«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 7

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    در مسیر ثروت گفته:
    مدت عضویت: 3338 روز

    سلام استاد عزیزم

    استاد ازتون خواهش میکنم یک فایل و دانلود رایگان جدید بذارید

    من دلم براتون تنگ شده

    لطفا سعی کنید حداقل ماهی یکبار یا … دانلود رایگانی بزارید

    ممنون از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    بهروز کمانی گفته:
    مدت عضویت: 3873 روز

    سلام

    دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست….

    بر لبش جام شرابی و سبویی در دست….

    گفتم : نکنی شرم از این می خواری؟؟

    گفتا : تو مگر حکم به جلبم داری؟!!

    گفتم : تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟؟

    اندر آن روز جزا وعده به آتش کرده؟

    گفتا : که برو بی خبر از دینداری

    آنکه خود به ز دگر پنداری؟؟!!

    ——————————————-

    عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت

    او ندانست که در ترک تمناست بهشت

    این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت

    هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت

    دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست

    دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت …..

    ” صائب تبریزی”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      امیر علوی گفته:
      مدت عضویت: 3577 روز

      سلام آقای عبداللهی عزیز

      خیلی ممنون از پیشنهاد خوبتون

      اگه استاد لطف کنند و در مورد این واقعه بسیار مهم برای ما بیشتر توضیح بدن خیلی ازشون ممنون میشم…

      تو این چند وقته واقعا جهان بینی من نسبت به گذشته خیلی فرق کرده و به همین خاطر از استاد و همچنین همه ی دوستان که مخصوصا در بخش عقل کل فعالیت می کنن تشکر میکنم.

      عاشق فایلهایی هستم که استاد در مورد قرآن و دین صحبت میکنن…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ثروتمند نابغه ... گفته:
    مدت عضویت: 3193 روز

    سلام دوستان عزیز من به تازگی وارد خانوادە ی صمیمی استاد عباس منش شدم ..من مدت سه ماهه کلا سرم تو همچین بحث هایی هست و خیلی مطالعه داشتم خیلیا هستن که ادعا میکنن استاد موفقیت هستن ولی به نظر من استاد عباس منش واقعی ترین و موفق ترین هستش ..امیدوارم نور خدایی در دل همه ی ما بتابد و واقعیت دنیا را بهتر بشناسیم ..همه ی ما یک جور مشکل داشتیم که امروز خداوند در اینجا مارو کنار هم قرار داده و این خودش نتیجه ی همان قانون جذب هستش ..امیدوارم دوستان خوبی برای هم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ارمان مشایخی گفته:
      مدت عضویت: 3563 روز

      خوش اومدی دوست عزیز به گروه تحقیقاتی عباسمنش ..برای اینکه خیلی زود پیشرفت کنی اول فایل های رایگان گوش کن بعد برو سراغ بسته های که قیمت دارن ..اطمینان داشته باش اگر با تمام وجود تمرینات دوره ها انجام بدی زندگیت پر میشه از شادی ثروت و سلامتی..اروزی خوشبختی و سلامتی برای شما دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3883 روز

      دوست خوبم یزدان محمدی تشریف فرمایی شما را به این خانواده پر از احساس خوب و صمیمی عباس منش تبریک میگم و از خداوند موفق و ثروتمند برای شما دوست خوبم آرزوی پیشرفت و فتح قله های رفیع آرزوهایتان را آرزومندم.

      قطعا این یک نشانه از حضور خداوند در زندگی شما است آن را قدر دانسته و با آموزه های ناب استاد عباس منش آینده درخشان و بی بدیلی را برای خود رقم بزنید.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    بهیاد رفیعی پور گفته:
    مدت عضویت: 4014 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و گروه تحقیقاتی عباس منش. اگه امکان داره فایلهای انگیزشی هم تو سایت دوباره بزارید.. در مورد باورهای نادرست مالی هم اگه میشه یه فایل بذارید ممنون و سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    بهروز کمانی گفته:
    مدت عضویت: 3873 روز

    سلام

    امروز یک فایل صوتی بسیار زیبا پیدا کردم بانام (از بی نهایت کوچک تا بی نهایت بزرگ با موضوع برسی نظریه تئوری نسبیت اینشتین , حدودآ 90دقیقه بود) و خیلی جالب و زیبا درمورد جهان کوانتومی , و خواندن فکر خدا , اندیشه و تخیل و خیلی موارد دیگه نظریه نسبیت رو از نظر موافقین و مخالفینش برسی کرده بود

    و صحبت استاد عباس منش که درمورد قانونمند بودن جهان و قان نمندی های جهان هستی رو مطرح میکنه و اینکه میگه خدا تاس نمی اندازد واسه اداره امور و هیچ چیز شانسی نیست رو مطرح کرده بود

    و جالب بود برام

    و خیلی دوست داشتم براتون به اشتراک بزارمش تا بیشتر با حرف های استاد منش و قانونمندی های جهان پی ببریم و ازش استفاده کنیم

    ولی متاسفانه قادر به اشتراک گذاری اون نیستم

    توصیه میکنم حتما این فایل رو پیدا کنین و گوش کنید

    و حاوی نکات بسیار ریز کاربردی و جالبی هست که استاد عباس منش به مقداری از اون ها اشاره کرده بود

    و توضیح داده بود ولی این فایل کاملتر و بهتر توضیح داده بود

    واقعا از اینکه روز به روز از هرجهت بهتر و بهتر می شویم روز به روز به خواسته هامون نزدیکتر می شویم , روز به روز مسیر هدایتمون عالی تر , افکارمون غنی تر , احوالمون سرحال تر , زندگی مون شادتر , درکمون وسیع تر , مدارمون هماهنگ تر , ارسال فرکانسمون قوی تر , و گیرنده امواجمون و حافظه اطلاعاتمون بیشتر میشود

    خدا رو شکر میکنم خدایا بابت اینکه مارا در مسیرشناخت خودت قرار دادی ممنونتم

    خدایا انکه تو را دارد چه ندارد و انکه تو را ندارد چه دارد

    با شناخت توست که خود راخوهیم شناخت

    خدایا بابت اون همه ظلمتی که در زندگیم بود شکرت چون اون ها تضادهای من بودند شاید اگه اوضاع من معمولی بود در این مسیر قرار نمیگرفتم

    خدایا بابت شناخت صحیح خودت , جهان هستی ات , قانونمندی های جهانت و خودم ممنونتم , نوکرتم

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    تا بی نهایت اینشتین شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3563 روز

    یش از اینها فکر می‌کردم خدا

    خانه ای دارد کنار ابرها

    مثل قصر پادشاه قصه ها

    خشتی از الماس خشتی از طلا

    پایه های برجش از عاج و بلور

    بر سر تختی نشسته با غرور

    ماه برق کوچکی از تاج او

    هر ستاره، پولکی از تاج او

    اطلس پیراهن او، آسمان

    نقش روی دامن او، کهکشان

    رعد وبرق شب، طنین خنده اش

    سیل و طوفان، نعره توفنده اش

    دکمه ی پیراهن او، آفتاب

    برق تیغ خنجر او ماهتاب

    هیچ کس از جای او آگاه نیست

    هیچ کس را در حضورش راه نیست

    پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

    از خدا در ذهنم این تصویر بود

    آن خدا بی رحم بود و خشمگین

    خانه اش در آسمان، دور از زمین

    بود، اما در میان ما نبود

    مهربان و ساده و زیبا نبود

    در دل او دوستی جایی نداشت

    مهربانی هیچ معنایی نداشت

    هر چه می‌پرسیدم، از خود، از خدا

    از زمین، از آسمان، از ابرها

    زود می‌گفتند: این کار خداست

    پرس وجو از کار او کاری خطاست

    هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است

    آب اگر خوردی، عذابش آتش است

    تا ببندی چشم، کورت می‌کند

    تا شدی نزدیک، دورت می‌کند

    کج گشودی دست، سنگت می‌کند

    کج نهادی پای، لنگت می‌کند

    با همین قصه، دلم مشغول بود

    خوابهایم، خواب دیو و غول بود

    خواب می‌دیدم که غرق آتشم

    در دهان اژدهای سرکشم

    در دهان اژدهای خشمگین

    بر سرم باران گرز آتشین

    محو می‌شد نعره هایم، بی صدا

    در طنین خنده ی خشم خدا …

    نیت من، در نماز و در دعا

    ترس بود و وحشت از خشم خدا

    هر چه می‌کردم، همه از ترس بود

    مثل از بر کردن یک درس بود

    مثل تمرین حساب و هندسه

    مثل تنبیه مدیر مدرسه

    تلخ، مثل خنده ای بی حوصله

    سخت، مثل حل صدها مسئله

    مثل تکلیف ریاضی سخت بود

    مثل صرف فعل ماضی سخت بود

    تا که یک شب دست در دست پدر

    راه افتادم به قصد یک سفر

    در میان راه، در یک روستا

    خانه ای دیدم، خوب و آشنا

    زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟

    گفت، اینجا خانه‌ی خوب خداست!

    گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند

    گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

    با وضویی، دست و رویی تازه کرد

    با دل خود، گفتگویی تازه کرد

    گفتمش، پس آن خدای خشمگین

    خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

    گفت : آری، خانه او بی ریاست

    فرشهایش از گلیم و بوریاست

    مهربان و ساده و بی کینه است

    مثل نوری در دل آیینه است

    عادت او نیست خشم و دشمنی

    نام او نور و نشانش روشنی

    خشم، نامی ‌از نشانی های اوست

    حالتی از مهربانی های اوست

    قهر او از آشتی، شیرین تر است

    مثل قهر مهربان مادر است

    دوستی را دوست، معنی می‌دهد

    قهر هم با دوست معنی می‌دهد

    هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست

    قهری او هم نشان دوستی است…

    تازه فهمیدم خدایم، این خداست

    این خدای مهربان و آشناست

    دوستی، از من به من نزدیک تر

    از رگ گردن به من نزدیک تر

    آن خدای پیش از این را باد برد

    نام او را هم دلم از یاد برد

    آن خدا مثل خیال و خواب بود

    چون حبابی، نقش روی آب بود

    می‌توانم بعد از این، با این خدا

    دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا

    می‌توان با این خدا پرواز کرد

    سفره ی دل را برایش باز کرد

    می‌توان درباره ی گل حرف زد

    صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

    چکه چکه مثل باران راز گفت

    با دو قطره، صد هزاران راز گفت

    می‌توان با او صمیمی ‌حرف زد

    مثل یاران قدیمی‌ حرف زد

    می‌توان تصنیفی از پرواز خواند

    با الفبای سکوت آواز خواند

    می‌توان مثل علفها حرف زد

    با زبانی بی الفبا حرف زد

    می‌توان درباره ی هر چیز گفت

    می‌توان شعری خیال انگیز گفت

    مثل این شعر روان و آشنا:

    پیش از اینها فکر می‌کردم خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: