«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 91

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نسرين خالقي گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    سفر نامه ، فصل یک روز سوم

    سلام بر استاد عزیز و مریم بانو ی شایسته و همه دوستان ،

    همیشه از بین اطرافیان خودمون اون کسی را که همیشه و هر زمانی که لازم داشتیم کنارمون باشه , اومده و همه کار برامون کرده بیشتر از همه دوست داشتیم و شده رفیق جون جونی

    ابراهیم بدون دلیل خلیل الله نشده ، اخر مگه میشود چنین ایمان و اعتمادی که بگوید چشم و فرزند را به قربانگاه ببرید ، سبحان الله سبحان الله

    چه بر سر اون روح پاک ما آمده که برای اتفاقات روزمره به خدا اعتماد نداریم، فراموش کردیم او قدرت مطلق أست و همه چیز به خواست و اراده اوست ، اویی که انسان را خلق کرد و مردگان را بار دیگر زنده می کند ، چرا همیشه نگران هستیم و چشم به دست و این و ان داریم .

    خدایا کمکم کن تا از این وسوسه ها و نجواها ی ذهن شیطانی خلاص شوم و تنها به تو اعتماد کنم

    خدایا من را به راه درست ، را ه تمام مومنین و محبوبین درگاهت هدایت کن

    خدا هر لحظه من را هدایت ، حمایت و حفاظت بفرما

    چشمانم را باز کن تا هر لحظه ، با ورود هر نجوایی تو را کنار خودم ببینم و نهراسم و تنها به قدرت تو تکیه کنم

    معبودا ما را در دستان قدرتمند خودت محافظت کن تا ابراهیم وار در تمام لحظه ها در برابر تو سر تعظیم فرود اوریم و همیشه زیباییها را ببینیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1279 روز

    بنام الله آفریننده یگانه💖

    سلام خدمت همه دوستان عزیز

    من همیشه از بچگی علاقه شدید به قصه داشتم و تا یک سنی محبوبترین سخنان خدا در قرآن پیش من قصه های پیامبران بود.

    و تقریبا تمام قصه های قرآن حتی اون قصه های که بنام شخص معینی نبود و نسبت میدادن(مثل ذوالقرنین که به کوروش نسبت میدادن) رو میخوندم ولذت میبردم و خیلی سوال برام پیش میومد که چطور کسی که میزنه یکی رو میکشه پیامبر میشه،چطور کسی که پیامبر هست خدا برای تنبیهش میفرسته تو شکم ماهی،چطور طرف پیامبر هست ولی نمیتونه بچه خودش رو به راه راست هدایت کنه یا زنش رو،وخیلی مثالهای دیگه تا اینکه الان فهمیدم هیچکس نمیتونه تورو تو مسیر خدا قرار بده الا خودت و اینکه همه پیامبرها هم انسان بودن و اینکه هیچکی قادر نیست دیگری رو تغییر بده مگر خود طرف بخواد که تغییر کنه

    در مورد حضرت ابراهیم که میدونستم به خاطر مقامش پیش خدا بهش لقب خلیل الله دادن،اما برام سوال بود که چرا این پیامبر بزرگ از خدا میخواد که زنده شدن مردگان رو بهش نشون بده مگه پیامبر خدا نبود،حالا میفهمم که حضرت ابراهیم هم انسان بوده ومیخواسته میزان ایمانش بیشتر بشه چون میزان ایمان لایتناهی هستش و یجورایی با خدا عشقبازی میکرده.

    از خدا میخوام وقتی ازش چیزی میخوایم،کمکمون کنه که به نجواهای ذهن(شیطان) گوش ندیم که میگه بهمون خوب اینو از خدا خواستی پس بهش ایمان نداری و تکرار اون باعث بشه این تکرارها تبدیل به باور بشه و مارو از خدا دور کنه.

    دوستون دارم و به امید روزی که انسان با ایمانی قوی بشیم🌹

    🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1783 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیز

    خداروشکر که هدایت شدم بازهم به دیدن وشنیدن زیبائی ها خدایا سپاسگذارم

    واقعا چقدر مهم است که باوجود سیستمی دیدن خداوند این حد از تسلیم. از خداوند بزرگ در همین جا میخواهم که به همه ما کمک کند تا ابراهیم وار بت های درون مان را بشکنیم ومانند او موحد شویم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    زهرا اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    سلام به خانواده دوستداشتنی خودم

    واقعا چقدر قشنگه دوست جون جونی خدا بودن

    داشتم فکر میکردم استاد چه ادم با ایمانی هست که اینقد سرسپردگی محض داره

    که این فایلو دیدم

    من هنوز مادر نشدم ولی دیدم مادر خودم و مادرای دیگه رو که واقعا حاضرن جونشونو برا بچشون بدن

    و واقعا کسی مثل حضرت ابراهیم چقدر ایمان قوی داره که خیلی راحت میتونه همچین کاری بکنه

    واقعا این حد از ایمان بی نظیره

    استاد به نهایت از شما و مریم بانو و دوستان هم فرکانسیم ممنونم که در صراط مستقیم هستین

    و از خودم بسیار سپاسگزارم که تو این راه بینظیر هستم

    عاشقتم خدای قشنگ و مهربونم……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    آرین کوشا گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    سلام به همه عزیزان و این خانواده بزرگ توحیدی و جویای حقیقت

    واقعا حضرت ابراهیم یک الگوی بی نظیر برای تمام افراد و کسانی هست که به خدا ایمان دارند

    چقدر آرامش داره زندگی وقتی بدونی که همیشه یک نیروی فوق العاده قدرتمند و مهربان پشت و پناهت هست در تمام جهات زندگیت

    چقدر زیبا و لذت‌بخش میشه زندگی وقتی میدونی که میتونی هرکاری در این جهان انجام بدی چون به فرمانروای جهانیان تکیه کردی

    چقدر خوش میگذره مسیر اهداف وقتی که پشتت به خالق و پروردگار یکتا گرمه و اطمینان کامل داری بهش ،چقدر عاشقانه قدم هات رو با خیال راحت برمی‌داری و حرکت میکنی و لذت میبری از لطف و رحمتی که هر لحظه به خودت و زندگیت سرازیر میکنه

    چقدر زیباست که با تسلیم شدن به او و رها کردن فقط در لحظه حال باشی و لذت ببری

    چقدر قشنگه که انقدر باورهات توحیدی باشه که هیچ چیزی در زندگی نتونه تو رو ناراحت کنه و بترسونه

    چقدر عالی میشه وقتی همه چیز رو از خدا بخوای و فقط به خودش تکیه کنی

    چقدر زیبا میشه زندگی وقتی باور کنی که خدا خیر مطلق تو رو میخواد و تمام اتفاقات بد زندگی برای رشد و بهتر شدن ما هست

    من چند وقتی بود که میخواستم هدفی رو شروع کنم که هنوز هم ترس به دلم میندازه بزرگیش اما اعتقاد دارم این فایل نشونه ای از رّب برای من بود که با ایمان و توکل بهش شروع کنم و رها کنم همه چیز رو به دست خودش

    اینجا در این لحظه در کنار شما عزیزان میخوام تعهد خودم رو به هدفم و توکلم به خدا رو بنویسم و قول بدم که توی این مسیر من فقط با عشق حرکت کنم و قدم های بعدیم رو بردارم و بقیه چیزها رو بسپارم به اللّه که فرمانروای جهان هست

    برای همه شما عزیزان آرزوی موفقیت در تمام جنبه های زندگیتون رو دارم و امیدوارم همه ما انسان ها روزی به درجه ای از ایمان و توحید برسیم که فقط شاد و غرق در آرامش باشیم و جای جای زندگیمون خدا رو نزدیک خودمون حس کنیم

    الهی شکرت♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مهری حصاري گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    باسلام سومین روز از سفرنامه من

    خوشحالم که امروز هم میتونم از این موقعیت استفاده کنم و بابتش خداروشکر میکنم

    ایمان چه نیروی معجزه آسایی است ک میتونه زندگیمون رو زیرو رو کنه

    چقدر قدرت ایمان باید بالا باشه وچقدر باید خدارو درک کرده باشیم تا وقتی میگیم به خودت سپردم همه ی راه های زندگیمو دیگه نگران و دلهره واضطرابی نداشته باشیم مثله قربانی کردن فرزند ابراهیم،

    برای خدا انسانها همه برابرهستن مگر از نظر ایمان و تقوا حالا اینو بهتر درک میکنم

    چقدر آرامش هست توی حتی فکرکردن به اینکه میشه نگران هیچ چیز وهیچی نباشی وقتی میتونی به خداتوکل کنی وتسلیم اون بشی، انگار یه چوب سحر آمیز داری ک همه چی اونطور که خودت میخوای میشه ونگرانی نداری وقتی بلد باشی ازش استفاده کنی

    پس بازهم به خدا توکل میکنم وتسلیم خواست اون میشم اینبار با ایمانی بیشتر از روزهای قبل

    مرسی مرسی ومرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    غزل پاک مزد گفته:
    مدت عضویت: 1586 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جون و کل اعضای دوست داشتنی سایت 👋

    من فایل روز سوم از سفر رو چندین روز گوش دادم و البته که نکته هایی رو که یادگرفتم و تصمیماتی رو که بعد از دیدن این فایل گرفتم رو تو سایت هم نوشتم اما امروز یه اتفاق جالب برام افتاد که خیلی ربط داشت به این فایل گفتم بیام بنویسم این جا .

    ماجرا از این قراره که امروز صبح من تو اتاقم داشتم درس میخوندم و برادرم که چهار سالشه اومد تو اتاقم و برای اولین بار از من لب تابمو خواست که لب تاب خودش یه مشکلی براش پیش اومده بود و باز نمیشد ،

    از اون جایی که من خیلی لب تاب مو دوست دارم و تقریبا به هیچ کس نمیدمش نمیدونم یه لحظه سکوت کردم و چیزی نگفتم بهش بعدش اصلا به طور عجیبی من دادم بهش و وقتی داشتم برمی گشتم بیام اتاقم مامانم بهم گفت غزل چرا دادی بهش واسه خودشو خراب کرده واسه تو روهم الان تنظیمات شو میریزه بهم و گفت که من کار دارم اصلا نمیتونم مواظب شون باشم ، خودت بیا بشین کنارش هم درستو بخون هم مواظب شون باش ، منم واقعا درسام خیلی تمرکز میخواستن تا حلشون بکنم حالا بیا فکر کن هم درس بخونم ‌و هم بخوام مواظب یه پسر ۴ ساله باشم و هم حواسم به لب تاب باشه

    من قبول نکردم و برگشتم اتاقم بعدش داشتم کار میکردم که گفتم بعد اینکه تموم شد میرم یه سری بهشون میزنم همینو که گفتم اصلا یهو این اومد به ذهنم که چه جوری میشه ابراهیم همسرشو و پسرشو که تازه به دنیا اومده میتونه تنها بزاره وسط بیابون و بره و بیست سال بعد برگرده پیششون اون وقت غزل تو نمی تونی لب تاب تو و برادرتو تو خونه ی خودتون تنها بزاری و بری با خیال راحت کارتو انجام بدی !!!!!!!

    تلنگر بزرگی بهم زده شد .

    و با خودم گفتم که باشه منم امتحان میکنم اگاهی هایی رو که از روز سوم سفرم یادشون گرفتم و اومدم گفتم که خدایا هم لب تاب مو و هم برادرم و به خودت میسپارم تا ازشون مواظبت کنی و کلا دیگه ولشون میکنم تا بتونم برگردم سر درسام و با خودم گفتم تا زمانیکه درسام تموم نشدن و یا برادرم خودش منو صدا نزد اصلا نمیرم پیشش تا بخوام ببینم در چه حالین !

    خیلی حس خوبی داشتم از کاری که انجام داده بودم و ناراحت نبودم و احساس پشیمونی نمیکردم از اینکه چرا دادم و چرا تنهاش گذاشتم چون میدونستم که اگه استاد تو اون فایل گفته که خداوند حفاظت میکنه اگر که تو بهش بسپاری و رها بشی حتما داره درست میگه و ازش نتیجه گرفته و منی هم که دارم این فایل و گوش میدم با همین چیزای کوچیک میخوام شروع کنم و اروم اروم باورهام و نسبت به خدا قوی تر کنم و این جوری شد که من عملا دست به کار شدم و تصمیم گرفتم از همین چیزای کوچیک شروع کنم و اگاهی هایی رو یاد گرفتم رو محک بزنم تا ببنیم چقدر درستن ؟ 😉

    خبر خوب اینکه جواب داد واقعا هم لب تابم سالم بود و هم برادرم حالش خوب بود ‌

    و فکر میکنم به این دلیله که من اینهارو تصمیم گرفتم به خداوند بسپارم به جای مادرم ،

    و به خداوند اعتماد کردم که میتونه از اونا مواظبت بکنه به بهترین شکل .

    من واقعا خودم اگاهانه این رو متوجه شدم که کاری که خداوند برام بکنه خیلی خیلی متفاوت تر از کاریه که ادما بخوان برام بکنن .

    خداوند خیلی اروم و بی صدا کارش رو درست

    انجام میده و جنسش اصلا فرق داره خداوند از روی عشق یه کاریو برام انجام میده

    اما ادما با سر و صدا و غرغر کردن و منت گذاشتن اون کارهارو برات انجام میدن و جنس کاری که برات میکنن احساس میکنم از روی عشق خالص نیست از نفعی که به خودشون میرسه هست و یا در برابرش ازت انتظاراتی دارن ( زمانی که روی خدای درون ادما حساب نمیکنیم و فقط روی ادما حساب میکنیم این اتفاق ها برامون می افته ) .

    وقتی که ادم میسپاره به خدا و باورش میکنه که میتونه مسائل رو حل بکنه خیلی راحت میشه خیلی رها تر میشه خیلی از زندگی لذت میبره و تمام اینها باعث میشه تا انسان دیگه تمرکزش روی خودش باشه و نخواد که هی همه چیو کنترل بکنه و مواظب همه چی باشه و دیگه نگرانی هم براش در مورد چیزی به وجود نمیاد .

    یه چیزه جالبی که الان یادم اومد اینکه یادمه استاد اگر درست گفته باشم تو یکی از قسمت های مصاحبه گفت که چند وقتیه دیگه در خونه رو قفل نمیکنم و همسایه هامون هم از این تعجب میکنن فکر کنم یه همچین چیزی بود من هم اون موقع تعجب کردم و گفتم اخه چطور ممکنه ؟

    ولی الان دارم یکم متوجه میشم که باورهای استاد چین که باعث میشه اون جوری رفتار بکنه ! اینکه استاد واقعا به خداوند اعتماد داره که ازش مواظبت میکنه و به همین خاطره که در خونشو قفل نمیکنه و میسپاره به خداوند و خودش رو رها میکنه و مطمئنه که خداوند به بهترین شکل ازش مواظبت میکنه .

    به نظرم همین باورا و رفتار هاست که باعث میشه انسان واقعا رها باشه و به چیزی نچسبه

    و بتونه از زندگی بیشترین لذت رو ببره .

    و گرنه اگرکه به حمایت و حفاظت و هدایت خداوند باور نکینم فقط باید تا اخر عمرمون حواسمون به کنترل کردن و مواظبت کردن باشه و این همش حس اظطراب و نگرانی به انسان میده .

    من خودم امروز این حس رو تجربه کردم که زمانی که انسان زندگیشو میسپاره به خداوند چقدر سبک تر میشه

    یه چیزی که برام خیلی جالبه از شروع سفر و شروع نوشتن سفرنامه ام اینکه به طور شگفت انگیزی احساس میکنم خدا بعد از اینکه هر روز از سفرم رو تموم میکنم و سفرنامه ی اون روزم رو مینویسم برام یه شرایطی رو به وجود میاره که دقیقا مسائلش مربوط به موضوعاتی هست که تو اون روز از سفر یادگرفتم و عملا همونطور که خودم دوست دارم خداوند مسائلی رو برام به وجود میاره که من میتونم با استفاده از اگاهی هایی که یاد گرفتم حلشون کنم و دقیقا مجبورم میکنه تا به هر چیزی که استاد تو فایل ها گفته عمل کنم .

    درست مثل ( از تولید به مصرف شده )

    و اینا همه باعث شدن تا لذت این سفر بیشتر باشه و سفرم پربار تر بشه .

    خدایا ازت ممنونم به خاطر این همه اگاهی و زیبایی ،

    خدایا به خاطر حضور استاد و مریم جون هم تو زندگیم بسیار بسیار سپاس گزارم .

    🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    غزل پاک مزد گفته:
    مدت عضویت: 1586 روز

    به نام خدا

    چندین روز هست که من روی سومین روز از سفر تمرکز کردم و روز و شب فقط دارم به فایلش گوش میدم و کامنت بچه هارو میخونم و هر بار که گوش میدم و کامنت میخونم بیشتر موضوع این فایل رو درک میکنم و خداوند هر بار که من این کار و دوباره انجام میدم یه سری ایده ها یه سری کارهارو که در راستای عمل به اگاهی های این روز هست احساس میکنم که داره بهم الهام میکنه ، که باید چه طوری درباره مسائل زندگیم فکر بکنم و بعد باید چه کارهایی رو انجام بدم که چندین وقته که هی گفتم حالا بزار باشه انجامش میدم احساس میکنم خداوند بعد از اینکه به این فایل گوش دادم بهم گفت که دیگه کافیه تا کی میخوای معطل بکنی و هی بگی سر فرصت مناسب انجامش میدم ؟؟

    احساس میکنم خداوند بهم گفت که میدونم چرا انجامش نمیدی و هی به تاخیر می اندازی به این دلیل که فکر میکنی که چیزی بلد نیستی ؟ حالا چه طوری شروعش بکنم ؟ اگه شروع کردم چه طوری ادامه بدم و به نتیجه برسونم ؟ من که راه حلی ندارم فعلا !!!

    من باورها و رفتارهای حضرت ابراهیم و استاد رو با باورها و رفتارهای خودم مقایسه کردم

    و اینو واقعا متوجه شدم که من فعلا تو ترس هام باقی موندم و نتونستم تو این مدت ازشون بگذرم ، اینکه فعلا محدودیت هایی که تو ذهنم هست باعث شده تا من حرکت نکنم و فعلا منتظر بمونم !!!!( خودمم نمدونم منتظر چیم ، به نظرم تا حالاکه نشده از این به بعد هم مطمئن شدم که با منتظر موندن چیزی جلو نمیره و حل نمیشه راهش اینکه بالاخره برم تو دل کار با اینکه میدونم یکم ترس تو دلم هست ولی به خودم هی میگم که قطعا این حس ترسی که تو وجودم هست یه وعده ای از سمت شیطان که دروغ هست هربار که من اومدم و ترس هامو باور کردم حالم بد و بدتر شد

    و این دقیقا همون نشانه ای که بهم داره میگه که تو مسیر نادرستی هستم .

    اخرش که چی دیگه فاجعه آمیز ترین حالتش اینکه بمیرم تو مسیر اهدافم ولی ولی اگر این اتفاق هم بیفته باز بهتر از اون حال بد وحشتناک بی ایمانی نسبت به خداست که زندگی رو واقعا برام یه زندان تنگ و تاریک

    میکنه ، که البته طبق اموزش هایی که استاد بهم داده یادم هست که اگر من تو مسیر درستی قرار بگیرم خداوند قطعا من رو حمایت خواهد کرد و ازم در برابر هر چیز و هر کس محافظت خواهد کرد و همینطور منو به زیباترین و کارامدترین و ساده ترین مسیر ها هدایت خواهد کرد .

    حقیقتش گوش دادن به این حرفای استاد یکی از لذت بخش ترین کارهای توی دنیا برام شده جوری که وقتی شبا میخوابم میگم خدایا کی صبح میشه تا دوباره من به اون فایل ها گوش بدم و وقتی که صبح میشه میگم خدایا شکرت شروع شد ؛ این فایل های استاد دقیقا همینا کاری با من کردن که از همه کس و همه چیز رها شدم !!!😯

    احساس میکنم استاد و مریم جون و کلا سایت عباسمنش بیشتر خیلی بیشتر از هر کس و هرچیزی تو این دنیا برام مهم و دلنشین تر شدن ،

    واقعا بدون شوخی استاد و بعدش درسام تنها اولویت موجود در زندگیم هستن که من براشون زمان میزارم .

    حالا موضوعی که برام از هر چیزی مهم تر و حیاتی تره اینکه علاوه بر لذت بردن و به ارامش رسیدن از گوش دادن به حرفای استاد

    واقعا میخوام که تک تک حرفایی که استاد میگه رو خودم هم انجامشون بدم و تجربه شون بکنم مثلا وقتی استاد میگه من هر وقت روی خدا حساب کردم و رفتم تو دل کار خداوند منرو حمایت کرد و به بهترین مسیرا هدایت کرد و من الان دیگه این باورهارو نسبت به خدا دارم ، من هم میخوام که ببینم این حمایت و هدایتی که استاد ازش میگه واقعا چه جوریه ؟؟؟

    راستش یه شور و شوقی تو کل وجودم بعد از گوش کردن به این فایل افتاده که میگم دیگه تا حالا هرچی شده بسه از این به بعد فقط میخوام فقط این حس هایی رو که استاد و حضرت ابراهیم تجربش کرده منم تجربه بکنم به خاطر تجربه کردن این حسا الان حاضرم هر کاری که باشه رو انجام بدم چون به نظرم هیچ حسی بالاتر از داشتن حس اعتماد به کسی که خلقت کرده و اون همه دوست داره تو دنیا وجود نداره .

    تصمیمی که تو روز سوم از سفرم گرفتم اینکه بالاخره دیگه یه جایی باید وایساد ،

    اینو فهمیدم که دیگه توانایی از این بیشتر فرار کردن رو ندارم واقعا دیگه نمیتونم

    تو همین جا و همین لحظه ای که هستم واقعا مناسبترین مکان و زمانی هست که من روی خدا حساب باز کنم به اینکه واقعا کسی به جز اون نیست که از من و از رویاهام حمایت بکنه

    کسی به جز اون نیست که ازمن و رویاهام محافظت بکنه

    کسی به جز اون نیست که من و به سمت اجرای اهدافم و رسیدن به رویاهام هدایت بکنه .

    خداوند خیلی اروم و شیک مجلسی تو روز سوم از سفر تمام اینهارو بهم فهموند

    که دیگه وقتشه وقت اینکه روی کسی که به ظاهر نمیبینیش ولی تو وجودته و در همه جا تو رو احاطه کرده حساب کنی

    بدونی تنها موجودی که تو هر کاری هر کاری حمایتت میکنه فقط خودشه

    فقط خداست که هدایتت میکنه و

    شب و روز ازت محافظت میکنه .

    بعد از تمام این حرفا بعد چند سال دیگه نمیتونم نمیتونم ادم قبلی باشم

    و نسبت به تمام نشونه ها بی تفاوت بمونم

    تصمیم گرفتم که از همین جا شروع کنم

    و بعد خداوند بهم الهام کرد که همونطور که وقتی در شکم مادرت بودی و اون موقع بهم اعتماد کردی که از این دنیای تنگ و تاریک

    بیرونت بیارم و روی وجود من حساب کردی و خودتو به من سپردی و بعد دیدی که چگونه هدایتت کردم به دنیای وسیع و زیباتری و ازت چگونه مواظبت کردم ،

    باز هم همین گونه هستم من همون خدام و

    تو هم همون مخلوق عزیز منی

    اگر خودتو بهم بسپاری

    مطمئن باش که من ازت حمایت میکنم

    مطمئن باش که من ازت مواظب میکنم

    مطمئن باش که من هدایتت میکنم

    من همون خدایی ام که دوباره میتونم تورو از دنیای تنگ و تاریکی که برای خودت درست

    کردی بیرونت بیارم

    به شرط اعتماد

    به شرط یقین

    به شرط ارامش

    به شرط شجاعت

    بعد از گذشت سالها شنیدن این حرف خیلی حالمو بهتر کرد اینکه بهترین کاری که پدر و مادرم میتونن برام بکنن اینکه حمایتم نکنن ،

    چون وظیفه ی ادما این نیست که از من حمایت بکنن و اگر من از کودکی روی حمایت اونها حساب کنم قطعا یه زمانی میرسه که حمایتشون قطع میشه و ممکنه که من نابود بشم اما اگه از همون کودکی حمایتی دریافت نکنم زودتر متوجه میشم که باید روی حمایت کی ( خدا ) حساب باز کنم .

    شنیدن این حرف باعث شد تا سطح انتظارات من از پدر و مادرم خیلی پایین بیاد

    و باعث شه تا راحت تر زندگی کنم

    تا پدر و مادرم رو افرادی ندونم که وظیفه شونو تا کمبود های زندگی من رو فراهم کنن ،

    و توزندگی حمایتگر من و خواسته های من باشن .

    من تو این فایل حمایتگر واقعی زندگیمو پیدا کردم که با وجود هر شرایط ، هر کس ، هر چیز

    حاضره که از من و رویاهام حمایت بکنه .

    و چه حمایت کننده ای بالاتر از خدا وجود دارد ؟؟؟؟؟

    حمایتی که به جای ترس و نگرانی بابت جبران

    بهت یه حس ارامشی میده که قابل توصیف نیست ،

    حمایتی که باعث میشه رفته رفته بیشتر روش حساب کنی .

    تو کل دنیا تنها حمایتگری که حمایتش پاک و صاف و صادق و بی شیله پیلس فقط خداست .

    🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

    میتونم احساس بکنم که تا حالا هر اتفاقی که برام افتاده و کلا زندگیم هر طور که شده واقعا برام خوب بوده و به نفع من تموم شد گرچه قدیما این موضوع رو نمیفهمیدم

    و ناراحت میشدم اما به خاطر کل زندگیم از خداوند سپاس گزارم و حس میکنم میتونم بهش اعتماد بکنم ،

    تمام اون اتفاقات تو زندگیم افتادن تا الان من این جا باشم در این سایت و این حرفارو بشنوم .

    خدایا ازت ممنونم چون الان کمی میفهمم که باید اون اتفاقات برام میافتاد تا در من خواسته هایی به وجود بیاد و در اخر همه ی اینا دست به دست هم بدن تا من به این مسیر هدایت بشم .

    تو بهم در عمل ثابت کردی که میتونم بهت اعتماد کنم

    یکی از زیباترین اتفاق های زندگیم اشنا شدنم با استاد و مریم جون شد .

    سپاس گزارم از خداوند مهربانم به خاطر این اگاهی ها و همینطور سپاس گزار استاد و مریم جون عزیزم هستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    سلام به شما استاد عزیز وخانم شایسته ی مهربان امروز روز سوم سفر نامه ام هست چقدر این فایل قشنگ بود قبلا گوش کرده بودم یه حس عجیب احساس آرامش و قدرت و اطمینان داشتم و امروز که این فایل رو دوباره گوش کردم فهمیدم هر روز باید رو خودم بابت هر مسئله توحیدی کار کنم چون زود به فراموشی میره دوباره با وجودی که با خاطر بعضی مسائل قلبم نا آروم بود و ترس داشتم و اضطراب وقتی دوباره گوش کردم اون حس های آرامش و اطمینان و قوت قلب که نترس من هستم قلبم به یکباره آروم شد دوباره یه امیدی به قلبم اومد خدای من کمکم کن تا هر لحظه که این نجواهای شیطانی به سراغم میاد با قلبی مطمئن و آروم بگم من خدایی دارم به بزرگی آسمان و زمین همینطور مثل الان قلبم آروم شه خدایا ای معبود من که تو هرلحظه و همه جا پیشم هستی به من چشمانی بینا عطا کن گوش هایی شنوا و قلبی گشوده که تو رو هر لحظه ببینم وبشنوم وحست کنم چه لحظه ی قشنگی با تو خدایا شکرت استاد عزیز ممنونم که تو شرایط های سخت میشی برام دستهایی از دستهای خدا با حرفهای خدایی من و متوجه ی یگانه قدرت عالم میکنی سپاسگزارم خدایا ازت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    معصومه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1834 روز

    بنام خدا

    سلام به استاد عزیزو همه عزیزان خانواده دوستداشتنی عباس منش

    امروز که سومین روز سفرم است در این مسیر زیبا و خداگونه

    خدایا سپاسگزارم که هدایتم کردی به این مسیر زیبا و خداگونه ای که در تمام لحظات آن احساس خوب دارم هر لحظه با سپاسگزاری از نعمت های که خداوند به من اعطا کرده این احساس خوب بیشتر و بیشتر میشه برام

    در سومین روز سفرم یاد گرفتم اگر من تسلیم خداوند باشم و به او ایمان کامل داشته باشم در هر شرایطی او منو حمایت و هدایت میکنه حتا زمانیکه هیچ ایده نداشته باشم

    و میخوام با خودم مرور کنم که

    ، از عهده ی کنترل ذهن مان در هر شرایطی برآییم، از مرز ترس ها و محدودیت های ذهنی مان فراتر برویم تا هم فرکانس با صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و الضالّین بشویم.

    اعتمادی که چنان شرک را از وجودمان بزداید که از ما خلیل اللهِ دیگری، بسازد.

    پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش، چیزی نیست جز:

    «آموختنِ این جنس از اعتماد به خداوند و توانایی اجرای آن در عمل»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: