهای قدرتمند کننده درباره در روابط آمده است، حکم ورودی های مناسبی است برای تغذیه ذهن شما که نه تنها باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط برای تان می سازد بلکه موجب ساخته شدن مهم ترین رابطه زندگی تان، یعنی رابطه تان به خداوند به عنوان منبع قدرت، نعمت، عشق و زیبایی می گردد)
خیلی فرق می کند که قصد شما از استفاده از قانون برانگیختگی در روابط ،تجربه سخاوت از همسرت باشد یا تجربه سخاوت در زندگی ات!
خیلی فرق می کند که قصد شما از استفاده از قانون برانگیختگی در روابط، این باشد که همسرت از زیبایی شما تعریف کند یا شما را تحسین کند یا نکات مثبت شما را ببیند، یا اینکه اصولا به وسیله ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح، زیبایی و ارزشمندی خود را درک کنی تا جایی که محتاج تایید شدن توسط دیگران نباشی!
اما جالب است بدانی، وقتی این هماهنگی ایجاد می شود، آن نوع نگاه، آن نوع فرکانس و باور، شما را به سمت روابط و افرادی هدایت می کند که مرتباً در معرض تحسین و تأیید شدن توسط دیگران قرار می گیرید.
برای درک این مسئله، استاد عباس منش، مثال خوبی است. ایشان واقعاً با خودشان هماهنگ هستند. حتماً بارها از ایشان شنیده اید که برای ایشان نظر دیگران مهم نیست.
اما مرتباً در نظرات سایت یا ویدئوهایی که افراد از نتایج خوب ارسال می کنند یا حتی در نظر شخصی خودتان درباره ایشان، به خوبی می توانی ببینی که ایشان چقدر مورد تحسین قرار می گیرند با اینکه به دنبال تحسین یا تایید شدن توسط دیگران نیستند!
بنابراین، درباره قانون برانگیختگی در روابط، مثل سایر قوانین کیهانی موضوعی به نام “دیگران” وجود ندارد. دو طرف این معادله، فقط و فقط شما قرار گرفته اید و ویژگی هایی را از افراد در روابط خود تجربه می کنی، که باور داری!
درباره موضوع شما با همسرت نیز، نمی توانی موضوع برانگیختگی در روابط ات را از نگاه همسرت بررسی نمایی.
درستش این است که این موضوع را درباره خودت بررسی نمایی. شاید بهتر است به این مسئله بپردازی که من چه باوری دارم یا چه هماهنگی یا ناهماهنگی ای دارم که چنین رفتار(دلخواه یا نادلخواه) را در همسرم بر می انگیزم. یعنی باید به مسائل خودت بپردازی.
مثلا، اگر مسئله ات این است که مجبوری مرتب به همسرت ثابت کنی که بد دهن نیستی یا با اینکه به او اهمیت می دهی و یا ساعت ها برایش وقت می گذاری اما با این حال هرگز موفق نشده ای به او این موضوع را بقبولانی، اینجاست که باید نگاهی جدی تر درباره خودت داشته باشی و از خودت بپرسی که:
من چه نگاه و باوری دارم که این بحث و گفتگوها را برای خودم ایجاد نموده ام؟
زیرا در این رابطه، شما یک شاهد بیرونی نیستی. بلکه شما هم جزئی از آن اتفاقات هست.
ممکن است دلیلش در مهم بودن حرف و نظر دیگران برای شما باشد!
ممکن است ریشه اش، نیازمند بودن به تایید شدن توسط دیگران باشد!
ممکن است ریشه اش، احساس قربانی شدن باشد!
به هر حال این شما هستی که می توانی فرکانس ها و باورهایت را بشناسی و ریشه این تجربه ها در روابط را در آن باورها و فرکانس ها،بیابی و با اصلاح آن ریشه ها، این تجربه ها را تغییر دهی.
درباره همسر شما نیز، موضوع به همین شکل است. ایشان هم باید با نگاه خودش، باورهایش را شناسایی نماید. حتی با اینکه شما همسر او هستی، نمی توانی خیلی دقیق درباره نگاه و باورهای او صحبت نمایی.
یادت باشد که همیشه اصل مسئله را مورد توجه قرار دهی. یعنی بخشی که در دست شماست و تغییرش نیز به عهده شماست.
شما قرار نیست همسرت یا هیچ فرد دیگری را تغییر دهی تا از روابط ات لذت ببری. نه تنها این قدرت را نداری، بلکه نیازی هم به این کار نداری.
بلکه شما فقط باید باورهای خودت را بشناسی و ارتباط میان آن باورها و تجارب زندگی ات را بیابی و اگر آن تجربه ها، مورد دلخواه شما نیستند، با تغییر باورهایت، آنها را تغییر دهی
زیرا جهان آفریده شده تا به باورهای شما واکنش نشان داده و بازتاب آنها را وارد زندگی ات نماید.
شما هیچگاه نتیجه باورهای همسرت را تجربه نمی کنی، به همین دلیل نیازی هم به تغییر باورهای او نداری. بلکه وجود چنین فردی با چنین باورهایی در زندگی و روابط شما، نیز جزئی از باورهای شماست.
وجود چنین تجربه ای از رفتارهای آن فرد به عنوان همسرت، جزئی از موضوع “برانگیختگی” است که شما با کانون توجه ات و باورهایت انجام می دهی.
بنابراین خیلی بهتر است که درباره هر موضوعی، اولا بپذیریم که ما قادر به تغییر دیگران نیستیم و برای این کار به دنیا نیامده ایم. ثانیا نیازی هم به این کار یا داشتن این توانایی نداریم. زیرا زندگی ما در دست باورهای ماست و باورهای ما توسط ورودی های ذهن مان ساخته می شود و ما قدرت کنترل ذهن مان را داریم . پس می توانیم باورهای دیگری بسازیم که به ما تجربه بهتری از زندگی را بدهد.
درباره اجرای قانون برانگیختگی در روابط ، این دو موضوع را همزمان در ذهنت داشته باش که:
با اینکه همه آدمها دو وجه متضاد (که می توان آن را وجه خواسته و وجه ناخواسته نامید) در وجود خود دارند، اما منظور از این قانون این نیست که من به جای ایجاد هماهنگی میان ذهن و روحم، به دنبال یک شیوه جادویی باشم تا آن رفتار خاص را از آن فرد خاص بیرون بکشم زیرا تمام اهداف من وابسته به یک رفتار مشخص است که آن فرد باید از خود بروز دهد و اگر موفق به انجام این کار نشوم و آن فرد خاص آن ویژگی خاص را بروز ندهد، تمام نقشه هایم نقش بر آب می شود یا تمام امیدهایم از دست می رود!
به عنوان مثال:
فرض کنیم از نظر شما، پدر شما فردی تند خو و عصبی است. شما این را بارها از مادرت شنیده ای که پدرت نمی تواند به اعصابش مسلط باشد زیرا به اصطلاح، اعصابش ضعیف است و زود از کوره در می رود.. به گونه ای که دیگر باور داری پدرت چنین فردی است. زیرا بارها شاهد رفتار تند او با مادرت بوده ای.
بارها دیده ای که او قادر به کنترل اعصابش در مواقع خاصی نیست و حتی به این راحتی لبخند بر لبش نمی نشیند و آدمی بسیار جدی است.
اما این را هم دیده ای که با یکی از دوستانش، رفتاری کاملا متفاوت دارد. به گونه ای که وقتی با اوست نه تنها تندخو نیست بلکه بسیار شوخ طبع هم می شود.
نه تنها عصبانی نمی شود، بلکه بسیار آرام هم هست.
یعنی شما در این رابطه یک شخصیت کاملا متفاوتی از پدرت مشاهده می کنی که تا کنون ندید ه بودی.
بعد شاید با خود بگویی که چقدر دو رو و دو رنگ است و سپس بگویی:
چطور در رابطه با این دوست می تواند بر اعصابش مسلط باشد اما در زندگی با مادرم یا ما اینگونه نیست؟
موضوع این است که باورها و نگاه مادرت آن بخش عصبی و تند خوی پدرت را بر انگیخته می کند.
شاید اینگونه به نظر برسد که مادرت سعی در رفتاری با احتیاط و ملایم دارد، اما با کوچکترین موضوعی، پدرت دوباره از دست او عصبانی می شود، اما اگر با نگاه قوانین این موضوع را بررسی نمایی، متوجه خواهی شد که توجه مادرت همیشه بر نکات منفی پدرت است.
این را می توانی از ترس ها، نگرانی ها، گلایه ها و… در رفتار مادرت با پدرت به خوبی درک نمایی.
اما چه می شد اگر اصولا مادر شما باور داشت که دلیل این اتفاقات باورهای خودش است و نه ویژگی های رفتاریِ پدرت. آنوقت به گونه ای دیگر به قضیه نگاه می کرد.
این فقط یک مثال کوچک است. می توانی این مثال را درباره خسیس بودن یک فرد یا حتی خائن بودنش یا دمدمی مزاج بودنش و … در موارد بسیاری در زندگی افراد ببینی.
اگر فرد بتواند بپذیرد که تمام اتفاقات زندگی اش را خودش با باورهایش می سازد، دیگر مسائلی مثل خیانت، بخشیدن یا نبخشیدن دیگران و… کاملا موجودیتش را از دست می دهد. زیرا فرد باور دارد که تمام اتفاقات، نتیجه فرکانس های خودش است. پس اگر چنین نگاهی دارد، دیگر دلیلی ندارد به دنبال بخشش یا نبخشیدن دیگران باشد یا به دنبال راهی باشد که دیگران به او خیانت نکنند و…
بلکه فقط به دنبال ایجاد باورهای قدرتمند کننده تر است.
وقتی فرد به یک مرحله بالاتر می رسد یعنی می تواند قبول کنید که همه چیز در جهان خوب است. همه آدمها خوب اند، آنوقت همیشه در معرض رفتارها و اتفاقات خوب قرار می گیرد. دیگر نگران چیزی در بیرون از خود نیست.
نگران نیست که دیگران چه نگاهی درباره اش دارند.
نگران نیست که همسرش به او خیانت می کند یا نمی کند. همسرش او را تحسین می کند یا نمی کند، همسرش توانایی های او را می بیند یا نمی بیند، همسرش او را ارزشمند می داند یا نمی داند!
یعنی تمام این موضوعیت ها از بین می رود و فرد به آرامش می رسد و این آرامش همیشه او را به مسیر تجربه بهترین روابط، هدایت می کند.
بنابراین، قانون کلی درباره برانگیختگی درروابط این است که :
باورهای بنیادین شما، همیشه وجهی را در آدمهای روابط تان بر انگیخته می کند که دقیقاً منطبق با آن باورهاست و به صورت عمیق تر، دلیل حضور آن افراد با آن ویژگی ها در روابط شما، باورهای بنیادین شماست که اگر آن باورها متفاوت بودند، آدم های دیگری با ویژگی های دیگری وارد زندگی تان می شد.
تجربه ای که خودم از این موضوع داشته ام یک تجربه از خودم این است که:
من اصولا انسانی رقابت طلب هستم. همیشه می خواهم بهترین باشم. همیشه فکر می کنم بسیار باهوشم. همیشه حتی یک مسابقه ساده را جدی گرفته و آن را به رقابتی بسیار مهم در درونم تبدیل می کنم که حتما باید برنده میدان باشم و منشأ این رفتار، به کمبود عزت نفس من بر می گردد که به تازگی در حال کارکردن روی این نقطه ضعفم هستم.
جالب این جاست که متوجه شدم به خاطر این باور و این نگاه، در روابطم همیشه آن بخش رقابت طلب هر فرد را برانگیخته می کنم.
یعنی حتی اگر فردی به دنبال رقابت نباشد، به محض رویایی با من، به چنین انسانی تبدیل می شود.
سالهای زیادی از این ویژگی به عنوان یک ویژگی مثبت یاد می کردم اما وقتی روی خودت کار می کنی و این موضوع را ادامه می دهی، کم کم مسائل ریزتر را نیز در خودت شناسایی می نمایی چون درک عمیق تری از قوانین می یابی و می توانی ارتباط میان باورهایی که داری و نتایجی که تجربه می کنی را شناسایی نمایی.
و مهم تر از همه، چون بیشتر مطمئن می شوی که همه اتفاقات توسط درون شما رقم می خورد و نه عواملی بیرون از شما!
به همین دلیل دیگر به دنبال حل و فصل ماجراهای زندگی تان در بیرون از خود یا از طریق افردای غیر از خود نخواهید بود.
شاید این ویژگی(رقابت طلبی)، کمک هایی در پیشرفتم داشته، اما خوب که نگاه می کنم، آرامش و رهایی حاصل از نبودن این نگاه، نه تنها موجب پیشرفت های بیشتری در زندگی ام می شد، بلکه موجب می شد لذت بیشتری هم از زندگی ام ببرم و با تمرکز و احساس رهایی بیشتری، به علائقم بپردازم.
توضیح قوانین برانگیختگی در روابط و به طور کلی، باورهایی که ساختن آنها موجب تجربه عشق و مودت در روابط، می شود، آنقدر وسیع است که باید از پایه و اساس به آنها پرداخت و قدم به قدم از جنبه های مختلف آنها را ساخت.
به همین دلیل یک ایمیل یا نوشته، قادر به بیان کامل چنین مسئله وسیعی نیست. اما اگر فرد آن قوانین را درک کند و باورهای هماهنگ با آن قوانین را بسازد، قطعا نتیجه زندگی اش، تجربه عشق است و اصلا موضوع یک فرد خاص نیست بلکه موضوع تجربه عشق است.
تنها راه حل این مسئله به صورت اساسی و برای رسیدن به نتایج پایدار، استفاده از قوانین و تمریناتی است که در دوره عشق و مودت در روابط، خصوصا جلسات 9 و 10 و 11 و نیز جلسات اولیه این دوره که توانایی ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح را آموزش می دهد، بسیار به شما کمک می کند.
"فرمولی جادویی برای تجربه روابط دلخواه"
سوال:
خواسته من این است که بتوانم خیلی دوستانه از همسرم جدا شوم و تنها با دخترم زندگی کنم.
چه عبارات تاکیدی به کار ببرم یا چه سناریوی را تمرین کنم تا بتوانم به این هدف برسم؟
چه روشی برای تجسم بهترِ این خواسته وجود دارد که می تواند خیلی سریعتر من را به خواسته ام برساند؟
لطفا چند عبارت تأکیدی مهم در این باره به من بگویید. بقیه راه را می دانم.
نمیخوام نصیحت زندگی دوباره را بشنوم. فقط کمکم کنید تا زودتر به خواسته ام برسم.
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
هیچ جمله جادویی وجود ندارد تا زندگی شما را تغییر کند زیرا زندگی شما زمانی تغییر می کند که باورهای بنیادین شما تغییر کند و باورهای شما وقتی تغییر می کند که ورودی های ذهن تان را به صورت پایدار و ماندگار تغییر دهید و ورودی های ذهن شما وقتی تغییر می کند که نحوه نگاه تان به آن موضوع و آن جنبه را به صورت اساسی تغییر دهید.
افراد زیادی همیشه به دنبال یک عبارت تاکیدی خاص، هیپنوتیزم، فایلهای سابلیمینال و هر تکنیک دیگری برای تغییر هستند اما هرگز به جوابی نخواهند رسید زیرا برای جهان کلمات و جملات شما مهم نیست.
آنچه جهان از شما می شناسد، فرکانس است. زبان گفتگوی شما با جهان از طریق فرکانس است و راه تغییر تجربه ات فقط تغییر فرکانس هایت است.
همانگونه که باورهای قبلی شما با تکرار و تکرار و تکرار ورودی هایی به ذهن تان در طی دوران و با تجربه ها ، دیده ها و شنیده های مداوم ساخته شده، راه ساختن باورهای جدید نیز تکرار و تکرار و تکرار یک نگاه جدید به آن مسئله است به گونه ای که به مدت زمانی بیشتری شما را در احساس بهتری قرار دهد.
بنابراین موضوع خیلی اساسی تر و مهم تر از این است که من چند جمله جادویی به شما بگویم یا شیوه ای خاص و جادویی به شما یاد دهم تا به خواسته ات برسید.
مهم ترین راه برای رسیدن به خواسته ات، حال هرچه می خواهد باشد، این است که نحوه عملکرد سیستم جهان را بشناسی. یعنی قبل از هر چیز بدان و ایمان بیاور که جهان ما با قوانین مشخصی کار میکند. چه قوانینش را بدانیم یا ندایم. چه از آن قوانین خوشمان بیاید یا نیاید. چه تصمیم به هماهنگی با آن قوانین داشته باشیم و چه نداشته باشیم!
در هر صورت هر کدام از ما دقیقاً یک دستگاه تولید کننده فرکانس هستیم و جهان نیز یک دستگاه مترجم فرکانس است که فرکانس های غالب ما (یعنی فرکانس های که به کرات ارسال می شود به وسیله توجه مکرر بر یک موضوع) را دریافت و دقیقاً به شکل اتفاق و تجربه، وارد زندگیمان میکند.
توجه شما به هر چیزی یعنی ارسال یک فرکانس. اگر آن توجه به شما احساس خوبی می دهد یعنی در حال ارسال فرکانس خواسته ها هستی و اگر احساس بدی در آن زمان داری یعنی در حال ارسال فرکانس ناخواسته ها هستی.
زمانی جهان به فرکانس شما پاسخ می دهد که به اندازه کافی آن را تکرار می کنید یعنی آنقدر آن نوع توجه در زندگی شما تکرار می شود که تبدیل به باور شما می گردد و سپس به شکل تجربه وارد زندگی تان می شود
هر چیزی که درزندگی ات میبینی، اول یک فرکانس بوده و آنقدر تکرار شده که جهان به آن پاسخ داده و آن را به در قالب تجربه ای که هم اساس با آن فرکانس است وارد زندگی ات نموده.
همه تجارب شما نشان دهنده ی باورهای شماست. این واضح ترین راه برای شناسایی باورهایت در هر زمینه ای است. خواه روابط باشد یا موضوعات مالی یا سلامتی.
باز هم تاکید می کنم که منظور از ارسال فرکانس خواسته، تکرار یک جمله خاص نیست. بلکه تکرار یک توجه خاص درباره یک موضوع است.
توجهی که خودش را در گفتگوهای ذهنی شما با خودتان یا در عکس العمل ها و رفتارهای تان درباره آن موضوع، گله و شکایت های تان درباره آن موضوع، احساس قربانی شدن درباره آن یا به شکل های مثبت در قالب احساس امیدواری و آرامش درباره آن موضوع و مهم تر از همه در احساس تان در قالب آرامش یا نگرانی هایی که نسبت به آن مسئله دارید، نشان می دهد.
وقتی چنین درکی از جهان هستی را می سازی و به چنین یقینی درباره نحوه عملکرد جهان می رسی، آن وقت است که به صورت جدی تصمیم به استفاده از آن قوانین در جهت ساختن باورهایت می شوی.
وقتی از نقش باورهایت در تک تک تجارب زندگی ات مطلع شوی و یقین بدانی که هیچ چیزی بدون اجازه باورهای تو نمی تواند وارد زندگی ات شود. وقتی خودت را مدیر زندگی ات بدانی، آنوقت دیگر نیازی به نگرانی درباره عوامل بیرون از خود نداری.
نیاز نیست نگران آدمهایی که میخواهند وارد زندگیات شوند، باشی
نیاز نیست نگران آدمهایی باشی که میخواهی در زندگیات باشند، اما هنوز نیستند
نیاز نیست نگران آدمهایی باشی که نمیخواهی در زندگیات باشند، اما هنوز هم هستند
نیازی نیست برای جلب توجه آدمها، کارهای عجیب و غریب انجام دهی و برای اینکه آنها تو را دوست داشته باشند و برای تو مشتاق باشند، طوری که انها دوست دارند رفتار کنی، یا خواستهها و اولویتهای خود را زیر پا بگذاری
زیر این اصلاً راهش نیست. زیرا جهان برای خودش قوانین مشخصی دارد
این اصلاً راهش نیست که از دیگران بخواهی به گونهای با تو رفتار کنند تا احساس بهتری داشته باشی. این راهش نیست که آنها از زندگی ات خارج شوند یا وارد زندگی ات شوند تا تو احساس خوب داشته باشی.
اصلاً راهش نیست که به هر ترتیبی که شده، سعی کنی آدمهای زندگیات را راضی نگه داری تا کنارت بمانند یا برای اینکه از زندگی ات خارج شوند، جنگی همه جانبه به راه بیندازی.
زیرا زندگی قرار است خیلی لذت بخش تر و ساده تر از این حرفها باشد. تجربه یک رابطه زیبا، قرار است خیلی سادهتر از این حرفها باشد زیرا در جهانی هوشمند و قانونمند زندگی میکنیم و این قوانین قرار است هدایت گر ما به سمت زندگی دلخواه مان باشد.
زیرا همه زندگی ما، در دست فرکانسها و باورهای ما گذاشته شده. همه افرادی که همین حالا با آنها در ارتباط هستی را خودت با فرکانسها و باورهایت به زندگیات دعوت نموده ای. هیچ اتفاقی بدون اجازه باورهای تو وارد زندگی ات نشده.
بنابراین اگر از روابط ات راضی نیستی، یا میخواهی افرادی با ویژگیهای عالیتر را وارد روابط ات کنی، یا می خواهی افرادی که از آنها راضی نیستی را از روابط ات خارج نمایی باید یادبگیری که باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط بسازی تا فرکانسهای هم جهت با این درخواست را ارسال کنی و راه ساختن آن باورها، تغییر ورودی های ذهنت به صورت ماندگار است و نه استفاده از یک عبارت تاکیدی خاص. زیرا جهان با کلمات تو کاری ندارد، جهان فرکانس های غالبی را می شناسد که از تو دریافت می کند و این فرکانس ها به وسیله تمرکز و توجه مدام بر یک موضوع تکرار می شود.
اگر رابطهای با ویژگیهای مشخص را میخواهی، باید فرکانس مشخص و هم جنس با اساس آن نوع رابطه را ارسال کنی و این خیلی راحت است زیرا قانون این است که تو نه تنها این قدرت را داری که با فرکانسهایت انتخاب کنی، چه افرادی وارد زندگیات شون، بلکه این قدرت را داری که انتخاب کنی، آن افراد چه رفتاری با تو داشته باشند
حتی اگر آن فرد دلخواه در زندگی ات هست اما رفتار دلخواه تو را ندارد، راهش درک قوانین برانگیختگی در روابط و استفاده از آن است تا وجهی را در این فرد انگیخته نمایی که دوست داری تجربه نمایی.
وگرنه اگر ریشه اتفاقات ناخوشایند را تغییر ندهی، شاید بتوانی با جنگی همه جانبه طلاق بگیری یا ازدواج نمایی یا فردی را تا مدت زمانی محدود مجبور با بودن و رفتار کردن طبق سلیقه ات نمایی، اما به شما قول می دهم که هرگز دوامی ندارد و خیلی زود در روابط آینده ات، همان تجارب تلخ گذشته تکرار خواهد شد و دوباره همین مشکلات در قالب ارتباط با فرد دیگری در زندگی ات ظهور می یابد زیرا مشکل آن فرد نیست، مشکل باورهای توست و اگر آن باورها را تغییر ندهی، از آنجا که آن باورها همیشه با تو هستند، دوباره در زندگی جدیدت نیز با تو خواهند بود و به فعالیت خود مثل گذشته ادامه خواهند داد و تجاربی مثل گذشته برایت رقم خواهند زد.
داشتن رابطه ای زیبا خواه با فرزندت باشد، خواه همسرت، خواه دوستان و خواه به تنهایی با خودت و خدایت، هیچ ارتباطی به عواملی بیرون از تو ندارد. نه به زیبایی فرد ربط دارد، نه به میزان تحصیلات یا وضعیت خانواد وهر عاملی مثل شانس و … که آن را مهم می دانی.
برای همین است که گاهی افرادی را میبینی که در روابطی عالی به سر میبردند و هر طور فکر می کنی، نمی توانی بفهمی که این فرد با کدام ویژگی اش توانسته چنین تجربه ای عالی داشته باشد.
آنوقت به خودت نگاه می کنی و می بینی از همه نظر از آن فرد توانا تر، زیباتر، با استعداد تر و با سوادتری. اما ذره ای از عشقی که او تجربه می کند را نداری. افراد زیادی نتیجه گیری های بسیار سطحی از این ماجرا دارند و آن را به سرنوشت، شانس و… نسبت می دهند زیرا باور و فرکانس چیزی نیست که در ظاهر فرد مشخص باشد.
این نوع نتیجه گیری، فرد را نا امید و مأیوس میکند زیرا نمی تواند نقش باورها و فرکانس هایش را در تجارب زندگی اش درک کند. نمی تواند از قدرتی باخبر شود که خودش دارد و می تواند با ایجاد باورهای مناسب، اتفاقات دلخواهش را رقم بزند.
لذا از آنجا که عامل اتفاقات را در عواملی بیرون از خود جستجو می کند، بنابراین سعی در تغییر آن عوامل می نماید. کلی زمان و انرژی می گذراد تا دیگران را تغییر دهد اما در نهایت نمی تواند از عهده اش بر بیاید زیرا ما هیچ قدرتی برای تغییر دیگران نداریم.
آنوقت است که یا تسلیم آن شرایط شده و سعی می کند آن شرایط را تحمل نماید و از خواسته اش چشم بپوشد. یا رابطه ای توام با جنگ و دعوا و عدم آسایش، هر بار با یک فرد دارد. هر بار از این فرد طلاق و با آن فرد ازدواج می کند و متعجب است که چرا به جز نام و قیافه افراد، هیچ تغییر دیگری اتفاق نمی افتد؟
نکته اش اینجاست که تلاش برای تغییر دیگران، آب در هاون کوبیدن است. ما توان تغییری عواملی بیرون از خود را نداریم و اصلا نیازی به داشتن این قدرت نداریم.
زندگی ما در دست باورها و فرکانس های خودمان است و راه تغییر شرایط، فقط تغییر باورها ی مان است و راه تغییر باورهای مان تغییر ورودی های ذهن مان است.
جهان بر مبنای این سیستم کار می کند چه شما آن را بپذیری و چه نپذیری!
چه بخواهی با این سیستم هماهنگ شوی و چه نخواهی، تک تک تجارب زندگی تو بر اساس این سیستم رقم می خورد.
بنابراین، توصیه من شما، تلاش برای درک قوانین روابط و ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره روابط، به کمک هماهنگی با این قوانین است.
قوانینی مثل :
ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح
قانون برانگیختگی در روابط و …
هدف آموزش های دوره عشق و مودت ، آموزش این قوانین به شماست. قوانینی که هر فردی برای داشتن یک رابطه زیبا، لازم است بداند
هدف این دوره کمک به شما در ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره روابط است. همان باورهایی که موجب ارسال فرکانسهایی میشود که نتیجهاش ورود یک رابطه زیبا به زندگی است
نتیجهاش دیدن رفتارهای دلخواهمان از افرادی است که با آنها در ارتباطیم
نییجه اش این است که نیازی به گذشتن از خودت و خواستههایت برای راضی کردن دیگران نداری
نتیجه اش این است که برای تجربه خواسته هایت نیازی به جنگیدن نداری.
شما با کمک این دوره یاد می گیری که چگونه به وسیله باورهایت و به وسیله کانون توجه ات، بهترین وجه از افراد را برانگیخته نمایی.
زیرا همه افراد دارای دو وجه مثب و منفی با هم اند. داری دو وجه خسیس و دست و دلباز- خشن و خوش اخلاق – عصبانی و آرام – زودگو و متمدن و… هستند.
اینکه شما چه وجهی از آنها را تجربه نمایی، توسط باورهای تو تعیین می شود و این کار در هر لحظه توسط تو به صورت ناخودآگاه انجام می شود.
و حالا قرار است در این دوره بیاموزی که چه باورهایی بسازی و به چه شکل وجه مثبت افراد را بر انگیخته و تجربه نمایی.
در این دوره باورهایی می سازی که موجب می شود بی آنکه برای راضی نگه داشتن دیگران تلاش کنی، آنها بهترین وجه خود را به تو نشان می دهند.
به اندازه ای که می توانی آموزش های این دوره را باور و به کار ببندی، به همان اندازه، روابط ات زیبا تر می شود. آنوقت حتی اگر آدمی در نگاه دیگران تندخو و خشن است، هنگام ارتباط با تو با آرامش رفتار می کند. حتی اگر معمولاً صادق نیست، با کمال صداقتش با تو حرف می زند
حتی اگر آدمی است که هرگز از حرفی که زده، کوتاه نمیآید، برای تو حرفش را تغییر میدهد اگر آن تغییر مطابق درخواستی باشد که تو داری.
یادت باشد این دورهای نیست که یک بار آن را گوش دهی که بعد کنار بگذاریاش، بلکه یک دفترچه راهنما برای داشتن یک رابطه دلخواه است.
مثل یک دستورالعمل است که برای هر چیزی درباره روابط ات، یک راهکار دارد و هرچه بیشتر از آن راهکارها استفاده میکنی، دوباره راهکارهای متفاوتتر و بهتری برایت ارائه میدهد زیرا هر بار باورهای قدرتمند کننده تری در تو میسازد و به مسیر بهتر و مدار بالاتری تو را هدایت میکند.
به نظرم برای هر فرد ایرانی، بسیار لازم است که قبل از هر تصمیمی برای روابط اش، این دوره را با دل و جان گوش دهد و با این دیدگاه آشنا شود و آن باورها و نگاه را در خودش بسازد و سپس اجازه دهد آن باورهای قدرتمند کننده جدید، آن را در جهت اقدامات مناسب، هدایت کند.
خیلی فرق میکند که قبل از گوش دادن به این دوره بخواهی به فردی پیشنهاد ازدواج یا حتی طلاق بدهی یا بعد از آن
خیلی فرق میکند که قبل از این دوره بخواهی با رئیست درباره ارتقا درجه حرف بزنی یا بعد از آن
خیلی فرق میکند که قبل از این دوره بخواهی رابطهای نزدیک با فرزند و خانوادهات داشته باشی یا بعد از آن
خیلی فرق میکند که قبل از این دوره از همسرت درخواستی داشته باشی یا بعد از آن
آدمهای زندگیات و رفتاری که با تو دارند، عشقی که تجربه میکنی، عکس العملی که از دیگران دریافت میکنی، محبوبیتی که در میانشان داری و رابطهای که با آنها تجربه میکنی، قبل و بعد از این دوره، کاملاً از زمین تا آسمان متفاوت است.
سلام دوستان عزیز من 37سال سن دارم و حدود 8سال هست که از همسر اولم جدا شده ام پدر این مدت خواستگاریهای زیادی رفتم وهیچ کدام منجر به ازدواج نشد آنهایی را که من می پسندیدم یا اونها من رو نمی پسندیدن یا در تحقیقات رد میشدم یا کسایی که من رو میپسندیدند من نمی پسندیدم واین باعث شده بود که خیلی احساس تنهایی میکردم و اعتماد بنفسی خیلی اومده بود پایین وهمش احساس میکردم که خیلی زشتم جذاب نیستم چون همسر اولم هیچ علاقه ای به من نداشت و حتی یکبار هم به من ابراز علاقه نمیکردم ولی با این حال من خیلی ابراز علاقه میکردم بهش اون بی توجه و خیلی با من سرد بود حدود 4سال فقط دادگاه رفتیم وبلخره از هم جدا شدیم الان حدود 7ماه است که ازدواج کرده ام وهمسرم رو عقد کرده ام و هنوز زیر یک سقف نرفتیم وقتی به خواستگاری همسر دومم رفتم باهم صحبت کردیم همسرم 17سال از من کوچکتر است و دو بار ازدواج کرده وتو به عقد جدا شدن واینکه من با مادر زنم هم سن هستیم و اینکه پدر مادر همسرم از هم جدا شدن من روز اول بهش گفتم که شما با سن من مشگل ندارید واون گفت نه یکی رو میخوام که پخته باشه ومن رو درک کنه چون من از طرف بابام هیچ محبت ندیدم ما حدود 20روزی باهم در ارتباط بودیم و به هم وابسته شدیم همسرم خیلی عجله داشت برای اینکه زودتر عقد کنیم ولی من دوست داشتم رابطمون بیشتر باشه از طرفی هم ترس داشتم که دربارش تحقیق کنم و چیزهایی که نمیخوام بشنوم بشنوم پارس از دست دادن دوست نداشته شدن داشتم وبلخره عقد کردیم خیلی خیلی باهم خوب بودیم وابراز علاقه شدیدی به من میکرد منم ابراز علاقه میکردم تند تند واسه مساعل الکی قهر میکرد وخودش باز پا پیش میزاشت وآشتی میکرد خیلی خلع داشت وهمش بهم میگفتی من همیشه باید ناز تورو بکشم یک بار نشده که نازم رو بکشی من یک غرفه کوچیک لباس فروشی به اسرار خودش براش راه انداختم دریک محیط کاملا زنانه وخودمو هم اومدم تهران یک کسب و کار راه اندازی کردم بعد از یک مدت دیدم قهرهاش طولانی میشه بهونه گیری میکنه ومیگه من تهران نمیام برای زندگی واکه من رو دوستداری باید بیای شهرستان وقتی تعطیلات رفتم شهرستان دیدم خیلی سرد شده یامن گوشیش رو چک کردم دیدم با دوستش درباره یک کسی دیگه که باهاش رابطه داره صحبت میکنه و میگه که دیگه حسی به شوهرم ندارم واز موقعی که شوهرم رفته تهران باهام سرد شده خلاصه من این رابطه رو یکجورایی آشکارکردن و همسرم بهم گفت اصلا دوستت ندارم و هیچ حسی بهت ندارم ورفت درخواست طلاق توافقی داد ومن افتادم به التماس کردن که من برات کم گذاشتم بیا فرصت بده بابابزرگش وقتی فهمید اومد و همسرم روکتکش زد و گفت میام باهات زندگی میکنم ولی بهت حسی ندارم حتی من یک مراسم سورپرایز براش گرفتم و باهم آشتی کردیم من دوباره اومدم تهران دنبال خونه وبراش یک نامه نوشتم که اگه واقعا من رو دوست داری بیا نه بخاطر خانوادت اونم گفت مشگلی ندارم ودوستت دارم ومیام باهات زندگی میکنم بعد یک هفته باز دوباره بهم پیام داد که هرکاری میکنم نمیتونم بهت حسی داشته باشم من رفتم شهرستان واون دوباره رفته بود درخواست طلاق توافقی داده بود من یک روز تعقیبش کردم دیدم باز با یک نفر دیگه ارتباط برقرار کرده و بهم داره خیانت میکنه خیلی دوستش دارم نمیتونم بی خیالش بشم همش به این فکر میکنم که این همسرم که منو دوست داشت اینکه بهم علاقه داشت لابد من کم گذاشتم من درکش نکردم خیلی بهش التماس کردم گفتم یک فرصت دیگه بهم بده جبران میکنم میگه الا بلا فقط طلاق حتی تحدیدش کردم که طلاقت نمیدم بهم گفت میام باهات زندگی میکنم ولی باید بیای امضا کنی که من هر روز بایکی هستم باید مشگلی نداشته باشی منم زبانم گفتم باشه قبول میکنم اونم بهم گفت که خیلی بی غیرت هستی منم خواستم غیرطم رو نشون بدم بردمش یک جای پرت وحسابی ماکس زدم حتی رفتم اون پسره رو پیدا کردم وتحدیدش کردم ولی همسرم میگه فقط طلاق ومیگه یک کارایی میکنم آنقدر زجرت میدم که بیای طلاق بدی واقعا موندم چیکار کنم هرکار میکنم نمیتونم خودم رو آروم کنم همش بغض میکنم فریاد میزنم گریه میکنم حالم خیلی بده همش از تنهایی بعد طلاق میترسم همش از دوست نداشته شدن میترسم لطفا راهنماییم کنید
سلام دوست عزیز امیدوارم مشکل شما حل شده باشه ولی خب من نظرم رو مینویسم شاید هنوز برای شما مفید باشه.
میدونم همه ادما از داشتن یه پارتنر خوب لذت میبرن
ولی واقعا کسی که عزت نفس نداره ، کسی که خط قرمز هاش مشخص نیست برای ما خانوم ها اصلا جذاب نیست ، شما طرف بهت خیانتم کرده باز التماسشم کردی!!!
قطعا خلاهایی دارین که باید اول سراغ اونها برین ، میتونین دوره احساس لیاقت استاد رو تهیه کنین ، همزمان روی تله های شخصیتتونم کار کنین یا با تراپی یا کتاب زندگی خود رت دوباره بی آفرینید ، من نمیدونم چهرتون و چجوریه چون اشاره کردین بهش جسارتا نظر میدم ، بنظرم اگر مثلا شما با یه جراحی بینی چهرت بهتر میشه انجامش بده چرا که نه بجای اینکه کلی انرژی بذاری بگی من زیبام اون انرژی میذاری برای بقیه کارات یا خب ورزش کنی مثلا وقتی بدن سازی کار کنی طبیعتا اندام بهتری خواهی داشت و واقعا این موردا اعتماد بنفس شمارو میاره بالا
خودت رو دوست داشته باش
رابطه رویایی از نظر من و بنا به خواسته من رابطه ای است که هر دو طرف شفاف باشند پنهان کاری و رازی که به رابطه اشان مربوط میشه نداشته باشند . به مسائل خانوادگی و کاری همسر که ربطی به آنها ندارد کنجکاوی یا نظر دهی نکنند. هر دو از لحاظ سکسی و لمسیو احساسی در یک گروه باشند و مطابقت داشته باشند . منظور سرد مزاج و گرم مزاج بودن است. انتخاب کنند که وقت و پول و عشقشان رو برای نزدیک شدن به هم سرمایهگذاری کنند و انتخاب کنند که با هم صمیمت داشته باشند. خط قرمزهای یکدیگر را بدانند و به آن احترام بگذارند
سلام مجدد در عرض ۶ساعت فاصله کامنت گذاشتن
چقدر کامل نوشتید مریم جان خوش سیما چقدر با حوصله توضیح دادین و چ ترمزهای رو رفع کردید تو همین مقاله من هر مقاله رو چندین بار قبلاً خونده بودم اما امشب انگار نخونده بودمشون تا این حد برام باعث تعجب بودش 😯
خداروشکر بخاطر بالا رفتن مدارم ،سپاسگذارم خداجون
میخام بنویسم برای خودم از درک هایی ک کردم
گفتید ک ما نباید از قوانین کیهان برای یک موضوع خاص استفاده کنیم
مثلا بگو فلان کار و انجام میدم تا با همسرم تا ابد باشم
یا فلان محلول و جوشانده رو میخورم تا سلامتی کامل داشته باشم
یا مثلاً میام ی پیج اینترنتی میزنم تا فروش و استقلال مالی داشته باشم
نه
من میام باورهای قوی میسازم ،باور کلی
اصلا باور چیه باور چیزیه که یا دیدیم یا شنیدیم یا خودمون تو زندگیمون تجربه کردیم یعنی منطقی باید باشه برام،نه اینکه رو هوا برای خودم چندتا جمله بگم و تمام
پس میام باورهایی میسازم ک جامع باشه و منطقی
یعنی واسه روابط سلامتی ثروت باورهای جامع میسازم و منطقی، واسش شرط و شروط نمیزارم (واسه سیستم )که حتما از این راه باید باشه،چون دنبالش نگرانی هست و ی حس بشه چ خوب میشه
من فرکانس خوب میفرستم با احساس خوب میدونم ک قوانین جهان یکی هست و خداوند بدون تعصب پاسخگو هست پس فقط تمرکزم میره رونکات مثبت ✌️
از مسیر لذت میبرم تا ب هدفم برسم تا ب خاسته هام برسم
و تو این مسیر هر چقدر احساس عالیتر داشته باشم نسبت ب موضوع مورد علاقه أم اتفاقات سریعتر رقم میخوره
راجب برانگیختگی در روابط اگه با کسی تو رابطه هستیم اگه میخایم وجه عالیترش و داشته باشیم باید ب نکات مثبت طرف توجه کنیم برای دیگران تعریف کنیم پیش خودمون بگیم ،پیش خودش بگیم و حس آرامش و هم ب خودم بدم و هم احساس ارزشمند بودن و ب اون طرف بدم
اگه میخام از پارتنرم احساس ارزشمندی دریافت کنم یا از هر کسی باید خودم رو ارزشمند بدونم
این جهان کوه هست و فعل ما ندا ،سوی ما آید برگشت صدا
بلد نبودم آخرش و مفهوم و نوشتم 😊
مفهوم اینه که هر جوری خودمون و ببینیم جهان هم همون رفتار و داره با من (ما) و اون رفتار درونی خودمون و با اطرافیان با نزدیکان با اتفاقات و یا شرایط بهمون نشون میده
خداروشکر میکنم استاد جان و مریم جان مو زیبا و خوش اندام بخاطر شماها که آنقدر عالی هستین و من سپاسگذار شما هستم
مریم جان زیبا شما خودتون الگو هستین اولین باری که ما شمارو دیدیم با ی لباس بسیار راحت جلوی دوربین اومدین
واقعیتش قضاوت کردم و گفتم من اگه بودم بهترین لباس و میپوشیدم و العان دارم میبینم که خود من چقدر شمارو تحسین میکنم و رفتارهای شما رو الگو قذچرار میدم تو روابط و زندگی شخصیم،شما هم هماهنگی ایجاد کردین بین روح و ذهن خودتون که پریسا ن از نزدیک شما رو دیده و نه تماسی باهاتون داشته ، تا این حد دوستون دارم و برام با ارزش هستین
سپاسکذار خدای خودم هستم که من رو در این مسیر قرار داده و هر ثانیه داره دست من و میگیره خدایا سپاسگذارتم
ساعت ۲/۰۲ بامداد
۴۰۰/۱۲/۲۶
هفته پایانی آخر سال
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان خوش سیما
هر گوشه از این سایت داره پازل ها رو واسم میچینه و چقدر داره دید من رو بازتر میکنه
این مقاله واسه من پر از آگاهی بود طبق ورودی های نامناسبی که تو جمع فامیل ها هست و از بچگی و از پدرانمون داریم حملش میکنیم وارد ذهنم شدن و البته من ب لطف الله مهربان بسیار قویتر و با عزت نفس تر هستم نسبت ب قبل و تسلیم این نجواها نمیشم
ورودی ها ی نامناسب در مورد روابط ۱هفته ای میشه که ورود شیطان ذهن رو داده که سلاح اون هم ترس هست اما من ب امید خدا و ماهی گیری هایی ک استاد جان یاد دادن دارم بهش فائق میام و میدونم کاین تضاد من و ب سمت جلوتر پرتاب میکنه
پازل این قسمت اینطوری برام کامل شد که خداوند بدون تعصب پاسخ میدهد درک همین موضوع نسبت ب خدا .ک
خداوند بلند مرتبه فرکانس های ما رو تجزیه و تحلیل نمیکنه،اصلا نیازی ندارم که بکنه و من با تصمیم خودم این قدرت اختیار و بعهده گرفتم. و بدون قضاوت، ب فرکانسهای ما پاسخ میدهد چقد پام و سفت تر میکنه رو زمین این موضوع
و چقدر من میتونم با این آگاهی بدنبال باورهای قدرتمند کننده تر باشم با خیال آسوده
و فرکانسش و بفرستم تو تمام جنبه های زندگی اون وقت ک همه چی گل و بلبل میشه
البته هر چقدر هم نگاه میکنم ب زندگی ام و اتفاقاتی ک برام پیش اومده میبینم که واقعا من قدرت اختیار داشتم و خیلی از این قوانین استفاده ها بردم اما ب قول استاد تو گفتگو با دوستان قسمت ۴۳
برای ما عادی میشه و نمیفهمیم دلیل اتفاقات خوب زندگی رو
من خودم بودم که با تغییر باورها که ب دنبالش رفتار من هم عوض شده بود این نوع احترام و زندگی رو خلق کردم ،چون میدونستم ادامه دادن اون سبک زندگی منجر ب جدایی میشه .پس من خودم خواستم و خدا هدایت کرد و من رو ب آرامش دعوت کرده
العان موقع جهش هست سال ۴۰۱,
با این تضاد,, قراره امسال من ورژن جدیدی از خودم نشون بدم
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد این تضاد فکری اومده تا من با تمرکز و تحقیقات بیشتر ب خالق بودن خودم کاملتر پی ببرم و برای زندگی عالی در تمام جهات بیام و ورودی های عالی بدم و ایمان روی ایمان بیارم خداوند همیشه من و حمایت کرده و میکنه و بهم همیشه محبت داشته همیشه
خدایا نوکرتم
۴۰۰/۱۲/۲۵
ساعت ۱۹:۵۰
سلام به استاد و خانوم شایسته ی عزیز
برانگیختگی در روابط
دلیل اینکه بسیاری از افراد از این قوانین و مطالب سایت استفاده میکنن ولی نتایجشون یکسان نیست، بخاطر مقدار درکی هست که از قانون دارن و مقدار ایمانی هست که نسبت به این قوانین دارن…
یعنی باید این دوتا مولفه باهم باشه…هم درک کاملی و جامع و اساسی از قوانین و هم ایمان صد در صد به این قوانین…
هر کدوم از این دوتا مورد اگه انجام نشه یا ناقص انجام بشه به همون نسبت نتایج هم ناقص ایجاد میشه یا اصلا ایجاد نمیشه…
برای خودم، درک ناقص از قوانین باعث ایجاد یکسری ترمز شده بود که راه حل رفع اون ترمزها این بود که ریزتر به قانون مسلط شو و یکی از بهترین چیزایی که بهش هدایت شدم همین بحث برانگیختگی بود که واقعااااا حالمو خوب کرد و جواب یکسری ترمز های منه…
به قول خانوم شایسته، هیچوقت نباید این قوانین رو درباره بک موضوع مطلق، یک فرد مطلق و به شیوه ای مطلق اجرا کنیم…
مثلا نمیتونیم بگیم که من میخوام به وسیله ی قوانین رابطه ی عاشقانه با فلان شخص خاص داشته باشم؛ یا نمیتونیم بگیم من میخوام با استفاده از قوانین، توی این شغل خاص یا با این ایده ی خاص به ثروت برسیم.
ولی میتونیم بگیم که با استفاده از قوانین جهان و با ساخت باورهای قدرتمند کننده در مورد روابط، میخوام فردی وارد زندگیم بشه که نتیجش رابطه ای فوق العاده باشه…
یا در مورد ثروت میتونیم بگیم که من باورهای قدرتمند کننده میسازم برای اینکه ثروت و بی نیازی مالی بدست بیارم…
باید حین اجرای این قوانین، بسیار رها باشیم و این رهایی از طریق احساس خوب ما نشون داده میشه؛ این رهایی باعث میشه که از فرایند و از این مسیر لذت ببریم و نگران نتیجه ی نهایی نباشیم.
یعنی باید توی بحث برانگیختگی، افراد رو حذف کنیم و کاری به اونا نداشته باشیم، و فقط خواسته ی خودمون رو مشخص کنیم و نتیجه رو بسپاریم به جهان و دنبال این نباشیم از چه طریقی میخواد به ما بده، فقط با باورها و فرکانس هامون تعیین میکنیم که به چه سمت و سویی بریم.
اصل قوانین اینه که تمام اتفاقات ریز و درشت زندگی ما بخاطر فرکانس های ماست؛ در بحث برانگیختگی، تمام رفتاری که از طرف افراد با ما میشه بخاطر فرکانس های ماست…یعنی ما کاملا تعیین میکنیم بقیه حتی چه رفتاری با ما کنن…بقیه منظور اشخاص خاص نیست…منظور اینه که ما وقتی فرکانس مناسب داشته باشیم، به افرادی برمیخوریم که رفتارهای مناسب و عالی با ما دارن…و وقتی فرکانس نامناسب داریم و از هماهنگی درونی خارج شدیم، به افرادی برمیخوریم که رفتارهای نامناسب دارن با ما…
به قول خانوم شایسته: پیش زمینه ای که در مورد قانون برانگیختگی باید توی ذهنمون ایجاد بشه، موضوع “هماهنگی میان ذهن و روح” هست…وقتی هماهنگی میان ذهن و روح رو درک کنیم و به اجرا در بیاریمش، یعنی در مسیری گام برداریم و باورهایی بسازیم که احساس خوبی بهمون بده و در زمان های زیادی احساس خوب داشته باشیم، اونموقع بحث رهایی توی قانون برانگیختگی رو هم درک میکنیم…
یعنی حتی چسبیدن به شخص خاص یا موضوع خاص که در نهایت احساس بدی میده و احساس مقاومت و احساس ترس و نگرانی میده، این خودش یعنی اینکه هماهنگی ذهن و روح اجرا نشده…
وقتی میشه از قانون برانگیختگی در روابط به صورت مثبت و آگاهانه استفاده کرد که ذهن و روح ما در هماهنگی باشه، یعنی احساس خیلی خوبی در هر لحظه داشته باشیم…در اینصورت وجه مثبت و خواسته ی افراد رو دریافت میکنیم و میکشیم بیرون…و وجوه منفی و ناخواسته ی افراد رو در هنگام هماهنگی بین ذهن و روح به هیچ عنوان دریافت نمیکنیم…چون احساس ما خوبه و احساس خوب اتفاقات خوب رقم میزنه…
یعنی باید انقدر این باورهای درست رو تکرار کنیم و مرور کنیم و ریشه ای کنیم، که برانگیختگی در روابط به صورت ناخوداگاه انجام بشه و به قول خانوم شایسته وقتی تمام مولفه هارو میدونی و کار کردی، به صورت ناخوداگاه اجرا میکنی…یعنی جمع و تفریق و ضرب و تقسیم رو انقدر تکرار کردی و انقدر مرور کردی و انقدر مسلط هستی که وقت انجام مسئله ی انتگرال، کاملا ناخوداگاه 4 عمل اصلی رو انجام میده…
مثل فوتبالیستی که انقدر شوت رو تمرین کرده و انقدر با شیوه های مختلف شوت زنی رو تمرین کرده، تا مسلط شده و ناخوداگاه به صورت بقل پا و درست شوت میزنه، موقعی که باید کات بده کات میده، موقعی که باید بیرون پا بزنه بیرون پا میزنه…و بعد حین مسابقه تو موقعیت های حساس، ناخوداگاه بهترین شیوه برای شوت زنی رو انجام میده…دیگه وسط مسابقه فکر نمیکنه چجوری بزنم…
باید انقدر روی این قانون مسلط بشیم و غرقش بشیم تا برانگیختگی در روابط رو ناخوداگاه و درست اجرا کنیم…و بدونیم که مهمترین موضوع در برانگیختگی، هماهنگی ذهن و روحه و با هماهنگی ذهن و روحه که میشه وجوه مثبت و خواسته ی افراد رو بیرون کشید و وقتی که ما هماهنگی ذهن و روح رو همیشه و همیشه و همیشه تمرین کنیم، و همیشه سعی کنیم احساس خوب و خوب و خوب و عالی و عالی داشته باشیم، برانگیختگی هم خودش صورت میگیره و خودکار وجوه مثبت افراد رو بیرون میکشیم و اصلا وجه منفی افراد رو جذب نمیکنیم…
و نکته ی خیلی مهم اینه که باید باید به تمام ابعاد این قانون مسلط بشیم تا بتونیم چیزی مثل برانگیختگی رو اجرا کنیم در عمل…و درک ناقص از قوانین منجر به نتیجه ی دلخواه نمیشه…
و طبق گفته ی خانوم شایسته، همونجایی از این قوانین و آگاهی ها که نمیتونیم بپذیریم و مقاومت داریم، باید خیلی روی خودمون کار کنیم چون از همونجا شیطان ذهن وارد میشه و کارو خراب میکنه…
هماهنگی میان ذهن و روح باعث میشه که تمام روابط زندگی ما عالی بشه و در “زمان مناسب و مکان مناسب” قرار بگیریم…
یعنی هماهنگی میان ذهن و روح مارو در هرلحظه هدایت به مسیر هایی میکنه که هماهنگ باشه با فرکانس درونیِ ما…
هماهنگی ذهن و روح باعث میشه در زمان مناسب حرف مناسب رو بزنی، یا اصلا حرف نزنی…
هماهنگی ذهن و روح باعث میشه در زمان مناسب رفتار مناسب رو داشته باشی…
اینا موارد حاصل از هماهنگی ذهن و روحه…و تا این هماهنگی ایجاد نشه، بقیه موارد ظاهری فایده ای نداره…
وقتی ذهن و روح هماهنگ باشه، مثل خدا عمل میکنیم، به قول خانوم شایسته خداگونه میشیم و خداگونه عمل میکنیم…مثل خدا هرچیزی که میخوایم خلق میکنیم…وقتی در هماهنگی باشیم، مثل خدا قدرت داریم، و به قول قران اگه تقوا و صبر داشته باشید با فرشتگان یاریتون میکنم…یعنی اگه ذهن و روحت هماهنگ باشه، زمین و زمان و شرایط جوری میچرخه که تو جنگ پیروز میشی…اگه ذهن و روح هماهنگ باشه حتی اگه تعداد کمتری باشن، توی جنگ پیروزن و اگه احساس بد داشته باشن، تعدادشون هرچقدر هم باشه تو جنگ شکست میخورن…
به قول قران اگه تقوا پیشه کنی اونها هیچ گزندی به شما نمیرسونن، به اندازه ی شیئی به شما گزند نمیتونن برسونن…
این قانونه…اگه ذهن و روح ما هماهنگ باشه، فقط وجه خوب و مناسب افراد و شرایط و همه چیز رو بیرون میکشیم، یعنی کل جهان دست به دست هم میدن که ما به نتیجه خوب برسیم و احساس خوبمون بیشتر بشه…همه ی اینا از هماهنگی ذهن و روح نشات میگیره…
مهمترین موضوع “ایجاد هماهنگی بین ذهن و روح” هست…
وقتی با تمرین و تکرار و تلاش ذهنی بسیار و ایجاد باورهای قدرتمند کننده، ذهن و روح رو هماهنگ میکنیم، روابط ما مدیریت میشه و بهترین افراد با بهترین رفتار ها وارد زندگی ما میشن و افراد نامناسب با رفتارهای نامناسب و باورهای نامناسب از زندگی ما حذف میشن…
حتی اگه فرد نامناسبی به طور ما بخوره، چون با خودمون هماهنگیم، وجه خوبش رو بیرون میکشیم…و به هیچ عنوان با ما یکی بد رفتار نمیکنه…همونطور که دیدیم خیلی از افراد بداخلاق، با خیلی ها خوش رفتار هستن…
اگه بخوایم با زور و با بحث و ناراحتی و یا با کارهای ظاهری مثل نصیحت کردن و صحبت کردن و تشویق کردن یا تنبیه کردن کسی رو تغییر بدیم که با ما خوب رفتار کنه، این کار کاملا شکست میخوره…چون تمرکز ما روی مسائل ناخواسته هست و احساس ما بده و این یعنی ذهن و روح هماهنگ نیستن و ما لاجرم وجه منفی افراد رو بیرون میکشیم…
خودمم تجربه داشتم، بارها خواستم با دعوا و صحبت کردن یا با قربون صدقه رفتن یا با بداخلاقی، کاری کنم که رفتارش تغییر کنه…در صورتی که اگه با خودم هماهنگ باشم، کاملا در شرایطی قرار میگیرم که فرد مناسب میاد و رفتار مناسب هم داره…
وقتی باورهای مناسب داشته باشیم و هماهنگی ذهن و روح رو ایجاد کرده باشیم، ما دیگه نیاز به تغییر دادن بقیه نداریم، اصلا نیازی نداریم به اینکار…چون فرکانس عشق، فرکانس خوبی، فرکانس مناسب، لاجرم نتیجه ی خوبی میاره برای ما…چه با افرادی که الان تو زندگیمون هستن، چه با افرادی که قراره بعدا بیان…
درنهایت ما نیازی به تغییر آدم ها نداریم، ما نیاز به تغییر خودمون داریم…وقتی که هماهنگ بشیم با خودمون…آدمهایی که تو زندگیمون میان، رفتاری با ما دارن که ما دوست داریم اتفاقا…
اگه رفتار بدی با ما میشه، دلیلش ناهماهنگیِ درونیه…و نه چیز دیگه ای…به مقداری که هماهنگ بشیم با روحمون، به همون اندازه رفتارهای مناسبی از همه دریافت میکنیم…
مثلا توی یک رستوران سلف سرویس رفتیم و همه نوع غذا هست…ما اگه از گوشت بره خوشمون نمیاد، نباید شاکی باشیم که چرا گوشت بره اونجاست و نباید باشه…بلکه ما باید بریم سراغ چیزی که دوست داریم بخوریم…اصلا کاری به اون نداریم، اون میخواد باشه میخواد نباشه…اصلا مهم نیست، مهم اینه که من اختیار انتخاب دارم و میتونم تا آخر عمرم دست به گوشت بره نزنم و تا آخر عمرم غذای مورد علاقم رو بخورم…کنترلش دست منه…
اگه همیشه روی نکات منفی افراد توجه و تمرکز بزاریم، از جنس همون رفتارهایی که ما بدمون میاد و عصبانیمون میکنه دوباره دریافت میکنیم…چون قانون جهان اینه که به هرچیزی توجه کنی از همون جنس وارد زندگیت میشه…
هماهنگی ذهن و روح، بخش بسیار زیادیش به توجهات ما مربوطه…خب قطعا اگه صبح تا شب به ویژگی ها و رفتارهای بد دوستمون فکر کنیم و صحبت کنیم و گله کنیم و شکایت کنیم، همونارو دریافت میکنیم و به ما نشون میده…چون قانون اینه…چون اینجوری احساس بدی داریم و احساس بد اتفاقات بد رقم میزنه…چون توجه به نکات منفی افراد، باعث ایجاد احساس بد میشه و این یعنی دیگه ذهنمون با روحمون هماهنگ نیست…پس باید بشدت تمرکز بزاریم روی ویژگی های مثبت افراد تا اینجوری احساسمون خوب بشه بهش و بعد چون احساس خوبی داریم و هماهنگ شدیم با درونمون، رفتارهای خوبی هم دریافت میکنیم…
پس باید توجهات خودمون رو بشدت کنترل کنیم…
اینکه عزت نفس اینقدر توی روابط موثره، دلیلش اینه که شخصی که عزت نفس پایینی داره، مدارم نگرانه از نظر و قضاوت بقیه، مدام خودشو سرزنش میکنه و احساس گناه داره، مدام خودشو تحقیر و تخریب میکنه و تو سر خودش میزنه، مدام نکات منفی خودشو میبینه…و این باورها احساس بدی ایجاد میکنن و اونو به روابط نامناسب هدایت میکنن…
اما اگه کسی حرف و قضاوت مردم براش مهم نباشه، آرامش داره…اگه تمرکزش رو نکات مثبت خودش باشه، خودشو دوست داره و حالش خوبه و از خودش رضایت داره…اگه به راحتی خودشو ببخشه و سرزنش نکنه خودشو، بازم حالش خوبه..و این احساسات خوب که حاصل باورهای خوبه، اونو هدایت میکنه به مسیر ها و روابط عالی و دلخواه…
کسی که عزت نفس بالایی داره، نگران نیست بهش خیانت کنن، چون ارزشش رو خیلی بالاتر میدونه و مطمئنه که کسی بنز رو ول نمیکنه بره سراغ پراید!..و اینجوری اصلا توجهی به خیانت نمیکنه و اصلا نگران نیست و حالش خوبه و همیشه هم همه دوسش دارن…و این احساس خوب همه چیو خوب پیش میبره…
اما کسی که خودشو بی ارزش بدونه، خیلی میترسه که بقیه ولش کنن یا خیانت کنن بهش، چون خودشو اضافی و مزاحم میدونه…و این احساس بد و این توجهاتش باعث میشه خیانت هم ببینه…
عزت نفس بسیار مهمه توی روابط…بسیار بسیار مهمه…همونطور که استاد عباسمنش میگن حتی اگه میخواید تو دوره عشق و مودت شرکت کنید و ازش نتیجه بگیرید، حتما اول عزت نفس رو کار کنید…
کسی که باور داره ادم ارزشمندی هست و از درون احساس ارزش میکنه، خیلی حالش خوبه و این حال خوب وجوه مثبت و عالی افراد رو بیرون میکشه…
چقدر نیاز دارم به مرور این آگاهی ها هر چند وقت یکبار…همین یک هفته پیش این مقاله رو خوندم، اما الان چیزای مهمتری ازش درآوردم..عالی بود استاد …و سپاسگزارم بخاطر این مطالب ارزشمند…خانوم شایسته از شماهم بینهایت سپاسگزارم بخاطر قلم شیواتون…
سلام خدمت شما امیر حسین عزیز
استاد عزیزم و خانم شایسته گل ️
چندین مرتبه کامنت ارزشمندتون رو خوندم و حتی اسکرین شات گرفتم ک داشته باشم و هزاران بار مرور کنم
چقد خوب و منطقی و کامل قانون ها رو گفتید سپاس گزارم ازتون
صحبتتاتون رو کامل درک کردم
ممنون از شما هم فرکانسی عزیز
سلام ب امیر حسین دوسداشتنی
چه چهره زیبا و دوسداشتنی داری!!!
خاستم ازت بینهااااااااایت تشکر کنم بابت کامنت فوق العاده
هرتیکه تیکه کامنتت پراز اگاهی و درک بینطیر بود برام
و ازت و بینهااااااایت سپاسگدارم ک برامون نوشتی روان و زیبا
(( والبته با فاصله گداری بین هر قسمت حرفهات ک راحتر خونده میشه)))
و من چقدررررر لدت بردم و نیاز داشتم ب خوندنشون و بیشترررر از همه ب هماهنگی بین دهن و روح
داشتن اعتماد بنفس
خودتو لایق دونستن
در صلح بودن باخودت
نگاه زیبا ب درون خودمون داشتن
کلاااا ادم زیبابین و تحسین کننده ای بودم و الان اگاهانه تر شده این رفتارم
اما فهمیدم بااااااید اول زیبایی های خودمو ببینم و تحسین کنم
بخودم برسم
بیشتر خودمو دوست داشته باشم
بیشتر خودمو لایق بدونم
ب اندازه ای ک زیبایی بیرون رو دیدم
زیبایی خودمو ندیدم
اخلاق
درک
ادب
احترام
ذهن سالم.افکار سالم.و هزاران و هزاران خوبی ک برای خودم ساختم
و حتی تو روزهای سخت زندگیم هییییییچوووووقت زیر پانزاشتم و همیشه باورم این بود هنر ادم بودن اونجا قشنگه ک وقتی همه گرگ هستن بتونی ادم باشی!!!
میدونم این باور میتونست عاااالی تر باشه
اما نتیجه اش خداروشکررر این بوده ک خوبیها و ارزشهامو زیر پانزارم و توهمین مسیر بدونم
و چقدرررررررررر نیاز دارم و بااااااید ب درون خودم برم
هرلحطه خودمو تحسین کنم و بخودم افتخارررررر کنم بابت ویژگی های عاااااالی ک ب لطف الله مهربانم بدست اوردم.
و چقدرررررر لدت بردم و خندیدم
((( کسی که عزت نفس بالایی داره، نگران نیست بهش خیانت کنن، چون ارزشش رو خیلی بالاتر میدونه و مطمئنه که کسی بنز رو ول نمیکنه بره سراغ پراید))))
واقعا همینطوره
و من بینهاااااایت از شما و قلم زیباتون سپاسگدارم ک برامون نوشتید
براتون بهترینها رو ارزو میکنم
سلام
واقعا مقاله ی برانگیختگی بسیار عالی بود
چه نکات مهم و کلیدی گفته شد تو این مقاله؛ یکی از نکته های مهمی که خانوم شایسته گفتن این بود که برای استفاده از برانگیختگی یا هر چیز دیگه ای باید قانون رهایی رو رعایت کنیم
یعنی من میخوام به فلان هدف برسم، میخوام احترام و عشق و محبت رو دریافت کنم، و میام تمرکز میزارم روی این و دیگه مهم نیست از کجا و توسط چه افرادی این عشق و محبت دریافت بشه…مهم اینه که من میخوام روابطم سرشار از عشق و محبت و احترام باشه؛ این یعنی رهایی
ولی وقتی بگیم من میخوام فلانی به من محبت کنه و عشق و احترام رو از اون دریافت کنم این چسبندگیه و باعث احساس بد میشه…در اصل ما باید رها باشیم و هدف رو مشخص کنیم و اگه اینجوری پیش بریم احتمال بسیار زیاد از همون شخص هم این ویژگی رو دریافت میکنیم، اما شرطش اینه که به قول خانوم شایسته رها باشیم و مهم نباشه که از چه راهی و از چه مسیری جهان میخواد پاسخ فرکانس مارو بده
ما روی باورها و کانون توجهمون کار میکنیم و به هماهنگی میرسیم، جهان افراد هماهنگ رو کنار ما میچینه، نه اینکه تمرکز بزاریم و مهم باشه برامون که من از برانگیختگی استفاده کنم تا فلانی با من هماهنگ بشه
بنظر من ما اگه رها باشیم، اون فلانی هم هماهنگ میشه با ما در 95 درصد اوقات، اما اگه اون فلانی رو بکنیم اصل و خیلی مهمش کنیم، این اتفاق نمیفته
این برداشت من از صحبت رهایی در بحث برانگیختگی در “روابط” بود
و این نکته ی کلیدی که میگه:
“در واقع، آنجا که نمی توانی موضوعی را به راحتی قبول نمایی، آبشخور مسائل و مشکلات شماست. روزنه ای است که شیطان ذهن از طریق آن رسوخ می کند و تغییر باید از همان جا صورت بگیرد.”
من هم یک مقاومت و یک ترمز شدید دارم توی این حوزه
و اونم اینه که مثلا قبل از اشنایی با این قوانین، یک سری افراد رفتارهای بدی با من میکردن همیشه و خیلی هم تکرار شده بود…
ایراد ذهنی من اینه که من فکر میکنم، اگه تغییر کنم و فرکانسمم عوض بشه، بازم اونا همون رفتار رو با من دارن
و باز هم اگه بخوام ریزتر بشم، و ریشه ای تر به این مشکل نگاه کنم، میفهمم که من حواسم نیست و اصلا یادم نیست که اون زمانی که اون افراد با من رفتار بدی داشتن، “اون زمان من چه فرکانسی داشتم؟”
یعنی چیزی که خیلی خیلی زیاد باعث میشه آدم از گذشتش ضربه بخوره و بخواد تعمیمش بده به آینده و فکر کنه که حتی اگه تغییر کنه بازم همون رفتارها رو میبینه، اینه که یادش نمیاد که بابا تو اون زمانی که باهات رفتار بد شد، چه فرکانسی داشتی؟ اصلا یادت هست؟ اصلا حواست هست که اون رفتار بدی که با تو شد بخاط فرکانست بود؟
یعنی اگه زمان برگرده و ما حواسمون به احساس و باورهای اون زمانمون باشه و ببینیم با چه باور و با چه احساسی با ما بد رفتار شد، دیگه جای سوالی نمیمونه و یقینا جواب اینه که اون زمان بدون شک ما حالمون خوب نبوده که رفتار بدی با ما شد
یعنی ما از گذشته فقط اتفاقات ظاهری رو میبینیم، و میگیم فلانی این رفتارو کرد، اونجوری کرد، بمن بدی کرد، حتما بازم میکنه و دست من نیست…ولی حوااااسمون نیست که اون لحظه چه فرکانسی داشتیم؟ و این واقعا فریب دهنده ست و شیطان این لحظات میگه که اون ادم قبلا چندین بار به تو بدی کرد، بازم میکنه….اما اگه یادمون بیاد که اون لحظاتی که باعث شد با ما بد رفتار بشه، ما در ناهماهنگی درونی بودیم…اما این ناهماهنگی درونی رو خیلی سریع فراموش کردیم
و نکته اینجاست که فرکانس های ما باعث میشه اتفاقات بیفته…به قول خانوم شایسته اگه هماهنگی ذهن و روحت انجام بشه همه چی اوکی میشه…و اگه بیایم هماهنگی ذهن و روح رو ایجاد کنیم، ما وجه خوب افراد رو تجربه میکنیم و فرد نامناسب با ما برخوردی نداره دیگه
برای من اینجاش خییییییییییلی پاشنه آشیله، که یادم نیست و حواسم نیست که اون زمانی که با من بد رفتار شد، بابا تووووووو فرکانس بد داااااشتی….دلیل رفتار بدی که با تو شد در جاهای مختلف، اینه که توووو فرکانس بد داشتی اون لحظه
این خیلی مهمه
دلیلش این نیست که اون رفتارهای بد، شانسکی و اتفاقی افتاد برات
“”دلیلش اینه که تو در اون زمان حالت بد بوده و هماهنگ نبودی””
که اگه هماهنگ بودی باهات رفتار بد نمیشد
جالب اینجاست که ما جاهایی که حالمون خوبه و با ما رفتار خوب میشه رو کلا فراموش میکنیم
هم رفتار خوب رو فراموش میکنیم، هم فرکانس خوب اون لحظمون رو
اما وقتی رفتار بدی با ما میشه، این شیطان، به قول امام خمینی، در کمااااااال استادی مارو فریب میده و فقط میگه که با تو بد رفتار شد…اما اگه میگفت با تو بد رفتار شد و دلیلش ناهماهنگی درونی تو بود مشکلی نداشتیم ما
اما کارش اینه دیگه….
این از سخت ترین مقاوت های خودمه…که در مورد گذشته، حواسم نیست که اگه با من بد رفتار شد، اگه اتفاق بدی افتاد، اگه بدشانسی آوردم، دلیلش این نیست که شانسی و اتفاقی و همینجوری دل بخواهی این اتفاق ها برای من افتاد
دلیلش فرکانس بد و حال بد و باورهای بد و در نهایت کانون توجه بد بوده…
و به خودم باید بگم که اگه فرکانست عوض بشه و هماهنگ بشی با خودت، اون رفتار بد دیگه با تو نمیشه، و در شرایط و موقعیتی قرار میگیری که اتفاق بدهم برات نمیفته…اگه هماهنگ باشی خوش شانسی میاری همیشه
اگه هماهنگ باشی به افراد نامناسب بر نمیخوری اصلا…
این خیلی نکته ی مهمی برای خودمه که فکر میکنم، اگه من هر تغییری کنم، اون آدم اختیار داره که با من هرجوری دلش بخواد رفتار کنه
اما آدما هیچگونه اختیاری، در برخورد با “من” ندارن
یعنی آدما نیستن که تصمیم میگیرن با من چجوری رفتار کنن، من در مواجهِ با آقای ایکس، تعیین میکنم که با “من” چه رفتاری بشه
و اون آدم هیچگونه اختیاری از خودش نداره که رفتارش با من رو دلبخواهی تعیین کنه، بلکه فرکانس من و هماهنگی و یا ناهماهنگیِ منه که تعیین میکنه اون آدم چجوری با من رفتار کنه
و هر رفتاری هم میکنه درون خودش هست، به این معنی نیست که ما آدمارو مسخ یا جادو میکنیم و سواستفاده میکنیم ازشون
به این معنیه که مثلا 1000 نوع رفتار متفاوت درون این آدم هست، 1000 نوع رفتار متفاوت تو قفسه ی رفتارهای این آدم هست از قبل، و تو وجود خودشه، اما من میتونم انتخاب کنم که کدوم رفتار رو بردارم برای خودم
مثلا میریم تو یک کتابخونه، این کتابخونه 10 تا کتاب مختلف داره با موضوعات مختلف، من تعیین میکنم کدوم از این 10 تا کتاب رو بردارم
کسی نمیتونه بگه چرا همچین کتاب از من خریدی و یا کسی نمیتونه بگه تو این کتاب رو گذاشتی توی مغازه ی طرف
این کتاب اونجا بود، همیشه من کتاب بد رو انتخاب میکردم، حالا خوب رو انتخاب میکنم
برانگیختگی در روابط میگه که طرف مقابلت پکیجی از رفتارهارو داره، تو با فرکانست تعیین میکنی کدوم رفتار با تو بشه
چون خیلی ها اشتباه میکنن و فکر میکنن ما با اینکار بقیه رو مسخ و جادو میکنیم و سواستفاده میکنیم ازش
مثلا تو بحث تقلب کردن های استاد عباسمنش، و کمک کردن مراقب ها بهش، اون وجهِ تقلب رسوندن و آسون گرفتن و پایه بودن تو اون مراقب بوده از قبل، و خیلی از اوقات دانشجو ها با فرکانسشون این وجه رو بیرون نمیکشیدن، اما استاد عباسمنش این وجه رو بیرون کشید
دلیل بر تاثیرگزای توی زندگی بقیه نیست
دلیل بر اینه که این وجه رو خود طرف داشته از قبل توی وجودش و من کشیدمش بیرون
حالا ما یک فرکانسی داشته باشیم و بخوایم یک وجهی رو بیرون بکشیم از افراد، اگه اون فرد اون وجهی که ما میخوایم رو نداشته باشه، اصلا وارد فضای فرکانسی ما نمیشه و کسی میاد که اون وجه رو داره و به فرکانس ما نشون میده
طرح کردن بحث رهایی توسط خانوم شایسته هم به همین منظوره که من میام فرکانسم رو عوض میکنم و عشق و محبت و احترام رو ساطع میکنم، حالا هرکی میخواد جواب فرکانس منو بهم بده مهم نیست، من به آدم خاصی نمیچسبم…
دقیقا اینجای قانونه که باعث میشه ما نتونیم افراد خاص رو جذب کنیم
قانون میگه تو چی میخوای؟ هرچی میخوای فرکانسش رو بفرست، من جواب فرکانست رو از یه جایی و توسط یه فردی میدم، تو آدم خاص تعیین نکن
و رهایی یعنی همین که فرکانس خوب بفرستیم و هدفمون این باشه که من از زندگی، تجربه ی آزادی، لذت، عشق، احترام و…میخوام…اما نمیچسبیم به یه آدم خاص که من این رفتاهارو حتما از این فرد میخوام…اینجا مغایرت داره با قانون
وقتی داشتم اینارو مینوشتم آرااااامش خاااصی درونم شکل گرفت…چون توی بحث گذشته من بشدت ایراد دارم و الان حالم بسیار بسیار خوبه و آرامش عجیبی دارم…
خانوم شایسته یک دنیا از شما سپاسگزارم بخاطر این مقاله ی ارزشمندی و طلایی
امیرحسین جان چه کامنت بلند بالایی
من که به شخصه توضیح کامل از برانگیختگی روابط رو بلد نبودم و درک نکرده بودم و فقط یه توضیح رو از استاد فقط شنیده بودم و الان میفهمم که اون موقع که استاد توضیح کامل میدادن من در مدار این آگاهی ها نبودم والسلام
وبا خوندن کامنت شما 10 درصد از حرف هاتون رو درک کردم ودرحین خوندن این کامنت توی ذهنم به خودم گفتم اگه اینایی که می خونم درست باشه و صحت داشته باشه من این کامنت رو کپی میکنم توی گوشیم و دفترم که همیشه توی دسترسم باشه و بخونم و درکش کنم و مهم تر از همه اجراش کنم تا زندگی بهتری و روابط عالی تری داشته باشم چون الان میفهمم من با خودم چی کار میکردم توی روابط م
من خودم داشتم شخصیت هایی رو توی روابط هام جذب میکردم و برانگیخته میگردم که دوست نداشتم
دوست من بینهایت ازتون سپاس گذارم
به داشتن افرادی مثل شما افتخار میکنم و این رو به یقین میگم هر جمله ی که از کامنت شما رو میخواستم خودم تجربه کنم و بفهمم باید میلیون ها تومن سال ها وقت و کلی انرژی بزارم تا این ها رو بفهمم ولی شما دوست عزیزم همه ی این ها رو به رایگان در اختیارم گذاشتید از استاد ممنون به خاطر همچین فضایی که در اختیارمان گذاشته تا آگاهی ها رو در اختیار هم بزاریم
خدایا مرسی به خاطر همه چی
به نام خدا
با سلام
اول خدا را شکر میکنم بابت حس رهایی واقعی بعد کارکردن این قسمت
الآن نمیتونم اون درک کلی که داشتم را بنویسم چون با هربار گوش دادن فایل و خوندن مقاله یه قسمت هایی از دوره راهنمای عملی را تازه درک کردم ، و یه سری از اون فایل ها و مقاله هایی که قبلا خونده بودم را درک کردم اما یه حس آرامش و رهایی عجیبی بهم دست داد که نتونستم کامنت ننویسم و سعس میکنم تا حدودی کلیت درکم را بنویسم
استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار نمیدونم چطور از سخاوت شما سپاسگذارم باشم بابت تک تک فایل ها و مقاله ها
هر بار تو هر جنبه از زندگی به واسطه این آگاهی ها متوجه میشم که چه قدر به قول قرآن بدون تفکر و تعقل هر آنچه را به ما گفتن پذیرفتیم و یه سری باورهای محدود کننده درون ما شکل گرفت و ناخودآگاه شدیم مثل خانواده و اکثریت
نمیدونم کدوم فایل بود از استاد شنیدم که اگه یه بچه تو یه جنگل یا جزیره به یه شکلی بمونه و تنها باشه و فقط قرآن را بهش بدن با معنی اصلیش اون بچه تا آخر عمرش از تمام جنبه ها ثروت ، روابط ، سلامتی و معنویت به صورت طبیعی در بالاترین حد خودش هست
چون اون بچه توحید را درک میکنه و میفهمه خودش همه کاره است و مثلا تو مبحث روابط وقتی یه نفر غیرهم جنس خودش را دید خیلی طبیعی همون طوری که هست برخورد میکنه و اون طرف مقابلش هم همین گونه برخورد میکنه و اونم خودشه اون وقت خیلی با لذت کنار هم زندگی میکنن
چون مذهب یا باوری نبوده که از اول اون ها را از هم جدا کنه
چون مذهب یا باوری نبوده که بگه بودن با جنس مخالف گناه
چون باورهای محدود کننده ای مثل عقد و عروسی وجهیزیه و مهریه و بکارت و … براشون تعریف نشده
چون اون ها باورهایی که باعث عذاب وجدان و احساس گناه بشه ندارن
امیدوارم ماها اول بتونیم خودمون را درست درک کنیم و بعد بچه هایی را تربیت کنیم که ذهنشون خالی باشه از تمام این باورهای محدود کننده تو تمام جنبه های زندگی
کلی آگاهی دریافت کردم اما تو همین قسمت یاد گرفتم صرفا اطلاعات و آگاهی داشتن باعث تغییر باور نمیشه و جهان فقط به فرکانس های من جواب میده
و فرکانس ها بر میگرده به تمرکزی که هر لحظه دارم و احساسم نشون میده اون تمرکز روی خواستم هست یا روی ناخواسته هام
معنی توکل را بهتر یاد گرفتم که توکل یعنی خدا حواسش به همه چی هست
و انسانی که توکل میکنه دیگه نگرانی نداره
یاد گرفتم روی عزت نفس و احساس لیاقتم کار کنم و استاندارد هام را تو تمام جنبه های زندگیم بالا ببرم
یاد گرفتم فراموش نکنم باید تکاملم را طی کنم هر چند با وجود این دو الگوی فوق العاده به مراتب تکامل ما سریعتره
یاد گرفتم مرکز و محور منم اگه از چیزی تو بیرونم ناراحتم باید تو درونم درستش کنم بگردم ببینم چه باور ها و چه ترس هایی دارم و وقتی روی خودم کار کنم و سمت خودم را انجام بدم خدا خیلی عالی سمت خودش را انجام میده و یادم باشه خدا وظیفه خودش دونسته که من را هدایت کنه
یاد گرفتم متفاوت از قبل فکر کردن و رفتار کردن و نگاه متفاوتی داشتن یعنی جنس مخالف خودم را یه تکه ای از اون انرژی ببینم که به این شکل متجلی شده
و این نگاه را به کل آدم ها داشته باشم که همه اون ها ارتعاشی از الله هستن
یاد گرفتم اصل و اساس هماهنگی بین ذهن و روحه وقتی اون را درست انجام بدم بقیه کارها خود به خود درست میشه
یاد گرفتم دنبال هدف اصلیم باشم از هر خواسته ای نه این که دنبال یه فرد خاص یا یه ویژگی خاص یا یه راهکار خاص باشم که فقط نجوای ذهنه
یاد گرفتم رهایی را برای رسیدن به احساس خوب خودم بخوام نه برای رسیدن به هدف خاص که اگه هدف اصلیم از رهایی برای رسیدن به اون خواسته باشه یعنی وابستگی به اون هر چند تو ظاهر اسمش رهایی باشه
یاد گرفتم برای درک توحید و شناخت خودم و ارزشمندی خودم دنبال تایید و تحسین دیگران نباشم نه این که برای تایید و تحسین دیگران گرفتن این حس را نادیده بگیرم
یاد قرآن افتادم که خدا بارها میگه خدا از درون شما آگاهه
یاد گرفتم خودم بودن را برای لذت خودم بخوام نه برای این که دیگران افرادی را که خودشونن دوست دارن
یاد گرفتم که مهم این که من خودم خودم را زیبا و دوست داشتنی بدونم چون من کاردستی خداوند روی زمین هستم و نظر خودم مهمه
یاد گرفتم خودم را ارزشمند و لایق بدونم چون روح خداوند درون منه
و یاد گرفتم با هماهنگی بین ذهن و روح زیبایی و ارزشمندی خودم را درک میکنم تا جایی که دیگه محتاج تایید شدن توسط دیگران نیستم و اصلا نظر دیگران برام مهم نیست
و اصلا دیگرانی وجود ندارن من هستم و فرکانس هام
برام یادآوری شد که هر کس در گروه عمل و باورهای خودشه
و یادم باشه اگه قرار بود لذت های مادی را تجربه نکنم تو جسم مادی نمیومدم
در یک کلام وقتی روی خودم کار کنم و باورهای درست بسازم، باورهایی که هم راستا باشه با خواسته هام همه چیز خود به خود حل میشه و به قول خدا هیچ ترس و نگرانی وجود نداره
خدایا کمک کن تو را تو رابطه عاطفی ، تو را تو ثروت ، تو را تو کار و رسالت و تو را تو همه کس و همه چیز ببینیم
سلام ب علی اکبر عزیز و مهربان
بینهااااایت سپاسگدارم بابت کامنت فوق العاااااده ای ک برامون نوشتی
بینهاااااااایت سپاسگدارم ک درک خودتو برامون ب اشتراک گداشتی و چقدررررر زیبا و روان نوشتی
و چقدررررررر پراز اگاهی بود برای من:
((( یاد گرفتم رهایی را برای رسیدن به احساس خوب خودم بخوام نه برای رسیدن به هدف خاص که اگه هدف اصلیم از رهایی برای رسیدن به اون خواسته باشه یعنی وابستگی به اون هر چند تو ظاهر اسمش رهایی باش )))
و چقدررررر من باید روی این رهاییی کار کنم و چقدررررر این جمله عااالی بود
حتمااااا روی این جمله کارمیکنم تا رهایی رو فقط برای حال خوب خودم انجام بدم ن اومدن نتیجه…
و چقدررررر این روزها دنبال و پیگیر لیاقت و ارزشمندی هستم ک ذاتا درون من وجود داشته و من ندیدم
((( یاد گرفتم که مهم این که من خودم خودم را زیبا و دوست داشتنی بدونم چون من کاردستی خداوند روی زمین هستم و نظر خودم مهمه
یاد گرفتم خودم را ارزشمند و لایق بدونم چون روح خداوند درون منه )))
و من بینهاااااایت سپاسگدارتونم بابت تک تک جملات زیبا و ارزشمندی ک برامون نوشتید
باشد ک ب لطف الله مهربانم
بشنوم.بفهمم.درک کنم و مهمتر عمل کنم و بشه جزیی از وجودم و باورهای عالب ذهنم
سلام دوستان هم فرکانسیم.
من پسری بیست و هفت ساله هستم که سه ساله یا فایلای استاد عباسمنش آشنا شدم و تحولات بسیاری داشتم و الان شرایط ازدواجم فراهم شده و تنها ایده آلم برای ازدواج دخترخانومی است که با قوانین الهی آشنا باشه و بزرگترین شرط همسر ایده آلم اینه که در زندگی مشترکمون باهم قوانین استفاده کنیم و زندگی عالی بسازیم🙌🏻 از دوستان میخوام بهم نظر بدن که بهترین اقدامات چیه؟
درود
نمیدونم چجوری شد ک ب این صفحه هدایت شدم این وقت شب و ب محض اینکه کامنت تونو دیدم شدیدا حسم منو ب جواب دادن واداشت
ببین دوست عزیزم منم خیلی وقته تو همین شرایط شما بودم و فک میکردم و باور داشتم ک اگه من با کسی ک عباسمنشی باشه رابطه عاطفی برقرار کنم قطعا یه رابطه ای ملکوتی و فضایی رو تجربه خواهم کرد اما ب هیچ عنوان همچین چیزی نیست دوست عزیزم !
ببینید طبق قانون کبوتر با کبوتر باز با باز ما افراد هم فرکانس خودمون رو جذب زندگی خودمون میکنیم چه بخوایم چه نخوایم …
خیلی از شاگردان موفق استاد عباسمنش هستند ک با وجود اینکه خودشون سالهاست دارن رو خودشون کار میکنن اما شریک عاطفی شون اصلا نمیدونه عباسمنش کیه و چی میگه
و خیلی هم از رابطه شون راضی ن
میخوام خیلی واضح و بی پرده اینو بگم ک فک نکنین ک هرکسی ک عضو این سایت هست و فایل گوش میده صرفا در مسیر درستی هست و انسان صالح و صادقیه …
الان تو ایران جوری شده ک بالای پنجاه درصد همه استاد عباسمنشو میشناسن و ب نوعی همه شون عباسمنشین ولی نگم براتون بزارین بقیه شو …
من تازگیا ب این نتیجه رسیدم طبق گفته های استاد مخصوصا این چند روزه ک اکثر شبانه روزم رو تو سایتم و دارم مطالعه میکنم و فایل گوش میدم که نباید من و شما دستان خداوند رو ببندیم ! نباید محدود کنیم خودمون رو ب یه عده خاص ب اسم عباسمنشی یا هرچی
بیاین من و شما رو خودمون کار کنیم لایق بشیم بقول خود استاد ! از خودمون هرروز بارها و بارها سوال کنیم : آیا من ب اندازه کافی لایق هستم آیا من آدم مناسبی هستم برای تجربه ی رابطه ی دلخواهم یا ن ؟
ایا من خودم مثال اون آدمی هستم ک میخوام بیاد تو زندگیم ؟
من ب هیچی جز درون خودم کاری ندارم
من میام رو باورهای توحیدیم کار میکنم رو احساس خوبم کار میکنم جهان بقیه کارا رو انجام میده جهان طبق قانون کبوتر با کبوتر باز با باز فرد هم مدار من رو وارد زندگی من میکنه حالا ممکنه این فرد اصلا حتی فارسی زبان نباشه ک بخواد عباسمنشی باشه یا ن
من دستان خداوند رو باز میزارم و تا میتونم خودم رو و جایگاه و سطح و لول زندگیمو ارتقا میدم شخصیت مو بهبود میدم باورهامو تغییر میدم لایق یه رابطه خواستنی میشوم و آنوقت خداوند مهره ها رو برای من میچیند آنوقت از جایی ک ب عقلم نمیرسد فردی رو هم مدار و هم فرکانس با من وارد زندگیم میکند …
دوست عزیزم اگر ما با خودمون و جهان اطرافمون در صلح باشیم و از همین داشته ها و نعمت هایی ک الان داریم از همین شرایطی ک الان داریم از جایی ک الان هستیم بتونیم لذت ببریم خداوند از طریق بی نهایت دستانش میتونه طعم خوشبختی و آرامش و عشق و شادی و لذت رو ب ما بچشونه ! حالا یا از طریق یه عباسمنشی یا از طریق یه اروپایی یا امریکایی !
مهم اینه ک من در مسیر درست باشم مهم اینه ک من خوب ب قوانین عمل کنم مهم اینه ک من اون ادم خوبه اون ادم درسته رابطه بشم اول
پیشنهاد میکنم بسته عزت نفس رو تهیه کنین و بصورت تمرکزی روش کار کنین و همچنین فایلای روابط رو بارها و بارها گوش بدین بهتون قول میدم هرچی بیشتر گوششون بدین بیشتر نکته درمیارین ازشون و بعدش توکل کنین ب الله یکتا و خواسته تون رو بسپارید بهش و بهتون قول میدم جهان در زمان و مکان مناسب سر راهتون قرار میده اون کیس مد نظرتون رو بشرط اینکه شما تمرکزت رو اصل باشه و از خودتون و احساس خوب و شادی و لذت بردن از تنهایی تون غافل نشین …
با آرزوی خوشبختی و عشق و آرامش 🤍
سلام دوست عزیز هلنا بانو
من خداروشکر دوره عزت نفس رو دارم کار میکنم، این نکته که فرمودین روی خودم کار کنم بهش پس بردم و قطعا هم فرکانس خودم را دریافت خواهم کرد، بهتره نکاتی که فرمودین بیشتر روس فکر کنم بخصوص اون قسمتی که گفتین شاید همسر من فارسی زبان نباشه و بهتره من به چگونگی این جریان، کاری نداشته باشم بلکه توکلم به الله باشد، درخواست من از الله همسری آشنا به قوانین همچون شما است و میدونم که افراد فراوانی چنین شرایطی دارند که در زمان مناسب اتفاق میوفته
من شمارو بسیار تحسین میکنم بخاطر دقتتون در درک قوانین، در جمله بندی مطالب، نگاه قشنگتون به قوانین حاکم . سپاس فراوان
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان گرامی سایت عباسمنش
اولین بار بود یه فایل از روابط میدیدم واینهم برمیگرده به تضادی که چند وقته هرز گاهی به بین من وهمسرم بوجود میاید دوماه هست که با سایت اشنا شدم تمرکزم بیشتر روی فایل های ثروت بود من احساس میکنم باید نسبت به تضادهایم پیگیر فایل ها باشم جدا از فایل های روز شمار که تعهد دارم پیگیر باشم .
واقعا استاد عالی فرمودن وحرف هایی زدن که تا بحال نشنیده بودم میدونستم باید روی خودت کار کنی ولی نمیدونستم اینقدر موضوع جدی هستش.
بیشتر ما ادم ها در روابط هایمان ادم بدی نیستیم ولی چون سعی میکنیم دیگران را به طریقی تغییر دهیم واقتدار نشان دهیم به بگو مگو های بیهوده کشیده میشویم ودر نهایت به جاهای باریک کشیده میشود .
خیلی دوست دارم خداوند برساند زودتر پولش جور شه از محصولات استفاده کنم خیلی تشنه رشد ویادگیری اصول هستم ولی به خداوند سپردم که خودش هدایت م کنه ودر زمان عالی انچه را باید تجربه کنم سر راهم قرار دهد.
سلام استاد عزیز
این موضوع که میفرمایید شما میتونید با خانم های دیگر بازی کنید و یا حتی شنا کنید خوب در تمام انسانها حس زیاده خواهی و غیرت وجود داره بعضیا کمتر بعضیا بیشتر خوب ادم وقتی بایک سری خانم دیگه زیاد صمیمی بشه و شنا کنه روابطش خیلی نزدیک ترمیشه و حس زیاده خواهی ادم و تنوع طلبی باعث میشه که پاش بلغزه.البته شاید فکر و نظر من ناقص باش برای همین مطرح کردم که اگر کسی میتونه منو راهنمایی کنه تا بهتر بتونم انتخاب کنم و تصمیم بگیرم.ممنونم از همتون
سلام دوست عزیز
هرمطلبی از هر فردی شنیدید خودتان بررسی کنید تحقیق کنید و با درون خودتون بسنجید .
بنظر من هم انسان باید برای اونکه دچار خطا و گناه نشه ،نزدیک خیلی کارها نشه . چون بالاخره انسان هم شیطان رو داره و هم هوی و هوس . که باعث میشن به سمت گناه بره