پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 113 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد گرامی و دوستان عزیز
خیلی خوشحالم که در این جمع قرار دارم و دارم مطالب ارزشمندی رو میخونم . برای اینکه خودم رو راضی کنم که بیام و نظرات رو بخونم خیلی تلاش کردم . اصلا قصد نداشتم خودم کامنتی بزارم . با اینکه حدود 4ساله با قوانین و استاد آشنا شدم و به قول استاد به موفقیتهایی رسیدم که قبلا برام فقط در حد آرزو بود ولی وقتی بهشون رسیدم اینقدر راحت و آسون بود که شاید یادم میرفت اینها روزی بزرگترین خواسته های من بود که حتی فکر نمیکردم بتونم بهشون نزدیک بشم چه برسه بدستشون بیارم
مطالبی رو که الان دارم مینویستم شاید مستقیم با سوال مربوط به مسابقه در ارتباط نباشه ولی فکر میکنم گفتنش برای خودم و شاید عده ای خوب باشه.من قصد نوشتن نداشتم اما از اونجاییکه یاد گرفتم صدای درونم رو بشنوم و بهش اعتماد کنم و احترام بزارم واسه همین این مطالب رو مینویسم
من طی این 4سال به موفقیتهای بزرگی رسیدم که قبلا فکر میکردم برای اینکه بهشون برسم باید کلی هزینه کنم و کلاس برم شاید تا حدی بدستشون بیارم ولی با انجام تمرینات و احترام به قوانین در یکسری از زمینه ها خیلی پیشرفت کردم . مثلا در روابط هروقت خواستم بهترینها رو تجربه کردم و میدونم اگه بخوام میتونم بهترین روابط رو داشته باشم بدون اندکی شک و تردید و هراس اما برای من روابط هیچوقت اولویت اول نبود شاید به همین خاطر تونستم در این مورد خوب رشد کنم چون به چگونگیش فکر نمیکردم و نگرانی ای هم نداشتم اما در زمینه ای که برام همیشه یکی از پررنگترینها از وقتی یادم میاد بوده رشد خاصی نداشتم و این موضوع خیلی باعث ناراحتی و ایجاد حس بد در من میشد تا جاییکه تونست این اواخر منو به ناامیدی برسونه و احساس خستگی برام ایجاد کنه در حدی که به خودم گفتم این یکیو انگار نتونستم بهش مسلط بشم نتونستم یادش بگیرم انگار متوجه تمرینات نمیشدم خیلی خسته شده بودم . دلم میخواست همو چیو رها کنم ولی میدیدم الان جایی ام که نه راه پس دارم نه راه پیش . مثل مریضی که تب داره و یک لحظه خوبه یک لحظه بد شده بودم . به خودم میگفتم یک فرصت دیگه به خودت بده . حداقلش اینکه بعدها افسوس نمیخوری و جالبه همینکه روی خودم کار میکردم تمرینات رو انجام میدادم اولین نشونه ش برنده شدن در قرعه کشی تخفیف 40درصدی سایت بود . من تا حالا یادم نمیاد توی قرعه کشی ای برنده شده باشم اما الان تعداد دفعاتش یادم نیست چندین بار برنده شدم هرچند نتونستم خریدی بکنم و اینقدر این برام عادی شده که هروقت برنده میشم میفهمم حالم خوبه و مدارم رفته بالا . از طرفی به خودم تبریک میگفتم از طرفی میگفتم میخوام برم بالاتر . اما انگار توقف کرده بودم . یادمه 2سال اول آشنایی با استاد و قوانین همیشه فایلهای استاد رو گوش میدادم . علیرغم اینکه کسی بودم که مطالب رو زود یاد میگرفتم اما هرچی بیشتر این مطالب رو گوش میدادم کمتر میفهمیدم . فهمیده بودم داستان چیه اما باز فراموشم میشد اینقدر گوش دادم تا کم کم به آرامشی رسیدم که همیشه جزء آرزوهام بود . بعد از اون همیشه استاد و سایت رو دنبال میکردم . داشتن احساس خوب و روابط خوب جزء بدیهیاتم شده بود . البته اشتباهاتی داشتم اما اول از همه هیچکس رو محکوم نکردم و علت رو توی خودم جستجو کردم و دوم نکات مثبتش رو دیدم و بهم کمک کرد که تکرار نکنم اما رشد در زمینه ای که میخواستم اتفاق نمی افتاد . دوباره همون شرایطی بود که قبل از آشنایی به قوانین داشتم و این خیلی برام خسته کننده بودم . دلم نمیخواست تسلیم بشم اما کم آورده بودم . شاید بزرگترین دستاوردم در اینمورد این بود که دیگه کسیو مقصر نمیدونستم اما خودمو برای تغییر این زمینه ناتوان میدیدم . دیگه گوش کردن به فایلهای استاد رو قطع کردم . هیچ میل و رغبتی نداشتم . با اینکه قبلا بسیار ذوق و شوق داشتم ولی انگار اون اشتیاق خاموش داشت میشد . تا اینکه این کلیپ روی سایت قرار گرفت . مثل همیشه سریع دانلود کردم ولی واسه دیدنش یک روز دست دست کردم . وقتی دیدمش اومدم نظرات رو بخونم ولی سایت رو بستم و رفتم . دلم میخواست توی این شرایط تنها باشم اما امروز صبح انگار یکی از درونم بهم گفت خب باشه میرم میخونم و سایت رو باز کردم و خوندم . از صفحه ی آخر شروع کردم . با اینکه خیلی کامنتها خوب بود و انگار نسیمی بود که داشت میوزید . حس خوبی داشت اما فقط میخوندم . میگفتم خوبه نتیجه میگیرن ولی از یک جایی به بعد انگار دوباره اون رغبت برگشت اون اشتیاق برگشت . دفترمو آوردم چند نکته نوشتم . میدونم با تمام وجودم دلم میخواد امیدم زنده بمونه و نتیجه بده . همینطور ادامه دادم تا اینکه بعد از تکرار چندین و چندباره ی یک موضوع در کامنت ها ، یادآوری دو موضوع منقلبم کرد :
اولیش این بود که این چندوقته برخلاف تمام این 4سال اصلا ورودیهات رو کنترل نکردی . فکر میکردی مسلط شدی و تاثیری نمیزاره ولی اشتباهترین کار ممکن رو کردی . مثل این میمونه که بری توی حوض رنگ و بگی حواسم هست پوستم رنگی نشه .
دومیش این بود خواسته ت رو خیلی بزرگ کردی . چرا یک چیز معمولی نمیبینش .. چرا مثل روابط بیخیال چگونگیش نمیشی
این دو نکته رو که متوجه شدم احساس کردم انگار باری از روی دوشم برداشته شد من خیلی بزرگش کردم . بیخیال ورودیهام شدم و انگار کلید رو پیدا کردم . اصلا قصد نوشتن نداشتم ولی حسم اینه که باید می نوشتم شاید همینطور که مطالب بقیه بالاخره بهم گفت کجای کار به بیراهه رفتم این نوشته هم برای حتی یکنفر چیزیو که باید بدونه رو بگه و در آخر برای شما استاد عزیز از خدای بزرگ بهترینها رو میخوام . برای تمام دوستانی که به قول شما وقت میزارن و صمیمانه تجربیات و دانسته هاشون رو به اشتراک میزارن آرزوی سربلندی و ثروت و شادمانی و سلامتی رو دارم و برای همکارانتون که صمیمانه تلاش میکنند و جوابگوی سوالات و راهنمایی کردن ما هستند آرزوی شادکامی و موفقیت دارم ..
همگیتون رو به خدای بزرگ و مهربون میسپارم.
سلام اقای کاکی
منم با نظر شما ک تعیین وقت برای رسیدن ب خواسته است ک اگه نشد باعث دلسردی میشه موافقم.البته شاید برای بعضی از خواسته ها خوب باشه نه برای همه خولسته ها. خودم بارها برای رسیدن ب خواسته ایی وقت تعیین کردم ک نشد و بعدش بخودم گفتم ب زمانبندی خدا اعتماد کن چون خودش همیشه در بهترین مکان و زمان ممکن اتفاقات و رقم میزنه.بنابراین زیاد رو زمان رسیدن ب خواسته پافشاری نمیکنم چون احتمال میدم ک من هنوز امادگیش و نداشتم و همیشه در اینجور مواقع فک میکنم در بهترین موقعیت ممکن هستم
سلام به راهنمای خوب و دوست داشتنی آقای سید حسین عباس منش و تمامی اعضای خانواده
من تجربه اخیر خودم در مورد کنترل ورودی های ذهن براتون مینویسم
اعتیاد مجازی منو گرفتار کرده بود نرم افزار تلگرام که در ایران حدود 40 میلیون کاربر داره و من طبق معمول اکثر افراد جامعه عضو تعداد زیادی گروه و کانال بودم از جمله کانال خبری . طنز . اطلاعات عمومی و ….
من ساکن کرمان هستم اخیرا اینجا خیلی زلزله میومد بعد از زلزله کرمانشاه ، که من عضو کانال زلزله نگاری کشور بودم کوچکترین زلزله و لرزشی در اطراف کرمان رو به من خبر میداد و یک پیام داخل تلگرام برام میومد تهران عروسی دعوت بودم با ماشین شخصی رفتم شب که به تهران رسیدم راحت و با آرامش خوابیدم شب بعد کرج مهمان بودیم که ملارد زلزله شد و تا کرج 6 کیلومتر بود و رعب و وحشتی که ایجاد کرد از زلزله های کرمان بد تر بود شب بعد مهمترین مساله مطرح در عروسی زلزله بود و همه به من می گفتند زلزله رو با خودت از کرمان آوردی . در این میان کانال زلزله نگاری همزمان با هر لرزش کوچیک برای من پیغام میداد ذهن من و همسرم به مدت یک ماه با کوچکترین لرزشی می ترسیدیم. یک مقدار که شلوغی و اعتصاب در داخل کشور اتفاق افتاد و تلگرام فیلتر شد . همه مخالف این قضیه بودند حتی خود من . من معتاد به تلگرام شده بودم صبح زود بعد از بیداری ، حین انجام کار ، پشت چراغ قرمز، ترافیک ، رختخواب قبل از خواب تقریبا بیشتر اوقاتم در تلگرام سپری می شد . با فیلترینگ تلگرام من دو باره متولد شدم و فهمیدم تلگرام به عنوان ابزار کار بسیار وسیله پر کاربردیه و عالی ولی بعد از رفع فیلترینگ تمام کانال های خبری طنز و بیهوده رو که روزی حد اقل 20 پیام دارند رو حذف کردم و از تمام گروه هایی که عضو بودم خارج شدم. جالبه بدونید در زمان فیلترینگ هم کرمان زلزله میشد ولی من خبر نداشتم و بیشترش رو نمی فهمیدم چون اون کانال زلزله نگاری به من پیام نمی داد و من توجهی به زلزله نمی کردم .در واقع زلزله بود ولی من کانون توجهم به اون نبود و نمی ترسیدم و عادی زندگی می کردم . در حال حاضر من تلگرام دارم ولی فقط عضو کانال خانواده خودمون یعنی کانال سایت عباسمنش هستم و دو تا کانال ماشین چون عشق ماشینم و مطالب تکنولوژی خودرویی می خونم حتی عضو کانال های مثبت نگری و انگیزشی هم نیستم چون طبق گفته استاد ذهنم چند مسیره میشه و من رو از تمرکز باز میداره . متاسفانه از پارسال که تلگرام خیلی همه گیر شده تعداد کانال ها و اطلاعات هم خیلی زیاد و متنوع شده و تمامی کانال ها هم از حریق پلاسکو تا زلزله کرمانشاه تا آمار تصادفات و مرگ و میر تا مشکلات دادگاه های خانواده تا بسیاری از قتل ها و خبر ها تا سانچی که آخریش بود همه تو تمام کانال ها مطلب میزارن و این اتفاقات بد رو تشدیدد می کنن و حال ادم بد میشه و احساس خوبی ادم نداره . حتی گران شدن دو سه روزه تخم مرغ رو آنقدر بزرگ کردن و آنقذر همه گیر شد که جرقه ایی شد برای بی نظمی . خیلی صحبتام طولانی شد فقط دووست دارم که این رو رعایت کنین و گرفتار تلگرام نشین چون تلگرام در عین حال که ابزاری راحت و کار راه اندازه میتونه از صدتا اخبار و روزنامه و مواد مخدر بدتر باشه و حال خوب رو از شما بگیره .عاشق این تیکه از صحبت های استادم ( امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه) از اینکه مطلب من رو تا انتها خوندیدن از تک تک شما سپاسگزارم
سلام به همه دوستان و استاد عباسمنش عزیز
ورودی های ذهن مثل دیدن، مثل گوش دادن به حرف ها، مثل تلویزیون و اخبار ، مثل تاثیری که خانواده و فرهنگ جامعه روی یک فرد میزاره، مثل افکاری که در هر لحظه در ذهن یک فرد در حال تولید هست که ما بهش میگیم باور و … چون ورودی های ذهن بسار زیاد هست و بسیار در زندگی هر فردی تاثیر گزاره. من تجربه خودم رو در مورد ورودی ذهن میگم: در برهه ای از زندگیم تصمیم گرفتم با تمام وجود ذهنمو و ورودی های جسم و روحم رو کنترل کنم و تمرینات شکرگزاری خانم راندا برن رو انجام میدادم و بسیار خوشحال بودم و نگران هیچ چیز نبودم، اخبار و تلویزیون رو کلا گزاشتم کنار فایل های رایگان استاد رو هم گوش میدادم و انرژی میگرفتم و در اون زمان بی کار بودم هفت یا هشت روز نگذشته بود با من تماس گرفتن و یه کار خوب در زمینه شبکه های کامپیوتری به من پیشنهاد دادن و من از روز بعد رفتم سر کار، اصلا نفهمیدم چه جوری شماره منو پیدا کرده بودن و به من زنگ زده بودن . همه چیز عالی بود به لطف خداوند ولی من دیگه به کنترل ذهنم توجه نکردم در عرض دو ماه بی کار شدم و این تاثیر ورودی های ذهن در زندگی من هست. متاسفانه دیگه نتوانستم اون شرایط رو برای خودم به وجود بیاورم و ورودی های ذهنمو دیگه نتونستم کنترل کنم. امیدوارم از این فرصت که گروه تحقیقاتی عباسمنش در اختیار ما قرار داده به نحو احسن استفاده کنیم. همین الان من یک دفتر جلومه ویک قلم و میخوام به سرعت کامنت های دوستان رو بخوانم و ایده بگیرم شرایطی بهتر از اون زمان برای خودم به وجود بیاورم چون من خالق زندگیم هستم و خداوند یاری دهنده من هست .
سلام دوست خوبم ممنونم??
نظرم رو در مورد مسابقه ورزشکاران بصورت کاملتر و زیباتر در صفحه 10 نظرات قرار دادم?
میتونید مطالعه کنید و لذت ببرین?????
درود بر شما خوبان
من خانمی هستم بسیار باهوش که از هوش زیاد بسیار به زحمت افتاده ام
احساس میکنم در زمینه درک پیرامون خود قدرت ماورایی دارم و خیلی زود آنچه که دیگران در آیینه میبینند در خشت خام دیده ام
چند سالی است که در فصل زمستان دچار افسردگی میشوم
حدود 5ماه قبل توسط دوستی با یکی از مدرسین قانون جذب آشنا شدم
و شروع به دریافت دوره و گوش دادن به آن نمودم
اما خیلی زود باورم نسبت به مدرس دوره تغییر کرد و احساس کردم بسیار متناقض صحبت میکند
حتی برای یقین و درک درست به سفری طولانی رفتم تا در سمینار ایشان شرکت نمایم
در آنجا بود که مطمئن شدم ایشان از اهرم دروغ استفاده میکند
ناراحت و نگران به خلوت خویش پناه آوردم
آه خداوندا انسانها بعضا از نام تو بهره میبرند آن هم به دروغ.. فقط برای متاع دنیا
در حالیکه خداوند میفرماید هرچه بخواهید به شما میدهم اما پاداش من به سپاسگزاران نزدیک است.
از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است
تصمیم گرفتم از آن مجموعه خارج شوم
در همین حین یاد صحبت دوستی افتادم که مرا با گروه عباسمنش آشنا کرده بود
اینبار با دقت یکی از فایلها را شنیدم
و احساس خوبی داشتم
امیدوار بودم که ایشان همچون آن شخص قبلی به باورهای زیبای من حمله نکند و اهل راستی و درستی باشد
با این امید در این مسیر قدم نهاده ام به امید روزهایی که آفتاب عشق از روزنه ی افق عباسمنش به مدد الهی بر چهره ی خسته ام بتابد
انشاالله
اما جواب سوال مسابقه:
من فقط یک ابزار قدرتمند از گذشته تاکنون در خود یافته ام
بدون حاشیه میگویم
امیدوارم تعبیر به برتری طلبی نشود
این مورد از نظر من حکم شکستن تابوها ی ذهنی را دارد
هر وقت میخواهم که بتوانم فقط و فقط خودم را در راستای شخصی قرار میدهم که اکنون توانسته است
بعد میگویم وقتی او میتواند پس من حتما میتوانم
و این باور به سرعت مرا به جلو میبرد
البته که انگیزه و دانش قدرت مرا افزایش میدهد
اما اصل موضوع فقط همان است که گفتم
من اکنون 36سال دارم اما حدود 16سال داشتم و عاشق رانندگی بودم که در تاکسی سوار شدم
بعد متوجه شدم راننده مردی درمانده متحیر و معتاد است که حتی نمیتواند دستش را برای گرفتن کرایه دراز کند اما به خوبی رانندگی میکرد
پس با دقت به او نگاه کردم و نحوه رانندگی وی
متوجه شدم با چه دقت و ظرافت ماشین از بین سایر خودرو ها عبور میکند..
خداوندا او معجزه میکرد
ناگهان با خود گفتم از او میتواند پس من حتما میتوانم
و بعد بدون آموزش فقط در حد اینکه بدانم گاز و کلاج و ترمز کدامین و دنده یک را شناختم خودم رانندگی یاد گرفتم و ماشین پدرم را برداشتم و کیلومترها از خانه دور شدم و دوباره باز گشتم!
این موضوع هر وقت به خاطرم می آید به من میگوید اگر آن شخص کارخانه ی دارد و خوب مدیریت میکند تو هم بسیار توانایی و بهتر از آن را میتوانی مدیریت نمایی
از دوستان عزیز همراه و گروه عباسمنش بسیار سپاسگزارم
از استاد عزیز و گرامی میخواهم فقط راستی و درستی در پیش گیرند همانگونه که اکنون هستند
زیرا باورهای زیادی به درستکاری شما پیوند خورده و امید همراهی دارند.
از خداوند سپاسگزارم که به بندگان خویش منت نهاده و نعمت خود به آنها ارزانی داشته است.
از شما سپاسگزارم که دانش خود به دیگران می آموزید.
موفق و برقرار و سعادتمند باشید
در پناه الله یکتا
انشالله
هر بار با خود
سلام به همراهان عزیزم
من برای رسیدن به خواسته هام و نزدیک شدن به اونها و کنترل ورودیهای ذهنم از راه های ذیل استفاده میکنم
?توجه به نکات مثبت :
اخبار بد اصلا گوش نمیدم
تایک اتفاق ناراحت کننده برام پیش میاد میگم حتما اتفاق بهتری برای من خواهد افتاد حتما خداوند شرایط بهتری رو برام در نظرگرفته بطورمثال من ١4 سال که یک جای دولتی با حقوق پایین کارمیکنم اخیرا فهمیدم که یک عده با شرایط من میتونن رسمی بشن فقط با یک تفاوت کوچک که قرارداد اونها از بدو ورور با یک شرکت خاص بوده ولی بلافاصله به خودم گفتم شاید اینکه من این قضیه رو فهمیدم (چون خیلی سکرت بوده که بقیه کارمندان متوجه نشوند)ولی من متوجه شدم از طریق دوستانم یک نشانه خوب است شاید برای من هم امیدی باشه و اگر هم این اتفاق نیفته حتما خداوند جای بهتری رو در جهان برام در نظر گرفته و شاید این قضیه باعث بشه که من به آرزوهام که مهاجرت و زندگی در یک کشورایده آلم هست جدی تر فکر کنم و دنبال کنم و حتما خدا داره منو به سمت خواسته هام هدایت میکنه
?سپردن قضایا به دست فرشته نگهبانم که ازطرف خداوند ماموره مراقبت از منه
یک وقتایی که احساس بدی بهم دست میده با فرشته نگهبانم صحبت میکنم استاد توی فایلهای قوانین آفرینش گفتن که خانم استر که مربی تفکر مثبت و جذب بودن به فرشته های نگهبان که توی قرآن هم بهشون اشاره شده میگفتن آبراهام
منم میگم سلام آبراهام جونم میخوام باهات حرف بزنم میخوام خواسته هام رو بنویسم و یک سری از کارهامو بهش میسپارم انجام بده مثلا امتحان داشتم سرکارم میرفتم به آبراهام گفتم تویک کاری کن که وقت آزاد داشته باشم و کارم سبک باشه و تمرکزم زیاد باشه تامن حسابی درس بخونم
یا یک عادت بدی دارم که اضطراب هست و وقتی به خانوادم زنگ میزنم و گوشی رو برنمیدارن فکرهای بد میومد تو سرم بلافاصله با آبراهام صحبت میکنم مثلا میگم با فرشته نگهبان خواهرم صحبت کن و بگو ازش مراقبت کنه تا سالم و سلامت برسه خونه و بلافاصله میرم فایل ترس و ایمان استاد رو گوش میدم یا فایل بعد از طو فان استاد که از سری فایلهای توجه به نکات مثبت بود این فایل ها رو خصوصا موقعی که بحث زلزله داغ بود خیلی گوش میدادم و اصلا اخبار زلزله رو دنبال نمیکردم
توی شبکه های اجتماعی به هیچ وجه اخبار ناراحت کننده رو دنبال نمیکنم وفقط عضو گروه های انرژی مثبت شدم .مثلا تو اینستاگرام صفحات تورها رو فالو کردم و تصاویر زیبای مکان های مختلف توی کشورهای دنیا رو دنبال میکنم یا صفحات مد یا صفحات اخذ مهاجرت رو که به خواسته هام نزدیک بشم
من با مترو میرم سر کار تمام زمانیکه توی مترو هستم یا دارم فایل های استاد رو گوش میدم و تمرینهایی رو که میدن توی نوت موبایلم انجام میدم یا موزیک هایی که بهم انرژی خوب میده دنبال میکنم .بعضی مواقع موزیک گوش میدم و چشامو میبندم و به زندگی رویاییم باهمسر ایده آلم و بچه هامون فکر میکنم به خونه ویلاییمون که هم منظره کوه و دریا و هم منظره جنگل روداره یا شرکتی که دارم و دوره هایی که توش برگزار میکنم و اینکه آدم تاثیرگذاری هستم و باعث میشم حال آدم ها خوب بشه عین استاد عزیزم
سر کارم وقتی از دست کسی ناراحت میشم سعی میکنم غیبت نکنم برای اینکه نمیخوام اون رفتارو جذب کنم و به یک رفتار خوبش فکر میکنم
اگر کسی پشت سر کسی حرف زد اصلا مشارکت نمیکنم یا بحث رو عوض میکنم یا اینکه نکات مثبت اون آدمو رو یادآوری میکنم و به همکارم میگم اینها رو هم باید در نظر داشته باشیم
برنامه هایی که نگاه میکنم از تلویزیون انتخابی هست سریالهایی رو میبینم که روابط عاطفی عاشقانه توش برقراره یا زندگیهای خوب و مرفه و شاد رو نشون میده و فیلم های مستند زندگی ثروتمندان و آدم های بزرگ و تاثیر گذار وشوهای خنده دار
?ساخت باور قشنگ و آرامش بخش
بطور مثال یک سری موانع دهنی برای ازدواجم دارم یک باور برای خودم ساختم
نیمه گمشده ای وارد زندگیم میشه که منو به خاطر خودم میخواد و اصلا منو همینجوری که هستم با همین شرایط با همین اخلاق با همین خانواده با همین وضعیت مالی, ایده آل اون هستم و مثل پرنسس ها بامن رفتار میکنه و خانوادش هم منو خانوادمو دوست دارنو ازدواج ما به راحتی بدون هیچ مسءله ای مثل آب خوردن اتفاق میفته
ساختن باور اینکه هر اتفاقی که برام بیفته در نهایت به نفع منه
?سپاسگزاری
استاد گفتن که نزدیکترین فرکانس به خداوند فرکانس شکرگزاری هست من وقتی دارم راجع به خواسته هام مینویسم احساس میکنم که همین الان دارمشون یکدفعه از حس خوبش لبخند روی لبام میشینه و همون موقع میگم خداجونم سپاس که منو به آرزوهام رسوندی مثلا همین دیشب داشتم راجع به ایده آلهام در روابط عاطفیم با خانواده دوستان همسرو…… مینوشتم یکدفعه یک احساس شعفی بهم دست داد که نگو
?فکر کردن به کارهایی که از پسش براومدم مثل نمره بالا گرفتن توی درسهام یا قشنگ صحبت کردن توی یک جلسه کاری
? خوشحال شدن از شادی و خوشبختی دیگران و تایید کردن اونها
مثلا وقتی همکارامو میبینم که خوشبختن و روابط زناشویی خوبی دارن تاییدشون میکنم و تو دلم بهشون آفرین میگم و یک نشانه خوب در نظر میگیرم که پس آدم های خوشبخت زیادن و اینکه من دارم میبینمشون یعنی من هم در فرکانس اونها هستم
وقتی تو خیابون سینما هر جایی ٢ تا پسر دخترو میبینم که بهم عشق میدن و شادن ناخودآگاه لبخند میزنم و تودلم میگم الهی خوشبخت بشن
مثلا اخیرا فهمیدم که اولین خواستگارم که خیلس دوستش داشتم ولی بخاطر یک سری مساءل ردش کرده بودم بعد ١٣ سال ازون جریان چه شرایط عالی کسب کرده که به ایده آلم نزدیکه و یک ماهه که عقد کرده یکدفعه تو دلم گفتم من باید جای همسرش باشم و انرژیم داشت پایین میومد که بلافاصله براش آرزوی خوشبختی کردم و گفتم که حتما خداوند برای من شرایط بهتری در نظر گرفته و حتما این نشانه ای از سوی خداست که حواسمو جمع کنم و درسشو بگیرم
دوستان کلا به محض اینکه حسم بهم میگه حالت داره بد میشه کاری میکنم که حالم خوب بشه مثل خوردن چای با شکلات تلخ مثل موزیک گوش دادن با صدای بلند و ورزش کردن توی خونه با الپتیکال یا ظرف شستن در حالیکه دارم فایل استاد رو گوش میدم یا جعبه آرزوهامو که شامل چند تا عکس هست که ازتو مجله ها بریدم باز میکنم و نگاه میکنم و از حس داشتن اونها خوشحال میشم یا مرتب کردن خونه
زندگی کردن یعنی همین چیزهای کوچیک و لذت بردن از همین چیزهای ساده و به لطف خداوند و استاد عزیزم یاد گرفتم که با همین چیزهایی که دارم شاد باشم بودن در کنار عزیزانم سقف بالای سرم رختخواب گرم و نرمم و موبایلم که منو با خودش به دنیاهای جدید میبره
شادی و سلامتی و ثروت و خوشبختی و عشق رو برای تک تکتون از خدای بزرگم خواستارم .
سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی.
این متن رو مادرم نوشته و از من خواست که حتما زیر این فایل استاد بگذارم:
من یک مادر 50 ساله خانه دار هستم. که حدود 4ماهه با استاد عزیزمون آشنا شدم. و از فایل های رایگان جناب استاد استفاده میکنم. از زمانی که با ایشان و قوانین جهان هستی آشنا شدم فقط خودم میدانم کجا بودم در زندگی و الان کجام ! برای همین از شما و زندگی بسیار سپاسگذارم.
وقتی فهمیدم که چه ذهن نیرومندی داریم که با استفاده ازون میتونیم زندگی خودمون رو اونطور که دوست داریم بسازیم. سنگ هامو با خودم و ذهنم یکبار برای همیشه واکندم تا بتونم بر اون تسلط داشته باشم و اجازه ندهم هرچیزی وارد اون بشه و کل زندگیمو دست خوش خودش قرار بده.
1_کل باورهای غلطی که از زمان تولدمون تا به امروز به ذهن ما به طریقی خورانده شده بود رو بیرون کشیدم الان دیگه ذهنم ترسو نیست و با یک عالمه باورهای غلط و این خیلی به من کمک کرد تا هرلحظه ذهنم جایی نپره و هرچیزیو درخودش راه نده.
2_موضع خودم و خدا رو در زندگی مشخص کردم. خدا رو دوباره برای خودم تعریف کردم. اون چیه؟ کیه؟ چه صفاتی داره؟ هروقت در زندگی پای خدا به وسط کشیده میشد بخاطر آموزه های اشتباه روی کل تصمیم گیری ها و افکار من اثر میگذاشت. اسم خدا رو برای خودم ( زندگی و عشق ) ترجمه کردم. همین کار ساده نمیدونید جلوی ورود چه افکاری به ذهن منو متوقف کرد.
3_با اینکه خیلی سعی میکردم هرچیزی وارد ذهنم نشه یا هرچیزیو درباره هرکس نبینه و یا نشنوه ولی خیلی سخت بود مثلا: اگر کسی داشت از یکنفر صحبت میکرد (به نوعی غیبت) همینکه وارد ذهنم میشد ، ذهنم مشغول حلاجی کردن میشد و شاید ساعت ها منو با خودش میبرد… یک جمله تاکیدی خوب از خانم اسکاولشین یادگرفتم که برای همه کس و همه جا به درد میخوره “بادا عشق الهی در همگان زنده و متجلی شود” وقتی میبینم کسی داره کار اشتباهی میکنه ، یا غیبت میکنه و یا هرچیز دیگه ای ، که من با دیدن و شنیدن آن ، ورودی های ذهنم از دستم خارج میشه این جمله رو زیرلب تکرار میکنم و همون لحظه ذهنم کلا فراموش میکنه چی دیده و شنیده ! یا حتی اگر صحنه دلخراشی میدیدم ، کسی پا نداره یا روی ویلچره یا گدایی در گوشه ای گدایی میکنه… قبل ازینکه ذهنم مجال ترحم ، ملامت ، یا شکایت کردن پیداکنه این جمله رو تکرار میکنم.
4_از همون اول صبح که بیدارمیشم خودم رو در یک رویای شیرین میبینم. یکجورایی زندگی واقعی خودم و همه مسائلش رو فراموش کردم. هنگام ظرف شستن یا غذا پختن با خودم بلند بلند صحبت میکنم. من طول روز برای هرقسمتی از زندگیم یک داستان جالب درست میکنم با صدای بلند و با تمام احساس برای خودم تعریف میکنم و میبینم که ذهنم همچون بچه ای حرف گوش کن در گوشه ای آرام و ساکت نشسته و داره به حرفها و قصه های من گوش میده. به قول استاد عزیزمون؛ صحبت کردن یک حربه ی قوی ایه که ذهن رو در تسخیر خودش درمیاره و اجازه نمیده هر باور و سخنی وارد ذهن بشه.
5_هر روز 1ساعت به پیاده روی میروم و در تمام این مدت به شکرگذاری سپاسگذاری و قدردانی از زندگی هستم(خدا). این برنامه هرروز من شده و میبینیم که دیگه زمانی نمیمونه که ذهن بخواد منو به طرفی بکشونه.
6_وقتی رفت و آمدها و معاشرت هامونو با مردم اطرافمون چک میکنیم (کجا بریم ، با کی بریم) خیلی به ما کمک میکنه و کارمونو راحت تر . در حقیقت باید جا و مکان ذهن رو یکجورایی امن تر کرد.
7_خواندن کتابهای بزرگانی مثل راندابرن و اسکاولشین که با قدرت ذهن و نیروی عشق کاملا آشنا بودند، شنیدن موسیقی های شادو خوب، دیدن فیلمهای کمدی و هرچیز شادی که تورو به دنیایی پر از شادی و امید ببره…
درکل نتیجه میگیریم، وقتی قراره چیزهایی که میگیم و میشنویم یا میبینیم و قضاوتهای ما درباره آنها و عکس العمل ما نسبت به اون چیزها قراره کل زندگی مارو بسازه با خودت فکرمیکنی آیا ارزشش رو داره که اجازه بدی هرچیزی وارد ذهنت بشه.؟
پس باید ورودی ذهن رو با صحبت کردن با خود، رویاپردازی، گفتن جملات تاکیدی خوب و مثبت، داشتن باورهای درست و عشق ورزیدن به زندگی و همه انسان ها… درتسخیر خودمون دربیاوریم.
با سپاس فراوان از خدای خوبم و شما استاد عزیز ?
با سلام به استاد عزیز و دوستان هم مداری عزیزم
به قول استاد باور همه چیز هست
و میزان نتیجه ای که وارد زندگی مان میشود به اندازه میزان باورهایی هست که میسازیم و
مدت زمانی که صرف ساختنشان میکنیم،به اندازه تعهدی است که نسبت به اجرای آموزش هایمان داریم و قرار دادن خود در محیطی دور از ورودی های نامناسب است
و باید یاد بگیریم که چه دیدگاه ها و مسائلی را نادیده بگیریم و به چه مسائلی توجه کنیم.از آنجاییکه جهان به فرکانس های ما پاسخ میدهد تنها کاری که باید برای ورود خواسته هایمان به زندگی مان انجام دهیم ارسال فرکانس خواسته هایتمان و تنها راه ارسال فرکانس خواسته ها ، توجه به خواسته های مان هست و نشانه توجه به خواسته ها احساس خوب هست و همیشه باید از خود سوال کنیم که چطور میتونیم یک باور قدرتمند کننده تر بسازیم و همیشه در حال صحبت کردن در مورد خواسته هایمان باشیم چه با خودمون چه با دیگران،وبه این باور برسیم که چیزی غیر از فرکانس های ما اتفاقات را رقم نمی زند ودر هر لحظه مواظب افکار و نجواهای ذهنی مان باشیم تا اتفاقات را خودمان رقم بزنیم و بپذیریم که تنها قانون جهان اینست که خداوند یک انرژی است که به آنچه باور میکنیم و در ذهنمان میسازیم شکل میدهد و برای کنترل ورودی های نامناسب باید رسانه های مجازی و تلویزیون و دوستانی که دارای باورهای اشتباه هستند حذف بشوند و اگاهانه ورودی های ذهنمان را کنترل کنیم و بقول ملاصدرا:
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و همچنین میتونیم مثل فردی که روزه میگیرد آگاهانه کنترل ورودی های خود را در دست بگیریم تا به محض اینکه افکاری نامناسب به سراغ مان آمد مطمئن باشیم که این فکر چه عواقب بدی برایمان دارد و با تغییر زاویه دید به احساس خوب برسیم و به نظر خودم بهترین راه استفاده از فایل های استاد هست که تمام قوانین کیهانی و بدون تغییر جهان را داراست و به ما در هر شرایطی احساس ارامش میدهد و تکرار فایل ها بصورت روزمره موجب باورسازی صحیح میشود و اجازه نمیدهد که ورودی دیگری داشته باشیم و تمام تمرکزمان متوجه قوانین کیهانی و ارامش بخش هست
آرزوی پیروزی و بهروزی برای همه دوستان
ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﻮﻓﻖ اﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮒ و ﻫﻢ ﻓﺮاﻛﺎﻧﺴﻬﺎﻱ ﻣﻮﻓﻖ ﻣﺎ.
ﻣﻦ اﺯ ﺭﻭﺯ اﻭﻝ ﻛﻪ اﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ اﻭﻻ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﻦ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ و ﻓﻴﺴﺒﻮﻙ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﺧﺪاﻱ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﻡ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﺗﻮﻗﻒ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺳﺎﻧﻪ و ﺳﺎﻳﺖ ﻫﺎﻱ ﻣﺠﺎﺯﻱ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻛﻨﺘﺮﻭﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﻭﺭﺩﻱ ﻫﺎﻱ ﺫﻫﻨﻲ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ و ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ و ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭاﻩ ﺑﺮاﻱ ﻛﻨﺘﺮﻭﻝ ﻭﺭﻭﺩﻱ ﻫﺎﻱ ﺫﻫﻨﻲ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺁﻧﻜﻪ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎ اﻓﺮاﺩ ﻣﻨﻔﻲ و ﮔﭙﻬﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﻣﻮاﺟﻪ ﻣﻴﺸﻢ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﺮ ﻛﻼﻡ ﻛﻼﻡ اﻓﺮاﺩ ﻣﻨﻔﻲ ﺑﺎﻑ ﺭا ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻴﻜﻨﻢ اﮔﺮ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﭼﺴﭙﻴﺪﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﮕﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺭﻩ ﻳﺎ ﻋﺼﺎﺑﺶ ﻛﺎﺭ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﺑﺰاﺭ ﺑﮕﻮﻳﻪ ﻭﻟﻲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺴﻴﺎﺭ اﺭﺯﺷﻤﻨﺪ , ﺩﻭﺳﺘﺪاﺷﺘﻨﻲ و ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻫﺴﺘﻲ ﻧﮕﺰاﺭ ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﺧﻮﺩ ﺗﻮ ﺭا ﺧﺮاﺏ ﻛﻨﻪ. و ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺟﻤﻼﺕ ﺗﺎﻛﻴﺪﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﭼﺎﺭﭺ ﻣﻴﻜﻨﻢ .. و ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ اﻳﻨﻜﻪ اﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﻋﺎﻟﻲ ﺑﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻫﺎﻱ ﻓﻮﻕ اﻟﻌﺎﺩﻩ ﻣﺜﺒﺖ و اﻧﺮﮊﻱ ﺑﺨﺶ ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺳﺖ ﻛﻪ اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺷﻤﺎ ﻋﻀﻮ ﺳﺎﻳﺖ ﺭا ﺑﻴﺨﺒﺮ ﻧﻪ ﺧﻮاﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪ.
ﺷﺎﺩ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ و ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ..
با سلام خدمت استاد و تمامی دوستان
استاد عزیز
بنظر من یکی از دلایل بزرگی ک اییینهمه بچه ها خوب ب سؤالات جواب میدن و اییینهمه فوق العاده قوانین رو درک کردن..اینه ک معلم و استاد فوق العاده ای همچون شما رو داریم
معلمی ک قوانین کیهانی رو با ساده ترین روشها و با مثالهایی عالی بیان میکنه و همچنین تجربیات زندگیه خودش رو تلفیق توضیحات میکنه.
اگر ما عالی و فوق العاده جواب میدیم چون شما عالی تر و فوق العاده تر از هر کس دیگه تونسته ای ک ب ما آموزش دهی.
و یاد ی جمله ای میوفتم ک نمیدونم از کدوم پیامبر یا امام هستش ک میگه من تعلمت منه حرفا صرت له عبدا
از هر کسی حتی 1حرف آموختی ..بنده او شده ای
و این است منزلت معلم و استاد بودن
استاد ممنونتیم
خدایا شکرت?