«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 100
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز سوم تولدم
خدایا شکرت در تمام لحظاتم و در تمام مراحل زندگیم همواره مرا هدایت حمایت و حفاظت میکنی.
سلام به استاد و تمام دوستان
امروز به این نتیجه رسیدم که خدا همه چیز را در وجودمون قرار داده و این ترسها نگرانی ها و فکر به کمبودهاست که باعث میشه حرکت نکنیم.
وقتی تسلیم بشیم در برابر خدا و بی چون و چرا ازش اطاعت کنیم همه چیز را برامون به راحتی محیا میکنه.
هر روز از خدا هدایت میخواهم و به زیبایی مرا هدایت میکنه.
2 روز بود که هدایتی که بتوانم جواب ترمزهام را بنویسم و دلیلشون را درک کنم پیدا نمیکردم ، از خدا خواستم هدایتم کنه
کمی فکر کردم و یاد اومد که روز فبلش بهم گفته بود برگرد و از اول چیزهایی که نوشتی بخون و چک کن و دیدم ذهنم داشت مقاومت میکرد تا انجام ندم ولی هدایت خدا بالاست و من گفتم چشم.
و شروع کردم بعد از چهارمین ترمزی که شروع کردم از اول خوندن و تکرار کردن و بیشتر دلیل پیدا کردن خدا بهم گفت متوجه شدی تو این مدت چقدر پیشرفت کردی چقدر نگرشت عوض شده چقدر راحت تر میتونی باور بهتر بسازی یکم بیشتر فرکانست رفته بالاتر چقدر صبورتر شدی چقدر توانمندتر شدی
لذت میبرم از این خدایی که شناختم که چقدر زیبا باهام حرف میزنه و تمام کارهام را انجام میده
دیشب برای اولین بار در تمام عمرم با عشق به خدا و پر حال خوب و لذت بخش خوابیدم و با انرژی خدا از خواب بیدار شدم
خدایا شکرت
هر لحظه خدا این درک را در من بیشتر میکنه تسلیم بودن یعنی چی و چطوری عمل میکنه
انهم تسیلم در مقابل قدرتی که هر لحظه برام بهترین ها را ایجاد میکنه
شاد و ثروتمند و پیروز باشید
به نام خدای ابراهیم
سلام بر دوست خوبِ خدا و رفیق ابراهیم استاد عباسمنش
روز سوم پر از درسهایی بود برای من که واقعا الان دارم با اشک این مطلب رو می نویسم امروز یه اتفاقی در حوزه کاریم برام افتاد که فقط جز اینکه باید به خدا توکل میکردم و برای حل کاری که پیش اومده جز رب روی کسی دیگه نمی تونستم حساب کنم اما چه کنم که نجواهای ذهن استدلالی همیشه گویی در صحنه حاضره اما توجهی به اون نکردم
و امروز نوبت روز سوم از سفرنامه بود که باید فایل رو نگاه میکردم و چه معجزه ای از این ناب تر که فایل روز سوم دقیقا با احساس من همخونی داشت و گویی این فایل برای حال من و برای اینکه تصمیم رو قطعی کنم که کارم رو به خدا بسپارم ضبط شده بود و چه مشاوره ای زیباتر از این کلامهای توحیدی شما استاد آیا واقعا میشه قیمتی برای ابن حرفهای توحیدی و آرام بخش و مصمم کننده تعیین کرد؟؟؟ هرگز…
استاد جان ؛؛ استوار و محکم با پا گذاشتن جای قدمهای شما روز به روز خدایی رو دارم میشناسم که گویی جز حمایت و اربابی کردن در قبال بندگی من انتظار دیگه نمیخوام ازش داشته باشم و چه معامله دو سر سودی…
با سپاس از شما که کلمه به کلمه حرفاتون عطر توحید و یگانه پرستی رو در فضای روح و قلب و دنیای ما پراکنده میکنه….
روز سوم
امروز ۲۲ خردادماه ۱۴۰۱
همیشه تمام مسیرهایی که ناتمام گذاشتم به خاطر همین نداشتن تعهد در مسیر بوده
اینکه حاشیه ها به راحتی من رو از مسیر دور می کنند
این چند وقت فاصله زیادی افتاد تا روز سوم رو ببینم و بنویسم
این روزها دارم تلاش میکنم بتونم احساسم رو از درون کنترل کنم
واقعا اراده و تعهد قوی می خواد، همیشه استاد عباسمنش عزیز رو ستایش میکنم بابت تعهد و عمل به دانسته هاش واقعا حیرت انگیزه💪🏻
احساس میکنم به نقطه پرتاب زندگیم رسیدم
تمام احساس ضعف هام به طرز عجیبی دارند بروز داده میشن
درد جسمیو روحی زیادی رو دارم تحمل می کنم
ولی این درد رو دوست دارم
احساس میکنم دارم با خود واقعیم روبرو میشم
و در مرحله ای هستم که باید بپذیرم خود واقعیم رو در آغوش بگیرم
و رشدش بدم
توکل و تعهد به دانسته هامون سوخت اصلی رسیدن به خواسته هامون
❤️❤️❤️💪🏻
⚛️به نام خدای مهربان و هادی و حامی⚛️
یه چیزی یادم اومد بعد شنیدن این فایل ، اونم اینه که من دو سال پیش که به قصد مهاجرت اومدم به جایی که الآن هستم ، تصمیمم این بود که دیگه هیچوقت برنمیگردم و یه جورایی پس ذهنم یه فکری همش بود که من باید پیش خونوادم باشم و حمایتشون کنم و کارهاشونو انجام بدم و …
بعد یه مدت فک کنم من هدایت شدم به یکی از فایل های مصاحبه که مفهوم حرفای استاد این بود که ما باید تو مسیر اهدافمون حرکت کنیم و اگه خونوادمون به تضادی میخورن ، اون تضاد بهشون کمک میکنه.
خلاصه که من یه جورایی احساس بد رو از خودم دور کردم و اتفاقی که افتاد این بود خونوادم بعد یه مدت کوتاهی از شهر خودمون هدایت شدن به جایی که خیلی براشون راحت تره و همه چی براشون در دسترس تر بود.
و دستان خدا اومدند و کمک کردن به این که اینا به راحتی کوچ کنند و برن تو محل زندگی جدیدشون که هم پدرم ، هم مادرم و هم برادرم همگی از هر لحاظی راحت تر باشن.
من واقعا اون موقع نمیدونستم چه اتفاقی میوفته ولی الان که این فایلو دوباره دیدم ، تو ذهنم کلی اتفاق مرور شد و به این نتیجه رسیدم که همون خدایی که مردمو دور هاجر و اسماعیل جمع کرد ، همون خدا هم کل کارای خونوادمو که من مجبور بدم انجام بدم رو با دستای دیگش انجام داد و میده.
الان واقعا یه جوری شده اگه نیاز باشه که یه کاری انجام بشه ، دستان خداوند به جای من اون کارو برای خونوادم میکنن و من دیگه خیالم راحته و سپاسگذار خداوندم.
و من اگه لازم باشه فقط مبلغی رو برای کسایی که اون کار هارو انجام دادن واریز میکنم.
واقعا تا حالا به این قضایا از این زاویه نگاه نکرده بودم ، که چقدر من واقعا آسوده خاطرم از اینکه خداوند حامی و پشتیبان خونوادمه و من اصلا نمیخواد خودمو درگیر کارایی بکنم که منو از اهدافم دور میکنه.(البته که من کسی نیستم که بتونم به کسی کمک کنم مگر اینکه خودشون بخوان و در این صورت خدا با دستان دیگش هم میتونه این کارو انجام بده)
🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃
تسلیم بودن یعنی اینکه بزاریم جریان مارو با خودش ببره.
شاید جایی که داره مارو میبره از راه به ظاهر خطرناکی رد بشه ولی قطعا اگه باور ها درست باشه مسیر و مقصد زیبایی داره.
خیلی وقتا اتفاق هایی برام افتاده که ظاهرش خیلی دردناک بوده ، ولی به خدا از دل همون اتفاق ها یه معجزاتی رخ داده که فقط میتونستم بگم خدایا شکرت.
من همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم تو دل یه تضادی هستم که دوستم فقط از دیدن این وضعیت به شدت بهم ریخت و از خونه رفت بیرون ، ولی من فقط دارم سعی میکنم خونسرد باشم و به یاد بیارم که چه جاهایی اوضاع به ظاهر بد شده و همون اوضاع بد یه سکوی پرتاب بوده برام و منو به مدار های بالاتر هدایت کرده.
اگه واقعا دارم رو باورام کار میکنم ، اگه واقعا به خدا و واکنشش به فرکانس هام ایمان دارم ، پس این همون لحظه ایه که من باید ایمانمو نشون بدم و احساسم رو خوب نگه دارم دیگه.
اگه خیالم ناراحته ، یعنی ایمان ندارم ، این شرایط الان من یه پیش نیازه برای هم مدار شدن با یه سری از خواسته هام ، پس اصلا جای نگرانی نیس ، من فقط باید احساسمو خوب تر کنم.
پ.ن : بعد نوشتن این قسمت پایانی کامنت ، چه احساس خوبی بهم دست داد 🤗
🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐
از خدا میخوام کمکمون کنه تا همیشه خونسرد و آروم باشیم.
از خدا میخوام هدایتمون کنه به مسیر های درست و پر از نعمت و ثروت.
از خدا میخوام کمکمون کنه تا ظرفمونو بزرگ تر کنیم.
با سلام به تمام اعضای خانواده صمیمی عباسمنش
خدا رو شکر تو این مسیر هستم و از استاد عباسمنش و مریم خانم عزیز کمال تشکر رو دارم
من با عشق روی باورهام کار میکنم و اینقدر یه باور رو تکرار میکنم تا برام جا بیفته
باور لیاقت که من ارزشمندم و من لایقم و لایق بهترین ها هستم .با خوندن کامنت یکی از دوستان و افکاری که به سمتم اومد در مورد شیطان به این نتیجه رسیدم که شیطان هم یه فرشته بوده که هزاران سال خدا رو پرستش کرده و آفریده خداست اما در مقابل انسان سجده نکرد و تکبر کرد و به فرمان خدا گوش نداد خدا به اون فرصت داد و خدا به ما انسانها هم اختیار داده که از فرمان خدا پیروی یا سرپیچی کنیم هر چی تسلیم تر مقربتر . حضرت ابراهیم خلیل الله هست چون کاملا تسلیم بود حتی حاضر شد سر بچه خودش رو به فرمان الهی ببره حالا خدا این اختیار رو به ما انسانها داده از هدایتش پیروی کنیم یا گوش ندیم. خداوند قدرتمنده خداوند قادره خداوندی که آسمان ها و زمین رو در شش روز با این عظمت و بزرگی و پیچیدگی خلق کرده و تمام موجودات زنده عالم رو داره هر لحظه هدایت میکنه از یه کرم خاکی و یه ماهی در اعماق هزاران کیلومتری دریا تا یه پرنده در آسمانها رو همه رو هدایت میکنه پس ما انسانها هم میتونیم از این هدایت الهی استفاده کنیم حالا یه خدای درون داریم و قلبی که محل دریافت الهامات و هدایت هست در مقابل یه شیطان که در ذهن نجوا میکنه . داشتم فکر میکردم در گذشته چه افکار پوچ و مسخرهای ذهنم رو مشغول میکرد ،چه چیزهایی مسخرهای تو ذهنم مثل فیلم سینمایی نمایش داده میشد و من رو مشغول میکرد واقعا انگار یه دیوانه و نادون تو ذهنم گذاشته بودن فقط مسخره بازی کنه و منو مشغول کنه و گمراهم کنه و منو الکی بترسونه شیطانی که خیلی خیلی ضعیف هست و در مقابل من که اشرف مخلوقاتم و آفریده خدا هستم و فرشتگان بهم سجده کردن واقعا قدرتی نداره .من همیشه به خدا پناه میبرم در خوندن قرآن در خوندن نماز همش از خدا کمک میخوام لحظه به لحظه هدایتم کنه و فقط روی خدا حساب میکنم برای غلبه بر این موجود
ضعیف و رانده شده. شیطان دشمن قسم خورده تمام انسانهاست و خدایی که در مقابل قسم خورده به خیلی چیزها در قرآن و وعده آمرزش و قول مغفرت داده .خدایی که به شب و روز ،به ستارگان ،به زیتون و انجیر و غیره قسم خورده و رزق ما رو بعهده گرفته
تازه دارم میفهمم اون همه ترس و استرسی که داشتم همش الکی و بیهوده بوده همش از جانب شیطان بوده برای دور کردن من از خود واقعیم برای دور کردنم از خدای درونم از خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره خدایی که از روح خودش در من دمیده خدایی که منو در بر گرفته وظیفه من چیه؟ اینکه اروم باشم اینکه برم تو دل ترسها و به خودم ثابت کنم که هیچی توش نیست اینکه توکل کنم و شجاع باشم و هدایت بخوام. من رفتن تو دل ترسها رو با عمل و تمرین انجام دادم. خدا رو شکر سوار تله سیژ شدم و ترس از ارتفاع ندارم ، ترس از هواپیما ندارم برعکس از اون بالا خیلی هیجان داره و چقدر دنیا قشنگه و چقدر همه چی کوچیک میشه یه دید الهی از بالا. رفتن تو دل تاریکی تو یه پارک خلوت جایی که کسی نبود با اینکه میترسیدم ولی رفتم تو دل ترسهام و هیچی نشد، ترس خیلی بزرگ رهایی از یه زندگی مشترک که یه جهنم واقعی بود و ترس از قاضی و ترس از زندان و تهدیدهای وکیل اخرش چی شد رها شدم راحت شدم به تمام معنا ازاد شدم و دوباره ازدواج کردم و زندگیم بهشت شد. همه اون ترسها الکی و بیهوده بود . ترس از دیدن یه مرده که من با شجاعت ملافه جسد پدربزرگم رو کنار زدم و جسد رو چک کردم که بعد سردخونه و غسال خونه قبل از دفن خودش باشه کاری که نوه های دیگه پدربزرگم جرات انجامش رو نداشتن، ترس از پارس یه سگ یا ترس از سوسک و موش که خیلیا دارن ولی من وقتی میرم تو دل ترسهام و یه سگ بهم نزدیک میشه اینقدر ارومم که باهام رفیق میشه و کاری بهم نداره و آخرین کار بزرگی که انجام دادم آگهی تبلیغاتی خودم بود تو پارک با یه نفر غریبه اجرا کردم و کمی قبلش ترسیده بودم ولی نه پاهام لرزید نه صدام لرزید نه بیخیال شدم اینقدر تو ذهنم چرخید و تجسم کردم و صدای استاد رو گوش کردم تا جسارت انجامش رو پیدا کردم و انجام دادم و بعدش باز هم شجاعت بیشتر و احساس ارزشمندی بالاتر که به خودم ثابت کنم من میتوانم . صدای جیغ ها و ناله های شیطان رو میشنوم که به خاک افتاده و داره له میشه و مجبوره جلوم سجده کنه و بگه نمیتونم دیگه بترسونمت نمیتونه دیگه بهم مسلط باشه چون من آگاه بر افکارم شدم و من متصل به خدا هستم
سلام
امروز روز پنج شنبه است و من طبق تعهدی که داده ام
اگاهانه افکارم را کنترل میکنم و به کسی و چیزی فکر نمیکنم
جملاتی که فکر میکنم خوب هست را تکرار میکنم
کارهایم را انجام میدهم و از خداوند میخواهم
و امیدوارانه و مشتاقانه بیشتر به اتفاقات نگاه میکنم
دوروز است این فایل را گوش میدهم ومیخواهم آنچه باید بیاموزم و دیدگاه ها را میخونم
این یک هفته پراز اتفاقات عالی بود
من اتفاقات خوب زیاد جذب کردم ولی این هفته چیز دیگری بود
تعهد دادم برای درآمد و اومدم روز شمار رو گوش میدهم
گفتم خدایا من توان مالی رو دارم و کارم رو انجام میدهم تو از آنجا که گمان نمیکنم پرداخت کن
اولین دریافتی من بدون اینکه بخواهم بود
سفارش خرید و گرفتن پورسانت دومین درآمدم
درآمد از خیاطی و پرداخت ۲مورد به موقع
سومین بود
انجام کاری توسط عزیزی بدون اصرار چهارمین
خبر خوب از عزیزی دیگر که شاد شدم پنج مین
و دعوت به باغ اون هم شب ماندن ششمین خبر بود که دیشب دادن من خیلی باغ و شب در طبیعت خوابیدن را دوست دارم و همسرم بدون کمترین مقاومتی خودش موافقت کرد
نمیدونی وقتی با درآمد خودم ۳تعهد مالی ام را دادم برای تعهدات بزرگتر ایمان ام قوی تر شد
وقتی کامنت تلگرام کانال عباس منش از تجربه دوستمون و جذبهای مالی گفت
وقتی از کامنت دوست (کبری)در این فایل از جذب مالیش گفت
و همگی یک دلیل داشت انجام کارها و توکل و تنها امیدو پناه دیدن خداوند تنها منبع رزق و روزی و خزانه دار بزرگ یاری گرفتن نتیجه شد این
ایمان م را چندین برابر کرد
و نتیجه گرفتم آنچه عباس منش میگوید را واقعا با گوش جان گوش دهیم
وقتی به این راحتی تونستم از افکار محدود کننده خودم که مانع جذب شده فقط خودم را مقصر دانستم و بس و تلاش کنم تا بدست بیارم و افکارم را در بهتر کنترل کنم
واقعا و فقط یک چیز افکارت رو اگاهانه کنترل کن
به دیگران و رفتارشان فکر نکن به خودت گاری میبندی
و توکل کن و باور کن
خدایا شکرت به خوبی به زیبایی به بهترین شکل در کنارم هستی
امروزمینویسم و میدانم تا پایان روز شمار اتفاقات زیباتری می افتد و من درآمد و پرداختهای عالی تری خواهم داشت
استاد از شما ممنون و سپاسگزارم
بابت تمام فایلهای رایگان و محصولات
مریم جان از شما بابت این دسته بندی و این چیدمان زیبای سایت
مطالب عالی بینهایت سپاسگزارم
از دوستان بزرگوار به خاطر کامنتهای و رد پا ها سپاسگزارم
براتون ثروت برکت شادی و عشق از خداوند منان خواستارم
شاد و موفق و ثروتمند باشید
چقدررررررر بی نظیر بود این فایل استاد
روز سوممو ساختین اصا
خیلی جالبه من اصا تاحالا راجب حضرت ابراهیم فکر نکرده بودم
حرفای شما منو برد تو فکر
واقعا مصداق بارز ایمان خالص داشتن ب خداوند هستند
اینکه ب این حجم از ایمان برسه ی نفر اونم تو اون زمان بنظرتون ناشی از چیه
چ تمرینایی انجام داده
چ طوری ب این باورا رسیده
ایمان ابراهیمی شد واسه من ی الگو خیلی پررنگ تااخر عمر
ممنونم استاد بخاطر اگاهی هایی ک بهمون میدین
سلام
روزشماره زندگی من قسمت ۳
واقعا در این ویدیو به دو محبث خیلی مهم اشاره شد “ایمان” و “تسلیم بودن”
اونجایی که پشت هم بد میاری و هی فرکانس هات قاطی پاتی شده یهو میگی خدایا من تسلیمم. اون همونه دقیقا . وقتی تسلیم باشی تو هرشرایطی دووم میاری اصلا خود تسلیم بودن باعث منعطف بودن میشه و با قوانین همسو میشی اینجوری نیست که بگی هر بلایی سرم میاد. نه اینجوریه که درخواست میکنی فرکانس های خوب میفرستی و در نهایت اون چیز اتفاق میوفته اگر نیوفتاد میگی من تسلیم تصمیم پرودگارم . ایمان هم که تکلیفش مشخصه . وقتی میری تو دل ترس هات، میخوای تولید کننده بشی، میخوای استخدام بشی، میخوای صادرات کنی یا هرچیزی… اونجاس که ایمان لازمه کارت میشه و به هرچیزی که میخوای میرسی
خدا جون ممنونم بخدا قوانینت
ممنونم بخاطر آفرینش
ممنونم بخاطر هرچیزی که آفریدی که تورو به یادم میاره❤️
به نام الله مهربان
روزشمار تحول زندگی من.
نامابراهیم را که میشونم توحید و تسلیم بودن در ذهنم تجلی پیدا میکند
تسلیم بودن در برابر رب جهانیان دربرابر کسی که صاحب کل نعمت های این جهان و ان جهان هست
تسلیم بودنی که نتیجه اش احساس خوب احساس رهایی است .
ابراهیم که الگو و اسوه است برای همه جهانیان در توحید در تسلیم بودن کسی که توانست به درجه ای از توحید و ایمان برسد که خلیل الله نام یافت چه افتخاری بزرگتر از این ابراهیمی که زن و فرزند خویش را در کویری رها کرد اما ایمان داشت کسی که فرزندش را خواست قربانی کند تا این حد از تسلیم بودن ارزوست ارزوی همه ماست که ابراهیم خداوند باشیم و تسلیم در برابر امر او باشیم
از خداوند درخواست این را دارم که به همه ما انچنان ایمانی بدهد که در برابرش تسلیم باشیم
ارزوی سلامتی ثروت خوشبختی و سعادت در دنیا و اخرت برای همه دوستان عزیزم دارم و از استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز تشکر میکنم
در پناه الله یکتا
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته
و دوستای عزیزم در مسیر روز شمار
برگسوم سفرنامه ام
در مورد حضرت ابراهیم
وقتی اسم حضرت ابراهیم میاد ناخواسته بعدش کلمه تسلیم میاد
که تنها حضرت ابراهیم هست که این کلمه برازنده اوست.
خدا رو شکر میکنم که در این مسیر هستم و چه احساس نابی استاد داشتین وقتی در مورد حضرت ابراهیم صحبت میکردین.
اشک توی چشم های منم جمع شد و چقدر بودن در مسیر حضرت ابراهیم و یکتا پرستی حال آدم رو خوب میکنه.
من چیزی خاصی شاید ندونم از حضرت ابراهیم همون درس های مدرسه و بیشتر هم گفته های استادم تو فایل ها شنیدم و خیلی دوست دارم برم تحقیق کنم و یاد بگیرم پیرو حضرت ابراهیم باشم.
درس هایی که از این فایل گرفتم .
عید قربان بزرگترین عید مسلمانان جهان هست.و این حتما ی دلیل محکم و درست دارد.
و اینکه فهمیدم باید انقد روی خودم کار کنم تا به احساس خوب برسم حتی در شرایط به ظاهر بد
چون احساس خوب یعنی تسلیم بودن
فهمیدم که هر چقدر من تو زندگیم تسلیم باشم و به خدا اعتماد کنم زندگی سرشار از نعمت و خوشبختی رو تجربه خواهم کرد.
چقدر تسلیم بودن زندگی رو برامون راحت میکنه.
و الان فهمیدم و تصمیم گرفتم که سعی کنم از این به بعد روز به روز بیشتر به خدا اعتماد کنم و رها باشم و ایمان داشته باشم که خدا حمایتم میکنه .خدا همه کار برام میکنه فقط من باید ایمان داشته باشم .پا روی ترس هامبذارم و برم جلو .
و میدونم که اینکار ی شبه اتفاق نمییفته ولی کم کم و با تکامل میتونیم مثل حضرت ابراهیم تسلیم امر خداوند باشیم.
تصمیم گرفتم که راه حضرت ابراهیم رو برم کسی که پدر انبیاء بود کسی که دوست خداوند بود کسی که خدا همیشه او رو مثال میزد و به همه پیشنهاد میکرد راه حضرت ابراهیم را بریم تا سعادت مند بشیم.
خدایا شکرت درس های عالی یاد گرفتم
که بتونم با پا روی ترس ها گذاشتن و با ایمان برم جلو
خدا هوا مو داره.
خدایا به همه ما کمک کن تا بتونیم روز به روز تسلیم تر باشیم
استاد عزیزم ممنونم و عاشق او لحظه بودم که در حین صحبت اشکتون اومد
🙏🙏🙏🙏🙏