«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 57

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صبا گفته:
    مدت عضویت: 1989 روز

    سلام روزه سوم از سفرنامه

    من قبلا همیشه تصور میکردم که یه فردی میاد در زندگیم و حامی من میشه منو به رایگان میبره ژاپن هزینه زندگیمو میده برام شغل مورد علاقمو فراهم میکنه و …. یه حامی تمام و کمال و مهربون

    هیچوقت فکر نمیکردم که حامی من خدای من باشه و من با خدای خودم قراره این مسیر رو طی کنم نه انسان محدود …. بله با منبع و قدرت بی نهایت ..

    و اون منو به سادگی به هرجا که میخوام میبره ..

    خدایا ازت سپاسگذارم که حامی من شدی

    و من فقط باید باورد کنم بهت تمام و گمال ایمان بیارم

    سه روز به خودم فرصت دادم تا از اینترنت دور بمونم و با اینکه هنوز خانوادم کنارمن ولی خب اینجور تنها ترم و میخوام این سه روز فکر کنم …

    به جایگاه خودم و به افکار دیوانه واری که در ذهن من نمایان میشه که چجوری درست کنم نادیده بگیرم

    به دو بخش تقسیم شدم که یک بخش من حالش خیلی خوبه و یک بخش من حالش خیلی بد….

    و من میخوام با اون بخش خوب حال اون بخش بدمو خوب کنم البته و صدرصد با کمک خدا چون حس ضعیفی دارم و خدا قدرت مطلقه

    در یک کتاب خوندم که اولین قدم برای خود شناشی اولین قدم برای خدا شناسیه … من خدام و میخوام این قدرت رو باور کنم در زندگیم جریان بدم

    و من بدون خدا هیچم …. واقعا هیچ

    دیروز داشتم خودم رو به عنوان یه معلم تصور میکردم با اینکه ازین شغل خوشم نمیاد ولی تجربه کردنش جالبه و در همون حین یه بیت از حافظ مدام به ذهنم میومد

    سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز

    آنکه مردست نامش به نکویی نبرند

    با اینکه من اصلا شعر هارو دنبال نمیکنم و نمیخونم ولی این بیت رو به خوبی تو ذهنم به یاد داشتم

    بهش که فکر کردم کفتم واقعا چ زیباست و چقدر سعدی شعر هاش عمیقن چقدر این فرد عمیق فکر میکرده و چقدر زیبا مینوشته …. و واقعا به اون چیزی که میگفته اعتقاد داشته بهشم رسیده هیچ وقت نمرده و همه ما میشناسیمش

    وقتی استاد از حضرت ابراهیم حرف میزد دوستداشتم که یبارم شده اون حس توحید رو تو کل وجودم احساس کنم . نه به همون شکل ابراهیم بلکه از یه مسیر جدید که وقتی اون احساس اومد سراغم بگم خدایا پس اینه توحید به تو …

    دوستدارم رفیق جون جونیه خدا باشم و خدا همینجور راجب من سخن بگه

    راه درازی دارم و ازین سفرنامه شروع کردم امیدوارم که بتونم از پسش بر بیام

    خدایا شکرت که منو هدایت کردی

    من ازین فایل فهمیدم که نباید نگران چیزی باشم و همه چیزو به خدا بسپارم اون به بهترین شکل کمکم میکنه و حامی من میشه

    و تصمیم گرفتم که من بخش خودمو انجام بدم روی خودم کار کنم تمرین نقاشی کنم مدیتیشن کنم ژاپنی رو خیلی عالی یاد بگیرم و اون بخش خودشو انجام بده و منو به همه خواسته هام برسونه

    خدای من من میخوام باورت کنم میخوام انسانی توحیدی باشم میخوام ایمانم قوی باشه به تو … پس تو هم دست منو بگیر هم در این دنیا هم در دنیای اخرت

    (خیلی ذوق کردم این جمله اخرو گفتم قبلا هیچوقت ازین حرفا نمیزدم 😂ولی واقعی و از ته قلبم گفتم )

    این سه روز رو هم فقط و فقط و فقط به خودم و به خدای خودم خودم اختصاص میدم و دو نفری کلی باهم وقت میگذرونیم … خوش میگذرونیم

    سپاسگذارم استاد مرسی که همراهمی توی این مسیر

    سپاسگذارم خدایا بریم که کلی باهم خوشبگذرونیم 💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    محمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    سلام و درود به همه اعضای خانواده عباس منش و استاد عزیزم و خانم شایسته و همه‌ی عزیزانی که در ساخت این سایت زحمت میکشن ..

    توکل به خدا

    در زمانهای قدیم در یکی از بلاد پیر مردی با زنش زندگی میکرد .کار این پیرمرد نانوایی بود و بعد از اتمام کار روزانه اش به ماهیگیری میرفت و ماهیهایی را که میگرفت برای مصرف خودشان به خونه می آورد .این پیرمرد در سخاوت و پاکی زبانزد خاص و عام بود همه اهل شهر احترام خاصی بهش قائل میشدند چنان که از شهرهای دیگه هم به دیدنش می آمدند .کسانی که پول برای خرید نان نداشتند بهشون نان میداد .هر وقت به خونه وارد میشد تکیه کلامش این بود سلام زن تنورت داغه چایئت به راه و زنش هم بهش خوش آمد میگفت و ماهییی که با خودش آورده بود و از دستش میگرفت و در تنور سرخ میکرد و باهم میخوردند.تا اینکه روزی شاه از آوازه و شهرت این پیرمرد به خشم میاد و به وزیرش میگه باید کاری کنیم تا این پیرمر در پیش مردم اعتبار خودش و از دست بده چرا که مردم اعتمادی که به اون دارند من که شاهشون هستم به من ندارند .وزیر نقشه میکشه تا اینکه یک روز به اتفاق شاه با لباس مبدل وارد نانوایی پیرمرد میشن و چند تا نون ازش میخرند .دست توی جیب خود برده و میگویند که ما پول همراه خود نیاوردیم بهش میگویند ما تاجر هستیم و از دیار دیگری اومدیم .پیرمرد میگه اشکالی نداره شما نون ها را ببرید هر موقع اومدید این طرف پولش و میدید.وزیر میگه نه اصلا نمیشه شاید نیومدیم .پیرمردمیگه باشه در اون صورت حلالتون میکنم .شاه از دستش انگشتری که نشان پادشاهی او بود از انگشتش در آورد و به پیرمرد داد و گفت این پیشت باشه هروقت ما پول تو را دادیم این و ازت پس میگیری ولی مواظب باش گمش نکنی چون خیلی گران بهاست .پیرمرد قبول نکرد .ولی وزیر و شاه به اصرار بهش دادند. وقتی کارش تموم شد و به خونه رفت زنش از دیدن انگشتر تعجب کرد و پرسید این کجا بود و اون هم تمام ماجرا را برایش تعریف کرد .زنش گفت نباید قبول میکردی اگه خدای نا کرده گم بشه چی ؟ ما توان مالی اون و نداریم که جبرانش کنیم . خلاصه اون شب پیرمرد انگشتر و میندازه به انگشتش و میگیره میخوابه . وزیر و شاه شاه که برای پیرمرد بیچاره نقشه کشیده بودند .شبانه چند مامور و مخفیانه به خونه پیرمرد می فرستند تا اون انگشتر را ازش بدزدند . ماموران این کار و را با موفقت انجام میدن و انگشتر و از پیرمرد میدزدند و تحویل پادشاه میدهند . بیچاره پیرمرد وقتی صبح بلند شد دید انگشتر نیست . همه جای خونه را زیر و رو کرد ولی اثری از انگشتر نبود زنش گفت حالا چه کار میکنی گفت نمیدونم فلا برم مغازه اگه اومدند ماجرای دزدیده شدنش و بهشون میگم .پیرمرد وقتی مغازه را باز کرد وزیر اومد و تقاضای امانتشون و کرد وپول نون ها را بهش داد پیرمرد ماجرا را بهش گفت که آره دیشب انگشتر را ازم دزدیدند و وزیر عصبانی شده اون بیچاره را کشان کشان به قصر شاه برد وقتی وارد قصر شد در جا خشکش زد چون دید کسی که ازش نون خریده بود شاه بود .شاه با عصبانیت بهش گفت اگه تا یک هفته نتونی انگشتر را پیدا کنی گردنت را میزنم فقط یک هفته . پیرمرد با ناراحتی قصر را ترک کرد و به خونه اش رفت زنش وقتی ناراحتی او را دید ازش پرسید چه شده . پیرمرد گفت بیچاره شدیم زن کسی که انگشتر را بهم داده بود شاه بوده و یک هفته بهم مهلت داده تا براش پیدا کنم و گر نه اعدامم میکنه خلاصه هر روز با ناراحتی میرفت سر کار و برمیگشت تا اینکه پنج روز از مهلتش گذشته بود که که زنش بهش گفت ببین من اون روز خوب به اون انگشتر نگاه کردم و مدلش دقیقا یادمه میتونیم سفارش ساخت بدلش و بدیم برامون بسازند و ببری تحویل شاه بدی بعد یواشکی از این شهر کوچ میکنیم تا اونها بیان بفهمن اون انگشتر بدل است ما از اینجا فرسنگها دور شده ایم پیرمرد گفت نه زن با این کارم و فرار مهر تائید دزدی را به پیشانی خود میزنم فقط به خدا توکل میکنم و بس چرا باید از کاری که نکردم فرار کنم خدا خودش بزرگه خودش کمکم میکنه فرداصبح بلند شد و رفت سر کار . ششمین روز بود شاه و وزیر خوشحال از این که فردا گردن پیرمرد را میزنیم میرند کنار رود خانه برای ماهگیری شاه یه ماهیه بزرگ از آب داشت میکشید بیرون که یه دفعه پاش سر میخوره می افته رودخونه ملاظمان وقتی شاه را از آب میکشند بیرون شاه متوجه میشه که انگشتر در انگشتش نیست به ملاظمان دستور میده که اون و برام پیدا کنید هر چه میگردند کمتر می یابند انگار که آب شده رفته بود توی زمین شاه با ناراحتی تما به قصرش برمیگرده .پیرمرد غروب روز ششم وارد خونه اش شد با یک ماهی کوچک در دستش زنش گفت امروز ماهیه بزرگی به تورت نخورده . پیرمرد گفت خوب قسمت آخرین شب زندگیم همین اندازه بود پا شو چاقو را بیار .زنش چاقو را آورد و دست شوهرش داد و اون هم شروع به پاک کردن ماهی کرد وقتی داشت شکمش و خالی میکرد متوجهه یک شیئ عجیب شد وقتی اون و دراورد و تمیزش کرد دید همون انگشتر شاهه خیلی خوشحال شد و خدا را شکر کرد و به زنش گفت دیدی گفتم زن توکلت به خدا باشه خداوند ارحم الراحمینه .

