«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است.

هر زمان که آیه‌ای درباره ابراهیم می‌خوانم، به وضوح می بینم که جنسِ این آیات متفاوت است. یک عشق ناب میان خالق و مخلوق است. هر زمان که واردِ قرآن می شوم و با نامِ ابراهیم روبرو می شوم، شخصیتِ این انسان، مرا به وجد می آورد:

شیوه ی تسلیم بودنش در برابر ربّ. شیوه موحد بودنش. حنیف بودنش همه‌ی رفتارهای این انسان، وجودم را به شدّت متحول می کند.

برای من، ابراهیم، نمادِ یکتاپرستیِ ناب است. یکتاپرستی ای که آنچنان در وجودش به درستی ریشه دوانده، آنچنان عمیقاً جزئی از شخصیتِ وجودی اش شده، که او را تسلیم ِ امر ربّ گردانیده، آنچنان ربّ را بعنوانِ نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دستِ اوست، که محافظِ هر جنبنده ای است، که بدونِ اذنش برگی از درخت نمی افتد، باور دارد، که می تواند از هر آنچه که با “تسلیم بودنش در برابر ربّ” مغایر است، دست بشوید.

می تواند بی هیچ تردیدی درباره درستی یا نادرستی عملش، مملو از یقین، هاجر و طفلِ شیرخواره اش را در بیابان رها کند و با اعتماد به ربّ، فرزندش را به قربانگاه ببرد و از همه ی امتحانات، سر بلند بیرون بیاید و تا آنجا پیش می‌رود که می تواند خلیل الله و رفیق خداوند باشد.

هیچ چیز حتی جانِ فرزندش، قادر نیست ذره ای تردید در اعتمادِ او به ربّ، ایجاد کند.

به راستی ابراهیم کیست؟

کدامیک از ما قادر است تا آن اندازه تسلیم امرِ ربّ باشد، که فرزندش را قربانی کند؟

بی دلیل نیست که خداوند در قرآن از هر فرصتی که پیش می‌آید، به گونه‌ای از ابراهیم یاد می کند، که ما در صحبت هایمان از دوست‌داشتنی‌ترین آدمِ زندگی مان. در هر مناسبتی که در قرآن پیش آمده، خداوند به نوعی خاص او را اسوه‌ای حسنه می‌خواند.

همواره آرزویم این است که ایمانِ راستین ابراهیم و تسلیم بودنش در برابر ربّ، اولویت اصلیِ زندگی‌ام باشد. بتوانم آن را در رفتارم بروز دهم و نیز بتوانم آن را به شما و همه‌ی افرادی که می‌خواهند خوب زندگی کنند و کمک کنند که جهان جای بهتری برای زندگی باشد، توصیه کنم. زیرا همواره به خودم می‌گویم، اگر ابراهیم توانسته رفیق خداوند باشد، ما هم می‌وانیم.

اگر او به چنین حدّی از اعتماد و تسلیم در برابر خداوند رسیده، ما نیز می توانیم. زیرا هیچ چیز نمی تواند از این بالاتر باشد، که انسان، پایه های تمامِ زندگی اش را بر اعتماد به قدرتی بچیند و رفیق نیرویی باشد که برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد و اتصالمان با او دائمی است.

اعتمادی که سبب بشود ، افسار ۱۰۰درصدِ زندگی‌مان را به این نیرو بسپاریم و به پشتوانه‌ی اهدانا الصراط المستقیم، از عهده‌ی کنترل ذهن‌مان در هر شرایطی برآییم، از مرز ترس ها و محدودیت های ذهنی مان فراتر برویم تا هم فرکانس با صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالّین بشویم.

اعتمادی که چنان شرک را از وجودمان بزداید که از ما خلیل اللهِ دیگری، بسازد.

پیام  ابراهیم از قربانی کردن فرزندش، چیزی نیست جز:

«آموختنِ این جنس از  اعتماد به خداوند و توانایی اجرای آن در عمل»


برای مشاهده‌ی سایر قسمت‌های «توحید عملی» کلیک کنید.

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمدباقر دهقانی» در این صفحه: 1
  1. -
    محمدباقر دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 2306 روز

    بنام رب یگانه فرمانروای جان و جهان و جهانیان

    سومین برگ از روز شمار تحول زندگی من

    سلام به استاد عباسمنش گرانقدر ، ابراهیم زمان ،

    خدمت دوستان عزیز و ارزشمندم عرض ادب و احترام

    بحقیقت در این زمانه و درمیان این همه تقلا و تلاش و در بین همهمه و شلوغی های جهان اطراف و وارونه جلوه دادن حقایق ، و اتفاقات نازیبا و زیبا و …….

    آیا کسی به راستی و صداقت استاد عباسمنش سراغ داریم ؟

    آیا انسانی توحیدی تر و ابراهیم وارتر از عباسمنش سراغ داریم ؟

    آیا کسی هست که ظاهر و باطنش یکی باشد ، کم نفروشد ، ارزان نفروشد به بهانه رقابت ، فقط با خدا معامله کند ، جز از خدا نترسد، سرلوحه کارش تعهد به توسعه توحید و باور ابراهیمی باشد ، با عشق زندگی کند، با عشق آموزش دهد ، در خدا و زیبایی های خدا غرق باشد ، از بهترین نعمت ها متنعم باشد ، جز خدا نبیند، به کمتر از بهترینها قانع نباشد ، و……. !!!

    چون عباسمنش حداقل من یکی در میان تمام همکارانش سراغ ندارم

    راستش اوایل که با فایل های رایگان و اموزشهای استاد عباسمنش آشنا شده بودم تقریبا خیلی باهاش مکالمه داشتم ، البته بخش زیادی هم بخاطر مشکلات مالی و اتفاقات شدیدی که در حوزه مالی برایم افتاده بود نمی‌توانستم ذهنم را کنترل کنم و بیشتر قضاوت میکردم ،و در اون شرایط چنبن برداشتی برای من عادی بود و بخودم میگفتم من که اینهمه تلاش شبانه روزی کردم نتیجم شده این حالا بیام بشینم گوشه خونه و تجسم کنم ورد بگم ، عبارات تاکیدی بگم اخه که چی ، بابا ولم کن حوصله داری اینم دلش خوشه ، چهار نفر دورش جمع شدن فکر میکنه پیامبر زمانه هست ( استاد عباسمنش عزیز ببخش صادقانه اینطوری در موردت فکر میکردم و مبگفتم راست میگی یه روز سر جای من باش بعدش بیا و تعریف کنم ببینم بازم ادعای ابراهیمی بودن میکنی )

    بعدها بیشتر با نحوه تفکر و باورهای استاد آشنا شدم و رفته رفته شرایط روحی خودم با گذشت زمان بهتر شد ، کمی دست و پام را پیدا کردم

    در طی چند سال تلاش فراوانی کردم و به جای سپردن قلبی بخداوند، به بندگانش رجوع میکردم

    خیلی در این مدت تلاش کردم که ذهنم راکنترل کنم بویژه که فهمیدم همه چیز از من شروع می شود و بجز خودم کسی مقصر یا مسبب تجربیاتم نیست

    کم کم با برگشتم به ایران و زندگی دوباره در ایران روابطم با همکارانم بیشتر شد ، هر چند ارتباطات زیادی با خارج از کشور در زمینه کاریم با افراد متعددی داشتم اما با شرایط تحریم نمی‌تونستم با وضعیت مالی و اقتصادی خودم بین اینجا و خارج رابطه موفقی ایجاد کنم

    از تلاش دست نکشیدم میدانستم ایراد کار از خودم هست ولی فشار زندگی بمن این فرصت واکاوی خودم را بهم نمیداد ، و علیرغم میلم که حرفای استاد را میشنیدم و باید روی خودم سرمایه‌گذاری کنم ولی بهم ریختگی ذهنی بهم اجازه نمیداد و مرتب بدنبال نتیجه مالی در بیرون از خودم میگشتم ، صدها جلسه و صدها قرارداد امضا کردم و وقت گذاشتم اخرش هیچ ، هیچ

    از خدا خواستم که هدایتم کند ،دستم را بگیرد ،بهرکجا که صلاح می داند جایگاهم دهد ، اگر شغل خودم در سرنوشتم نیست شغلی دیگر برایم رقم بزند واقعا بمنای دقیق کلمه بارها و بارها مستاصل شده بودم ، شوخی نیست ۱۰ سال در این وضع نابسامان بودن و درجا زدن که هیچ ، پیشرفت نکردن هیچ ، عقب رفتن بسرعت نور بلای آسایش و آرامشم شده بود

    هر بار با خدا خلوت میکردم میگفتم خدایا من که بتو سپردم ، از تو خواستم ، فقط ایاک نعبدوا و ایاک نستعین ورد زبانم شده اخه چرا صراطم را غیر المغضوب علیهم و الضالین قرار داده ای اخه چرا ؟!!

    از حدود یکسال پیش حتی المقدور در بسیاری از اتفاقات ناخواسته کنترل ذهنم را بدست گرفتم که البته همین کنترل ذهن را هم از خدا خواسته بودم واز شش ماه پیش با رهایی و سپردن تقریبی بخدا و درخواست از خداوند اتفاقات جالبی در حوزه کاری برایم افتاد ، دوستانی از من تقاضا کردن که مدیریت مالی انها را در خارج از کشور بعهده بگیرم ، تا الان من دنبال ادمها بودم، ولی حالا دیگران بدنبال من هستند و از من کمک میخواهند

    حوزه کاری من بدلیل ذات ریسک پذیری ان بویژه در این شرایط (سانکشن) ، هم به شجاعت هم به اعتماد بنفس بالا هم به جسارت و هم توکل و ریسک پذیری بالایی نیاز دارد

    از نشانه ها ، درک کردم این پیشنهاد هدایت خداوند است و بشکلی انتظار انرا داشتم چون از چند وقت قبل آرامش بیشتری داشتم، شبا راحتتر میخوابیدم ، احساس بهتری داشتم ، امید به موفقیت در اعماق وجودم بیشتر بود ، و همه این اتفاقات بدون تلاش و وقت گذاشتن بوجود میومدن

    و از وقتی درخواست همکاری از من شد بخودم گفتم آفرین بتو محمد داری بندگیت را نشون میدی ،

    و این لیاقت توست که مدیریت مالی میلیاردها دلار سرمایه را بتو سپردن

    بهر تقدیر من کارم را شروع کردم و اولین اقدام مالی را برای سرمایه گذاری از لندن به ترکیه استارت زدم ، آنچه لازم بود بر اساس تجربه و دانش و تخصص انجام دادم و بخدا گفتم من سهم خودم را با هدایتت انجام دادم ، حالا این گوی و این میدان ببینم چه گلی میزنی ؟!!!

    بدلیل کارهای غیر عرف و غیر منطقی سیستم بانکی ترکیه کار با تاخیر و ناهماهنگی ۵ ماه بطول انجامید ، و من چون به هدایت خداوند ایمان داشتم که این پیشنهاد با هدایت خداوند بمن شده است در اصل قضیه شک نداشتم و با تمام وجود وقت میگذاشتم هر چند ایراد و اشکال تا حدی از طرف تیم بانکی من هم بود ولی از این اشتباه کوچک سیستم بانکی ترکیه بیش از حد معمول سو استفاده و منفعت میبردن

    با همه دست خالی و اوضاع نابسامان مالی که داشتم با قرض کردن ، برای تهیه بلیط هواپیما فقط برای بلیط رفت از یکنفر ، پول تست پی سی آر از یکنفر ، ۱۴۰۰ لیر پول خرج سفر از یکنفر ، و هزینه هتل هم از طرف گروهی که قرار بود در ترکیه با من همکاری داشته باشند راهی ترکیه شدم

    نیمه شب از فرودگاه فقط ۶۰۰ لیر کرایه تاکسی تا هتل دادم و کل پول من شد ۸۰۰ لیر ، و حالا من با این پول اندک اومدم تا ۵۰۰ میلبون یورو را کارسازی کنم و خدا میدونه که چقدر باید اینجا هزینه کنم و از این سر شهر استانبول تا اون سر فقط هر مسیر رفت با تاکسی بیش از ۴۰۰ لیر هزینه دارد ، اما بخودم قول داده بودم که باید ایمانم را نشان دهم و من فقط مسئولیت دارم سهم خودم را انجام بدم و سهم خدا بمن چه ، اصلا خدا خودش گفته من چیکار دارم که چطور و این لحظات بسیار حیرت بر انگیز است که بتوانی نجواهای ذهنت را خاموش کنی و ندای قلبت را گوش بدی وای خدایا فقط کسی که در این شرایط قرار گرفته درک مبکند اونم توی مملکت غریب البته من تجربه های زیادی مثل این سفر داشتم و تازه یک شایعه کرده بودن که پولشویی هم شده و این برای من اگه بکارم ایمان نداشتم کشنده بود چون اتهام بسبار سنگینی هست و فقط شش ماه بدون سوال میندازنت توی بازداشتگاه ، اما قصه من فرق داشت من یاد گرفته بودم از استاد که :

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس ،

    که خود راه بگویدت چون باید کرد

    یک هفته دنبال کار را گرفتم ، این گروه دوستان عجله زیادی داشتن که زودتر پولدار بشن و هنوز نتیجه روشنی نداشتم با دلخوری و بحث و گفتگو با این گروه جدا شدم ، از درون آرامش عمیقی بهم دست داد ، علیرغم اینکه هنوز مونده بودم که ۳ هزار لیرهتل را چطور تسویه کنم اما ندایی بمن گفته بود نترس ، جواب بده که نمیخوام با شما کار کنم ، تو شهامتت را نشون بده بقیه اش با خداست ، هی مرتب حرفای استاد عباسمنش یادم می امد

    اخرای شب در خوف و رجاء بودم قلبم ارامش داشت و ذهنم میگفت تصمیم نادرستی گرفتی ، بابا الان خرجی از کجا میاری ، روابط و آشنا و پارتی تو کی میشه ، اینا را که کنار گذاشتی الان میخوای چیکار کنی ، اصلا با این جیب خالی از کجا میخوای پول بیاری ، اینجا ترکیه است هیچکس یک قدم مفتی برات بر نمیدارد ، اما احساس میکردم باری سنگین از دو راهی تصمیم گیری از دوشم برداشته شد ، کمی ترس داشتم اما قلبم آرام بود

    توی همین افکارم غرق بودم که دوستی داشتم با من تماس گرفت و پرسبد چه خبر کارت انجام شد؟!!

    و من بیاد این حرف استاد افتادم که میگفت باید درخواست کنی ، و مثال هواپیما و درخواست غذای اضافی از مهماندار یادم اومد ،

    بدوستم وضعیت را گفتم و اینکه با این ادما دعوام شده و گذاشتمشون کنار ، گفت شما صبح هتل باش من میام پیشت با هم بر میگردیم منزل ، خانم من الان تا دو هفته دیگه کانادا هستند و من تنهام

    اون شب یکی از راحت ترین شبایی بود که تا صبح خوابیدم چون خدا را در وجودم احساس میکردم و میفهمیدم بخاطر تغییر باورهایم خودم دارم اتفاقات زندگیم را رقم میزنم و نشانه‌های هدایت خداوند بوضوح برایم روشن بود

    فردا دوستم اومد باتفاق رفتیم منزل ایشان و پذیرایی شاهانه از من نمودند ، اصلا با حضور ایشان که قطعا هدایت و دست خداوند بودند با آرامش و اطمینان سناریو نویسی کردم و مسیر را باز سازی کردم و همه چیز تغییر کرد .

    البته زمانی ایشان از دبی دیپورت شده بودند و من خانم و بچه هاش را خیلی احترام میزاشتم و کمک میکردم و بخودش که بالاجبار ساکن مالزی بود کمک میکردم چون اموال زیادی ازش ضبط کرده بودند

    همین توکل من بخداوند و تصمیم درستم موجب شد دوستانی بسیار خوب و دارای اختیارات و ارتباطات عالی در سیستم بانکی و دولتی ترکیه با من آشنا بشوند و با عزت و احترام زیادی تمام کارهای بانکی من را صفر تا صد با عذرخواهی از اینکه شما را در ترکیه اذیت کرده اند انجام دادن و انچه را من نیاز داشتم با نهایت احترام انجام دادند و همبن روزا بر میگردم ترکیه و نه تنها کار قبلی بلکه درخواست های جدیدی که دوستان و کمپانی های بخش خصوصی و دولتی از من دارند وارد قرارداد مبشوم و این فقط هدایت خداوند است فقط باید نترسید و پای در راه گذاشت ، بقیه کارها با خداست ، ایکاش همیشه میتونستم آگاهانه گام بردارم

    جالب است سپردن بخدا و رسیدن به خواسته و مطلوب ، پاسخش همان لحظه است شاید نتیجه فیزیکی ان زمان ببرد ولی آرامش قلبی و اطمینان خاطر درونی انرا ادم همان لحظه درک میکند ،تنها نگرانی و ترس موجب فاصله ما با خواسته هایمان هستند

    وقتی من از دوستان قبلی با جدیت خداحافظی کردم کمتر از ۲ ساعت همه چیز تغییر کرد و جالب از فردا دوستان قبل با عذرخواهی اومدن و من نپذیرفتم که همکاری را ادامه بدم و چقدر از اینکه با قدرت حرفم را میزدم احساس خوبی داشتم وای از وقتی که بترسی و شجاعتت را از دست بدهی بقول استاد ، خودت اجازه دادی که ادما قدرت داشته باشن و بهت امر و نهی کنند خدایا سپاسگزارم که تونستم این تصمیم سخت را ذر بدترین شرایط اون روز بگیرم

    میخوام بگم برای خدا زمان ، مکان ، چطور ، توسط کی معنایی ندارد فقط تو بخواه ، با قدرت ، با اعتماد بنفس با خلوص از خدا بخواه ببین چطور از جایی که فکرش را نمیکنی عزتمندانه بهت میده و درها را بروت باز میکنه

    هر جایی تونستم از وسوسه های شیطانی ذهنم بگذرم ، و کنترل اوضاع را بدست بگیرم و از ترسهام بگذرم و با اعتماد بنفس گام بردارم که بنظر من در هر لحظه که ما بتونیم در هر یک از ویژگی‌های انسانی خود از مرز فیزیک عبور کنیم مثلا از ترسهایمان بگذریم ، از توقعات خود دست برداریم ، از درخواست از دیگران دست بکشیم ، تحسین را جایگزین حسادت کنیم ، شکرگزاری بر داشته هایمان را جایگزین حرص طمع کنبم ، دست از تحقیر و سرزنش خودمان یا حتی دیگری برداریم ، بجای انتظار از دیگران از خودمان و از خدای خودمان بخواهیم و خلاصه هر آنچه موجب عزت نفس مان میشود و روحیه ما را تقویت و احساسمان را بهتر میکند ، انجام دهیم در تمام این لحظات ما جنبه های خدایی مان را زندگی کرده ایم و از بعد تمناهای انسانی و نجواهای شیطانی گذشته ایم ،در این لحظات در آغوش خدا ، در خدا ، همراه خود ، جنسی از خدا و خدایگونه بوده ایم و احتمالا همه ما در این گونه مواقع تجربیات زیادی داریم و کافیست بتوانی برای دقایقی کنترل ذهنت را بدست بگیری و دقیقا خداوند در همین گذرگاهها نشانه های رحمت و یاری اش را بسمت و بکمک ما میفرستد ، اما متاسفانه ما در ابن مواقع همه را بحساب خودمان میگذاریم و چون خدا را نمیبینیم یا بحساب زرنگی و دانایی و تلاش خودمان میگذاریم تکرار این روند از جنس کمک و همراهی خداوند در زندگی مان قطع می شود و اثر این فراموشی یا اهمال و یا عدم باور به حضور و توانایی خداوند، موجب تضعیف روحیه و ناامیدی مان میشود و این همان رفتاری است که من در بیشتر مواقع و در اثر اتفاقات در گذشته داشته ام و الان خیلی بهتر از گذشته ام هستم و همه این تغییرات را سپاس گذار خداوند م که استاد عباسمنش را سر راه زندگیم قرار داد تا بتوانم از شرایط بسیار سخت و طاقت فرسای ده سال نابسامانیهای بوجود آمده را در بیشتر اوقات کنترل کنم ، و با کوچکترین اتفاق از کوره در نروم و کنترل ذهنم را بدست دیگران ندهم و خیلی کمتر اوضاع بیرون را مسبب وضعیت خودم بدانم و الان تقریبا هیچکس و هیچ مقصری در زندگی من، در افکار من و در باورهای من وجود ندارد و در تمام موارد خودم را مسئول الان و گذشته ام میدانم و این تغییر باور از گوش دادن و عمل کردن به آموزشهای استاد عباسمنش عزیز هست و هر روز دارم بهتر و قویتر میشوم خدایا شکرت

    امروز که داشتم فایل سومین روز = روز شمار تحول زندگی من = را گوش میدادم و بدقت در بیان با تمام وجود ابراهیم زمان، از توصیف ایمان ابراهیم علیه السلام لذت میبردم اشک از چشمانم جاری و تا لحظاتی بغض راه گلویم را بسته بود خصوصا انجا که استاد میگفت هر کاری ممکن من برای نجات بچه ام انجام بدم و جانم را فدای وجود و تندرستی او بکنم و این یعنی ایمان بعنی عشق یعنی ایثار

    اما این یکی خیلی سخت حتی اگه خدا رو در روت باشه و بگه این منم که دستور میدم و ازت میخوام سر فرزندت را برای من از تن جدا کنی و من امکان ندارد که بتونم حتی برای خدا در اون وضعیت چاقو بردارم و اینکار را انجام بدم الله و اکبر

    خدایا چه ایمانی باید یک نفر حتی پیامبر داشته باشد که بتواند برای انجام فرمان خدای نادیده در عالم واقع چنین ایثاری کند !!!!!

    یا این موضوع که بشدت من را تحت تاثیر زیادی قرار داد که حضرت ابراهیم از روز جداشدن از همسر و فرزندش بعد از ۲۰ سال بفرمان خداوند برگشت تازه اون هم اومد که فرمان خداوند را اجرا کند و نیامد که بگوید فرزندم دلتنگت بودم و او را در آغوش بگیرد

    تازه اومده که اسماعیلش را در راه خدا قربانی کند هزاران الله اکبر به این ایمان خدایا چه میشنویم واقعا باورش برای ما بندگانت سخت است مگر کسی مثل استاد که در مسیر ابراهیم شدن است اونهم بگفته خودش نه برای قربانی کردن فرزندش بدست خودش بلکه برای قربانی کردن خودش برای فرزندش

    همه ما پدران تجربه سفرهای زیاد سفرهای تنهایی و بدون همراهی اعضای خانواده را داریم ،بعد از چند روز چقدر احساس دلتنکی برای فرزندانمان و عزیزانمان داریم ، قبل از برگشت میریم براشون سوغاتی میگیریم و هر روز چندین بار تماس میگیریم و تصویری حال و احوال میکنیم باز هم راضی نمیشیم

    خدایا اصلا باورش در عمل خیلی سخته ، بارها این مطلب قربانی حضرت ابراهیم را زبان وعاظ و قاریان و مجلس گردانان شنیده بودم همیشه از بچه گی یادم هست پدرم در این روز گوسفندی قربانی میکرد و نذری میداد

    اما جنس بیان استاد عباسمنش چیز دیگری بود ، همانی که من و دیگر دوستان عضو سایت نیاز داریم گوش بدیم و صد بار گوش بدیم و هر بار چیزی جدیدتر ازش درک کنیم ،چون اولا استاد خودش از جنس ابراهیم است و پیرو آیین ایراهیم ، و ثانیا ما الان در مداری هستیم که باید باورهایمان را تغییر و تغیبر داده ها را تقویت کنیم

    من اونجاهایی که استاد از قرآن مثل می اورد و آیه های قرآن را شرح میدهد حسی دبگر پیدا میکنم از درون متحول میشوم و آرامشی ژرف دارم ناخودآگاه قلبم آرام میگیرد و احساسی عجیب اما آشنا بهم دست میدهد خصوصا در مورد داستان‌های خلیل الله

    و دیگری هم نامه ۳۱ حضرت علی ع در مورد توصیه به فرزندش امام حسن ، بیشترین تاثیر را من از این آیات قرآنی و نامه امام علی ع میگیرم و روحیه ام عالی و قدرت حرکت و شجاعتم بیشتر میشود

    اخه من وقتی به مشکلات ده سال پبش برخورد کردم ، یک استاد علوم ادیان با مشورت قرآن من را آرامش داد و راهنمایی کرد و با تفعل به قرآن دقیقا آیاتی از سوره حضرت ابراهیم آمد و یادم هست که این آتش را ما دستور دادیم که بر تو سرد و سلامت بشود بشرطیکه تو ایمان داشته باشی برای من هم همین اتفاق افتاد ولی دلیل طولانی شدن دوره مشکلاتم فقط بخاطر سست ایمانی خودم بوده است

    و اکنون با جمع انچه در سایت از اموزش های رایگان استاد اموحته ام یا از متن های بسیار تاثیرگذار خانم شایسته و از کامنت های متعدد و ارزشمند بچه ها در دانلودها و یا عقل کل که دنیایی از مطالب ارزشمند هست خونده ام حال و احوالم بسیار بهتر ، و روند زندگی و کارهایم خیلی بهتر شده است و کارهای بسیار عالی در حال اجرا دارم و احساس میکتم نتیجه هایی فوق تصور هر لحظه وارد تجربه زندگیم میشود

    و با این برنامه روزشمار تحول زندگی من که من هم بخودم قول داده ام با تمام وجود هر روز متعهدانه ردپایی از خودم بگزارم و کامنت بزارم خیلی زودتر از انچه فکرش را میکنم پول و ثروت و موفقیت و خوشبختی وارد زندگیم میشود ، همه نشانه ها حکایت از یک تحول بسیار بزرگ در زندگی و نتایج و دستاوردهای من دارند ،

    خدایا برای وجود استاد عباسمنش عزیز صمیمانه سپاسگزارم

    استاد عزیز فکر میکنم تا آمدنم به آمریکا و دیدار صمیمانه ات چیزی نمانده ، بیاری خداوند بزودی در آمریکا بهمراه خانواده زیارتت میکنم و با راهنمایی شما ملکی در نزدیکی پرادایس میخرم تا بگویم این هم شاگرد استاد بود و در مکتبش آموخت که همه جیز از خودش شروع میشود ، تا بیشتر درک کنم که همه چیز باور است باور ،

    برای تک تک شما همراهان عزیز و ارزشمندم در خانواده صمیمی عباسمنش بهترینها را آرزومندم

    آرامش و خوشبختی هدیه هر روز زندگیتان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: