«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 85

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا یکتاپرست گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام استاد عزیزم وهمه اعضای خانواده گلم..خدایا شکرت سومین روز سفر نامه رو گوش دادم وامدم که تو بگی و من بنویسم…زهرا زهرای عزیزم تو لایق هدایت هستی تو رو خدا پیش خواهد برد ولحظه به لحظه هدایتت خواد کرد..تو را خدا ارزشمند ولایق خلق کرد تو میتوانی بهترین ها رو خلق کنی..زهرای عزیز در درونت نیرویی داری که اگر باورش کنی وبهش ایمان داشته باشی کاری نیس که نتونی انجامش بدی..وگه مثل ابراهیم موحد باشی ومشرک نباشی واااااای هدای من چه عظمتی در این جمله هست موحد باشی ومشرک نباشی ابراهیم موحدی بود که خواست به درخواست خدا پاره ی تنش رو قربانی کنه..ابراهیم واقعا مشرک نبود زهرا میتودنی ابراهیم گونه باشی..اری اری تو نیز میتوانی همانطور که ابراهیم توانست پش میشود اونیز مخلوق پروردگار بود اوتیز انسان بود فقط در مداری دیگر باباورهای دیگر..ابراهیم دوست خدا بود توهم میتوانی باشی..میشود باخدادوستی کرد باخدا رفیق بود خدایا من میتوانم باید با اراده وایملن به سمتت بیام میدونم تو تنهام نمیزاری فقط باید بتونم وسوسه های ذهنم را کنترل کنم باید تقوا داشته باشم پس تو پناهم باش اکنو همین الان ذهنم از هر دری وارد میشه تا منصرفم کنه از مسیر عشق تا مشرکم کنه ولی من به خودم تعهد دادم به خدای خودم تعهد دادم تازنده ام قدم هامو محکم و مستقیم در این مسیر واین سایت بردارم ومیدانم باور دارم ایمان دارم پشت پناهم تنها الله است..خدایا سپسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سیده زهرا حسینی ۶۲ گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    به نام رب العالمین

    عید قربان بزرگترین عید تسلیم شدگان در برابر رب العالمین هست چون نمونه ای دلخواه برای خداوند به این مرحله از تسلیمی رسیده تا نمونه بارز و الگوی مشخص باشد که خداوند او را حتی برای حضرت محمد مثال بزند . چه عیدی بزرگتر از این…

    در مسیر هدایتم به فایلهای روزشمار تحول در این چند فایل چیزهای خیلی زیادی یاد گرفتم .هم مینویسم هم خلاصه برداری میکنم هم متعهد شده ام که تا رد پا نگذارم به فایل بعدی نروم .

    تسلیم بودن یعنی خداوند رو قدرت مطلق کائنات بدونم همین درک ( خداوند توفیق یقین رو روز به روز در دل ما بیشتر کنه) ترسهاو نگرانی های منو از من خواهد گرفت

    زمانی که ترسی نداشته باشم از فردی از اتفاقی وقتی نگران نباشم به هر میزان که با علم به اینکه قدرت مطلق فقط دست خداست ذهنم رو کنترل کنم تسلیم هر اتفاقی باشم و در هر اتفاق جنبه ی خیرش را پیدا کنم دیگه خلق و رفتار من انسانی خواهد شد حسد و طمع و دروغ و … نخواهد بود

    کلید خوشبختی در دنیا و آخرت دست همین اداک هست که بدونم قدرت مطلق خداست تسلیم این قدرت باشم و چه قدر عاجزیم در برابر این قدرت و باز غره هستیم به خودمون.

    مثالی که میشه برای این درک گفت اینه که مثل کودکی در ازدحام و شلوغی شهر و بازار هستیم که جایی جز پاها و زمین رو نمیبینیم اما دستمون به دست مادر هست و تا زمانی که دست در دست مادر داریم نگرانی و ترسی نیست و مطمئن هستیم مادر ما رو از این شلوغی بیرون میبره

    تو دنیا هم ما جز پیش پامون رو نمیبینیم و احاطه ای به اتفاقات پیرامونمون نداریم ولی خدا هادی ما تو وقایع و اتفاقات هست تسلیم که باشم آرام بی نگرانی و ترس که باشم مسیر رو راحت طی میکنم .

