«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 95
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه دوستان و استاد عزیز
قبلا که برای ما داستان حضرت ابراهیم رو تعریف کردن من فک میکردم خب یه فرشته از اسمون اومده و باهاش حرف زده و گفته این کارو انجام بده
یا موقعی که میندازنش تو آتش میگفتم که خیالش راحت بوده و فرشته اومده باهاش حرف زده منم باشم فرشته بیاد باهام حرف بزنه خیالم راحته
ولی از یه زاویه دیگه که بهش نگاه کنیم این که وحی این نیست که فرشته بیاد صحبت کنه
وحی همون حس آدم هستش پس حضرت ابراهیم خیلی خیلی ایمان قویی داشته میخواسته سر حضرت اسماعیل رو ببره و این که استاد همیشه میگن کسی نمیتونه هیچ بلایی سر تو بیار ویا بخواد جلوی پیشرفتتو بگیره قدرتشو نداره حضرت ابراهیم مثال خوبی هستن که وقتی میندازنش تو اتش ولی اتش گلستان میشه
خیلی باورش فوق العاده هستش
تایه روز دیگه👋👋👋
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی
خدارا بی نهایت سپاسگزارم که فرصت این رو به من داد که بتونم این فایل رو گوش کنم فایلی که واقعا اساس همه چیزه یعنی همه چیز بر میگرده به همین رها بودن و کارها رو بهش سپردن با ایمان حرکت کردن رفتن توی دل ترسها رفتن به موقعیت های جدید البته با ایمان به خداوند و با احساس خوب چون احساس خوب از ایمان می آید و به قول شما از کجا بفهمیم به خدا ایمان داریم و رها هستیم از احساسمونه که میفهمیم ایمان داریم یا ن
خدا رو شکر من توی حرکت کردن و رفتن به موقعیت های جدید خیلی خوب هستم و در این مورد از خودم خیلی راضیم منتهی من خیلی آدم عجولی هستم و پیش خودم این جوری فکر میکنم که باید همون لحظه نتیجه بگیرم که همین واقعا پاشنه آشیله من است چون حسمو بد میکنه و از خدا شاکی میشم که چرا اون لحظه به من فلان چیز رو نداده یا قر میزنم سرش و میگم چرا اونجوری که من میخام نشد و همون لحظه نداده ولی من اینم بگم که من با خدا خیلی راحت هستم و بعضی موقعا باهاش میجنگم قر میزنم ولی سریع هم آشتی میکنم و ازش سپاسگزاری میکنم از این به بعد سعی میکنم رهاتر باشم کارهارو بهش بسپارم همه کارها رو و سعی بر این دارم که بیشتر باهاش رفیق باشم به قول استاد میگه اینقدر باهاش رفیق باشم که حتی برای غذا خوردن هم ازش کمک بخوام که چه غذایی رو بخورم و حتی موقعی که از خیابانی رد میشم و بلد نیستم ازش کمک بخوام و راه درست رو پیدا کنم که البته اینا تکامل میخاد و باید تکامل رو طی کنیم
خدا رو سپاس گذارم که یکی مثل استاد رو سر راهمون قرار داده که مارو نسبت به همه چیز آگاه میکنه
از خدا میخام که مارو توی این مسیر ثابت قدم نگه داره و کمکمون کنه
الهی آمین
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز سوم سفرنامه شروع با فایل «اعتماد به رب»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
خداوندا، پروردگارم شکرت به خاطر وجود این همه اگاهی، وجود این همه نشانه که برای هدایت هرچه بیشترم به سمتم نازل می کنی.
شکرت به خاطر وجود ابراهیم که با این ایمان و توکلی که داشت به ما نشان داد که چقدر با ایمان داشتن به تو ارامش بیشتری داریم چون می دونیم که یک خدایی که همه قدرت در دستان اوست هواتو داره و تو نیاز نیست این همه نگرانی و ترس داشته باشی، فقط باید بشینی که اون برات خدایی کنه. بهش ایمان داشته باشی و بدونی که با همین ایمانه که می تونی از پس هر مشکلی بر بیای.
یادمه یه زمانی ایمان رو فقط توی اینکه خداوند رو قبول داشته باشی و بدونی که یک خدایی هم هست می دیدم.
