دیدگاه زیبا و تأثیرگزار مرضیه عزیز به عنوان متن توضیحات این فایل:
خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم
به نام خدایی که منو خالق زندگیم آفریده
سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام
من باور دارم لیاقت روابط عالی رو دارم
استاد،استاد همین دیشب وقتی داشتم کامنتهای دوستان رو میخوندم،بیشترین توجه روی خانم شایسته بوده،حتی خود من فکر میکنم تووی کامنت قسمت ۵۹ نوشتم که حس میکنم فرکانس مریم جان تغییر کرده،اصلا ذوق کردنش برای هر چیزی متفاوت شده،فکر کردم دلیلش چی میتونه باشه،یهو اینهمه توجه و زوم کردن روی مریم جان هستش،یادم اومد که تووی قسمت ۵۸ مریم جان گفت داره روی دوره ی روابط کار میکنه،گفتم همینه،ایشون دارند روی روابط کار میکنند و اینجوری داره نتیجه میگیره،حالا امروز هم میبینم که فایل امروز مربوط به همین موضوع روابطه
خدای من چقدر فرکانسها دقیق دارند عمل میکنند،چقدر زیبا همه چیز به هم وصله،خدایا شکرت
استاد وقتی فایل امروز رو گوش دادم و نکاتشو نوشتم،متوجه شدم پایه ی این فایل آزادیه که از باور توحید میاد،خدایا خدایا چقدر دقیق داری پاسخ میدی،آزادی،آزادی،این روزها اونقدر همه ی اطرافیانم دارند بهم فشار میارند که احساس میکنم توو قفسی هستم که میله هاش دارند فشار میارند و جسممو خورد میکنند،یه تضادی که نقطه ی مقابلش برای من آزادیه،آزادی،فقط از خداوند هدایت خواستم و میخوام،کمکم کنه تا سربلند از این تضاد بیرون بیام
استاد،گفتی دوست نداری کسی نگرانت باشه،بخدا بخدا منم هیچوقت دوست نداشتم کسی نگرانم باشه،چون این نگرانی آزادی منو میگرفت،وقتی جایی میرفتم،به مادرم میگفتم بهم زنگ نزنه،چون احساس میکردم با زنگ زدنش،آزادی من گرفته میشه،اونموقعها فکر میکردم دختر سرکشی هستم،اما الان بیشتر دارم درک میکنم که ایمان داشتم خدا مواظبمه،وقتی کسی بهم زیاد توجه میکنه احساس خفگی بهم دست میده،الان دارم متوجه میشم چون درون من فقط فقط آزادی میخواد
خدایا من تشنه ی آزادی ام،هدایتم کن
استاد نمیدونی وقتی حرف از آزادی میشه من تموم وجودم به جنبش در میاد،عطشم بالا میره که من آزادی میخوام آزادی
خدای من وقتی به گذشته فکر میکنم،به هر تضادی که برخوردم،نقطه ی مقابلش آزادی بوده،حتی خانواده ام،پدرم،من پدری رو انتخاب کردم که آزادی منو گرفته،ایمان دارم انتخاب من برای لذت بردن از زندگیم پایه ش آزادی،آزادی،خدایا شکرت
هر تضادی که تا الان بهش برخوردم،یه قسمتی از آزادیمو به دست آوردمه،اما من اون از حد از آزادی رو میخوام که انسان میتونه در این دنیا تجربه کنه.خدایا هدایتم کن
خدای من ویوی پشت سر استاد بی نظیره،معرکه ست،چه پوستری،پوستری که نقاشش خداونده،محشره،خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت این بهشت رویایی
خدایا شکرت بابت دستی از دستانت چون استاد عباسمنش و خانم مریم شایسته
خدایا شکرت بابت خودم که تصمیم گرفتم تغییر کنم
خدایا شکرت بابت خودت که منو به راه صراط مستقیم هدایت کردی
خدایا شکرت بابت این گنج بی نهایت سایت استاد عزیزم
خدایا شکرت بابت دوستان همفرکانسم در این گنج که خوندن کامنتهاشون منو سرشار از آگاهی جدید میکنه
خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت
وقتی ما روی خودمون کار کنیم و باورهای مناسبی رو در جهت خواسته مون جایگزین باورهای محدود کنندمون کنیم لاجرم جهان ما رو هدایت میکنه به سمت خواسته مون،حالا خواسته ی ما روابط عالی باشه،ثروت باشه،سلامتی باشه،آزادی باشه
خدای من باز هم داری بهم یادآوری میکنی که فقط فقط خودم هستم که مسئول زندگیم هستم،داری بهم میگی که همه چیز از درون خودمه،من مسئول صددرصد اتفاقات زندگیم هستم،خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت قانون تکرارت
خدایا شکرت بابت قانون فرکانست
خدایا شکرت بابت قانون تکاملت
خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت
خدایا خدایا کلمه به کلمه ی این فایل وصف حال این روزهای منه،استاد همین دیشب یه یادداشت برای کارفرمام نوشتم،اینقدر بد پاسخ داد،که یه لحظه خواستم بهم بریزم،گفتم مرضیه تو خواستی اونو تغییر بدی در صورتی که مشکل از درونه خودت،این روزها فراری ام از همه ی آدمهای اطرافم،همش دنبال راهی ام برای در رفتن،اما نگو که اونها دارند یه وجه اشتباه از درون خودم رو بهم نشون میدن،خدایا چقدر دارم به آرامش میرسم،اینها همه از درون خودم هستند اونها فقط دستی از دستان خداوند هستند که دارند پاسخ فرکانسهای خودم رو میدن،خدایا شکررررررت
کسانی که در حال هدایتند،من روی خودم کار میکنم،خودم رو لایق یه آدمی با چنین ویژگی هایی میکنم،خداوند منو هدایت میکنه به سمت آدمهای مناسب با باورها و فرکانسهای من
مریم جانم با تموم وجودم تحسینت میکنم عزیزم،همیشه حرف شما تووی خونه ی ما هست،همیشه میگم چقدر مریم شایسته درونش اوکی بوده که کنار استاد عباسمنشه،با تموم وجودم تحسینت میکنم که همیشه از مرز محدودیت هات میگذری و بر ترسهات غلبه میکنی،الان یاد سفر به دور امریکا افتادم قسمت ۲۸،و پیام نیاگارا برای شما:فقط خودت باش،آزاد و رها باش از قید هر محدودیتی که آدمها درست کردن و راه خودت رو برو،راهی که بهش علاقه داری و بهت احساس زنده بودن میده
مریم جانم من دیوانه ی این قسمت از سفر به دور امریکا هستم،تقریبا هر روز نگاهش میکنم چون پایه ش آزادیه،آزادی،حرفهای استاد راجب شما،قشنگ داره عملکرد شما رو راجب پیام نیاگارا بیان میکنه،این یعنی شما حرف و عملتون یکیه،بخدا که من خوشبختترین دختر عالمم که عضو این سایت هستم و دارم قوانین خداوند رو عالی درک میکنم
مریم جانم میدونی چیه وقتی این حرفها رو میشنوم،وقتی عملکرد شماها رو میبینم،دوست دارم همین لحظه بدوم و تکاملمو طی کنم،اما باز جمله ایی از شما منو آروم میکنه که شما آروم آروم هدایت شدین به همچین جایی،خدایا شکرت
خدای من،من وقتی آدم توانمند،توحیدی،متوکل باشم،جهان لاجرم از همین جنس آدم رو سر راهم قرار میده،چون همه چیز براساس فرکانسها و باورهای خودمه،خدایا شکرت
انسان وقتی به خداوند توکل میکنه دیگه نگرانی نداره،استاد خدا میدونه از وقتی با شما هستم چقدر توحیدی تر شدمه،چقدر نگرانی هام کمتر شده،تا میخوام لحظه ایی بترسم،محکم به خودم یادآوری میکنم خدا مواظبمه،و اون کاری رو که دوست دارم انجام میدم،خدایا شکرت
توکل یعنی اینکه خداوند حواسس به همه چیز هست یعنی مرضیه آزاد و رها زندگی کن،از هیچ چیز نترس،و همه چیز رو به خدا بسپار که خدا حواسش به همه چیز هست
خدایا من خودم رو به تو سپردم،کمکم کن تووی عملم اینو بهت ثابت کنم
خدای من استاد وقتی بالاترین استانداردهای شما رو دارم میشنوم و میبینم،متوجه میشم من خیلی خیلی باید روی خودم کار کنم،قطعا شما هم روزهایی رو که ما داریم میگذرونیم،گذروندی،تکامل رو طی کردی، و هر بار در مدار استانداردهای بالاتری قرار گرفتی،این منو خوشحال میکنه مسیری که تهش آزادی مالی،زمانی،مکانی هست،تکامل طی کرده،تکامل با لذت نه با زور،این به من آرامش میده که شما تونستی،منم میتونم،خدایا شکرت
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
مراحل رسیدن به خواسته
اول شنیدن قانون خداوند
دوم درک کردن قانون
سوم عمل کردن به قوانین در زندگیمون====نتیجه
رابطه ایی که دو تا انسان موحد،توحیدی،متوکل دارند با هم لذت میبرند تا وقتی که با هم هستند،با هم هستند لذت میبرند،با هم نیستند هم لذت میبرند
خدای من همینه توحید و یکتاپرستی،من به هیچ چیز و هیچکس وابسته نباشم،تا وقتی با کسی ام لذت ببرم،وقتی رفت ایمان دارم خداوند بهترشو سر راهم قرار میده،تا وقتی دارم زیبایی رو میبینم ازش لذت ببرم و براحتی رهاش کنم برم چون ایمان دارم خداوند زیبایی های بیشتری رو برام در نظر گرفته،استاد تووی سفر به دور امریکا چون توحیدتون رو تووی عملکرد نشون دادی،هر جا میرفتی،با هر ادمی برخورد میکردی نهایت لذت رو میبردی بعد هم راحت رها میکردی و میرفتی و خداوند بهتر و بیشترشو سر راهت قرار میداد
بخدا دارم دیوانه میشم از اینهمه آگاهی،استاد واقعا یه وقتهایی یه درکهایی از فایلهای شما دارم که نمیتونم بنویسمشون،اونقدر همه ی قوانین بهم وصل هستند که با هر جمله ی شما من قانون تکرار،تکامل،هدایت،استمرار،توجه و…رو درک میکنم که واقعا نوشتن رو برای من سخت میکنه،چون اونموقع باید موشکافانه بنویسم در حال حاضر کمی برام سخته،امیدوارم در طی تکامل بتونم انجامش بدم،خدایا شکرت
یک رابطه خوب،سرشار از توانمندی،استقلال،احترام به عقاید همدیگه،ازادیه،خدایا شکرت
استاد:اونی که هستم،همونی ام که من هستم یعنی آزادی،آزادی
استاد چقدر با جملات شما چراغها داره تووی ذهنم روشن میشه،یکی از دلایلی که چندسالی میشه دوست نداشتم وارد رابطه ایی بشم،همیشه میگفتم اگه من خوبم،خودمم که خوبم،اگه بدم هستم باز خودمم،اینکه کسی بیاد توو رابطه با من بعد بگه چون من بالا سرت هستم تو خوبی وگرنه خودت باشی خوب نیستی،این خط قرمز من بود،سریعا کات میکردم،چون نمیتونستم همچین چیزی رو تحمل کنم،اونموقع نمیدونستم چرا اینجوری ام اما الان با حرفهای شما متوجه میشم چون خواسته ی من آزادی بوده،خدایا شکرت
استاد حس دویدن دارم،بخدا احساس میکنم درونم داره میرقصه،هی دارم بیشتر درک میکنم چرا هدایت شدم به سمت شما،خدایا شکرت
وقتی ما تووی مسیر درست بریم،ادمهایی رو جذب میکنیم که با ویژگی های ما اوکی هستند،دقیقا،وقتی با کسی برخورد میکنم که به ظاهر داره کمکم میکنه اما از وجودش احساس بدی دارم،میگم شاید دستی از دستان خدا باشه ردش نکنم،بعد میگم چیزی یا کسی که از سمت خدا باشه،قطعا باید به من احساس خوب بده،این شخص به من احساس خوبی نمیده،برای همین تصمیم میگیرم و با جسارت ردش میکنم،همینم باعث شد خواسته ایی درون من شکل بگیره،تعامل و دوستی با ادمهای جدید که خداوند خواسته مو مستجاب کرد و هدایتم کرد به این گنج بی نهایت و تعامل و دوستی با ادمهای جدید،خدایا شکرت
خدایا شکرت که داری با این نشونه ها بهم میگی خبرهای خوب در راهه
قرار نیست نگاهمون به روابط،رابطه ایی باشه که تا ابد ادامه پیدا کنه=آزادی
ما انسان هستیم و تغییر میکنیم=آزادی
استاد کلمه به کلمه ی شما پایه ش آزادیه،آزادی بالاترین و بزرگترین خواسته ی منه،خدایا شکرت
زندگی فرصت کوتاهیه،استاد منم میخوام مثه شما از این فرصت استفاده کنم،من مثه استادم دختر با اراده و عملگرایی هستم.خدایا شکرت
قانون اینه که ما روی خودمون کار کنیم و جهان ادمهای مناسب رو وارد زندگیم میکنه
کار من:کار کردن روی خودم
کار جهان:چینش آدمهای اطراف من طبق فرکانسها و باورهای من
خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت
خدایا شکرت که او وقتی مسیر درست رو نشونم دادی دیگه به شخصی وابسته نشدم
خدایا شکرت که رها از هر انسانی دارم زندگی میکنم
استاد من این جمله رو قبلا از شما شنیده بودم اما درکش نکردم،و الان در مدار درکش قرار گرفتم،خدایا شکرت
بعضی ها یک کویر دارند اما میخوان تووش برنج بکارن
کسی که ایمان به خداوند داره میگه من ثروت میخوام،و روی باورهاش کار میکنه خداوند هم از بی نهایت راه ثروت وارد زندگیش میکنه
کسی که ایمان به خداوند داره میگه من همسر خوب میخوام و روی باورهاش کار میکنه و خداوند هم دستی از دستانشو مطابق با فرکانسها و باورهاش به عنوان همسر وارد زندگیش میکنه
کسی که ایمان به خداوند داره که میگه من خوشبختی میخوام و روی باورهاش کار میکنه و خداوند هم از بی نهایت راه خوشبختی رو وارد زندگیش میکنه
و…
این یعنی محدود نکردن و دست خدا رو باز گذاشتن و ایمان داشتن و متوکل بودن به اینکه خداوند بهترینها رو وارد زندگیش میکنه
خدایا همینطور که داری کمکم میکنی قوانینت رو درک کنم،کمکم کن تووی زندگیم هم اجراشون کنم،تا در دنیا و آخرت سعادتمند بشم،الهی آمین
وقتی من دنبال یه آدمی هستم که با صداقت،درستکار،باایمان،وفادار و…باشه آیا خودم با صداقت،درستکار،باایمان،وفادار و…هستم؟؟؟
اگه هستم که جهان لاجرم اون شخص مناسب با خواسته ی من رو وارد زندگیم میکنه،اگه نیستم که باید روی خودم کار کنم و به طور واقعی نه ادا اونی بشم که میخوام لاجرم جهان اون شخص مناسب رو وارد زندگیم میکنه،خدایا شکرت
وقتی که قانون رو بدونم،و ایمان داشته باشم به درستی خداوند و ایمان داشته باشم که وقتی تغییر کنم جهان اطرافمو با ویژگی هایی که با تغییر من هماهنگه با فرکانسهای وجودی من هماهنگه میچینه بدون نقص،دیگه نگران دنیای بیرون از خودم نیستم،چون باور دارم جهان طبق فرکانسها و باورهای منه که آدمها رو وارد زندگیم میکنه،خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت درکم از قوانینت
مریم جانم بی نهایت ازت سپاسگزارم که این فایلها رو داری برای ما میگیری و تدوین میکنی،با دیدن این فایلها خواسته های من فراتر از کهکشان راه شیری رفته،و ایمان به اینکه همه چیز در این دنیا ممکنه،حتی خواسته ایی که هیچ انسانی روی زمین انجام نداده باشه،اما من میتونم و میشود که اون اولین نفره باشم،خدایا شکرت
استاد با تموم وجودم زندگی شما رو تحسین میکنم،واقعا که با دیدن زندکی شما از خیلی از مرزهای محدودیت گذشتم،خدا میدونه که چه مزرهای بزرگتری رو باید بگذرم ازشون،باید تکاملم رو طی کنم،با یاری خداوند و هدایت خداوند که منم میتونم زندگی رو خلق کنم که از تموم جوانبش لذت ببرم،الهی امین
درس این فایل:فقط و فقط روی خودم کار کنم،و یک تغییر اساسی و واقعی کنم،هیچ محدودیتی وجود نداره،کافیه فقط بخوام،که میخوام.
خدایا شکرت که با دیدن این قسمت باگهایی در ذهنمو پیدا کردم
خدایا شکرت الان که دارم کامنتمو به پایان میرسونم سرشار از آرامش و شادی ام
خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت
ممنونم استاد گرانقدرم
ممنونم مریم جانم
ممنونم از دوستانی که کامنت منو مطالعه میکنند و بهم لایک میدن
پروردگارم بگو از تو چجور سپاسگزاری کنم،تا دلم راضی باشه،بگم آخیش عالی سپاسگزاری کردم،که هر چه میگم خدایا شکرت باز حس میکنم کمه،کاش میشد احساسمو تووی کلمات مینوشتم.خدایا شکررررررررررررررررررررررررررت
راستی استاد دیشب خواب دیدم امریکا هستم
دوستون دارم
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD484MB32 دقیقه
- فایل تصویری عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس منش143MB32 دقیقه
- فایل صوتی عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس منش29MB32 دقیقه
احساس کردم باید ثبت کنم،تا بیشتر در وجودم نهادینه بشه و یادم همیشه بمونه که کار من چیه
الآن تاریخ 5,18 هست،همین شیش ماهه پیش بود،یا شاید بیشتر هشت ماه پیش،روزی نبود که دعوا نداشته باشم،با مادرم یا برادرم و همیشه هم کتک میخورم!😂
همش شرک،همش احساس عدم لیاقت،همش نجوا،همش احساس بی ارزشی که من لیاقتی ندارم و انسانی اضافی ذر این دنیا هستم و کسی من رو نمیخواد،انسانی که باید باسختی لیاقت خودش رو به خودش اثبات میکرد،هدفم چیزی بود که از بچگی مطمئن بودم این عشق مورد علاقمه ولی این قدر نجوا میومد و تایید میکردم که زیر باور ها دفن شده بود و باور دیگه نداشتم که این علاقه اصلی من باشه و اصلا من اومدم به این جهان تا این رو تجربه کنم،هدفم کنکور بود نه این که وارد رشته مورد علاقه ام بشم بلکه مثلاً من از این دنیای ظالم بیرون اومدم و یه آخیش گفته باشم!!!کسی که انگار تمام وظیفه ها همش روی اون بود،کار خونه،کار بیرون،شاید ساعتی یا حتی روزی خیلی زیاد ۱۰،۲۰ یا ۳۰ سوال میتونستم حل کنم اگر میتونستم،یعنی تمام شرایط جوری پیشرفت میرفت که من همون ۲۰ تارو هم حل نکنم،همش به خاطر خودم بود،همش،چون یادمه قبل از این که تعهد و جهاد اکبر بدم و قبل از این که رشدم شروع بشه داشتم نجواها رو تایید میکردم،خودم این باور و شرایط رو ساخته بودم،قبول دارم
اتاقی که درش بودم اصلا نور نداشت،یک پنجره که اون هم روبه رو به ساختمون های مجتمع بود و هیچ نوری به اتاقم اون جور وارد نمیشد،اتاقم یک یا دولامپ زرد شمعی که نور زیادی هم ندارن داشت و من برای خوندن توی روز باید از چراغ مطالعه استفاده میکردم،
الآن داخل اتاقی هستم که یک دیوارش فقط پنجره از بالا به پایینه،رو به حیاط و دقیقا چون یک باغچه کوچیک اون تهش داره دیگه حشره ای وجود ندارد که بخواد از پنجره وارد اتاق بشه،روزی بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ تا سوال حل میکنم و دارم حالا روی سرعت و کیفیت و تمرکزم کار
میکنم،یه چراغ فوق العاده پرنور داخل اتاق که که حتی با وجود این که واقعا پرنوره،چون همش نور از بیرونه موقع روز،دیگه این چراغ زورش نمیرسه که اون قد روشن کنه با این که پرنور ترین چراغی بود که برای اتاق گذاشتم!وقتی مادرم یا برادرم میخوان وارد اتاق شن قبلش در میزنن،میگم بفرمایین اما دوباره در میزنن که مطمئن شن من أماده هستم برای ورودشون،همه کار های رو خدا با دست هایش انجام میده،مادرم خاله ام یا هر کسی،دیگه نیاز به من نیست که دست به چیزی بزنم،اون زمان یک جور هایی با تمام فامیل ها قهر بودم یا همش یک حس کینه یا نفرت بود،الآن انگار همه پر از محبتن و همیشه خبرم رو میگیرن و با محبت با من برخورد میکنن،هر روز فراوانی،برام لباس هدیه میاد غذا،راحتی،این آرامش این سکوت،این هماهنگی،این هدایت خدا و احساسش،
میخوام بگم از کجا شروع شد تا یادم باشه من چیکار کردم که الآن دارم این شرایط رو تجربه میکنم،
همش از من شروع شد،یادمه،داشتم از مدرسه برمیگشتم و همین جور هم داشتم متن ایمیل شده فکر کنم قدم هشت رو میخوندم(اون زمان قبل از شروع رشدم به خاطر باور های نادرستم میگفتم مثلاً فقط در زمان مسیر میخونم یا گوش میکنم که مثلاً من وقت ندارم،اما الآن هر روز فرصت ها و نعمت های بیشتری رو تجربه میکنم)
متنش این بود که آدم هایی که روی خودشون درست کار نمیکنن و گه گاهی کار میکنن مثل آدم های فلجی میمونن که به جای این که بیان روی خودشون کار کننن تا درست بشه عصا دستشون گرفتن،و بعد به خودم نگاه کردم،و از خودم بدم اومد که من داشتم این طور به این دیدگاه و باور ها نگاه میکردم،در شرایطی که اتفاق میافتاد مثل همون آدم قبلی بودم چون اساسی نکرده بودم و فقط به عنوان عصا ازشون استفاده میکردم یا نگاه میکردم،جهاد اکبرم از اون جا شروع شد،دیگه نه تنها در بین راه بلکه در خونه،در مدرسه هم میخوندم(من همیشه از قانون ها پیروی نمیکنم،به منطق رجوع میکنم،اگر احساس میکردم که این قانون بی منطقه اهمیت نمیدادم و گوشی میوردم و استفاده میکردم)
در روابط،همش شرک بود،از اون جایی بود که من شروع کردم به کار کردن روی نجواها،هر بار نجوا از شرک میگفت و من از توحید و میگفتم نه،ببین،قدرت دست خداست و این ها قدرت ندارن،مگه قلب من داره میتپنه به خاطر این هاست؟!!یعنی استاد میگه من اول روی خودم کار کردم،روی باور هام کار کردم،و بعد خدا جهان رو هماهنگ کرد و من هدایت شدم رو بهتر درک میکنم،و هر بار اوضاع بهتر و بهتر شد،هر بار بهتر و بهتر،یادمه،داشتم روی این باور کار میکردم که من نمیخواهم دیگه دست بزنم به کار خونه چون خودم هدف دارم و این ها،هر بار از تکنیک ها و روش های مختلفی استفاده میکردم(قانون منظورمه)هر بار تعهدم رو تکرار میکنم که الناز تو تعهد دادی(این تعهد مال بعد از زمان شناختن هدفمه که در زمان مناسبش اون رو هم تعریف میکنم)یا این که میگفتم ببین موقع کار کردن تصور کن داری سوال حل میکنی،کم شده بود،اما هنوز نرفته بود،چند ماهی بود داشتم روش کار میکردم،دیگه بار آخر گفتم خدایا کمک کن چیکار کنم و همو موقع گفت برو سمت مجله(یه مجله که حدود ۵۰ نفر فکر کنم رتبه برتر ها رو مشخص کرده بود و مصاحبه کرده بود)و بعد گفت این منطق رو تکرار کن،این که مگه این ها دست به ظرفی زدن؟!!!!!مگه دست به لباسی زدن؟!!!!و با تمام وجود منطقه میگفت نه،خوب معلومه کسی که تمرکزش روی هدفشه مگه زمان برای این کار ها هم میازره؟!!و بعد احساسم تغییر کرد و تازه بود که داشتم درک میکردم استاد میگه منطق برای باور هاتون بسازین یعنی چی،و هر بار برام منطقی شد و هر روز تکرارش کردم و همون آخرین بار با عزت نفس و ایمان به مادرم گفتم ببخشید من نیاز دارم تمام زمانم رو روی هدفم بزارم تا نتیجه دلخواهم رو بگیرم،و چند ساعت بعدش گفت که تو دیگه نیاز نداری دست به چیزی بزنی و فقط به هدفت فکر کن،کسی که قبلاً هر بار میگفت تو وظیفته منم کار دارم،البته به خاطر خودم بود،و قبل از این حرف،حرق نزدم که دعوا کنم و یا بگم بسه،میدونستم که ربط به فرکانس خودم داره و از خداهدایت میخواستم که چی کار کنم
یعنی وقتی استاد میگه من با کسی حرف نزدم که مثلاً تو این جور باش یا من این جور باشم یا کسی رو قانع کنم،من یاد خودم میافتم،نگفتم که مثلا،مادرم این طور نباشه یا این طور باش یا این درسته یا اون غلطه،به خدا من از خدا هدایت خواستم و قانون رو بیشتر خواستم که باور کنم و خدا هدایتم کرد به اون فرکانس و گفت این طور فکر کن و عمل کن و کردم و نتیجه اینه،
زمانی که داشتم روی خودم کار میکردم،گفتم خدایا،من بهت ایمان دارم،کارِ من عمل به تعهدمه و کار تو هماهنگ کردن و همه کار هارو انجام دادن،گفتم من ایمان دارم اگه من روی خودم کار کنم و ادامه بدم تو من روبه جای بهتر هدایت میکنی،مادرم و برادرم رفتن که خونه ببینن،من حتی این دوسه بار نرفتم و حتی یک کلمه هم نگفتم و که مثلاً حواستون باشه که مثلاً چنین اتاقی داشته باشه با این ویژگی،تمام توجه ام روی برنامه بود و وقتی اتاق رو دیدم اصلا یکهو جا خوردم،فقط جا خوردم،فقط جا خوردم و در تمام اون یک هفته یا چند روز اول داشت اشک از چشم هام جاری میشد که دقیقا خدا چه چیزی رو هماهنگ کرده و هر با هم سپاسگزاری میکنم انگار که تازه وارد اتاقم شدم،اولاش تمرکزم از برنامه میرفت یا هرچیزی،روی باور هام کار کردم و از خدا هدایت خواستم،هدایت خواستم تا هدایتتم کنه بگه چه زمانی کار کنم و چه زمانی برنامه انجام بدم تا هم قدم روزانه ام رو برداشته باشم هم روی باور هام کار کنم،و همش هدایت خداست،دارم این ها رو مینویسم که الناز،توی روی خودت کار میکنی،کیفیت باور هات رو میبری بالا تر و لیاقتت رو مبری بالاتر و جهان هدایت میکنه،خدا هدایت میکنه،به خدا تمام رشدم هدایت خدا بود،همین چند روز پیش هدیه یه لپتاب ۸ میلیونی بهم داده شد،بهترین کیفیت،اصلا میبینمش روحم رو نوازش میده،و …
خیلی رشد های دیگه کردم،این فقط یک بخشی بود که خواستم بنویسم تا یادم باشه من روی خودم کار میکنم و کاره من عمل کردنه و کار خدا هماهنگ کردن،یادم باشه کار من چیه و من چه طور الآن این قدر پیشرفت کردم،یادم باشه این که من هر بار نجوا ها رو کنترل کردم و هر بار منطق هارو تکرار کردم،هر بار توجه کردم به نعمت ها و سپاسگزاری کردم،هر بار از هدایت خواستم و نشونه ها رو تایید کردم و تحسین کردم این نوع کار کرد جهان رو،هر بار عمل کردم به الهام و از خدا الهام خواستم،همش هدایت خداست،سپاسگذارم که به تمام این فرکانس ها هدایتم کردی و لیاقتم رو یادم اوردی،بعدا یک روز وقتی قلبم گفت در زمان مناسب میخوام از اول بنویسم،که کجا بودم،چی شد،چه بارو هایی رو تغییر دارم و چه تغییر هایی رو تجربه کردم و روند پیشرفتم رو بنیوسم،به وقتش،این قسمت رو قلبم گفت بنویس تا یادت باشه تو روی خودت کار کردی و جهان تمام کار ها رو کرد،الآن هم همینه،
سپاسگذارم،خدایا شکرت،بعدا هم میام مینویسم که این فایل چه تاثیری روم گذاشت و چه باور غلطی رو فهمیدم که همین یکی دور وز پیش فقط حسم بد میشد و لی نمیفهمیدم داره از کجا آب میخوره،و میام مینویسم.
هدایتشان کرد که یادم اوردی،سپاسگذارم،ند روی خودم کار میکنم و جهان من رو هدایت میکنه،همش همینه به خدا،خدایا شکرت
مریمم سپاسگزارم،آفرین که داری روی خودت کار میکنی واقعا آفرین،با این که داری این روابط رو تجربه میکنی اما داری روی روابطط و باور هات کار میکنی،واقعا آفرین،تحسینت میکنم،استادم،واقعا اعتماد به نفستون رو تحسین میکنم،این قد با خودتون راحتین،اعتماد به نفس یعنی این که خودت رو قبول داری و با خودت راحتی،این که موقع حموم هابیت اما این قدر راحتین که نکنه مثلاً کسی من رو این جور ببینه،چه قد لذت بردم از این عزت نفستون،واقعا تحسینتون میکنم،واقعا،👏👏👏👏💞💞💞🌹🌹🌹🌹🌹
و هر بار به خودم میگم الناز تو هم همین اعتماد به نفس رو داشته باش و خودت رو قبول داشته باشی،خدایت شکرت