    ولی برعکس مثل بچه ای ناآرام هستیم که ترسها و دلهره هامون مسیر رو جهنمی میکنه زندگیهامون به سختی میگذره پر از تنش و ناامیدی هست چرا ؟ چون فکر میکنیم در این ازدحام و شلوغی ما باید راه رو پیدا کنیم . در حالی که اونی که دستمون به دستش هست راه رو میشناسه فقط باید تسلیم باشیم

    خدایا در همه ی اتفاقات زندگیم فراموش نکنم دستم به دست تو هست و تو احاطه داری به همه چیز . تا اینجا هدایتم کردی ما بقی راه رو هم هدایت کن تسلیم تو باشم در هر اتفاقی در هر شر و خیری که گمان میکنم . و بدانم هر اتفاقی خیر هست

    حضرت ابراهیم تسلیم بود و بس تسلیم رب العالمین قدرت مطلق .

    بی نهایت سپاسگذار خداوندم که در مدار شنیدن چنین آموزه هایی بودم سپاسگذارم که توفیق شناخت استادی چون عباسمنش را به من داد

    آرزومند عمری پر برکت تر و سعادتمند تر در دنیا و آخرت برای استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستان هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    رضا بیدرک گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    سلام خسته نباشید عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش و خانوم شایسته عزیز

    سفرنامه روز سوم:

    در همین حین که دارم کامنت میذارم

    از زیبایی های تسلیم بودن در برابر رب العالمین میخوام اشاره کنم به اون قسمتی که وقتی تو احساس بد و یا تضادی هستیم…

    اون لحظه برای حلش اول میام به یاد میارم ک من تعهد دادم توی این مسیر زیبا(نزدیکی به انرژی برتر رب) پیشرفت کنم

    پس آقا رضا باید بدونی که حمل کردن احساس بد و سعی نکردن برای رفعش،چه بلاهایی سرت قراره بیاره…!

    اتفاقی که میوفته اینه که همون لحظه به خودم میگم که خب!

    رها کن

    – بخوا که حلش کنی(که در واقع طی همین روندی که سعی دارم احساس بد رو که عمدتا برای شخص من ترس و نگرانی در انجام کاری رو برام به وجود میاره،پس یعنی خواسته بودم)

    یعنی من از اون انرژی برتر میخوام که جواب هارو بهم برسونه

    و بعد همینجوری که به احساس بهتری میرسم،به خودم میگم اهاااا،ببین الکی نگران بودی،ببین اون عملی که بخاطرش نگران بودی الان واست اهمیتی نداره!

    و سعی میکنم که بهتر و بهتر کنم اون احساس رو!

    الان که دارم دیدگاهم رو مینویسم

    در حال حاضر خیلی جاها تو یسری مسائل استپ های ساعت بالا میزنم

    اما خداروشکر کم نمیارم،و بالاخره احساسه تضاد پیش اومده رو حل میکنم

    در واقع به قول استاد عزیز نکتش توی اون تسلیم بودن و رها بودن هستش

    از زیبایی های تسلیم بودن منه نوعی عاشق اون آگاهی هایی هستم که خدا منو به سمتش هدایت میکنه تا احساسم رو بهتر و بهتر کنم و از رب العامین میخوام که منو بیشتر و بیشتر نسبت رفع احساسات بد و داشتن احساس خوب دائمی آگاه کنه و تو این مسیر سطلم رو برای فهم تسلیم بودن بزرگ تر کنه،که میکنه…خداروشکر

    همونطور که وقتی دو هفته ی پیش تو احساسات بد متوااالی داشتم گم میشدم…

    و من خواستم و خدا منو از طریق هدایت های روزانه سایت،به کتاب الکترونیک رویا هایی که دیگر رویا نیستن(فصل ۴)هدایت کرد،و تو اون کتاب بود که اطلاعات خیلی خیلی موثری از تاثیر گذاری احساس خوب و بد،نحوه ی کنترل و درک قضیه اینکه باید فاصله ی فرکانسی ذهن و روح کم کنیم

    واقعا این کتاب الکترونیک استاد جواب همون خواسته ام بود که از رب کرده بودم.در واقع من در اندازه ی سطح خودم تونسته بودم تسلیم کنم خودم رو…

    از این جهت میگم تسلیم کنم خودم رو،چون من واقعا دیگه نمیدونستم چطوری باید اون همه احساس بد رو کنترل کنم!!!اصلا چطور شد من با اینکه در مسیر بودم به اون همه احساس بد رسیده بودم که داشت همه چیو خراب میکرد!!!

    خداروشکر میکنم که تونستم با وجودخ اون همه انرژی منفی خودم رو تسلیم کنم و بذارم رب هدایتم کنه،که دیدم هدایت کرد

    اونم به طرز خیلی جالب.

    برای همه ی دوستان هم فرکانسیم آرزوی پیشرفت مکرر رو دارم واقعا،انشالله که قدرت مطلق مارو به درک و دریافت آگاهیه تسلیم بودن و رها کردن،در ساعت به ساعت زندگیمون هدایت کنه

    همگی موفق باشیم و سر بلند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    همایون اعتصام فرد گفته:
    مدت عضویت: 1531 روز

    سلام دوستان

    اعتماد به رب….

    بدون قید و شرط…..

    با یقین صد در صد…..

    چقدر خدا رو بد شناخته بودم….

    هر روز که اگاهیم بیشتر میشه میفهمم که چقدر هیچی نمیدونستم….

    چقدر تو جهل و شرک به سر میبردم….

    و الان

    چه حس قشنگیه حس اعتماد به رب

    حس بینهایت عالی

    رهایی خوش ایند

    اعتماد بی منت….

    دوست واقعی

    هر وقت هر زمان و هر جا که بخوام باهاش صحبت میکنم و میدونم خوب به حرفهام گوش میده.

    خدایا ممنونم از اینکه منو تو راهی قرار دادی تا از جهل در بیام….

    تا بتونم زندگی جدیدی بسازم.

    استاد عزیزم ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    حمید یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 1879 روز

    سلام پروردگارم سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز سلام به همه

    این احساس رو دارم که اعتماد کردن به خداوند بهم نیرو قوت قلب انگیزه فراوان میده

    به خاطر سعی میکنم به نعمت های خداوند توجه کنم مثال الان که صبحه با قطار دارم میرم سرکارم خورشید هنوز طلوع نکرده ولی چه رنگی به آسمون زده چه زیبایی داره پروردگار

    دوست دارم خطا های خودمو هر روز کمتر کنم دنیا رو بزرگ تر ببینم پروردگار رو پشت همین این داستان های ببینم تا هرروز به اعتماد بیشتری دست پیدا کنم می‌خوام این مسیر روز آغاز کنم تا در پناه لطف پروردگار به سوی زیباها رفاه و آرامش هدایت شم

    از خانم شایسته مهربان و استاد عزیز بابت چنین برنامه زیبایی کمال تشکر رو دارم

    در پناه خداوند متعال شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ابراهیم آقا Brj_auto_glass گفته:
    مدت عضویت: 2228 روز

    سلام دوستان عزیزم و استاد شیرین سخن و همکاران گرامی ایشان

    در ۱۴۰۰/۹/۸ ساعت ۲۱:۰۵ شب یکشنبه دارم این کامنت را می‌نویسم

    استاد از خداوند برای خودتو و همکارای عزیزت عاقبت به خیری طلب میکنم

    استاد گفتند رها باشیم مثل ابراهیم (ع)

    رها بودن یعنی سپردن خودم و تمام انرژی های اطرافم به رب العالمبن

    رها بودن یعنی پاره کردن زنجیرهایی به نام خانواده و دوستان و اموال و اقوام و ….

    رها بودن یعنی وکیلم خداست و خدایی که نعم الوکیله

    وکیلی شجاع نترس صاحب اراده وکیلی که خواب او را فرا نمیگیره وکیلی که نمی میرد وکیلی که دستش پره. اونوقت ما این وکیل رو رها کردیم میریم در به در دنبال پارتی و …

    وقتی که به این باور برسم که انا لله و انا علیه راجعون همه چیز در دست من امانت است دیگه هول نمی‌زنم به دست بیارم دیگه نمیچسبم که از دستش ندم البته این که دارم میگم حالا مونده که در ناخودآگاه من عملیاتی بشه چون ساله دیدم و شنیدم از اطراف و خانواده که حواست باشه کلاه سرت نزارن حواست باشه زیاد خرج نکنی زیاد تفریح نری چون پول خرج می‌کنی و اینها الان شده محدودیتهای ذهنیم که آرام آرام باید بردارمشون باید آرام آرام برم تو دل ترس‌هایی مثل خرج کردن و تفریح کردن از خدا می‌خوام کمکم کنه که ادامه بدم

    می‌خوام بت شکن باشم و بت ترس رو بشکنم تو وجودم

    ترس از مسخره شدن توسط ذهن منطقی که پس چی شد ؟ کو خدا جونت ؟ بهش بگم خدام برام از جایی که فکرشو نمیکنم جور می‌کنه اون رابطه را (الان که دارم مینویسم سینگلم اینو گفتم که وقتی برگشتم بعد مدتی کامنتن رو خوندم بدونم کجای کار بودم ) اون نعمتها رو ، اون رونق در کسب و کار رو ، اون آرامشی که ناشی از اینه که خدا کارشو بلده

    الان که دارم فکر میکنم من خیلی چسبیدم و وابسته ام و هر روز این زنجیر را دارم مثل تار عنکبوت به دور خودم می تنم

    از خدا می‌خوام که کمکم کنه به صورت تکاملی خودم را بسپارم

    اکنون که این کامنت رو میزارم در دوره بسیار عالی و الهی ۱۲ قدم ، قدم هفت جلسه سوم استاد در مورد رهایی صحبت میکنند بسیار برام کارگشا است البته میدونم که آرام آرام باید خودم را بسپارم به این جریان زلال هدایت که من در این چند سال اون رو به برکه ای پر از کثیفی و کدری تبدیل کرده بودم و همش با ذهن منطقی دو دو تا چهار تایی خودم نمیزاشتم خدا وارد عرصه زندگیم بشه در واقع خدا رو در کد های ذهنی خودم بلاک کرده بودم

    الان صبح ها برای خودم به خدا درخواست میدم و در روز لذت میبرم

    وقتی هم ذهنم میگه چیشد؟ چرا سفارشات نیومد میگم تو راهه چون به خدا ایمان دارم که بد قولی نمیکنه اگر اون روز هم نیاد روزهای بعد

    سعی میکنم نگرانی راه ندم تو وجودم

    وقتی سفارشی میدیم که پست بیاره (ما که شهرستانیم)چند روز طول می‌کشه که دستمون برسه ولی استرس نداریم چرا؟چون میدونیم پستچی خیانت در امانت نمیکنه و آخر میاره

    به اندازه اداره پست به خدا ایمان نداریم

    البته من خودمو میگم

    خدایا ایمانم رو به خودت و قوانینت پایدار گردان

    خدایا مرا آن ده که آن به…..

    ممنونم از نگاه‌های زیباتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ناهید گفته:
    مدت عضویت: 1515 روز

    سلام استاد گرامی و مریم نازنینم ❤

    چه قدر زیبا استاد جان فرمودین بحث ابراهیم و ایمانش را ،خداوند در قرآن کریم می‌فرماید سلام بر ابراهیم……

    چه قدر یک انسان می‌تواند بزرگ باشد و چه قدر رها ……

    کاش من هم اینقدر تسلیم باشم و آرام …..

    کاش هدایت الهی و حمایتش را باور کنم که همواره جاریست و ادامه دارد

    مریم عزیز از کامنت و توضیحات عالی شما که الحق و الانصاف به نکات اصلی و کلیدی هر فایل اشاره دارد صمیمانه سپاسگزارم، چه هماهنگی عالی بین شما واستاد هست ❤❤❤

    براتون سلامتی و عشق و ثروت از خداوند مهربان خواستارم ❣❣❣

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    زهراهنرمند گفته:
    مدت عضویت: 1715 روز

    بنام الله آیینه ای!!

    روز۳ روزشمار دور دوم

    تسلیم بودن در برابر خداوند موضوعیه که خیلی باید بهش توجه کنم..استاد گفتن این مسئله از بقیه مسائل یک مرحله بالاتره.نشون دهنده اینه که در هر برهه از زندگی درموقعیتهای مختلف ،باید تسلیم امر خداوند باشیم و صبر کنیم البته بااحساس خوب چراکه صبر و توکل بدون احساس خوب هیچ فایده ای نداره چون فرکانسه که کارشو انجام میده نه حرف…..!!

    این حرفاروبه خودم میزنم ؛وقتی یه اتفاق به ظاهر بدی میفته باید صبر کنم و احساسمو خوب نگه دارم و باخودم تکرار بکنم که الخیر فی ما وقع. به قول پروین گندمم را ریختی تا زر دهی.

    وقتی به خدای خودم وصل باشم و اعتبار همممه چیو به خودش به خودم به درونم به افکارو باورهام بدم به نوع نگاه و تمرکزم بدم اونوقت ابراهیمی میشم.

    اعتماد به الله به تنهانیروی جهان که من هم پاره ای از اون هستم ؛ این نوع اعتماد باعث میشه افسار صددرصد زندگیمو به دستش بسپارم و به فرکانس خالق و صراط مستقیم نزدیک بشم……..

    وقتی ابراهیم تونست این حد از توکل رو داشته باشه پس من هم میتوانم …چطور؟! با فرکانس.! فرکانس چیه؟؟!!افکاری که خیلی زیاد تکرار شدن و درکانون توجه و تمرکز قرارگرفتند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    زهراابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2328 روز

    سلام استادعزیزم امروز به لطف خدای مهربان روز سوم را هم آغاز کردم و از اینجا بگم که من خیلی فایلای رایگانتون رو مرور میکنم هر روز وامروز که روز سوم سفرنامه هستم وقتی اومدم متن فایل رو خوندم گفتم خداروشکر چقدر از قبل تو این یکسالی که جدی دارم روی خودم هر چند دست پا شکسته ولی خداروشکر هر روز دارم بهتر بهتر میشم در این مسیر زیبا و سعی میکنم توحیدی تر عمل کنم واین ماجرا رو براتون بگم تو کامنت قبلی بهتون گفتم من هنرها و خلاقیتهای زیادی دارم و دارم به لطف خدا ازشون پول میسازم یه هفته ای میشه که ایده آش فروشی رو به همسرم که هم به لطف خدا توی این مسیر هست گفتم اون با ایمان گفت باشه و پیگیرش شد ولی ادم تو مسیر یه وقتایی فراموش میکنه هی اینور و اونور میزد که مواد اولیشو زود جور کنه و پول رهن معازه رو جور کنه من هی بهش یاداوری میکردم میگفتم تو ایده قبلی که ترشی فروشی بود ما از زیر صفر شروع کردیم دیدی چقدر خداوند ما رو هدایت کرد همه چیز رو خودش برامون جور کرد و از اونم داریم پول میسازیم بیا اینم بسپار به خودش و میگفتم یادت رفته استاد میگه ایده ای که بخوای براش پول قرض کنی و با شرایطتت جور نباشه نباید انجام بدی اینقدر ذهنش درگیر شد من فقط میگفتم بسپارش بخدا ما طرف خودمون رو انجام میدیم و بقیشو خداوند انجام میده و اون مغازه رو لغو کرد و ما سپردیمش به خدا و خودمون رو کنار کشیدیم و استاد بخداوندی خدا من میدونستم خدا خودش جورش میکنه و اون کسی که بهش چندین بار همسرم بهش میگفت تا یه دوسه هفته ای موقتی آش رو بزارم مغازت بفروشم(من میگفتم نگو به کسی روتو نزن به خدا بگو) و اون طرف میگفت نه امروز خودش دراورد به همسرم گفت بیا کارتو از معازه من شروع کن ومن به همسرم گفتم ببین خداوند دلها رو نرم میکنه برات این مسئله ها استاد حرفای شما تو ذهنم مرور میشه و خداروشکر دارم عمل میکنم بهشون قبل اینجور نبودم مث رادیو بودم و خلاصه جای دیگه که ما میخواستیم بریم مواد اولیشو بخریم با قیمت مناسب باز هم یه طرفی زنگ زد گفت خودم میبرمتون تا بخرید من باور داشتم به خدا که اون کارها رو انجام میده نیاز به تقلا کردن نیست به زور زدن کاری انجام بشه نیست فقط باید بسپاری به خودش خدایا شکرت برای امروزام و خواستم که بارون شدیدی بگیره والان هم داره با شدت بارون میباره و رفتم تو بارون با پسرم این درختای پاییزی اینقدر قشنگ بودن که نگو خدایا شکرت ویه سپاسگزاری ویژه به مریم جان عزیزم برای تمام زحماتی که تو این سایت دارن انجام میدن با عشق و همچنین بقیه همکارای عزیز آقا ابراهیم و خانم فرهادی عزیز خدا قوت به همتون عزیزانم 😙 راستی استاد میدونید من هیچ وقت نمیدونستم فامیلیم یعنی چی😃 تا اینکه شما گفتید بیایم ابراهیمی باشیم و من بعد متوجه شدم گفتم خدایا شکرت برا فامیلیم و خدایا من دوست دارم ابراهیمی زندگی کنم 😁

    استاد عزیز تو این سه روزی که سفرنامه رو شروع کردم خیلی خیلی آرامش بی نظیری وجودم رو گرفته نسبت به روزای قبل خدایا شکر

    واستاد عزیزم من خیلی مثال دارم از ایمانم به خدا که سربلند بیرون اومدم من ایمانمو اونجایی نشون دادم که ناگهانی مادرمم در سن ۴۰ سالگی از دست دادم من اون لحظه تو بیمارستان جلوی اون اون همه ادم یهویی سجده شکر بجا اوردم و گفتم خدایا انا لله و انا الیه راجعون و اون لحظه فقط حرفای شما که پسرتون به رحمت خدا رفت و اونجوری تونستید من هم گفتم میتونم و استاد من حتی خودم مادرمو غسل دادم بدون اینکه بخوام گریه کنم اصن اینقدر اروم بودم و اینقدر پذیرفتم اینو بگم هنوز بعد از دوسال دل تنگ میشم ولی زود خودمو جمع میکنم و هنوز که هنوز هست همه بهم میگن شما دوتا بچه یعنی منو داداشم چقدر خدا بهتون صبر داده و خداروشکر میکنم برای وجودتون در مسیر زندگیم که هدایت شدم به سمت بهترین استاد دنیا و خیلی داستانهایی که ایمانمو با احساس عالی تونستم نشون بدم به خودم و حتی من داستان شما که گفتید ما توی بندرعباس یه مدتی حتی روغن نداشتیم که غذا سرخ کنیم استاد همش توی ذهنم میومد و من و همسرم این شرایط شما رو تجربه کردیم ومن دقیقا به همسرم میگفتم عزیز فلان روز آزمایش ما تموم میشه و ما سربلند بیرون میایم و دقیقا همون روز هم تموم شد و اینقدر اون روزا برام شیرین رفت که نگو و گفتم این یعنی ایمان به خدای خودم و من باز هم از این ازمایش سربلند اومدم به لطف خدای مهربان واقعا لذت بخشه وقتی توکل و ایمانت به رب جهانیان هست و خیلی داستانهای دیگه که کامنت طولانی میشه خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    اقای خونسرد و ارام گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    بسم الله الرحمان الرحیم

    استاد عزیز سلام دوستان عزیزم سلام

    همه ما امتحان میشویم.در اون امتحان مشخص میشود که چقدر تسلیم هستیم چقدر میتوانیم روی خدا حساب باز کنیم.

    خودم که فکر میکنم من اصلا در برابر خداوند تسلیم نیستم و با قدرت ناچیز ذهنی و جسمی خودم میخواستم که یک زندگی اسوده و بی دغدغه بسازم اما قدرت تام دسته خداست بدون اذن او حتی یک برگ از درخت نمیافتد این یک کار نیک و مثبت است خیلی از ادما ظلم (دزدی. قتل. و …)میکنند و شاید در دلشان خدا را مسخره کنند اما باور کنید انها به خودشان ظلم کرده اند.

    تفوت انسان های موفق و انسان های معمولی در ترس هاست کسانی که مهاجرت نمیکنند و با وضع بخور و نمیر تا اخر میسوزند و میسازند اما خیلی از ادم ها که زمانی که علاقه اصلی خودشون رو پیدا کردن از سرکارشان استعفا دادن مثل استیو هاروی.

    اگر حال خوبی داری نشانه ایمان به خداست که کار های من رو به نحوه احسن خودش رو به راه میکند و ما این راه را طی میکنیم.

    ((((((((( 1-من حرکت میکنم 2-خداوند برکت میدهد ))))))))))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: