«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 115

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1592 روز

    سلام دوستان

    استاد من یه چیزه جالبی که خودم ازین ماجرا بهش فکر کردم رو بگم

    اونم اینکه فرزند ابراهیم وقتی این حرف رو از پدرش شنید گف فرمان خدا رو انجام بده انشالله که من رو از صابرین خواهی یافت

    اینجا من دو تا چیز رو ازش گرفتم

    یکی اینکه توحید … کسی نمیتونه با تو کاری کنه بدون اجازه و خواستن تو و تو کاملا تمام جنبه های زندگیت دست خودت هست کسی نمیتونه بهت اسیب بزنه بدون خواست تو

    دو …. خداوند هیچ وقت تکلیفی بیش از توان بندش بهش نمیده

    مورد یک کاملا واضحه

    در ادامه فایل یک و دو سفرنامه هست

    کسی نمیتونه به تو اسیبی بزنه مگر اینکه تو اجازشو بدی

    اینجا هم ما میبینیم که اسماعیل این اجازه رو داد و اگر نمیداد حتما این اتفاق رخ نمیداد چون رضایت اون فرد مهمه

    در مورد دوم

    ربطش این هست که اگر اسماعیل این خواست رو رد میکرد و یا همچین جمله ای نمیگفت که تو فرمان خدا رو انجام بده و یه جورایی توحید پدرش رو بیشتر کرد که این از طرف خداست  واقعا انجام این کار سخت میشد و نمیدونم شاید نمیتونست انجامش بده اگر این جمله ی توحیدی رو نمیگفت اسماعیل…

    یعنی خدا  زبان اسماعیل شد که توحیدش رو بیشتر کنه با این جمله

    و بعد گفتم ببین این انرژی هیچ وقت کاری رو به تو نمیگه انجام بدی که تکاملش رو طی نکرده باشی و برات بزرگ باشه

    و اینجور که نگاه کنی میفهمی تو هم مثل ابراهیم خیلی جاها قربانی کردی خیلی چیزا رو

    ابراهیم پله ی صدم بود رفت پله ی صدویکم

    ما پله ی دو ییم میریم پله سوم

    یعنی اینجور نیست که ابراهیم کاره خیییلی شاخی کرده باشه اصلا هیچ انسانی نمیتونه یه دفعه کار غولی بکنه

    اون کار کاری بود که مدار و تکاملش رو برای نشون دادن اون ایمان گذرونده بود

    و ابراهیم هم مثل خیلی قربانی هایی که من کردم و یه پله بالاتر برداشتم بوده و اینجور نیست که ابراهیم صد تا پله رو بیشتر برداشته بوده بلکه در طی زمان تکاملش رو طی کرده بود و این نشون میده ما هم یکی یکی پله ها رو بریم بالا و بالاتر روزی میرسه که مثل ابراهیم میرسیم به پله ی شماره ی صد و به همون راحتی صد تا ی قبلی این یکی پله رو هم رد میکنیم میریم صد و یک … به راحتیه پله ی دو به سه

    ازدیدگاه تکامل که نگاه کنی همه چیز سادست

    فقط اون وسعتش بیشتره به این معنا نیست که خیلی سخت تره

    یاده حرف استاد توی یکی از قسمت های رویاهایی که رویا نیستند افتادم که استاد گفت اون که یه سوپری کوچیک سر کوچه داره کارش با کسی که مدیر سوپر مارکت های زنجیری کل کشور هست فرقی نداره … هر دوشون به یک اندازه باید کار کنن فقط مدار و وسعتش فرق میکنه نه میزان سختیه کار …

    میخوام بگم ما هم با استمرار داشتن و پشت سر گذاشتم مراحل یکی به یکی دیگه میتونیم به اونجا هم برسیم اما ما فرقمون اینه که خیلی جاها استوپ میکنیم و اون عشقی که ابراهیم به خداوندگار داشت رو نداریم و دیگه نمیریم جلوتر میگیم تا همینجا بسه

    خدایا کمکمون کن که جزو صبرکنندگان و مستمران در راه تو باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    هاجر شکری گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    بنام قادر هدایتگرم

    استادجانم، درود خدا بر شما، و باز درود خدا برشما با حرفهای حقی که زدین و میزنین. بینهایت از خدا و از شما سپاسگزارم که راهی شدین برای دسترسی مستقیم من به هدایت‌های الهی. سپاسگزارم از دوستانی که این سایت را اینگونه طراحی کردند. من عاشق کلید “نشانه امروز من” هستم.

    قبل از ورود به این خانواده، چندباری به پیروی از خانواده، زمانی که در شرایط سخت تصمیم‌گیری بودم، به قرآن استخاره میکردم. اما نتیجه دلخواهی نداشتم و الان میفهمم بعلت تنظیم نبودن فرکانس من بوده. من آن زمان درمدار درک قرآن قرار نداشتم که هدایتم را از قرآن دریافت کنم. من فقط مانند داستان زاغ، به سبک کبک قدم برداشتم، لذا هدایتی از قرآن برام ایجاد نمیشد.

    اما از زمانی که در این خانواده رشد کردم، در هر اتفاقی، به جرات میگم هرررر اتفاقی، هدایت‌های الله را جستجو میکنم. چون به این باور رسیدم که خدا لحظه به لحظه درحال هدایت منه. پس امکان نداره کوچکترین فعل در اطرافم، بدون پیامی برام باشه. من با این دیدگاه، خودم را لایق داشتن هدایت میدونم. بنابراین خودم را موظف میدونم دنبال پیامهای ربم باشم، و نمیدونین، نمیییدونین که چقدر از پیدا کردن پیامهای خدا تو هر اتفاقی که دور و برم میگذره لذت میبرم و غرق در لذت میشم. احساس می‌کنم من یه کودک بسیار بسیار کنجکاو هستم که درحال حل پازلی هستم که روز به روز با افزایش مهارت‌هام، این پازل داره پیچیده‌تر میشه، اما من از پیچیدگیش هم لذت میبرم، چون وقتی حلش میکنم به رضایت و سرخوشی بالاتری میرسم.

    استادجانم، من که ایمان دارم خدا به راه‌های مختلف بامن حرف میزنه، یکی از اون راه‌ها را شما برام فراهم کردی و آن هم نشانه روزم است. تقریبا هر روز، علت ورود من به سایت در اوقاتی است که نیاز دارم با خدا حرف بزنم و وارد نشانه‌ام میشم و عینا همانهایی که نیااااااز داشتم، الله مهربانم به زبان شما یا کامنتهای دوستان نابم بهم میده. بیکران قدردان تک‌تک شما هستم.

    اجازه بدین از حال دیروزم و هدایت به این صفحه بگم‌:

    دیروز عصر در یک برزخ عجیبی گیر کرده بودم. داستان اینه که در جریان شروع یک پروژه هستم. حدودا از 5 ماه پیش استارت زدم و هر لحظه دارم خودم را چک میکنم که آیا قدم به قدمی که بر میدارم، طبق قوانینی که از استادجان یاد گرفتم هست یا نه. روزهای اخیر اتفاقاتی افتاد که خلاف جریان خواسته‌هام بود، مثلا برای مکان پروژه، بلاخره بعد از دوماه جستجو و ارزیابی موقعیت مکانی و اینکه این مکان پتانسیل کار ما را داره یا نه و غیره، ما قول و قرارهایی گذاشته بودیم. اما وقتی رفتیم قرارداد را ببندیم ورق برگشت! مالکین آن ملک که بسیار بسیار نسبت به من مهربان و دوستانه بودند، به طرز عجیبی تغییر رویه نشان دادند.

    اینها رو تعریف کردم که شدت احساس بد آن لحظات و روزهای من را کمی برای خودتون تصویرسازی کنین.

    انصافا من هم بهم ریختم، خیلی هم تلاش کردم با مالکین ارتباط برقرار کنم تا بلکه با صحبت کردن، به جریان قبلی برگردیم. اما باور کنین که انگار یه سد الکتریکی با ولتاژ بالا به دور خودشون گرفته بودند که به هیچ طریقی اجازه نزدیک شدن و حتی تماس تلفنی بهم نمی‌دادند.

    اینجا بود که در یک بزرخ قرار گرفتم:

    جنگ تن به تن ذهن نجواگر هاجر که همییییییشه شمشیر به‌دسته با قلب تسلیم و آرام هاجر که تنها پشتوانه‌ش تکیه به امید الله‌ست.

    خلاصه دیروز آنقدر ذهن نجواگرم حرف زد و شمشیر کشید و غرید (و یک نکته مهم اینه که من هم انصافا داشتم باهر جمله‌ای که می‌گفت تاییدش میکردم و درواقع بیشتر و بیشتر بهش میدون میدادم) ، تا جایی که منو رسوند به آنجا که کلا شروع این پروژه غلطه، مدرکش هم این بود که این اتفافات افتاده (کنسل‌شدن ملک) که تو آگاه بشی که اینکار را اصلا شروع نکنی!!!

    استادجانم، شما قطعا میتونین درک کنین اون لحظه کذایی چه حسی داشتم. انگار یکی با پتک کوبیده بود توسرم، و سرم پر بود از صدای جیک‌جیک و گیجی و منگی.

    آن لحظه خودم را دیدم که مثل یه غریق هستم و توی باتلاقی گیر کردم و دارم فرو میرم. و فقط گفتم خداجونم دستم را بگیر.

    بدون اغراق میگم خدمتتون که همان لحظه ندایی از درونم با اقتدار خاصی به هاجر نجواگر شمشیربدست با صدای بلندی گفت: بسه، ساکت شو، بگیر بخواب و من دراز کشیدم و خوابیدم (ساعت 3عصر).

    بیست دقیقه بعد، وقتی بیدار شدم آرام آرام بودم و بسیار سپاسگزار الله شدم که منو ازآن برزخ خارج کرد و با قدرت بسیار بیشتر، بدون لحظه‌ای درنگ و شک، مجدد جریان پروژه‌ام را در پیش گرفتم:

    من که را غیر از تو دارم؟

    لباس پوشیدم و رفتم سراغ پیداکردن یک ملک جدید!

    استادجانم بعد از این چالش‌ها، وقتی آن ندای قدرتمند تونست تمام اون گردنکشی‌های مغز خشن و عصبانی و نجواگرم را بسادگی ساکت کنه، آن‌چنان قلبم به این تکیه‌گاهی که یافتم، آرام و مطمئن شد که وصف‌ناشدنی است، و همین الان هم اشکم از ذوق جاری شد.

    تا غروب جریاناتی برام رقم خورد که باز طبق باورهایم، تک تک آنها برایم هدایت بودند. آخر شب، قبل از خواب با اشتیاق به سایت مراجعه کردم تا ربم بهم راه نشون بده، که به این فایل هدایت شدم.

    استاد جاااانم، خدای مهربانم با تک‌تک جملات شما مجدد و مجدد و مجدد بهم قوت قلب داد که هاجر عزیزم، من لحظه به لحظه همراهتم و حافظتم و عاشقتم اگر تو تنها بمن تکیه کنی.

    و پس از آن، با ذکر سپاسگزاری لاوصفی بخواب رفتم.

    با اینکه امروز صبح (14اسفند) خیلی کار داشتم، اما یک نیروی محرکه درونی مجابم کرد و این متن نوشته شد و ازتون ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید.

    از خدا میخواهم تمامِ من را در بر بگیره و دعا میکنم شما هم به خدایتان اجازه بدید که تمامِ شما را در بر بگیره.

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1851 روز

    به نام مهربون خدای هدایتگرم

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته ی دوست داشتنی

    و سلام به همه ی دوستان هم قدم و همراهم توی این مسیر .

    امروز سومین روز از روز شمار تحول زندگی منه.

    فایل امروز و کلا فایل های توحید عملی واقعاااا به دلم میچسبه

    و خیلیییی خیلی برام ملموسه.

    من همیشه از استرس و اضطراب شدید اذیت میشدم . خیلی جاها توی زندگیم که شاید برای خیلیا موقعیت های عادی محسوب بشه ، برای من موقعیت استرس زا بوده . همیشه توی محاوراتم توی رفت و آمد هام ، توی مسائل کوچیک و بزرگ ترس و دلشوره داشتم ، اونقدری که حتی پیش میومد که دستام میلرزید ، صدام میلرزید ، تپش قلب میگرفتم و ….. ‌. اینجوری بگم که خیلی وقتا برای شروع خیلی از کار ها از شدت استرس دارو مصرف میکردم .( قرص آرام بخش ، و قرص برای کنترل تپش قلب ام )

    من الان کمتر از یک ماهه که فایل های مربوط به توحید عملی رو میبینم ، و اولین بار هم توی اکسپلور اینستا به یکی از فایل های استاد هدایت شدم (البته خیلی وقته که عضو سایت هستم ولی تا الان توی مدار دریافت این آگاهی نبودم ).

    و واقعا عمیق ترین حس آرامش رو دارم تجربه میکنم این روزا . وقتایی که یادمه و از خدا هدایت میخوام و تسلیم میشم خیلی راحت کارم پیش میره ، بدون استرس بدون تپش قلب . اما وقتایی که یادم نیست دوباره با همون حالت های قبل ام مواجه میشم . و این تفاوت رو کاملا میتونم احساس کنم .

    غیر از این حس آرامش ، اینو میبینم که کار ها خیلی بهتر از چیزی که فکرشو میکنم ، و از راهی که واقعا تصورش رو نمیکنم برام اتفاق میوفته .

    این روزا این رو واقعا فهمیدم که تسلیم بودن و تکیه کردن به قدرت مطلق جهان یعنی اینکه اگه ازش هدایت بخوام زمین و زمان هم بخوان بهم ضربه بزنن ، همون ضربه واسه من عامل خیره . و اینو دیدم توی همین مدت کوتاه .

    این روزا دارم تلاش میکنم توی همه چیز این هدایت رو بخوام و تسلیم باشم . نه فقط چیزای بزرگ ، نه فقط چیزایی که باعث ترس ام میشه. برای همه چی . برای همین تفکر توحیدی ام از خودش هدایت میخوام .

    و استاد اونجایی که گفتین تسلیم شدن یعنی وقتی میترسی با وجود ترس هات حرکت کنی و قدم برداری ، و مطمعن باشی که اگه هدایت خواستی به بهترین شکل هدایت میشی، چقدر این حرف درسته ، چقدر توی همین تجربه ی محدودم از توحید عملی این حرف شما برام قابل لمس بود. وقتی تسلیم میشی همه ی اون ترس از بین میره ، دیگه بعدش همه چیز فقط بر پایه اطمینانه . میدونی قراره تهش واسه تو بهترین اتفاق بیوفته پس میری جلو . میدونی خدا اون تصویر بزرگ رو داره میبینه ، و تو اون مقیاس کوچیک رو .

    من واسه خودم مثال این برنامه های مسیریاب رو میزنم ، یه جاهایی میگم این مسیری که خودم فک میکنم خیلی نزدیک تره ، میرم میبینم چه ترافیکی ، اگه به مسیر یاب اعتماد کرده بودم مسیر دورتر با ترافیک کمتر رو میرفتم و زودتر هم به مقصدم می‌رسیدم. یه جاهایی همون مسیر هایی که هر آدم کاربلدی میگه بهترین مسیره ، توش تصادف شده یا بسته است . یه وقتایی یه مسیر هایی هست ، یه کوچه پس کوچه هایی ، که من حتی روحمم خبر نداشته که یه مسیر اینقدر سر راست وجود داره . واسه همین اعتماد کردن بهش ، با اطمینان به هدایتش قدم برداشتن ، بهترین کار و بهترین لطفیه که هر آدمی میتونه در حق خودش بکنه .

    خدا جونم ازت ممنونم که این مسیر رو بهم نشون دادی و هدایتم کردی بهش .

    خدا جونم هممون رو به استمرار توی این مسیر هدایت کن .

    بهترینم ، منو به مسیری هدایت کن که هر لحظه قدرت و زیبایی و عشقت رو ببینم ، به مسیری که فقط از تو بخوام .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    میترا گماسایی گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    سلام سومین روز سفرنامه

    استاد نمیدونم چرا مطالب این 3 قسمت برای سنگین بود

    و شاید 1 درصد مطالب رو فهمیده باشم البته یادمه تو ی فایل گفتید همین یک درصدو عمل کن مدارت بالاتر بره درکت بیشتر میشه

    چشم استاد

    این کامنت صرفا یک ردپاس از شرایط امروزم

    اینجا مینوسیم چون که نه گم میشه نه پاک میشه تا ابد هست

    استاد من شرایط مالی امروزم ب لطف رب تلاش خودم و اموزه های شما از حدود 60 میلیون بدهی رسیده ب 5/6میلیون الهی صدهزااااارمرتبه شکر ماهی 13 میلیون شده درامدم

    از وقتی ک با شما اشنا شدم استاد بدون اینک بفهمم حتی سرما خوردگی یک ساعته نداشتم تو دوران کرونا ی بارم من مبتلا نشدم فقط الان گاهی سردرد دارم

    عزت نفس و خودارزشیم خیلی پایینه البته هیچ وقتم روش کار نکردم ولی توانایی ابراز وجودم در هر جمعی بسیار بالاس اونم از شنا یاد گرفتم کسی از من برتر نیست

    تو رابطه ای هستم ک اون شخص بسیار بسیار بسیاااار عالیه استاد فقط 2 تا ویژگی داره ک من دوس ندارم و متاسفانه من تمرکز کردم روی اون 98 تا خوبیش رو نمیبینم

    این ردپا و اثر

    برداشتم از 3 تا فایل این بود که میترا به هیچ وجه ب تو ربطی نداره دلت برای کسی نسوزه مثلا من یه نیروی کار دارم دلم میسوخت هر روز بره بیاد تو سرما گرما واسه یک ساعت و همه مشتری ها رو جم میکردم واسه یک روز امروز سر ی اختلاف حساب بسیار بی ارزش ک بعد یک سال اتفاق افتاد معترض شد من فهمیدم دل نباید بسوزونم و به خودم فکر کنم اون اگر تو شرایطیه ک هرروز ی کوله سنگین بندازه رو دوشش و در روز 5 جا بره من ربطی نداره باورهاشو تغییر بده شرایط کاریش اسون شه من مسئولش نیستم این یک درس بود

    درس دوم از جلسه ی دوم این که تمام چیزهایی ک امروز تو زندگیمه به خاطر باورهامه الکی احساس قربانی شدن نکنم یاعلی بگم و شرایطمو تغییر بدم مثل همین 6 ماه گذشته ک یک سالن شکست خورده رو بالا بردم و بدهی هامم پرداخت کردم چون واقعا تمرکز کردم رو ثروت و استاد عمده اش تو این 2 ماه بود

    درس سوم توحید و توکل و رهایی. استاد ی مورد بود من تو تماااااام روابطم برام تکرار میشد فقط 2 هفته تمرکز کردم روش و اوکی شد و همیشه بعد نوشتن الگوها این جمله رو مینوشتم ک همون خدایی ک کهکشان ها و این جهان رو با این عظمت و شکوه مدیریت میکنه رابطه ی منم درست میکنه و کرد. و یا سر پرداخت همین بدهی ها ی بار کم داشتم پول به خدا گفتم خدایا من جز تو کسی رو ندارم ازش پول بگیرم تنها گزینه ی من تویی خدایا برسون و استاد تو 4 روز اون پول جور شداااا .نتیجه میشه این ک من باورهامو درست کنم تلاش کنم بقیه اش رو بسپازم ب خدا خودش اوکی میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علی عربخانی گفته:
    مدت عضویت: 1271 روز

    سلام به همه دوستای عزیزو استاد عباش منش و خانم شایسته عزیز

    من به خودم تعهد دادم که حد اقل روزی یه فایل از روز شمار تحول زندگی من رو ببینم دیروز ندیدم بجاش امروز دو تا فایل رو با هم گوش دادم تو فایل قبلی است در مورد ظلم به خود و از طلب مغفرت از غیر خدا صحبت کردن و من از خیلی سال پیش اصلا اعتقادی به این که یکی دیگه بخاد برای من دعا کنه که خاسته من اجابت بشه نداشتم ولی در مورد چشم زخم و اینجور مسائل بخاطر خرافاتی بودن مردم و شنیدن زیاد از دور و اطرافیان میترسیدم از این که کسی بتونه تاثیری تو زندگی من بذاره ولی خب الان به لطف خدا و آموزش های استاد خیلی بهتر شدم خدارو شکر

    اما در مورد حضرت ابراهیم که توی روز سوم استاد در موردش صحبت کردن من اگر بخام خودم رو مقایسه بکنم من خیییییلی ضعف دارم تو این مورد خیلی ترس ها دارم به قول استاد توی همین لحضاته که آدم با ایمان از آدم ترسو و بی ایمان شناخته میشه من توی یکی از پستام نوشتم که من از خداوند هدایتی رو خاستم و خدا خییلی واضح من رو هدایت کرد ولی من واقعا ترس دارم از انجامش خییلی ام ترس دارم هربار به خودم میگم اینبار دیگه انجامش میدم ولی تا موقه عمل میرسه جا میزنم از خود خدا میخام که ایمانم رو نسبت به خودش بالا ببره تا بتونم انجامش بدم

    در مورد حضرت ابراهیم ایشون بایدم الگو باشه کسی که بت میشکنه زن بچه ی خودشو تو بیابون رها میکنه به راحتی از پدر خودش میگذره از همه مهتر پسر خودش قربانی میکنه فقط با دیدن یه خاب اینه تفاوت کسایی که ایمان دارن به غیب به چیزی که نمیبینن ایمان دارن خدایا کمکم کن که بتونم یه درصد مثه ابراهیم باشم خدایا کمک کن از ترسهام بگذرم این حرفا رو برای خودم میزنم تا اینکه بتونم از ترس هام بگذرم و ایمان بیارم به غیب

    ممنون از همه دوستان و استاد عباس منش که همچین فضایی رو درست کرده تا بتونیم یه رد پایی از خودمون بذاریم تا ببینیم از کجا اومدیم الان کجاییم

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1677 روز

    ب نام الله مهربان و هدایتگر ب سمت زیبایی شادی سلامتی ثروت و حال خوب

    سلام ب استاد عزیز در این بهشت زیبا

    و اعتماد ب پیام رب

    پیرو آیین ابراهیم باشید که اون موحد بود و مشرک نبود و از تمام امتحانات سربلند در اومده

    بچه رو در بیابان ول کنی و بسپاری ب خداوند واقعن چه ایمانی میخاد و خداوند چقد بزرگ قدرتمند در بیابان صحراب بی اب علف هم میتونه همه جارو بهشت کنه و زن بچه ابراهیم نگه داره

    عشق ب فرزند واقعن لذت بخش ترین عشق جهان و دیدن فرزند چقد حس بی نظیری و حالا عشق خداوند ب خالق خود چن ده هزار برابر که این همه قدرت ب ماه داده و باید بتونیم ازشون استفاده کنی

    چه باوری چ ایمانی داشته ابراهیم و تسلیم صد در صدی در مقابل خداوند

    خداوند کمک کنه بهتر بتونم باورش کنم

    =ایمان داشته باشیم و تسلیم باشیم که همیشه خداوند هست و داره مارو هدایت میکنه

    =ایمان داشته باشیم خداوند مارو هدایت میکنه و با ایمان به خداوند حرکت کنیم

    سپاسگذارم برای این سخنان زیبا و این فایل زیبا

    آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب هدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    بنیامین محمدخانی گفته:
    مدت عضویت: 899 روز

    با سلام به استاد عزیز

    یه اتفاقی برام پیش امد حدود دو ماه پیش که دوست دارم خدمتتون بگم .من در استانبول زندگی می کنم و تازه کارمو ازدست داده بودم. یه فکری به ذهنم رسید. دیدم من می تونم کارمو به صورت آنلاین انجام بدم و درآمد دلاری داشته باشم. ولی باورام جای کار داشت. خلاصه برای اینکه باورم قوی بشه داستان به آتش افتادن حضرت ابراهیمو مرور می کردم. و همش تصور می کردم منو دارن میندازن تو آتش. به خودم می گفتم اون لحظه می تونستی توکل کنی؟؟؟؟ خدایی که آتشو سرد کرد و قواننین فیزیکی نقض شد برای من می تونه کاری رو که می خوام جور کنه.به خدا می گفتم توکل به تو و روزها میگذشت تا اینکه تمام پولام تموم شد و انگار ایمان من هم تموم شد .از خدا گله می کردم کفر می گفتم . می گفتم تو خیلی بی معرفتی تو دروغی و… خلاصه واقعا ترسیده بودم تا اینکه یواش یواش شروع کردم تو سایت استاد چرخیدن و فایل نامه ی امام علی به امام حسنو دیدم. اونجا می گفت وقتی خدا دیر می کنه می خواد بهترشو بده.و این طور هم شد کاری عالی باشرایطی عالی دارم با درآمد دلاری . چیزی که می خوام بگم اینه خدا اصلا بی معرفت نیست و جواب توکل کننده رو میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    غزل قالجوقی گفته:
    مدت عضویت: 1833 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ️

    خیلی خوشحالم که به تازگی سری فایل های روز شمار تحول زندگی من رو شروع کردم ، و دقیقا از دو روز پیش طبق نشانه ای که از خدای مهربان خواستم ، هدایت شدم به اینکه باید خیلی بیشتر و متمرکز تر روی خودم کار کنم بنابراین تصمیم گرفتم تا هر روز به سایت بیام و فایل گوش بدم و البته در کنارش کامنت هم بنویسم . به خاطر همین هدایت شدم به سری فایل های روز شمار تحول زندگی من ، و دارم متعهدانه روی فایل ها کار میکنم .

    این فایل رو من قبلا هم گوش داده بودم اما بعد از حدود یک سال وقتی دوباره گوشش دادم متوجه شدم چقدر نکته و چیزی داشته که الان دارم متوجه میشم و قبلا نفهمیده بودم ( که این اشاره به فرکانسی بودن فایل ها داره و در هر مقطع زمانی ای آگاهی های جدیدتری متوجه میشیم ).

    قصد دارم آگاهی هایی که درک کردم رو این زیر لیست کنم:

    1- یکی از بهترین شخصیت های قرآنی برای درک مفهوم « تسلیم رب بودن » حضرت ابراهیم هستن و یکی از باور های اساسی این شخصیت این بوده که خداوند حمایت و هدایتش می‌کنه ‌‌‌.

    2- تسلیم بودن یعنی اینکه من خودم رو رها میکنم و میسپارم دست خداوند و ایمان دارم که خدا از من حمایت میکنه و منو به مسیر درستش هدایت میکنه .

    3- موضوع بعدی اینه که تفاوت آدم ها در ترس هاشون هست یعنی اینکه هر انسانی طبق میزان ایمانی که داره اقدام میکنه ، یه سری ها هستن که انقدر ترس هاشون بر ایمان و توکل شون قدرت پیدا کرده که سعی میکنن در محدوده امن خودشون بمونن و اقدامات خاصی انجام ندن چون می‌ترسن از اینکه اگر حرکت کنن همون مقدار نعمت کمی هم که دارن از دست بدن . اما دسته دوم همون معدود کسانی هستن که انقدری ایمان و توکل دارن که با قدرت وارد ترس هاشون میشن و میگن قطعا خدای مهربان من رو هدایت میکنه و کارم رو زمین نمی‌مونه ( من حرکت میکنم و خداوند به من برکت میده) و ایمان دارن به اینکه خدا انققققدر دستان زیادی داره که به طرقی که ما اصلا فکر نمیکنیم به سمت خواسته مون هدایت میشیم. و در نهایت خداوند به بنده های شجاع و با ایمانش پاسخ میده و خواسته شون رو برآورده میکنه .

    به عنوان یک تجربه ارزشمند بعد از درک همین موضوع ، خودم زمانی که شروع کردم برای یکی از بزرگترین آرزوهام قدم برداشتم و توکل کردم و تصمیمات بسیار شجاعانه ای گرفتم واقعا به طرزهای عجیبی مسیر برام هموار شد ، اولش اینطوری بود که انگار من اول یک تونل بسیار تاریک ایستاده بودم که اصلا بقیه مسیر برام واضح نبود و نمیدونستم که چه اتفاقاتی قراره بیوفته اما به فانوس قلبم که همون خداوند بود اعتماد کردم و قدم های اولیه رو برداشتم و بعد دیدم که چطوری قدم های بعدی به طور تکاملی و لذت بخش برام واضح شدن. و واقعا با تمام وجودم این بیت شعر رو درک کردم که

    « گر مردرهی میان خـون بــایــــد رفت

    از پــای فتــاده ســرنـگون بایـد رفت

    تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس

    خـود راه بگویدت که چـون باید رفت »

    4 – نشانه تسلیم بودن و ایمان داشتن ، احساس خوبه چون تو کارت رو به بزرگترین قدرت جهان یعنی خداوند سپردی و توکل کردی بهش و قطعا اون هم بنده هاش رو ناامید نمیکنه و کاری میکنه براش که نه تنها به فراتر از اون خواستش برسه بلکه میزان توکلش بیشتر و بیشتر بشه .

    استاد شما در فایل قبلی روز شمار تحول زندگی ، گفتین که برید سراغ آیه های قرآن و اونا رو تحلیل کنید با دانش خودتون و ببینید که چقدر مفاهیم فرکانسی به وضوح در اون اومده و من هم تصمیم گرفتم که بعد از شنیدن این فایل این جلسه ، برم سراغ قرآن و سوره ابراهیم رو بخونم ( با وجود اینکه مقاومت داشتم و نجواها میگفتن که قرآن که کار تو نیست و نمیتونی مفاهیمش رو درک کنی اما بعدش یاد این موضوع افتادم که اتفاقا در قرآن هم بهش اشاره شده که این کتاب مختص گروه خاصی نیست بلکه هر ادمی با سطح خودش و فرکانسی که داره میتونه اونو درک کنه ) . بعد از خوندنش چندین جمله توجهم رو جلب کرد که میخوام اینجا بنویسم :

    اگر سپاسگزاری کنید قطعا نعمت خود را بر شما می افزایم و اگر ناسپاسی کنید بی تردید عذابم سخت است »» چقدر قشنگ اشاره به قانون توجه و فرکانس داره که به هررر چیزی توجه کنیم از اون رو بیشتر در زندگیمون مشاهده میکنیم.

    باید مومنان فقط بر خدا توکل کنند »» اشاره به تسلیم محض خدا بودن و توکل خالصانه بر او

    مارا چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم در حالیکه ما را به راه های سعادتمان هدایت کرد

    یقیناً خدا حسابرسی سریع است »» به نظرم این تیکه از ترجمه اشاره به سریع الاجابه بودن خداوند داره که یعنی ما هر فرکانسی که میفرستیم بهش سریعا پاسخ داده میشه و این فرکانس نمیره گم بشه .

    …..

    این فایل خیلی مفاهیم زیبایی رو اشاره کرد و احساس میکنم که با نوشتن این کامنت بیشتر این آگهی ها برام جا افتادن و خیلی خوشحالم و سپاسگزار بابت اینکه میتونم در معرض این آگاهی ها قرار بگیرم و هر روز روی رشد خودم متمرکز بمونم . استاد عزیزم از شما هم متشکرم بابت صحبت های سازنده تون .

    در پناه خدای یکتا باشین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ریحانه رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و دوستان عزیزم

    ردپای روز سوم

    استاد من دوره های خودشناسی از استاد وخانم روانشناسی که انصافا در کارشون عالی هستند چند سالی هست شروع کردم و با دوره های ایشون در من تغییرات شخصیتی خوبی شکل گرفته ، اینکه خودم رو از قبل دوست داشته باشم و به خودم احترام بزارم و از زن بودنم لذت ببرم و هر آن چه که هستم را بپذیرم و وجود خودم رو غنا ببخشم .

    حال آشنایی من با سایت شما :

    یک سری سوالاتی در ذهنم به وجود اومد و از آن جایی که ایمان داشتم که هر موقع شاگرد آماده باشه ، استاد از راه میرسه و جهان من رو به این سایت هدایت کرد و بهترین جواب رو من از شما دریافت کردم و سپاسگزارم از شما .و بعد من عضو سایت شدم . با دیدن سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور آمریکا که واقعا عالی بود و همچنین کامنت های بچه ها که اصلا من هیچ جا از این نوع جنس کامنت ها رو ندیده بودم .

    و بعد یک فایلی رو از شما استاد خوبم دیدم که گفتید فقط 6 ماه با من باشید و این فایل ها رو وحی منزل بدونید و تمرکز کنید به این فایل ها و هیچ چیز دیگه ایی رو دنبال نکنید ، ذهنم رو درگیر کرد

    چون از اون طرف ذهن استدلالی به من میگفت تو که این همه هزینه کردی و دوره های اون خانم رو تهیه کردی ، نمیشه این کار رو نکن اما قلبم این سایت رو میخواست و این نوع فایل ها رو

    تا اینکه چند روز پیش این تصمیم گرفتم و تسلیم حرف قلبم شدم که کلا دوره های اون خانم روانشناس رو فعلا کنار بگزارم و بیام تمرکز در سایت شما و با فایل های دانلودی شما شروع کنم . با اینکه هیچ دوره ایی از شما ندارم اما احساس خیلی خوب و عالی دارم . چون واقعا فایل های دانلودی شما بینظیر هستند و از طرفی چون من با آموزش های خودشناسی آشنا هستم و قانون ها رو تا حدودی میدونم، خیلی بهتر مطالب شما درک میکنم .

    یک چیزی که دیروز متوجه شدم استاد ،شما با آیات قرآن منطق ها رو میارید و ذهنم این گونه منطق رو میپذیره چون من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و متوجه شدم بهترین منطق برای ذهنم، قرآن هست .

    و استاد عزیزم این تسلیم شدن رو الان خیلی دوستش دارم و فقط فقط این سایت رو برای رشد خودم میدونم و این تازه شروع کار من هست و مطمئن هستم ،شرایط زندگی من از هر نظر به بهترین شکل ممکن تغییر خواهد کرد و بالا رفتن مدارم رو احساس میکنم ، الهی بی نهایت شکرت شکرت شکرت

    متشکرم به خاطر آموزش های خوبتون استاد دوست داشتنی من و مریم گلی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    سلام سلام

    امیدوارم که حال همگی خوب باشه

    ابراهیم تسلیم بود

    من که نمیتونم انقده تسلیم باشم که بخوام بچه خودمو قربانی کنم

    ولی میتونم برای کلی چیز دیگه تسلیم باشم

    میتونم تسلیم خدا باشم

    و همه چیو ساده بگیرم

    و به خدا اجازه بدم که خودت منو تو این مسیر هدایت کن

    خودت منو به خواسته هام هدایت کن

    به

    ثروت

    سلامتی

    روابط عالی

    خوشبختی

    ارامش

    ازادی

    عشق

    موفقیت

    مسیر کسانی که به ان ها نعمت دادی هدایت کن

    من به خداوند اجازه میدم که منو هدایت کن

    و دستشو برای هدایت باز میزارم و تسلیم خدا میشم و خودمو به جریان رودخانه هدایت میزارم

    إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ

    همانا که هدایت کردن وظیفه ماست

    لیل 12

    خوده خدا تو قران داره صریح میگه که هدایت وظیفه منه

    وظیفه من علیرضا هم بندگی کردنه

    من بندگی خدا را میکنم و خدا منو هدایت میکنه

    من فقط میام تسلیم خدا میشم و دستشو برای هدایت باز میزارم

    و میام سمت خودمو درست میکنم

    میام شروع میکنم به تغیر شخصیتم

    تغیر باورهام

    و دارم هم انجام میدم

    فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ

    موسی گوسفندانشان را سیراب کرد رو به سایه درختی آورد و گفت: بار الها، من به خیری که تو نازل فرمایی محتاجم.

    بعد از این درخواست بود که موسی شد

    پیامبر موسی شد خوشبخت موسی به همه چی به همه چی به همه چی رسید

    و من به هر خیری که از خدا بهم میرسه فقیرم و من تسلیم ام

    بریم سراغ قدم بعدی هدفم

    همگی در پناه الله یکتا

    اعتماد به رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: