«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگرم
روز سوم سفرنامه
سلام استاد عزیزم
حضرت ابراهیم وقتی پسرش اسماعیل نوزاد چند روزه بوده وسط بیابان مکه رها میکنه به همراه هاجر میره واعتماد میکنه خداوند حافظ نگهبانشه و فقط یه چیز به خداوند گفت مردم دورشون جمع کن این سوال خودش کلی درس داره منی که فرزندی دارم درک میکنم بچه چقدر برا ادم عزیز نمیتونم توانایی انجام این کارو ندارم و چقدر حضرت ابراهیم به خداوند ایمان داشت و چنین کاریو انجام داد حرفی خداوند میزنه او موحد بود مشرک نبود و از تمام ازمایشات سر بلند بیرون امد
تفاوت حضرت ابراهیم با ما اینه تسلیمه و باور داره خداوند حمایتش میکنه
تسلیم بودن به این معنا من خودمو رها میکنم و خودمو میسپارم به خداوند و ایمان داریم خداوند حمایت میکنه به این دلیل خداوند هر وقت میخواد یک انسان کامل مثال بزنه از حضرت ابراهیم مثال میزنه
من خودم تقریبا 4سال بوتیک داشتم اصلا تصمیم نداشتم بوتیکو جمع کنم چون عاشق کارمم دوسشدارم ولی یه سریع مسائلها اذیتم میکرد این حرف استاد همیشه یادمه هر کی تحمل کنه کافر من دوست دارم تو روزهای تعطیل تو تفریحم هم پول بسازم تلاش فیزیکی کمتری داشته باشم ولی درامدم بیشتر باشه و خیلی از چیزهای دیگه یه الهامی که بهم شد و بدون معطلی انجام دادم این بود کسب کارمو سمت انلاین ببرم زوممو تو اون لاین بزارم من مشتری های ثروت مند اسون خرید کن میخوام به قول استاد الهامی که از طرف خداوند باشه توش آرامشه من قلبم اروم بود من ذوق داشتم همه میگفتن تو شرایطط عالی بود مشتری هاتو از دست میدی من به خودم میگفتم اون بالا سری بلده من بلد نیستم از روز اولی که بوتیکمو راه انداختم همه همه مشتری های منو خداوند هدایت کرد من رو خدا حساب باز کرده بودم و هر مشتری میامد میگفت نمیدونم چطور اینجا امدیم و من میدونستم اینکار خدای منه و تا روز اخری که من مغازه رو تحویل بدم خداوند مشتری هارو به سمت من هدایت کرد خدایا شکرت و الانم ازش میخوام مشتری پولدار اسون پسند به سمت کسب کار انلاینم هدایت کن آمین
و یکی از دلایلی که من خیلی راحت به ایده الهام خداوند عمل کردم این بود من بدهکاری وام نداشتم من استرس نداشتم و این یه نکته ای بود که از استاد یاد گرفتم تکاملو طی کنم اگر من یه چیزیومیخوام پولشو ندارم یعنی هنوز لیا قت و در مدار دریافتش نیستم این طرز فکرخیلی کمکم کرد
و الانم تسلیمم ایمان دارم خداوند کمکم میکنه تو قران امده
یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ
دلشادند به نعمت و فضل خدا و این که خداوند اجر اهل ایمان را هرگز ضایع نگذارد
واین ایه عجیب قلبمو اروم کرد که مسیرم درسته من کارهای سمت خودمو انجام میدم وکارهای دیگه رو میسپارم به خدامن حرکت میکنم خداوند به من برکت میده من ایمان دارم تو این شرایط خداوند تنهام نمیزاره اون خودش بلده من کلا تسلیمم من نمیدونم هیچ ایده ای ندارم من توکل میکنم به خودش و خداوند بینهایت دست داره منو کمک کنه و به مسیرهای درست هدایت میکنه من پشتم گرمه من نا امید نمیشم من خسته نمیشم و توکل میکنم به خدای مهربونم
به قول مریم جون گفتن اگر من در شرایط نادلخواه زندگیم حتی بی هیچ انتظار کمکی از عوامل بیرونی بتونم آرامش درونم رو حفظ کنم و احساسم رو خوب نگه دارم محاااله شرایط به نفع من تغییر نکنه
بی نهایت ازتون سپاسگزارم
بنام خدای دلها
سلام به همگی
کامنت روز سوم سفر
ما میگیم خدارو باید باور داشت ولی شاید سوال باشه که کدوم خدا؟؟
جواب ساده است : خدایی که بدون اذنش برگی از درخت روی زمین نمیافته.
کافیه فقط چندثانیه درباره همین یه جمله تصور کنیم چند عدد درخت توی این جهان وجود داره؟
میلیارد میلیارد
فکرکن هر یک دونه از برگها با اجازه ی خدا از شاخه جدا میشن ، الله اکبر
چه کسی اینجوری بر همه چیز تسلط و مدیریت داره؟
چه کسی اینجوری مراقب همه چیز؟
پس چرا باورش نکنم!
من با تمام وجود خدا رو باور کردم و ایمان آوردم
و الان فقط و فقط در صدد اینم که این ایمان توحیدی رو در عمل هم انجام بدم و نشون بدم
بارزترین مثال رفتار و اعمال توحیدی حضرت ابراهیم بود ، آنچنان تسلیم رب بود و به او ایمان و اعتماد داشت که اقدام به قربانی کردن فرزندش در راه خدا کرد!
این به چه معناست؟
به این معنا که اون ایمان داشت که خدا محافظ هر جنبنده ای بر روی زمینه پس بدون ذره ای تردید و شک فقط چشم بسته در برابر امر پروردگار تسلیم بود و به آن عمل میکرد.
و این حد از ایمان و اعتماد حضرت ابراهیم به خدا باعث شد که خلیل الله لقب بگیره.
من به شخصه خیلی فاصله دارم با جایگاه ایشان ولی میتونم همین الان به همین اندازه ای که یاد گرفتم و آگاه شدم در صدد اجرای توحید در عمل برآیم و ایمان خودم را نشان دهم تا مدارم روز به روز به خدایی که مرا خالق آفرید نزدیک تر شود و چه چیزی از این بهتر است برای نهایت خوشبخت بودن؟!
چرا که وقتی خود را فقط به خدا وصل کنیم این اتصال دائمی است و اگر همیشه در این مسیر الهی بمانیم درهایی از رحمت و نعمت در زندگی ما باز خواهد شد و از راه هایی خدا به ما کمک خواهد کرد که حتی ما برای آن هیچ ایده ای نداشتیم و نمیدانستیم.
به قول جناب مولانا:
و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن ره نداند
و این تمام کاری ست که باید هر لحظه سعی در انجام دادنش داشته باشیم.
در پناه خدا
به نام یگانه خالق جهان هستی
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو و دیگر دوستانم
رد پای من در روز سوم سفرم
ابراهیم…. خلیل الله
داستان حضرت ابراهیم در بچگی از ایشان برای من یک انسان قدرتمند رو توی ذهنم جا انداخته بود..کسی که بتونه جلوی اونهمه بت پرست بایسته و حتی به مسخره تبر رو بده به دست بزرگترین بت و حقیر و ناتوان بودن بتها رو اینقدر هوشمندانه ثابت بکنه..
اما از وقتیکه با استاد عزیزم آشنا شدم و با جنبه های دیگری از شخصیت حضرت ابراهیم و با اگاهی هایی که از طریق آموزشهای استاد کسب کرده ام با شنیدن این فایل بسیار ارزشمند برداشت کردم که :
حضرت ابراهیم اتفاقا خیلی خوب از قوانین جهان اگاه بودند..خیلی خوب باور داشتند که خالق زندگی خودشون هستن..باور داشتن که هر چقدر موحدتر باشند در عمل،از قوانین جهان به بهترین شکل میتوانند به نفع خودشون استفاده کنند..
از این جهت هر چه نزدیکتر شد و هدایتها را عمل کرد،مومن تر شد و هر چه مومن تر شد خالق تر شد..او با قدرت ایمانش به خداوند از زیر پای نوزادش اسماعیل چشمه ای جوشاند و بیابانی تبدیل به شهر شد و مردمی دور آنها جمع شدند..با ایمان ابراهیم به خداوند آتش تبدیل به گلستان شد
ابراهیم باور کرده بود هر چه راضی تر باشد و متوکل تر،یقینا آرامتر است و در این آرامش معجزات رخ میدهد..زیرا احساس خوب= اتفاقات خوب است و این یک قانون است که همیشه بوده و خواهد بود و برای همه انسانها یکسان و ثابت عمل میکند..
با همان کلید احساس خوب به قربانگاه میرود و نتیجه اش آمدن میشی است که به جای جوانش باید سر ببرد و این باز هم پاسخ خداوند یکتا به ایمان بی چون و چرای ابراهیم ( ع) است..
داشتم با خودم فکر میکردم چقدر به ابراهیم درونم اجازه رشد کردن دادم؟؟ من کجای این قصه ایستادم؟؟ حال که خداوند به من اعتماد کرده و ریش و قیچی را در دستان من گذاشته ،من چقدر به او اعتماد دارم؟؟ چقدر در مسائل این روزهایم بت شکنی میکنم،چقدر حاضرم وابستگیم را رها کنم و به قربانگاه ببرم؟؟
دیشب در محیط کارم اتفاقی برایم افتاد که برخوردی که با من شد به سبب اشتباهی بود که همکارم انجام داده بود..حتی ایشون اومدن و گفتن اشتباه از من بوده و من شرمندگی رو در چشمان مدیرم دیدم اما بهم برخورده بود. خسته از یک شیفت سخت و با بغض از محل کارم بیرون زدم..بغض گلومو گرفته بود..سرم درد گرفت..اما به خودم گفتم من این تضاد رو با عشق بغل میکنم..کمی حالم بهتر شد گفتم پاسخ فرکانسم رو گرفتم و خداوند برای من جز خیر نمیخواهد..خیلی آرام شدم..((خیلی در این زمینه رشد کردم و خودم را تحسین میکنم که خیلی زودتر از قبل حالم را خوب میکنم)) اما شب موقع خواب دوباره نجواها شروع شد اونجا با خودم به آرامی حرف زدم..گفتم وقتی از کسی میرنجی یعنی بهش قدرت دادی!!وقتی از کسی توقعی داری یعنی بهش قدرت دادی!! وقتی کسی میتونه حالت رو بد کنه،یعنی تو بهش این اجازه رو دادی!! و اینها همه یعنی برای خداوند که یگانه قدرت جهان هستی است شریک قائل شدی.و این یعنی شرک به همین سادگی و خاموشی..
با گفتن این تجربه میخواهم به خودم یادآور بشم که خیلی راه دارم تا ابراهیم شدن ولی اگر یک نفر توانسته به این حد از بندگی و رضایت برسه حتما منهم میتوانم..ابراهیم یک الگوست که خداوند به بندگانی که به دنبال دوستی با او هستن معرفی کرده..من با شکستن بتهای خیلی کوچک شروع کردم و خودم رو تحسین میکنم و میدونم هر چه که عمل کنم ایمان و یقینم قوی تر میشود.
ابراهیم نیامد که او را قاب بگیریم و به دیوار ذهنمان بکوبیم و بگوییم او بدون تکرار است،ابراهیم آمد تا سرمشقش قرار دهیم و از او به خداوند و به هر چه خیر و برکت در این دنیا و آخرت هست برسیم..
فایل امروز هم دقیقا با حال و هوای من یکی بود و ممنون خدایم هستم برای این همزمانی.
استاد عزیزم خیلی خیلی ازتون ممنونم که من رو با مقوله شرک و توحید آشنا کردید..خیلی حساس شدم روی این موضوع..دائم بررسی میکنم که شرک نورزم ولی همانطور که پیامبر اسلام فرمودند: شرک مثل حرکت مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفی و خموش هست..
خدایا کمکمون کن که همچون ابراهیم آگاهانه از نعمتهای بزرگ تو یعنی قوانین جهان بهترین درک رو داشته باشیم و به بهترین شکل استفاده کنیم و هر روز با دل و جان و زبان و عمل به تو نزدیک و نزدیکتر بشیم..که اول و آخر این خواستنها و طلبها تنها تو هستی که تو همه هستی و هستی جز تو نیست..
با نوشتن کامنت بغضم به اشک بدل شد و حالم خیلی خوب شد..خدایا شکرررررررت برای این سرزمین وحی ،برای همچین فرصت و امکانی که بتوانم حرفهای دلم رو ثبت کنم،برای وجود آدمهایی که در این شلوغی دنیا،تو را جستجو میکنند و تنها تو را می پرستند
استاد عزیزم بسیار بابت وجودتون خدارا سپاس میگویم
مریم بانو ممنون برای مهیا کردن این سفر بینظیر
در پناه الله یکتا،روز و روزگارتون عالی
درود بر روح لطیفت.️
واقعا در حیرتم که یک انسان تا چه حد میتواند این همه زیبایی را به شکل نوشتاری بیان کند . دوست عزیز روحت خیلی زیباست واقعا تحسینت میکنم چه قد جذاب و پر محتوا بود . خدایا شکرت بابت این همه زیبایی که در درون ذهن اشرف مخلوقات است .سپاسگزارم بابت کامت قشنگت لذت بردم . شاد باشی .
سلام و عرض ادب خدمت شما دوست هم فرکانسی ام
سپاس برای کامنت پر از انرژیتون..
واقعا کلامی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند..خودم هم هنوز با خواندن این کامنت اشک تو چشمهام حلقه میزنه و نمیدونم چطور این کلمات و جملات موثر را نوشتم..قطعا که کار خدای یگانه است و ما هرچه داریم از اوست..
شاد و سلامت در پناه الله یکتا باشید.
روزگارتون عاااالی
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو
سلام به استاد و خانوم شایسته عزیزم و دوستای هم فرکانسیم
اعتماد به خداوند
روز شمار تحول زندگی من روز سوم
نکاتی که من از این فایل یاد گرفتم:
بهترین حمایت از دیگران اینه که ازشون حمایت نکنیم مستقل بشن و به خودش و خداییکه تو وجودش هست حساب کنه
*عشق ورزیدن و کمک کردن به عزیزانمون یه چیز طبیعی و قشنگی هست البته در حد توانمون ولی اگه از یه حدی بگذره که وجود خودمون و ارزش های خودمون زیر سوال ببریم درست نیست اول خودت بعد دیگران
کسی که تسلیم امر پروردگار هست به ترساش غلبه میکنه و پاداش ها نعمت ها و ثروت ها رو و خوشبختی رو تجربه میکنه
من حرکت میکنم و ایمان دارم که خدا هوامو داره داره منو میبینه و بهم کمک میکنه وقتی اتفاق به ظاهر ناراحت کننده برام میفته عصبانی نمیشم نامید نمیشم دلسرد نمیشم ادامه میدم دست های خدا سر راهم قرار میگیرن و کارم زمین نمیمونه و موقعیت رشد و پیشرفت برای فراهم میشه کارم اوکی و حل میشه هیچ کار و درآمدی ندارم هیچ ایده ندارم شهری که میخوام برم داخلش رو نمیشناسم اداماشو نمیشناسم تنهام خودمم با خودمم ولی ایمان دارم خداوند دست منو میگیره میرم تو دل ترسم و بهش توکل میکنم من رو هدایت میکنه و بینهایت دست داره که میان و به من کمک میکننایمان و تسلیم خداوند بدون رو باید در خودت ایجاد کنی این عامل اصلی موفقیته که خیلی آدم های دنیا ندارند بالای95 درصد آدم های دنیا
*همیشه حالم خوبه چون میدانم یه خدایی هست که هوامو داره دلم قرصه خیالم تخته تخته راحته راحت
*نشانه تسلیم بودن و ایمان داشتن به خداوند احساس خوبه وقتی میدونم خداوند خیر من رو میخواد و من رو مسیرهای درست هدایت میکنه من پشتم گرمه ترسی ندارم الا بذکرالله تطمعن القلوب فقط به جلو حرکت میکنم من نامید نمیشم خسته نمیشم وجودم رو ترس و دلهره نمیگیره شجاع میشم الخیر فی ما وقع میگم من امیرعلی حرکت میکنم خداوند برکت رو وارد زندگیم میکنه با هر اتفاق بدی من حالم رو خوب نگه میدارم میگم یه خیر و یه اتفاقی خوبی تو این اتفاق یا موقعیت به ظاهر بد هست
اگر یه کسی تو جهان و تاریخ تونسته به هر موفقیتی برسه من هم میتونم به اون موفقیت برسم اگه مثل اون فرد فکر کنم باور کنم و عمل کنم
تمام ثروت ها نعمت ها عشق ها لذت ها سلامتی ها خوشبختی ها تو ناشناخته ها ترس ها و موقعیت های جدید هستند
احساس خوب=اتفاقات خوب
عاشقتونم
به توکل نام اعظمت
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام به همگی.
اصن نمیدونی چه ذوق و شوقی دارم برای نوشتن کامنت و ردپای روز سوم.
میرم سر اصل مطلب
من فرزانه حُری از زمانی که جسارت به خرج دادم، تمام وسایل خونه رو توی یک انبار کوچیک جا دادم، خونه 130 متری رو تحویل دادم و یک سوئیت 30 متری اجاره کردم، معجزات خدارو پشت سرهم دیدم.
الان بهتون میگم قضیه چیه.
قضیه از این قرارها که ما یه زمین 300 متری وسط بهشت خدا،مازندران نمک آبرود خریدیم چندسال پیش و پارسال(1402)یهوو تصمیم گرفتیم که بسازیمش و خونه خودمون رو داشته باشیم.
برای اینکار 10 میلیون تومن هم پول نداشتیم اما مصمم بودیم که این باید و باید و باید انجام بشه. نشستیم فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که خب پول رهن خونه(50 میلیون) رو بگیریم و یه جای کوچیکتر اجاره کنیم و با پولی که توی دست داشتیم که همون پول رهن خونه بود شروع کنیم. به هرکسی میگفتیم میخندید که خب با 50 تومن چی میخواین بخرین دقیقا؟ میلگردش 4برابر این پول میشه فقط ولی من یکپا و یک کلام گفتم نه فقط باید شروع کنیم. شروع که میکنم خدا درهارو برام باز میکنه من فقط باید قدم بردارم، از طرفی دارم کار میکنم کاسبی میکنم برای خدا هیچ کاری نداره که جور کنه برام. اولش برای ادامه کار یه وام گرفتیم که ای کاش ای کاش ای کاش نمیگرفتیم. اصن نمیدونم بازپرداخت زیادی هم ندارن ها اما اصلا پولش جور نمیشه. همون وام رو گرفتیم و تمام. بقیه ش رو به خدا گفتم من نمیدونم از کجا و چجوری و کی میخوای بهم بدی امااااااااااااااااااااا باید پول ساخت کامل خونه رو بهم بدی خیلی راحت به طوری که وقتی خونه تموم شد من به هیچ احدی بدهکار نباشم. اصن یعنی معجزه ها پشت سر هم، در زمان خیلی کوتاهی 700 میلیون رسید دستم از جایی که ممکن بود برسه اما نه این مبلغ.
پول رسید و خونه نازنینم رو ادامه دادیم، بهترین وسیله هارو براش خریدم با اینکه همه میگفتن زیاد خرج نکن که با همین پول بتونی خونه رو تموم کنی، ولی من به خدا و قدرتش ایمان داشتم و میدونستم وقتی اون مبلغ از اون روش رسیده دستم پس بازم میرسه.
خب کارها انجام شد، پولا خرج شد تا اردیبهشت 1403 زمانی رسید که ته حسابم کلا 3 میلیون پول بود و بنایی که کار میکرد بعد از تموم شدن کارش 60 میلیون طلب داشت ازم، از طرفی کاسبی هم یکم ضعیف شده بود بخاطر اینکه رفته بودم توی حاشیه. خیلی تلاش میکردم که فروشم رو بیشتر کنم اما نمیشد، تا جایی که از لحاظ ذهنی بهم ریخته بودم. یهوو به خودم اومدم و گفتم در حد یکی دو روز باید رها کنم و از فضای کار بیام بیرون، اما ذهنم میگفت نه اشتباهه و باید کار کنی که پول خونه رو دربیاری، در نهایت به حرف دلم گوش کردم و زدم به دل طبیعت، رفتم جایی که اصلا گوشی خط نمیداد و مملو از سکوت و سرسبزی و زیبایی و خدا بود(لوکیشن رو توی پرانتز میگم که هرکسی عاشق طبیعته و طبیعتگردی میکنه اینجا رو به هیچ عنوان از دست نده،دشت دریاسر تنکابن).
دوروز اونجا بودم، شب خوابیدم تا صبح با دوستامون بگو بخند و شکرگذاری و اصن فضا به شدت الهی بود. اصن نمیدونم چجوری بگم که باورتون بشه اما همینکه ما برگشتیم پایین و به جایی رسیدیم که گوشی آنتن داشت سه تا پیامک واریزی تپل اومد برام. مشتریهایی بودن که خرید عمده داشتن خیلی وقت پیش شماره کارت گرفته بودن و بدون اینکه اطلاع بدن واریزی رو انجام دادن.
الله اکبر
همونجا وسط کوه و جنگل نشستم و از شدت خوشحالی گریه کردم، اصن حال عجیب معنوی و روحانی داشتم. استاد این خونه ای که من دارم میسازم پر از تجربه و درس توشه.
از فردای اونروز کاسبی بینهایت عالی شد، یعنی جز روزای خوب و فوق العاده کاری شد.
من ایمان به رب و ایمان به خدا رو خیلی خوب یاد گرفتم توی این مسیر خونه سازی، اما متاسفانه خیلی وقتا فراموشش میکنم کلا، فراموش میکنم زمینی که رئیس ثبت اسناد گفت نمیتونی سند بگیری رو براش سند گرفتم. فراموش کردم خیابونی که بخاطر زمینهای شالی گفتن آسفالت نمیشه رو آسفالت کردم. فراموش کردم پول ساخت تا الان از کجا اومده. فراموش کردم آب و برق و گاز رو چطوری گرفتم.
آهان اینو یادم رفت بگم، همین یک هفته پیش ذهن حسابگرم داشت حساب میکرد که خب برای تکمیل خونه به اینقدر و اینقدر پول نیاز دارم که الان موجودی حسابم اونقدر نیس و ممکنه به وام نیاز داشته باشم، اما دلم میگفت نه من باید این خونه رو به خوبی تموم کنم بدون وام. حتی خواهرم انتقال امتیاز برام انجام داد که بتونم وام بگیرم اما از اونجایی که دلم باهاش نبود وام جور نشد،اما باز یه معجزه دیگه. چی؟
ذهنم میگفت بزرگترین هزینه ای که الان باید پرداخت کنم هزینه کابینت و کناف سقفه. اما دلم میخواست که این هزینه ها به خوبی و راحت پرداخته بشه و من فقط لذت ببرم. توی این فرکانس بودم که یکی دوستام اومد خونه رو نگاه کرد و یکم نظر داد و یهوو گفت خب کابینتا رو چه طرحی میخوای بزنی؟ گفتم نمیدونم کسی که کارش خوب باشه و منصف سراغ داری؟ با نگاهی همراه تاسف نگاهم کرد و گفت انگاری خودم کابینت کارما، اصن من فراموش کرده بودم که 18 ساله کارگاه کابینتی داره. خلاصه گفتم که خب کی شروع کنیم ولی من پول ندارم فعلا. گفت بیا میریم ورق هارو میخریم من برات میسازم هزینه هم نمیگیرم، این باشه کادوی من به تو بابت خونه جدید، استاد خدا شاهده بدنم یخ کرد از شوک. گفتم خب باشه بریم یجا که ورق بخریم ولی فعلا نقد نمیتونم بدما، گفت چک داری؟ گفتم آره ولی یبارم استفاده نکردم. گفت خب چک میگیرم میدم داداشم و پول نقد ازش میگیرم. دیگه چی میخوای؟
استاد من تمام وجودم یخ کرد، اصن میگفتم اگه این معجزه نیس پس چیه؟ کابینتی که قرار بود 160 میلیون هزینه کنم براش رو با 40 میلیون تموم کردیم. الهی شکرت
.
خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
سلام فرزانه خانم عزیز
با خوندن کامنتت اشک تو چشام جمع شد چقدر توحید چقدر ایمام تبریک میگم بهتون
واقعا نمیدونم چی بگم خدایا شکرت بخاطر اینکه زیر قولت نمیزنی خدایاشکرت که تو فقط از ما ایمان میخوای
این کامنت شما یه نشونه بود برام چون منم منتظرم که خدا خونه ی مورد علاقم رو بهم بده الان اطمینانم چند برابر شد و باورم بیشتر شد
خدایاشکرت
بنام یگانه آفریدگار هستی
درود خالق زیبایی ها به استادان عزیز خودم و فرشته های زمینی پروردگار.
وای خدایا شکرت.هزاران مرتبه شکرت.
استاد چقدر کار جهان دقیق و منظمه.
باور کنید ازین نتیجه هایی که این روزا دیدم دلم میخواد از سر شوق اشک بریزم و از سر ذوق هورا بکشم.
هر لحظه که میگذره و نتایجی که میبینم ایمانمو صدبرابر میکنه و نمیدونید چه بلوایی درونم به پا شده.
دیروز که روز سوم سفرنامه رو آغاز کردم و فایلشو گوش کردم عهد بستم دیگه به هیچکس جز خدا قدرت ندم و هرچی میخوام رو از خدا بخوام.
من مدرک مهندسی برق الکترونیک دارم و حدود هشت سال پیش مدرکمو به یک شرکت بسیار معتبر و رزومه دار اجاره دادم تا گرید بگیرنو منم شدم عضو هیئت مدیره و چندین سال مدرک بنده در اجاره این شرکت بود تا اینکه پارسال به دلایلی اداره مالیات و دارایی حسابهای اعضای هیئت مدیره رو مسدود کردن و حساب منم مسدود شد.
از پارسال تا دیروز من درگیر رفع مسدودی بودم و به هر دری میزدم نمیشد.تا اینکه دیروز یه این فایل هدایت شدم و همونجا از خدا خواستم که خودش این مشکل رو واسم حل کنه و قدرت رو از همه جز خدا گرفتم.
امروز صبح رئیس هیئت مدیره شرکت بهم پیام داد و گفت که حسابتون رفع مسدودی شده و میتونید با حسابتون کار کنید.
همونجا اشک تو چشمام جمع شد و از ته دل خداروشکر کردم و گفتم خدایا منو ببخش که این همه وقت کنارم بودی و ندیدمت.
استاد ازت ممنونم که راه و رسم رسیدن به خواسته ها رو بهمون یاد میدید.
خدایا بازم ازت سپاسگزارم.
امیدوارم همه دوستان به همه خواسته هاشون همینجور راحت برسن.
به امید روزهای بهتر و نتایج بیشتر.
باعرض سلام خدمت جناب استاد عباس منش و دوستان گرامی من هر بار که یک فایل جدید از استاد میبینم یک روحیه مضاعف میگیرم و بابت اشنایی من با ایشان و شما دوستان گرامی از خداوند بزرگ سپاس گزارم
آقای محمدزاده بنده همیشه به فکر شما هستم و دوست دارم از پیشرفت های خود بیشتر برای ما بگویید. بهترین ها را برای شما آرزومندم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
باسلام اقای جوان خیلی از لطف شما دوست عزیز ممنون وسپاس گذارم وبراتون ارزوی بهترینها رو دارم من چون کارم جوری که همیشه پشت فرمونم نمیتونم مثل شما دوستان خیلی تو ساییت بیام همین چند روز پیش خیلی نا امید شده بودم که چرا راهی برام باز نمیشه با اینکه اینقدر دارم تلاش میکنم حالمو خوب کنم من تا اینکه ایمیل برام اومد و فایل جدید استادو بلافاصله دانلود کردم و باور کنید خیلی بهم روحیه داد دو سه ماهی هست با شما دو ستان هستم خیلی دارم تلاش میکنم با اینکه فشارهای اطراف زیاده خانواده همکارام و اطرافیان ولی خیلی امید دارم به اینده بازم از لطفتون سپاس گذارم
دوست خوبم جناب محمدزاده سلام و سپاس
می خواستم یک توصیه خدمت شما داشته باشم امیدوارم که پذیرا باشید:
1 – چنانچه تمام محصولات رایگان را گوش داده اید ولی تا کنون محصولی را تهیه نکرده اید در صورت امکان «کتاب الکترونیکی رویاهایی که رویا نیستند» را از سایت استاد عباس منش که مبلغ جزئی هم دارد را فایل به فایل حتما تهیه نمایید و شروع کنید به انجام تمرین هایش مطمئن باشید این کتاب یکی از نعمت های خداوند است که در اختیار ما قرار دارد از آن غافل نشوید.(بالاخره باید از یک جایی شروع کرد)
2 – پوزش می طلبم امیدوارم ناراحت نشوید. در صورت امکان یک عکس خیلی شاد از خودتان یا هر عکسی که بتواند در شما یک شادمانی خوبی را به وجود آورد و تداعی هدفی باشد که آرزوی آن را دارید را به عنوان عکس پروفایل خود انتخاب نمایید که وقتی به سایت استاد عباس منش وارد می شوید در شما انگیزه عالی را به وجود آورد و شما را سر شوق آورد.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلامم به دوستان عزیزم
خدایا شکرت که اینجا هستم و دوباره مینویسم :)
آگاهی های این فایل آرامش بسیار خوبی به من داد. اول از همه از استاد عزیزم ممنونم که انقدر زیبا و قابل فهم مسائل را برای ما توضیح میده.
این فایل به من نشان داد تفاوت انسان ها با هم در کسب موفقیت و پیشرفت، ایمان و تسلیم بودن در برابر خداوند و رفتن توی دل ترس هایی است که داریم .
باید بگیم من توکل میکنم به خدا
من ایمان دارم که مورد هدایت قرار میگیرم
خداوند بینهایت دست داره که به ما کمک میکنه
نشانه ی ایمان و تسلیم بودن، داشتن احساس خوبه،
وقتی ایمان داشته باشیم ایمان داریم که خداوند خیر مارو میخواد، خداوند مارو به مسیر های درست هدایت میکنه ، خداوند مارو تنها نمیذاره.
ما حالمون خوبه ، ما احساس خوبی داریم، ما پشتمون گرمه، پیش میریم، امیدواریم.
ترس ها مارو در بر نمیگیره ، شجاع میشیم ، حرکت میکنیم و خداوند به ما برکت میده ، ما تسلیم امر پروردگاریم.
خدایا مارو هدایت کن که بتونیم روز به روز هم خودمون و هم تو رو بهتر و بهتر بشناسیم …
خدایا به ما کمک کن روز به روز بر اعتمادمون و ایمانمون به تو افزوده بشه. الهی آمین…
خدایا شکرت:)
سلام به یگانه خالق جهان هستی
سلام به نور و عشق الهی
سلام به یگانه معبود الهی
سلام به استادان عزیزم
سلام به دوستان عزیزم
امروز سومین برگ از فصل اول روزشمار تحول زندگی من در این سفر و خودشناسی و خدا شناسی من است
امروز وقتی دیدم مبحث این قسمت اعتماد ابراهیم به خداوند است کلی دگرگون شدن..
خدایااا من از درک همزمانی ها و هماهنگی هایت عاجزم
خدایاااا خودت هدایتی کن به سمت تسلیم بودن در برابر خودت
خدایاااا خودت هدایتی کن که نه فقط با دو چشم جسم و جانم بلکه با چشم شهود و آگاهی درونی ام آن دور دست های جهان هستی ترا بوضوح و به روشنی ببینم..و درک کنم و آگاه شوم و بی درنگ اطاعت کنم
خدایااا خودت هدایتم کن و با من حرف بزن
با بهترینع بهترین هدایت هایت و صدای بلند الهام و شهود و خواب و رویا .. چشم و دل من رو روشن کن تا بتوانم نشانه های واضح و آشکار پر رنگ ترا ببینم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و آگاه شوم و بی درنگ اطاعت کنم
خدایا ابراهیم چگونه به این هدایت های الهی تو هدایت شد؟؟؟
خدایااا ابراهیم فرق بین هدایت و نجواهای ذهنی خود را چگونه تشخیص داد؟؟؟
چگونه به این افکار اعتماد کرد؟؟
ابراهیم چگونه یقین داشت که این درخواست نجوای ذهنی نیست؟؟
واقعا الان اگر کسی اینکار رو انجام بده ما انسان ها چطور می توانیم همچین حرکتی رو بپذیریم؟؟
من که اصلا به هیچ عنوان نمی توانم بپذیرم حتی اگر جلوی دو چشمان من این کار رو انجام بدهد و بعدش معجزه ای روی دهد تا بجای فرزندش مثلاً گوسفندی رو ببیند و آن را ظبح کند .. اصلا با هیچ دلیل و منطقی نمی توان این حرکت ابراهیم رو قبول کرد..
آخه چطور امکان دارد که یک پدر بتواند فرزند دو سه ساله اش رو به همراه زن جوانش رو بدون هیچ آب و دونی و بدون هیچ امکاناتی در بیابان های بی آب و علف عربستان رها کند و تنهایشان بگذارد و ب خداوند بسپارد و برود دنبال کارش؟؟؟؟
و تازه از خداوند هم می خواهد و می گویید … حالا که اینقدر قدرت داری و بهم گفتی اینها رو بدون یار و یاور و بی پناه ببرم توی بیابان رها کنم پس خودت هم افراد رو دورشون جمع کن .. خودت تنهاشون نذار
البته من در این رابطه فکرم به گونه ی دیگری است انگار بجای اینکه خداوند ایمان و یقین ابراهیم رو به چالش بکشه بعلعکس ابراهیم قدرت خداوند رو به چالش کشیده بود..
اینکه خواست قدرت خداوند رو ببینه .. یعنی ی چیزهایی رو از این قوانین جهان هستی درک کرده بود که بیان و توضیحش آسان نیست….ولی برای ایمان و یقین و اعتماد بیشتر این کارها رو انجام داده بود.. اتفاقا خیلی هم اعتماد داشت . خیلی هم ایمان داشت ولی سوال اینجاست چطوری به این حد از ایمان و اعتماد و یقین رسیده بود که دست به چنین عملی بزنه؟؟ بنظر من با کارش قدرت خداوند رو می خواست ثابت کنه
واقعا در آن بیابانی که پرنده ای پر نمیزد ابراهیم چطوری همچین درخواستی رو از خداوند کرد ؟؟؟
در جایی که بظاهر نور و روشنایی و امیدی نیست و تا چشم کار می کنه در آن بیابانی های سوزان عربستان تازه از خداوند درخواست هم می کنه و میگه خدایاااا خودت افراد رو دور این فرزند و همسرم جمع کن
یعنی حتی یک درصد هم فکر نکرد که ممکنه راهزنی و دزدی و یا حیوان و مار و عقربی به اینها حمله کنه؟؟؟؟
واقعا آیا ما همچین جرعتی رو داریم که هیچ نور و روشنایی رو با چشم ظاهر مون نبینیم و آنوقت انتظار داشته باشیم همه جا نورانی و درخشان و تابان بشه ؟؟؟
یعنی چه چیزهایی برای ابراهیم در طول مدت زندگیش پیش اومده بود که توانست در این حد از خداوند توقع داشته باشه ؟؟ یعنی توقعش از خداوند فوق العاده زیاد بود . بنظر من الان وقتی با این آگاهی هایم به این موضوع توجه و فکر می کنم ابراهیم خیلی خیلی درک زیادی از این نیروی برتر جهان و سیستمی بودن و قدرتمندی این جهان رو دریافت کرده بود … یعنی پا فراتر گذاشته بود و چیزهایی رو از خداوند درخواست کرده بود که ظاهراااا غیر ممکن بود..
دوستان عزیزم من اصلا از دیدگاه مذهبی به این موضوع نگاه نمی کنم بلکه از یک بُعد دیگری به این موضوع نگاه می کنم یعنی از سه بُعدی بودن جسم مادی خارج شده بود … اینکه ابراهیم هم مثل تمام انسان های دیگر بود فقط از هوش و زکاوتش نهایت استفاده رو کرده بود . اینکه ابعاد دیگر این جهان هستی رو فهمیده بود .. .. اینکه توجه کردن به دنیای اطرافش کار هر کسی نبوده .. چقدر پیرامون شو محک زد .. یعنی یک چیزی از پرستش و خدا پرستی در وجودش جرقه زده بود … یعنی تمام این الهامات و شهود و دانش درونی اش رو جدی گرفته بود … یعنی آن افکار و نجواهای ذهنی رو فهمیده بود … فهمیده بود اونی که توی کله اش حرف میزنم خودش نیست . یک قدرت مافوق تصور رو درک کرده بود اینکه اول خداوند رو در ستارگان دیده بود و بعدش قبول نکرد و گفت این ستارگان افول می کنند و بعدش به ماه در آسمان نگاه کرد ولی بازم قبول نکرد و گفت افول می کند و بعدش به خورشید و غیره. همینطور تکاملشو بمرور زمان خیلی تصاعدی طی کرده بود .. یعنی اینجوری نبوده که یک شبه معجزه ای بشه و ابراهیم به این حد از ایمان و یقین و اعتماد برسه……
من فکر می کنم کسی که اینقدر قشنگ به آسمان نگاه کند و بزرگی و عظمت این جهان هستی رو نگاه کند و به این موضوع توجه و تمرکز کند و تعقل داشته باشه ولی باز هم قبول نکند و پیش خودش عظمت و بزرگی و قدرت خداوند را از تمام این آسمان ها و ستارگان و زمین و طبیعت آنقدرررررررررر. بزرگ ببیند که در اون این انگیزه بوجود آمد که قدرت خداوند رو به چالش بکشه و توقعش آنقدر از خداوند بالا و بالاتر رفته بود که حتی توانست آن چاقوی تیز رو به گردن فرزندش بگذارد
بنظر من …. آخه ابراهیم یک جور دیگه ای اعتماد به خداوند رو داشت اصلا قدرت ماورایی خداوند رو یک جور دیگه ای درک کرده بود.. و یک جور دیگه ای عظمت و قدرت خداوند رو فهمیده بود و درک کرده بود
ابراهیم یک جور دیگه ای ایمان و یقین داشت و پا روی ترس هاش گذاشت تا بیشتر به این عظمت و قدرت جهان هستی اعتماد کند یعنی اعتماد داشتتتتتتتت ااااا ولی می خواست بیشتر از اینها به قدرت خداوند یقین بیاره و نفس شیطانی افکار منفی خودش رو با عمل کردن اثبات کنه .. یعنی بلاخره آن افکار منفی می تونست جلوی کارش رو بگیره .در آن لحظه ای که می خواست چاقو رو روی گلوی فرزندش بذاره واقعا هزاران فکر و خیال در ذهنش رسوخ کرده بود که.. نه منننننن نه. این کا رو نکن … اگر این کا رو بکنی فرزندت کشته میشه… و تو پشیمون میشی .. ننننننننه.. ولی ابراهیم پا رو فراتر از تمام قوانین فیزیک و کوانتوم گذاشته بود و خواست قدرت خداوند رو ببینه بخاطر درک بالایی که پیدا کرده بود ..
ابراهیم یک جور دیگه ای عملگرا بود
اصلا قابل باور نیست یعنی امکان ندارد که آدم بتونه چاقو رو بذاره روی گلوی فرزندش. .. آن هم بخاطر الهامات و شهود ؤ یا خوابی که مدام میدید که باید تنها فرزندش و ببره ظبح کنه.. یعنی یک دیدگاه فرا سوی ابعاد زمینی داشت .. بنظرم فرازمینی بود .. فراتر از حد یک افکار بشر روی زمین بود… چیزهایی رو اون درک کرده بود که صد سال دیگه محال است کسی به افکار چنین شخصیتی پی ببره ..
دوستان عزیزم ببخشید طولانی شد و همچنین طرز تفکر من ممکنه بر خلاف دیگر افراد بوده باشد هر چند نتونستم دقیقا او چیزی که در ذهنم می گذره رو اینجا راحت و واضح و روشن بیان کنم چون کلماتی که بتونم این موضوع رو بیان کنم برام کارآیی نداشت واقعا زبانم از گفتن چنین و نوشتن این موضوع هنگه …. بخدا ابراهیم خیلی خیلی زود تمام این جهان هستی رو درک کرده بود . خیلی خیلی بیشتر از زمان خودش و زمان ما و زمان های آینده و فرا زمینی ها قادر به درک این جهان هستی شده بود و این حد از ایمان و یقین و اعتماد به قدرت و عظمت خداوند کار هر کسی نیست
ای کاش این گوسفند کشتن هایی که رسمیت پیدا کرد و عید قربان رو بزرگترین عید میدانند کاش بجای کشتن این همه گوسفند ها و چشم و هم چشمی ها و قدرت نمایی ها افکار نفسانی خودشون رو بچالش می کشیدند و بت غرور و افکار منفی درونی شون رو ظبح می کردند و از هواهای نفسانی جلوگیری می کردند برای رسیدن به قدرت و شهرت و مقام و چاپلوسی ها و کشت و کشتارها و جنگ ها برای بدست آوردن مطایی متایی در این جهان مادی … قدرت عظمت خداوند رو همچون ابراهیم حنیف دوست خداوند رو هم درک می کردند
خدایاااااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
IN GOD WE TRUST
تسلیم بودن و اعتماد داشتن و ایمان قلبی داشتن به خداوند است ابراهیم خیلی خیلی روح بزرگ و آگاهی داشت و انگار زودتر از زمان اون موقع ها پا بر روی این جهان هستی گذاشته بود چون انسانها از درک افکار ابراهیم عاجز بودند .. البته هنوز هم ابراهیم از نظر بُعد زمانی خیلی خیلی فراتر از زمان بود و باید در آینده ها پا بر این جهان هستی می گذاشت
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
سلام
قربانی کردن و ترس
قربانی کردن و رفتن به دل ترسها دو تا از شاه کلیدهای موفقیت و خوشبختی هست
گذر از هر دوتاش کاری هست سخت
قربانی کردن نفس
قربانی کردن خشم
قربانی کردن نفرت
قربانی کردن کینه
قربانی کردن حسد
قربانی کردن غرور و کبر
قربانی کردن ذهن
قربانی کردن افکار
قربانی کردن زمان
بله برای موفق شدن باید از خیلی چیزها دل بُرید از دید خیلی ها اینا شاد دلیل آفرینش و تنها راه خوشی در جهان هستی باشه،بله رسیدن به خواسته ها بهاء داره و بهای سنگینی هم داره و هر کسی نمیتونه این بهاء را پرداخت کنه
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
سبزه تیغ درین ره ز کمر میگذرد
بله جگر شیر میخواد راه سعادت را رفتن هر کسی تاب این سفر نیست،هزاران با نامید میشی،صدها بار به بن بست میخوری
همه اینا برای اینه که امیدت بریده بشه از دیگران و فقط رو خدا حساب کنی،برای اینه که ظرف وجودیت خالص تر و پاکتر بشه،روح وجودیت را پیدا کنی،صبور تر بشی،آرام تر بشی
قربانی کردن که حضرت ابراهیم آموخت همین مسئله را بیان میکنه که ابراهیم تا اون حد به خدای خوش ایمان و باور داشت که حاضر شد فرزندش که عزیزترین چیزش بود شاید عزیزتر از خودش را حاضر شد فدای خداش کنه،تو حاضری در راه خدات چیا قربانی کنی؟حاضر از زمانت بزنی و قرآن بخونی،حاضر از وقتت بزنی و به دیگران کمک کنی
ابراهیم تسلیم بود در مقابل خداش،همون تسلیمی که دین ما اسم اونا یدک میکشه
اسلام یعنی تسلیم بودن
تسلیم بودن بدون چون و چرا که میشه همون ایمان که نتیجه همون ایمان هم میشه احساس خوب و آرامش
پس یعنی وقتی آرام هستی ،وقتی احساس خوبی داری یعنی ایمان داری
ترس هم همین طور،دلیل اصلی عدم پیشرفت اکثریت مردم همین ترس هست که اونا را مثل موم تو دست خودش گرفته و مردم شدن عروسک خیمه بازی توهمی به نام ترس
حالا چرا توهم؟
چون وقتی میری تو دل ترسهات میبینی اونا چیزی نبودن جزء سایه بزرگی که از دور بزرگ میرسیدن و در حقیقت هیچ چیزی نبودن
ترس از خانواده
ترس از همسر
ترس از بچه
ترس از آبرو
ترس از حقوق
ترس از مکان و خونه
ترس از اذیت شدن
تفاوت آدم ها تو همین ترس هاست