«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 147
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیزم و بانو شایسته گرامی
و سلام به دوستان خوب هم فرکانسی در این سایت الهی
روزشمار تحول زندگی من
فصل اول روز سوم
«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
الان که دارم کامنت این قسمت رو مینویسم خیلی حس عالی دارم از وقتی که به خودم تعهد دادم روی شخصتیم و روی باورهام کار کنم و خداوند مهربان هم منو به وسیله یکی از عزیزان هدایت کرد به روز شمار تحول زندگی من
خیلی حس خوبی دارم
دیگه مثل قبل از کامنت نوشتن فرار نمی کنم
هنوز مثل بعضی از دوستان نمیتونم بگم که الان خداوند میگه و من مینویسم ولی میگم وای خدای من چقدر من خوشبختم که هدایتم کردی به بهترین سایت دنیا و بهترین استاد ،
خدایا منو در مسیر توحید و یگانگی خودت ثابت قدم بدار
و قلب منو جایگاه دریافت الهامات وهدایت هات قرار بده
و درک منو از جهان هستی و شناخت خودم وسیعتر کن
این فایل حدوداً در تاریخ
22شهریور95 ضبط شده و من هنوز عضو سایت نبودم
تشکر میکنم و میگم
مهربون خدای من ازت ممنونم که کمکم کردی و هدایتم کردی که این فایل رو گوش بدم و اشتیاقش رو بهم دادی تا برگ سوم سفرنامه رو تکمیل کنم.
در این فایل یاد گرفتم که:
بهترین حمایت از بچه ها اینه که حمایتشون نکنیم. خیلی این موضوع مهمی
مثلاً چند سال قبل بچههام دوست داشتن وهنوزم دارن وتلاش میکنن که به خارج از کشور مهاجرت کنند ولی به خاطر وابستگی زیاد و دلسوزی های مادرانه به اصطلاح دوستی خاله خرسه(خخخ) خیلی راضی نبودم البته خیلی دخالت هم نمیکردم ولی از وقتی که با این آگاهیها آشنا شدم ،
به این امر رضایت دادم .
و اگر تا الان موفق به مهاجرت نشدند میگم که حتماً خیریتی توش بوده و دوست دارم که بچهها به آرزوهای قلبی خودشون برسن و تجربههای خودشونو کسب کنند خودشون تلاش کنن و به نتیجه برسند
نشانه تسلیم بودن احساس خوبه
️وقتی تسلیم باشم و ایمان داشته باشم و بدونم که خدا خیر منو میخواد و منو به مسیرهای درست هدایت میکنه و تنهام نمیذاره
پس حالم خوبه و احساس خوبی دارم، پیش میرم و ناامید نمیشم، خسته نمیشم، ترسها منو در بر نمیگیره و حرکت میکنم
خدایا کمکم کن به این مسیر حرکت کنم و تسلیم امر تو باشم.
ایمان و تسلیم بودن در برابر خداوند ایمان به این که هدایت می شیم و مورد حمایت قرار میگیریم خداوند بی نهایت دست دارد که به ما میتونن کمک کنند و من از این دستا تشکر میکنم…
من با تسلیم در برار خداوند سعی میکنم که احساسم رو خوب نگه دارم چون ایمان دارم خداوند منوحمایت میکند.
نشانه ی ایمان نشانه ی تسلیم بودن داشتن احساس خوب است.
وقتی من تسلیمم میدونم که خداوند هدایتم میکنه به مسیر درست
و خوبی منو میخواد
باید از استاد یاد بگیرم که همیشه وهر لحظه به یاد خدا باشم و ازش هدایت بخوام و هرچه به قلبم خطور کرد رو انجام بدم
من از استاد یاد می گیرم که :
با خدا احساس خوبی دارم
با خدا پشتم گرمه
ناامید نمی شم
خسته نمی شم
ترس ها منو در بر نمیگیره
شجاع میشم
وحرکت میکنم
خداوند به من برکت میدهد من ایمان دارم کمکم میکنه من تسلیم پروردگارم خواهم شد.
اگر احساس خوبی داشتم بدونم که پیام خداست و مسیر درسته و اگر احساس خوبی نداشتم بدونم که دارم مسیر رو اشتباهی میرم و برگردم و دوباره به خداوند توکل کنم
راه درست اینه فقط باید در عمل تمرین کنم و روز به روز عضله ایمانم رو قویتر کنم
و در آخر دوست دارم قسمتی از کامنت نهال عزیز که در صفحه 56این فایل هست رو برای خودم کپی کنم
((به شدت روی خودم کار میکنم
که دانه هایی که کاشته ام تبدیل شوند به جزوی از وجود من
باورهایم جزوی از من بی انتها شوند
توحید جزء جدانشدنی از زندگی و افکار و باورهایم شود
چون که من تنها در آغوش توحید خودم را یافته ام
من تنها در آغوش خود تو خداوندم و پروردگارم معنی حقیقی آرامش ابدی را یافته ام
من به دنبال یافتن عشق در وجود آدم ها رفتم اما در آغوش تو پیدایش کردم
من ثروت را در بیرون از خودم جستجو کردم و به خودم رسیدم
هزاران در، غیر در خانه ی تو را کوبیدم و دری به رویم باز نشد
هزاران راه به جز راه تو را امتحان کردم و گمراه تر شدم
من هزاران مسیر را رفتم که دوست داشته شوم و ناامید تر و شکسته تر شدم
تو آخرین کلید من بودی
تو همان بودی که من وجودت را انکار کرده بودم
تو همان بودی که من آیات تو را به سخره گرفته بودم
تو همان بودی که من هزاران بار ندای هدایت تو را نشنیده گرفته بودم
من همانم که با تمام ضعف و ناچیزی ام در برابر تو ، اظهار قدرت میکردم
من برای تسلیم شدن در پیشگاه تو مقاومت ها کرده بودم
منی که هرچه داشتم از تو بود
و من در برابر تو چیزی به جز هیچ نداشتم…
و نیازمندی ام به تو را انکار میکردم
اما تو خدای من
تو ای پروردگار من…
تو همان بودی که با تمام بخشندگی و عظمتت نظاره گر ناسپاسی های من بودی
تو همان بودی که نیازی به من نداشتی اما مرا آفریدی و پرورشم دادی
از روح بی انتهای خودت به من بخشیدی
تو مرا آفریدی و گفتی اجازه بده هدایتت کنم تا صاحب بهترین هایم شوی
من دست تو را پس زدم و از تو روی گرداندم
فکر کرده بودم که خودم از پس خودم بر می آیم و نیازی به تو ندارم، زهی خیال باطل!
تا که من گمراه و گمراه تر شدم
من به ورطه ی نابودی رسیدم
خدایا من طعم جهنم بی تو را
در همین دنیا چشیدم، نیازی به آخرت و قیامت نبود
من در همین دنیا تاوان باورهایم را دادم و چه تاوان سنگینی داشت باور نداشتن تو
چه عذاب سهمگینی بود نداشتن تو خدای من….
و من آن روزها با تمام بی ایمانی ام
روزی تو را صدا زدم
با تمام ناچیز بودنم
با تمام عهد شکستن هایم
با تمام نمک خوردن و نمکدان شکستن هایم
خدایا تو از من رویت را برنگرداندی
تو بر من سخت نگرفتی
با همان ایمان ضعیف و ناچیزم
من تو را صدا زدم
و تو چه عاشقانه پاسخم گفتی!
چه محبتی خرج من کردی انگار که من همان بنده ی تباهکار و ظالم به خود نبوده ام
خدایا تو مرا با یک ندا از تاریکی ها به نور کشیدی
من مثال واضح آیه الکرسی تو شدم
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من از الظلمات الی النور…!
چه بی منت برایم آغوش گشودی
و چه مهربانانه دست بخشش بر خطاهایم کشیدی
تو خطاهای مرا پوشاندی
آبروی مرا خریدی
اجازه ندادی بیش از این به خودم ظلم کنم و گمراه تر شوم
چون من با وجود اینکه تو را انکار کرده بودم اما ته ته قلبم با ایمان داشتم
که خدایی باید باشد!!
فقط همین!
همین فکر کوچک
همین ندای آرام درون قلبم
که حتی آن هم از خودم نبود
مرا به نور کشید
مرا از تاریکی ها نجات داد
چون قرار بوده که باورهای من زندگیم را بسازد!
حتی همین جا هم قانون عمل کرده بود…
و تو عادل ترینی
و تو هیچ تخفیفی برای کسی قائل نیستی
هرکسی مزد باورهای خودش را میگیرد و لاغیر.
من چقدر خوشبخت بودم که جزو آنهایی شدم که آنها را هدایت کردی و نعمت شان دادی))
خدایا شکرت به خاطر این همه آگاهی
این سایت الهی
خدایا شکرت که تونستم کامنت روز سوم رو هم اینجا به یادگار برای خودم بنویسم .
از همه عزیزانی که این کامنت رو مطالعه میکنند ممنون و سپاسگزارم
25تیر ماه 1403
به نام خداوند
به نام خداوندی که علیمه به نام خداوندی که سمیعه
چقدر خوشحالم که باز هم خداجونم برام الهام کرد و منو یکمی بیشتر با خودش مانوس کرد اطمینانو همین چند دقیقه پیش اورد توی وجودم
خدایا شکرت برای رهایی
خدایا شکرت برای کم شدن وابستگیا
خدایا شکرت برای اینکه هدایتم میکنی
خدایا شکرت که هستی
خدایا شکرت که دوستم داری
خدایا شکرت که اجابت میکنی
یک روز که داشتم از اموزشگاه میومدم توی راه بودم دیدم خداوند درست به اندازه ای که باورش کردم خواسته هامو اجابت کرده
من توی موارد کوچک باورم قوی تره که خدا انجامش میده واسم
و واسه همین به اون خواسته هام رسیدم
داشتم فکر میکردم وقتی یه ادمی یکی از خواسته هامو توش یه نقشی داشته باشه یا کمکم کرده باشه چقدر دوسش دارم چقدر سپاسگزاری میکنم ولی درمقابل خداوند انگار نه انگار :(
دارم تمرین میکنم که سپاسگزارتر باشم
و اینکه طبق کامنت یکی از دوستان که گفته بودن از خداوند رهایی بیشتر حس خوب بیشتر بخواه
منم این درخواستو کردم
امشب خداوند در گوشم صحبت کرد گفت
تو نمیدونی اون ادم مناسب تو هست یا نه
من میدونم بهم اعتماد کن و دنبالش نرو
باید بری دنبال کسی که اونو بخاطر خودش بخوای نه هیچ چیز دیگه
باید بری دنبال کسی که باهاش پرواز کنی و روحیاتتون یکی باشه
فاطمه به خدات اعتماد کن
اون خدا میدونه کی برات مناسبه وهمونو برات میاره
اون خدا خود خوشبختیه شناختش یک بهشته
خدایی که هوادارمه و گفته رحمتش بر من بسیاره
خدایا تسلیمممم به تو پناه میارم
از تو بهترینارو میخوام و دخالتی نمیکنم خودت برام رقمش بزن
این تویی که علمت محیطه ن من
این تویی که خدایی
این تویی که قدرت داری
به نام الله مهربان
برگ سوم از سفرنامه روزشمار تحول زندگی من:
خدا رو شکر میکنم که الان اینجا هستم و با این آگاهی های ناب آشنا شدم. چقدر این دوره ی روز شمار زیبا و آموزنده بود برای من. خداروشکر. تا همین جا کلی حس های زیبا دریافت کردم که نشونهی مسیر درسته!
به نظر من، اینکه ما بخوایم به خدا اعتماد و اطمینان کامل داشته باشیم احتیاج به یک شناخت درست داره. چطوری میشه به کسی اعتماد کرد که نمیشناسیم؟ من خودم تا همین چند وقت پیش یکی از ترس های بزرگم، ترس از خداوند بود! بنابراین، به نظر من در این مسیر زیبا، یکی از مهم ترین کارهایی که باید انجام بدیم اینه که خداوند رو بهتر و بیشتر بشناسیم و «باور داشته باشیم که خداوند عاشق ماست»! اونوقت میتونیم آروم آروم باهاش رفیق و رفیق تر بشیم و بهش «اعتماد» کنیم «حتی وقتی نتیجه ای نمیبینیم». هر چقدر دلمون بخواد با خدا رفیق بشیم، تا زمانی که باور نکنیم میتونیم باهاش رفیق بشیم، این اتفاق نمیفته! چون ما خودمون بخشی از وجود خدا هستیم و جهان در خدمت خداست! وقتی ما «احساس گناه» داریم، فرکانسی که به جهان ارسال میکنیم اینه که «من لیاقت دوستی با خدا رو ندارم» و از اونجا که جهان در خدمت ماست، چیزی که خلق میشه اینه که «دوستی با خدا بسیار غیر ممکنه»! وقتی «حس قربانی بودن» داریم، فرکانس ما اینه که «من مورد ظلم واقع شدم» و چیزی که خلق میشه چند عدد «ظالم»ِ دیگر خواهد بود :) !
اما وقتی شناخت درستی از خداوند بدست بیاریم، کم کم به این نتیجه میرسیم که «خداوند همیشه و تحت هر شرایطی من رو حمایت میکنه و هر اتفاقی رو به نفع من رقم میزنه» اونوقت میتونیم «تسلیم» باشیم و چیزی که خلق میشه «آرامش»، «شادی» و «حس خوب» خواهد بود که پیامد این احساسات زیبا، یقینا یک زندگی زیباست.
به نام تنها فرمانروای جهان
سومین روز تحول زندگی من
حضرت ابراهیم واقعا یک انسان موحد کامل است که ایمان او و باور او نسبت به خداوند مثال زدنی است
وقتی استاد در مورد حضرت ابراهیم و ایمان او نسبت به خدا صحبت میکنید اینقدر روی من تاثیر میگذارد و من رو به فکر فرو میبرد که تا چند دقیقه انگار چیزی نمیشنوم و متحیر این حجم از ایمان حضرت ابراهیم به خداوند میشوم
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته نازنین و دوستان هم فرکانسیم :)
ردپای من از روز سوم سفرنامه
آخ که چقدرررر آدم شجاعت پیدا میکنه وقتی ایمانش رو قوی میکنه.
انگار یه حس درونی همش تو گوشش نجوا میکنه : نترررررس؛ نترس، نترس، نترس.
به خدا که اگه ما بتونیم هر روز یکم ایمانمون رو قوی تر کنیم، به هرچی که میخوایم میرسیم. به هرچیزی که فکرش رو بکنیم.
من هر جا تو زندگیم نترسیدم، توکل کردم، قدم برداشتم و شجاعتم رو نشون دادم، همونجا پیروز شدم؛ نتایجی گرفتم فووووق العاده و فرای تصور؛ بعضاً هیچ تلاش فیزیکی هم براشون نکرده بودم. فقط و فقط ایمانم رو نشون دادم و رها کردم و سپردم به خداوند. و خدایی که از من بیشتر به من آگاهه، از من بیشتر میخواد که من موفق بشم، از من بیشتر میخواد که من به خواسته های کوچیک و بزرگم برسم، بهم داد؛ هرچیزی که خواستم رو بهم داد.
خدایا شکرت؛ شکرت، شکرت، شکرت
خدایا هدایتمون کن بتونیم هر روز ایمانمون رو به ایمان ابراهیم نزدیک تر کنیم؛ بتونیم آروم تر بشیم، خالص تر بشیم، پاک تر بشیم، به تو نزدیک تر بشیم. کمکمون کن انقدرررر قوی بشیم که هیچی تو این جهان نترسیم.
خدایا شکرت؛ شکرت که تو خدای منی و من بندهی تو ام. :)
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز سوم سفرنامه من
خدایا حرف زیاد دارم برای گفتن و نوشتن ولی چیزی که بیشتر نیازش دارم شجاعته.
من مدت هاست توی یکی از ترس هام گیر کردم. ترسی که بزرگترین ترس زندگیمه. و چندین روزه اون صحبت هایی از استاد رو میشنوم که درباره غلبه بر ترس هاست.مخصوصا فایلی که استاد در مورد انیمیشن گربه چکمه پوش صحبت میکنن
چقدر من یاد خودم افتادم . من آدم ترسویی نیستم و خیلی وقت ها به الهاماتی عمل کردم که از نظر بقیه واقعا ترسناک و نشدنی بوده . و همیشه شخصیتی بودم ک دل رو به دریا میزدم و رد میشدم از ترسم
ولی مثل همون گربه همه ما حتی شجاع ترین هامون یه جایی توسط یه ترس خیلی خیلی بزرگ خفت میشیم. ترسی که جنسش خیلی بزرگ تر از ترس های قبلیه و حس میکنیم واقعا آماده ش نیستیم . مثل همون گرگ داستان گربه چکمه پوش
واقعا توی این فایل نمیخواستم خیلی تئوری صحبت کنم دوس داشتم بیشتر حالت نامه ب خداوند باشه که خدایا :
بهم شجاعتی بده که بر این مرحله از ترسم غلبه کنم . من بدون تو از پسش برنمیام. من بدون تو بدجوری قفل میشم توی ترسام. دلم میخواد وقتی زمان مرگم رسید با حس افتخار بمیرم. جهنم برای من اینه که موقع مرگ همراه با ترس هام بخوام جسمم رو ترک کنم و بدم بیاد از چیزی که هستم
جهنم برای من اینه که این پتانسیلی ک درونم گذاشتی رو نتونم شکوفا کنم. جهنم برای من اینه که وقتی مُردم ، خود متعالی منو نشونم بدن و بگن تو باید این میشدی و تمام امکانات لازم رو برات فراهم کرده بودیم
اما میدونم بازم مث همیشه که هروقت ازت درخواست جسارت میکردم جسارتی بهم تزریق میکنی که هر مانعی جلوم کوچیک جلوه کنه و قطعا از پس این گرگ وحشی برمیام
یاد دیالوگ آخر فیلم خاکستری با بازی لیام نیسون افتادم
اونجایی که با گرگ آلفا رو در رو شد و فرار نکرد
چاقوش رو چسب پیچی کرد دور دستش و زیر لب این شعر پدرش رو زمزمه کرد ، تو چشمای گرگ زل زد و آماده نبرد شد :
یک بار دیگه در یک نبرد
پیش به سوی بهترین مبارزه ای که به خاطر دارم
امروز زندگی کن و بمیر
امروز زندگی کن و بمیر
سلام استاد و مریم خانم عزیز.
از کودکی بشدت ترسو بودم حتی پارک میرفتم از سوار تاب و سرسره شدن هم وحشت داشتم و بارها مورد تمسخر اطرافیان قرار گرفتم بارهااااا
از حیوانات میترسیدم الان هم میترسم. حیوانات خیلی دوست دارم ولی ازشون بشدت می ترسم.
امروز که برای چندمین بار مجدد این فایل را گوش دادم متوجه شدم علت اینهمه ترس از بچگی تاکنون همین نداشتن اعتماد و ایمان کامل و تسلیم نبودن هست.
هر روز هر فایلی گوش میدهم یه جورایی به خودم قول میدم به آموزه ها و آگاهی هایی که دریافت میکنم عمل کنم و فقط شنونده نباشم.
از امروز قول میدم جلو ترس هایم بایستم و با تمام قدرت، خودم بخدا بسپارم و تسلیم باشم.
دیگه از فردا هر حیوانی را دیدم خودم کنار نکشم و نترسم باید روی خودم جدی کار کنم.
البته بارها تلاش کردم و دو فرزندم خیلی سعی کردن کمک کنن که از حیوانات نترسم ولی این فوبیا نمیگذاشت رها باشم.
حالا ترس از حیوانات یک مورد ساده هست من ترس های بیشمار و نگرانی های زیادی در دل داشتم که امروز با گوش کردن به این فایل به خودم قول میدم و متعهد میشوم دیدگاهم را به صورت جدی تغییر بدهم و تسلیم درگاه خداوند متعال باشم.
واقعا این فایل یکی از بهترین بهترین فایلهای استاد عباس منش بزرگوار است.
به نام خداوند مهربانی وعشق وارامش.
سلام به استاد به مریم عزیز و به همه همسفران.
خدایا هزاران بار شکرت برای قدم گذاشتن در این مسیر.
روز سوم سفرنامه
دراین سفر اموختم خودم رو لایق بدونم لایق همه خوبیها همه زیبایی ونعمتها عزت نفس داشته باشم من بنده خداوند هستم خدایی که نقصی در او راه نداره وبعد اموختم زندگی هر کس در دستان خودش هست وبه وسیله فرکانسهاش زندگیش رو می سازه هیچکس قادر نیست حتی به اندازه زره ای تاثیری در زندگی دیگران بگذاره.
قدرت از ان خداست واو زندگی رو به دست فرکانسهای ما سپرده.
وحالا امروز از ابراهیم می اموزم ابراهیمی که اسوه حسنه هست وبه قول استاد رفیق جون جونی خدا.
مگه ابراهیم چیکار کرد که شد اسوه حسنه؟
او به خدا اعتماد کرد او خدا وقدرتش رو باور کرد باور کرد خدا محافظ ونگهبانش هست هر چی الهام شد عمل کرد ونترسید چون خدارو داشت.
زن وبچه رو در بیابان رها کرد چون خدا گفت اعتماد کرد نترسید چون می دونست اگه خودش کنار انها نیست عوضش خداوند قدرت مطلق جهان مواظبشون هست پس سپرد رها کردو رفت سر وابستگیها رو برید و خداوند هم چه خوب مراقبت کرد طوری که ابراهیم قادر نبود ابراهیم اعتماد داشت وجواب گرفت.
بهش گفت سر بچه ات رو ببر رفت که این کار رو هم بکنه چون او به خدا اعتماد داره می دونه خداوند جز خیر براش نمی خواد پس هر چی می گه گوش می کنه ناله نمی کنه می دونه خدا بهتر از خودش می سازه.
ابراهیم تسلیمه ابراهیم اعتماد داره هر چی خدا می گه اون می گه چشم.
پس درس امروز توحید عملی هست اگه می گی ایمان داری پس عمل کن بده دست خدا وبرو .
خدایا شکرت که تو رو پیدا کردم ورها کردم خداوندهای دروغین رو.
خدایا کمکم کن در این مسیر ابراهیم گونه قدم بردارم.
استاد ومریم عزیز سپاسگذارم.
در پناه خدا.
به نام خداوند بخشنده و مهربان و غفار و روزی دهنده خودم
سلام سلام سلام
با مثالهای زیباتون از پیامبربزرگ ابراهیم،مثالتون از دوستتون ،و زندگی خودتون که قبلا تعریف کردید میفهمم ایمان واقعی چقدددر عمیقتر از چیزیه که من الان دارم
اگر واقعا به خداوند اعتماد مبکردم نه به زبون، واقعیه واقعیه واااقعی ،چه قدرتی داشتم چه تصمیمات بزرررگی میگرفتم
چقدر بی باکانه جلومیرفتم
الانم گاهی اینطور میشم
ولی این حس عمیییق رو نتونستم برای تایم طولانی حفظ کنم
امیدوارم تکاملم طی بشه و هرروز ایمان و اعتماد به پروردگارم بیشتربشه
چجوری شد که حرف یه ادم برامون سند میشه وقتی بگه اره فلان کار بامن…ولی نمیتونیم اعتماد کنیم به خدا که برامون کاری کنه؟
شکرگزار خداوندم که نسبت به قبل خیلی خیلی بهترشده اوضاعم با کمک خودش
ولی میدونم که خیلی حیلی جا دارم
امشب شب سوم چله 2من
شب سوم سفرنامه
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
قدم سوم تغییرمن
من مطمنم خداوند درون من چیزیی دیده جایی بی شک صداش کردم جایی عاشقش بودم جایی عاشقم بوده که الان اینجام که الان داره مسیر درست نشانم میده.
ما ایرانیان در ادبیات جهان غنی هستیم داستان های استعاره ایی زیاد داریم
اگر بیاییم داستان بریدن سر فرزند استعاره بدانیم یعنی اینکه ما باید سر تک تک وابستگی هامون ببریم .
وابستگی به هرچیزی غیرخداوند مساوی شرک است .
مثلا رابطه عاشقانه ایی که داری با پارتنرت رابطه با همسر رابطه با خانواده رابطه با دوست همش اگر بخواهد از یه حد بیشترو ازدلبستگی تبدیل به وابستگی بشه میشه شرک
وابستگی به خانه وابستگی به شهر وابستگی به پول وابستگی به اندام وابستگی به شهرت وابستگی به زیبایی وابستگی به موقعیت اجتماعی
دقیقا به هرچیزی بیش از حد وابستگی داشته باشی همونجا دچار شرک شدی .
حضرت ابراهیم چه موجودی بوده که انقدر رها بوده بدون وابستگی واقعا عجیبه .
من الان وابستگی دارم به پارتنرم انقدر ترس از دست دادن دارم چسبیدم بهش من کجا ابراهیم خلیل الله کجا کاش بتونم سر وابستگی هام قطع کنم .
الان پارتنرم می خواد مهاجرت کنه به شهرهای جنوبی برای اینکه بتونه کار کنه پول بدست بیاره بتونیم تشکیل خانواده بدهیم ولی تو این چند روز که من متوجه. شدم کلی گریه کردم بحث جنجال نرو رفتی منم میرم پی زندگیم وجنگ بحث و…
آیا خدای تو ابراهیم فرق داره
آیا خدای تو هاجر فرق داره
حضرت ابراهیم که زن تازه زایمان کرده و بچه چند روزه اش تو گرمای سوزان عربستان رها کردورفت اگر می موند این همه سال ماندگار نبود
انقدر خداوند براش ارزش قائل نمی شد
و در دنیا و اخرت از نزدیکان نبود
اون زن بچه اش تو اون شرایط رها کرد تو که یه پارتنر ندیده رها نمیکنی چطور می خوای الهویت داشته باشی.
آن چیز که باعث شد ابراهیم بشه برترین پیامبر و پدر مسلمانان و خداوند اون مسلمان واقعی معرفی کرده و گفته یکتا پرست باشید مثل ابراهیم
همین قطع کردن ریشه های وابستگیش بود .یکی میشه یعقوب در فراغ اشک میرزه یکی میشه ابراهیم
ابراهیم گونه رفتار کن .
اگر اون قسمت تو باشه هرجا بره اخرش بهت برمیگرده اگرم قسمتت نباشه تو رخت خواب خانه کنارتم باشه ممکن بمیره ممکن خیانت کنه ممکن نباشه .
بچه که نیست ابراهیم طفل شیر خوارش رها کرد تو یه مرد بالغ 34 ساله رها نمی کنی.
این بدان هرموقع رها کنی همون موقع بدست میاری
وابستگی باعث از دست دادن میشه.
یعقوب کی یوسف پیدا کرد وقتی فرشته وحی گفت یعقوب رها کن و سجده کرد و به خدا روی اورد
زلیخا کی یوسف پیدا کردهمون موقع که رها کرد هم شد عزیز مصر هم زیبا جوان شد هم یوسف بدست اورد
بله عزیزم قانون جهان میگه وابسته هرچی بشی از همون قسمت انقدر ضربه میخوری تا از دستش بدهی
رها کن رها کن رها کن وابسته نباش
من میخوام مثل ابراهیم باشم
خدا همه جا هست
از کجا معلوم تو این شهر بمونه هزار بلا سرش نیاد و هیچ وقت مال هم نشید
خدایا من رهاش می کنم دیگه وابستگی بهش ندارم دیگه مهم نیست کجا باشه مهم نیست ته رابطمون چی بشه خسته ام از وابستگی دیگه همه چی می سپرم به خودت خودت رقم بزن برام
خودت محافظ من و اون باش .
هرچی شد دیگه شد فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ « و در هر حال، خداوند بهترین حافظ و مهربانترین مهربانان است
12:24