«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1634 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم در این سایت

    روزسوم، روزشمار تحول زندگی من!

    چه اسم پر معنایی، برای این فایلها در نظر گرفته شده،واقعا مناسبشون هست مریم جانم..

    باهربار دیدن این فایها تحول تازه ای توی وجود من رخ میده، من هربار این فایل رو گوش میکنم اشک میریزم، از حد تسلیم بودن ابراهیم در برابر خداوند، از حد اعتمادش به خداوند، از حد عشق ومودت ودوستی که بین خداوند وحضرت ابراهیم برقرار بود….

    من کلا یه دفتر دارم که توش داستانهای قران رو نوشتم وهربار میرم سراغشون میخونمشون وکیف میکنم از مثالهایی که خداوند از پیامبران گذشته واز عالم غیب برای حضرت محمد اورده تا هرکسی هدایت شد به این کتاب بدونه که اصل چیه چطوری شکل گرفته، کلا داستان فرستادن رسولان هدایت کننده چی بوده؟ پیامبران چه کسایی بودن چه ویژگی هایی داشتند وچی شد که برگزیده شدن بعدش چطور تحت حفاظت ومراقبت خداوند هدایت شدن تا امر پروردگارشون رو اطاعت کنند و خواسته ی خداوند رو به اجرا دربیارن….

    ابراهیم…خدا در مورد ابراهیم هربار میگه، او موحد بود ومشرک نبود، او خلیل الله بود، او بردبار بود و متواضع وفروتن، اوتسلیم بود در برابر امتحانات الهی وخواست خداوند و….

    همین ابراهیم وقتی بدنبال خدا میگشت رفت سراغ ستاره ها، سراغ ماه، سراغ خورشید، بعد دید نه اونا نمی تونن خدا باشندچون از دیده ناپدید میشن، همیشگی نیست وقتایی هستند وقتایی نیستند وگفت: من ربی میخوام که همیشگی باشه، پایدار باشه، وهمینطور بدنبال خدا وربش میگشت تا خداهم خودش رو از طریق خوابهای ابراهیم و از طریق فرستادن فرشتگانش برای دادن مژده فرزند به ابراهیم، برای ابراهیم نمایان کرد و بهش قوت قلب داد، بعد ابراهیم ازش در مورد زنده شدن مردگان پرسید بعد خدا گفت ایا باور نداری؟ ابراهیم گفت: میخوام ایمانم قویتربشه دلم قرص بشه، بعدخدا گفت: برو چندتاپرنده متفاوت رو سرببر تکه تکه کن اونهارو باهم قاطی کن وهربخشیش رو روی کوهی بذار وبعد صداشون کن، وابراهیم دید که به اذن خدا پرنده ها زنده شدن وبه سمتش برگشتن…

    خب باز خدا تعریف میکنه،عموی ابراهیم که حکم پدر رو براش داشت برضد ابراهیم عمل میکرد وابراهیم چون دلسوز ومهربان بود عموش رو نصیحت میکنه که بت پرستی رو رها کنه ولی عموش قبول نکرد وگفت: من چیزی رو می پرستم که دیدم پدران ونیاکانم می پرستند!

    وخدگفت: ابراهیم ازش کناره بگیر، وابراهیم عموش رو بخدا سپرد و ازش فاصله گرفت، وباز دشمنان ابراهیم میخواستن ابراهیم رو نابود کنند ابراهیم رو توی اتیش انداختند تا از دست ارشاد وراهنمایی هاش ودعوتش به خدا پرستی، خدایی که دیده نمیشد، شنیده نمیشد، راحت بشن باز همون خدا به اتش دستور میده که برای ابراهیم سرد وبی خطر باشه ونجاتش میده…

    وباز بهش الهام میکنه همون فرزندی رو که در پیری به تو وهمسر پیر ونازات عطاء کردم باید سرببری، وابراهیم تسلیم وار میاد این عمل رو انجام بده که خداوند وقتی این حداز تسلیم بودن ابراهیم رو می بینی براش گوسفند میفرسته برای قربانی کردن و اینطور شد که ابراهیم دوست خدا بود وحالا بعدگذشت هزاران سال هنوز اسطوره هست ونام نیکش و روش خداپرستی وزندگیش الگوی همه ی جهانیان هست…

    اینارو گفتم تابگم ابراهیم هم یکی بود مثل من ومثل شما ومثل دیگران، اما فرقش این بود که به جای گوش دادن به صدای ذهنش به صدای قلبش گوش میداد، نشونه ها رو دنبال میکرد، دنبال الهاماتش بود و به دنبال منبع ای که ازش اومده بود و نرفت دنبال انچیزی که بهش دیکته شده بود باورهای اشتباه، کور کورانه اطاعت نکرد نخواست همرنگ جماعت باشه، اندیشه کرد در کار وبار جهان هستی، وجهان هستی هم هدایتش کرد، ابراهیم هم کم کم به یقین رسید و کم کم ایمان اورد تا به اون درجه از تسلیم بودن محض رسید، ما چی؟ ما چقدر می تونیم مثل ابراهیم رفتار کنیم؟!

    چیزهایی که من از آموزه های شما استادعزیزم یادگرفتم انقدر زیاد هست که نمیشه عنوان کرد ویکیش همین سپردن تمام اموراتم به خداوند هست، وتسلیم بودن در برابر خواست وارادا اش اونم تازه 10 درصد، ومن به اندازه ی 10 درصدم عنایت ورحمت ولطف خداوند رو دزیافا میکنم به شکل سبلامتی به شکل ارامش به شکل معنوییات به شکل ثروت ودارایی ….

    منم از ابراهیم از شما یادگرفتم اندیشه کنم بدنبال حقیقت باشم وتوی این دنبال حقیقت گشتن باید یه چیزهایی رو قربانی کنی، تمام باورهایی که از گذشته داشتی واشتباه بوده حتی اگر پدرومادرت وخانوادت کل مردم بگن درسته، مثل الان که تا اسم خدا وشکرگزاری میاد مردم بی عقل میگن کدوم خدا از کدوم خدا حرف میزنی؟ بابت چی تو زندگیت شکرگزاری؟ اگه خدا بود که انقدر بدبختی وفلاکت وگرونی وجنگ و ..‌نبود…

    اگر خدا بود که مرگ عزیز و طلاق وجدایی و کلاهبرداری و ورشکستگی و….اتفاق نمی افتاد بیماری ودرد رنج نبود…خدای تو کیه کجاست چطوری بهش رسیدی؟ حالا مگه برات چیکار کرده ماکه چیز خاصی توی زندگیت نمی بینیم!!!!!

    خدارو هزاران بارشکر که من توسط اموزه های شما کم کم مثل ابراهیم خدامو پیدا کردم وبهش رسیدم وحالا مورد رحمتش قرار گرفتم طوریکه انگار توی این جهان فقط من هستم وخدایی که زود اجابت کنندس، نگهدارنده ومحافظت کنندس، حمایت کننده وصاحب اختیارمه، روزی دهنده ی بی منتی هست برام که روزی وبرکتش به شکل سلامتی وارامش وعشق وحس رضایت وخوشبختی وبه شکل پول ودارایی در زندگیم جاری وساری هست، چیزیکه من هیچوقت قادرنبودم بدون حمایتش داشته باشمشون اونم در نهایت رضایت قلبی….

    من کم کم سپردم کوله بار زندگیمو به خداوند وکم کم هم نتایج عالی از راه رسیدن وهربار خداوند خودش وعظمتش رو به شکلی بهم نشون داد تا ایمانم قویتر بشه، شکر الله الان در جایگاهی هستم از حدایمان که دنیا زیر ورو بشه، حتی اگه همه چیزم رو برای امتحان ازم بگیره، هر اتفاقی بیفته من یقین دارم برام بهترینه من یقین دارم دوباره بهم میده، بهتر وبشترش رو، از عشق از محبت از پول وثروت از سلامتی از امنیت وارامش…

    واقعا چرا باید فکر کنم که چیزی در این جهان نابود شدنی هست؟! مگه کم دیدیم که خدا چیزی رو از روی مصلحت ازمون گرفته یا ما با ناشکری از دستش دادیم ولی چون میدونستیم منبعش کجاست ودهنده وگیرندش کیه اعتماد کردیم وحتی تواوج ناامیدی بهترشو بهمون داده…

    این اتفاقات کی میفته وقتی فارغ از دید این زندگی زمینی بهش نگاه کنی، وقتی نگران قصاوت مردم نباشی وبه قول شما زنده از قضاوت مردم بیرون بیای، وقتی روی هیچ چیز ادمها حتی پدرومادرت حتی همسرت حتی فرزندانت حساب باز نکنی حتی روی قدرت خودت روی علم خودت روی دارایی و شهرت ومقام خودت روی هیچ کس وهیچ چیز حساب باز نکنی..

    وقتی نخوای ماسک بزنی، وقتی حاشیه هارو پس بزنی وبه اصل بچسبی اصلی که میگه این زندگی زمینی واین دنیای ماد دنیای تضادهاست، شب وروز بدو خوب، زشت وزیبا …هستند وجود دارند وگریزی ازشون نیست ..

    ولی توی همین دنیای مادی می تونی با مثبت نگری با توکل با سپاسگزاری با نزدیکی ودوستی با خداوند با انجام سهم ونقشی که توسط الهامات دریافت میکنی از کوچیکترین چیز توی زندگیترو بسپاری بهش وخیالت راحت باشه که بهترینهارو نصیبت میکنه، مثل آیا الان این غذا رو بخورم برام خوبه یانه، اینجابرم یانه؟ هدایت وکمکت میکنه تا برسه به چیزهای بزرگ مثل درمان بیماریهای سخت ولاعلاج مثل بازگشت ثروت به زندگیت مثل عزیز شدن در پیش چشم مردم ومورد احترام بودن..‌تا درک حقایق جهان هستی وشناخت خودش ونزدیکی به درگاهش…

    وهرکسی به اندازه ایمانش وتسلیم بودنش معجزه می بینه حمایت میشه واز قدرت وثروت وامنیت وارامشش ونعمتهاش بهرمند میشه…

    الهی هزاران بارشکر الله مهربان رو که منو در این مسیر روشن قرار داده وهرلحظه هدایتم میکنه چون تنها خودش هست که بر نیت ها و اونچه که در دلها میگذره اگاه هست

    انشالله هممون هرلحظه وهمیشه در پناه امن خداوند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1324 روز

    بنام خداوند هدایتگرم

    خدایی که هرانچه در زندگی دارم، اون بهم داده و به هر خیر از سمت خدا فقیرم

    خدایی که عظیمه، رزاقه، وهابه، سمیع، بصیر، دانا، توانا، به حال و قلب همه عالم احاطه داره، تنها منبع قدرت، تنها منبع نعمت و ثروت، تنها منبع روزی خودشه

    خدایی که رب العالمین هست، خدایی که کهکشان ها مدیریت میکنه، خدایی که از بین میلیونها برگ درخت، برگی بی اذن او روی زمین نمی افتد، خدایی که قدرت و توانایی و فرصت انجام کارها را به من داده، خدایی که هر لحظه در حال هدایت منه، منو میبینه، منو دوست داره، عاشقمه و عاشق اینکه من ثروتمند بشم

    خدایی که هر روز باهامه، باهاش حرف میزنم، خواسته هام فقط به خودش میگم، دستم میگیره و روی شونه هاش سوارم میکنه و کارها برام آسون پیش میره و چرخ زندگیم روغن کاری میشه

    خدایی که وقتی بهش ایمان آوردم، تسلیم شدم و از خودش کمک خواستم، دقیقا 28 اسفند 1401، هیچ وقت یادم نمیره، رفتم که از بندش بخوام، زبونم یاری نکرد گفت ارباب یکی دیگه هست، این بنده هم عاجزه، به نیم ساعت نگذشت که 2.800 به حسابم واریز شد و نشونم داد اگر بهش اعتماد کنم از جایی که فکرش نمیکنم بهم روزی میده

    بهمن و اسفند 1402 از خودش که تنها منبع اعتبار و ابرو هست خواستم تا اعتباری که خودش بهم داده حفظ کنه و بعد بیشترش کنه، منی که یک میلیون تو حسابم نبود خدا خودش 460میلیون برام پرداخت کرد، اونم خیلی اسون، در دو سه روز

    خدایی که اگر تسلیمش باشم برام خیلی کارها انجام میده، اما من بنده فراموش کارش یادم میره چه کارهایی برام انجام داده، مشغول روزمرگی میشم فکر میکنم یکی دیگه میتونه دستم بگیره

    خدایا لحظه ای مرا به حال خودم وامگذار و هر لحظه در تمام امور هدایتم کن، خدایا من به خیری از سمت تو فقیرم

    خدایا آسانم کن برای آسانی ها

    خدایا سپاسگزارم ازت که هدایتم کردی به صراط مستقیم پر از نعمت و آرامش

    در پناه الله یکتا شاد و پیروز و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      اشرف پورعینی گفته:
      مدت عضویت: 848 روز

      به نام خداوند رب العالمین باسلام به استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته خلاق وهنرمند ولایق وعزیزهمه ی ما و سلام بر همکلاسی هنرمند وشاگرد اول سایت عباس منش دات کام

      از خداوند متعالم برای همکلاسی بودنم باشما شکر گزاری می کنم

      آقا رضا دست مریزاد ماشاالله به تفسیر قرآنی شما ماشاالله به آگاهی شما در باره ی قرآن کریم و من خیلی علاقه دارم به معنی قرآن امید وارم یه روزی بشه من هم بتونم قرآن رو بامعنی بخونم

      از اول از چندین و چند سال قبل

      آرزویم درست معنی کردن قرآن

      هستش خدارا شکر خودم اونقدر

      تکرار کردم قرآن رو عالی میخونم

      ولی دلم می خواست معنی واقعی ش رو بدونم حالا از کامنت های شما و خانم سعیده شهریاری عزیز دارم میخونم و لذتش رو میبرم و شکر خدای عزوجل رو به جای میاورم

      آقا رضای احمدی شما از سوره های گوناگون و آیه های

      موتنوع اسم بردین وبرای ماسند آوردین که پاک بودن وطهارت داشتن یعنی شرک نیاوردن یعنی بنده ی خالص بودن یعنی باید در همه ی موضوعات فقط خدا رو در نظر بگیریم وقدرت کامل او را بدانیم وبس وفرکانسی بودن قرآن عزیز راقبول کنیم وبه کار ببریم وکمک خداوند رو به بندگانش درک کنیم شما اگر

      اشتباه نکنم از هیجده آیه برای

      ما خبر آوردید ومعنی کردید با این آیه ها پیام حضرت ابراهیم علیه السلام را برای ما همکلاسیا

      سپاس گزارم اززحمات شما دوست گرامی واز خداوند مهر و دوستی می‌خوام یه روز من هم به این زیبایی قرآن را بتونم با معنیش شرح دهم آمین یارب ال آلمین برای شما وبرای همه مان از خداوند حی و حاضر سلامتی ثروت سعادتمندی وهمه ی زیبایی‌های زندگی را آرزومندم خداحافظ همه مون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2092 روز

    ⚛️به نام خدای مهربان و هادی و حامی⚛️

    یه چیزی یادم اومد بعد شنیدن این فایل ، اونم اینه که من دو سال پیش که به قصد مهاجرت اومدم به جایی که الآن هستم ، تصمیمم این بود که دیگه هیچوقت برنمیگردم و یه جورایی پس ذهنم یه فکری همش بود که من باید پیش خونوادم باشم و حمایتشون کنم و کارهاشونو انجام بدم و …

    بعد یه مدت فک کنم من هدایت شدم به یکی از فایل های مصاحبه که مفهوم حرفای استاد این بود که ما باید تو مسیر اهدافمون حرکت کنیم و اگه خونوادمون به تضادی میخورن ، اون تضاد بهشون کمک میکنه.

    خلاصه که من یه جورایی احساس بد رو از خودم دور کردم و اتفاقی که افتاد این بود خونوادم بعد یه مدت کوتاهی از شهر خودمون هدایت شدن به جایی که خیلی براشون راحت تره و همه چی براشون در دسترس تر بود.

    و دستان خدا اومدند و کمک کردن به این که اینا به راحتی کوچ کنند و برن تو محل زندگی جدیدشون که هم پدرم ، هم مادرم و هم برادرم همگی از هر لحاظی راحت تر باشن.

    من واقعا اون موقع نمیدونستم چه اتفاقی میوفته ولی الان که این فایلو دوباره دیدم ، تو ذهنم کلی اتفاق مرور شد و به این نتیجه رسیدم که همون خدایی که مردمو دور هاجر و اسماعیل جمع کرد ، همون خدا هم کل کارای خونوادمو که من مجبور بدم انجام بدم رو با دستای دیگش انجام داد و میده.

    الان واقعا یه جوری شده اگه نیاز باشه که یه کاری انجام بشه ، دستان خداوند به جای من اون کارو برای خونوادم میکنن و من دیگه خیالم راحته و سپاسگذار خداوندم.

    و من اگه لازم باشه فقط مبلغی رو برای کسایی که اون کار هارو انجام دادن واریز میکنم.

    واقعا تا حالا به این قضایا از این زاویه نگاه نکرده بودم ، که چقدر من واقعا آسوده خاطرم از اینکه خداوند حامی و پشتیبان خونوادمه و من اصلا نمیخواد خودمو درگیر کارایی بکنم که منو از اهدافم دور میکنه.(البته که من کسی نیستم که بتونم به کسی کمک کنم مگر اینکه خودشون بخوان و در این صورت خدا با دستان دیگش هم میتونه این کارو انجام بده)

    🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃

    تسلیم بودن یعنی اینکه بزاریم جریان مارو با خودش ببره.

    شاید جایی که داره مارو میبره از راه به ظاهر خطرناکی رد بشه ولی قطعا اگه باور ها درست باشه مسیر و مقصد زیبایی داره.

    خیلی وقتا اتفاق هایی برام افتاده که ظاهرش خیلی دردناک بوده ، ولی به خدا از دل همون اتفاق ها یه معجزاتی رخ داده که فقط میتونستم بگم خدایا شکرت.

    من همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم تو دل یه تضادی هستم که دوستم فقط از دیدن این وضعیت به شدت بهم ریخت و از خونه رفت بیرون ، ولی من فقط دارم سعی میکنم خونسرد باشم و به یاد بیارم که چه جاهایی اوضاع به ظاهر بد شده و همون اوضاع بد یه سکوی پرتاب بوده برام و منو به مدار های بالاتر هدایت کرده.

    اگه واقعا دارم رو باورام کار میکنم ، اگه واقعا به خدا و واکنشش به فرکانس هام ایمان دارم ، پس این همون لحظه ایه که من باید ایمانمو نشون بدم و احساسم رو خوب نگه دارم دیگه‌.

    اگه خیالم ناراحته ، یعنی ایمان ندارم ، این شرایط الان من یه پیش نیازه برای هم مدار شدن با یه سری از خواسته هام ، پس اصلا جای نگرانی نیس ، من فقط باید احساسمو خوب تر کنم.

    پ.ن : بعد نوشتن این قسمت پایانی کامنت ، چه احساس خوبی بهم دست داد 🤗

    🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐

    از خدا میخوام کمکمون کنه تا همیشه خونسرد و آروم باشیم.

    از خدا میخوام هدایتمون کنه به مسیر های درست و پر از نعمت و ثروت.

    از خدا میخوام کمکمون کنه تا ظرفمونو بزرگ تر کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    محمداکبری گفته:
    مدت عضویت: 4050 روز

    سلام براستاد عزیز که با باورهای قدرتمندانه ای که به ما یاد داد زندگی نوی را به ما بخشید وما تولدی دوباره را آغاز کردیم..میخواستم عرض کنم پدرومادرهایی که توانستند فرزندانشان را در زمانی که قسمتهایی ازکشور در تسخیر عراق بود به جبهه بفرستند همان راه ابراهیم را پیمودند..نمونه اش خانواده خودم که با وجود اینکه یکی از برادرانم (جعفر)در سال 57 دردرگیریهای ابتدای انقلاب به شهادت رسیده بود وقتی برادر دومم که یک بسیجی داوطلب بود ودرسال 62 میخواست به جبهه برود پدرم گفت من اسماعیلم را فدای راه دین وقرآن میکنم وبرادر دومم (احمد) در یادداشتهای شخصی اش که بعد از شهادتش توسط همرزمانش به دست ما رسید نوشته بود :”ما خدا را به عینه اینجا احساس میکنم ومن تا لبیکی ازو نشنوم سر از سجده بر نمی آورم !،بهمین خاطر اینجا ترس مفهومی ندارد”، ایشان آرپی جی زن بود وبایستی تا نزدیک تانکهای غول پیکر ومخوف دشمن (تانک تی 72 روسی) میرفت وبرجک تانک را نشانه میگرفت تا تانک منهدم شود وروز ضدحمله عراق به سومار برای بازپس گیری سومار ایشان دوتانک از تانکهای دشمن را منهدم میکند وتک تیرانداز تانک سوم که در بالای تانک بود قلب ایشان را نشانه رفته واورا به شهادت میرساند..آری چه خوب بود استاد عزیز به اینها هم اشاره ای داشتند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      رضا خرسند گفته:
      مدت عضویت: 3287 روز

      سلام میکنم به دوست عزیزم آقای عبدالله مهاجرو تمامی عزیزان عضو سایت.

      آقای مهاجر امیدوارم همیشه در پناه حق سالم و سلامت باشید.

      و روح دو برادر عزیز و بزرگوارتان در آرامش کامل باشد.به راستی که ما هر چیزی که هم اکنون داریم به خاطر چنین شیر مردانی بوده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      حسن بابائی گفته:
      مدت عضویت: 3708 روز

      درود بر غیرت و شرف پدر بزرگواری که فرزندان عزیزتر از جانش در راه ایمان، به قلب آتش و خون فرستاد و آفرین بر فرشتگانی چون جعفر و احمد عزیز که اسماعیل گونه مدال شجاعت را کسب کردند….

      همواره شاد و ثروتمند باشید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مریم فروزانی گفته:
    مدت عضویت: 2506 روز

    باسلام خدمت خانم شایسته عزیز ودوستان گرانقدرم درخانواده صمیمی عباس منش

    چند روز هست که روی کانال تلگرام بعضی از خلاصه ها گذاشته میشه ومن میرم ومستقیم فایل مربوط به اون خلاصه رو که شما زحمت کشیدید دانلود میکنم ومیبینم اوروز هم این فایل رو دانلود کردم ودیدم وتمام حرفهای شما رو تایید میکنم منم دو تا دختر دارم که همیشه میگم آرزوم اینه که زندگی نکرده من رو اونا زندگی کنن ,اما هر چی جلوتر میرم میبینم بچه ها به رفتارهای من نگاه میکنند ودقیقا همون رفتار رو تکرار میکنند ,من یک زن خانه دار هستم که به تازگی بدون اینکه هیچ کلاسی برم دارم سرویس آشپزخانه عروس میدوزم وچقدر احساس خوبی دارم از اینکه یکی از استعدادهای ذاتیم رو پیدا کردم ولی باورهام همیشه ضعیف بودند واینقدر خودم رو دست کم میگرفتم که از این کار پولی عایدم نمیشد ,چون من خودم رو باور نداشتم واونقدر سر کوفت از شوهرم شنیدم که مدتی همه چیز رو رها کردم ودلسرد شدم اما چند هفته پیش فایل مربوط به اعتماد به نفس رو دیدم ونگاهم نسبت به خودم عوض شد ,اولین چیزی که در من تغییر کرد نگاهم نسبت به خودم بود وکمی با دقت بیشتری به خودم نگاه کردم ودیدم من فقط دارم اطلاعات کسب میکنم ,کتاب میخونم وکلاسهای مختلفی میرم بدون اینکه ذره ای تغییر کنم چون فکر میکردم تغییر سخته اما اولین تغییر در من ایجاد شد والان احساس رهایی میکنم وقتی که همسرم سرزنشم میکنه توی ذهنم بهش میگم میدونم که تو استاد معنوی منی ومن تورو انتخاب کردم منم دوستت دارم وباورم نمیشه به طرز معجزه آسایی رفتارش عوض میشه در آن واحد واین اولین تغییر وبهترین تغییر در زندگی من هست ,من به آرامش درونی در برابرهمسرم رسیدم وخدا رو هزاران مرتبه شکر میکنم

    من به دنبال کشف راههای پر درآمد اومدم ووارد سایت شدم چون اولین فایلی که از استاد عزیز شنیدم تفاوت طرز نگاه ثروتمندان بافقیران بود ومن که تشنه شنیدن بودم تمام روز اون فایل رو گوش کردم ویادداشت برداشتم وهنوز هم وقتی اون فایل رو گوش میکنم چیزای جدیدتری میشنوم واین برام خیلی جالبه

    همیشه به واسطه پوشش چادرم همه بهم میگفتند که تو خیلی زن با ایمانی هستی ومن انگار باورم شده بود ,اما هر چه جلوتر میرم وفایلای بیشتری گوش میکنم میفهمم که دلیل اصلی مشکلات زندگیم نداشتن ایمان به خدا بوده پس اولین کاری که کردم این بود که چادرم رو برداشتم ومثل بقیه مردم حجابم با روسری ومانتو هست از اون روز تا الان دوهفته شده ومن تو این دوهفته حتی یک بار هم از کسی نشنیدم که منو با ایمان خطاب کنه واین طرز نگاه به دیگران برام خیلی جالب هست که از روی ظاهر هر کس نمیشه قضاوت کرد واین اولین درسی هست که من یاد گرفتم

    وامروز به ساره همسر ابراهیم حسادت کردم چون ایمانش اونقدر قوی بود که مانع حکم خدا نشد …

    چقدر دلم میخواد که منم به مقام تسلیم برسم

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مرضیه پری پور گفته:
      مدت عضویت: 2788 روز

      سلام دوست خوبم

      ممنونم از کامنت عالی تون.

      بله فرزندان ما به آنچه ما بگوییم توجه نمی کنند بلکه از عملکرد ما الگو برداری می کنند. ما با تغییر خودمان می توانیم فرزندانمان، همسرمان و جهانمان را تغییر بدهیم.

      برایتان بهترین ها را آرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    یزدان نظری گفته:
    مدت عضویت: 2668 روز

    روز سوم از سفر

    فایل توحید عملی ابراهیم

    نکات و قوانین و آگاهایی هایی رو که متوجه شدم رو بازگو میکنم.

    اول از همه، به محض شروع شدن فایل، اون منظره فوق العاده و صدای جیرجیرک (البته گمان کنم جیرجیرک بود) خیلی توجه منو به خودش جلب کرد و حالمو خوب کرد. حتی قبل از شروع صحبتای استاد، یه انرژی خوبی از این فایل گرفتم.

    استاد در این فایل در نهایت آرامش دستاشون رو روی هم قرار داده بودن و با عشق و علاقه از حضرت ابراهیم صحبت میکردن… دقیقا مثل کسی که داره از معشوقش صحبت میکنه!

    اون حجم از عشق و علاقه رو در صحبتای استاد کاملا مشخص بود.

    استاد قصد داشتن به مناسبت عید قربان در این فایل از حضرت ابراهیم و کارای بزرگی که کردن صحبت کنن. اما لابلای حرفاشون چندتا باور درست حسابی (برای من و باورم) قاپیدم … !

    استاد در مورد نگاه آدما به فرزند صحبت کردن و گفتن که کاملا طبیعیه که ما نسبت به فرزندانمون عشق و علاقه داشته باشیم و به خاطرشون خیلی کارا انجام بدیم اما نباید اونا رو هدف اصلی زندگی مون قرار بدیم…. تا جایی که هدف ما از زندگی کردن، این باشه که بچه هامون سر و سامون بگیرن و خودمون و اهدافمون رو از زندگی کلا فراموش کنیم!

    این ترش و شجاعت و جسارت آدماست که تعیین میکنه الان کجا باشن و در چه مرحله ای باشن. بهتره بگم این میزان ایمان راستین اوناست که تعیین میکنه تو زندگی تا چه حد شجاعت به خرج میدن!

    کسی که ایمان واقعی و راستین به پروروگارش داشته باشه همیشه تسلیمه و خودشو در آغوش خداوند رها میکنه که اونو به راه درست (البته به سمت اهدافی که خودش برای خودش تعیین کرده) هدایت کنه.

    چنین شخصی نگران آینده نیست چون پشتش گرمه و امید داره که خدا اونو هدایت میکنه به مسیری که اونو به اهدافش میرسونه!

    در اخر فایل استاد بیان کردن خداوند در آیاتی از قران که اسم حضرت ابراهیم رو آورده، خیلی خوب و با محبت در موردش گفته … دراقع رفیق خدا بوده ..

    همون لحظه یه چیزی تو ذهنم روشن شد!

    مگه همه ما بنده خدا نیستیم؟!

    مگه روح خوده خدا در وجود ما نیست؟!

    مگه ما قطره ای از دریا نیستیم؟

    مگه ماهیت ما با خدا یکی نیست؟

    مگه ما پاره ای از خودش نیستیم؟!

    پس به خودش وابسته ایم و هر چی نیاز داشته باشیم باااااید فقط از خودش بخوایم ولاغیر!

    فرض کنید شما کارمند یه اداره بزرگ هستین که حسابی از هر لحاظ هوای کارمنداش رو داره … کارمند یعنی عضوی از اون اداره… شما هر جا میرید خودتون رو به عنوان کارمند اون اداره معرفی میکنید چون وابسته به اونید.

    مساعدت بخواید به خودش میگید، کمک بخواید به خودش میگید، حمایت بخواید به خودش میگید و هر جا برید، پشت تون به اون گرمه! از طرف اون اداره کارتون رو انجام میدید.

    البته که قبلا هم گفتم هیچ مثالی رو نمیشه در مورد رابطه خدا با بنده هاش زد چون در هر صورت اونو کوچیک فرض کردیم اما مثال زدم که بیشتر جا بیفته…

    مایی که بنده ی خدا هستیم و خلیفه او بر روی زمین هستیم، یعنی به نمایندگی از اون روی زمین هستیم… نماینده یعنی چی؟ یعنی به عنوان عضوی کوچک از یک دستگاه بزرگ داره فعالیت میکنه و کاملا وابسته به اون دستگاه بزرگه… اون دستگاه بالاتر وظیفه داره نمایندش رو از هر لحاظ ساپورت کنه. وظیفه اونه که حامی نمایندش باشه …

    به نظرتون چه طور ممکنه بنده ی مخلص و محبوب و مومن خدا باشیم و خدا ما رو تنها بذاره؟!

    دوست من صاحب همه چیه ….

    صاحب قدرته …

    صاحب ثروت …

    صاحب زیبایی و ارامش و خوشبختیه

    انصافا افتخار نمیکنی به داشتن چنین خدای عظیمی؟

    خدا پادشاه و ارباب توعه … صاحب توعه … از طرف دیکه، رفیق توعه… هم صحبت و هم کلام توعه … وکیل توعه…بهترین وکیل!

    چنین خدایی که هم پادشاهه و هم رفیق و هم وکیل و … قابل ستایش نیست؟

    چه طور به داشتن چنین خدایی افتخار نکنیم و ازش نخوایم؟

    چی میخوای؟ هرجی میخوای بهت میده…

    کی بهت میده؟ وقتی بهش ایمان داشته باشی و بتور داشته باشی که میدهد.

    نه با زبان و کلام! با احساس لحظه به لحظت و باور قلبیت! چه حسی داری؟ چه احساسی رو تجربه میکنی؟

    اگه احساست رو خوب نگه داری یعنی ایمان داری و اگه احساس اضطراب ترس نگرانی و نا امیدی داشته باشی بدون که خودتو از مسیر و مدار خالقت دور کردی.

    مراقب حال لحظه به لحظت باش دوست من … چون این حال لحظه به لحظته که آیندتو میسازه.

    آرزو میکنم به مدار الهی نزدیک تر و نزدیک تر بشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مرضیه پری پور گفته:
      مدت عضویت: 2788 روز

      سلام همسفر عزیز

      ممنونم از سفرنامه زیبایت، مثال های خیلی ملموس و قابل درکی در مورد رابطه مون با خدا نوشتید.

      ممنونم که وقت گذاشتید و چنین دیدگاه زیبایی رو با ما به اشتراک گذاشتید.

      برایت بهترین‌ها را آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهدیس گفته:
    مدت عضویت: 3062 روز

    استاد عزیزم سلام

    حرف منو کسانی میفهمند که 33 ساله شدند و هنوز خیلی شب ها با ترس می خوابند ، ترس هایی که از بچگی همراهشون بوده، ترس از دزد، ترس از تاریکی ، ترس از ارواح و… و متاسفانه 10 سال رواشناسی خوندن و مدعی بودن برای اینکه یک درمانگر خوب هستی هم کمکت نکنه که بتونی روی ترس هات فائق شی.

    امروز که دارم این متنو مینویسم 10ماه است که همسرم خارج از کشور زندگی می کنه و من خونه تنها هستم و تو این 10 ماه هر شب با چراغ روشن وسط حال خونه خوابیدم تا مبادا یکی از این ترس ها بیاد سراغم. آرامش نداشتن بدترین اتفاقی هست که انسان میتونه در زندگیش تجربه کنه.

    3 ماه پیش در دروه سی روزه شما آشنا شدم که قدم چهارم آن فایل با موضوع حضرت ابرایهم و اعتقاد اون حضرت به خدا بود. البته برای شما و سایر اعضا خانواده عباس منش اسمش فایل چهارم هست ولی برای من فایل اول و اخر بود و به معنای دیگه کل سفر 30 روزه من بود. من هر روز این سفر نامه رو با این فایل شروع می کردم و بعد فایل همون روز رو گوش می کردم.

    من 1 ساله که با فایل های شما دارم زندگی میکنم و تغییرات زیادی تو همه جنبه های زندگیم رخ داده بود (دوست های عالی، درآمد بیشتر، رسیدن به اهدافم، و…) به جز ترس هام. اما این فایل در زندگی من معجزه کرد.

    من فهمیدم که پاشنه آشیل من اینه که علی رغم مدعی بودن به اعتقاد به خدا و اعتماد بهش، در این زمینه مشرک هستم. 1 ماه قبل بعد ازاینکه این فایل رو گوش دادم به خودم گفتم امشب میری تو اتاق خودت و با چراغ خاموش میخوابی اگر باور داری که خدا وجود داره و این بود پایان تمااااااااااااااااااااااااام ترس های من.

    ترس های 33 ساله، ترس هایی که مثل چسب به مغز من چسبیده بودند و در ادامه این اعتقاد قوی باعث شد ترس هام در سایر جنبه ها مثل ترس از پرواز و… هم از بین بره. چن یاد گرفتم هر وقت میترسم به خودم بگم تو واقعا به خدا اعتقاد داری؟ اگر داری برو جلو اون هوات رو داره.

    احساس خوب ناشی از این باور که وصف نکردنی هست یک طرف، اعتماد به نفسی که از موفقیت هایت به دست می آید از طرف دیگر باعث میشه که فکر کنی دنیا همه در دست تو هست فقط کافیه بخوای و به خدا ایمان داشته باشی.

    من این نگرش و باور زیبا رو مدیون شما هستم.

    من این آرامش 1 ماهه ام رو به شما مدیونم و امیدوارم یه روزی جامعه روانشناسی متوجه بشه که همه چیز با این درمان های به ظاهر علمی قابل حل شدن نیست.

    دوستدار همیشگی شما

    مهدیس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    زهره زیدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1437 روز

    روز سوم‌

    یا رب العالمین ، استاد من ، این فایل در سومین روز دلم و به عرش دوخت ، دفعه اول که گوش کردم دلم لرزید ، بار دوم پلی کردم تحملم تمام شد و صدای گریه ام رفت آسمون .

    مرور شد برام روزی رو که بهش توکل کردم و گفتم خدایا من مهاجرت میکنم و خودت دستم و بگیر ، پدر و مادر و همکار و برادر و دوست و آشنا ، در برابرم ایستادند که مهاجرت ؟ بدون مرد ؟ با دست خالی ؟ با سه تا بچه ؟ بدون آشنا ؟ بدون دانستن زبان ؟

    ماشینت و وسایل خونت و بهت نمیدیم ، بچه هات و ازت میگیریم ، طردت میکنیم ، تنها میشی ، بچه ها مریض میشن ، کرایه خونه چی ؟ مریض بشی چی ؟ بستری بشی چکار میکنی ؟ کسی نگاه کج بهتون بکنه چه چاره ای میکنی ؟ ۱۸۰۰ کیلومتر فاصله ی کمی نیست .

    هق هق گریه کردم و گفتم : همه وسایل من بیست میلیون تومن نمیشه ، همه برای شما !

    ماشینم رو بردارید .

    اما شرعا و قانونا بچه ها مال من هستند و کسی نمیتونه اینها رو از من جدا کنه ، ما چهارتایی سینه خز از اینجا میریم و هیچ پلی رو پشت سرم نمیگذارم کا بخوام فکر برگشت بکنم .

    کسی خبر نداشت که دستان خالیم حبل المتینی رو چنگ زده که برام پدر و مادر میشه ، خواهر و برادر و رفیق میشه و اگه به مو برسه نمیزاره پاره بشه ، برام ثروت میشه و یار میشه .

    ماشین و وسایل رو ازم نگرفتند و انتقالیم بدون کوچکترین سفارش و پارتی با اولین فرم ردیف شد و من وارد شهری بزرگ با مردمانی شریف و غیر همزبان شدم .

    چنان دلم محکم بود که جز شکر به زبان نداشتم ، مثل ابری شناور در دل آسمان ، سبک سبک سبک .

    از اینکه از محیط منفی و دوستان منفی تر دور شده بودم به خودم افتخار میکردم ، از اینکه ربم رو وکیل کارها و روزگارم قرار داده بودم از خودم راضی بودم .

    در محیط جدید هم هر کس ما رو غیر همزبان میدید تعجب میکرد و میگفت آخه با چه توکلی ؟؟ چجوری ؟؟ مگه میشه ؟؟

    غافل بودند از اینکه من آمده بودم تا نشده ها رو به شد تبدیل کنم ، دو راه داشتم : یا میشود یا باید بشود . دو سال با همه شیرینیهاش و لحظات خوشش که هم در گوشی همراهم و هم در وجودم ثبت

    میشد گذشت ، کودکانم قد میکشیدن و سبز میشدن و من بالنده .

    اول مهرپارسال به طور ناگهانی یک شب سحر ، برای هزارمین بار دستم و گرفت :

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند .

    دوسه روز بعدش رفیقی شفیق برای من و پدری مهربان برای کودکانم فرستاد ،چیزی که من همیشه باور داشتم که اتفاق میفته ولی نمیدونستم جطوری و از کجا و بهش فکر نمیکردم اما یقین به رسیدنش داشتم به هیچ کس از خانواده حرفی نزدم ، چون اصلا برام مهم نبود و من به آنچه از طرف او برام میرسید فقیر بودم و نیاز مند .

    الان یک سال از اون روز میگذره و من هر بار که به مرد زندگیم نگاه میکنم اون رو قطعه ای از وجود خدا میبینم ، با خودش برکت آورد ، همه چی رو کاملتر کرد ، هنوز هم انگشت اتهام و ناخلف بودت از طرف خانواده به سمتم دراز است اما من ایمانم هر لحظه محکمتر میشه ، چون دقیقا در سالروز اون سحر با استاد عباسمنش و این دریای بیکران آشنا شدم ، زبانم قاصر از وصف حال این روزها ، از بیان حال خوشم و انرژی فوق العاده ام ، همچنان به فردایی نورانی تر می اندیشم و به مهاجرتی بزرگتر که یقین دارم به زودی اتفاق می افتد

    .

    رب من ، ای تمام هستی من ، به خاطر ذره ذره توجهت ، مهرت و آغوش گرمت شکر .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    Sos گفته:
    مدت عضویت: 2378 روز

    به نام خدای که منو لایق بهترین هدایت ها کرد قلبم رو به نور الهی روشن ساخت ☄

    سلام استاد مهربان 🤩

    سلام بانو😍

    اعتماد به رب فلسفه قربانی ابراهیمی 🥰

    خدایا سپاسگزارم بابت تعهدی که دادم روز شمار تحول زندگی رو ادامه بدم

    چرا ابراهیم دوست خداوند شد چی میشه یه آدم اینقد نزده رب العالمین عزیز بشه خدایا من چقد این انسان والا مقام هست که نام ابراهیم 69 بار، در بیست و پنج سوره اومده هست …..

    تولد ابراهیم نبی

     3000 سال پس از آفرینش آدم ، یا 1263 سال پس از نوح به دنیا آمد. ابراهیم  پسر تارخ از نوادگان حضرت نوح است…

    • خداى تعالى رشد و هدایت او را قبلاً ارزانی اش داشته بود.

    • او را در دنیا برگزید و او در آخرت نیز در زمره صالحین خواهد بود زیرا او در دنیا وقتى خدایش فرمود: تسلیم شو، گفت: تسلیم امر پروردگار عالمیانم….

    هر کسی که تسلیم خداوند باشه پاداش بزرگی در این در انتظارش خواهد بود که هر آنچه اراده کنه دست میاره

    • او کسى است که روى دل را به پاکى و خلوص متوجه خدا کرده بود و هرگز شرک نورزید.

    هر کسی که تمامه وجودش رو متوجه رب کنه و در مسیر درست قدم بزاره و قلبش از شرک خالی کنه اتفاقات شگفت انگیزی در زندگیش تجربه میکنه همانند استاد عزیزم

    • او کسى است که دلش به یاد خدا قوى و مطمئن شده و به همین جهت به ملکوتى که خدا از آسمان‌ها و زمین نشانش داد ایمان آورد و یقین کرد.

    قلب جایگاه الهامات نیروی برتر هست وقتی باور کنیم که همواره این نیرو در هر لحظه هدایتت میکنه بسوی هر آنچه که ما فرستادیم دگه نباید نگران باشیم….

    خداوند خواست ابراهیم را در مورد اسماعیل نیز امتحان کند، امتحانی که بزرگترین و نیرومندترین انسان‌ها را از پای در می‌آورد، و آن این بود که ابراهیم با دست خود کارد بر حلقوم اسماعیل بگذارد و او را در راه خدا قربان کند گرچه اجرای این فرمان، بسیار سخت است اما برای ابراهیم که قهرمان تسلیم در برابر فرمان خدا است‌‌‌‌..

    فکر کردند بهش سخت هست چه برسد به قربانی کردند فرزند منی هنوز مجرد هست برام سخته چقد باید توحیدی باشی چقد باید ایمانت به خداوند متعال قوی باشه بتونی از پس این امتحان خودسازی بربیای …

    خدایا منو در مسیر توحید و یگانی خودت ثابت قدم کن قلب منو جایگاه الهامات قرار بده درک منو از جهان پیرامون وسیع کن

    خدایا ایمان ابراهیمی بهم عطا کن

    خدایا من تسلیم درگاه شدم نفس امارم مو قربانی کردم مسیر منو همواره بگردان

    خدایا رسالته خودمو پیدا کردم که تغییرات بزرگی در جهان ایجاد کنم که اولین قدم مو برداشتم با خلق شرکت فناوری‌های بلاک‌چین استارت این کار بزرگ زده شد….

    کجا باید این شرکت الهامی رو پایه گذاری کنم نشونه مهاجرت اومد به کجا دبی برای چی این شهر داره بهترین امکانات برای ثبت شرکت فراهم کرده تمامه غول های فناوری در دبی هستند منو گفتم باشه در زمان مناسب این اتفاق بزرگ میفته

    خدایا راهکار چی هست قبل مهاجرت جواب اومد روی مهارت های کاریت برسد تا متخصص و نفر اول کارت بشی شروع کردم پروردگار هدایتم کن چطور شخصیت خودمو رو آماده این کار عظیم کنم

    ندای اومد روی دورنت کار کن چطور از روز شمار تحول زندگی شروع کن منم تسلیم شدم ….

    میلاد پسری از نور الهی …..

    5 December

    2022

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1224 روز

    سلام بر استاد عزیز

    سلام بر دوستان خوبم

    آنچه که استاد عزیز در مورد حضرت ابراهیم گفتند تا حال من نشنیده بودم و برای بار اول است که در حال شنیدن آن هستم و این نکات عالی را یاد گرفتم

    گذشتن از علاقه ها و دلبندی ها این مهمترین کاری بود که حضرت ابراهیم انجام داد

    این کار هیچ چیز نیست جز یک باور توحیدی بسیار قوی و ایمانی بی چون و چرا که در همه حال تسلیم خدای خود بودن است

    یک نکته کلیدی که در صحبت های استاد بود این بود

    که همه زندگی ما نباید بچه ها و زن و فرزندمان باشد

    بلکه خدای من ، قدرت برتر است که او در اولویت است

    اما واقعا سخت است

    نکته عالی دیگر که از استاد یاد گرفتم این بود که نشانه ایمان داشتن آرامش است

    آرامشی که واقعا پایدار است و خللی در آن وارد نخواهد شد

    ممنونم استاد عزیز از این فایل گرانبها

    سپاس از خدای ابراهیم

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      رضا سنچولی گفته:
      مدت عضویت: 944 روز

      سلام آقای صادق زاده .مشخصه که شما خیلی آگاهی داری و از آموزه های استاد بهره مند شدی.من یک ساله که وارد این مسیر زیبا شدم اما دوماه از عضویت من تو سایت میگذره .همه چی عالیه .فقط تو بحث کاری شرک دارم و اینو متوجه شدم تصمیم گرفتم امسال 1402 توحید را سر لوحه کارم کنم اما حقیقتا ترس دارم می‌خوام اگر میتونید راهنمایی ام کنید؟ من گچ کارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سعید صادق زاده گفته:
        مدت عضویت: 1224 روز

        سلام رضا جان

        هر کمکی از دستم بر بیاد چشم انجام خواهم داد

        لطفا به من بگو چه مشکل و چه دیدگاهی داری تا بتوانم بهت کمک کنم

        ترس داشتن طبیعی است

        چرا که می خواهید از دایره امن ذهن خودتان خارج بشوید

        این ترس در واقع نوعی بازدارنده شما است

        پس فقط کافی است که اولین قدم را بردارید

        مطمین باشید با برداشتن اولین قدم ،قدم های بعدی برای شما نمایان خواهد شد

        در ضمن یادتان باشد خداوند عاشق حرکت کردن ما است

        وقتی شما اولین قدم را بردارید باقی قدم ها برایتان نمایان خواهد شد

        امیدوارم که کمک خوبی برای شما باشم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          رضا سنچولی گفته:
          مدت عضویت: 944 روز

          مرسی از نظر خوبتون .من از وقتی خدا را شناختم واقعا بدون اقراق میگم عاشقش شدم و خیلی حالم خوبه .سعی میکنم همیشه سپاسگزاری کنم.تو مسایل زندگیم واقعا سعی میکنم توحید را رعایت کنم چون از نظر من توحید اصل بندگی و زندگی هستش البته برای من.اما مدتی هست متوجه شدم تو شغلم که گچکاری هستش شرک خیلی آشکاری دارم.من یه شریک دارم اون توکار خیلی حرفه ای هستش حتی بهتر از خودمه حقیقتش .قبلاً هم شریکایی داشتم اما اصلا نسبت به اونا شرک نداشتم.من احساس میکنم که اگه اون نباشه و تو کار به من کمک نکنه من نمیتونم کامل از عهده کار بربیام.اما امسال تصمیم گرفتم برم تو این ترس و نگاهم دیگه به اون شخص نباشه و به خدای خودم توکل کنم .حالا هرچی میخواد بشه بشه.من باید توحیدی را عملی کنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            سعید صادق زاده گفته:
            مدت عضویت: 1224 روز

            سلام رضا جان

            سال نو مبارک

            دقیقا کار درست را خودت انجام می دهی

            وقتی که برای اولین بار بر ترس خودت غلبه کنی و یک کار بدون حضور شریک خودت انجام بدهی و حتی آن کار خیلی هم کوچک باشد بی شک دیگر این ذهن دست از بازی و نجواها بر می دارد

            خودت برای خودت به این منطق و این حقیقت می رسی که بله خودت هم به تنهایی خواهی توانست

            فقط نکته اینجا است که شما فقط و فقط به قدم اول نگاه کن و فکر کن و فقط قدم اول را ببین کاری به قدم های بعدی نداشته باش

            به خودت بگو من قدم اول را بر می دارم و مابقی قدم ها خودش ذره به ذره نشانم داده خواهد شد

            در واقع به این شعر توجه کن

            تو خود پای به راه در نه و هیچ مپرس

            خود راه بگویدت که چون بایدت کرد

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              رضا سنچولی گفته:
              مدت عضویت: 944 روز

              سلام سعید آقا مرسی از راهنمایی خوبتون .به نظر منم حرفاتون خیلی درسته که فقط باید به قدم بعدی توجه کنم و نه به چند قدم بعدی .تمام تلاشم را می‌کنم تو این مسیر ذهنم را کنترل کنم و به خداوند خودم توکل ‌.انشااله به نتایج خوبی خواهم رسید که حتما با شما به اشتراک خواهم گذاشت.بازهم تشکر میکنم از وقتی که گذاشتید.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          رضا سنچولی گفته:
          مدت عضویت: 944 روز

          مرسی از نظر خوبتون .من از وقتی خدا را شناختم واقعا بدون اقراق میگم عاشقش شدم و خیلی حالم خوبه .سعی میکنم همیشه سپاسگزاری کنم.تو مسایل زندگیم واقعا سعی میکنم توحید را رعایت کنم چون از نظر من توحید اصل بندگی و زندگی هستش البته برای من.اما مدتی هست متوجه شدم تو شغلم که گچکاری هستش شرک خیلی آشکاری دارم.من یه شریک دارم اون توکار خیلی حرفه ای هستش حتی بهتر از خودمه حقیقتش .قبلاً هم شریکایی داشتم اما اصلا نسبت به اونا شرک نداشتم.من احساس میکنم که اگه اون نباشه و تو کار به من کمک نکنه من نمیتونم کامل از عهده کار بربیام.اما امسال تصمیم گرفتم برم تو این ترس و نگاهم دیگه به اون شخص نباشه و به خدای خودم توکل کنم .حالا هرچی میخواد بشه بشه.من باید توحیدم را عملی کنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: