پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 60
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام خدمت استاد عزیز و گرانقدرم و دوستان گرانبهایم
با توجه به اینکه باورهای دیرین ما خیلی محکم در ناخودآگاه ما حک شدن میبایست برای جایگزین باور های جدید زمان بگذاریم و باعشق باورهای جدید رو جایگزین کنیم برای جایگذاری باورهای جدید من
1.اول شکرگذاری میکنم
شکر میکنم که بدن سالم دارم فکر سالم دارم و تک تک چیزهای کوچیک توی زندگیمو به خودم یادآور میشم
به یادم میارم که قبل از آشنایی با استاد و گروه ارزشمندش چه روزهای سختی داشتم و الان که چقدر با آرامش زندگی میکنم و در برابر ناخواسته هام چقدر آرومم و وقتی آرومم کارهام به خوبی پیش میره.
شکر گذار شغلم هستم که از آن درآمدی دارم که میخاهم چند برابر بشه و سعی دارم هرروز در کارم بهتراز روز قبل باشم
2.نگاهی به dream board خودم میندازم و لذت میبرم از خواسته هام و در همون لحظه به خدا میگم من نمیدونم چطوری اما حتما به تمام اونچه که میخام میرسم با کمک تو.
3. در مسیر رسیدن به اهدافم آنچه که پیش میاد چه خوب چه بد به خودم میگم هرچی پیش بباد نتیجه به نفع منه و همه چیز خوبویش میره در همون لحظه امیدم چند برابر میشه.امتحان کنید دوستان حتما.
4.سعی میکنم و کردم از صحبتهای منفی که شامل رسانه ها و اخبار میشه دور بمونم و در محل کارم که صحبتهای از وضعیت بد کشور و غیره میشه سریعا بحث رو با سوال حافظه ای عوض کنم و خیلی عالی جواب میده.
5.زمانی که کسی جهت درددل بامن صحبت میکنهو از ناراحتی هاش میگه توجهش رو سمت داشته هاش میبرم و میگم ببین تو این چیزارو داری و به خاطر همین چیزها شکر گذارباش و اون موقع طرف مقابل میفهمه که خیلی چیزها داره که اصلا خودش نداشته ولی با یادآوری اونها چقدر حالش خوب میشه.
6.هر اتفاقی که میفته که برام ناخوش آینده به خودم میگم این مسئله خیلی هم بد نیست و من با به وجود اومدن این مسئله خیلی چیزها رو درک کردم و فهمیدم و اینجوری رشد میکنم چقدر خوب این تجربه هم به دست آوردم.
و همچنان ادامه میدم تا باورهام قوی و قوی تربشه و به موفقیت برسم.
بی صبرانه منتظر منتظر اتفاقات جدید توی زندگیم هستم و تشکر میکنم از دوستانی که نظرات بی نظیری رو ارائه دادن تا ماهم بهره مند بشیم و نهایت تشکر رو دارم از استاد عزیزم که راه درست اندیشیدن رو به مایاد میدن تا دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشه.
با آرزوی موفقیت روزافزون برای دوستان عزیزم و استاد گرانقدرم.
با سلام خدمت استاد عزیز و بقیه دوستان هم فرکانسی
من صبح که از خواب پا میشم همونطور که رو تخت دراز کشیدم پرده اتاق میکشم و نگاهی به بیرون میندازم و به خدا سلام و صبح بخیر میگم و شکر میکنم که یه روز دیکه به من فرصت زندگی در این دنیای زیبا رو داده بعدش شکر میکنم برا اینکه خیلی خوب خوابیدم و یه جای گرم و نرم برا خواب دارم در حالیکه خیلیها ممکنه در این هوای سرد سقف بالای سر نداشته باشن و پیشا پیش بابت اتفاقات معجزه اسایی که قرار امروز برام بیفته شکر گذاری میکنم.و خیلی چیزای دیگه ک فعلا کوتاه میکنم..
بعدش به تابلوی ارزوها که روبه روی منه ک شامل تصاویر ویلا و اتومبیلهای مورد علاقه منه نگاه میندازم و تصویر سازی میکنم بعدش پا میشم جلوی اینه به خودم نگاه میکنم و ب خودم میگم تو فوق العاده ایی . تو بینظیری….بعد به جملات مثبتی که روی اینه نوشتم نگاه میکنم و تکرارشون میکنم.
هر بار که ب ساعت اتاقم نگاه میندازم به جمله ایی که زیرش نوشتم نگاه میندازم و دلم ارووم میشه( و خدایی که به شدت کافیست)
هر روز ساعتها به فایلهای مورد علاقه ام مثل فایل نامه 31 حضرت علی به امام حسن و فایل فقط خدا و معجزه شکرگذاری … گوش میکنم
تلویزیون تقریبا 2 سال هست نگاه نمیکنم مگر فیلمها یا برنامه ای خاص مثل مستندهای جک و جونور
سعی میکنم وارد بحث با کسی نشم و تمام توجه ام به فراوانی و ثروت در اطرافم باشه وقتی تو خیابون هستم ماشینهای مدل بالا رو تحسین کردم در تلگرام و اینستا فقط کانالهای موفقیت رو دنبال میکنم . انسانهای منفی رو از زندگیم حذف کردم بقول دارن هاردی در اثر مرکب برا بعضیها 3 ساعت و برای بعضیها 3 دقیقه کافیه نه بیشتر. زوجهای خوشبخت رو تحسین میکنم و هر چه زیبایی که در اطرافم هست. سعی میکنم به همه انرژی مثبت بدم و هر چیزی که ب من حس بد میده بزارم کنار. هر بار یه اهنگ از گوشیم حذف کردم و بجاش یه فایل از استاد اضافه کردم اون چند تا اهنگی هم که در گوشیم دارم رو فرصت نمیکنم گوش کنم. همه جای اتاقم پر از جملات مثبت ک گاها باعث خنده دیگران میشود که اصلا برام مهم نیست.هر روز صبح شب در دفتر شکرگذاریم بابت چیزهایی مثل سلامتی خانواده ودوستان خوب سقف بالای سر لباسهای تنم زندگی در یک مکان زیبا و خوش اب و هوا و خیلی چیزهای دیکه ک همه رو نمیشه عنوان کرد شکر میکنم و مینویسم. پیشاپیش بابت چیزهایی که قراره خداوند در اینده به من بده شکرگذاری میکنم و احساس داشتنش رو تصویر سازی میکنم.دفتر ارزوهایی دارم که در ان خواسته هام و نوشتم و همینطور یه جعبه ارزوها با تصاویر چیزهایی که دوست دارم بهشون برسم که هر از گاهی بهشون نگاه میندازم و با لبخند تصویر سازی میکنم .
شبها قبل خواب بابت بهترین اتفاقاتی که برام افتاده شکرگذاری میکنم و با گوش دادن به فایلهای استاد به خواب میرم . ممنون ک مطالب من و مطالعه کردید.
برای همه دوستان ارزوی سعادت و خوشبختی و شادی دارم.
سلام به دوستان و جناب استاد عباس منش عزیز
تشکر بابت این مسابقه که خود باعث فکر کردن و رشد ما می شود .
به نظر من اولین مسئله در کنترل وروردهای ذهن تصمیم گیری است . اینکه تصمیم بگیریم آیا واقعاً می خواهیم زندگی خودمان را تغییر بدیم ؟ آیا واقعاً می خواهیم زندگی بهتر داشته باشیم ؟ ثروت بیشتری داشته باشیم ؟ روابط بهتری داشته باشیم ؟ و …
پس از اینکه مطمئن شدیم ما می خواهیم زندگی مان را تغییر بدهیم باید ورودی های ذهن مون رو کنترل کنیم تا باورهایمان تغییر کند و اگر باورهایمان تغییر کرد ، زندگی مان تغییر می کند .
طی صحبتی که با همسرم داشتم ایشان مطلب خوبی را گفتند . نظر ایشان این بود که اگرشخصی هدفش این باشد که بخواهد کاری مثبت انجام بدهد و کارش را شروع کند آنقدر سرش شلوغ کارش می شود که حتی فرصتی برای پیدا کردن افکار و ورودی های منفی را نمی کند .
همسرم برای من جشن تولد گرفت و من را سورپرایز کرد . خودش تعریف می کند که وقتی من می خواستم این کار را بکنم فقط و فقط فکرم این بود که چطور کار را بهتر انجام بدهم ؟ چون هدفم خوشحال کردن تو بود و تمام فکرم دنبال این بود که چه کارهایی کنم که تو بیشتر خوشحال بشی ؟ و در این مدت اصلا به ورودیهای منفی فکر نکردم چون فقط داشتم به چطور بهتر برگزار کردن جشن فکر می کردم . گفت که حتی پول خیلی کمی داشتم اما چون فقط به این فکر می کردم که باید این جشن را برگزار کنم از جایی که فکرش را نمی کرد بهش پول رسید . دوستان من را دعوت کرد ، برام بعنوان هدیه گوشی که می خواستم را خرید و … وقتی من از سر کار برگشتم خانه اصلا انتظار چنین صحنه ای را نداشتم . همه دوستان خوبم بودند و کلی کار و هماهنگی بود که همسرم انجام داد و من واقعاً سورپرایز شدم .
به نظر من هم حرف های ایشان درست است . اگر شما برنامه و هدفی برای خود داشته باشید و مدام به این فکر کنید برای رسیدن به آن هدف چکار کنم دیگر وقتی برای دیدن تلویزیون پیدا نمی کنید .
اگر شما بر روی خود کار کنید و فقط به خواسته های خود فکر کنید و دنبال آن باشید و تصویر سازی کنید و آنها را بنویسید و از خدا بخواهید و عکس های خواسته های خود را تهیه کنید و تابلوی آروزها بسازید و عکس های خواسته های خود را در جعبه ای زیبا بریزید و مدام به این فکر باشید که من به تک تک خواسته هایم می رسم و خداوند همه خواسته هایم را به من می دهد و برایم فراهم می کند دیگر خودبخود مدارمان عوض می شود و دیگر خودبخود مسیرمان از دوستان منفی جدا می شود . دیگر تلویزیون دیدن برایمان لذت ندارد چون فقط بار منفی دارد و ما را از خواسته هایمان جدا می کند .
من گاهی در زمان هایی که می خواهم فیلم ببینم اگر فیلم در جهت مثبت و انگیزشی نباشد و چیز مثبتی نداشته باشد خودم به صورت ناخودآگاه دیگر فیلم را نمی بینم . مثلاً همکاران من دنبال این هستند که فیلم ترسناک ببینند . از خودم می پرسم خب این فیلم ترسناک دیدن چه چیزی برای آنها دارد ؟ چه کمکی به زندگی آنها می کند ؟ چرا دنبال این هستند که باورهای منفی و ترس را در خود زنده نگاه دارند .
در یک کلام اگر بر روی خود کار کنیم با نوشتن خواسته ، تصویرسازی رسیدن به خواسته ها و در کل توجه به خواسته ها مدارمان عوض می شود و دیگر افراد منفی ، باورهای منفی ، تلویزیون ، روزنامه ، اخبار ، تلگرام ، اینستاگرام و … برایمان جذابیت ندارند که بخواهیم به آن ها توجه کنیم . ما باید خودمان را غرق در خواسته هایمان کنیم تا ناخواسته ها برایمان بوجود نیاید . آنقدر خواسته هایمان و رسیدن به آنها جذابیت دارد که دیگر برایمان تلگرام و فیس بوک و اینستاگرام و … برامان جذابیت نداشته باشد .
راه بستن ورودیهای منفی و ناخواسته ، فقط وفقط توجه به مثبت ها و خواسته ها است .
شاد و آرام و سالم و ثروتمند باشید .
با سلام خدمت استاد عزیز و همه ی دوستان. من میخوام تجربه ایی رو که از تغییر ورودی های ذهنم داشتم رو با بقیه دوستان به اشتراک بذارم
توی محل کارم من همکاری داشتم که دائم پشت سر من حرف میزد و بدگویی و سعی در تخریب من و زیر سوال بردن کار من میکرد اوایل خیلی ناراحت میشدم و این قضیه همینطور ادامه داشت من خیلی کاری ازم بر نمی اومد و هر روز با دیدنش عصبی میشدم تا اونجا که فهمیدم باید اون رو ندیده بگیرم هر روز توی ذهنم تصور میکردم که أتون شخص از اداره رفته و من چقدر ارامش دارم و به طور باور نکردی با این که اون شخص سوپروایزر بخش بود و مدتها برای رسیدن به این پست زیرآب همه رو هم زده بود و حالا بعد از دو ماه که تازه سوپروایزر شده بود، اومده و استعفاء رو نوشته و گفته که قصد داره از فردا نیاد من باورم نمیشد این طور که بچه ها میگفتن گفته که به دلیل مشکلات خانوادگی تصمیم به این کار گرفته.
یک بار هم که به دلیل مشکلاتی که همون فرد برای من إیجاد کرده بود( قبل از رفتنش ) بین من و رئیس اداره مشاجره ایی پیش اومد که باعث شد روابط بین ما به شدت بد بشه با توجه به این که محل کار من خصوصیه صاحب شرکت فقط به دلیل نوع کار من و البته اطمینانی که به کار من داشت من رو اخراج نمیکرد وگرنه من مثه بقیه چشم نمیگفتم و در خیلی مواقع حاضر جواب بودم و شاید به خاطر این بود که در صورت اخراج شدن هم خیلی لطمه ایی به من وارد نمیشد چون به جرئت میتونم بگم کارم رو اینقدر خوب بلدم که به سرعت برای من کار پیدا میشد ولی به خاطر یک سری شرایط یا شاید سابقه کاری که توی اون شرکت داشتم مایل به رفتن از شرکت نبودم اما روزایی رسیده بود که شرایط خیلی سخت بود شاید باورتون نشه ولی منو ریئس شرکت به سختی جواب سلام هم رو میدادیم و اون سعی میکرد بدترین شرایط رو برای من إیجاد کنه و موقع افزایش حقوق کمترین حد ممکن رو برای من در نظر میگرفت . اینن بار با توجه به اموزش های إستاد سعی کردم نظرم رو به نکات خوب و برجسته اون جلب کنم این کار خیلی سخت بود چون از نظرم اون هیچ نکته ی مثبتی نداشت و همش بدی و نفرت بود سعی کردم دیگه درمورد اون خاطرات الهی که ازش داشتم اون اذیت هاش با خودم و با بقیه حرف نزنم بهشون فکر نکنم پشت سرش با بقیه دوستاش غیبت نکنم وقتایی هم که بقیه غیبت میکردن با صحبت کردن در مورد مهمونی که شب قبل بودم و یا یه چیز دیگه که بهم احساس خوبی میده موضوع حرف رو عوض کنم ولی با تمرین کم کم اوضاع بهتر میشد الان اوضاع طوری شده که یه روز منو به اتاقش صدا زد و گفت که من اعتراف میکنم در حق تو بدی کردم و سعی در اذیت کردن تو داشتم و چون من کسی رو اخراج نمیکنم میخواستم کاری کنم که تو خودت بری و گفت که میخوام تو توی اینجا پیشرفت کنی و سوپروایز بشی و خودش حقوق بالاتر به من پیشنهاد کرد.به نظر من نکته مهم همون پندار نیک گفتار نیک کردار نیک هست که بهتره بهش احساس نیک اضافه کنیم
همیشه فکر میکردم خوب فایل های استاد رو تموم کنم
و چند بار هم گوش بدم
بعدش چیکار کنم من تنبل خودم باید برم قوانین رو پر بیارم و کلاسه کنم!!!!!
اما این قسمت نظرات فعلا تا شش ماهی برای ساخت و ساز خودم مواد اولیه رو تامین میکنه
سلام خدمت همه دوستای هم فرکانسی خودم و استاد عزیز
ذهن انسان بسیار توانمند و قوی می تونه عمل کنه ذهنی که با تربیت و کنترلش تونسته روی مسیری طولانی از زغال داغ راه بره و اجازه نده برای جسم مادیش اتفاقی بیفته مسلمن می تونه کارهای خارق العاده دیگه ای هم انجام بده به شرطی که فرمان کنترل اون را در دست بگیریم و اجازه ندیم به بیراهه بره
ما باید این توانایی را در خودمون رشد بدیم که در هر لحظه به اون چیزی که به ما احساس خوبی میده فکر کنیم و باید همیشه به اطرافمون و نشونه هایی که در اطراف ما هستن با دقت توجه کنیم و ببینیم اون تصویر که دیدیم یا اون صدایی که شنیدیم و همه آنچه که در مقابل حتی برای لحظاتی کوتاه قرار می گیره چه پیامی برای ما داره و مطمئنن پیام اون در راستای فرکانس ما هست حس خوب فرکانس خوب طی کردن مسیر رسیدن به خواسته و حس بد فرکانس بد و دور شدن از خواسته رو به دنبال داره
همواره در عالم تجسم خواسته اون خواسته رو با حواس پنچ گانه بتونیم حس کنیم و هر چه بیشتر نقش این حواس در تجسم ما قوی تر باشن لحظه رسیدن ما به خواستمون نزدیک و نزدیک تر میشه.
اگر مثلا خواسته ما داشتن یه خونه خیلی بزرگ با همه امکانات باشه اول از همه باید تک تک قسمت های خونه و وسایلی که توی خونه میخاییم داشته باشیم رو بتونیم تجسم کنیم و اگه توی اشپزخونه حمام یا حیاط بودیم دقیقا خودمون رو توی همن اشپزخونه حمام یا حیاطی که دوست داریم تصور کنیم و باید اضافه کنم برای اینکه قوه تجسم ما قوی تر بشه مثلا ابتدا یه خودکار یا یه شی ساده رو خوب نگاه می کنیم بعد چشمامونو می بندیم و این بار با قوه تصور اون را با تمام جزییاتش تصور می کنیم این کار باعث تقویت تصویرسازی ما میشه
از جملات تاکیدی که حالمونو خوب میکنه در مسیر رسیدن به خواسته مورد نظرمون استفاده کنیم و حتی اون جملات رو به صورت شعر در بیاریم جوری که خواسته و ناخواسته همش اون جملات رو با خودمون تکرار کنیم یکی از جملات تاکیدی که من مرتب با خودم تکرار می کردم این بود که پول درآوردن مثل اب خوردنه روزهای اولی که شروع به تکرار این جمله با خودم می کردم وقت هایی که تو خیابون بودم و برای چند لحظه حواسم پرت می شد و ذهنم می رفت سراغ فکرای دیگه یه دفعه ای با نگاه کردن به تبلیغات سطح شهر جالب بود که همش تصویر لیوان اب رو می دیدم و همون نشونه باعث می شد من حواسم جمع بشه و یادم بیاد که ذهنم رو رها نکنم که به هر چی که میخاد فکر کنه و باید به اون چیزی من دوست دارم توجه کنه.
سعی کنیم دیدن شنیدن و توجه به اتفاقات غیر مثبت رو به حداقل برسونیم به حرفهایی که به ما حس خوبی نمیده توجه نکنیم و همصحبت شدن با ادم های شاکی که از همه چی ایراد می گیرن رو به حداقل برسونیم در این گونه مواقع تنهایی خیلی بهتر و ارزشمند تره و برای این کار لازمه فقط فرکانس های خودمونو تغییر بدیم جهان بقیه کارهارو انجام میده حتی اگر هم مجبور بشیم به حرفهای یه ادم منفی گوش کنیم باید زاویه دیدمونو عوض کنیم مثلا ببینیم چه چیزی برای اون مشکل ایجاد کرده و از چی بیتر شاکیه شاید ما بتونیم برای اون مشکل یه ایده خوب بدیم و حتی برای ما پولساز باشه
من یه دوست خیلی منفی داشتم که همیشه در همه حالت چه خوشی چ ناخوشی از همه چیز گله می کرد و شاکی بود و متاسفانه دوست خیلی نزدیک من بود بعد از اشنایی من با استاد و گوش کردن به فایل های ایشون بعد از یک هفته به طرز خیلی جالبی اتفاقاتی توی اون رابطه رخ داد که بدون اینکه من بخوام برای قطع ارتباطم با دوستم کوچکترین توضیحی بدم از زندگی من رفت بیرون و فهمیدم یکی از دلایل چند سال اتفاقات ناخوشایند و در جا زدن من خیلی زیاد معلول اون رابطه ناخوشایند بود
سپاسگذاری کردن به خاطر تمام نعمتهای کوچک و بزرگی که خدا به ما داده یه فرکانس فوق العاد قویه سپاسگذاری که ما به قلبمون انجام بدیم و کل وجود ما رو از عشق و حس خوب سرشار کنه
خوندن کتابهای مثبت و گوش کردن به فایل های استاد که محشره و من هربار اول صبح که از خواب بیدار می شم روز خودمو با صحبت های ایشون شروع می کنم و کل روز رو انرژی دارم
و در اخر با انجام تمام این کارا وایجاد حس فوق العاده در خودمون این موضوع رو نباید فراموش کنیم که به خواستمون نچسبیم و حال خوب و خوشبختی خودمونو فقط در گرو رسیدن به خواسته مون نبینیم و از لحظه لحظه زندگیمون نهایت استفاده رو ببریم و در زمان حال زندگی کنیم چون هدف از خلقت انسان یه زندگی شاد بود و همین حس خوب انسان را در مسیر رسیدن به خواستش میزاره و این باور را در خودمون ایجاد کنیم که تا لیاقت به دست آوردن اون خواسته رو نداشته باشیم به دستش نمیاریم و لیاقت رو ما خودمون ایجاد می کنیم که به عبارتی همون قانون تکامله و در وقت و زمان مناسب اون خواسته محقق میشه و سرعت رسیدن رو، باورهای ما تعیین میکنه و ساختن باورهای قوی مسیر رو کوتاه تر و خوشایندتر می کنه و بدیهی شدن او خواسته = رسیدن به اون خواسته است
ارزو می کنم همگی مسیر رسیدن به خواسته هاتونو سریعتر طی بکنید شاد باشید
نمی دونم چرا اما این اولین باری هست که نظر می نویسم و نمی دونم تا چه حد این مطالب درست باشه اما دوست داشتم که این مطالب یا بهتر بگم حرف های دلم رو با شماها هم در میون بزارم …
فک کنم این تجربه مشترک همه مون باشه که یک خواسته ای داشتیم اما هر چی منتظر نشستیم و یا تلاش کردیم بهش نرسیدیم و هی غر زدیم و تقصیر رو انداختیم گردن دیگران و شرایط مملکت و تحریم ها و آمریکا و … و هزارتا بهونه کوچک و بزرگ دیگه که ههه مون خوب بلدیم. و همین طور تجربه مشترک همه مون هست که خواسته ای داشتیم و به راحتی و خیلی زود بهش رسیدیم اما نمی دونم چرا این بار دیگران و شرایط مملکت و تحریم ها و آمریکا و … نتونستن مانع ما بشن؟؟!!
واقعیتش من با توجه به سبک زندگیم که زندگی مجردی دارم سال هاست که از تلویزیون دور هستم و حتی مواقعی که می رم خونه پدر و مادرم اونجا هم تلویزیون تماشا نمی کنم و حتی اگه ببینم بعد از پنج دقیقه یه چند بار شبکه عوض می کنم و بعد خاموش می کنم که این موقع صدای بقیه درمیاد!! وقتی تو صحبت های آقای عباسمنش و خیلی دوستان دیگه می بینم که میگن تلویزیون رو باید از زندگی مون حذف کنیم با خودم میگم مگه چقدر سخته که تلویزیون رو خاموش کنیم یا اصلا از پنجره پرتش کنیم بیرون؟؟!! چرا مردم این کار رو که به نفع و صلاح شون هست نمی کنن؟؟!! چرا اصرار دارن تلویزیون رو تو زندگی شون نگه دارن؟؟!! البته اینجا منظور منم فقط تلویزیون تنها نیست بلکه تلویزیون یک مثال هست از تمامی «ورودی های ذهنی بیرونی». اما واقعا چرا؟؟!!
این یکی دو روزه که به این مساله فکر می کردم دو تا نکته جالب به ذهنم رسید:
اول اینکه اگه تلویزیون نبینیم مجبوریم خودمون رو ببینیم و این بیشتر مردم رو می ترسونه. منظورم اینه که بیشتر مردم ترجیح می دن که با تلویزیون دیدن یا هر کار دیگه ای خودشون رو سرگرم کنن تا این که بشینن و فکر کنن به اینکه چرا زندگی شون اینجوریه؟؟!! و چرا به خواسته هاشون و یا اون زندگی دلخواه شون نمی رسن؟؟!! فکر کردن مردم عادی رو می ترسونه و مردم ترجیح می دن از فکر کردن و در حقیقت خلوت کردن با خودشون فرار کنن!! چون زمانی که فکر می کنی در حقیقت دارای دنبال جواب برای سوال های ذهنت می گردی و بر اساس قوانین جهان هم جواب بهت گفته میشه و جهان همیشه جواب درست رو بهت میگه و بهونه ها رو نشونت نمیده و اینه که مردم رو می ترسونه. در اکثر موارد هم جواب جهان اینه که زندگیت دست خودته و اگه می خوای بهتر شه فقط و فقط خودت باید یه کاری انجام بدی. مثلا وقتی با خودت فکر می کنی تو شرایط فعلی مملکت نمیشه موفق شد جهان خیلی سریع چند نفر اطرافت نشون میده که تو همین شرایط موفق شدن و اما تو نشدی!! پس مقصر خودت بودی!!
من خودم اوایل برام خیلی سخت بود اینی که قبول کنم همه اتفاقات زندگیم دست خودم بوده اینی که تمام اتفاقات بدی که برام افتاده یا بلاهایی که سرم اومده رو خودم سر خودم آوردم. اینه که مردم عادی رو می ترسونه. حال غافل از این هستیم که میشه از همین طریق بقیه زندگی مون رو به اون شکلی که خودمون دوست داریم بسازیم!!!
دوم اینکه بر اساس تجربه شخصی خودم «ورودی های ذهنی درونی» خیلی خیلی مهم تر از ورودی های بیرونی است … منظورم همون افکار و زمزمه هایی هست که تو ذهنت هستند که از لحظه ای که تصمیم می گیری تلویزیون رو خاموش کنی تا لحظه ای که دستت به کنترل تلویزیون می رسه هزار تا فکر جورواجور میاد تو ذهنت که نه خاموش نکن، بزن اون یکی شبکه شاید یه چیز خوبی داشته باشه، بزن اون یکی فوتبال داره، اون یکی سریالش به جاهای حساس رسیده و … و هزار تا فکر دیگه که نهایتش اینه حالا امشب تلویزیون ببینم از فردا دیگه نمی بینم و همه مون خوب می دونیم که اون فردا هیچ وقت از راه نمی رسه!!!
همون طور که قبلا گفتم من خیلی وقته که تلویزیون نمی بینم و تو کنترل ورودی های بیرونی تا حدودی موفق بودم اما ورودی های درونی یه ذره برام پیچیده بودند. هر بار که خواسته ای داشتم هزاران فکر و خیال و زمزمه جورواجور میاد تو ذهنم که نه، نمیشه، اینجا نمیشه، پول می خواد و … و دایم برای خودم محدودیت درست می کردم که همشون محدودیت های ذهنی بودن. تا اینکه با آقای عباسمنش آشنا شدم و واقعیتش در کنارش مطالب و آموزش های موفقیت زیادی رو دنبال کردم و با اساتید زیادی آشنا شدم. در بین همه اینها یه سری آموزش ها بود که بیشتر منو به خودش جذب کرد مثل آموزش های آقای عباسمنش. با بررسی همه این آموزش ها ناگهان متوجه یک نقطه مشترک بین همه شون شدم که «کنترل تمام زندگیم دست خودمه»!!!!! و اگر تا حالا به چیزهایی که می خواستم نرسیدم مقصر فقط و فقط خودم بودم.
به این نتیجه رسیدم که در جهان بیرون هیچ محدودیتی برای خواسته هام وجود نداره و تمامی محدودیت ها فقط و فقط ذهنی هستند. و اگر به خواسته ام نمی رسم یه جایی تو ذهنم یک محدودیت ذهنی یا باور محدود کننده هست که مانع رسیدن به خواسته ام میشه. و اون لحظه ای به خواسته ام می رسم که هیچ محدودیت ذهنی برای خودم قایل نشم یعنی هیچ باور محدود کننده ای راجع به خواسته ام و رسیدن بهش نداشته باشم. و این دقیقا همون لحظه ایست که به خواسته ام رسیدم!!!!! و یه باور جالب دارم که با خودم میگم دقیقا همون لحظه ای که خواسته ای دارم خداوند هم دقیقا تو همون لحظه اونو بهم داده و من دارمش اما چون از نظر علم فیزیک خدا محدود در زمان نیست و من محدود در زمان هستم یه ذره کوچیک شاید برای من طول بکشه تا به اون خواسته برسم و تو این مدت هم تنها کاری که باید بکنم لذت بردن از زندگی و ایجاد لیاقت داشتن اون خواسته در خودم هست و مطمئن هستم و خیالم راحته که خدا به خوبی از خواسته ام مراقبت می کنه.
برای پیدا کردن باورهای محدود کننده هم معمولا یه خلوتی پیدا می کنم و شروع می کنم به فکر کردن راجب به خواسته ای که می خوام داشته باشم و اینکه چطور بهش برسم یا اون زندگی که می خوام و سعی می کنم تمام افکارمو روی کاغذ بنویسم. بعد به تمامی این مطالب نگاه می کنم و در بین اونها به دنبال باورهای محدود کننده هستم زیرا این باورهام هستند که این افکار رو به وجود آوردند. زمانی که افکارم روی کاغذ هستند دیگه راهی برای فرار ندارند و می تونم خیلی راحت مچ باورهای محدود کننده رو بگیرم.
روشی هم که دارم اینه که به تمامی این افکار و باورها، تاکید می کنم به تمامی اونها به دیده شک و تردید نگاه می کنم و همشون رو زیر سوال می برم. می گردم ببینم کدوم افکار و باورها هستند که کار رو سخت تر و پیچیده تر می کنند؟؟!! اینها همون باورهای محدود کننده هستند. یا با خودم می گم چطور می تونم ساده تر، سریع تر، راحت تر و کم هزینه تر به این خواسته ام برسم؟؟!! بعد تمامی باورهای رو که کارها رو سخت تر و پیچیده تر می کنن رو می ریزم دور و با باورهای قدرتمند جایگزین می کنم و به دنبال یه راه حل بر اساس باورهای جدید می گردم. جالبه اینکه تو یکی دو روز یا چیزی می بینم یا چیزی می شنوم که بر اساس اون می تونم سریع تر و راحت تر به خواسته ام برسم یا الگویی پیدا میشه و بعضی مواقع ایده ای به ذهنم می رسه که می تونم ساده تر و سریع تر به خواسته ام برسم. بعضی مواقع به وضوح صدایی رو تو گوشم می شنوم که بهم میگه فلان کار رو بکن تا زودتر به خواسته ات برسی. هر بار که باور محدود کننده ای رو شناسایی می کنم و سعی می کنم جایگزینش کنم بلافاصله ایده ای بهم الهام میشه که با اجرای اون یک قدم به خواسته ام نزدیک تر می شم. به هر حال اگه سوال کنی جواب بالاخره از یه جایی بهت گفته می شه و فقط کافیه که به باورهای فعلی مون شک کنیم!!!
و این راهکاری است که برای کنترل ورودی های درونی ذهنم دارم. در حقیقت از این طریق افکارم و باورهام رو کنترل و ارزیابی می کنم. چون عمیقا به این باور کلی رسیدم که فقط و فقط خودم هستم که می تونم باعث رسیدن به خواسته هام بشم. و بعد از اونجایی که باور دارم فقط محدودیت های ذهنی و باورهای محدود خودم هست که می تونه مانع رسیدن به خواسته هام بشه پس فقط و فقط زمانی به خواسته ام می رسم که هیچ باور محدودکننده یا محدودیت ذهنی نداشته باشم و اون لحظه ایست که خواسته هام به واقعیت تبدیل می شن.
در نهایت می تونم بگم که برداشت من از جهان اینه که خدا می خواد من به ساده ترین، سریع ترین، راحت ترین و کم هزینه ترین حالت ممکن به خواسته هام برسم و من فقط و فقط و فقط باید بر طبق قوانین جهان عمل کنم و عمل کنم و عمل کنم و …
با سلام خدمت تمامی دوستان خوبم و استاد عزیزم
برای بهتر کنترل کردن ورودی ها و تمرکز برروی نکات مثبت و زیبایی ها، اولین راه و اولین قدم این هست که باید بدانیم و با تمام وجود قبول بکنیم که تمام شرایط و اتفاقات زندگی مون رو خودمون با باورها و ورودی هایمان و با فرکانسهایی که ارسال می کنیم خلق می کنیم، که اگر این رو بدانیم خیلی راحت تر ورودی هامون رو کنترل خواهیم کرد
من خودم از قدرت کلام خیلی استفاده می کنم و واقعا تاثیر خیلی زیادی داره و همیشه قوانین رو برای خودم توضیح می دهم و باورهایی رو که بهم احساس خوبی رو میدهد رو همیشه تکرار می کنم و همیشه با خدای مهربانم در مورد خواسته هام و تقسیم کارهام و … صحبت می کنم و دیگر غیبت نمی کنم و تلویزیون و اکثر کانال و گروه های تلگرام و اینستاگرام رو حذف کردم و در مورد اخبار منفی و مسایل و مشکلات صحبت و بحث نمی کنم و هر روز فایلهای استاد رو گوش می دم و آهنگ های منفی و غمگین رو به کلی کنار گذاشتم و هر شب حداقل پنچاه مورد از ویژگی ها و نکات مثبت خودم و اطرافیانم رو پیدا می کنم و آنها رو می نویسم و همیشه بخاطر تمامی نعمت ها، و داشته هام و بخاطر اینکه در مسیر درست قرار گرفته ام خدا رو شکر می کنم.
سلام خدمت شما دوست عزیز
با نظرات تون کاملا موافقم
و از دیدگاهتون استفاده کردم
براتون آرزوی موفقیت خوشبختی و سعادت در تمام مراحل زندگیتون رو دارم.
با سلام و درود فراوان به تمامی اعضا و گروه تحقیقاتی عباسمنش خانواده دوست داشتنی
حرفم رو با شعری از فردوسی شروع میکنم در ستایش خرد:
خرد بهتر از هرچه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد بهر دوسرای
ازوشادمانی و زویت غمیست
و زویت فزونی و زویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یکزمان
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سهپاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بیگمان
این بیت آخر تمام داستان کنترل ورودیهاست،یعنی اگر ما روی ورودیهامون کنترل داشته باشیم و ورودیها ما عالی باشه نتیجه و خروجیهامون هم عالی میشه اما اگر زبالههای افکار دیگران رو چه به صورت نوشته یا آهنگ یا فیلم و … خروجیهامون زباله میشه.
من خودم مدتهاست گوشیم برامخیلی مهم شده چون پر از فایلهای استاد و سمینارهای اساتید موفقیت دنیا و کتاب های روانشناسی موفقیت هستش و تو مسیر کارم و سرکارم و تو خونه همش به این چیزها گوش میدم یا نگاه میکنم یا میخونم و هروقت کنترل ورودیهام رو از دست میدم اوضاع خراب میشه حالم بد میشه
یک چیز دیگه در آخر میگم که چند وقته ذهنم رو مشغول کرده جتما این نقلقول رو از دکتر وین دایر فقید شنیدین که میگه اگر نحوه نگاه کردن به هرچیزی رو عوض کنین اون چیز هم تغییر میکنه؛راستش چند وقته معنای آیه ان مع العسرا یسرا ذهنم رو مشغول کرده و من یکجور دیگه معنیش کردم ، معنایی که تو ذهن بقیه هست اینه که یجورایی بعد از سختی راحتی میرسد اما در ذهن من جدیدا اینه که این دوتا کنار همند و با هم دارن میان این فقط به ما بستگی داره که کدوم رو انتخاب کنیم و این بستگی به تغییر زاویه نگاهمون داره و این باوریه که دارم هرروز در موردش فکر میکنم و میسازمش و تاییدش میکنم
دوستتون دارم و برقرار باشین
خدایا شکرت
خداوندا از تو سپاسگزارم که مرا به سوی این خانواده بی نظیر در دنیا هدایت کردی.
دوستان عزیزم سلام
با تمام وجود، بابت کامنت های عالی تون سپاسگزارم و مطمئنم که هممون به هر چه که می خواهیم ، خواهیم رسید.
سلام خدمت استاد سید حسین عباس منش، که نقش به سزایی در زندگی من داشته اند که به لطف خدا زندگی ام متحول شده است.
دوستان عزیزم ،وقتی که مفهوم واقعی کنترل ورودی های ذهن رو متوجه شدم نشستم با خودم فکر کردم که چطور میشه یه سیستمی پیاده سازی کنم که بتونم ذهنمو از شلوغی های بی ارزش خالی کنم.
ناخودآگاه ذهنم به سمت موسیقی های بدون کلام آرامش بخش هدایت شد خداوند خودش مسیر رو بهت نشون میده پس شروع کردم هر روز صبح به گوش دادن این موسیقی ها .
در مدت زمانی که داشتم به این موسیقی ها گوش می دادم ، خواسته هایم رو هم تجسم می کردم انگار که واقعا در اون موقعیت هستم و تو ذهنم باهاشون زندگی می کردم.
راه بعدی که خداوند بهم نشون داد این بود که بعد از گوش دادن موسیقی ، سعی می کردم در ابتدا به مدت 30 ثانیه بر روی خواسته هام متمرکز بشم و تمام سعی رو می کردم که اجازه ورود هیچ فکری رو به ذهنم ندم و چشامو می بستم خودمو غرق در خواسته هام می کردم تا اینکه هر جا که حس می کردم میتونم بیشتر بر خواسته هام تمرکز کنم مدت زمان بیشتری وقت میذاشتم مثلا دفعه بعدی 1 دقیقه و بعد 2 دقیقه و بعد 3 دقیقه و…..
و سعی می کنم ذهنم را با این روش تحت کنترل بگیرم.
هر روز صبح که از خواب بلند میشم وقتی می شنوم کسی در مورد مسائل ناامید کننده یا در مورد سختی مشکلات داره صحبت می کنه اون محل رو ترک می کنم و میرم سراغ کارهایی که بهم احساس خوب میده. حتی وقتی که بعضی از اعضا خانواده ام دارن در مورد محدودیت ها و سختی ها صحبت می کنن محل رو ترک می کنم یا با قدرت موضوع رو عوض می کنم و همه رو می برم به سمت احساس خوب داشتن و اینکه با هیچ کس در مورد باورهاش بحث نمی کنم .
یه زمانایی هم هست که نشستم پای تلویزیون به محض اینکه می بینم داره اون برنامه بهم احساس بد میده سریع برنامه رو عوض می کنم یا بلند میشم می رم سراغ برنامه های خودم.
یه جاهایی هست که آدم تو یکسری جلسات رسمی هستش و طرف مقابلش درد و دلاش باز می شه شروع میکنه به نالیدن از زمین و زمان . اونوقت که من به طرف مقابل می گم که من اومدم برای به نتیجه رسیدن و همکاری وگرنه من با این طرز فکر با شما نمی تونم همکاری داشته باشم طرف خودش متوجه میشه که من بی کار نیستم که به دردو دلاش گوش بدم.
یکی از کارایی که خیلی دوس دارم و باهاش حال میکنم جلسه گذاشتن با دوستای هم فرکانسی است . می شینیم یه چایی می خوریم و در مورد فایل های استاد عباس منش باهم صحبت می کنیم و صحبت های استاد رو برای خودمون تحلیل می کنیم . این کار باعث میشه که ورودی های مثبت ذهنم تقویت بشه و بهم حس خوب منتقل بشه.
خلاصه که من با تعهدی که به خودم دادم با تمام وجودم تلاش می کنم که امپراطوری خودم رو بر اساس باورهای درست بنا کنم و مطمئنم که خدا با ماست.
بچه ها همتووونوووو از صمیم قلبم دوست دارم و بابت کامنت های عالی تون سپاسگزارم.
ثروت و خوشبختی به سوی ما روان است و ما هر چه بخواهیم خلق می کنیم .
خدایا فقط، فقط و فقط بر تو توکل می کنم.