پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 1

3059 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد رضائی» در این صفحه: 15
  1. -
    محمد رضائی گفته:
    مدت عضویت: 2910 روز

    به نام خداوند گسترده مهر مهربان

    با سلام خدمت دوستان عزیز گروه تحقیقاتی عباسمنش

    قبل از شروع باید بگم که اگر مطالب طولانی شد به این دلیل هست که همه چیز را با جزئیات بنویسم.

    قبل از نوشتن تجربه های خودم در مورد کنترل ورودی های ذهنی و تمرکز بر روی نکات مثبت دوست دارم با این مطلب شروع کنم که من از طریق یکی از دوستام با این گروه آشنا شدم و در ادامه قسمتی از موضوع را به همین ماجرا اختصاص میدم.ابتدا دوستم چون شاید متوجه شده بود من از لحاظ ذهنی در شرایط خوبی نیستم تعدادی از محصولات رایگان سایت را برای من فرستاد و من شروع به گوش دادن کردم و سعی کردم روی افکار خودم کار کنم و بعدا تعدادی از محصولات را خریدم و شروع به مطالعه کتابای موفقیت کردم چون فهمیدم ثروتمند شدن لازمه زندگیه و برای اینکار باید ورودی های ذهنی و افکار ناامید کننده را از خودم دور کنم و اینکه جهان هستی کلیه کارها را انجام خواهد داد(قانون آفرینش).کلیه کتابها به این نکته اشاره میکرد که باید اهداف خود را بنویسیم و بر روی آن تمرکز کنیم و من همیشه برای نوشتن مقاومت میکردم. با دیدن این فایل ناخواسته دست به قلم شدم و شروع به نوشتن کردم چون فهمیدم با نوشتن تمرکز بهتری به دست می آورم و میتوانم بهتر جمع بندی کنم و خواستم در این نظرسنجی شرکت کنم و همچنین برنده بشم.با گوش دادن به فایل جدید من دست به قلم شدم و فهمیدم یکی از راهکارهای کنترل ذهنی و تمرکز نوشتن است و اینکه ذهنمان کمتر به مسائل دیگر منحرف میشود.من در محل کارم به عنوان نماینده پیمانکار مواد غذایی در یکی از شرکتهای تابعه نفت کار میکنم و قبل از آن در شرکت پخش فراوردهای نفتی بوشهر کار میکردم با شرایط سخت آب و هوایی و آلودگی بالا.من توسط داییم که یکی از مهندسین ارشد نفته معرفی شدم خلاصه منم فکر میکردم که فقط داییم میتونه برام کار کنه و اصلا فکر نمیکردم خداوندی هست که قدرت مطلق جهانه و اینکه بقیه واسطه هستند نه اینکه به وجود خدا شک داشتم. و خلاصه همه تمرکز من روی توان داییم بود ولی من کارمو از دست دادم با همه اعتمادی که در دلم نسبت به داییم داشتم و چون چیزی از قانون نمیدونستم و کلیه ورودی های ذهنی من و تمرکز من روی توان و قدرت داییم بود و لحظه ای فکر نکردم که شاید پشت این اتفاق چیزهای خوبی منتظر من باشد و مشکلات شاید مرا به سوی موفقیت هدایت کند(فایل تضادها عامل موفقیت).خلاصه مرتبا افکار منفی در ذهن من رفت و آمد میکرد و بعد از مدتی که من دوباره مشغول به کار شدم در مکانی با شرایط آب و هوایی خوب و حقوق بهتر و پرسنل فرهیخته تر فهمیدم که اگر من کار قبلی را از دست نمیدادم کار جدیدم را به دست نمی آوردم و یکی از راههای کنترل ذهن اینه که ما در هر چالشی بپذیریم که خداوند صلاح کار ما را بهتر میداند و همه افکار ورودی من در جهت خواست و اراده خداوند است شاید من در اون لحظه متوجه نشم ولی نتایج آن را به زودی در زندگیم خواهم دید و با این کار ورودی های مثبت جذب کنم راستی یادم رفت بگم که وقتی من بیکار شدم تا چند روز تلاش کردم که دوباره برگردم و وقتی من ذهن خودم را رها کردم البته اون موقع از روی ناامیدی بود نه قانون جهان هستی کار جدید به من پیشنهاد شد چون درسته که من قانون نمیدونستم اما خداوند با من بود و مرا رها نکرد اما برای من چالشهای بیشماری به وجود آورد.در کار جدیدم دچار حاشیه و بحثهای ناخواسته فراوان شدم و مرتب می نالیدم چون قانون را نمیدانستم و فکر راه حل نبودم و جهان مرتب به من فشار می آورد و من نمیخواستم تغییر کنم و همین باعث شد 12 ماه در این شرایط امتحان و فشار بمانم اما بعد 12 ماه فکر کردم چطور این حاشیه ها را از خودم دور کنم چون با روح من سازگار نبود و لی چون باور و تمرکز من روی شغل کارمندی بود واینکه باید هر کسی با من بحث کرد من هم متعاقبا با او وارد بحث شوم و کلیه ورودی های ذهنی من هم سو با اعمالم بود.بعد از مدتی که جهان به من فشار زیادی آورد تصمیم گرفتم تغییر کنم و کلیه ورودی های ذهنی خود را تغییر دهم و تمرکز خود را روی خصوصیات مثبت افراد گذاشتم مثلا اگر اخلاق آشپز رستوران خوب نیست در عوض دستپخت و نظم کاری خوبی دارد و فهمیدم یکی از راههای کنترل ورودی ذهنی و تمرکز بر نکات مثبت اینه که هر کسی را با همان خصوصیتی که دارد بپذیرم و ورودی های ذهنی و تمرکز خود را هم سو با مواردی که میخواهم قرار دهم و با این کار و آرامشی که به دست می آورم این فرصت را به خودم میدهم تا ورودی های ذهنی خوبی به سمت من سرازیر شود.من در محل کارم با دوست جدیدی آشنا شدم که دیدگاه و باور مرا تغییر داد و همیشه خداوند را به خاطر آن سپاس میگویم.ما با هم صحبت های زیادی کردیم و در مورد اهدافمان صحبت کردیم من فکر نمیکردم روزی پزشکی هدف اصلی من شود چون کلیه تمرکز من بر روی شغل کارمندی و رشته تحصیلی که ان هم مهندسی برق قدرت بود قرار داشت و به همین دلیل ورودی های ذهنی متناسب با آن به سراغم می آمد و من تصمیم الانم را مدیون لطف خداوند و بیکارشدنم از شغل قبلی میدانم و آشنایی با دوستم میدانم البته من الان به این دیدگاه رسیدم و فهمیدم که یکی از راههای ورود افکار مثبت به ذهن ما اینه که ما قدری تعصب را کنار گذاشته و اجازه دهیم انسان های جدید با افکار جدید که خداوند صلاح ما را در پذیرش و گوش دادن صحبتهای آنها قرار داده به سمت ما بیایند و ما برای ورود افکار مثبت باید ابتدا به آنها اجازه ورود به ذهنمان را بدهیم برای این کار باید حدالامکان از ورود افکاری که مانع این کار میشوند بشویم و برای این کار باید کم کم با افرادی که صحبت ها،برخوردها،رفتارها و حرکاتی که خلاف خواسته ها ی ما دارند کمتر برخورد کنیم تا به افکار مثبت اجازه دهیم کم کم به ما نزدیک شوند و در نتیجه کلیه ورودی های ذهن ما مثبت و در جهت پیشرفت ما قرار گیرد.بعد از مدتی من تصمیم گرفتم کار کارمندی را کنار بگذارم البته هنوز این کار نکردم شاید به این دلیل باشد که دارم آمادگی ذهنی آن را به دست می آورم قبلا کلیه فکر من روی شغل کارمندی بود و همه افکار و ورودی های ذهنی و تمرکز من روی این کار بود و من هم فکر شغل آزاد نمیکردم چون چون هیچ ورودی ذهنی در مورد شغل آزاد نداشتم اما تصمیم گرفتم که تغییر کنم و صحبتهای زیادی در این زمینه با دوستم انجان دادم و من کلیه ورودی های ذهنی خود را بر پایه شغل ازاد قرار دادم و دیگر در ذهن من شغل کارمندی جایی ندارد و آنهم به این دلیل بود که از بچگی به خاطر کارمند بودن پدرم من هم تفکرات او را داشتم و من فهمیدم با صحبت کردن و اینکه در محیطی باشی که تمرکز افراد بر روی شغل ازاد و هر انچه تو میخواهی باشد میتوانیم افکار خود را دران جهت هدایت کرده و ورودی های ذهنی خود را کنترل کنیم و اینکه ورودی های ما براساس معاشرت و صحبت کردن و چیزی هایی که میبینیم شکی میگیرد.بعد از مدتی کلیه تمرکز من روی شغل ازاد قرار گرفت و اینکه چه کاری را شروع کنیم و چه هدفی را مشخص کنیم اما اینکه ما نباید روی این تمرکز کنیمچگونه کار ما انجام گیرد جهان هستی خودش زمینه ان را اماده میکند.مکانی را پیدا کردیم و به خاطر اینکه هزینه های زیادی را به خاطر بد بودن مغازه متحمل شدیم خود را ملامت میکردیم و همه را مقصر میدونستیم و بعدا فهمیدیم که مسئولیت با ماست و هیچ کس حتی صاحب ملک مقصر نیست و اینکه ما فکر میکردیم کلاه سرمان رفته(دوره عزت نفس)،بعد مدتی فهمیدیم که آن ملک که ما برای کارگاه انتخاب کردیم با وجود هزینه زیاد مکان مورد نظر ما بوده از نظر مکان و مساحت و اینکه جهان هستی در آن شرایط بهترین را به ما داده و ما روی خصوصیات مثبت مغازه تمرکز کردیم(قانون آفرینش) بعدا ما متوجه شدیم کد کار مورد نظر ما در اداره صنعت و بهداشت وجود ندارد و عملا کار ماتعطیل است با وجود اجاره مغازه.اما ما ادامه دادیم و تمرکز کردیم بر شروع کار و اینکه اگر چیزی قانون هم باشد جهان هستی آن را به نفع ما تغییر میده فا این وجود مار رفتیم تجهیزات مورد نظر کارمون بخریم اما مجوزی وجود نداشت اما ما نمیخواستیم از هدف خود دست بکشیم در مسیر پدر دوستم زنگ زد و به ما گفت که اداره گفته اصلا کار انجام نمیشه اما ما وسایل خریدیم و گفتیم که میشه و ماه اول نشد همه به ما میگفتن نمیشه برید دنبال یه کار دیگه اما نمیدونستن که ما هدف بزرگی داریم ازکار کوچکمون البته از نظر اونا چه ثروتی میخواستیم ما اجاره را از جیب دادیم اما تمرکز خودمون بر روی شروع کار گذاشتیم نمیدونستیم چطور هر روز چالش جدید و امروز و فردا کردن اداره و سه ماه گذشت خلاصه ما صبر کردیم و تمرکز کردیم بر افکار مثبت به قول استاد عباسمنش شما چکار دارید چطور انجام بشه فقط روی خواسته هاتون تمرکز کنید با این تمرکز کلیه ورودی ها ی ذهن ما کنترل شده در مسیر اهدافمون بود بعد سه ما ما مجوز گرفتیم و همه چیزهایی که به سمت ما می آمد چه ذهنی و کاری مورد نظر ما بود و فهمیدم صبر کردن خیلی خوبه و فهمیدم علت دیر شدن مجوز این بود که ما میخواستیم کا جهان هستی انجام بدیم و اینکه چطور مسئولین راضی کنیم.هفته قابل با مطالعه کتاب دارن هاردی متوجه شدیم که نیاز به مدیری در جهت اهدافمان هستیم و همه تمرکز خود را روی آن گذاشتیم اولش فکر میکردیم چطور پیداش کنیم یعنی دوباره داشتیم مسیر اشتباه میرفتیم که دوستح گفت ما خصوصیات بنویسم خودش پیدا میشه با این کار اون شخص مورد نظر پیدا شد اونمدر مدت زمان خیلی کم چون دیگه ما اول راه نبودیم و ذهنمان امادگی بیشتری داشت و من فهمیدم وجود یه همراه خوب کمک بسیاری به تمرکز و ورودی های ذهنی ما میکنه و باید مشورت ما با افراد هم سو و جهت ما باشد نه اینکه صحبت بقیه را نشنویم چون گاهی خداوند ایده را از طریق افرادی که اصلا حورد رضایت ما نیستند به ما میدهد راستی ایده اولین کار ماتوسط کسی به ما رسید که هیچ علاقه ای به او نداشتیم و بیشتر بحث من با اون شخص بود و روزی اومد سر کار تا تراکت تبلیغاتی همراهشه و اونو روی میز گذاشت و بعد از چند ماه ما فکر کردیم این کار انجام چون در شهرستان ما همچین کاری نبود.ما با استخدام مدیر فهمیدیم که فقط باید تمرکز خود را روی ایده های جدید بگذاریم و حتی به ذهن و مغز خود به طور عملی نشان دهیم با کنترل ورودی هایش و تمرکز روی افکار مثبت میتواند به ارامش برسد شما فکرش را بکنید که وقتی به ذهن خود بفهمانیم که ورودی ها چقدر تاثیر دارد پس میتوانیم به دیگران هم ان را در عمل نشان دهیم و با این کار افکار و اعمال انها هم سو با ذهن ما قرار میگیر و متعاقبا کنترل ما روی ورودیهایمان ناخواسته بهتر میشود.با پایان این نوشته متوجه شدم چقدر در طول چند ما با کنترل ورودی ها و تمرکز بر نکات مثبت چیزهای زیادی نصیب من شده و من با نوشتن اینها رافهمیدم.

    از شما بابت وقتی که گذاشتید سپاسگزارم.

    در آخر از خداوند سپاسگزارم که به من فرصت آشنایی با گروه تحقیقاتی عباسمنش داد و من حال خوبم را مدیون خداوندم و این گروه هست.به زودی من دستاوردهای خود را که به خاط تمرکزم بر خواسته ها و نکات مثبت و محصولات به دست می آورم را با شما به اشتراک خواهم گذاشت.

    امیدوارم در زندگی سعادتمند و خوشبخت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    محمد رضائی گفته:
    مدت عضویت: 2910 روز

    سلام،دیدگاهتون خیلی خوب بود منم مثل شما اوایل خیلی سخت دست به قلم میشدم و به عبارتی پشت گوش مینداختم با فایل جدید استاد تصمیم گرفتم خواسته هام بنویسم و همین کار را هم کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    محمد رضائی گفته:
    مدت عضویت: 2910 روز

    سلام دوست عزیز من هم با نظر شما موافقم ما باید کوچک ترین موفقیت ها رو ببینیم و بعد فقط به این نکته توجه کنیم که دوباره قانون جواب داد و با این کار به خودمون انگیزه بدیم و برای رسیدن به هدف های بعدی بیشتر تلاش کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: