«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 149
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم و سلام خانم شایسته عزیز و سلام دوستان هم فرکانسی
استاد واقعا از این فایل خیلی خیلی درس گرفتم که واقعا حضرت ابراهیم خلیل الله خدا هست واقعا برازنده همین اسم هست
و خدوانددر قران 69 بار از ابراهیم یاد کرده ودر آیاتی چند از قران از نبوت حضرت ابراهیم ودعوت او به توحیدسخن امده است خلیل الله به معنای دوست خدا لقب حضرت ابراهیم بوده و زندگی حضرت ابراهیم در چندین سوره بیان شده که این حضرت شایسته است وما داستان زندگی ایشان که سراسر درس توحید است بخوانیم واز ان پند بگیریم
معجزاتش سردشدن اتش برحضرت ابراهیم
و زنده شدن پرنده
وحوادث مهم
ذبح فرزندش و بنای کعبه
واین ها همه درس دار برای ما او از فرزند خود گذشت ولی من از خودم میگم دوسال پیش من قران میخواندم یک لحظه یه بوی عطری خوبی به من رسید و من دور اتاق نگاه میکردم با خودم گفتم انقدر بوی خوبی اومد از کجاس و باز به قران خواندن ادامه دادم و بعد که قرانم تموم شد مثل این که یکی در گوش من میگفت برو معنی قران را خودت پیدا کن ومن یه لحظه مو به تنم سیخ شد و همین طور صلوات میفرستادم من فردای آن روز رفتم دفتری خریدم ومن یه چندروزی تمام صفحه اول قران کلمه ها را نوشتم و میخواستم در گوگل معنی ها را سرچ کنم وقتی به صفحه ها قران را نگا ه میکردم با خودم میگفتم وای چقدر زیاد هست و من یه کلمه میگفتم و شیطان هزار نجوا ومن گوش ندادم ومن تا یه مدتی نوشتم ولی پشت کار نداشتم و دیگر دنبالش را نگرفتم و حالا بعداز دوسال انقدر پشیمانم که چرا من دنبال هدایت خداوند را نگرفتم و بی انگیزه شدم ببین به قول استاد پیامبران ما وقتی خدا هدایت میکرد شیطان بود ولی خداوند هدایتش بالا تر بود ه پیامبران ما اراده عالی داشتن و من خودم را میگم بعضی وقتا میگم چرا من پیشرفت نمیکنم خب وقتی این اراده باشه تکلیف چیه/؟ خب باید بگو یم خداوند از من خواسته من باید به این سو حرکت کنم برای پیشرفتم برای این که من اگاه تر شوم برای این که باورهایم تغییر کند برای این که ذهنم را تغییر بدم و به جلو حرکت کنم به سوی پیشرفتم و من از زندگی ابراهیم الگو بگیرم که خداو ند به او الهام میکرد و حضرت اطاعت میکرد ومن هم باید از دستورخدا اطاعت کنم و سر پیچی نکنم باید اراده اهنی داشته باشیم باید از حرف شیطان قوی تر باشیم باید توحیدی تر شویم ممنونم استاد عزیز که من دوباره به قران خواندن ادامه میدهم سپاس استاد عزیز وخانم شایسته در پناه الله یکتا
سلام اکرم جان
چقدر شرایطی که در اون قرار گرفتی زیبا بوده و چقدر عالی که دوباره تصمیم گرفتی قرآن رو بخونی من هم تازه از امروز شروع کردم . اصلا حسرت نخور دوست من هدایت الهی در هر لحظه و هر مکان برای من در جریان است این ما هستیم که باید دریافت کننده خوبی باشیم . مهم این است که دوباره داری شروع میکنی و مطمئن هستم الان بخاطر اینکه در مدار بالاتری قرار داری نکات بیشتر و عمیق تری از قرآن میاموزی . برات آرزوی موفقیت و سربلندی دارم .
فصل اول روز سوم
خدایا هزاران هزاران بار شکر برای این فایل زیبا که باید هر روز بشنوم تا هر لحظه یادم باشه که رها باشم و فقط به تو توکل کنم و لذت ببرم از تک تک لحظه هام.
چند روزی هست درمورد یک مسعله اى بعد از جنگیدن و به هیچ کجا نرسیدم به این نتیجه رسیدم که باید به خدا بسپارمش و ١٠٠٪ ایمان داشته باشم خدا به زیباترین شکل اون رو حل میکنه و این روزها فقط دارم لذت میبرم و دارم لحظه به لحظه زندگى میکنم و چقدر آرامش دارم چقدر توکل به خدا حال آدم رو خوب مبکنه و قلبم آرام هست و انگار یک بار سنگینى از رو دوسم برداشته شده و من خیلى سبک شده ام و از کوچکترین چیزها در زندگیم لذت میبرم.
خدایا کمکم کن همواره رها باشم و فقط به خودت توکل کنم و هر اتفاقى بیفته اون رو خیر بدانم و لحظه به لحظه سپاسگزار باشم و حالم خوب باشه.خدایا به ما ایمانى بده همانند ابراهیم که هرانچه به ما گفتی رو بدون زره اى تردید انجامش بدیم. خدایا هزاران هزاران بار سپاسگزارم از اینکه همواره مرا هدایت میکنى و دارم روز به روز قوانین الاهى را بیشتر یاد میگیرم و کمکم کن بیشتر هم عمل کنم و زندگى ام پر کن از نعمت، ثروت، خوشبختى، سعادت و عشق.
با سپاس فراوان از استاد عزیز و مریم جان براى تهیه این فایل عالى.
به نام آفریدگار بی همتا
سلام و درود خدمت استاد عزیز خانم شایسته
روز سوم دوره از فصل اول
امیدوارم من هم به این درجه از تسلیم و اعتماد به خدای بزرگم برسم .و همواره تسلیم امر او باشم .وبه درجه ای از ایمان و اعتماد برسم که مانند حضرت ابراهیم از آزمایشات پروردگارم سربلند بیرون آیم.امین
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته عزیزم و همه دوستان گلم
روز شمار فصل اول روز سوم
تسلیم خدا بودن ینی رها کردن ، سپردن به خودش ، توکل کردن ، ایمان داشتن ، احساس خوب داشتن
بقول استاد نمیتونیم به همین راحتی بگیم تسلیم هستیم
در عمل خیلی فرق داره . وقتی یه تضاد و اتفاق به ظاهر بدی میافته کنترل ذهن و نجواها فقط زمانی عملی میشه که روی باورها کار کرده باشی
الان که این فایل رو گوش دادم و اومدم تجربمو بنویسم . دیدم تجربه ای که از گذشته دارم از اینکه تسلیم خدا نبودم توکل نداشتم ایمان نداشتم و چقدر به سختی و مشکلات برخوردم .
ولی این مدت که با تعهد دارم روی دوره ها کار میکنم و احساسمو خوب نگه میدارم اون مدل اتفاقات بد دیگه هیچوقت واسم نیافتاده .
هر روزمو با سپاسگذاری و ستاره قطبی شروع میکنم
هر کاری رو که میخام همون اول صبح به خودت خدا میگم واسم خیلی خوب و راحت انجام بده . و انجام میشه .
بارها شده که دیدم کاری که صبح نوشته بودم و اصلا فراموشش کردم انجام شده و شب سپاسگذاری کردم .
فکر میکنم نیازی نیست که منتظر اتفاق بدی باشیم که ببینیم تسلیم خدا هستیم یا نه ؟
همینکه کوچکترین مسائل زندگیمون رو بهش بسپاریم یواش یواش یاد میگیریم که در مسائل بزرگتر هم نیازی نیست خودمونو اذیت کنیم .
برای اینکه تسلیم بودن رو در خودمون ایجاد کنیم از کارهای کوچک شروع کنیم . مثلا میخام برم خرید . بهش میگم خدایا من فلان چیز رو میخام خودت هدایت کن . و چقدر قشنگ و راحت انجام میشه .
حالا اگه گذشته من بود تمام شهر تمام فروشگاهها رو میرفتم تا مطمعن بشم اون چیزی که میخام رو با قیمت مناسب و خوب خریدم .
ولی الان نه . نه وقتمو میذارم نه انرژیمو . خیلی راحت میسپارم و هدایت میشم . بعضی وقتا خودم به خودم شک میکنم که چطور شده من که همه میگفتن سخت پسند . الان اینقدر راحت و سریع انتخاب میکنم اونم مثلا یه جنس خوب با قیمت خیلی مناسب .
اینا نتیجه کار کردن روی باورها ست نتیجه تلاش برای احساس خوب هست نتیجه بودن در این سایت هست خدارو هزاران بار شکر بابت این سایت .
به نام خداوند بخشنده و مهربان
با شنیدن فایل سوم سفرنامه من واقعا به این نتیجه رسیدم که با تمام وجود روی ایمان و بندگی
خودم کار کنم داستان حضرت ابراهیم الگوی بزرگی برای همه ما انسان هاست که بتوانیم در مسیر بندگی به بهترین شکل سربلند باشیم ایمان قلبی و عمیق به خداوند حس زیبا و آرامش بخشی حس به دور از نگرانیه اینکه خدا دوستت و بهش اعتماد داری بهترین ها رو برات میخواد امیدوارم باشنیدن فایل های بعدی همین حس خوب و با ارزش بودن رو داشته باشم و هر روز بهتر از دیروز این مسیر موفقیت رو ادامه بدم
رد پای سوم
با تشکر از استاد عباسمنش و خانوم شایسته
بنام یگانه آفریدگار هستی
درود خالق زیبایی ها به استادان عزیز خودم و فرشته های زمینی پروردگار.
وای خدایا شکرت.هزاران مرتبه شکرت.
استاد چقدر کار جهان دقیق و منظمه.
باور کنید ازین نتیجه هایی که این روزا دیدم دلم میخواد از سر شوق اشک بریزم و از سر ذوق هورا بکشم.
هر لحظه که میگذره و نتایجی که میبینم ایمانمو صدبرابر میکنه و نمیدونید چه بلوایی درونم به پا شده.
دیروز که روز سوم سفرنامه رو آغاز کردم و فایلشو گوش کردم عهد بستم دیگه به هیچکس جز خدا قدرت ندم و هرچی میخوام رو از خدا بخوام.
من مدرک مهندسی برق الکترونیک دارم و حدود هشت سال پیش مدرکمو به یک شرکت بسیار معتبر و رزومه دار اجاره دادم تا گرید بگیرنو منم شدم عضو هیئت مدیره و چندین سال مدرک بنده در اجاره این شرکت بود تا اینکه پارسال به دلایلی اداره مالیات و دارایی حسابهای اعضای هیئت مدیره رو مسدود کردن و حساب منم مسدود شد.
از پارسال تا دیروز من درگیر رفع مسدودی بودم و به هر دری میزدم نمیشد.تا اینکه دیروز یه این فایل هدایت شدم و همونجا از خدا خواستم که خودش این مشکل رو واسم حل کنه و قدرت رو از همه جز خدا گرفتم.
امروز صبح رئیس هیئت مدیره شرکت بهم پیام داد و گفت که حسابتون رفع مسدودی شده و میتونید با حسابتون کار کنید.
همونجا اشک تو چشمام جمع شد و از ته دل خداروشکر کردم و گفتم خدایا منو ببخش که این همه وقت کنارم بودی و ندیدمت.
استاد ازت ممنونم که راه و رسم رسیدن به خواسته ها رو بهمون یاد میدید.
خدایا بازم ازت سپاسگزارم.
امیدوارم همه دوستان به همه خواسته هاشون همینجور راحت برسن.
به امید روزهای بهتر و نتایج بیشتر.
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم
خداروشکر میکنم امروز هم با فایل ارزشمند چقدر اگاهیها ی خوبی را دریافت کردم هر زمان که آیهای درباره ابراهیم میخوانم، به وضوح می بینم که جنسِ این آیات متفاوت است. یک عشق ناب میان خالق و مخلوق است. هر زمان که واردِ قرآن می شوم و با نامِ ابراهیم روبرو می شوم، شخصیتِ این انسان، مرا به وجد می آورد شیوه ی تسلیم بودنش و موحد بودنش در برابر خداوند همهی رفتارهای این انسان، وجودم را به شدّت متحول می کند.تو این فایل داره از این صحبت میشه که تو اگر تسلیم خداوند باشی ،احساست آنقدر خوب میشه که مدارت هم بالاتر و بالاتر میره و اتفاقات بهتری تجریه میکنی
برام سخته که مثل حضرت ابراهیم باشم،انقدر تسلیم خدا باشم که هرچی بهم گفت بگم چشم خداجون طبق آگاهی های توحیدی، من فقط نیازه که خودم رو رها کنم و این شرایط رو به خدا بسپارم اونم به پشتوانه اینکه خدا، خدای خوبی ها و زیبایی هاست، محافظ هر موجودی روی زمینه، حمایتگر و کمک کننده مطلقه و اگر باهاش باشیم ما رو فقط به سمت “مثبت ها” هدایت میکنه
نه اینکه چون مثلا صلاح میدونه یه شرایط بد توی زندگیم وارد کنه واسه اینکه من توی یه زمینه ای رشد کنم، اونم در حالی که مدارم خوب و مثبته و در نهایت حتی اگر به هر دلیلی تهِ اون اتفاق بد تو آینده برام پیش بیاد، باید “تسلیم” باشم؛ و چیزی که باعث میشه الان انقدر با آرامش راجبش بنویسم و دیگه نترسم، بحث تکامله. من داشتم توکل خودم رو با توکل حضرت ابراهیم مقایسه میکردم. زمانی که به حضرت ابراهیم برای قربانی کردن فرزندش فرمان رسید، در طی سال های سال تکاملش رو توی تسلیم بودن به شکل خیلی عالی طی کرده بود، ولی من تازه چندین روزه شروع کردم به یادگیری توحید و حالا چه انتظار بی جائیه از خودم دارم برای انجام یه تسلیم الاهی
از خداوند میخواهم در تمام مراحل زندگی من را توحیدی وتسلیم امر خودش باشم ومن را هدایت کند به مسیرهای درست زندگی
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
وَبَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِیعاً فَقَالَ ﭐلضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ ﭐسْتَکْبَرُواْ إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ ﭐللَّهِ مِن شَیءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا ﭐللَّهُ لَهَدَینَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَینَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٍ ﴿21﴾
(ابراهیم21)-( در روز قیامت ) همه برای خدا و در پیشگاه او ظاهر میشوند در این هنگام ضعفا به مستکبران میگویند : ما پیروان شما بودیم ، آیا ( امروز ) چیزی از عذاب خدا را میتوانید از ما دفع کنید ؟ آنها میگویند : اگر خدا هدایتمان کرده بود ما نیز شما را هدایت کرده بودیم . ( اما حالا ) چه بیتابی کنیم و چه صبر کنیم بر ایمان یکسان است ، و گریزگاهی نداریم.
============================
وَقَالَ ﭐلشَّیطَانُ لَمَّا قُضِی ﭐلْأَمْرُ إِنَّ ﭐللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ ﭐلْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِی عَلَیکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ فَـﭑسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِی إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ ﭐلظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿22﴾
(ابراهیم22)-و همینکه کار خاتمه پذیرد ، شیطان میگوید : خدا به شما وعده درست داد . و من نیز به شما وعده ( باطل و نادرست ) دادم و تخلف کردم ، من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما اجابتم کردید ، مرا ملامت نکنید ، خودتان را ملامت کنید ، من فریادرس شما نیستم ، و شما نیز فریادرس من نیستید من آن شرکتی که پیش از این ( در کار خدا ) برایم قائل بودید انکار دارم . به درستی ستمگران ، عذابی دردناک دارند.
===========================
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
استاد عزیزم، چند مدت پیش در مهمانی بودم که افرادی با تحصیلات عالیه و پست های خوب در آنجا حضور داشتند، بحث آنها در مورد حضرت ابراهیم بود، آنها میگفتند تحقیقات نشان داده که حضرت ابراهیم، دچار جنون و اختلال شخصیتی بوده است وگرنه چه کسی حاضر هست که فرزند خود را سر ببرد، و بقیه هم این حرف را تایید کردند و منی که یاد گرفتم با کسی بحث نکنم،اعراض کردم
اما، پیش خودم گفتم خداوند اگر بخواهد کسی رو امتحان کند، اینکار رو انجام میدهد، چه شما بپذیری چه نپذیری
مثلا در امتحان مادر موسی، چون تسلیم بود از زمانی که فرزند خود را به رود انداخت یک نصف روز طول کشید تا دوباره به فرزندش رسید
اما حضرت یعقوب، بخاطر تسلیم نبودن در برابر امتحان الهی، سال ها از یوسف دور ماند و بینایی خود را از دست داد
پس بهتر این است که تسلیم، هدایت الهی باشیم که او بهترین ها را برای ما میخواهد.
انشاالله در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید.
دوستدار شما :سیما
به نام خداوند بخشنده مهربان
زینب آفرین که حتی با تاخیر هم که شده به تعهدت عمل کردی،مطمئنم تو روزهای آینده بهترو بهتر عمل میکنی.
خداروشکر میکنم بابت آسمان زیبا و ابرها و خونه ای که به ما داده تا بیام دراز بکشم تو حیاطش و ابرها رو ببینم و باد خنک بهم بخوره.
تو دوتا فایل قبلی در مورد عزت نفس و ترمزهای مخفی اون صحبت کردیم ،فهمیدم که هرچی احساسات بهتر باشه مدارت بالاتر میره.
تو این فایل داره از این صحبت میشه که تو اگ تسلیم خداوند باشی ،احساست آنقدر خوب میشه که مدارت هم بالاتر و بالاتر میره و اتفاقات بهتری تجریه میکنی.
برام سخته که مثل حضرت ابراهیم باشم،انقدر تسلیم خدا باشم که هرچی بهم گفت بگم چشم خداجون.
ولی جوری که استاد در مورد خداوند صحبت می کنند منو به وجد میاره حس میکنم خدا آنقدر منو دوست داره و آنقدر قدرتمنده که هرکاری بگم برام انجام میده.
گوش دادن این فایل برام سخت بود،حتی کامنت گذاشتن در موردش هم برام سخته.
میخوام به زودی انققققدر تسلیم خداوند باشم و آنقدر درک کرده باشم این موضوع رو که به راحتی در موردش صحبت کنم.
آنقدر ایمان داشته باشم که در برابر اتفاقاتی که میفته احساس خودم رو خوب کنم و تسلیم باشم و هدایت بخوام از خدا و مطمئن باشم که اونه که منو به بهترین چیزها می رسونه،اونه که باعث موفقیت من میشه.
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته نازنین و دوستای عزیز.
امروز میخوام از یه قربانی کردن بگم… قربانی کردن غرور کاذب…
چند ماه پیش توی بهمن ماه که من تازه برگشته بودم ایران، برای اینکه خودمو پیدا کنم و ارتباطم با منبع بیشتر بشه، اومدم توی باغی ساکن شدم که اقامتگاه مامان توشه. سکوت اینجا به سکوت ذهنم کمک میکرد. ده روزی بیشتر از برگشتنم نگذشته بود که میدیدم کارگری که مامان از دو سه سال قبل استخدام کرده درست کارش رو انجام نمیده. مامان بهش یه سوییت 55 متری توی باغ داده بود که با خانمش و بچه 3-4 سالش اونجا زندگی میکرد و هزینه آب و برقش رو مامان میداد و مواد غذاییشون رو هم دست و دلبازانه تامین میکرد و این آقا فقط باید روزی سه چهار ساعت توی نظافت اقامتگاه و کارای مامان کمکش میکرد و در ازاش حقوق هم دریافت میکرد. در حقیقت هزینه جا نداشت و تو یه باغ قشنگ و خوش آب و هوا زندگی میکرد، هزینه آب و برق و غذا هم نداشت و حقوق هم میگرفت در حالیکه کارش هم به نسبت کار کارگری سبک محسوب میشد ولی باز با اینکه جوون و سالم بود تنبلی میکرد و یه روز به مامان میگفت کمرم درد میکنه، یه روی میگفت زانوم درد میکنه و خلاصه هر روز یه داستانی داشت و کار رو میپیچوند. سعی میکردم اعراض کنم و توی کار مامان دخالت نکنم و هر روز میدیدم اون بنده خدا پا رو فراتر میذاره.
از چند تا از مهمونهای مامان شنیدیدم که بهشون پیشنهاد میده اگه میخوان با قیمت پایینتر بیان اقامتگاه باهاش در تماس باشن تا یه روزایی که ما نیستیم بهشون خبر بده که بیان و پولش رو برا خودش بزنن! حالا یه عده به ما اطلاع دادن ولی یه چند نفری هم ظاهرا باهاش هماهنگ شده بودند و برای اینکه هزینه کمتری بدن در نبود ما اومده بودند. مامان شروع کرد یواشکی دنبال کارگر جدید گشتن ولی کسی رو پیدا نمیکرد.
تا اینکه یه شب سه تا دختر جوون مهمونمون بودند. این آقا شماره موبایل خانم رو از روی فرم پذیرش برداشته بود و ساعت 3 نصفه شب مزاحمش شده بود. دخترها به شدت شاکی شدند و با وجود معذرت خواهیهای مامان، ساعت 6 صبح اقامتگاه رو با ناراحتی ترک کردند. به مامان گفتم ازونجایی که این کسب و کار شماست، من نمیخواستم دخالت کنم ولی این آقا دیگه شورشو دراورده، ردش کن بره. مامان درونش نگران بود ازینکه دم عید بخاطر شلوغی و حجم مسافرها و با بیشتر شدن کار اقامتگاه دست تنها بمونه. برا همین فقط سعی کرد یک تذکر جدی به اون آقا بده ولی نگهش داره. اما اون آقا که متوجه نگرانی مامان شده بود سربالا جواب مامان رو داده بود که اگه ناراحتی، کارگر جدید بگیر! احساس میکرد بهش احتیاج داریم و سواستفاده میکرد. بخصوص اینکه با بقیه اتباع محل همه دوست و فامیل بودند و میدونست کسی نمیاد برای کار. دیگه راه نداشت دخالت نکنم :)) از مامان خواستم که بگه نیازی به کارگر جدید نیست، یه جا برای سکونتش پیدا کنه و تخلیه کنه. ازونجایی که توی این منطقه باغ زیاده، به راحتی یه روزه بعنوان سرایدار یکی از همین باغها جا پیدا کرد و رفت. ما موندیم و مهمونهای هر روزه بدون کارگر. به همه سپرده بودیم که اگه کسی رو میشناسن معرفی کنن و هر جا عقلمون میرسید آگهی دادیم ولی انگار تخمشو ملخ خورده بود :) مامان انقدر کلافه شد که گفت تعطیل کنیم تا کارگر جدید پیدا کنیم. ولی من تو کَتَم نمیرفت تعطیل کنیم بخصوص اینکه ممکن بود این پروسه جذب کارگر جدید طول بکشه و نوروز اوج تعداد مسافران بود که نباید از دست میدادیم. با اینکه چیزی از درآمد اقامتگاه به من ارتباطی نداره و بعنوان بیزینس مامان کلا سهم خودشه، ولی رفتم دستکش دست کردم و خودم دست به کار شدم. مامان میگفت مگه میشه تو تمیز کنی و بری هر روز دسشویی برای مردم بشوری. گفتم “مامان اینکه دائمی نیست، موقته. تا همین الان هم اگه کارگر پیدا نشده یعنی یه ترمزی تو خودمونه. مگه میشه ما حاضر باشیم همه چی و حقوق خوب بدیم باز هیشکی نیاد؟! پس قطعا یک ترمزی در باورهامونه. ولی تا این ترمز پیدا و رفع بشه فکر تعطیلی رو نکن، خودم تمیز میکنم.” میگفت تو کار بدنی نکردی این کار سنگینه نمیتونی. گفتم اگه این آدم تنبل میتونسته مطمئن باش من بهتر میتونم.
نتیجه اینکه از همون اول که مهمونها وارد میشدند و میدیدند یه خانم تر تمیز و خوش برخورد (تعریف از خود نباشه :)) ) در رو براشون باز میکنه و ولکام براشون میبره و غیره، خیلی بیشتر جذب میشدند، از طرف دیگه هم اونایی که قبلا مهمونمون بودند و مجدد میومدند دونه به دونه به مامان میگفتند چقدر نظافت سوییتها بهتر شده و اصلا قابل مقایسه با قبل نیست. خلاصه اینکه با اجازتون از بهمن ماه به مدت چهار ماه ضمن کار خودم و صادرات به اقصی نقاط جهان، هر روز مثل یک کارگر روزمزد کار نظافت سوییتها و سرویس بهداشتیها رو هم انجام میدادم ، برای مشتریها صبحانه درست میکردم، غذا سرو میکردم و غیره :)
کلی توی فضای باغ تغییر ایجاد کردم، دکور رو تغییر دادم، رنگ رومیزیها و خیلی چیزها رو عوض کردم و همه اینها نتیجه ش شد رضایت بیشتر مشتریها طوریکه چند تا از مشتریها علنا به مامان میگفتند اینجا باید قیمتش خیلی بالاتر باشه، خدماتش در حد هتلهای بین المللیه. قیمتها رو تقریبا دو برابر کردیم و با اینحال هر روز مهمون داشتیم. به مامان به شوخی میگفتم شما که درآمدت چند برابر شد هزینه کارگرت هم صفر شد، اینطور که معلومه اونی که باورهاش مشکل داشته من بودم نه شما :))
بعد خداوند بهم الهام کرد که کارگری که بخواد بیاد اونجا ساکن بشه نگیریم. به جاش کارگر با ساعت کار معمول بگیریم که ساکن یکی از روستاهای اطراف باغ باشه. و در عوض سوییت بزرگی که به کارگر داده بودیم رو تغییر دکور بدیم و تجهیز کنیم و بعنوان سوییت VIP به مهمونها بدیم. مامان اول قبول نمیکرد و میگفت باید یکی اینجا ساکن باشه و نگهبانی بده. میگفتم اخه این بنده خداها حال نگهبانی دارن؟ :)) ما امنیتمون دست خداست نیازی به نگهبان نداریم. بالاخره قبول کرد و خداوند هدایت کرد و خانمی که توی درمانگاه روستا کار میکرد و همه رو تر و فرزی و صداقتش قسم میخوردند رو استخدام کردیم و جالب اینکه خودِ این خانم حقوق درخواستیش کمتر از حقوقی بود که به نفر قبلی میدادیم. و بدین ترتیب دوران کوزِتی شهرزاد به پایان رسید :)) ولی شما که غرببه نیستید، واقعا از درون به کارهای این چند ماه افتخار میکنم. به اینکه غرورم مانع نشد ، به اینکه اجازه ندادم نجواها جلومو بگیرن. تو اون چهار ماه هر روز که میخواستم سرویسها رو بشورم نجواها میگفت آخه تو که پول دلاری توحسابت میاد و خودت میری بهترین هتلهای خارج از ایران در شأنت هست که اینکارا رو بکنی؟ آره در شأنم هست. هر کاری که مبنی بر باج ندادن به آدمهایی باشه که فکر کنن بدون اونا لَنگ میمونیم در شأنمه. هر کاری که یادم بندازه که به هیشکی جز خدا احتیاج ندارم در شأنمه. خدا رو شکر ازین امتحان سربلند بیرون اومدم پاداشش یه کارگر خداشناس و پرتلاشه که از هیچ لحاظ قابل قیاس با اون آدم قبلی نیست و پاداشش برکتیه که به کار خودم اومدمه پاداشش برکتیه که به درآمد مامان اومده و پاداشش عزت نفسیه که در شهرزاد بیشتر شده که شهرزاد از پس هر کار برمیاد، هر کاری. و در ازای این عزت نفس و برکت. بهاش غروری بود که من دادمش و ازاش عزت نفس و برکت کسب کردم.
سلام به دوست زیبا و عزیزم شهرزاد جان، چقدر من با خوندن کامنتت لذت بردم و چقدر تحسینت کردم، واقعا چه زیبا قانون رو در عمل ابراهیم وارانه اجرا کردی، خیلی لذت بردم از کامنتت و درس گرفتم، یاد سریال جومونگ افتادم که توی برهه ای از زندگیش فهمید برای اینکه رشد کنه باید غرورش رو قربانی کنه و رفت توی کاروان مشغول کارگری شد و اصلا نگاه نکرد که پسر پادشاه هست و خداوند چه پاداش بزرگی داد و چه رهبر بزرگی شد، شما رو خداوند داره آماده میکنه برای اینکه یه رهبر بزرگ بشی و مطمئنا روزی مدیریت تعداد زیادی از آدم ها رو به عهده میگیرید و بسیار موفق خواهید بود چون واقعا این برازنده ی شماست، من خودم هم در برهه ای این شرایط رو تجربه کردم وقتی وارد مسیر علاقه ام شد مدتی برای اینکه کار یاد بگیرم کارگری کردم در صورتی که تا قبل اون در سن خیلی کم جایگاه اجتماعی خوبی داشتم اما این رو پسرفت یا ایراد ندیدم و انجامش دادم حتی جایی که کار میکردم مستخدم نداشتن و نیروها باید نوبتی سرویس رو تمیز میکردن اولش برام سخت بود و به طرق مختلف طفره رفتم حتی میخواستم اون کار رو ول کنم، اما بعدش تونستم حریف نجواهای ذهنم بشم و به خودم دلداری بدم که این وضعیت موقتی هست و این مرحله برای رشدم در زندگی لازم هست.
بسیار تحسینت میکنم شهرزاد جان واقعا شیردختری هستی برای خودت، باید ازت یاد گرفت، موفق و شاد باشی عزیزم.
سلام بر ندا جان زیبا
چقدر زیبا از تجربیاتت نوشتی و آفرین بر تو دختر که در شرایطی که در حال یادگیری تو مسیر علاقه هات بودی ، حاضر شدی براش بها پرداخت کنی و بر نجواها پیروز بشی… همین که آدم بتونه به خودش بقوبولونه شرایط موقت هست یعنی امید داشتن به تغییر شرایط به اوضاع بهتر.
بسیار بسیار تحسین برانگیز هستی و هیچ پیروزی بر نجوایی در جهان بدون پاداش نمیمونه.
راستی اونجا که نوشتی “شما رو خداوند داره آماده میکنه برای اینکه یه رهبر بزرگ بشی و مطمئنا روزی مدیریت تعداد زیادی از آدم ها رو به عهده میگیرید ” خیلی چسبید بهم :)) مثال سریال جومونگ هم خیلی جالب بود :) البته من این سریال رو ندیدم ولی اینجاهاییشو که تعریف کردی حسابی همذات پنداری و ذوق کردم :)) قبلا هم گفتم توی فالهای حافظ شب یلدا دو سال پشت هم تفسیری برام اومد که دقیقا جمله بندیش این بود که ” خداوند به تو ثروت و دولت بسیار عطا میکنه و بر عده کثیری از مردم مدیریت خواهی داشت” :) انقده خوشم اومد که این پیام خداوند رو همیشه به یاد دارم :)
توی شرکت قبلی که بودم مدیر چندین نفر بودم ولی دلم میخواد توی کسب و کار خودم این مدیریت رو داشته باشم :) با اینکه الان هم میتونم به راحتی استخدامی داشته باشم ولی هنوز این احساس رو نداشتم که الان وقتشه… منتظر خداوندم که خودش نشونه هایی مبنی بر این قضیه بفرسته تا بدونم با استخدام اون آدمها خیر نصیبم میشه هم برای دنیا و هم آخرت :)
بسیار ممنونم از پیام زیبایی که برام نوشتی و از خداوند بهترینها رو سر راهت میخوام
شهرزاد عزیزم سلام
شما منو نمیشناسید ولی من با خوندن کامنتهاتون شناخت زیادی از شخصیت منحصر به فردتون پیدا کردم. نمیدونید نمیدونید با خوندن هر کامنت و تجربتون چقدررر تحسینتون میکنم. واقعا فوق العاده اید. عاشق شخصیت محکم و قوی و باایمان شما شدم. از دوره روانشناسی ثروت 1 که کامنتهاتون رو خوندم رفتم ایمیلم رو فعال کردم که حتما کامنتهای شما برای من بیاد. و هر بار با عشق و لذت میام پیامتون رو میخونم و درس میگیرم. نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم که انقدر دقیق و قشنگ تجربیات خودتون رو از قوانین با ما به اشتراک میذارید. فقط میتونم بگم فوق العادست و بینهایت سپاسگزارم ازتون. مشتاقانه منتظر کامنت بعدیتون هستم.
سلام به فاطمه عزیزم
نازینین جان شمام نمیدونید که با خوندن کامنتها و این مثبت بینی و تحسینتون چه انرژی قشنگی به شهرزاد میدی :)
یه مدت کمتر کامنت میذاشتم و سعی میکردم تو دفترهام برای خودم بنویسم ولی بعد دیدم هم اینکه با نوشتن در دفترم به ندرت بعدا بهشون سر میزنم هم اینکه فقط یکبار هر مسئله ای رو مینویسم و فراموش میشه ولی وقتی توی سایت کامنت میذارم هم با جزییات بیشتر مینویسم و هم اینکه با هر بار که دوست عزیزی مثل شما پاسخ میده، مجدد کامنت خودم رو مرور میکنم و باز در قرکانس سپاسگزاری قرار میگیرم. با اینکه کامنتها رو بیشتر با این رویکرد مینویسم که اول قوانین در وجودم نهادینه بشه و دوم اینکه رد پاهایی باشه که بعدا برای خودم قابل ردگیری باشه، اما در کنارش این عشقی هم که از پاسخهای شما میگیرم بیشتر خوشحالم میکنه که پس شهرزاد در مسیر درستیه، و داره از کسایی که با قانون آشنان و باهاش هم مسیرن تحسین دریافت میکنه… ممنون که از وقت طلاییت گذاشتی هم خوندی و هم نوشتی برام عزیز جانم
سلام
واقعا محشری درست مثل شهرزاد قصه گو چه قشنگ از دل هر چیزی قانون را به وضوح می بینید و درست بررسی می کنید و با ایمان توکل توحید به اونها پاسخ میدین تضادی که آمده جهادی اکبر در درون و سپس بیرون شما پدید بیاره و نه تنها سطح آگاهی مدار لول ورژن و افق نگرش و دید شما را عوض کنه و حال دلتون و احساس شما را بهتر کنه بلکه موجب پیروی از هدایت و پدیده همزمانی بشه واقعا چه خوب زیبا قشنگ با این چالش و مسئله برخورد کردید و رشد کردید همش سود بود و سود.
واقعا به شما افتخار می کنم و تحسینآمیز بودین هم شما و هم مادر بزررگوارتون
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد…
سلام به محسن عزیز و فصاحت کلامش :)
راجع به جهاد اکبر نوشتی و چقدر درست گفتی… واقعا هر کدوم از چالشهایی که حل میکنیم یه وجه دیگه از شخصیتمون رو میکشه بیرون و الماس وجودمون رو بیشتر جلا میده.. در مورد خودم مثلا این کار فیزیکی هیچوقت کاری نبود که انجام داده باشم و ارائه خدمات این مدلی به دیگران هیچوقت چیزی نبود که تصوری ازش داشته باشم و این یه تاثیر دیگه هم داشت که خودم بیشتر متوجهش هستم و اونم مهربونتر شدن با همه آدمها و بخصوص کساییه که کار خدماتی انجام میدن.. همیشه سعی میکردم با آدمها با احترام برخورد کنم ولی الان جنس این احترام عوض شده و توش مهری به وجود اومده که شاید قبلا زیاد متوجه نبودم که چقدر لازمه… و اینکه ما هیچوقت از دیروز و فردای آدمها اطلاع نداریم و هر آدمی که الان داره کار خدماتی انجام میده شاید دیروز در جایگاهی بالاتر از الانِ ما بوده و شاید فردا باشه.. الان دیگه وقتی هتل میرم بیشتر دقت میکنم که کاملا تمیز همونجور که تحویل گرفتم تحویل بدم چون میدونم چقدر سخته :)) و اینکه چقدر اون آدم حس بهتری داره وقتی میبینه با بی توجهی کارش رو بیشتر نکردیم :) و اون حس خوبش یه انرژی مثبتِ دیگه در جهان برای خودمون میسازه … ممنون از کامنت زیبات و اینکه برام نوشتی محسن جان
در فکر تو بودم که یکی حلقه به در زد …
سلام و درود فراوان به اندازه شیرینی باقلواهای یزد شهر جهانی من
نمیدونم یزد اومدین یا نه قطعا باقلواهاش از ترکیه بهتره از همینجا
استاد گرانقدر عزیز والا مقام عالیجناب عباسمنش
همسر والاگهر پرنسس شایسته مهربان بانوی اول دربار
الهه خوشبختی شهرزاد مهرانگیز فرشته نیست در جهان و همه عزیزان سایت را دعوت می کنم تشریف بیارین
اصلا فکر کنین خونه خودتون هست
راستی باغ بومگردی شما کجاست اسمش چیه مهمون می خواین؟
از اینکه جواب من را دادین بسیار سپاسگزارم قبلاً هم من به کامنت شما پاسخ داده بودم و نه رای داده بودین و نه جواب که اینبار سورپرایز شدم باز هم ممنون
سلام ویژه بنده را خدمت پدر آقا شهروز مادر و باغ زیبا با پرندگان رنگارنگ و خوش صدا برسانید
چقدر خوبه که مثل استاد از خودت و خانواده و کارتون شفاف میگین من که از شنیدن داستان زندگی شما شگفت زده میشم و لذت میبرم از اینکه چقدر شهرزاد خودش هست و با اینکه یک تاجر موفق در کلاس بالا ،لاکچری و لول مناسبی هستین اینقدر راحت و ریلکس برخورد می کنین که مثل گیلاس روی کیک گیرا و دلپذیر و دلنشین جذاب و با جنم و با شخصیت و به دنبال اصل هستین و نگرش توحیدی بسیار عالی دارین و سپاسگزار هستین
هر روز مقاومتهای ذهنی کمتری دارین و راحت تر و بهتر کدنویسی می کنین و برنامه نویس ماهر زندگی خودتون هستین
از الماس درون گفتین
هر کدام از ما معدن طلا هستیم چنانچه تن، ذهن و روح انسان معبد طلاست
به قول استاد
خداوند را گونهای از ثروت بدانیم و ببینیم
اگر اجازه بدین در پاسخ های بعدی بیشتر از خودم میگم.
موفقیت تجاری و برکت و نعمت و سلامتی که ثروت بی کران است را برای شما و همگی دوستان خواهانم.
هر روز از این بهتر آسانتر هماهنگ تر ،چرا که سادگی و آسانی به قول استاد گرانقدر مان نشانه هارمونی و هماهنگی با خودمون و جهان اطرافمون هست.
نوشته های شما شیپور استاش گوش را چنان می نوازد که حتی شهرزاد قصه گو هم گوش جان می سپارد چقدر شیرین ،هانی ،چون انگبین خوش گوار که حتی شیرینی های شهر ما هم به پای آن نمی رسد.
لبخند تو خلاصه زیبایی هاست
لختی بخند ،خنده گل زیباست
به قول خودتون کلی قلب وگل و ایموجی که حالا میگن بگیم شکلک و فارسی را پاس بداریم نثار قلب پاکتان
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدای هدایتگرم
به نام رب العالمین
خدای عزیز و مهربانم شکرت
خدایا مچکرم که هدایتم کردی به کامنت توحیدی شهرزاد جان
خدایا شکرت برای این مکان و این زمان
——–
سلام به روی ماهت شهرزاد جان
چقدر لذتبخش بود خوندن کامنتت!! دمت گرررمه حسابی : *
وقتی به این قسمت کامنت رسیدم نتونستم جلوی خدای درونمو بگیرم که ننویسم چون توحید آتشی درون قلب آدم به پا میکنه که قدرت خدا رو به نمایش میذاره! و شما قدرت خدا رو به نمایش گذاشتی چون موحدانه عمل کردی و باج ندادی… با تمام وجود تحسینت میکنم
خدا خوش گفت کامنت بنویسم ! اینکه کجا بنویسم و چی بنویسمو هیچوقت نمیدونم همه چی هدایتی پیش میره بدون برنامه ریزی قبلی ! خدایا شکرت
تو اون چهار ماه هر روز که میخواستم سرویسها رو بشورم نجواها میگفت آخه تو که پول دلاری توحسابت میاد و خودت میری بهترین هتلهای خارج از ایران در شأنت هست که اینکارا رو بکنی؟ آره در شأنم هست. هر کاری که مبنی بر باج ندادن به آدمهایی باشه که فکر کنن بدون اونا لَنگ میمونیم در شأنمه. هر کاری که یادم بندازه که به هیشکی جز خدا احتیاج ندارم در شأنمه.
ماشاءالله به این ایمانی که چنین عملی میاره!
ــــ»ـ»ــــ
امشب بدجور نجوا ها صداشون تو سرم زیاد بود دستم به کنترل ذهن هم نمی رفت خواستم از اهرم رنج و لذت کمک بگیرم به خودم گفتم زهرا جان مگه یادت رفت استاد چه قانونی رو همیشه یادآوری میکنه :
حال خوب = اتفاقات خوب
حال بد = اتفاقات بد
حال بد یعنی دست کردن توی آتیش پس تا نسوختی بدوووو
بروووو به سمت نور
احساس کردم همون نوزاده شدم که توان انجام هیچ کاری رو نداره با این تفاوت که نوزاده انقد تسلیمه و موحده که دستان خدا چنان دورش میگردن انگار پادشاهه و یه عالمههههه پول داره که کار براش انجام بدن !! در حالی که توی هر خانوادهای توی هر شهر و روستایی با هر شرایطی که بدنیا بیاد بدون داشتن هزار تومن هر چی که بخواد براش فراهمه!
وقتی دیدم کارایی که قبلا میکردم واسه کنترل ذهنم الان نمیتونم هیچکدومو انجام بدم!! اینجا راهی جز تسلیم نداشتم…. دست و پا زدن فقط داشت عمق این گودال رو بیشتر میکرد !
گفتم خدایا من زورم نمیرسه خودت نجاتم بده !
به خودش قسم که واضح تر از هر صدای دیگهای قدم به قدم بهم گفت چیکار کنم
به خودم اومدم دیدم دارم میرقصم!!!
گفتم عاره زهرا جونم الکی خوش بودن بهتر از الکی غمگین بودنه پس خوش باش
خوشا آنکه راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
…
یا رب یا دل را مال خود گردان
یا دل را ندانسته فروشم به جهان!
این یه بیت ام خودش فرستاد!
خدایا این قلب خونه ی خودته؛ وظیفهی خودته که خونت رو از ریخت و پاشایی که من کردم پاک کنی، من مهمون همیشگی خونهی توعم ! 24 ساعته! ولی من ادب ندارم.. گاهی به حرفت گوش میدم و آرومم ! خیلی وقتام تنبلی میکنم و زباله های ذهنمو شب به شب نمیزارم دم در که شما ببری، بشوری و تمیز کنی خونمونو..! انقد نمیبرم و لفتش میدم که بوی گند زباله ها خودم و هر کسی که دورم باشه خفه میکنه… می بینییییی،! من اینم! اگه زودی بهم یادآوری نکنی اگه هدایتم نکنی خودم میشم جهنم خودم!… خدایا من همونطوری ک تو میخوای بهشت باشم و بهشتی! میخوام ک اهل بهشت باشم :) بهشتی که درون جهان خودم می سازم هر لحظه ؛ بهشت ساختنیه نه یافتنی!
خدایا میخوام ک همیشه تسلیم تو باشم و هدایت های تو رو متوجه شم باور کنم و با ایمان عمل کنم ، این عمل میشه عمل صالح
طی یکی از قدم های هدایتم هدایت شدم به نتایج دوستان که آقا هادی عزیز قانون تکامل رو نام بردن و استاد گفتن که یادت باشه که تغییر یه فرآیند تکاملیه، یهویی نیست ، یه شبه نیست چون تو یه شبه این نشدی ک یه شبه هم چیزی که میخواااای؛ بشی!
یادت بیار وقتایی که تسلیم خدا شدی؛ گفتی خدایا من تسلیمم ولی دو دقیقه بعد یادت رفت ! … چرا؟؟ چون تو انسانی و فراموشکاااار
باید هر روز وقت هایی رو بزاری برای اینکه سکوت کنی اجازه بدی فقط تو باشی و خدا، اجازه بدی صداش بلند بشه حسابی باهات حرف بزنه و شارژت کنه برای موندن در مسیر
——
سپاسگزارم شهرزاد جانم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام به سیده زهرای زیبا و دلبرم
چه عکس پروفایل زیبا و کیوتی :) ماشالله به شما عزیزم
“خدا خوش گفت کامنت بنویسم !” واقعا هم خوش گفت چقدر زیبا و دلی نوشتی زهرا جانم…
نجواها مثل ویز ویز مگس همیشه هستند و برماست که با پیف پافِ اعراض و تمرکز روی نعمتهامون تار و مارشون کنیم :)
گفتی مثل نوزاد شدی و چقدر قشنگ گفتی… با وجود اینکه توی نوزادیمون توان جسمی نداشتیم اما لوح سفید قلبمون انقدر پاک بود که همه چی برامون حتی بدون اینکه عصلمون برسه که درخواست کنیم، خودبخود فراهم بود..
در ادامه که راجع به دست و پا نزدن و تسلیم شدن نوشتی.. یادمه یه جا استاد میگفت هر جا دیدی داری تقلا میکنی و زور میزنی یعنی تو مسیر درست نیستی. و تو چقدر قشنگ اینو درک کردی که نوشتی “دست و پا زدن فقط داشت عمق این گودال رو بیشتر میکرد !” . و جایی که نوشتی “خدایا من زورم نمیرسه خودت نجاتم بده !” یعنی همون تسلیم محض شدن و تومل که خوب از پسش براومدی.
چه دیالوگ دلنشین و زیبایی با خدا داشتی و چقدر لذت بردم از خوندن کامنتت زهرا جانم.
همیشه در پناه الله باشی
سلام بر شما شهرزاد زیبایم
الهی شکر به خاطر هوش و درایت شما، وقتی شروع کردم به خوندن کامنت از اونجایی که شما در مورد اون کارگر گفتید ،ذهنم میگفت خب ردش بکن بره ، خودت که هستی، بی خیال همه چی درست میشه ،
کم کم کامنت که ادامه دادم دیدم واقعا همین کاری که شما کرده بودی من تو ذهنم گفتم خوشحال شدم.
از این بابت که اگر قبلا بود میگفتم گونا داره حالا یه خطایی کرده نباید آواره بشه اونم دم عید ، بی خیالش میشدی بهتر بود
و از این حرفااااا و از طرفی میگفتم خب یه مادر دختر چکار می تونیم انجام بدیم حالا هر طور هست باهاش کنار میایم…..
خداروشکر میکنم آموزه های استاد مخصوصا در عزت نفس و دوره احساس لیاقت و بقیه دوره ها ما رو به جایی رسوندن که دیگه زیر بار حرف بی خود و بی منطق بقیه نباشیم حتی شده باشه خودمون دست بکار بشیم.
شهرزاد عزیزم
بی نهایت بابت این کارتون تحسینتون میکنم و شما با این عملکرد هزاران پله پیشرفت شخصیت داشتید ، واقعا شما بی نظیر هستید .
از تصمیم تا عملتون زمان کمی میبره ، و همین باعث رشد شما شده و چه جالب که در این موضوع خوب تونستید ذهنتون مدیریت کنید و حتی به مادر عزیزتون هم قوت قلب دادید .
و خداوند چه عاشقانه با یه انسان شریف پاداش عملکرد شما رو داده .
انشاءالله همیشه در پناه خدای زیبا، شاد و سلامت و سر زنده باشید ، به مادر عزیزتون که با شجاعت ایده الهامی خداوند املی کردند و الان شکر خدا برای خودشون ثروت میسازند سلام گرم و صمیمانه منو برسونید،
خدایار و نگهدار شما و مادر عزیزتون باشد
خدایی جز خدای یگانه نیست و او بهترین حافظ و نگدار شماست
سلام به مریم عزیزم
چقدر درست گفتی عزیزم که “اگر قبلا بود میگفتم گناه داره حالا یه خطایی کرده نباید آواره بشه اونم دم عید ، بی خیالش میشدی بهتر بود و از این حرفااااا و از طرفی میگفتم خب یه مادر دختر چکار می تونیم انجام بدیم حالا هر طور هست باهاش کنار میایم…..”
آره واقعا… قبل از استاد هر کدوم یه دلسوزیهای بیموردی داشتیم و فکر میکردیم باید هر شرایطی رو تحمل کنیم که گناه نداشته باشه، اما الان این عزت نفس تو تک تکمون انقدر رشد کرده که بفهمیم باید به اصول خودمون پایبند باشیم و به این درک رسیدیم که هر کی در هر جایگاهی هست در جای درستشه و نباید از استانداردهامون بخاطر دلسوزی نسبت به دیگران دست بکشیم.
ممنون از تحسینهای زیبات و برات بهترینها رو میخوام از الله مهربون
سلام به یک خانم تروتمیز و خوش برخورد
شهرزاد جان تو یک خانم نورانی هستی نورت جذب کرده اون همه پاداش رو
لذت بردم از خوندن کامنتت مثل همیشه
صادقانه می نویسی و خودافشایی می کنی و بر دل می نشیند بسیار
برات پاداش هایی که خودت هم تصورش رو نکنی برای نوشتن این کامنتت که خود درس بسیار بزرگی بود و همچنین برای دل بزرگت آرزومندم
درود و سلااام شهرزاد عزیزم
خداااروسپاسگزااارم برای وجود ارزشمندت
خدااای من
من با نوشته هااات پروااز میکنم.انقدر خوشحاالم که به کامنت هات هدایت شدم که نگوووو. تمام کامنت هات برام پر از درسه پر از توحیده پر از جسارت و عمل کردنه و نه ازون عمل کردنای کوچولو کوچولوو توو قشنگ یه جوری جسورانه و توحیدییی عمل میکنی که شدی مثل یه دووسته خفنی که هم سن و سالمه و از داشتنش مغرورم و دوست دارم حسااابی ازش یاد بگیرم و قشششنگ قند تووو دلم آب میییشه.
ببیییین من این عملگراااییت رو به شدددت تحسین مییییکنم.
چقدددر خوشحالم که به لطف رزق بی پایان پروردگار عالم در زندگیت رزق زمان آزاد رو هم داری و برامون پیام مینویسییییی
تا حالا هییچ وقت شخصی رو با این اشتیاق توی سایت برای خوندن کامنت هاش دنبال نکرده بودم.
پیام من رو از بهشت استانبول از پشت ویوی بی نظیر هال خونمون رو به دریاچه ی شگفت انگیز بیوک چکمجه در حالی که پنجره ها بازن و نسیم الهی خنک در حال وزیدن در این مامن الهیی بهشتیمونه میشنوی
نامبرده بعد از یک ورزش خفن حاال خووب کن البتههه ترکیب با یوگایی که ازش فراری شدی :)))) عشق بازی هاش رو با پروردگارش در بالکن رویاییشون انجام داده و سیر رزق نعمت های بی حساب دیدنییی مصلح به چشمااان زیبایی که خودش بهم بخشیده شده و الان خودش رو مهمون پیام الهی ارزشمند تو هدیه ی خداوند کرده و حالا داره میره که به تعهد الهیش برای ارتقای سطح کیفیت شغلیش که آموزش دیدن تحت نظر بزرگ استااد تااااریخ بشریت یعنی استاد استادااان رب العالمین با توجه به هدایت های ثانیه به ثانیش برسه و حسابییییی آسان تر بشه برای پارو کردن دلاااارهای الهیییییییی و حلال و پر برکت
از صمیم قلبم تحسینت میکنم و به پروردگار عاالم میسپرمت
در پناه حق باشی و متنعم از روزی های بی انتهای حلال و فراوان پروردگااار
سلام به نگین عزیز و زیبام
پیام قشنگ و پر انرژیت از بهشت استانبول دریافت شد عزیز دل :) چند سالی بود که استانبول نرفته بودم و حالا که شنبه داریم با مامان یه سفر میریم در فرکانس دریافت پیام از استانبول قرار گرفتم اونم از یکی از زیبارویان :)
چقدر خوشحال شدم که کامنتهامو میخونی عزیز دل، یوگی هم که هستی، خطرناک نیست یوگا؟ :)))
چقدر قشنگه که هر کدوم از به جایی از دنیا نقطه اتصالمون این سایت زیباست و نعمتهای بی حسابش…
برات آسونی بیشتر و بیشتر میخوام در مسیرت و انشالله خداوند خودش فرشته هاشو برات بفرسته که حتی خودشون دلارها رو برات پارو کنن و زحمت پارو رو برات نباشه :)
ممنون برام نوشتی زیبا جان و کلی انرژی گرفتم از پیام قشنگت
دروود و سلااام مجدد شهرزاد نازنینم
به بهههه خووش میایی به بهشت استانبول
پیامم احتمالا زمانی بهت میرسه که با مامان خوشگلت رسیدین به سلاامتی. چه حس قشنگیه که فکر میکنم از لحاظ فیزیکی بهم نزدیک تر شدیم. از خدا میخوام در بهترین زمان و مکان ببینمت عزیز دلم. امیدوارم حسااابی بهتون خوش بگذره و لذت ببرید. انصافااا هوا هم عالیه و کلی میتونید لب ساحل آفتاب بگیرید و خوش بگذروونید. خداروشکر برای آزادی زمانی و مالیت که متنعم تر شدی برای تجربه ی خواسته های ارزشمندت.
یاد یکی از کامنتات افتادم که میگفتی الانا باید مراقب باشم خیلی ولخرجی نکنم :)))
مقداری از ولخرجیاتوو بذار برا دفعاااتی که باهم میریییم. جاهای خفنی که تو استانبولو پیدا کردمو رندهههه میکنیییم. ازون جاهااای زیییر خاکی :)))
آرهه خووشگلم منم یوگا کار میکنم. البته قبلش یکم برا عضله سازی که باید این عضلااات تا کهوولت سنی همراهم باشن و عصای دستم بشن به قول همسرم یه گیتاااری میزنم :))) بعدشم یوگااا. وای من عااشق یوگام. بدنم که کش میااد و تق و توق مفاصلم بلند میشه این رووح من به پرواز در میاد. البته من خیلی کارای قدیر ژانگولری بلد نیستم. شما استاادین درین زمینه. من یوگا رو خودم یه جورایی یاد گرفتم. از بچگی که کلا با ورزش عیاق بودم و الان بدون ورزش حالم بد میشه ولی از روند ژیمناستیک و دو و میدانی و بسکتبال و زومبا و کراسفیت و تی آر ایکس و پیلاتس و بدنساازی رسیدم به ترکیب همگی با حرکات خودآموزیه یوگااا که قشنگ پیچ و مهره هام نرم و سفت میشن. در تلااشم برای زدن 180 و استند روی سر. همون استندی که شما درش حرفه ای هستی. البته انصافا خیلیم براش تلاشی نکردم. ولی اون حسه که انگاری سرم حااال میادو دووس دارم.
همینکه بیشتر پیچ میخورم و اعضای بدنم از زوایای متعدد همدیگه رو ملاقات میکنن خووشم میاد.
البته که پیاماتو دنبال میکنم. وقتی میبینمت قشنگ کارگاه عملیه توحید عملی و جسارت و پر انرژی بودن و زیبایی و ثروت ساختن و اعتماد به توانایی هاتی. منم چون دوست دارم به دور از حااشیه اینها رو در خودم قوی کنم و تو اون دوست خوشگله ی جسور کار درست پر انرژی موحدی هستی که وقتی میبینیمت حض میکنم بعد به خودم میگم نگین پااشوو ادامه بده شهرزااد رو ببین اینم نمونه ی عینی از یک هم مسیر زیبای الهیت.
حساابی به شما و مادر نازنینتون خووش بگذرههه و به پروردگار عالم میسپرمتووون.
در پنااه حق باشید
سلام به دوست عزیزم شهرزاد
دختر بی نظیری همیشه به دخترم میگم اگه کامنت شهرزاد و سعیده جون اومده برام بخون و گاهی از روی نوشته های نابتون می نویسم
تحسینت ات میکنم برای شجاعت ات برای توحیدی بودنت
همسر من مثل شما خیلی قدرت نه کردن داره من همیشه تحسینش میکنم چون خودم می خوام قدرت نه کردن داشته باشم
همیشه بی منت هست باج به کسی نمیده
از بس خوب روی خودت کار کردی خداوند هم همیشه هدایتت می کنه
آفرین دختر پرچم خداوند بالا بردی نوش جونت داری لذت میبری مسافرت میری
آفرین که به نجوها گوش نکردی و ایمانت نشون دادی کامنت قشنگت برام جذاب بود
انشاالله همیشه موفق باشی و برامون از موفقیت هات بگی
در پناه خداوند باشی
سلام به شهرزاد عزیزم
دیروز کامنتتو خوندم وکلی تحسینت کردم ازصبح تاحالا چندین باربه یادت افتادم ودمت گرم گفتم دیدم اینطوری نمیشه بایدبیام برات کامنت بذارم
خییییییلی تحسینت میکنم شهرزاد عزیزم به نظرم کار بسییییاربزرگی روانجام دادی تواین3 4 ماه
کاری که با انجامش احساس لیاقتی که استاد توذهنمون جا انداختن رو شماتوعمل نشون دادی
این که:::
من ارزشمندم من بالیاقتم لیاقت در درونه منه وبه هیچ عاملی بستگی نداره
نشون دادی که واقعا لیاقتت درونی و وابسته به کاری که میکنی نیست حتی اگه نظافت کردن برای شمایی که یه بیزینس موفق داری باشه
افرییییین بهت بانو که اینجوری خودت رو اول به خودت بعد هم به خدای خودت نشون دادی وغرورتو قربانی کردی
غروری که بوی شرک داره برای هممون
درس بزرگی به من دادی
ازت ممنونم که زیبا مینویسی
کامنتهات رودنبال میکنم
برات ارزوی ثروت وشادی دارم درپناه رب العالمین
…
روزگارت بر مراد ، روزهایت شاد شاد ، آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار ، قلبت از هر غصه دور ، بزم عشقت پر سرور ، بخت و تقدیرت قشنگ ، عمر شیرینت بلند ، سرنوشتت تابناک ، جسم و روحت پاک پاک
راستی هزار و یک شب را پیدا کردم
جوینده یابنده است.
چقدر دنیا کوچک خواسته های ما در دسترس و خیلی زود و آسان میسر میشود
به قول استاد همه چیز بهشت است
درست مثل باغ هزار و یک شب
کوچک ولی زیبا و دلنشین دوست داشتنی
باغتان آباد
چون کوه دماوند استوار باد…
شهرزاد نازنین و توحیدی درود خداوند بر شما هرلحظه هر نفس هر قدم
توحید برکت رحمت بینهایت الله بر وجود شما بینهایت ….
چقدر تحسینت میکنم شهرزاد زیبا و نازنین چقدر این کامنت برایم درس داشت چقدر احساس عمیق پاکی راستی خلوص نیت رو احساس کردم
چقدر سپاسگزارم ازت شهرزاد جان نازنین ک مکتوب کردی چنین کامنت مقدس و زیبایی رو
الهی صد هزاران بار سپاس که من این لحظه در چنین مدار مکان و فرکانسی هستم و در حال نور هدایت و توحیدم پررودگارم سپاسگزارم با تمام وجودم سپاسگزارم یا رب عزیزم.
شما میتونستی این کار رو نکنی باج بدی یا نهایتا سریع یک نفر دیگر رو بگیرید برای کارها ولی شخصیت انسان وقتی بر پایه های توحید شکل بگیره نگاه انسان تماما بنیادین عوض میشه و رشد میکنه و هیچ کاری رو بی کلاس نمیبینه بلکه خارج شدن از منطقه امن و تجربه و یادگیری میبینه و میگه میرم تو دلش چه اشکال داره کار میکنم یاد میگیرم رشد میکنم دقیقا چنین چیزی رو من توی یکی از فایلها دقیقا یادم نیست توی کانال تلگرامی ک فایلهای استاد رو پخش میکرد شنیدم ک استاد با عزیز دلم وارد پاردایس شدن و میخواستن شروع کنند ب تمیز کردن و نظافت استاد به عزیز دلم میگن ک یک نفر رو بگیم و بیاد و برای نظافت و کارها و خانوم شایسته عزیز دلم نازنین و زیبا در پاسخ میگن ک نه من خودم میخوام تجربه کنم و یاد بگیرم و یک بعد از وجود خودم و شخصیت خودم رو تجربه کنم دقیقا این صحبت های استاد توی ذهنم هک شد و الان ک کامنت شمارو مطالعه کردم شهرزاد جان یاد حرفهای استاد افتادم و دقیقا خودم هم چنین تجربه ای دارم و چقدر افتخار میکنم و حمد و سپاس خداوند رو به جای میارررم و تسلیمم و شاکرم.
مادرم ک بیمار بودن من خیلی سرم شلوغ بود کلاسهای دانشگاه کارهای خودم رفت و امدها و بیماری مادرم ک حالشون مخصوصا روزهای آخر اصلا اصلا خوب نبود « روحت شاد مادرم در آغوش الله» و من تصمیم گرفته بودم این جهاد رو بکنم و تماما خودم انجام بدم با عشق در کنار مادرم و این رو هدایت خدا دیدم و تجربه یک بعد از شخصیت خودم و رشد و آگاهی و توحید و یک نفر به من گفت خب یک نفر رو بگید بیان و کارهای مادرت رو انجام بده و توام ازاد تر بشی و من سریع گفتم نه خودم خواستم و خودم هم باید تا آخرش باشم انجام بدم این روزها این هدایت ها این اتفاقات دیگه تکرار نمیشه مگر من چندتا مادر خواهم داشت و مگر چقدر از این فرصت برای من پیش خواهد آمد پس من خودم باعشق با لذت حتی شخصی ترین کارهارو انجام خواهم داد با عشق عزت هدایت توحید و من تنها نیستم پروردگار با من است هرلحظه هر نفس و مددهای الهی اش رو میفرسته پس با تمام قوا و توحید بینهایت ادامه خواهم داد و الان که به گذشته نگاه میکنم فقط با چشم های پر از اشک و سر تعظیم و خشوع و تسلیم بینهایت میگم خدایا شکرت چنین فرصت و هدایتی رو نصیبم کردی سپاسگزارم پروردگارم الله من نور من روح من خدای من مالک من معبودم شکرت شکرت بینهایت شکرت…
و من بینهایت شمارو تحسین میکنم شهرزاد جان به دور از هرگونه حاشیه و کلاس گذاشتی دست گذاشتی روی زانوهات و یا الله گفتی و شروع کردی و باعث رشد و بزرگی ات شده قطعا صددرصد بدون شک…
درود پروردگار بهت و هرلحظه ات پر از برکت رحمت رزق بغیرالحساب و حال خوب عشق بی قید و شرط در واقعی ترین حالت ممکن و اتصال بینهایت باشه …
الهی امین یا رب العالمین.
اگر نگاه و شخصیت گذشته من بود کلا کار کردن رو بی کلاسی حساب میکردم دست به سیاه سفید نمیزدم و آدمهای تنبل رو تحسین میکردم میگفتم ببین چقدر باکلاسن یا ببین هیچ غلطی تو زندگیشون نمیکنن ولی باکلاسن چون منبع این نگاه کمبود عزت نفس اعتماد بنفس پر از خلاهای درونی پوچی بی ارزشی بی لیاقتی بود اما زمانی ک هدایت شدم به این سایت مقدس عزیزم و همراه با استاد عزیزم و خانوم شایسته جان عزیزم تک تک سلولها ونگاه من به صورت بنیادین عوض شد طوری عوض شد ک شدم یک الگوی قوی در اطرافیانم در واقع شدم مثال بارز مخصوصا توی نظم انضباط و طبق اصول حرکت کردن…
خانوم شایسته نازنین بینهایت به من کمک کرد برای این نوع نگاه و قاعم به ذات بودن و اون نگاه گذشته من ک فک میکردم کار کردن یعنی بی کلاسی نابود شد به صورت بنیادین و الان که کامنتت رو دوباره مرور کردم شهرزاد جان خانوم شایسته نازنین با تمام عملکردش توی ذهنم مرور شد گفتم ببین این نوع نگاه کردن و توحیدی بودن چقدر در تمام زمینه ها تاثیر گذار هست و مخصوصا سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا چقدر در ناخودآگاه ما تاثیر گذاشته طوری تاثیر گذاشته که حتی شاید خودمون هم خبر نداریم و همه و همه از همون توحید نشات گرفته و بابت کاری که شما کردین توی اقامتگاهتون و اون کارهای نظافتی قطعا و بدون شک تاثیرات زندگی در بهشت و نگاه های توحیدی عمیق هست و رفتن توی دل ناشناخته ها و تجربه های جدید وگرنه یک انسان معمولی بعید میدونم چنین طرز تفکری رو داشته باشه یا بخواد چنین عمل کنه…
بینهایت تحسینت میکنم شهرزاد جان دقیقا مثل خانوم شایسته جان عزیز و مرتب و منظم و درخشان توی ذهنم مرور شدی و گفتم ببین این یعنی یک خانوم شیک مرتب بینظیر زرنگ قاعم به ذات فوق العاده این یعنی باکلاسی عاطفه این این خوب دقت کن عاطفه خوب توجه کن خوب باور کن خوب عمل کن…
به قول خانوم شایسته هیچ چیز باکلاس تر از تمیزی نیست…
درود بر تو شهرزاد زیبا شیک نازنین موفق ثروتمند و توحیدی
یک کامنت نوشتی و توضیح دادی یک قسمت کوتاه از شرایط زندگیتون رو اما هزاران درس آگاهی و نکته داشت و من آموختم و دعای خیر و برکت و ثروت و تندرستی بینهایت رو برایت کردم با تمام وجودم …
بهترین عشق هم مسیر بهترین عزت و احترام و برکت و حال خوب و اتصال رو برایت آرزو میکنم و الهی امین…
سلام و درود بر شهرزاد عزیز و دوست داشتنی
ایول برتو که چقد عالی جلوی نجواهاتو گرفتی و کوزداته عمل کردی با وجود پولدار بودن و بی نیاز بودنت و چقد قشنگ درس پس دادی واقعا افتخار میکنم که دوستی مثل شما دارم و در مدار کامتت زیبای شما قرار گرفتم و چقدددد لذت بخشع کوزد پدر و مادر بودن و شما چقد قوی و قدرتمند بودی که پا روی غرورت گذاشتی و قربانیش کردی و دم خدا گرم جواب این قربانی و اعتماد به ربّ تو چقد زیبا گرفتی و الگویی عالی شدی برای ماها که بتوانیم اینجوری جلوی نجواهامون بایستیم تحسینت میکنم دوست خوبم چقد داستانت لذت بخش بود دوست نداشتم تموم بشه خخخخ خیلی حال کردم وولذت بردم از این درس زیبا و چقد لجم گرفت ازاون آدم تنبل سواستفاده گر و چقد ما انسانها با دلسوزی های بیجا و ترس وونگرانی نابجا به اینجور آدما خوراک میدیم تا گرگ درنده خو شوند دمتگررررررم که جلوی این آدما با ایمان به خدا و دلسوزی نکردن وواحساس گناه نداشتن ایستادی و نتیجه اش چی شد هم خودت هم مادرعزیزتو هم به ما درس ایستادگی و استقامت و ایمان دادی که پاداشش لاجرم زیبایی هست و زیبایی
دمتگرم بر تو دوست توانمندم دمتگرم خدا تو و مامانتو برای هم نگه داره باریکلا بر فرزند پاک و درست و ثروتمند و توحیدی.
درود بر تو دوست خوبم
ممنونم از کامنت زیبات شهرزاد جان واقعا جای تأمل زیادی داشت…
یک جمله ای از یک کتابی خوندم که برات خیلی پر معنا و مفهوم بود جمله ای که به اندازه عمق اقیانوس عمیق بود…
میگفت: اگر قراره سقوط کنی ولی میترسی…
سقوط کن،سقوط کن…
آنکه خواهی شد تو را خواهد گرفت…
خیلی درس بزرگی داره این جمله و من رو یاد جمله دیگه ای میندازه که میگه
“اول جرأت پریدن داشته باش، بعد لذت پرواز را تجربه کن.”
برای رسیدن به چیز های بزرگ باید چیزای دیگه رو قربانی کنیم
برای رسیدن به قلههای بلند،گاهی باید از برخی آسودگیها و راحتیها گذشت کرد.اما این فداکاریها همون چیزایی هستندکه راه به سوی پیروزی رو هموار میکنند.
خیلی ممنونم از توجه شما️