اینکه می گفتن کافران به خاطر این کافرن که به خداوند ایمان ندارند ومن چه ساده فکر می کردم یعنی فقط قبول وجود خداوند ولی حالا فهمیدم ایمان یعنی نترسیدن، یعنی شجاعت، یعنی بدون اینکه بدونی که ته این راهی که میری چیه و ایا موفق میشی یا نه به دل راه بزنی و فقط به اون ایمان داشته باشی و به یاد داشته باشی که با برداشتن قدم اول خداوند تورو هدایت می کنه.
یادم میاد این جمله رو چند ماه پیش خوندم که «ایمان یعنی برداشتن قدم اول حتی اگر کل راه رو نمی بینی» اما انگار الان تازه معنی شو درک کردم، تازه مفهومشو فهمیدم.
فهمیدم که باید حتی اگه ته راهی که می خوام برم رو نمی بینم باز هم ابراهیم گونه به خداوند ایمان داشته باشم و بدونم که خداوند همان طور که ابراهیم رو که بهش ایمان داشت هدایت کرد، من هم اگر بهش ایمان داشته باشم به بهترین شیوه هدایت می کنه.
هروقت می خواستم یا حتی الان که می خوام کاری رو شروع کنم این ذهن منطقی و نجواگرم از ته اون راه حرف می زنه میگه اخه تو که تهشو ندیدی، می تونی تضمین کنی که بهش برسی، مطمئنی تهش خوبه، مطمئنی بهش میرسی و هی منو از برداشتن قدم اول برای حرکت داخل اون راه منع می کنه و من هم به راحتی کنار می کشیدم بدور از اینکه مهم ترین قدم همون قدمه اولمه زیرا ایمانتو ثابت می کنه.
این جمله رو یادم نمیره که می گفتن از تو حرکت از خدا برکت و معنی شو می فهمم و درک می کنم که وقتی که تو با ایمان و توکل به خداوند قدم بر می داری اون هم با هر قدمت هدایت هاش و برکت هاش به طرفت بیشتر و بیشتر میشه.
وقتی می خواستم برای کنکورم شروع به خوندن کنم خیلی می ترسیدم، می ترسیدم نتیجه نگیرم و با این ترسیدنم شروع به حرکت نمی کردم، یه جورایی این ترسه، که به جای ایمان داخل قلب و روح من نهفته بود نمی گذاشت اون قدم اوله، اون قدم مهمه رو برای اهدافم بر دارم.
اما بلاخره شد، بلاخره تصمیم گرفتم که اون قدم اوله رو بردارم و دیدم که با برداشتن قدم اول، با تزریق کردن ایمان به خداوند در قلبم و حرکت کردن، چگونه خداوند داخل این مسیر منو از دست نجواهای ذهنم نجات داد و بهم یک اطمینان قلبی داد که وقتی تو به من ایمان داری منم هواتو دارم و به بهترین نحو هدایتت می کنم.
تا قبل از این ذهنم می گفت تو چیزی برای شروع نداری، نه برنامه ای نه کتابی، نه مشاوری و نه ازمونی پس شروعت بی فایدس چون تو اصلی ترین چیز هارو نداری و وقتی اینارو نداری پس می خوای چه جوری به چیزی که دلت می خواد برسی؟
و من به قول ذهنم اصلی ترین چیز رو نداشتم اما اون چیز برنامه و ازمون و مشاور و کتاب نبود، اون ایمان بود، ایمانی بود که نبودش مانع حرکتم می شد.
حتی موقع شروع فهم و درک اموزه های استاد هم ترس و نگرانی داشتم از اینکه از کجا شروع کنم، کجا اصله، کجا بیشتر مهمه اما با خودم گفتم کوثر تو باید شروع کنی باید ایمانتو به خدا ثابت کنی و بهش بگی که می دونم که تو هدایتم می کنی فقط نباید عجله داشته باشم همین…
خداوند مشتاق هدایت منه
پس مثل ابراهیم باش ایمانتو قوی کن و ترس به خودت راه نده چون انان که ایمان دارند نترسی بر انان است و نه غمگین می شوند.
من، کوثر همین جا به پروردگارم قول میدم که دیگه ترسی نداشته باشم برای شروع هر کاری و فقط ایمان داشته باشم که این ایمان همه چی هست و بس..
خداوندا من هیچ عجله ای ندارم چون می دونم تو در بهترین زمان و مکان منو به خواسته هام می رسونی.
من تسلیمم در برابر تو و همه چی رو به تو سپردم، من همه رو رها کردم و دیگه به اخرش فکر نمی کنم چون وقتی پشتیبانی مثل تو دارم چرا تسلیم نباشم، چرا اخه؟
خداجونم از تو ممنونم برای وجوت که به من ارامش و ایمان بیشتر رو میدی و شکرت به خاطر این اگاهی ها، هدایت ها و الهاماتت.
شکرت
با عرض سلام و خداقوت به همه ی دوستان و استاد گرامی ، من الان چند روزی به جمعتون پیوستم ،ولی با یه حس خوبی دارم به تمام فایلا به ترتیب گوش میکنم ، خودمو سپردم به هدایت الله و بعدش به استاد گرامی و دارم میرم جلو توکل کردم میدونم مسیر درست و بهم نشون میده ، خیلی ذوق دا م برای گوش دادن و عمل کردن بهشون
خدا حفظتون کنه
سلام به همگی دوستان استاد🌺 و خانم شایسته
روز سوم رو مجدد گوش کردم
اتفاقا عصر توی اتاقی خوابیدم که بابام چندین سال پیش میخوابید و حس کردم چقدر زمان گذشته من هنوز در این دنیام و مشغول امورات این دنیا و بابام دقیقا نمیدونم کجاست… یه لحظه حس کردم در زمان گم شدم حس خوبی نبود یک آن متوجه احساسم شدم چون داشت منو به پوچی میرسوند و سریع گفتم خدایا من رو در تاریکی نگه ندار فقط در مسیر نور رو روشنایی هدایت کن نه مسیر های ناشناخته و تاریک… و از این حس خارج شدم
به قول استاد مرگ عزیزان هم جز طبیعت زندگی هست و حتی جز طبیعت خودمم هست
یاد کتاب اسکاول شین افتادم بازی زندگی، انگار زندگی یه بازیه، احساس خوب داشته باشی اتفاق های خوب میافتد و برعکس، منتهی همش باید حواست به احساست و کانون توجه ات باشه
خب باور به خدا به اینکه بخوای بهت میده و حرکت کنی هدایتت میکنه واقعا عجیبه اصلا من عقیده ام بر این بود” که خدا ما رو آفریده و عقل و شعور داده و گفته بنده عزیز خودت بر اساس عقل و شعوری که دادم برو زندگی کن و دیگه با بنده هاش کاری نداره”
و دعا و نذر و نیاز رو هم قبول نداشتم چون هیچ وقت هم جواب نگرفته بودم
اما یادمه یک بار تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم و بیکار بودم یکی از فامیلها حرف خیلی بدی بهم زد من خیلی دلم گرفت نصف شب بود از پنجره به آسمون نگاه کردم
” گفتم خدایا به من کاری که میخوام رو بده خودت بده فلانی من رو مسخره کرد ” باز اطمینان نداشتم بشنوه
و شب واقعا خواب عجیبی دیدم که خدا گفت بهت یه فرصت میدم
و ظرف چند روز آگهی رو دیدم رفتم سرکار و اون فامیلمون با اینکه دانشگاه دولتی هم درس میخوند هنوز بیکار بود من رفتم و حتی همزمان آموزشگاه هم رفتم درس دادم
بعد با قانون جذب آشنا شدم گفتم نه خدا صدای منو نشنیده این کار قانون جذب بوده چیزهای دیگه ای رو هم از طریق قانون جذب بدست آوردم اما خب ناشکر هم بودم و مشرک
اما توی این مدت کوتاه که با استاد آشنا شدم چند تا اتفاق افتاد که واقعا حس کردم خدا کاملا و واضح داره صدای منو میشنوه و منم که صدای خدا رو نمیشنوم
مثلا : حالا شاید این مثالی که بزنم به نظر دوستان پیش پا افتاده باشه اما باور کنید که چندین ساله که من درگیرشم منظورم جوش صورت هست چندین سال پیش من شروع کردم به جوش زدن و حس وحشتناک بدی داشتم کلی پول دعوا و دکتر محدویت غذایی شیرنی نمیخوردم آجیل نمیخوردم حتی بستنی و هر چیز گرمی و شیرین رو غدغن کردم شدید مراقب بودم که حتی یه جوش نزنم و اصلا داروهای خطرناک هم استفاده کردم یه مدت خوب شدم ولی بعد چند ماهی بود اخیرا یکم شروع شده بود
گفتم از خدا بخوام بگم خدایا تو راهش رو بگو چیکار کنم جوش نزنم هر چی میخوام بخورم از محدویت خسته شدم و اتفاقی هدایت شدم به یه صابون سنتی ارزون و واقعا خوب شدم ظرف دو روز
این حالا یک مورد بود اما واقعا برام مهم بود خسته شده بودم خیلی خدارو شکر کردم الانم میگم خدایا ممنونم فکر نمیکردم صدامو بشنوی من الان هیچ دوستی ندارم ولی خوشحالم کسی که قدرت مطلق هست صدای منو میشنوه امیدوارم به درجه ای برسم که منم صدای خدا رو بشنوم
خانم شایسته من دیروز و امروز یکی از متنهای شما رو چندین بار خوندم تا با تضادی که برام پیش اومده بود بتونم ذهنم رو کنترل کنم متن عالی بود ممنونم
استاد از زحمت شما ممنونم همین که هستید و واقعا توی این بالا و پایین هایی که برام پیش میاد از خدا میگید از نیروی برتر که باورش کنیم و ایمان بیاریم باعث میشه هی از اون پایین دوباره بیام بالا دوباره یادم بیاد تنها نیستم و خدا داره صدامو میشنوه ممنونم خدارو شکر که مسلما همش هدایت خداست که زحمتهای شما رو استفاده کنم 🙏🌹
ب نام خالق قشنگیها
کلید هایی ک از این فایل یاد گرفتم:
شخصیت ابراهیم جذاب ترین شخصیت قران است و واقعا این شخصیت دوست خداس
قطعا همچین انسان کاملی میتونه فقط دوست خدا باشه
کسی ک تمام وجودش خدا باشه و بس .عشقش ب خدا انقدر زیاد باشه ک هیچ ندای دیگه ب گوشش نمیرسه
من مجردم و بچه ای ندارم و این فایلو خیلی درک نمیکنم ولی خب پدر مادر خودم یا پدر مادری دیگه رو میبینم ک چطوری از خود گزشتگی میکنن ب خاطر بچشون تو همه چی .حتی پدر طرف حاظره شب گشنه بخابه ولی فرزندش سیر باشه
خیلی سخته ک مثل ابراهیم باشیم سخت هست ولی نشدنی نیست
اعتماد ب خدا و تسلیم بودن در برابر خدا همه کارارو درست میکنه حتی اگه اون اعتماد و تسلیم بودن یک ذره ی خیلی خیلی کوچیک باشه
خیلی دوس دارم ب اون جایگاهیی برسم ک خدارو با تمام سلولهای بدنم درکش کنم اونقدری ک همه چیم خودش باشه
انشاءالله
در پناه حق
به نام او که جان را فطرت آموخت ⭐⭐⭐
سلام بر استاد بزرگوارم ، مریم عزیزم و دوستان گل تر از گلم 🥀🥀🥀
روز سوم از فصل اول سفرم :
از بچگی هممون این کلمه (( توحید )) رو شنیدیم ولی راستش من نه هیچ وقت عمیقا بهش فکر کرده بودم و نه میخواستم که فکر کنم . واقعا نمیدونستم توحید چیه ؟؟!!!!
از همون کودکی میدیدم و میشنیدم که :
فلان دکتر و میریم حالا توکل به خدا ولی …
فلان شراکت و شروع میکنیم حالا توکل به خدا ولی….
فلان سفر رو میریم حالا توکل به خدا ولی….
فلان تعمیرکارو میگیم بیاد سر ماشین حالا توکل به خدا ولی….
یادم میاد این کلمه مهم (( ولی )) همیییشه شروع هر کار و حرکتی که نگرانی داشت یا ریسک داشت یا حتی خیلی عادی بود ، درش بود و البته هنوزم هست و از خدا چه پنهون منم داشتم و هنوزم دارم اما الهی شکر دارم تمرین میکنم ، تکاملم رو طی میکنم تا بهتر شم و رشد کنم و برای اعتماد بیشتر به ربم در جای جای زندگیم کوچیک کوچیک شروع کردم و دارم پیش میرم و صد البته نتایج بزرگ و کوچکشم دیدم .😊💪
چطوری ؟؟؟
توجه به الگوهای عالی مثل زندگی ابراهیم حنیف و آتش و ذبح سر فرزند نازنینش
مادر موسی و رها کردن فرزندش
موسی و تعقیب فرعونیان و فرار قومش
یوسف و چاه و رسیدن به اوج عزت و شوکتش
محمد و پیروزیهاش که به گوش جهانیان رسید
ولی هنوز ذهن نجواگرم من و توو خیلی جاها نگه میداره ، میترسونه ، از کاه برام کوه میسازه و من ی جاهایی استپ میکنم .
اما خدا گواهه که دارم تلاش میکنم که به قول استاد یادم بیاد که من فقط باید به یک قدرت در جهان تکیه کنم ، باور کنم و ایمان واقعی داشته باشم . بدانم و مطمئن باشم که من از اویم و او از من …. چه بینهایتی است در من ………………
ولی الان چراغ راهم روشنه.
رو . الان قلبم بازه به روی هدایت های خدای تواناترینم. همش از خدا میخوام که من و کمک کنه تا بتونم بیشتر درکش کنم و حس کنم کنارمه ، با منه ، در وجودمه تا بیشتر شجاعت و قوت بگیرم برای حرکت و نترسم برای عاقبت کار .
اگه ابراهیم این بزرگ مرد کل تاریخ بشری تونست.
خوب منم میتونم به شرطی که ذره ذره تکاملم روطی کنم . نا امید نشم . قدم بردارم ، شک نکنم ، به وسوسه ها و نجواهای شیطان تن ندم و توکل واقعی کنم به الله و انجام بدم اونچه که باید انجام بشه.
خدایا خودت دستمو بگیر و منو هدایت کن به درست ترین مسیر ممکن و
شجاعتی بهم عطا کن که رهرو راه ابراهیم خلیل الله باشم
و بدانم و بفهمم که تنها و تنها و تنها قدرت مطلق و توانای کل تویی نه بندگان تو ،
درک کنم که اومدم خودم و تجربه کنم ، از موهبتهای عظیمی که در وجودم نهادی نهایت استفاده رو بکنم و نترسممممم از بعدش.
و پیش برم مثل یک سربازی که تنها سلاحش تویی و بس
و چه پیروزه و سربلند این سرباز 🙏🙏
《《《 من شیرین احتشامی ؛ ✋
اینجا و در این روز قسم میخورم به خدای مهربان قدرتمند و هدایتگرم که کار مهمی که سه ساااله عقبش انداختم فقطططط به خاطر ترسها و بی ایمانی ام شروع کنم و قدم بردارم و نترسم از نتیجه اش ، نتیجه هرچه بادااا بااااد…با امید به اینکه خداوند حمایتگر ~ هدایتگر ~ و حفاظتگر منه ، و انشالله بیام و خبرای خوبش و اینجا ثبت کنم . امید به الله….》》》
برای خودم و برای تک تک شما خانواده عزیزم در این راه الهی گامهایی ابراهیم گونه ، قلبی ابراهیم گونه و اتصالی ابراهیم گونه طلب میکنم .
((((( آمین )))))
بماند به یادگار
شیرین ♥️
شیرین جون .ممنون از کامنت قشنگت
شک ندارم ک خیلی زود خبر موفقیتت رو ثبت میکنی اینجا
چون تو راه درست رو انتخاب کردی و مطمعنم قدم اول رو برداری بقیش بهت الهاممیشه و اونجوری ک فکرش رو نمیکنی همه چی اوکی میشه واست
منم دیروز ی قدم کوچیک برداشتم و رفتم تو دل ترسم ک خداروشکر نتیجه خوب بود
خوشحالم از قدمی ک برداشتم
خدا خودش تو این مسیر کمکمون میکنه
وقتی انقد علاقه و شور و اشتیاقمون رو میبینه
فائزه عزیزم سلام 🙌
دوست خوبم ، چقدر خوشحال شدم از کامنتی که برام گذاشته بودید ، دقیقا قبلش داشتم به کار جدیدم و ابعادش فکر میکردم و این که چقدر شجاعتر شدم و بعد گفتم برم تو سایت که دلم ی ذره شده .آخه چند روزه تو سایت نیومدم ولی فایلها رو میشنوم خداروشکر . اومدم دیدم کامنت زیباتو ، نازنینم دوبار کامنتت رو خوندم و قلبم شاد شد ، انگار خداوند از زبان و کلام تو باهام حرف زد . خواهرم چه خوش نوشتی که توام با ایمان قدمی برداشتی برای هدفت و چه خوشتر که جواب قدمت هم مثبت بوده برات . الهی شکر 🙏👏👏
آره فائزه جانم ، آره …
خدا همیشه پاسخگوی ماست و این چقدر دل منو گرم میکنه . عزیزم برات خوشحالم و بسیار سپاسگزارم برای کامنت قشنگی که برام گذاشتی ، خدارو شکر که کامنتم و دوست داشتی و برام آرزوهای خوب کردی و انرژی دادی خوشگلم 😙😙🌹
امیدوارم توام بیای اینجا و از پیروزیهات بگی و ما خوشحال شیم و تحسینت کنیم که صد البته همین الانشم قابل تحسینی فائزه جانم .👍
برات یک دنیااااا آرامش در پرتو الطاف الهی و ایمانی پایدار و قلبی گرم به وجود همیشگی خداوند آرزو میکنم.
دوستدار شما
شیرین ♥️
بانام خدای زیباییها که هر چه داریم از اوست
با شنیدن این فایل به خودم گفتم یعنی من هم یکروز میشه یکی از بندگان پروردگارم باشم که تسلیم و سرسپردگی را در نهایت خودش داشته باشم و در وجود حقیقت خداوندی غرق بشم ، چقدر باشکوه میشه آن زمان
تسلیم خالقی که برای ما همه چیز را به بهترین شکل و زیباترین آفریده است و خواست او پیشرفت ما ، خواست او آرامش ما ، خواست او رسیدن ما به هر آنچه که دوست داریم و تمنا میکنیم هست
پس باید تلاش کرد ، باید الگو انتخاب کرد ، باید مسیر صحیحی را از نا صحیح تشخیص داد ، باید پا در راه نهیم
مثل همیشه کمکمون میکنه ، مثل همیشه دستمون را میگیره ، چرا که قادر و تواناست و ارباب ماست و باید هوای ما رو داشته باشه و ما هم وظیفمون بندگی خداست
ازش میخوام کمکمون کنه حال که به این راه هدایت شدیم ، پایمان نلغزه ، ایمانمان قویتر بشه
و چه زیباست لحظه وصال وقتی سرسپرده باشی ، وقتی نفست جز حق هیچ نگوید
توکل میکنم به خودش و به خودش
من میخوام خودم را بسازم در جهت او ، پس پروردگارم کمکم کن هدایتم کن هدایتم کن
درود بر استاد عزیز و خانواده بزرگ و دوست داشتنی و خفن عباسمنش، امیدوارم حال همگی فوق العاده و بینظیر باشه
چقدر استاد زیبا از یکتاپرستی و ایمان وتسلیم بودن حضرت ابراهیم سخن گفتند و چقدر آدم لدت میبره وقتی که خودش رو در آغوش خدا رها میکنه و میبینه که کارهاش به چه راحتی وزیبایی پیش میره.
من چند روزی بود که تصمیم داشتم کاری رو شروع کنم ولی مردد بودم و ترس داشتم، که دیشب با حرف زدن یکی از عزیزانم و گوش کردن این فایل مطمین شدم که باید انجام بشه و خدا همیشه در کنارمه و قدم های بعدیو بهم نشون میده.
بعد از این یادم افتاد که قبلا هم هرکاری که میخواستم شروع کنم و هیچ ایده ای براش نداشتم، ولی فقط شروعش کردم خدای عزیزم بقیه مراحل رو انجام داده و کار پیش رفته.
من اینو میخوام به عنوان یه قانون دربیارم برای خودم که خدا همیشه کار اولیارو راه میندازه.
بازی که برای اولین بار یاد گرفتیم و انجام دادیم و به طرز شگفت انگیزی برنده شدیم
هرکار جدیدی که برای اولین بار شروع کردیم و مثلا مشتری میخواستیم از زمین وآسمان برامون فرستاد
و فکر میکنم دلیلش این باشه که اول به خدا اعتماد میکنیم و این پیام خداست که تو استارت بزن بقیه اش با من و این انگیزه میشه که ادامه مسیر رو پیش بریم.
خیلی ممنونم از لطف خدا به خاطر هدایت به این فایل و استاد عزیز که اینقدر زیبا و ساده قوانین رو توضیح میدن
بنام خالق زیبایی ها
عباسمنشی های عزیزدلم سلام
رد پای روز سوم
این فایل رو خیلی قبل تر گوش دادم اما نتونستم براش کامنت بذارم
امروز مجدد گوش دادم و کفتم حتی الان که نمیدونی چی بنویسی برو و رد پا بذار و ب تعهدت عمل کن خدا هم کمکت میکنه
پس با توکل به خداوندم شروع میکنم
دختر زیبای من چند روز دیگه به دنیا میاد و وقتی فکر میکنم در موردش و در مورد قربانی کردنش واقعا در مخیلم هم نمیگنجه
با اینکه تا حالا ندیدمش و در آغوش نگرفتم ولی از الان حاضرم هر کاری بکنم که اون سلامت و شاد باشه همیشه
اما مهمترین نکته ای که از خوندن کامنت دوستام ب اون پی بردم قربانی کردن نفسم هست قربانی کردن بی ایمانیم و قربانی کردن ترسم
با اینکه ایمان دارم و ب وضوح بار ها دیدم هر جا ب خدا توکل کردم خیلی قشنگ و با لذت فراوان خودش واسم همه چی رو میچینه تا من لذت ببرم اما هنوز خیلی جای کار دارم
هنوز ب آدم های اطرافم قدرت میدم
هنوز از اونا میترسم و هنوز نمیتونم ورودی هامو کنترل کنم
میخام امروز همزمان با رد پای روز سومم برای خودم برنامه بذارم که کنترل کنم ذهنمو و فقط ورودی مثبت جذب کنم تا به امید الله زندگیم تغییر کنه
از امروز و همین جا جلوی شما دوستای گلم متعهد میشم که فقط ورودی مثبت جذب کنم و ی کش دور دستم انداختم که هر بار فکر بدی اومد تو ذهنم که داشت حالم رو خراب میکرد اون رو محکم بکشم و روی نبضم رها کنم تا از اون فکر بد بیرون بیام
و با خودکار یک ضربدر رو دستم زدم و همش پر رنگش میکنم تا هر بار نگاهم بهش افتاد یاد جذب مثبت ها و تحسین زیبایی ها بیفتم و هر بار بیکار شدم و افکار بد و منفی خواست ب ذهنم هجوم بیاره سریع میرم در مورد خاسته هام مینویسم و هدایتی یک سوره از قرآن میخونم و توجهم رو از روی نا زیبایی ها بر میدارم
امروز جمعه مورخ۱۴۰۰/۱۲/۱۳است من از امروز متعهد میشم به انجام این چند تا تمرین و همینجا قول میدم جمعه ی بعدی به امید الله بیام و از پایبند موندنم به تعهدم و نتایج عالیش میگم براتون
این رد پا مصادف شد با قسمت ۷۱و ب دنیا اومدن اون جوجه های ناز و طی شدن تکامل ۲۱روزشون
با خودم گفتم یعنی منه اشرف مخلوقات انقد کم تر و بی اراده تر از این تخم مرغم که واسه۲۱روز نتونم خودمو کنترل کنم و ورودی خوب جذب کنم؟؟؟
از امروز به لطف الله شروع میکنم تا تغییرات رخ بده
من ایمان دارم که فرمان روای من هدایتم میکنه
به امید موفقیت هممون و پایدار موندنمون تو این مسیر بهشتی
بدرود