    بنظرم برای معجزه کردن نیازی نیست کاره بزرگی انجام بدیم یا هنره خاصی رو یاد بگیریم یا …..

    فقط کافیه ب خداوند توکل کنیم اونوقت بزرگترین معجزه ها رو برامون رقم میزنه 💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    آرین عبّاسی گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    سلام بر خداوند رزاق و وهاب از این نوع تریبون

    درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی با ایمان و تسلیم باشیم همگی!

    خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت

    بسیار فایل درس دار و تاثیر برانگیزی بود!

    پیرو آیین ابراهیم باشیم!

    که او موحد بود و مشرک نبود!

    زمانی که در دل ترس هایمان وارد میشویم و بدون نگاه کردن به پشت سرمان و گذشته، مسیرمان را با قدرت ادامه میدهیم!

    آن موقع است که میتوانیم بگوییم یک ایمان کامل را نسبت به خداوند داریم!

    حرکت کنیم و به سوی ناشناخته هایمان برویم!

    آنجا که هیچ پیش زمینه و ذهنیتی ازش نداریم!

    رها باشیم!

    تسلیم باشیم!

    واقعا حضرت ابراهیم به راستی شخصیتی فوق العاده با ایمان و شجاع بود!

    وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم به این نتیجه میرسم که با رسیدن به جایگاهی که حضرت ابراهیم در آنجا قرار دارد بسیار فاصله دارم!

    اما خوشحالم چرا که در مسیر درست هستم!

    و به قول معروف حضرت ابراهیم هم یک روزه خلیل الله نشد!

    پس من هم یک روزه به تمامی موفقیت ها و دستاورد ها نمیرسم!

    چرا که اساس جهان بر تکامل است!

    باید پیوسته به راهمان ادامه دهیم و مدار های سعادتمندی را دونه به دونه طی کنیم!

    نکته مهم هم اینکه از مسیر لذّت ببریم!

    نشانه ی ایمان به خداوند و تسلیم بودن در مقابل او در احساس ما معلوم میشود!

    اگر احساس خوب و آرامش داریم یعنی در مسیر درست هستیم!

    اگر هم احساس خوبی نداریم و مضطرب هستیم یعنی از مسیر درست خارج شده ایم!

    و در ضمن به قول کتاب رویاهایی که رویا نیستند(فصل ۳):

    یک احساس خوب، احساسی هست که واقعی و قلبی باشد و با تمام وجود آن را حس کرد!

    و اینکه گفته شد وقتی آدم دارای فرزند بشود یک عشق خاصی خداوند در وجودش قرار میدهد برایم جالب بود!

    و من این عشقو بارها و بارها در مادر و پدرم دیده ام و خدا را شکر بابت این نعمت بزرگ!

    اینقدر که آقای عباسمنش این حرف ها رو با گوشت و پوست و استخونشون زده اند، همشون برای من قابل لمس هستند!

    بسیار فایل عالی بود و کلی درس داشت!

    سپاسگزار خداوندی هستم که من را به مسیرهای ساده و درست هدایت میکند و من با قدم نهادن در آن مسیر ها هر روز ایمان و آرامشم بیشتر و بیشتر میشود!

    ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت

    در پناه خداوند، تسلیم، رها و با ایمان باشیم همگی در دنیا و آخرت

    آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران

    من بهترین هستم چون همواره به الهاماتی که خداوند به قلبم میکند، عمل میکنم و با ایمان و توکل به او به مسیرم ادامه میدهم!

    بدرود!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مهرناز نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1681 روز

    سلام به استاد عزیز و همه ی دوستان و هم خانواده ای های عزیزم.

    ممنونم از استاد بخاطر این فایل زیبا و آموزنده،و اینکه همیشه سخنشون حقه. این فایل رو چندین بار دیدم و بازهم برام مطالبش جدید و گرانقدره واحساس آرامش در من بوجود می اورد. از خداوند سپاس گزارم که سایت عباسمنش رو در مسیرم زندگیم قرارداد و از خداوند عزیزم میخوام که در این مسیر کمکم کند تا بتوانم مثل حضرت ابراهیم تسلیم در برابر امرش باشم و ایشون رو الگو قرار بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    Motahareh گفته:
    مدت عضویت: 1853 روز

    (به نام خدای رحمت گستر بر عام و خاص

    سومین روز سفر۹۹/۱۱/۷

    واقعا تسلیم بودن حضرت ابراهیم قابل تحسینه

    من الان حتی اینقدر ایمان ندارم که بخوام خلاف باورهایی که یه عمر بهم گفته شده عمل کنم

    حتی اینقدر ایمان ندارم که مثل حضرت ابراهیم بت شکنی کنم و پا توی مسیر جدیدی بزارم

    می‌دونم که اگه جدی این مسیرو ادامه بدم حتما نتیجه میگیرم ولی شیطان قسم خورده انسان و گمراه کنه بیکار نمیشینه

    خدایا اگه این راه درسته اگه حرفای استاد درسته پس چرا عمل نمیکنم چرا واقعا باورش نمیکنم

    اگه این راه اشتباه اگه حرفای استاد اشتباه چرا این سایتو نمیتونم رها کنم …….

    سوره فاتحه آیات(۶و۷)

    خدایا ما را به(شاه) راه مستقیم راهبر باش

    (شاه)راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه مغضوب شدگان و نه گمراهان

    در پناه الله یکتا….)

    خدای من

    خدای مهربان من

    خدای هدایتگر من

    چه زیبا هدایت میکنی

    چه زیبا جواب سوالاتو میدی

    خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    چند ساعت بعد از نوشتن کامنت برای روز سوم سفرنامه که بازم با تأخیر شروع کرده بودم

    که البته توی سایت قرارش ندادم میخواستم بعدتر قرارش بدم

    خدای خوبم به سمت این آگاهی هدایتم کرد

    که منطق ذهنمو به لرزه در آورد

    چقدر ذهنم آروم تر شد و انگار واقعا چیزیو که باید باور میکرد باور کرد (این مثال واسش منطقی بود)

    خدایا شکرت چقدر نیاز داشتم به همچین جوابی

    با دیدن پنل خورشیدی و خورشید و شباهت این پنل های خورشیدی به گل آفتاب گردون

    همچین جوابیو از پروردگارم هدیه گرفتم😍سپاسگزارم🌷🌹💗

    💗👇👇👇👇👇💗

    خورشید منبع نور

    خاصیت خورشید چیه؟

    وجود خورشید باعث گرما روشنی ادامه حیات و زندگی میشه

    وجود همه چی به خورشید بستگی داره

    اگه خورشید نباشه تاریکی و سرما حکم فرما میشه و دنیا نابود میشه زندگی از بین میره

    خب پس زمانی که سدی بین تو و خورشید باشه تو خورشیدو نمی‌بینی سایه میشه سرد میشه

    خورشید منبع گرماست منبع انرژیه منبع نوره خورشید هیچ وقت سرمارو گسترش نمیده

    پس نتیجه میگیریم زمانی که در مسیر خورشید باشی رو به خورشید باشی انرژی میگیری گرم میشی زندگی ادامه پیدا می‌کنه

    پس نتیجه میگیریم در معرض خورشید بودن باعث گرم شدن میشه

    خورشید منبع نوره پس نورو گسترش میده

    هیچ منبعی هیچ سیاره ایی هیچ جسمی نیست که تاریکی رو گسترش بده یعنی مثل خورشید که نورو گسترش بده اون تاریکی رو بتابونه یا گسترش بده

    پس نتیجه میگیریم هیچ منبعی برای تاریکی وجود نداره پس فقط منبعی برای نور وجود داره

    اینو که دیگه قبول داری و واقعانم همینه

    خب توی عالم هستی یک خالق وجود داره یه انرژیه خلق کننده(یا یه خورشید)

    یعنی یه نیرو یه انرژی توی جهان هستی وجود داره

    یه منبع نور مثل خورشید یه منبع خیر فقط یه منبع یه انرژی وجود داره و اونم خیره

    وجود دو منبع(هم خیر(روشنایی)،هم شر(تاریکی)) یعنی وجود دو خدا یعنی شرک

    خداوند انرژیه خیره انرژی که گسترش دهنده ی جهانه انرژیه که قرار گرفتن در مسیر خدا باعث نشاط شادی سلامتی ثروت و جنبه های مثبت دیگه میشه

    این انرژیی منبع خیره مثل خورشید گرما ازش نشات میگیره نه سرما هیچ وقت سرما رو گسترش نمیده

    منبع خیره نه شر هیچ وقت شرو گسترش نمیده هیچ وقت بهت شر نمی رسونه…….

    این انرژیه خیر همیشه در جریانه همه جا هست پس زمانی که در مسیر خدا یا این انرژیه خیر حرکت کنی قانونش همینه که احساس شادی نشاط ایمان امیدواری امنیت سلامتی و…….کنی

    پس چه زمانی متوجه میشی که در مسیر خدا نیستی؟

    زمانی که احساس منفی داشته باشی مثل ترس ناامنی عصبانیت ناراحتی و …… هر احساس منفی دیگه

    پس این انرژیه خیرکه همه جا جریان داره(مثل خورشید که همیشه در حال تابشه نورِ،اصلا کار خورشید همینه)زمانی اون انرژی بهت نمیرسه که یه سد بین تو و اون وجود داشته باشه سدی که ذهنت خلقش کرده

    مطمعنا هیچ جسمی یا شیئی مانع رسیدن این انرژی به تو نمیشه(پس نتیجه میگیریم مانعی بیرون تو وجود نداره چون هیچ چیزی این توانایی رو نداره جلوی انرژیه خدارو بگیره)

    چون ارتباط با خداوند درونیه،انسان و خدا مثل خورشید و زمین از هم جدا نیستن

    تو خودتی که به این انرژی پشت کردی اون انرژی همیشه جریان داره و تو جزئی از اون انرژی هستی موانع درونیو بردار تا حضور خدا رو احساس کنی

    اگه احساست خوب بود بدون در مسیر خدایی اگرم نه….تو افکارت یه تجدید نظر کن کانون توجهتو تغییر بده

    خب حالا میدونی دیگه مسیر درستو چجوری تشخیص بدی

    ببین کدوم مسیر تورو در مسیر خورشید قرار میده کدوم مسیر احساس خوب احساس نشاط شادی ایمان امید انگیزه بهت میده

    میتونی تشخیص بدی کدوم مسیر هدایت می‌کنه به سمت خدا

    کدوم مسیر تورو به خدا می‌رسونه البته خدا هیچ وقت ازت جدا نبوده و نخواهد بود

    یه سوال دیگه یعنی زمانی که به خدا نزدیک تر بشیم بیشتر میسوزیم مثل زمانی که به خورشید نزدیک میشیم؟

    نه قطعا همچین چیزی امکان نداره اینجوری که باز میشه همون شَر که منبعش افکار خودته نه خدا

    مثال خورشید برای درک بهتر بود(خداوند قابل توصیف نیست)

    خداوند یه شیئ مادی نیست خداوند انسان نیست…..

    خداوند مثل خورشید نیست که هر چه بهش نزدیک تر بشی بیشتر بسوزی

    خداوند منبع خیره پس هرچه به خدا نزدیک تر بشی احساس بهتری داری زندگیه بهتری داری

    اصلا اگه زندگیه خوبی نداری یعنی از خدا دوری

    کار پنل های خورشیدی چیه جذب انرژیه خورشید

    چه زمانی انرژیه خورشیدو جذب میکنن زمانی که رو به خورشید و در معرض نور خورشید باشن

    خب انسان هم میشه گفت مثل پنل های خورشیدیه که هر لحظه داره انرژیه خداوند و دریافت میکنه

    ارتباط خورشید با زمین هیچ وقت قطع نمیشه خورشید همیشه در حال تابشه این زمینه که با چرخش به دور خودش باعث میشه قسمتی ازش پشت به خورشید قرار بگیره(البته این قانون طبیعته)

    ولی ارتباط خدا با انسان عمیق تره

    انسان از جنس خداست

    انسان امتداد انرژیه خداوند

    انسان از خدا جدا نیست

    تنها مانع افکار انسانه مثل زمین که می‌چرخه و پشت به خورشید قرار میگیره (افکار منفیو میتونیم چرخش زمین در نظر بگیریم)

    بجای توجه به نکات مثبت یا قرار گرفتن در معرض نور خورشید انسان بیشتر توجه می‌کنه به نکات منفی و همین میشه که انرژیه خداوند و کمتر دریافت می‌کنه

    تابش این انرژی هیچ وقت کم یا قطع نمیشه خود انسان مانع دریافتش میشه

    انرژیه خداوند برای همه به یک اندازه قابل دسترسه

    حواسمون باشه بین خودمون و خدای خودمون سد نشیم

    💗خدایا شکرت💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    زهرا رضی گفته:
    مدت عضویت: 2810 روز

    سلام.

    فایل سوم از تحول زندگی من

    تسلیم تسلیم تسلیم‌

    میدونی تسلیم شدن یعنی چی؟؟یعنی پشتت ب قدرتی گرمه ک قدرت ساختن زندگی ب سبک شخصی تو ب خودت داده. با ایمان ب غیب ک من قدم برمیدارم چ چوری و چطو شم همون قدرت بمن میگه.

    تسلیم شدن این نیست ک من ساکن باشم و منتظر معجزه .چون معجزه ای رخ نمیده ک هیچ .تازه بوی گند تعفن میگیرم.باید باید باید حرکت کنم باید .اگه تسلیم قدرتی ک گفته تو موجود فرکانسی هستی و فقط بایدکنترل ذهن انجام بدی و بقیه کارا بامنه..کیست ک خدا بخوادبکشدش بالا و بقیه نزارن..

    من قدم برداشتم .وخدا حمایت میکنه و میگه چیکار کنم.کار من کنترل احساسمه.کار من ایمان ب حال خوب دائمیه..من باید همش این رابطه ۲طرفم با خدا رو ب خودم یاداوری کنم.من باید خودمو لایق بدونم چون من ذاتاً باارزشم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 1850 روز

    هم فرکانسی های عزیز سلام

    خداروشاکرم که هر لحظه هدایتم میکنه و اگاهی بیشتری بهم میده

    یوقتایی خجالت میکشیدم ازش و افسوس میخوردم ک این همه سال تو گمراهی زندگی کردم ، به همه چیز و همه کس اعتماد کردم جز خدا، تسلیم همه بودم جز خدا و…. چه شرک هایی ک بهش نورزیدم

    اما خوشحالم که منو بخشیده و هر روز داره هدایتم میکنه و هر روز اگاهی بیشتری بهم میده

    اینم از فایل امروز ، عالی بود و به موقع

    “پیام ابراهیم”

    *در همه لحظات و مراحل زندگیم فقط باید به خدا اعتماد کنم

    *باید تسلیم باشم و خودم رو بسپارم بخدا چون ایمان دارم که هدایتم میکنه و منو تنها نمیزاره

    *نشونه تسلیم بودن، احساسه خوبه

    *مهم ترین کار زندگیم باید کنترل احساس و توجهم باشه

    *مهم ترین پیام حضرت ابراهیمم همینه:اعتماد به رب

    اگر ابراهیم تونسته رفیق خدا باشه و به این مرحله از بندگی و تسلیم بودن برسه پس منم میتونم

    *باید اسماعیل های درونمو قربانی کنم، به ترسهام غلبه کنم و خسته نشم ناامید نشم چون مطمئنم که خدا حمایتم میکنه

    خدایا کمکم کن تا منم ابراهیم و تسلیم درگاهت باشم خدایا ممنونتم که همیشه به موقع جوابمو میدی و هدایتم میکنی

    خدایا هزاران بار شکرت ♥️

    سومین روز سفرنامه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    شیما گفته:
    مدت عضویت: 1806 روز

    به نام خدا

    درک من از آموزه های روز سوم روز شمار تحول زندگی:

    پیام حضرت ابراهیم به ما اینه که دربرابر خداوند تسلیم باشیم به این معنی که من باور دارم که خدا به من کمک میکنه منو تنها نمیزاره و همه خواسته های منو اجابت میکنه باید به خدا توکل کنم و هر لحظه تسلیمش باشم.

    نشانه تسلیم بودن احساس خوبه ایمان قلبیه زمانی که میدونی خدا پشتته و حمایتت میکنه و به مسیر درست هدایتت میکنه و راه راست رو نشونت میده دیگه نگرانی و ترسی نداری باید بری تو دل ترس هات و به خدا ایمان داشته باشه .

    زمانی که تسلیم خدا باشه اگر عزیزی رو از دست بدی ناراحت نمیشی زانو غم بغل نمیکنی نا امید نمیشی با ایمان از لحظاتی که کنار هم بودید شکرگذاری میکنی و خوشحال میشی بابت لطفی که خدا بهت کرده و فرصتی که برای تجربه زندگی با اون شخص بهت داده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    پریناز کمالی گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    به نام خدا

    با سلاااام

    روز سوم سفرنامه

    موضوع : اعتماد به رب . وقتی که به خدا اعتماد داشته باشیم دیگه از چیزی نمیترسیم . توی دل مسائل و مشکلات ،وقتی که به خدا ایمان داریم و تسلیم میشیم دیگه شرایط سخت ، سخت به نظر نمیاد.چون ما دلمون قرصه که خدا حواسش به همه چی هست . چون ما میدونیم تنها یک فرمانروا در جهان وجود داره و اون هم خداست و دیگه از کسی و چیزی نمیترسیم . دیگه مشرک نیستیم . اعتماد به رب یعنی مشرک نبودن .

    اعتماد به رب یعنی از من به ما تبدیل شدن . یعنی بدونی که تنها نیستی و همیشه و در همه حال تو هستی و خدا .

    اعتماد به رب یعنی به جای تنفر ، عشق ورزیدن . چون میدونی کسی یا چیزی دیگه ضرری نمیتونه بت برسونه و اینجوری به همه عشق میورزی.

    اعتماد به رب یعنی ریشه دادن امید در قلب ما . اعتماد به رب یعنی به این احساس برسیم که بگیم خدایا شکرت . خدایا شکرت بابت همه چی ازت ممنونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مجید رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    سلام به هممه عزیزان

    به نظرم تسلیم بودن آرامش میاره و میوه این آرامش هدایت هست.

    من خیلی وقتها درخواستهام رو به خدا میگفتم ولی در عمل عکسش برام اتفاق می افتاد ، یا اتفاقاتی می افتاد که به مزاجم خوش نبود ، مسلما نجواهای ذهنی اذیتم میکردن ولی با یه فالی که به قران زدم و هدایتی که در حالت آرامش از یگانه دوستم گرفتم ، فهمیدم اینا همه شون به خاطر درخواستهام هست یا دارم امتحان میشم و یا ساخته میشم و … که همه شون عین خیر و رحمت هست و به نظر من تسلیم و توکل به هم گره خوردن و چقققققدر توکل نعمت گرانبهایی هست .

    ممنون از یگانه دوستم و شما دوستان گل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: