پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 8

3059 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام خلاق گفته:
    مدت عضویت: 2879 روز

    به نام خدای یکتا

    سلام به دوستان و استاد عزیزم

    روشهایی که من سعی می کنم استفاده کنم وورودیهای ذهنم رو از منفی به مثبت جهت بدهم وکنترل کنم :

    اگر دیداری باشد مثلا رسانه ها و…سعی می کنم تماشا نکنم و به تصاویر مثبت دیگر ی توجه کنم وبه زیباییهای اطرافم فکر می کنم

    اگر شنیداری باشه مثلا در جمع دوستان با عوض کردن صحبت مثلا شوخی یا خبرهای خوب و…سعی می کنم مسیر صحبت رو عوص کنم واگر موضوعی باشد که من آنرا دوست نداشته باشم به تضاد میرسم ومتضاد آنرا از خداوند درخواست می کنم .وبا آنها اصلا بحث نمی کنم .

    در کل به خدا پناه می برم با ذکر یا ترجمه ایه ها را خواندن ،گوش کردن به فایلهای استاد عباسمنش ،با خواندن کتابهای خوب ،با تکرار عبارات تاکیدی مثبت ،فکر کردن به پیشرفتهایی که تاکنون داشته ام ، با فکر کردن به نعمتهایی که دارم وشکرگزاری کردن ،باخواندن آرزوهاوهدفهایی که نوشتم و با تجسم کردن آنها .

    امیدوارم دوستان استفاده بکنند از مطالبی که نوشتم .

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    رویا اربابی گفته:
    مدت عضویت: 3035 روز

    سلام و شادباش خدمت شما استاد عزیزو دوستان خوبم

    من همیشه از کارم و مقدار درآمدم ناراضی بودم اما باورم این بود که کار خوب پیدا نمیشه و محیط کاری مناسب برای خانمی در شرایط من که از همسرش جدا شده نیست تا اینکه شروع کردم به گوش دادن فایل قانون آفرینش که مدتها قبل تهیه اش کرده بودم ولی فقط یکبار به صورت سطحی بهش گوش داده بودم این بار با تمام وجودم شروع کردم به گوش دادن وانجام تمرینات و اول مهرماه 96 علی رغم اینکه خود سرپرست هستم از کارم استعفا دادم و حتی تا پایان ساعت کاری هم صبر نکردم به خانه برگشتم و دوباره شروع کردم به گوش دادن فایلهاو تصمیم گرفتم تا زمانی که باورهامو تغییر ندادن اصلا در جستجوی کارنباشم و در این مدت تمام فایلهایی که از شما داشتم و فایلهای رایگان سایت رو گوش دادم و تاکید میکنم که تمرینات رو انجام دادم بعد از حدود 45 روز از استعفا شروع کردم به جستجوی کاراما با این باور که که من شخص لایقی هستم و بهترین و پردرآمدترین کارها در انتظار من هستندو مدیران زیادی علاقه دارند با انسان توانمد و آگاهی مانندمن کارکنند.باورم این بود که برای به دست آوردن درآمد زیاد نیازی نیست ساعتهای طولانی کار کنم (مطلبی که در فایلهای شما شنیده بودم )و باورم این بود که کاری با سه برابر درآمد قبلیم انتظار من رو میکشه .جالب بود با تغییر باورهام افرادی در مسیر زندگیم قرار گرفتند که کاملا هم فرکانس من بودندو پیشنهاد کاری خوب و در محیط عالی بهم میشد اما یه حس درونی بهم گفت باز هم بگرد رویا و زود تصمیم نگیر تو هرکاری رو انتخاب کنی حداقل یکسال درگیرش خواهی بود پس تصمیم درست و اساسی بگیر.تا اینکه تونستم یه کار مدیریتی عالی با شرایط متناسب با وضعیتم پیدا کنم 6 ساعت کار در روز لا حقوقی دقیقا سه برابر حقوق قبلیم که من این مبلغ رو در دفتر خواسته هام نوشته بودم و الان میگم کاش 10 برابرش رو مینوشتم چون ایمان دارم بهش میرسیدم .من عاشق سفر کردن هستم اما در زمان تاهلم به خاطرمشکلات موجود نتونستم سفر کنم بعد از جدایی هم به خاطرمشکلات مالی و تنهایی سفر کردن برام خیلی سخت بود .بهترین قسمت کارم اینجاست که من در یکماه کاری حداکثر دوهفته اش رو به نمایندگی های شهرستان سفر میکنم و خیلی راحت بعد از پایان ساعت کارم کلی فرصت دارم تا شهرهای مختلف رو بازدید کنم و لذت ببرم و نه تنها هزینه ای از این بابت پرداخت نکنم بلکه کلی حق ماموریت هم بگیرم و با آرامش خاطر در هتلهای طرف قرارداد محل کارم استراحت کنم .در همین مدت کوتاه که باورهام رو نسبت به پول .کار.و….تغییردادم کلی اتفاق عالی برام افتاده از جایی که انتظارش رو نداشتم پول قابل توجهی به دستم رسید و اولین کاری که باهاش کردم رفتن به دنبال ایده هایی بود که در این مدت به ذهنم رسیده واولیش طراحی و تولید یه برد آرزوهای سیار و تاشو بود که دیگه مجبور نباشم صحبتهای منفی افراد رو درباره بردآرزوهام بشنوم و جالب تر اینکه در مسیر تهیه و اجرای طرحم افرادی رو دیدم که هم فرکانس من بودند و کلی من رو تشویق کردند بابت این کار حالا من یه برد آرزوهای سیار و تاشو دارم و میتونم با رویاهام سفر کنم و هر جا و هر لحظه ای تجسم کنم و تمام این اتفاقات عالی رو فقط و فقط نتیجه گوش دادن به فایلهای شما و انجام تمرینات و پیگیری و تغییر باورهام میدونم .جا داره اول از همه ازخدااااای خیلی مهربوووونم که من رو در مسیر صحیح قرار داد و بعد ازشما که با فایلهای بسیار عالی و اثربخشتون کمک میکنید تا دنیا جای قشنگ تری برای زندگی باشه و بعدازخودم از رویا که با تمام وجودش تصمیم گرفت و تمام تلاشش رو بکاربردسپاسگزاری کنم .استاااااد حال من خوبه و قدرتی در خودم احساس میکنم که میتونم جهانی رو تغییر بدم.

    برای همه دوستان عزیزم و استاد گرامی آرزوی سعادت .شادی .آرامش .ثروت واقعی وموفقیت روزافزون دارم .سپاس که زمانی رو به خواندن نوشته من اختصاص دادید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  3. -
    الهه جهانگیر گفته:
    مدت عضویت: 2766 روز

    سلام به همه دوستان مثبت اندیشم من با حذف کردن شبکه های تلویزیونی و تلگرام و گروه دیگه سعی کردم فقط وفقط به راههای رسیدن به خواسته هایم توجه کنم والبته تمرینات شکرگذار ی خیلی به من کمک کرد تا ورودی های ذهنم رو مثبت کنم در اوج نا امیدی رفتم وایمانم رو فعال کردم وبا صبر والبته شکرگزاری به خونه و ماشین موردنظرم رسیدن،خدایا شکرت؛

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    نگار سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 3040 روز

    سلام به همه

    واقعیت اینجاست که ذهن آدمی خیلی فرّار و در عین حال چموش هستش، زمانی که خوبی و فراوانی رو میبینی، با اینکه میدونی باید تحسین و تاییدش کنی اما از ذهنت میگذره که کاش من اونجا بودم یا من داشتمش. جهت نگاهمون از درون به بیرونه، یعنی همش دوروبرمونو میبینیم بدون اینکه خودمون و نعمت های کنونیمون رو ببینیم. من خیلی دارم سعی میکنم که هر لحظه حالمو خوب نگه دارم و به آرزوهای عزیزم، نچسبم. به قول استاد باهاشون راحت باشم و از غول بودنشون کم کنم.

    برای کنترل ورودی ها، تو هر لحظه فقط خودمون میتونیم مچ خودمونو بگیریم و بفهمیم الان ورودی ذهنم مناسبه یا نه، اگر نیست، دست خودمونو بگیریم و ببریم یه جایی که حالمون بهتر شه. مثلا من همون لحظه یه نگاه به دوروبرم میندازم و دونه دونه نعمت هایی که دارم رو از نظر میگذرونم، فرشی که زیر پامه، لپ تاپی که جلومه، چشمی که باهاش میبینم و… بعد لمسشون میکنم و شکرگزاری میکنم. روش دیگه ای که حالمو در لحظه خوب میکنه اینه که فکر میکنم همه ی آنچه در جهان هست، جاندار و بی جان، نِمودی از یک انرژیِ واحد هستن، یعنی همه از همیم و مثل همیم، با ارزش یکسان، شاید من به یک درخت تبدیل میشدم یا یک صندلی یا یک پرنده یا حتی یه نایلون پلاستیکی، باورتون نمیشه بعد از این افکار، چون هر انچه در جهان هست رو چه زشت و چه زیبا، از خودم میدونم یک احساس محبت عمیقی نسبت بهشون، بهم دست میده، حتی با لذت صفحه کیبورد لپتاپ رو لمس میکنم و میگم دارم خودم رو تو یه شکل دیگه حس میکنم. ویدیویی که از یه پرنده تو جنگل های آمازون میبینم، بهش احساس محبت دارم ، فقط با این تصور که شاید انرژی من مثل اون نمود پیدا میکرد و میشدم یه پرنده، ماها از یه چیز واحد متولد شدیم، ماها خانواده ایم، از همیم. همه اینا باعث میشن خودم رو موفق تر، زیباتر و باافتخارتر حس کنم. به خاطر اینکه جزیی از من یه جایی برنده جایزه نوبل شده، یه جزء دیگه ای از من الان رو درخت نشسته و داره چهچهه میزنه. حس یگانگی با دنیا و کائنات واقعا واقعا برام لذیذ و خوش طعمه و منو قدرتمند میکنه. همچین دنیایی که از منه، چطور میتونه علیه من رفتار کنه؟!

    راستی به نظرم علاج واقعه رو پیش از وقوع باید کرد، اصلا چرا ذهنمون منحرف شه که سر به راهش کنیم؟ میشه از همون اول توراه درست و حس خوب موند، بی انقطاع و بی انحراف. من کارایِ ساده ای که دوستشون دارم مثل ورزش کردن یا موزیک گوش کردن و شعر خوندن رو هر روز انجام میدم و اینطوری روحیه مو تو سطح بالایی نگه میدارم. اینطوری وضعیت دیفالتم مثبته و واکنش هام خود به خود نسبت به شرایط بد و برخورد با تضادها، بهتر و بهتر میشن.

    البته بگما، بعضی وقتا از دست خودم حرص میخورم و عصبانی میشم و بعد آگاهانه دست به خودزنی میکنم اینطوری که میدونم فلان فیلم قراره افسرده ام کنه اما چون مراقب افکار قبلیم نبودم، به خودم بی محلی میکنم و میگم حقته حالام بشین فیلم اعصاب خرد کن ببین، تا تو باشی دیگه افسار ذهنتو الکی ول نکنی، بعد که ظرف بی اعصابیم پر شد دوباره برمیگردم به حال خوبم. نمیدونم انگار هر از چندی این حال بد لازمه تا بیاد و بهم بفهمونه که ببین اگر مراقب نباشی دائم اینطوری میشی. از خودت بیشتر عصبانی و مایوس تر میشی. برای همین با دید مثبت به اون ایام با احوال بدم نگاه میکنم تا اینکه رفته رفته تعداد روزهای ابریم خیلی کمتر شدن و الان من شدم کسی که حالا حالاها ناراحت نمیشه و آرامش داره و شدم شادی آورِ جمع. میدونید بخش اعظم آرامشم رو مدیون این قانونم که هر چیزی و هر اتفاقی در دنیا، جنبه مثبتی هم داره حتی از دست دادن یک عزیز، به همین دلیل این جمله رو تکرار میکنم که همه چیز به نفع منه، من.

    ممنون از توجه همه تون که از خودِ من، منتها با شکل دیگه ای هستید :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      مهرداد عبدالوند گفته:
      مدت عضویت: 3874 روز

      ممنون از دیدگاه زیباتون

      دید و دیدگاه قشنگیست این دیدگاه

      درست مثله “کتاب من در هر آنچه میبینم هستم “ترجمه گیتی خوشدل

      با اینکه این کتاب رو خوندم ولی دیدگاهتون برام جذاب و تازگی داشت و جالب تر از اون چقدر حس نزدیکی کردم??

      ————————–

      ممنون از توجه همه تون که از خودِ من، منتها با شکل دیگه ای هستید ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 972 روز

      سلام و درود بر دوست خوبم نگار عزیز

      خیلی خیلی لذت بردم و تحسینت میکنم که چه ایده ای را به ذهنم دادی 7سال از نوشتن این کامنت میگذره من امروز در مدارش قرار گرفتم بذری که بعد 7سال قراره در ذهن من رشد کنه ومعلوم نیست این بذر تو این 7سالی تو چندتا ذهن شروع به رشد کرده که یکیش من شدم و ممنونم چه بذر زیبایی چه بذر مهرآفرینی دمتگرررررم بابت این ایده که همه جهان جزیی از من هستن چه هر انسان خوب یا بدی از لحاظ اخلاقی و رفتاری و برنامه ای چه حیوانی چه جماداتی چه نباتاتی هر چیز در این جهان میبینیم شاید جزیی از ما باشن و اگه با این دید نگاه کنیم هر لحظه برای تکه های که میبینیم و دوست نداریم برای خوب شدنش دعا میکنیم در اصل برای خودمون دعا میکنیم ووتکرار این کار مطمعناااا مارو به یک روندی از زندگی میرسونه که دوست نداریم حتی لحظه ای ازاین حس دورشیم بعد خودکار میشیم یک موجود باعشققققق که باارزش ترین و مقدس ترین و باشکوه ترین موجود دنیا خلق شده بود ما با انجام این ایده ها میتوانیم معصومیت از دست رفته مان را بازیابیم، ما همه پاک بدنیا اومدیم و با قرار گرفتن در مدار فرکانس های منفی ناپاک شدیم بعد وقتی به خودمون اومدیم راه هدایت را یافتیم آن پاکی از دست رفته مان را می ستانیم و با پاکی به سوی او میرویم و چقد لذت بخش یافتن معصومیت از دست رفته چه بازی قشنگیه از نامهربانی به مهربانی رسیدن از نفرت به عشق رسیدن از ناآرامی به آرامش رسیدن از حال بد به حال خوب رسیدن وااااااای که چقد لذت بخش وولذیذترین کار دنیاست

      الهی شکرت که منو در مدار این کامتت زیبای نگار عزیز قرار دادی الهی شکررررررت

      نگارعزیز نمیدونم الان اینجا هستی یا نه هرجا که هستی خوش و خرم ووشاد باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    الهه روشندل گفته:
    مدت عضویت: 2736 روز

    با عرض سلام و تشکر فراوان از استاد نازنینم آقای دکتر عباس منش

    اول خدارو شکر میکنم که در مسیر زندگیم به طرز اتفاقی با شما و دیدگاه های شما آشنا شدم که باعث بشه هر آنچه که در ته ذهنم جای سوال بودکم کم به یقین تبدیل بشه .البته آشنا شدن با شما هم زیاد اتفاقی نبود چون حدود ٢ ماه بود که کتاب 4 اثر رو شروع به خوندن کرده بودم و داشتم روی باورهام کار میکردم که در این مسیر با شما آشنا شدم و باعث شد به یقین بیشتری برسم و اتفاقات جالبی برام رخ بده که اگه مایل بودین بعداً توضیح میدم ..

    در رابطه با این مطلب که چطور میتونیم ورودی های ذهن رو کنترل کنیم باید بگم که هشیاری در رابطه با محیط اطراف اولین قدم و مهم ترین قدم هست منظور به اینکه وقتی شروع میکنی روی مدار سپاس گذاری و مثبت اندیشی حرکت کنی دیگه کاملاً باید نسبت به اطرافت هشیارتر باشی و حواس پرتی و دقت کم رو باید بزاری کنار و گوشت رو تیز کنی رو صداهای اطراف مثلاً : حواست به اخبار گو باشه چی داره میگه ، حواست به آهنگایی که گوش میدی باشه ، به دوستایی که حرف از نا امیدی میزنن باشه و کم کم خودت دستت میاد چه چیزهایی انرژی منفی رو به طرز نا خود آگاه پخش میکنن که باید با مدیریت درست حذف بشن .

    قدم دوم حتی وقتی غم داری و ناراحتی سریع شروع کنی به بلند حرف زدن اینکه چقدر من آرامش دارم همه چی به صلاح من هست و داره اتفاق میفته .. چند ثانیه اول میفهمی داری الکی میگی بعد از ٢ دقیقه ناگهان قلبت نا خودآگاه باورش میشه که همه چی عالی هست و همه چیز در جهت صلاحت داره رخ میده و آوامش عجیبی حاکم قلبت میشه ..

    قدم سوم اینکه وقتی که هر کسی تو خلوت خودش میفهمه که هنوز اونقدر قوی نشده برای تغییر دادن باورهاش ، هرگز کسی رو دعوت نکنه به مثبت اندیشی و تغییر باورها چون که اون أفراد به راحتی میتونن تورو قانع کنن که جهان جای سختی هست برای زندگی کردن و غیره…

    به نظر من آروم باش تو خلوت خودت کار کن رو باورهات و صدات در نیاد که به چی داری فکر میکنی وقتی صدات در بیاد که تغییرت رو همه بفهمن و بتونی با همه بجنگی واسه افکار منفیشون …

    سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  6. -
    سعید گل محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2817 روز

    دورود بر استاد عزیز و گروه تحقیقاتی عباس منش دوست داشتنی

    دوره ها به اندازه ای روی افکار و باورهام تاثیر گزار بودند ، هستند و خواهند بود که پس از اینکه نوشتنم تمام شد به خودم گفتم بدون شک من این متن رو با احساسی از جنس عشق نوشتم

    قطعا پاسخ به این سوال به هر کدام از ما کمک میکند که انتخاب کنیم با چه افرادی بیشتر در ارتباط باشیم و از چه افرادی دوری کنیم ، چون زمانی که در مورد هر موضوعی در برابر فردی که مدار فکری آن بالاتر و درست تر از ما باشد قرار بگیریم ورودی های مثبت تر و سازنده تری دریافت میکنیم که در این شرایط چندان هم نیاز نیست بر روی ورودی هایمان خیلی تمرکز کنیم. چون به این موضوع آگاهی داریم که ذهن ما در حال دریافت فرکانس های مثبت است.

    حال اگر این وضعیت برعکس باشد ، یعنی دقیقا مفهوم سوال مطرح شده ؟

    فرض میکنیم در برابر فرد و یا افرادی قرار داریم که کلا در مدارهای فقر ، نا خوشبختی و هر مداری که بسیار مخرب است هستیم و من گمان میکنم مفهوم اصلی سوال هم همین باشد.

    در این شرایط قطعا ورودی هایی که ما در ذهنمان دریافت میکنیم منفی ، نادرست و حتی مخرب هستند که باعث ضعف در باورهای نو پای ما میشوند.

    در طول 24 ساعت ، هزاران فکر به ذهن ما وارد میشود حالا تصور کنید که تمام این افکار را بخواهید تحت کنترل خود قرار دهید(که در واقع امکان پذیر نیست) چه اتفاقی رخ میدهد؟

    قطعا در کل ساعات در حال کنترل افکارتان هستید که کدام را دریافت و کدام را رد کنید و در نتیجه صرف انرژی بسیار زیاد و بی فایده … همانند این میماند که شما در حال رانندگی هستید و میخواهید عبور و مرور کلیه رانندگان را کنترل کنید که تخلف نکنند!!!

    در واقع ما باید به حدی باورهایمان را تقوت کنیم و آنها را قدرتمند سازیم تا ورودی ها به طور ناخودآگاه کنترل شوند ، فیلترهایی از جنس باورها و فرکانس های سالمی که خودمان آگاهانه آنها را انتخاب کرده ایم.

    اینگونه فیلترها باید همانند ترموستات عمل کنند ، یعنی وقتی با یک فردی برخورد کردیم (این فرد ممکن است هر کسی باشد حتی از اعضای خانواده مان) که دارای باورها ، نگرش مخرب و ناسالم است بدون اینکه در مورد آن ورودی که از فرد مقابل دریافت میکنیم فکری هم بکنیم آن ترموستات کار خود را انجام میدهد و این فرمان را ارسال میکند که این فرکانس آن چیزی نیست که ذهن و شخص خودمان میخواهیم ، بنابراین در این مواقع ورودیهای ذهنمان را به طور ناخودآگاه کنترل میکنیم.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    ⚘علی ثروت مند⚘ گفته:
    مدت عضویت: 3068 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    سوال اینه که ورودی ها رو چه‌طور کنترل کنیم؟

    خب دروازه های مغز خودمون رو شناسایی کنیم.

    حس بینایی

    حس شنوایی

    حس بویایی

    حس لامسه

    حس چشایی

    افکار توی ذهن

    مثال برای هر کدوم:

    وقتی توی تلویزیون دیدی که فیلم نشون می‌ده عاشقی سخته و باید بیچاره بشی تا به عشقت برسی…

    وقتی آهنگی گوش می‌دی که از بدبختی و بد وبیراه و غم و غصه حرف می‌زنه…

    وقتی بوی گل های باغ شخصی ت رو حس می‌کنی…

    وقتی به دوستت دست میدی و دست همدیگه رو به گرمی میفشارین..

    وقتی مزه ی غذای مورد علاقه ت رو حس میکنی…

    وقتی گفت و گو های غالب ذهنی ت راجب ترس هات از آینده ست…

    درمان برای هر کدوم:

    دیدن کانال های تلگرامی که در راستای اهداف تو نیستن رو متوقف کن. تا حد ممکن از شبکه های اجتماعی بیا بیرون. آنتن تلویزیون و دیش ماهواره رو کاملا بنداز بیرون . فقط رفتارهای زیبا رو ببین ، فقط پاکی ها رو ببین ، فقط چیزایی رو ببین که در راستای اهداف تو هستن.

    غیبت نکن و شنیدن غیبت رو هم متوقف کن . شنیدن آهنگ هایی که در راستای اهداف تو نیستن رو متوقف کن ، شنیدن هر رسانه ای رو متوقف کن ، فقط چیزایی رو بشنو که در راستای اهداف تو هستن. امیدواری رو بشنو.

    اگه غذا درست کردی و سوخته ، همین بوی غذای سوخته روی مغز خاطره ای ثبت می‌کنه که تو شکست خوردی ولی تو به بوی غذای سوخته توجه نکن. به هزاران دفعه ای توجه کن که بوی خوش به مشامت خورده.

    وقتی یه جایی برنده میشی و دیگران بغلت میکنن، ایجاد خاطره ی خوب می‌کنه. لمس پول ، خاطره ی مثبت ایجاد می‌کنه. لمس وسایلی که همیشه دوست داشتی داشته باشی ،در راستای هدف توئه.ارزش خودت رو بدون ، با هر کسی دست نده. خاطره های منفی با حس لامسه توی مغزت ایجاد نکن. وقتی جایی شکست خوردی و بهت تو گوشی زدن ، توجه نکن ، به پیروزی ها فکر کن.

    ساده ست ، هر غذایی رو نخور ، حتی هر دارویی رو هم نخور. توی بچگی یه اشتباه بچه گانه کردی و فلفل ریختن توی دهنت و خاطره ی منفی توی ذهنت ثبت شده. لطفا ازین به بعد خودت این خاطرات رو کنترل کن و فقط در راستای اهدافت خاطره مثبت بساز. وقتی پیروز می‌شی ، به خودت غذای خوشمزه جایزه بده.

    یکی از مهم ترین ها ، کنترل نجواهای ذهنی هست که بر اساس 5 حس قبلی ساخته شده. تصاویر ذهنی که توی ذهنت میاد چیه؟ دو ساعت به حرفای مغزت گوش بده؛ حدود چه حرفایی زده میشه؟ چه صداهایی توی مغزت هست؟ صدای تصادف؟ جیغ؟

    همش از بوی بد سیگار شوهرت یاد می‌کنی؟ همش از مزه ی بد غذای زنت یاد می‌کنی؟همش از درد و سوزش و رنج یاد می‌کنی؟ همش تصویر آواره شدن خودت توی کوچه و خیابون رو میبینی؟

    پس افکارت رو کنترل کن…سخته؟ آره…آسون میشه؟ آره…

    ازین به بعد تصاویر مثبت توی ذهنت بساز ، پیش بینی مثبت کن ، از خاطراتت مثبت برداشت کن. حرفای مثبت در راستای اهدافت با خودت بزن. ذهن خیلی بازی گوشه ، با قدرت کلام ، افسارش رو به دست بگیر. نگاهت رو به سمت خوبی ها ببر…

    چه زمانی به اهدافم می‌رسم؟

    چی میبینی؟چیزای خلاف اهدافت؟ یا برات قابل باوره که هدفت جلوی چشمات باشه؟ حسش میکنی؟ وقتی حسش می‌کنی از خوشحالی بال در میاری؟ بال های خودت رو میبینی؟? پس رسیدی به هدفت ، چون اون هدف رو به خاطر همین حس خوب میخواستی.

    چی میشنوی؟چیزای خلاف اهدافت؟ یا برات قابل باوره که صدای هدفت رو بشنوی؟ حسش میکنی؟ وقتی حسش می‌کنی از خوشحالی بال در میاری؟ صدای بال زدنت رو میشنوی؟? پس رسیدی به هدفت ، چون اون هدف رو به خاطر همین حس خوب میخواستی.

    بوی چی به مشامت میرسه؟چیزای خلاف اهدافت؟ یا برات قابل باوره که بوی خوش هدفت رو حس کنی؟ حسش میکنی؟ وقتی حسش می‌کنی از خوشحالی بال در میاری؟ بوی عطر عالی که به خودت زدی رو حس می‌کنی؟? پس رسیدی به هدفت ، چون اون هدف رو به خاطر همین حس خوب میخواستی.

    چی لمس می‌کنی؟چیزای خلاف اهدافت؟ یا برات قابل باوره که هدفت رو لمس کنی؟ حسش میکنی؟ وقتی حسش می‌کنی از خوشحالی بال در میاری؟ بال های خودت رو لمس می‌کنی؟? پس رسیدی به هدفت ، چون اون هدف رو به خاطر همین حس خوب میخواستی.

    چه مزه ای رو می‌چشی؟چیزای خلاف اهدافت؟ یا برات قابل باوره که مزه ی هدفت رو بچشی؟ حسش میکنی؟ وقتی حسش می‌کنی از خوشحالی بال در میاری؟ مزه ی پیروزی رو چشیدی؟? پس رسیدی به هدفت ، چون اون هدف رو به خاطر همین حس خوب میخواستی.

    به چی فکر می‌کنی؟چیزای خلاف اهدافت؟ یا برات قابل باوره که به هدفت برسی؟ حسش میکنی؟ وقتی حسش می‌کنی از خوشحالی بال در میاری؟ پرواز می‌کنی؟? پس رسیدی به هدفت ، چون اون هدف رو به خاطر همین حس خوب میخواستی.

    ?خیلی به موقع به هدفت می‌رسی…ولی توی این مسیر رسیدن هم خیلی چیزا دستگیرت می‌شه… انقدر که می‌فهمی رشد شخصی خودت مهم بود که بهش رسیدی. در کنارش به دریای نعمت ها رسیدی. بارون نعمت ها رو حس می‌کنی و توی سطل بزرگت دریافت می‌کنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  8. -
    زهرا دهقان گفته:
    مدت عضویت: 2749 روز

    سلام استاد عزیز

    ممنون. از فایل های خوب و راهگشاتون

    درمورد سوال کنترول ورودی ها

    من فکر کنم ما همینکه میخوایم کنترولی روی ورودی هامون داشته باشیم درحقیقت داریم روشون تمرکز و توجه میکنیم و این فرکانس ارسال میکنیم که ما بازهم از اینها میخوایم و اینها دوباره وارد زندگی ما میشن

    نظر من اینه اصلا کنترولی روی ورودی ها نداشته باشیم فقط رو حس خوب تمرکز کنیم حتی رو حس بد هم تمرکز نکنیم یعنی اینکه نبینیم فلان فیلم حس خوب میده یا حس بد حالا نگاه کنیم یا نه ، همین که چیزی به ما حس خوب داد بهش توجه کنیم اگر حس خوب نداد بهش بی توجه باشیم

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    الناز قربانی گفته:
    مدت عضویت: 3051 روز

    سلام و صد سلام به همه ی عزیزان جان

    خدا رو شکر میکنم که هستید و هستم با هم ، تا تجربه ی لحظات قشنگ تر زندگی رو با هم اشتراک داشته باشیم.

    درسی که من دارم پس میدم اینه که برای کنترل ورودی ها :

    1- تا میتونم توجه و تمرکزم رو بزارم روی چیزای خوب با حس های خوب.

    2- تا میتونم از چیزایی که ناخواسته هستند اعراض کنم.

    خوب حالا این وسط مسائلی میمونند که فکر میکنیم خنثی هستند، یعنی جزو روزمره ها محسوب میشن و ناگزیر به انجام شون هستیم که البته ظاهرا تاثیری رو ما ندارند. چون مثلا همراهی کردن با خانواده در یک سفر یا مهمانی

    و یا در محیط کار ، همکاری با افراد منفی

    تا چند وقت پیش من فکر میکردم که هیییچ تاثیری ندارند رو ما، چون ما تمرکزمون رو خواسته ی خودمونه تا اینکه اون روز خاص رسید.

    من برای انجام یه کار دانشگاهی باید میرفتم قزوین ، اتوبان خلوت بود و اول صبح طلوع افتاب واقعا زیبا و لذت بخش بود…داشتم تو فکرم سالهای گذشته رو مرور میکردم ، اینکه از حدود ده سال پیش که این مسیر رو میرفتم چه روزهایی رو تجربه کردمو و چطور سپری شده؟ چیزی هایی که اون موقع فقط تو رویاهام بود ولی ترس کشنده ای مانع از این میشد که بهشون جدی فکر کنم، چه برسه که براشون اقدام کنم رو الان دارم ،

    دلم میخواست یه خانم مهندس کاربلد باشم که تو چند تا وجه خیلی حرفه ای هست، پولداره و مستقله ! تک بعدی نیست ، روابط عمومی بالایی داره و … فقط دوست داشتم اون حس خاص رو تجربه کنم ولی هیچ ایده ای براش نداشتم. فقط تو رویاهام بود اما جریان زندگی منو طوری هدایت کرد که کجدار و مریض به سمت خواسته هام هدایت شدم.الان واقعا یه خانم مهندس کاربلد هستم با یه استقلال نسبی، مشغول افکار خودم بودم و تو این تصورات افرادی که تقریبا تو همین ححیطه هستند جلوی چشمم اومد.

    از اون مهندسی که اون سر دنیاس و تو کانال تلگرامی اش که اطلاعات تخصصی میزاره به همراه بخشی از روزمرگی هاش!!!

    تا فیلم خالتور که به پیشنهاد همکارام هفته ی قبل رفته بودیم و دیدیم.

    تو این تصورات بودم که به ناگهان کنترل ماشین از دستم خارج شد و شروع به یه حرکت مارپیچی تو اتوبان کردم.کاااملا بی دلیل!! تو همون لحظه اون افراد که یه همچین تجربه ای داشتند درواقع کنترل ذهن و دست من رو به دست داشتند.باورم نمیشد، اون فرد تو کانال تلگرامی تو یه بخش کوچیکی از پست هاش داشت میگفت که مثلا امروز صبح بخاطر فلان دلیل ماشینم تو اتوبان یه حرکت مارپیچی داشت، و تو اون فیلم هم بازیگرش ترمز ماشین اش قطع شده بود و تو جاده سعی در کنترل ماشین داشت و شرایط خطرناکی رو تجربه کرد، بعد هم یاد یکی از کامنت های خانم راد اکبری از دوستان سایت افتادم که ایشونم یه تصادف بی دلیل تو جاده داشتند،

    دیگه نمیخوام جزییات بیشتری بگم که برای شما هم این اتفق تکرا بشه ، و در واقع اون مسیر بین سلول های عصبی ایجاد بشه

    و چند تا درس بزرگ گرفتم ، اول اینکه تو همون شرایط یه باور عالی ساختم :

    اینکه من همیشششه و همه جا در سلامت کامل و در پناه امن خداوند به مقصدم میرسم

    هم خودم و هم ماشینم همیشه سالم و عالی هستیم.

    هم من و هم همه ی راننده های تو جاده با مهارت و احتیاط عالی رانندگی میکنیم ، و همه رو بخاطر رانندگی فوق العاده حرفه ای و ماشین های سالم تحسین میکنم.

    و اینکه تاجای ممکن باید و حتما مواردی که حتی فکر میکنیم هییییچ تاثیری رو ما ندارند رو از خودمون دور کنیم و تمرکز 100 درصد رو بزاریم روی خواسته هامون، قطعا نمیشه گفت 100 درصد چون این تضادها هستند که خیلی چیز ها رو شفاف تر میکنند برامون، ولی به نظر من تا جایی که بتونیم تو این زمینه موفق عمل کنیم ، به همون میزان میتونیم زودتر به خواسته هامون برسیم و با تضاد برخورد نکنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: