راهکارهای دوره عزت نفس برای ساختن عزت نفس

320 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی میرفخررجایی» در این صفحه: 2
  1. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    سلام استاد مهربان سلام خانم شایسته مهربان که یکی از پایه های اساسی استاد جان هستن در آپدیت دوره ها.

    که تو این لحظه که دارم مینویسم خانم شاسته مهربان جلسه 6 دوره شیوه حل مسایل رو گذاشتن رو سایت که من هنوز گوشش نکردم

    من هنوز حتی این فایلی که خداوند منو هدایت کرده به سمتش ندیدم (قبلن دیدمش اما حتمن الان کاملن به دردم میخوره که خداوند منو هدایت کرده به سمتش)

    اما چی شد که اومدم اول کامنت بنویسم . قبل از اینکه بزنم رو دکمه هدایت من به خدا گفتم خدایا من میخوام در مورد اتفاقات امروز کامنت بنویسم لطفا هدایتم کن به فایلی که نشانم باشه و راهنمای مسیرم *هم این که کامنتمو اونجا بنویسم

    به لطف خدای مهربان از وقتی مهاجرت کردیم به شهر جدید خب من اول شروع کردم تو پارک آموزش دادن . اولین ایده ای که خداوند بهم الهام کرد این بود که اگهی بزنم تودیوار برای آموزش . ومن این کارو کردم و خدا چندتاهنرجوی خوب برام فرستاد و من با اونها شروع کردم و کلی هم خوشحال بودم با اینکه مصافت زیادی رو میرفتم میومدم.بعد تو دلم افتاد (با توجه به گوش دادن به دوره ی 12 قدم) که همه چیز میتونه راحت تر باشه . این خواسته در وجودم شکل گرفت که هم تو باشگاه آموزش بدم هم نزدیک به خونمون باشه که نخوام این همه راه برمو برگردم.که خداوند این خواسته رو برام خیلی راحت اجابت کرد . من با توجه به الهام درونیم رفتم دنبال باشگاه بدنسازی بهتر طرف خودمون و رسیدم به بهترین باشگاه منطقه خودمون که دیگه از لحاظ امکاناتی بهترین باشگاه منطقه بود. با اینکه شهریش زیاد تر از قبلی ها بود اما به لطف خدا جور شد و شهریه اولین ماهو پرداخت کردم. تو این باشگاه یه قسمتی بود مخصوص بوکس که رینگو کیسه بوکس داشت ومن کلن برای تمرین شخصی خودم توی اون باشگاه ثبت نام کردم و همیشه سعی کردم تو باشگاه هایی برم تمرین کنم که حس خوب به من میده و لیاقت منو داره.خلاصه من شروع کردم به تمرینات خودم چون مسابقه داشتم و داشتم برای مسابقاتم آماده میشدم که نتیجشم قبلن گفتم قهرمان شدم و عضو یک تیم معتبر کشور.در کنارش فیلم های آموزشیم رو هم تو همون باشگاه میگرفتم. خب روابط جدیدی شکل گرفت خیلی از دوستان اونجا به من محبت داشتن و به من عشق میورزیدن. تا اروم اروم نشانه ی شاگرد ها اومد. یک شخصی به من درخواست داد که من میخوام آموزش ببینم و ایشون بعداز یکی دو هفته تبلیغ منو پیش دوستاش تو همون باشگاه کرده بود و نفر بعدی هم اضافه شد( البته کلیه این اتفاقات به خاطر قدرت هدایت خداوند و پاسخ به فرکانس و درخواست ها بود و من از خودم هیچ کاری نکردم حتی من اصن اونجا نگفته بودم که آموزش هم میدم چون مربی بوکس داشت اونجا و بعد از چند روزی که من اونجا ثبت نام کردم اون مربی دیکه اونجا نیومده بود انگار)خلاصه تو ماه اول خدا دوتا شاگرد برام رسوند و بعد یکی از مربی های بدنسازی اونجا خیلی از من خوشش اومده بود(به لطف الله که قلب هارو نرم میکنه)و خودش رفته بود به مدیر باشگاه گفته بود که فلانی رو بکنیم مربی بوکس اینجا و بعد هم اومدن به من گفتن و من هم با کمال میل پذیرفتم با اینکه نصف شهریه بچه ها میرفت برای باشگاه اما گفتم اشکال نداره قدم اوله.و من به عنوان مربی بوکس اون باشگاه بدون ارایه هیچ مدرک مربیگری فقط با دیدن پیجم آموزش هایی که گذاشته بودم مسابقاتم و غیره انتخاب شدم این قضیه مال 4 ماه پیش تقریبا.و دو سه تا شاگرد به شاگرد هام اضافه شد و من هروز در حال رشد و پیشرفت بودم به لطف الله مهربان.دیگه لازم نبود 40 50 کیلومتر رانندگی کنم و برم شاگرد تو محیط باز که هوا هم داشت سرد میشد آموزش بدم.وخدارو به خاطر هدایت و دستانش بسیار سپاسگذاری کردم. ادامه دادیم تا همین یکی دو هفته پیش که یکی از شاگردانم که یکی از افراد ثروتمند منطقه هستن گفت که دارن بهترین باشگاه کل ایران رو تو این منطقه دوتا فلکه پایین تر میزنن و من شمارو معرفی میکنم که برید اونجا بعد گفتم دست شما درد نکنه خیلی هم ممنون(اما تو دلم گفتم خدایا تو داری کارهارو انجام میدی).بعد اون مربی بدنسازیه که رفته بود تعریف منو کرده بود برای مربی شدن تو این باشگاه. ایشون دارن از این باشگاه میرن و دارن میرن توی همون باشگاه و تو دیدار حضوریشون با مدیر اون باشگاه دوباره تعریف منو کرده بودن و گفته بودن که بهترین مربی بوکسی که میتونید هم از لحظ فنی و هم از لحاظ شخصیتی ورفتاری پیدا کنید اقای رجایی هستن.و بعدش اومدن به منم گفتن که من تعریفتو اونجا کردم و اونجا تو دل باشگاه بدنسازی یه سالن بزرگ داره مخصوص ورزش های رزمی و تو باشگاه سونا و استخر و جکوزی داره و یک باشگاه خیلی خفن و با امکانات و لاکچریه و بیا تا یه روز بریم اونجا رو ببین و صحبت کن. و من دو سه روز بعد با ایشون رفتم اونجا خیلی عزت مندانه اول ایشون خیل برخورد صمیمانه و دوستانه ای انجام ندادن و حتی یکمی هم معطلمون کردن که من یکم این رفتار برام قابل تحمل نبود و من به استاد بدنساز گفتم که اگر فکر میکنید کار دارن بریم یه وقت دیگه بیایم چون من برای خودم ارزش قایل هستم حالا اوشون هرکی میخوان باشن اصلن ثروتمند ترین فرد دنیا . اما یکم صبر کردیم و بعد ایشون مارو دعوت کردن تو دفترشون ( البته باشکاه یک هفته اینده افتتاح میشه و در حال تکمیل فضاها و پرسنال هستن) و بعد من یه جورایی دلیل مقاومت و برخورد ایشون رو دیدم و فهمیدم که به خاطر فرکانس های اون استاد بدنساز و میزان خود ارزشیشون بود.ومن با توکل به خدای مهربان خیل محکم و با صدای رسا از توانایی هام صحبت کردم از سابقم تو هنرهای رزمی گفتم و خلاصه سعی کردم خیلی خوب خودمو تبلیغ کنم و ایشون هم برخورد مناسبی با من داشتن و گفتن بسیار عالی مدارک مربیگریتون و احکام قهرمانیتون و یک صفته 50 میلونی و حالا یک سری کپی مدارک برام بیارین و انشاالله به محض افتتاحیه باشگاه اینجا در اختیار شماست و البته که ما به اندازه توانایی و پتانسیل مربی که چقدر میتونه شاگرد جذب کنه کلاسهارو به مربی ها میدیم حالا شما شروع کن تا ببینیم چی میشه و من هم با کمال میل پذیرفتم و پیش خودم گفتم این هدایت از طرف خدای منه و یه من گفته تا برم قدم بعدی.و خدا این شجاعت و این اعتماد به نفسو بهم داد که من خودمو به عنوان بهترین مربی منطقه ببینم با این که من کلن 1 ساله که مهاجرت کردم به تهران.اما خداوند داره قدم به قدم به پیشرفت من کمک میکنه و من به توانایی هایی که خداوند به من داده ایمان دارم

    خلاصه رفتیم که مدارک رو براشون بیاریم.

    بچه ها من هیچ مدرک مربی گری نداشتم تو هیچ رشته ای فقط احکام قهرمانی و مدارک ارتقا درجم تو سیستم های مختلفی که آموزش دیده بودم که خودش یه دنیاااا میرزه اما مدرک فدراسیونی حتی یک مربی گری ساده درجه سه هم ندارم این خب خیلی دلیل بزرگی بود که ترس بر من غلبه کنه که تو که مربی گری نداری اونا تو رو ردت میکننو از این حرفا.

    اما اما من اواخر سال 97 توی یک دوره مربیگری عملی شرکت کرده بودم که برای سیستم گراپلینگ ( کشتی تسلیمی) بود که یکی از تخصص هام هست و اصن هیچ ربطی به بوکس نداره تازه همونم میگن شما باید حکم مربی گری درجه سه داشته باشی تا اون مربی گریت اعتبار داشته باشه و از این چرندیات که من اصن حوصلشو ندارم و اصن چیزی هم یاد نمیدن ای کاش یه چیزی یاد میدادن که ادم به انگیزه بده مدرکشو بگیره.و این خودش یه ترمز بزرگ بود که من مثلن برم به باشگاه های عمومی درخواست بدم که من سانس میخوام.

    خلاصه این دوره رو من اواخر سال 97 شرکت کردم و بعد از یکسال بعد این احکام رسیده بود به دست استادم که ما باید این احکام رو میرفتیم از استادم میگرفتم و خب من تقریبا سال 99 من از استاد قبلیم که 10 سال پیشش بودم جدا شدم تا برم تو مسیر جدید و قابل پیشرفتم حرکت کنم. و یادمه 2 سال پیش که میخواستم از کلاسهای کوچیک مربیگری و خصوصی شروع کنم یک مقدار ذهنم درگیر این نداشتن حکمه میشد برای همین زنگ زدم به استادم و گفتم که اگر میشه این حکم گراپلینگه منو بدین و گفت اشکالی نداره بهت میدم اما تا مربیگری درجه سه نداشته باشی اعتباری نداره.گفتم خب باشه و نرفتم که بگیرم ( البته یک بارهم اقدام کردم که برم بگیرم اما دیدم واااقعا سوالاتش چرته و اصن هیچ ربطی به من و مربیگری من و بوکس نداره و نخوندم رفتم سر امتحان و مردود هم شدم. اما من کارمو ادامه دادم و اموزش هامو به صورت خصوص و نیمه خصوصی ادامه دادم)

    خلاصه گذشت تا همین قبل از عید امسال شاگرد ارشد استادم به من زنگ زد و گفت که یه کد پستی برام بفرست تا من این حکم مربیگریتو برات ارسال کنم باید تا قبل از سال جدید بری تو سایت و این احکامو ثبت کنی وگرنه دیگه نمیشه ( که از این دیگه نمیشه ها قبلن خیلی بود و بعد اتفاقا میشد) خلاصه این حکم مربیگری برای من ارسال شد و من طبق روال گذشته از اونجایی که احکام فقط یک تیکه کاغذ هستن من اونارو گذاشتم تو کمدم.و من حتی نرفتم ثبتش کنم. بعدم که چند روز پیش که رفتم ثبتش کنم دیدم نمیشه گفتم خب اشکال نداره امید به خدا.

    تا رسید به این قضیه که من قرار شد مدارکمو ببرم برای اون باشگاه.حقیقتش تا گفت مدارک.من به استاد بوکس جدیدم گفتم که استاد برام بپرسین کی دوره مربیگری هست تا من برم شرکت کنم چون ایشون عضو هیت هستن و ایشون هم گفتن باشه برات میپرسم که بری اما خب اگر هم برم چند ماه طول میشکه. خلاصه نجوا میومد که تو مربیگری بوکس نداری این مربیگری گراپلینگه قبول نمیکننو فلان.تا امروز که تصمیم گرفتم همین احکامی که دارم و همین مربیگری گراپلینگمو ببرم و بگم که آقا بفرمایید اینم مدارک.یه ذره نجوا ها بودن اما یه ریمیکس از فایلهای توحیدی استاد دارم که کوتاهه ولی خیلی ایمان بهم میده. چند بار تو مسیر گوشش کردم و به طرز عجیبی احساس توکل شدیدی بهم دست داد و گفتم امید به خدا میریم که انجامش بدیم.

    زنگ زدم بهشون و گفتم که دارم میام گفت بیا.رفتم خیلی شیک و مجلسی و عزت مندانه پیششون که رفتار خیلی صمیمانه ای هم این سری انجام دادن و محترمانه .منم خیلی محترمانه یه یک کیلو حکم بهش دادم که یه 5 دقیقه ای همینطور داشت ورق میزد .خلاصه گفت مربی گریت کو گفتم اوناها همون گراپلینگه گفت اهان . گفت گراپلینگ چیه گفتم همون ترکیب هنر های رزمی دیگه . گفت اهان خیلی هم عالی (البته ناگفته نماند من 10 سال کارم مبارزات ترکیبی و هنرهای رزمی بودم چندین مبارزه آزاد داشتم که احکامشم دید)

    و البته میدونم که اونا بیشتر کار و شخصیت طرف براشون مهمه نه احکامو این داستانا.و پیج من نمایانگر علمو دانش و مهارت هام هست من تو عمل نشون دادم همه چیرو نه تو حرفو مدرک) خلاصه که خوشحال از ایجاد همکاری و خب چندتا پیشنهاد هم بهشون دادم برای قسمت سالن رزمی و در کل حرفشون این بود که شما اینجا فعالیت کن اگر جذب مخاطبت بالا باشه که کلی سانسو امکانات در اختیارت میگذاریم اصن فضای اختصاصی بهت میدم .خلاصه داشتم پیش خودم میگفتم خدایا دمت گرم چقدر خوب همه چیزو مدیریت میکنی دقیقن زمانی که این حکمه نیازم میشه اینو به دستم میرسونی واقعا که دمت گرم داری کار هارو انجام میدی و همیشه منو در زمان مناسب در مکان مناسب با ادمای مناسب قرار میدی خدای شکرت راضیم ازت دمت گرم.

    بعد اتفاقا بهم گفت اگر کسی رو سراغ داری که ادم درستی باشه برا رسپشن بهم معرفی کن گفتم باشه حتما . که اومدم بیرون یاد یکی از همین شاگردهام افتادم که پسر خیلی خوبیه وقبلن تجربه بوفه داری باشگاه بدنسازی رو داشته و دوست داشت که دوباره بوفه باشگاه داشته باشه و تازه مغازه کافیشاپشو بسته بود و بیکار بود البته تدوین و فیلم برداری هم حرفه ای بلده و از قبل از عید افتاده بود تو خونه افسرده شده بود گفتم امید به خدا بزار یه زنگ بهش بزنم بگم همچین موقعیتی هست . زنگ زدم بهش و گفت اتفاقا حالم بهتره رفتم استدیو دارم فیلم ادیت میکنم بهش گفتم خب کار چیکار میکنی گفت هنوز هیچی این استودیو هم که میخواد ببنده . گفتم خب اینجا یه باشگاه خیلی خفن داره باز میشه و نیاز به یک رسپشن (پرسنل پذیرش و ثبت نام)اگه اوکیی که همین الان تاکسی بگیر برو پیش فلانی فقط تو شروع کار در مورد حقوقو پولو اینا حرف نزن فقط جلب اعتماد کن بعد خودتو تو کار نشون بده و بعد نسبت به ارزشی که ایجاد میکنی دریافتی بگیر(چون قبلن چندتا کارو به خاطر حقوق پایینش رد کرده بود بهش گفتم این شروعی دوبارست برات از این حالو هوا درت میاره و پیشرفتت میده با همین شروع کن) . و گفت اره میرم و همون موقع زد بیرون و رفت پیشش و جالبه که برای بوفه ی باشگاه گرفته بودش به صورت همکاری چون هیچ وسیله ای نداشت و پولی هم نداشت که وسیله بخره و صاحب باشگاه گفته اشکال نداره من خودم برات تجهیزش میکنم تو بوفه رو بگیر به دست. ببین اکافیه تو بخوای یه کاری رو انجام بدی خدا برات انجام میده و ما دستانی هستیم از دستان پروردگار برای هم. بعد اومد بیرون و خوشحال بهم زنگ زد و تعریف کرد و گفت اتفاقا خیلی خوشش اومد که وقتی بهش گفته بود که چقدر حقوق مد نظرته گفته بود من بیشتر هدفم اینه که مجموعتون راه بیفته و شما کار منو تو عمل ببینید حالا بعد در موردش صحبت میکنیم و همین شد که گفت تو بیا بوفه رو بگیر دست.

    بوفه ای که برای یکی از بهترین باشگاه های ایرانه ها.خیلی شیکو خفنه. و نیاز به یک فرد مناسب داره. تا همین قبل از اینکه این شاگردمو بفرستم اونجا گذاشته بود برای کرایه که خیلی مبلغ بالایی هم بود انگار یک مغازه وسط شهر کرایه کردی)

    خلاصه از این قضیه هم خیلی خوشحال شدم که دستی شدم از دستان خداوند و آرزو میکنم که انشاالله رشد پیشرفت خیلی خوبی باشه برای هممون اگر خودمونو تسلیم هدایت الله کنیم.

    خدارو شاکرم که کمکم کرد این کامنت طولانی رو بنویسم باشد رد پایی از روند رشد و پیشرفتم و هدایت الله. امید وارم که برای دوستان هم مفید واقع بشه.

    به خدا همه چی عزت نفسه همه چی عزت نفسه خیلییییی مهمه . خدارو شاکرم یه یکی ار دانشجوهای دوره عزت نفس هستم که وااااقعا این دوره عالیه و اصلن بمبت میکنه برای حرگت کردن و اعتماد به خدا و نگران نبودن در مورد نظر دیگران.به قول استاد میگه باورت این باشه که تو برو تو دل کار اون مثل کوه پشتته

    خدایا شکرت استاد جانم خیلییییی خیلییییی خیلییییی ازتون سپاسگذارم که عاشقانه دارید به ما کمک میکنید و دستی هستین از دستان پروردگار خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    سلام زینب خانوم عزیز

    خیلی ممنونم از حس تحسینی که نسبت من به داری

    خوشحالم که شما هم تو مسیر رشد و سعادت هستی،

    این کامنتو من تقریبا یک ماه پیش نوشتم و کلیییی اتفاقای عالی برام افتاده کلی شاگرد جدید

    کلی درآمدم افزایش پیدا کرده،

    و جالبه تو همین یک ماه ،الان که دوباره کامنتمو خوندم میبینم چقدر اون موضوعی که می‌خواسته منو بترسونه مسخره بوده،

    و این چقدر ایمانمو بیشتر کرد برای کارای بزرگتر برای تغییرات بزرگتر،

    هر جا از کسی حساب نبردم و به خدا توکل کردم و برخورد صحیح داشتم کارام به بهترین شکل ممکن پیش رفته،

    من هم براتون آرزوی بهترین هارو دارم آرزوی عزت نفس اعتماد به خداوند و خودتون،ارزوی ثروت مندی ،ارزوی خوش بختی،ارزوی حال خوب در هر لحظه رو براتون دارم،

    موفق و پیروز باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: