پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 62
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی
من اوایل فایل های رایگان استاد رو گوش کردم کم کم باورهام عوض شد فرکانسم عوض شد باورهام عوض شد طوری که دنیای سیاه و سفیدم رو رنگی دیدم انگار تازه متولد شدم دنیارو اطرافیانم شروع کردم به تمیرین هایی کهاستاد بیان کردن نوشتن سناریو(که برایمن خیلی تاثیر داشت).قانون درخواست.قانون فراوانی همه ی این ها باعث شد که زندگیم عوض شن هر ایده ای که به ذهنم میرسه انجام میدم و نتیجه خوبی تا امروز دریافت کردم هر سوالی که برام پیش میاد امکان نداده که جوابشو تو نشانه ها پیدا نکنم و از این بابت خدارو شاکرم واقعا ?
از تهدلم خوشحالم که وارد زندگی جدیدم شدم زندگی که میدونم چی میخوام میدونم چطور میشه به خواسته هام و ارزوهام برسم به لطف استاد عزیزم و خدای مهربونم
یاد گرفتم ببخشم یاد گرفتم با کسی نجنگم راه خودمو برم
یاد گرفتم خودم باشم سبک زندگی خودم رو داشته باشم یاد گرفتم به همه خوبی کنم بدون هیج توقعی..یاد گرفتم وابسته نباشم یاد گرفتم مسئولیت زندگی خودم رو بهگردن بگیرم یاد گرفتم وردی ها ذهنم رو کنترل کنم یاد گرفتم که همه چی خیلی اسون بدست میاد یاد گرفتم دلسوزی نکنم یاد گرفتم خوشبختی دیگران رو تحسین کنم.یاد گرفتم اعتماد به نفس داشته باشم یاد گرفتم قدر خودمو بیشتر بدونم…و خدایی که جور دیگهشناختمش جوری که الان نمیدونم چطور حسمو بیام کنم دوستان…
خیلی تجربه های شیرینی بدست اوردم از وقتی که با سایت استاد عباس منش عزیز اشنا شدم
خدایا شکرت?
سلام به همه دوستای هم مدار یا نزدیک به مداره همدیگه خدایا شکرت ک منو هدایت کردی با شنیدن صدای دوستم یک سال پیش پشت خط تلفن ک خیلی آهسته گفت عباس منش حتی یادم نیست موضوع صحبتمون چی بود یهو این کلمه عباس منش توی ذهن من بولد شد تکرار شد با خودم گفتم وا بسم الله این کیه تو ذهن من نمیزاره حواسمو جمع کنم هی تکراره کلمه عباس منش خلاصه نتونستم مقاومت کنم گوشیمو برداشتم و توی سرچ گول زدم عباس منش و ادامه دادم اون من نبودم یه چیزی درون من منو میبرد فایل های رایگان هدف گذاری اون چند دقیقه حتی صدای اطرافم را نمیشنیدم من ایمان دارم از طرف کائنات و خدای بلند مرتبه هدایت شده بودم روی کاغذ تعهده سه ماهه را نوشتم درآمدم از ماهی پنج میلیون به هشت میلیون و بعد به ١5میلیون و هم اکنون به سی میلیون و بزودی به ماهی شصت میلیون تومان در ماه میرسد سلام دوستان من رها هستم ٣5ساله بدون هیچ تحصیلات خاص و تخصص خاصی اما ثروت و پول مانند باران به زندگی من وارد میشه خودمو شبیه یه آهن ربا میبینم ک حتی در حال قدم زدن تو خیابون پول ها شادی ها خبرهای خوب آدمهای خوب اتفاقهای خوب با کشش زیادی به سمت من جذب میشن حالا بهتون میگم چطوری اینطوری شد؟؟فایل ثروت رو با هزار زحمت خریدم هر روز از ذوقم روزی سه بار گوش میدادم سریال ها و تلویزیون و اخبارو تعطیل کردم دوستای منفی رو کلا تعطیل کردم البته خدا بصورت معجزه آسا یه عده رو از کنارم دور کرد افراد نزدیک خانوادم مثل مادرم تا شروع میکردن به این حرفها ک اجاره خونرو صاحبخونه برد بالا چقدر گرونیه من ناخودآگاه درونم میگفت بهم رها اینها هیچ کدوم واقعیت نداره چون تو الان تو پاسداران توی خونه ١6٠متری با ماشین شاسی بلند کپچرت هستی خونه خوابیدی و مسافرت میری و ماهی سی میلیون تومن با بهترین بیزنس با بهترین آدمها با بهترین درآمد داری پس همه چه عالیه دوستان یسری آدم ناخواسته حرفهای منفی میزنن اگه خودتو باورتو ایمانتو. بسازی نه تنها تاثیری روا نمیزارن بلکه بلافاصله روحت و ذهنت ک با هم همگام شدن جواب طرف رو میدن البته این جواب رو فقط خودت میشنوی ک نخیرم اصلا هم اینطوری نیست همه چی عالیه همه بمن میگن تو شانس آوردی یهو اما شانس کدومه چطور تا پارسال شانسی نبود چطور بعده شنیدن فایلها و تمرکز روی زیباییها ودوری از منفی ها همه اینها سمت من اومدن پس شانس رو خودم ساختم با باورهام با ایمانم و نگران هیچی نیستم چون دنیا صاحب داره ک با هوش برتر و قدرت مطلق شگفت انگیز همه چیو به بهترین وجه اداره میکنه دوستان یه سایت کلاهبرداری اومده بود ک محصولات استادو میفروخت من اولش ذوق زده شدم همه محصولاتی ک نداشتم و تیک زدم ک بخرم بعد یه حسی درونم باهام حرف میزد زنگ زدم به دفتره استاد و پرسیدم و جواب دادن ک کلاه برداریه وسوسه انگیز بود اما خدای درونم بهم گفت رها دری از رفاه آسایش پول و عشق به سمتت باز کرده خدا اونم از راههای درست پس وقتی نتیجه گرفتی یعنی راهت درست بوده پس فایلهایی ک استاد زحمت کشیده الهام بهش شده و خدایی ک تو رو هدایت کرده به اون الهام میکنه تا فایلها رو ضبط کنه پس این فایل ها رو یا نمیخرم یا فقط از سایت استاد میخرم و به خودم میبالم ک آموزه های استاد عباس منش از من چه زن محکم چه زن موفق و چه عزت نفس و اعتماد به نفسی به یاری خداوند از من ساخته همتون موفق میشین ایمان دارم چون من یه انسان معمولی بودم ک الان توسط تحقق خواسته هام احاطه شدم و شتاب رسیدن به خواسته هام بسیار زیاد شده هر چی رو میبینم با آرامش میگم رها دوسش دازی تو هم به دست میاری کافیه بخوای و یه نیرویی درونم میگه معلومه ک بدست میاری مگه قبلیارو بدست نیاوردی هر چی ک بخوای صاحب دنیا برات توی ظرفت میریزه فقط اندازه و حجم ظرفتو زیاد کن با شکرگزاری صبح ها و شب ها خدایا سپاسگزارم ک در بالاترین و بهترین سطح ارتعاشی سلامتی ثروت و عشق قرار دارم
سلام خدمت دوستان عزیز و خانواده صمیمی عباس منش
تو این یکی دو روز فقط نظرات ارزشمند دوستان رو میخوندم و واقعا استفاده میکردم، وقتی نظر یکی از دوستان رو خوندم که با دست خالی بدون اینکه حتی هزار تومن داشته باشه محصول عزت نفس استاد رو تهیه کرده بود، یهو حس کردم باید تجربه ای رو که دارم برای بقیه بنویسم.
داستان از جایی شروع شد که من یک فروشنده ساده بودم با ماهی 700 هزار تومن حقوق (همون زمان حقوق یک فروشنده معمولی یک میلیون و دویست بود)
به هر حال من برای ماهی 700 هزار تومن روزی 13 ساعت کار میکردم، اون زمان کتاب های موفقیت رو مدام مطالعه میکرم و پیگیری بحث موفقیت بودم اما با برنامه های استاد آشنایی نداشتم، از کتاب ها یاد گرفته بودم که باید از قلبم پیروی کنم.
در تمام زمانی که مشغول اون کار پر زحمت و زمان بر بودم خودم رو توی کار مورد علاقه ام تصور میکردم و عاشق کار مورد علاقم بودم ( کار گرافیک و ساختن تیزر های تبلیغاتی، که چندین سال بود برای علاقه خودم کار میکردم و مدام در حال یادگیری بودم) اما هیچوقت موقیتی پیش نمیومد که این کار رو به عنوان شغل مورد علاقه ام دنبال کنم.
به لحظاتی رسیدم که کار فروشندگی داشت اذیتم میکرد، صاحب کارم ازم توقع داشت که باید بیشتر بفروشی، باید درآمد مغازه بیشتر باشه و با این که به فروشندگی من اعتماد داشت، فروش کم مغازه رو به گردن من مینداخت {به جای اینکه از خودش و عملکرد مغازش بدونه} .
همون موقع بقیه صاحب مغازه ها از من میخاستن که برم برا اونا کار کنم، وعده حقوق بالاتر میدادن …. اما من دیگه واقعا بریده بودم، از فشار کار فروشندگی و این که باید برای دیگران کار کنم خسته شده بودم، از خدا به خاطر شرایطم گله داشتم که خدایا چرا شرایطم سخت شده، من که دارم مدام خودم رو در بهترین شرایط تصور میکنم، من که شغل مورد علاقم رو میدونم، چرا نمیتونم پیدا کنم.
اما خبر نداشتم که تمام اون شرایط داره به نفع من رقم میخوره، خلاصه یک روز صاحب مغازه با اخم وارد مغازه شد گفت چرا فروش پایینه ؟ این سوال باعث دعوای لفظی بین ما شد و گفت : از فردا دیگه نمیخای بیای !! من فروشنده لازم ندارم !! منم از اینکه بیکار شده بودم بشدت ناراحت بودم، رفتم .
یکماهی میشد که بیکار بودم و پولی نداشتم، از اونجایی که اون موقع آقای ناپلیون هیل و کتاب مشهور ایشون (بیندیشید و ثروتمند شوید) رو بار ها خونده بودم و قبول داشتم شروع کردم به اجرای اصول گفته شده :
یک بیانیه و تعهدنامه نوشتم به این شکل که : تا یک ماه دیگه (94/9/1) مبلغ یک میلیون تومن درآمد بدست میارم از کار گرافیک، زمان و تاریخ مشخص کردم، با تمام وجود متعهد شدم به کار مورد علاقم برسم و مبلغ رو بدست بیارم، هیییییچ کسی رو نمشناختم، هیییییچ شرکتی رو نمیشناختم … با هیچ سازمانی آشنا نبودم …. خدا شاهده الان که دارم مرور میکنم تو چشمام اشک جمع شده !!
من متعهد بودم که اگر از بیکاری به مرگ هم برسم به کار فروشندگی برنخواهم گشت.
متعهد شده بودم باور کنم که به هدفم میرسم.
و متعهد شده بودم اصول گفته شده کتاب رو اجرا کنم، با اینکه سخت بود، ایمان آوردن به چیزی که نمیبینی به مراتب سخت تر از کار فیزیکیه اما من متعهد شده بودم و تمام راز در همینجا بود …
وقتی بیانیه خودم رو میخوندم، در ذهنم آقای ادیسون، اندرو گارنگی، چارلز شواب، ادویس بانس(شریک تجاری آقای ادیسون)، گاندی و …. رو میدیدم که در کتاب ازشون یاد شده بود که با اجرای همین اصول به موفقیت های عظیمی رسیده بودند.
وقتی تعهد میدی، جهان شروع به تغییر میکنه (وای از این تعهد ها)
طبق توصیه کتاب باید بیانیه رو دوبار قبل از خواب و دوبار صبح میخوندم و خودم رو در حالی تصور میکردم که به هدفم رسیدم.
یک ماه این کارو کردم و نوشته بودم که 94/9/1 مبلغ یک میلیون رو در اختیار دارم، با اینکه سخت بود اما من تصور کردم.
روز 94/8/25 ، گوشیم زنگ خورد.
– بله ؟
+ شما آقا فرشاد هستید ؟
– بله، بفرمایید …
+ شما کار گرافیک انجام میدید ؟
….. خشکم زد ……
شمارمو از کجا آورد ؟ حدود یکسال پیش که من فقط یک هفته همشهری خریدم و دنبال کار گشتم سیو کرده بود، بعدش من دیگه همشهری هم نخریدم و از پیدا کردن کار ناامید شده بودم.
همه چیز شروع شد اما همه ماجرا نبود، گفت چند روز بیا کارتو ببینم، رفتم، چند روزی کار کردم، تا اینکه گفت: از کارت خوشم اومد، دوست دارم باهم همکاری کنیم و برا اینکه حسن نیتم رو ثابت کنم برای شروع یه مبلغی بهت میدم که باهم کار کنیم، روز 94/9/1 پای دستگاه ATM مبلغ یک میلیون تومن اومد به حسابم …. و من تمام اون روز در حالی که خانوادم از کار من متعجب شده بودن، در شوک بودم که خدایا چی شد … ؟؟
خانوادم میگفتن : تو این آدمو از کجا پیدا کردی ؟؟؟ چجوری ؟؟؟
در حال حاضر به همون کار مشغولم، خدا میدونه چقدر این کار برا من سود داشت، در هایی از موقعیت های جدید رو به روم باز کرد، تمام آنچه که من از یک کار رویایی آرزو داشتم رو تجربه کردم، چقدر تجربه کاری پیدا کردم و در آخر هم برای اجرای یک پروژه قراره به انگلستان سفر کنم.
تجربم رو باهاتون در میون گذاشتم که بگم به نظر من مهمترین عامل برای کنترل ورودی های ذهن، چیزی نیست جز تعهد … تعهد بدیم که ورودی هامون رو کنترل کنیم، به هر قیمتی که شده !!! و اینکه به کاری بپردازید که قلبتون میگه، اون پیامی از طرف خداست … پیام خدا رو جدی بگیرید
و این موضوع رو بدونید، افرادی که از طریق قانون به اهدافشون میرسند، فقط به هدف نمیرسند، دنیایی از خیر و برکت به روشون گشوده میشه، به موفقیت هایی میرسند که به قول آقای ناپلیون هیل، تخیل رو مبهوت میکنه.
باور کنید که هر هدف جریاناتی از موفقیت و سعادت و خیر و برکت رو در زندگیتون جاری میکنه، به شرط اینکه هماهنگ با قانون عمل کنید.
شاد و موفق باشید
سلام به استاد بی نظیر و همه همراهان
کارهایی که من انجام می دهم :
– سپاس گزارش اول صبح و آخر شب که داشته هایم را به یادم می آورد در هر لحظه
– حذف تلویزیون و ماهواره حتی برنامه هایی که دوست داشتم که بازهم گاهی باورهای منفی در آن بود
– حذف کانال های منفی و سیاسی از تلگرام و اینستاگرام
– قطع رابطه با دوستانی که منفی گرا هستند
-غلبه بر ترس هایم و این که خدایی دارم که همیشه همراه من است ، همیشه با من است ، همیشه پشتیبان من است و عاشق من است و من را به راه درست هدایت می کند . این مدیریت ترس هایم آرامش دورنی و اعتماد به نفس فوق العاده ی به من داده است چون می دانم که با افکار درست و تمرکز بر خواسته هایم لذت و شادی بی نظیری را حس می کنم .
– وقتی حس بدی پیدا می کنم یا ناخواسته ای برایم اتفاق می افتد تمرکز می کنم ببینم چگونه باید به این موضوع توجه کنم که حس بهتری در من ایجاد کند ، به نکاتی می رسم در مورد آن موضوع که حس عالی را تجربه می کنم و این که چه باور غلطی دارم که این ناخواسته را دریافت کردم و آنقدر به آن فکر می کنم که می فهمم که باور غلطم چیست و در تغییر آن تلاش می کنم . همه این ها بسته به اندازه مشکل از چند دقیقه تا نهایت دو سه ساعت برایم اتفاق می افتد و با یافتن باور غلطم آنقدر خوش حال می شوم که سپاس گزاری می کنم از خدایی که جهان مادی را با این قوانین آفریده و سپاس گزاری می کنم از استادی که این قوانین را روشن و واضح به من شناسانده
– مرتب هم عبارات تأکیدی و فایل های استاد را گوش می دهم با mp3 در مسیر کارم و در خانه موقع انجام هر کاری ، مرتب به فایل ها گوش می دهم و این باعث لذت فراوانی برای من است و هم از افکار منفی دور می شوم و هم انرژی فوق العاده به من می دهد وکارهایم با سرعت بیشتری انجام می شود
ممنون از فایل های عالی و آگاهی هایی که می دهید استاد خوبم به خواسته هایی رسیده ام که تا دو سال پیش برایم یک رویا بیشتر نبود
سربلند و پیروز و موفق باشید
استاد عزیزم سلام همیشه خدا رو شکر میکنم که من وقتی خواستم تغییر کنم شما رو که یکی از بی نهایت دست خدا هستید برای هدایت من تو مسیرم قرار داد
من 32 ساله هستم تو مدت 15 ماهی که با شما آشنا شدم تغییرات زیادی داشتم:
من همیشه از بچگی خجالتی و کمرو بودم
و دوران مدرسه و دانشگاه و سربازی و حتی 5 سال تجربه فروشندگی توی بازار هم بازم نتونستم این کمبود اعتماد بنفس خودم رو از بین ببرم
تا جایی که هدف اولم شده بود بالا بردن اعتماد بنفس و بعدش ثروت و رابطه و چیز های دیگه
تا جاییکه فهمیدم باید با ترس هام روبرو بشم و راه دیگه ای نداره
برای اینکه احساس ترس و اضطراب وگناه و نگرانی رو از بین ببرم به خودم قول دادم با هر چیزی که ذهنم مقاومت میکنه روبرو شم و تو دلش برم
از ترس های کوچک شروع کردم :
رفتم مارمولک و قورباغه و سوسک رو با دست گرفتم
بعد رفتم یه شب تنهایی تو دل جنگل تاریک خوابیدم
بعد رفتم یه متن نوشتم درباره خدا و ایمان و هدف و رفتم با صدای بلند تو شلوغ ترین پارک شهر و 6 بار در عرض یکساعت تو جاهای مختلف پارک بدون مقدمه و هماهنگی جلوی جمعیت که بودند این متن 2 دقیقه ای رو خوندم
بعد رفتم تو یه پارک دیگه با 10 نفر آدم غریبه صحبت کردم درباره هوا و پارک و طبیعت
بعد رفتم با هر پلیس که میدیدم که تو خیابون هست
میگفتم من به نمایندگی از مردم شهرم از شما سپاس گزارم که ساعت های زیادی رو سرپا هستید و برای امنیت شهر تلاش میکنید و براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
برای کل دوستان و فامیل و هر کسی که اسمش تو گوشی من بود یه فایل صوتی با صدای خودم ضبط کردم و درباره نکات مثبتشون اول نوشتم و بعد از روی نوشته صدامو رکورد کردم و براشون فرستادم
دفعه بعدی دوباره برای همون 40 نفری که بودند دوباره
یه فایل تصویری از خودم گرفتم و شب یلدا رو بهشون تبریک گفتم و براشون فرستادم و چقدر جواب های قشنگی دریافت کردم
از صحبت با جنس مخالف خیلی خجالت میکشیدم
تصمیم گرفتم برم تو خیابون و پارک و با دختر خانوم های مختلف صحبت کنم
مثلا الکی میگفتم من دارم یه تحقیقی انجام میدم درباره مثبت اندیشی و تمرکز بر نکات مثبت و اهداف
نظرشون رو میپرسیدم با حدود 10 یا 12 نفر صحبت کردم همه جواب من رو دادند در کمال احترام و ادب
و به این باور رسیدم کم کم که پس همه ترس های بعدی هم واهی هست و ساخته ذهن منه و یه توهمه
چون متنم زیاد هست تو کامنت بعدی بقیه رو می نویسم
یه راهکار دیگه هم که خیلی خوب میتونه ورودی های ذهنمون رو کنترل کنه اینه که خودمون باور خوب درست کنیم یعنی علاوه بر تمام باورهای درست که از همه اساتید شنیدیم خودمون ذهنمون رو وادار کنیم باور های مثبت بسازد این هم خیلی اعتماد به نفسمون بالاتر میبره از همه مهمتر ذهنمون رو به سمت مثبت بودن به کمک خودمون میبریم و این خیلی محکم میشه چون از زحمت خودمون ساخته میشه
سلام به اعضای خوانواده عباس منش سباسگذارم بابت حضور خداوند و استاد گرامی و اعضای خانواده عباس منش از انجای ذهن ما تاثیر پذیر هست و هر چیزی که میبیند و میشنود باور میکند وعکس العمل نشان میدهد باید با دقت بیشتر به روابط و سرگرمی هایمان توجه کنیم ببینیم به چه چیزهای نگاه میکنیم با چه کسانی نشست و برخواست داریم و مهتر از اینها وقتی که تنها یا به تنهای در حال انجام کاری هستیم به چه چیزهای توجه میکنیم و یا فکر میکنیم و در کل تصورتمان و و ارزوهایمان همه تاثیر پذیر هستن نوع افکار ما (مثبت یا منفی) تاثیر مستقیم بر روی احساسات ما دارند.تمرینات روزانه مثل دعا کردن؛مراقبه؛از احساساتت نوشتن و با خدای خودت یا یک دوست قابل اعتماد حرف زدن؛باعث میشوند که تمرکز ما روی مساعلی که انرژی مثبت دارند باشد.
با ارزوی موفقیت برای همه دوستانم
??به نام خداوند فکرت??
سلام خوب در مورد سوال مسابقه ای که استاد مطرح کردن هزاران نکته و حرف است و میتوان از تفاهم صفحات زندگی نمونه بیان کرد که یکی از اتفاقاتی که برام افتاد و تونستم درس عالی ازش بگیرم برای دوستان بیان می کنم.
??در یک روز تعطیل تو خونه بودم و با گوشی داشتم بازی میکردم که برادرم زنگ زد و گفت سیستم حسابداری به مشکل خورده و نمیتونم وارد بشه از من خواست که کمکش کنم و مشکلش را برطرف کنم .
و من شماره پشتیبان را دادم و یکسری توضیحات تکمیلی و گفتم من حوصله ندارم و می خوام استراحت کنم نمیتونم بیام و بعد دوباره تماس گرفت و گفت پشتیبان جواب نداده و مشکل ما حل نشده .و گفتم بذار برای فردا که روز تعطیل نباشه با پشتیبان و شرکت تماس بگیر و مشکلت را حل کن .
و دوباره به من برادر دیگه تماس گرفت و اصرار که بیا درست کن و من قبول کردم.و زمانی که خواستم برم مادرم گفت سویشرت را بپوش که گفتم هوا خوبه و اصرار کرد که بپوشم و منم قبول کردم و پوشیدم .
و برادرم با وانت امد دنبال من و مادرم ،که چهار نفر بودیم .که من گفتم به دلیل جا نبودن من پیاده میام ولی بازم اصرار کردن و من سوار شدم و چهار نفری تو کابین وانت ????
من رسیدم مغازه برادرم و با سیستم کارکردم و نتونستم مشکل حل کنم و مجبور شدم از طریق تلگرام با پشتیبان باز ارتباط برقرار کنم که خدا را شکر بعد از چند دقیقه جواب من را داد و مشکل را حل کردم. و خواستم برگردم به سمت خونه که برادرم جای بود رسید و گفت چه جور مشکل حل کردی و در همین لحظه مادرم ازم خواست وسیله پشت وانت براش بیارم که من گفتم بعدا میارم و برم توضیحات را بدم و میام و وقتی رفتم که بگم چه جور درستش کردم و حس خوبی داشتم برای اینکه مشکلش را حل کردم یکی دیگه از برادرم داشت با سیستم کار میکرد و گفتم پس برم وسیله مادرم را بیارم تا کارت تموم بشه.که رفتم پشت وانت وسیله را بیارم که زمانی داشتم میامدم پایین موبایلم که تو سویشرتم بود به سمت ال سی دی بروی زمین افتاد .و وقتی برداشتم و نگاه کردم صفحه سیاه شده بود و ال سی دی شکسته بود .ودر این لحظه هجمه ای از افکار داشتن تو ذهن من رژه میرفتن .???
افکار منفی که هجوم اوردن
1.اگه نمیامدم الان گوشیم سالم بود.
2.اگه سویشرت را نمیپوشیدم الان سالم بود .
3.برادرم مقصره.مادرم مقصره.وانت مقصره.سیستم حسابداری مقصره.پشتیبان مقصر بود .
4.اگه پشتیبان جواب داده بود به داداشم دیگه این اتفاق نمی افتاد.
5.اگه پیاده رفته بودم و دیرتر میرسیدم شاید نمیشکست.
6.اگه وسیله مادرم زودتر میاوردم نمیشکست.
7.و کلی اگه دیگه…..
و همینطور که افکار منفی رژه میرفتن .افکار مثبت هم شروع کردن رژه رفتن .مثل زمانی که دست میبره و خون داره خارج میشه سریعا گلبول های سفید و غیره میان کار ترمیم را انجام میدن .افکار مثبت منم همین کارا میکردن.
افکار مثبت که بصورت ناخوادگاه برای ترمیم امدن
1.خودت مقصری نه کسی
2.باید جای مناسب موبایلت را میذاشتی.
3.در لحظه حال باش.
4.خودت مقصری که امدی.
5.در چنین زمانی به دلیل تمرین های زیاد ذهنم سریعا به صورت ناخوداگاه نقطه پایانی را میبینه .و اسمش را گذاشتم خونه پر این اتفاق چیه؟و جواب های جالبی بهم میده
?این گوشی که شکست و تموم شد و با ناراحتی و عصبی بودن که گوشی درست نمیشه ?
?تنها کاری که میشه کرد باید بدی تعمیر کنی و تنها از اون طریق اوکی میشه?
?پول ندارم برای تعمیر کردن .خوب از گوشی قدیمت استفاده کن .قبلا که گوشی اندروید نداشتی چه جوری بود حالا هم همون کار را بکن .که من بیشتر هدف گوش کردن فایل ها تصویری بود والا صوتی را که با گوشی قدیم گوش میکردم .و چون فروشنده هستم و بیشتر کارم تلفنی هست با یک گوشی ساده ام همین کار را میتونم بکنم .?
و سریعا این جواب ها را داد و خیالم راحت شد و فقط به فکر تعمیر بودم.
6.دنیا دنیا فراوانی هست ،خیالم راحت بود که سریعا پولش جور میشه و به دوستم تماس گرفتم و گفت بیار تعمیر میکنم و برای اون بردم و بعد چند روز تعمیر کرد و پول بدستم رسید و پول دوستم را دادم .و حتی جالب تر اینکه یک ماموریت یزد هم بهم خورد و هم تفریح کردم و بهم خوش گذشت و با ادم های خوب اشنا شدم .و هم کارم را انجام دادم
7.به قانون توجه کردم و فهمیدم در یک مسیری که زیاد نه از درون انسان بیرون میاد باید توجه کنم و احساس خود را بد نکنم چون باعث اتفاق بد میشه .و خیلی جالبه دوستان وقتی زیاد تو این فرکانس و مدار باشیم با کوچک ترین حالت بد سریعا اتفاق برای ما میافته و به قول استاد سریعا خداوند یک پس گردنی به ما میزنه و من همون جا گفتم خدا غلط کردم و همونجا تسلیم شدم و سریعا احساس خودم را خوب کردم و چون مادرم و داداشام ناراحت بودن و تاسف میخوردن و خودشون سرزنش میکردن من سریعا اونجا را ترک کردم و گفتم مهم نیست زود درست میشه حتی جلو اون ها میخندیدم .
6.باز هم بدلیل انفاقات مختلفی که قبلا افتاده بود.کمکم کرد که نگران نباشم و نترسم .به خصوص مقابله با اولین ترسم .که خوبه تعریف کنم اونم .
??یک زمانی مشغول فعالیتی شدم و نمیخواستم کسی متوجه بشه.(درست یا غلطش مهم نیست).و چون با این قانون اشنا نبودم و ذهنیت کاملا منفی داشتم و زیاد داشتم این ترس گسترش میدادم .یک دوستی که خیلی مهم بود به من زنگ زد و خبردار شده بود و خواست من نصیحت کنه و وقتی که صحبت کرد من ترسیدم و گوشی را قطع کردم و آنچنان ترس در وجودم بود که پاهام و دستام میلرزید و حتی تا مرز خراب کردن خودم رفتم.و دوستی که کنار من بود و اطلاعات خوبی داشت در این موضوعات به من کمک کرد .گفت باید همین الان بهش زنگ بزنی .گفتم نمیتونم ولش کن گفت نه زنگ بزن .گفتم حداقل بذار برم سرویس بعد بیام بزنگم گفت نه همین الان زنگ بزن و یکسری حرفا را گفت که بزنم و من با دست و پا و صدای لرزون زنگ زدم و با قدرت حرف زدم و اون طرف شک کرد به حرفش و عذرخواهی کرد ??.و بعدش حس خوبی بهم دست و متوجه نکات خوبی شدم ??
اول متوجه شدم تمام ترس ها پوچ هستن و همه چیز در ذهن ما بزرگ میشه و حتی باعث میشه ما را فلج بکنه،و الان هر وقت از چیزی میترسم اون موضوع یادم میاد و میرم تو دلش و اون بادکنکی که تو ذهنم به نام ترس باد شده میترکونم و یاد حرف استاد میافتم تو جنگل ??.
دوم به شرک خفیفی که داشتم پی بردم که چرا باید انسان های مهم تر از خودم باشه .و تصمیم گرفتم افراد مهمی در زندگیم نباشن و اونا را حذف کردم یا کوچیک تر از خودم .
سوم در زمینه کاری وقتی از برادرم جدا شدم و بهش گفتم من فروشنده ام و هر چی بهم بدن میتونم بفروشم و وقتی پی کار دیگه رفتم سریعا از شرکت جدید که قبلا با دوستم کار میکرد با من تماس گرفت و ازم خواست بیام کار کنم متوجه شدم که نه اینکه جای من بد شده بلکه با ساعت کمتر دارم پول بیشتری در میارم .پس همیشه اوضاع بهتر میشه
7.یک فن دیگه که از استاد یاد گرفتم ایه ان مع العسر یسرا .همانا با هر مشکلی اسانی هست .یا جواب در دل مساله هست .
و متوجه شدم وقتی ما ناراحت و عصبی میشیمبه ما داره کمک میشه تا یک مساله مهم را حل کنیم تا در این موضوع حل کننده بشیم و اگر ان را حل کنیم زندگی اسان تر میشه و مفور به زندگیم جاری میشه.پس این مساله امده من را بسازه و همیشه این حرف تو ذهنم هست هرآنچه مرا نکشد قوی تر میکند
و همچنین اگر چیزی داره من عصبی و ناراحت میکنه الان موقع اموزش هست وداره به من میگه امید این حرف یا این عمل را نداری که انقدر ناراحتت کرده و نمونه مثالی که میشه زد .
?زمانی که مدرسه بودیم و معلم دانش اموزان را به دلیل تکلیف انجام ندادن توبیخ میکرد چه کسانی ناراحت میشدن؟کسانی که انجام نداده بودن ولی کسانی که انجام داده بودن اصلا ناراحت نمیشدن .?
پس اینم یک فن دیگه برای اینکه از ناراحتی و نگرانی و عصبانیت درس یاد بگیرم و سریعا به خودم رجوع کنم و میگم ندارمش و برم کسب کنم .
?نتیجه گیری کلی
دوستان عزیز در کل تمام این حرف های که زدم و کلی متن شد و امیدوارم که این متن و یکی از اتفاقات من اول به خودم تلنگری بزنه و اینکه به دوستان کمک کنه .در کل تمام این متن ها کمتر از 5 دقیقه و حتی شاید کمتر در ذهنم رد و بدل میشد .ودلیل ان هم این هست که بارها و بارها عمل کردم و تکرار کردم و از فایل های و ورودی های خوبی که هر روز گوش میکردم و از استاد عزیز که با مثال های ساده و قابل فهم باعث شدن من ان ها را درک کنم و در چنین اتفاقاتی مثل گلبول های سفید عمل کنن که سریعا به دنبال ترمیم باشن .و سریعا احساس خوب داشته باشم تا اتفاقات خوب برای من رقم بیافته.
???نکته مهم برای دوستان
در خیلی از سوالات دوستان در سمینارها و از خودم میشه .اینه که میگن چه چیزی را مطالعه و گوش کنیم ؟من میگم نیاز نیست هزاران کتاب و هزاران دقیقه فایل و مطلب گوش کنید و بخوانید .اول به قول استاد عمل کنیم و مانند وحی بدانیم حتی ساده ترین کار ها و مسخره ترین کارها را انجام بدیم و در جای شنیدم که استاد گفت اگر هزاران کتاب بخونید ولی تو دل ترس نری چیزی یاد نگرفتی .و به قول بروسلی که میگه من از کسی که هزار فن بلده نمیترسم من از کسی میترسم که یک فن را هزار بار انجام داده .و من نیز یک فایل یا یک کتاب را چندین و چند بار میخونم و هر بار میخونم یک چیز جدید یاد میگیرم و میگم این حرف را چرا قبلا ندیدم .پس دنبال اطلاعات جدید و خاص نباشیم همون اطلاعات را فقط عمل کنیم .
??پیشنهاد خوب
امروز فایل تصویری فقط روی خدا حساب باز کنید را یکی از دوستان برام فرستاد و زیرش نوشته بود شرک چیست ؟وقتی دیدم و چون فایل های استاد را زیاد گوش دادم متوجه شدم استاد چه چیزی را میخواد بیان کنه ولی باز دانلود کردم و دیدم و متوجه شدم در این فایل هر انچه میخواهید هست از عزت نفس و پول و رابطه و هر چی بخواید درون این فایل هست و اگر صدبار هم گوش کنم و عمل کنم باز هم بار صد و یکمین بار یک چیز جدید یاد میگیرم و میدونم پیشرفت میکنم .
هر انچه از خدا بخواید سریعا در زندگی شما خلق شود .ممنون از دوستان
سلام خدمت همه دوستان عزیز و استادخوبم
من تجربه شخصیمو میگم و نمیگم کلی اینجوری باشه بهتره .
خود من بیشتر وقتی تونستم ورودیهامو کنترل کنم و احساسمو خوب کنم که فصل سوم کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو مطالعه کردم و فهمیدم که من جزئی از خدا هستم و روح من همیشه دربالاترین سطحه و همچیو بدیهی میدونه و هیچ کمبودی احساس نمیکنه و هیچوقت نگران نمیشه و نمی ترسه و همیشه بی نهایت می بخشه و بی نهایت عشق میورزه
پس میتونم ذهنمو با تمرین کم کم شبیه روحم کنه که ذهنمم بتونه مثل روحم فکر کنه و ازون زاویه به همچی نگاه کنه
و این بالاترین و بهترین فرکانسه
یکی دیگه از چیزایی ک خیلی بهم کمک میکنه اینه که وقتی مشکل و مسئله ای که درظاهر خوب نیست پیش میاد اول میگم حتما خدا خیری توی این مشکل برای من گذاشته و بعد دوتا سوال از خودم میپرسم :
1_ چه چیز خوبی در این مسئله وجود داره؟
2_ اگه ده سال بگذره و از آینده به الانم نگاه کنم آیا بازم این مشکل اهمیتی داره؟
یکی دیگه از چیزایی که خیلی کمکم میکنه مقایسه نکردن خودم با دیگرانه
من اینو فهمیدم که هرموقع بخوام خودمو با بقیه مقایسه کنم یکی از بدترین ورودی هارو به ذهنم دادم
دراین مورد هم فصل ششم کتاب رویاهایی که رویا نیستند خیلی بهم کمک کرد و بجای مقایسه کردن سعی میکنم از موهبتی که توی همون لحظه هست لذت ببرم چون در هرلحظه اگرم نکته منفی یا درداوری وجود داشته باشه در عوضش در همون لحظه هزاران نعمت و موهبت هست که میتونم بابتشون شکرگذار باشم و احساسمو خوب کنم
یه چیز دیگه که خیلی خیلی بهم کمک میکنه در کنترل ورودی های ذهنم و خوب کردن احساسم ، اینه که هرفیلم یا برخورد فردی یا هر رفتاری از کسیو که میبینم با خودم میگم اون ادم فقط داره طبق باورهای خودش حرف میزنه و دلیلی وجود نداره که حرفاش درست باشه و نمیزارم اون باور اشتباه روی من تاثیر بذاره و ذهنم تاییدش کنه
اینها کارهاییه که خیلی کمکم کرده در کنترل ورودی های ذهنم و در عکس العملم و دیدم نسبت به مسائل
امیدوارم بدرتون بخوره
یاحق
سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنین هم فرکانسیم
میخوام تو بخش حرفهامو بنویسم
Part1
1_بسیار بسیار سپاسگزارم از خدای مهربان که منو هدایت میکنه
2_بسیار بسیار سپاسگزارم از استاد عزززززیزززززم که این مسابقه رو طراحی کردن
3_ دستهای مهربان تمام دوستانی که با سخاوت تجربه هاشون رو نوشتن میبوسم ، چون اونا دستی بودن از دستهای خداوند که به کمک من اومدن و منو بیشتر و بهتر راهنمایی کردن و به پاس قدردانی از دوستانم ( چه کسانی که بسیار بسیار کامل توضیح داده بودن و چه کسانی که از کل مطلب نوشته شدشون فقط یک جمله یا متن رو کپی کردم ) به همه 5ستاره دادم ? . امیدوام که از تحربه های هم استفاده و زندگی بهتری رو خلق کنیم .
Part2
من از نوشته های دوستان در این بخش خیلییییی استفاده کردم و به خودم لازم دونستم که بیام در قالب تجربیاتم و فقط برای کمک به دوستان بگم که چه جوری ذهنمو کنترل کردم ( البته یکسری از کارها با دوستان مشترکه ) .استاد هم در صحبتهاشون به این مطلب اشاره دارن که قران در قالب داستان و با تکرار بارها و بارها، مطالب رو یادآوری میکنه . اگه تجربیات همه ی یکسانه اشکال نداره در عوض باعث تقویت ایمانمون میشه ( من وقتی مطالب نظرات همین فایل رو میخوندم بارها و بارها به خودم گفتم : ببین از همین روشی که تو داری انجام میدی ، به موفقیت رسیدن ، پس ناامید نشو و پیش برو )
من تقریبا3 سالی میشه که مطالب استاد رو پیگیری میکنم
اما ……….. همونجور که 3پله میرفتم بالا ، یهو 4پله برمیگشتم پایین !!!!
خیلی دلم میخواست پیشرفت کنم ، دلم میخواست از نظر مالی اوضاعم عوض بشه و خیلی چیزای دیگه که همه ی شما هم دنبالش هستین و به همین دلیل همه ی ما اینجا جمع هستیم .
تابستون امسال نشستم و با خودم فکر کردم… با خودم گفتم اونایی که موفق شدن و میان توی سایت نظر میذارن ،چکار کردن ؟!
با دقت نظرات رو بررسی کردم و دیدم همه به اتفاق میگن که بارها و بارها و بارها فایل ها رو گوش میدن !
خب ، درس اول : « باید بارها و بارها فایل ها رو گوش بدم »
دوباره شروع کردم از فایلهای رایگان و با اپلیکیشن ثروت ( تازه فایل دستیابی عملی به رویاها رو تمام کرده بودم اما یه حس خیلی عمیقی بهم گفت که از فایلهای رایگان استفاده کن )
استاد گفتن یه مقدار پول بذارید توی کیفتون . اولین دفعه که 50ت گذاشتم ،خرج شد، برای بار دوم گذاشتم و با خودن عهد کردم اگه بمیرمم ، خرج نکنم ، فقط1_2 بار وسوسه شدم اما بهش دست نزدم ، ماه بعد تولدم شدم ، دوباره از کادوی تولدم 100ت گذاشتم توی کیفم و ماه بعد دوباره 50ت گذاشتم ( دیگه بودن اون مبلغ توی کیفم برام عادی شده بود ) اما بعد به خودم جرات دادم و ماه بعدش 100ت گذاشتم و گفتم مطمئنم که هیچ نیازی بهش پیدا نمیکنم و همونجور هم شد و تا الان 500ت گذاشتم توی کیفم ، شاید مبلغ خیلی بالایی نباشه اما هر بار نگاه میکنم لذت میبرم و حالم خیلی خوب میشه و مطمئنم کیفم تبدیل شده به مغناطیس پول .من آدمی بودم که همیشه خرجم از درامدم بیشتر بود . هرچی تلاش میکردم بازم آخر برج کم میاوردم و گاهی از مامانم قرض میگرفتم و اول برج که حقوق میگرفتم بازپس میدادم .
من همون آدم با همون درآمد اما با این تفاوت که هم پس انداز میکنم ، هم به اندازه کافی خرج میکنم ( با مدیریت درست درآمد ) و هم پول میذارم توی کیفم بدون اینکه بهش نیازی پیدا کنم و یا فشار اقتصادی باشع ، گاهی هم به جای پس انداز محصولات رو میخرم ( دوره عزت نفس و هدفگذاری رو خیلیییی راحت خریدم گه دوره هدف گذاری برای خودش یه جریان مفصل و جالب داره )
و الان درس دوم : « باید به تمرینات حتما حتما عمل کنم »
هنوز داشتم رفتار خانمها و آقایون سایت عباسمنش رو تجزیه و تحلیل میکردم که متوجه شدم همشون بسیار فعال هستن .
اومدم و بخش عقل کل رو بررسی کردم و تقریبا یک ماهی بطور تقریبا فعال سوالها و جوابها رو میخوندم و بعضی از سوالات رو جواب میدادم . توی قسمت های دیگه هم بطور حدی تری دنبال نظرات بودم ،اما در درونم یه حس کمبود هنوز وجود داشت .
وقتی توی تلگرام پیام اومد که برندگان اعلام شدن ، رفتن و دیدم که خانم مرضیه شادکام برنده شدن . بارها تحسینشون کردم و رفتم چندتایی از پاسخ هاشون رو خوندم … میخواستم از سایت خارج بشم که یه حسی همونجا بهم گفت که برو نظرات روانشناسی ثروت3 رو بخون . وارد شدم و دیدم که 214 صفحه داره . نظرات رو خوندم یه حس قوی بهم گفت که برو از صفحه اول بخون ، نصفه فایده نداره . وقتی رفتم و نظرات 2صفحه اول رو خوندم به پهنای صورتم اشک میریختم که چرا من ندارمش ؟؟؟؟؟!!!! و این شد سوال مهم ذهنم ؛ چرا این محصول رو ندارم و اون افراد چطوری این محصول رو خریدن … و هر شب میومدم و نظرات رو میخوندم ، به خداوندی خدا قسم هر صفحه رو میخوندم میدیدم دقیقا منم این کارها رو دارم انجام میدم ( البته بعد از اون تصمیم جدی ، نه از اول آشنایی و البته نه با اون جزییاتی که دوستان دارن آموزش میبینن ، بصورت کلی تر ) و فهمیدم که کم کم دارم هدایت میشم، شروع کردم به کپی کردن از تمام نوشته های دوستان و گذاشتن توی یه پوشه جداگانه و بعدا بصورتی کاملا مجزا توی صفحه نوت گوشیم دسته بندی کردم و نوشتم جلسه اول : استاد حل مساله بشیم و تمام صحبتهای دوستان رو برای شفاف تر شدن موضوع اونجا گذاشتم . فصل دوم : باور به خدای درون و…….. و یه پوشه کذاشتم به اسم خاطرات دوستان در روانشناسی ثروت 3 و این موضوع تا الان که رسیدم به جلسه 18 هنوز ادامه داره . ارتباط با خدای درون برام خیلی جالب بود ، چطوری؟؟؟؟ بارها میخواستم یه ایمیل بزنم به استاد و ازشون خواهشون کنم که یه فایل خیلییی کوتاه هم شده درباره این موضوع بذارن اما منصرف میشدم و میگفتم هر وقت زمان مناسبش فرا برسه ، میذارن .اما باز یه خلا ء در درونم بود و یه سوال بزرگ . دوستان چطوری میتونن این اتفاقات رو رقم بزنن؟؟، بارها و بارها ذهنمو کنکاش کردم . فهمیدم ایمان قلبی که اونا دارن ، من ندارم ، قبلا هم میدونستم اما نه با این قاطعیت !!!!
و درس سوم : « ایمان قلبی و محکم به خداوند »
به خدا گفتم : خدایا هدایتم .
به همون خدا قسم یه حس محکمی گفت برو راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو گوش بده . رفتم و پوشه رو باز کردم ، با خودم گفتم : حالا کدوم فایل رو گوش بدم !!! خودش گفت : فایل 10 .
قبلا گوش داده بودم اما صلا یادم نبود فایل 10 چه موضوعی داره .
وقتی گوش دادم تمام قلبم لرزید ، دقیقا چیزی بود که من نیاز داشتم . آب در کوزه و من گرد جهان میگشتم !!!!
بارها و بارها گوش دادم و هنوزم گوش میدم و از شنیدنش واقعا لذت میبرم و هر دفعه قلب نیروی جدید میگیره.
هنوز یه چیز دیگه ایی کم داشتم . شروع کردم به ادامه خوندن نظرات در روانشناسی ثروت 3 و تمرین ها رو باهاشون ادامه دادن . دیدم همشون جملات تاکیدی رو توی نظرات مینویسن و میگن که با صدای خودشون ضبط میکنن . حلقه بعدی رو یافتم . رفتم و تمام جملا مثبت تاکیدی رو درباره ثروت ،خدای درون ، لیاقت و حس خوب نوشتم .
با خودم گفتم چرا با صدای خودم ؟؟؟؟!!!!!! چرا استاد تاکید داره که با صدای خودمون باشه ؟ یادم به یه مطلبی افتاد که گفته بود اگه شما یکبار به خودتون جمله منفی بگید ، باید چندین بار ( تعداد دقیق یادم نیست ) مثبتش رو بگید تا اون خنثی بشه !
و درس چهارم : « تکرار جملات مثبت جهت ساختن باورهای قدرتمند »
4صفحه A4 جمله مثبت داشتم . برای اولین بار چند جمله رو گفتم و یه ضبط 15 دقیقه ایی داشتم . بعدش یه فکری به ذهنم رسید اومدم همه ی جملات رو 7 بار تکرار کردم و فایل شد یکساعت . دوباره یادم به نوشته خانم ستاره بنی نجاریان در روانشناسی ثروت 3 افتاد که گفته بودن برای جملات تاکیدی و شمارشش یه تسبیح دارن . اومدم از هر صفحه 4_5 جمله انتخاب کردم و هر کدوم رو 100بار گفتم ( شمارش با تسبیح بود ) و صدامو ضبط کردم و شد 2 ساعت و همه رو توی یه پوشه جدا گانه گذاشتم و شبها هندزفری میذارم و این 3تا فایل رو موقع خواب تا صبح گوش میدم .
درسهای اصلی رو داخل یه هرم گذاشتم که متاسفانه الان اینجا نتونستم انتقال بدم
در وسط هرم ایمان محکم و قلبی به خداوند هست و راس هرم ها : ( بالا ) کنترل ورودیهای ذهن / ( دو طرف پایین ) تکرار و تمرین و تقویت باورهای مثبت رو گذاشتم
و اما برای کنترل ورودیهای ذهنم :
*همون اول که تصمیم قطعی گرفتم ،کتاب رویاهای استاد رو مجدد خوندم .
توی کتاب رویاهایی که رویا نیستن استاد یه جمله دارن که برای تمرکز روی نکات مثبته . و اونم اینه : اگه خدا ازت بپرسه چی دوست داری ، چی میگی ؟ و شروع کن برای خودت ساختن و تجسم کردن .
اومدم یه خلاقیت بکار بردم و روزهای هفته رو تقسیم بندی کردم به خواسته هام . سوال توی تمام روزها تکرار میشه اما هر روز خواسته فرق میکنه . مثال :
شنبه ? خدا امروز این سوالو ازت داره : میخوام سورپرایزت کنم ، چی دوست داری ؟ چی میخوای ؟ و در جواب نوشتم : خونه بزرگ و شیک . و عکس دربارش جمع کردم و گذاشتم توی یه پوشه و میرم نگاه میکنم و یه آهنگ مثبت میذارم و همزمان گوش دادن به عکسها نگاه میکنم .
*از دیگه کارهام مثل بقیه دوستان حذف تلویزیون به مدت 5سال ، حذف گروههای غیرضروری در تلگرام و محدود کردن حضورم در تلگرام و اینستاگرام.
*و یه مشکل دیگه که داشتم ، اداره و حرفهای منفی و احساسهای منفیش بود . به دوستام و همکارم که توی یه اتاق هستیم گفتم : هندزفری توی گوشمه ، هروقت کارم داشتی با دستهات بهم اشاره کن تا صدا رو قطع کنم و باهم صحبت کنیم . این روش هم خیلی بهم در کنترل ورودیها کمک کرده .
البته من موقع گوش دادن فایلهای رایگان استاد ( اونا رو انتخاب کردم برای سرکار چون کوتاه هستن و مبحث زود تمام میشه و اگه کاری برام پیش بیاد ، تمرکز روی صحبتهای استاداز دستم خارج نمیشه ) موقع گوش دادن هم ، مینویسم و این نوشتن تمرکز منو چندین برابر کرده . گاهی به خودم میگم من بارها و بارها این فایلها رو گوش دادم اما هیچوقت به طور کامل اینهمه مطلب رو با هم و یکجا درک نمیکردم و فهمیدم نوشتنه که باعث تمرکز بسیار زیاد میشه و بخاطر همین نوشتن که تمرکزمو زیاد میکنه اپلیکیشن ثروت رو دوباره گوش دادم و مطالبش رو نوشتم .
( دوره ها رو که میخریدم ، توی دفترم مینوشتم اما برای فایلهای رایگان تا این حد وقت نمیذاشتم اما الان فهمیدم که فایلهای رایگان استاد میلیاردها میلیارد ارزش داره و خودش یه گنج و ثروت بینهایته )
*من ورزش یوگا انجام میدم وقتی استادم سرکلاس میگه که توجهتون در درونتون باشه من بارها به خودم میگم : من نیروی بیکران هستی , هستم و یه حس خیلی عالی بهم میده (تکرار باورهای قدرتمند کننده ) . استادم قبل از کلاسم برامون صحبت میکنه و مباحثشون هم راستا با صحبتهای استاده .
*و کار دیگه ایی که انجام میدم برای تمرکز و کنترل ورودیهام نظرات دوستانی که موفق شدن رو جمع میکنم ، میذارم توی یه پوشه جداگانه توی کانال تلگرام که برای خودم درست کردم ، هر وقت دلم بهونه میگیره و میخواد بره تلگرام ، میبرمش ، اما نه انلاین بلکه افلاین و به جایی که خودم میخوام ،کانالی که خودم درست کردم ! و نظرات رو میخونم …… و برای همین هم تمام نظرات این مسابقه رو جمع آوری کردم که اونو مطالعه کنم و هر روز به خودم یادآوری کنم که راه موفقیت آسونه ، فقط با قدرت و با اراده آهنین ادامه بده ، بارها به خودم یادآوری میکنم که سالها طول کشیده تا باورها ساخته شده ، نخواسته باش الان و یهویی تغییر کنی . بارها استاد و ارادش رو به خودم یاد آوری میکنم و میگم: اگه تو کسی رو داری صداش رو بشنوی ، حرفها و راهنماییهاشو دریافت کنی ، استاد نداشته و بااراده و خواسته قلبی خیلی شدید رسیده به جایی که میخواسته .
من هنوز راه زیادی در پیش دارم , هنوز تا رسیدن به ایمان قلبی بالای 80درصد خیلی راه دارم و هنوز برای ارتباط با خدای درونم خیلی ضعیف عمل میکنم اما ایمان دارم که میتونم و موفق میشم .
استاد با ذره ذره وجودم دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم