عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش - صفحه 1

709 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم باجلان» در این صفحه: 15
  1. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    سلام استاد عریز ومریم دوست داستنی وجمع خانواده صمیمی ام .

    عشق زندگی من ودوست داشتنی ترین مرد زندگی من وماجرهای من واین مرد شریف:

    من تو خانواده ای بزرگ شدم که به شدت مذهبی بودن وهستن .

    با عقایدی خشک ومتعصب که بهم اموزش داده بودن که فقط اطاعت میکنی بی چون چرا

    بهم یاد نداده بودن تعامل درست ومناسب رو

    البته که الان از دل وجون عاشق پدر ومادرم هستم واز همین جا دستان پر از مهر ومحبت وعشقشون رو میبوسم .

    وقتی که تازه ازدواج کرده بودم همسرم هم به شدت متعصب بود وبه قول خودمون (بد دل)

    خانواده واموره های دینی غلط بهم یاد داده بود که بی چون وچرا فقط اطاعت میکنی .

    همسر من بعد ازدواج حتی اجازه نمیداد تو همون شهر خودمون تنهایی بیرون برم حتی برای خرید معمولی وروزانه

    حتما میبایست یا یکی از خواهرام یا مادرم منو اسکورت کنن وهمراه من باشن اگر نه احازه نداشتم تنهایی بیرون برم .

    تما این سخت گیری ها توی کل زندگیم جریان داشت .مثلا :همسرم میگفت چرا با پسر یا مرو یا حتی برادرس حرف میزنم .واین موارد به سدت باعث شده بود که اذیت بشم

    البته طبق قاتون .این من بودن که این گونه رفتار هارو جذب میکردم با افکار وباورهام .

    این روند زتدگی ادامه داشت بازجر وناراحتی ودر عین حال وابستگی .

    انفدر تو این رابطه اذیت شدم که ی روز تصمیم گرفتم که دیگه مثل قبل نباشم .

    به خدا گفتم اصلا من میخوام بی اجازه همسرم برم ببرون .اگه میخوای منو ببذی جهنم ببر دیگه نمیخوام این طور پیش برم .

    به خدا بچه ها این عین زندگی من بود که تعریف میکنم ِِ

    به ما گفته بودن که اگه بی احازه شوهرت بری بیرون ملائک لعنتت مبکنه .

    بهمون یاد نداده بودن که چه طوری همسرم رو با خودم همراه کنم ِِ

    انقد اذیت شده بودم که دائم از خدا میخواستم که راهی جلوم بزاره .واز خدا خیلی خیای کمک میخواستم .بلاخره ی روز یکی از اشنا هامون بهم گفت که ی مو سسه ای هست که خیلی میتونه بهت کمک کنه .بیا این کلاس هارو شرکت کن .

    هم از نطر مالی توی کمبود بودم وهم از نظر همسرم که بهم این اجازه رو نمیداد .

    بلاخره تصمیم گر فتم که پا روی ترس هام بزارم برام خیلی سخت بود .ولی تو تمامیتش بودم که انجامش بدم وچون خواستم خیلی قوی بود .دستان خداوند به کمکم اومد ومسیر رفتن به این کلاسها برام فراهم شد .

    انقد خوشحال بودم که تو پوست خودم نمیگنجیدم .انگار این دنیا برای من بود .

    بلاخره تو زندگیم توتسته بودم پا روی ترس هام بزارم

    ترس از دست دادن همسرم .

    ترس ناراخت شدنش .

    ترس از قضاوت ونظر دیگران .

    ترس از شکست.

    ترس طی کردن مسیر و..

    انقد همسرم دایم من چک میکردکه اخرای کلاس دیگه متوجه درس کلاس نمیشدم .

    چون گوشی همون رو تحویل میدادیم وبعد وارد کلاس میشویم وفقط تو بریک میتونستیم در صورت ضرورت گوشی رو بگیریم ودباره میباست بی گوشی وارد کلاس بشیم .

    خلاصه که از بس که تشنه راه وچاره بودم سر کلاس تمام وجودم میشد دریافت .

    من این کلاس رو به این نیت رفته بودم که یاد بگیرم. چی کار کنم که همسرم تغییر کنه ِِ

    ولی توهمین کلاس ها که دستی از دستان خدا بود برای استجابت خواسته اام

    تو این کلاس من با گوشت و پوست واستخوانم متوجه شدم که همه چیز به من برمیگرده .

    من مسئول همه جنبه های زندگیم هستم .

    واین اگاهی اول برام قابل درک نبود وبه شدت درد اور بود .چون استاد میگفت که این تو هستی که با رفتار وباورت این نوع از رفتار هارو جذب میکنی ِِ

    همه چیز خوذتی .تو باید تغیییر کنی .وبا تغییر تو همه چیز تغییر میکنه

    تمام مطالب واموزه ها رو عین وحی منزل مو به مو وبا تعهد 100درصدی انجام میددام

    ولی اولش اصلا راخت نبود

    با تعهد صد درصدی نه 99 درصدی مسئولیت کل نتایج زندگیم .تونستم روابطی رو تو زندگیم ایجاد کنم که نتیجه روابط زندگیم درس بود برای اطرافیانم .

    من .من .من تغییر کردم وهمون همسری که به من اجازه نمیداد بدون مادر یا خواه م بیرون برم .الان اگه بخوام دور دنیارو تنها سفر کنم بدون هیچ نگرانی وحتی با اشتیاق اجازه میده وحتی خودش منو تشویق میکنه به استقلال .

    این عشق من این مرد شریف به خدا هیچ کلاسی نرفت .هیچ کتابی نخوند .اصلا تصمیم نداشت که تغبیر کنه .

    این من بودم که تغییر کردم .همه اطرافیانم. بهم میگفتن چی کارش کردی که این قدر تغییر کرده وخوب شده .وباورشون نمیشد که میگفتم من تغییر کردم که ایشونم تغییر کرده .

    وقتی من ارزشمندی رو از وجود خودم تجربه کردم

    وقتی من وابسطه نبودن تو رابطه رو تجربه کردم ِِ

    وقتی من ترس از دست دادن ونترسیدن از این ترس رو تجربه کردم .

    وقتی من برای خودم ارزش قائل سدم

    وقتی من عشق بی قید وشرط رو تجربه کردم

    وقتی من پا روی تک تک ترس هام گذاشتم هر چند کوچیک .

    اونوقت که فرکانس من عوض شد خود به خود رفتار همسرم (عشقم)نسبت به من عوض شد .

    انقد این ارزشمندی رو از درون تجربه کردم تا ی رابطه بدون وابستگی رو با عشق دار م تجربه میکنم .

    همین روند رو با بچه هام ام انحام دادم

    دخترای گل ودست داشتنی من

    اگاهی لازم رو بهشون میدم وازادن برای انتخاب وهمینطور یاد گرفتن که مسئول نتایج انتخاباشون هم باشن .

    به خدا که طبق قانون وقتی که تو تغییر میکنی تمام زندگین تغییر میکنه .

    عشق زندگی من ازاده برای انتخاب های زندگیش ومنم مسئول انتخابهای خودم هستم .

    الان رابطه بسیار عالی رو دارم تو هم جنبه های زندگیم .

    چه با هسرم

    چه با بچه هام

    چه با پدر ومادرم

    چه اجتماع

    چه با دوستان.

    کاملا درک میکنم رابطه بدون وابستگی استاد وعزیز دلش رو

    کاملا درک میکنم وقتی استاد وخانم شایسته بازم پیس هم نیست ولی از دوری هم لذت میبرن .

    کاملا درک میکنم رابطه استاد با مایک عزیز رو

    کاملا درک میکنم وقتی با عشق پسرش رو بغل میکنه .چون رابطه همین تحربه ها رو داشتم وبا عشق بدون قید وشرط عزیزای دلم رو در اغوش کشیدم وچشیدم طعم شیرین وناب دوست داشتنشون رو.

    به خدا من تغییر کنم .کل دنیام تغییر میکنه

    خدایا شکرت به خاطر این اگاهی ناب

    این.دوستان عزیز

    واین سایت که دستی از دستان خداست برای کمک به همون .

    خدایا سکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 329 رای:
  2. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    قربونت بشم الهی

    چه کیفی کردم از خوندن کامنت وابراز افکار واحساست .

    ممنونم بابت این همه لطف ومحبت عزیزم

    منم برای تو دوست گلم ارامش الهی وشادی ونشاط ویاد خدا رو ارزو میکنم .

    که یاد ونام خدا ارام بخش دلهاست .

    منم عاشقتم دوست نازنین من ❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    سلام علی رضا جان .

    ممنونم از لطفت عزیزم

    چندین بار متن کامنتت رو خوندم با خودم گفتم چرا علی رضا انقد اقراق میکنه .مگه چی شده .خوب .حالا ی تغیی کوچیک بوده دیگه .

    اینا به نظرم نجواهای شیطانی بود .

    دوباره پیام رو خوندم .

    با تامل با فکر .

    این پیام برام اومد .اره مریم تو انقد از اون مریم سالهدی قبل 92 فاصله گرفتی که دیگه این تغییر برات بدیهی شده .

    وانقد این تغییر کمکم ومداوم بوده که به چشمت نمیاد .

    وتحسین میکنم نگاه زیبا بینتون رو که باعث شد یکبار دیگه ببینم وتایید کنم ابن تغییر زیبا رو وباعث شدی که قدر این تغییر رو بیستر بدونم .

    به خداوندی خدا قسم که هنوزم خواهر همسر من هنوزبا مردی زندگی میکنه که گرفتار همین تعصب هستن حتی خیلی شدیدتر .

    خواهر همسر من 50 سالشه وبچه هاش دیگه 30 سالشونه

    ولی هنوز که هنوز وتو این دوره زمونه اجازه نداره بدن اجازه وبدون همراهی پسرهاش بیرون بره .

    به خدا هنوز باید با یکی از بچه هاش بره خونه مادر پیرش وساعتی (سر ساعت حاص بره وسر ساعت تعیین شده برگرده ).خواهر همسر من تا حالا خودش تنها بیرون نیومده .همیشه اسکورت میبرنش واسکورت میارنش .به خدا عین واقعیته ومیدونم که باورش براتون سخت باشه ولی هست .

    با خودم میگم که خواهر شوهرم اصلا از این مسئله راضی نیست وداره اذیت میسه وهمیشه شکایت داره ولی به نظرم این ترس هاست که نمبزاره که کاری برای خودش انجام.بده .

    میترسه تو خونسون دعوا بسه

    میترسه شوهرش طلاقش بده واون دیگه جایی نداره که بره

    میترسه که اگه ابن مرد نباشه من دیگه نمیتونم زندگی کنم وحرف مردم براسون خیلی خیلی مهمه .

    وهزاران ترس دیگه .

    که

    به نظرم انقد این شرایط رو ترجیح داده به روبرو شدن با ترس هاش

    ممنونم که ارزشمندی رو برام دوباره یاد اوری کردی

    ممنونم که یادم اوردی که چقد مقدسم

    ممنونم که یادم اوردی که چقد پا روی ترس ها گذاشتن با بیم وامید همراهه ونتیجه لذت بخشی داره .

    بسیار بسیار ازت ممنونم .

    برات عشق الهی وارامش الهی رو تو تک تک لحظه هات ارزو میکنم .

    خدایا شکرت به خاطر وجود چنین دوستانی تو این سایت بی نظیر که راحت میتونم حرفم رو بزنم

    راحت میتونم قربون صدقه کسی بری که هم فرکانسته ونگران حرف مردم ونظر دیگران

    نباشی .

    دوست داشتن بی قید وشرططت رو بیان کنی بدون ترس .

    ابراز علاقه کنی بدون نگرانی

    خدایا شکرت .

    برای همین بدون ترس وباعشق میگم که علی رضا جان عاشقتم.دوستت دارن دنیا دنیا .

    به خدای قادر متعال میسپارمت گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    سلام لیلا جونم .

    متشکرم از ابراز لطفت مهربونم .

    خدارو شکر میکنم برای داشتن دوستانی مثل شما .

    منم تحسین میکنم قلب پر از عشقت رو .زبان شیریننت رو .

    منم خود خدارو برات ارزو میکنم که به تنهایی برای بندگانش کافیه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    سلام طاهره جان

    ممنونم بابت احساس خوبت که بهم انتقال دادی .

    منم برای شما ارزوی موففیت توی تمام جنبه های زندگیتون دارم .

    شاد وخوشبخت وسعادتمند تو دنیا واخرت باشی دوست گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    سلام ندا جونم .

    کلا روش سادگی رو توی زندگیم.دوست دارم وخود به خود سادگی رو به وجود میارم .

    تو این سایت وبا اگاهی این سایت که خیلی اگاهانه دارم از این قانون قدرتمند سوال کردن برای سادگی بیشتر استفاده میکنم .

    چطور ساده تر ؟

    چطور بهتر وزیباتر ؟

    حتی در مورد سوالهای خوب هم از خدا میپرسم :خدایا چه سوالی بپرسم که که کمک کنه که راحتر وساده تر وزیباتر به خواسته هام برسم .

    از خدای مهربونم میخوام که سوالهای خوب رو به ذهنت برسونه که با بهترین وساده ترین نحو ممکن به خواسته هات برسی .

    دوستت دارم گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    سلام بهنام عزیزم

    ممنونم ازت بهنام جان .

    الهی که کل زندگیتو با انگیزه وعشق الهی سپری کنی گلم .

    منم برای شما رابطه ای پر از عشق وشادی وسعادت رو ارزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: