ستاره‌های طلایی - صفحه 17

به نام الله یکتا و هدایتگر و توانا

وسپاس از استاد عزیزم و مریم خانم گرامی، بابت وجود پر مهرشون و وجود این سایت بی‌نظیر و بسیار ارزشمند

وسلام و درود ب شما دوست عزیز، امیدوارم که همیشه عالی باشین،،،

بزارین یه چن تا جمله ک از یه واقیت زیبا هست رو براتون در ابتدای کار اینجا بگم که راحتر متوجه بشین ک در هر لحظه و در کسری از ثانیه چه اتفاقاتی با توووجه ب فرکانس های ما داره رقم میخوره و باز خوردشو می‌بینیم

اصن چطور شد من از اینجا و کامنت شما سر درآوردم، من سه چهار روزه تکو تنهام، خانم بچه ها رفتن مشهد بخاطر همین عزاداریها، هر چند من این مسایل رو رد میکنم حالا نمیخام وارد حاشیه بشم و از اصل موضوع پرت بشم ولی چون من باور کردم و دارم ک خدا وقتی میخاد باهات بصورت کاملا خصوصی صحبتی بکنه دوربرتو خلوت میکنه تا کاملا اون رشته اتصالتو قوی‌تر و محکمتر بکنه ک همین امشب و همین الان ک دارم مینویسم برام رخ داد، از اونجایی ک دارم بشدت روی خودم کار میکنم ب لطف الله مهربان تو این سه چهار روز تنهایم هیچ بنی بشری نه زنگی زده بهم نه در خونه رو زده ک آقا مهدی تو زنده ای یا مرده یا حداقل یه وعده ناهار یا شامی بیا خونه ما و چون قوانینو تا اندازه ای میدونم ک اگر ارامشنو میخای مهدی آقا از هیچ کس یا بنده ای نباید انتظار داشت و منم این اصلو داشتم رعایت میکردم ک گشنگی حسابی بهم داشت غالب میشد و چون خسته بودم و این چن روز سر کار میرفتم حسش نبود پاشم یه چیزی درست کنم و بخورم ک ب قول استاد شیطان قسم خورده هیچ وقت بیکار نمیشینه و از هر روزنه ای وارد میشه ک اومد تو ذهنم ک میگه آره همین باجناقات چقدر خدمتشون کردی یه زنگ نزدن بیا تنهایی خونه ما، حالا اونا بکنار خواهر خانمت ک اونقد ادای احترام و دوست داشتن میکنن برات چی، اونا ک میتونستن ی تعارف خشک و خالی بکنن و کلی از این نجوا های بیهوده و مزخرف ک داشت حالم و احساسمو بد می‌کرد و چون یه دانشجوی کشف قوانین هستم سریع فهمیدم ک دارم از مسیر خارج میشم حول و حوش یه 20 دقیقه زمان برد اون حالت ک سریع از خداوند یکتا هدایت خواستم در کسری از ثانیه الهامم بهم گف برو سایت استاد نشانه امروزتو بزن و منم بدون معطلی اومدم و زدم شاید باورتون نشه شایدم بشه ک قسمت هدایت من برام اومد بالا و من اول فایلشو دیدم و گوش دادم یه کوچولو تحت تاثیر قرار گرفتم ک چه داستان‌هایی دارن بچه ها و بعدش رفتم قسمت کامنتا و شروع کردم ب خوندنشون ب کامنت سوم ک رسیدم چن تا جمله اساسی و مهم رو خوندم ک اشکام جاری شد و موهام سیخ شد ب تنم ک نوشته شده بود،

خدایا کمکم کن ک خودمو و خودتو بهتر بشناسم

خدایا هر خیری ک از تو ب من برسد من فقیرم

خدایا ایمانم و توکلم رو قوی‌تر کن و من را ب راه راست هدایت کن و کمکم کن تا بهتر بشناسم و بپذیرم هدایتت رو

اینارو ک خوندم منقلب شدم ناخودآگاه اشکام سرازیر شد و گوشی از دستم افتاد و چقد از لحاظ روحی ب آرامش رسیدم و چقد محتاج این جملات بودم مث یه کویر تشنه بودم برای باران رحمت، و چقد خدارو شکر کردم ک یه بار دیگه خودشو بهم نشون داد و مسیر درستو ک من ک هستم غمت نباشه و یاد اون شعر معروف ملا صدرا افتادم ک در وصف خدا سروده ک میگه خدا برای تو هر چیزی میشه ک میخای و نداریش، برای مادران بی فرزند فرزند میشه و برای بچه های یتیم، پدر میشه و مادر برات همه چی میشه، و منم اینقد حال دلم عالی شد ک بعد متوجه شدم که اصن گشنم نیس ک بماند تازه چقد سبک و پر انرژی هستم و شدم و خدارو شکر کردم ک یه بار دیگه خودشو ب طور واقعی ب من نشون داد یه نیم ساعتی شایدم بیشتر طول کشید این جریانات،تا اینکه گوشی رو برداشتم دوباره ک برم ادامشو بخونم و هر چه خوندم لذتم بیشتر شد و در آخر رای دادم ک ستارهای این بنده خدا رو طلایی کنم و فک کنم یه کامنت دیگه بود ک اونم خوندم دوباره انگار کسی بهم گف برو رای بده این بنده خدا رو، نگو ک من رای رو داده بودم و اومدم بالا دوبار زدم روی ستاره ها ک نمیدونستم چه اتفاقی میخاد بیفته ک هدایت شدم ب قسمت ستاره ها و قوانین امتیاز و ستاره هارو خوندم برای اولین بار و در ادامه هدایت شدم ب کامنت شمای بزرگوار ک ملتمسانه درخواست کمک داشتین و منم از خدا خواستم ک هر آنچه اینجا میخام بنویسم رو ب من بگو تا یه گره ای از کار این بنده خدا باز بشه

ببخشید طولانی شد مقدمه ولی لازم بود خودش داستانی بود و شد

ببین دوست من با توجه ب اسم زیبایی ک دارین ک ب معنی خوشنود، پسندیده، مورد رضایت، یعنی کسی که خدا ازش راضیه

نکته اول

من فک میکنم یعنی مطمئنم ک باورتون نقص داره و باید تجدید نظر بشه در موردش، خود منم نقص دارم و خداروشکر دارم بهترشون میکنم و کلا همه آدما اینجورین و پرفکت نیستن، اون باوری ک حس خوب بهت نمیده و آرامش‌ و لبخند رو بهت هدیه نده اون باور مخربه و باید عوض بشه، این ی نکته اساسی هس در مورد باورها

نکته دوم

نقطه مقابل ترس و استرس، نداشتن ایمان و یا ایمان ضعیفه، سوءتفاهم نشه، چون این واقعیته ب قول قرآن ک میگه مومن واقعی کسانی هستند که لاخوف علیهم و لا هم یحزنون، بدین معنی که اونها نه ترسی از آینده دارن و نه غمی از گذشته، چون غم از گذشته میاد اگه چن اتفاق تلخ گذشته رو مرور کنی و بیاد بیاری خاناخا غمگین میشی و اگه کنترل ذهن نداشته باشی سرانجامش نامعلومه ک بارها شده ک طرف رفته یه جنگی راه انداخته یا خودکشی کرده و ترسم از آینده میاد ک نامعلومه و شیطان میاد باور کمبود رو هی یادآور میشه حالا هر کمبودی چه مالی چ عاطفی چ هر چی ک اینم مث اون قبلی مخربه و خطرناک

چرا شما استرس میگیرین جایی ک معبودی چون الله یکتا رو داریم ک منبع خیر و فزونی و نوره، خب معلومه استرس ک بالا میاد ترس ب همراه داره ترس زیاد بدترت میکنه تا جایی ک حالت تهوع میاره، وااای باز نیاد وقتی ک کسی بگه حالت بده دیگه بدتر از بدتر و چون تجربش کردین باورش کردین و چون باورش کردین بیشتر و بدتر تجربش کردین و ترسم غالبتر شده بر شما و چون ترسیدین و شیطان چیره شده بر شما توان جسمی شمارو ب حداقل رسونده و بیشتر باورش کردین و بیشتر و بیشتر و بدتر از همه چون باورش کردین نمیتونین کانون توجه رو عوض کنین چون کار خیلی سخت شده و میشه واقعا و من میفهمم ک چی میگین و کاملا درکتون میکنم، چون از یاد خدا غافل شدیم و افتادیم تو حاشیه جاده و اونم تو خاکی، و از یاد بردیم ک إذا ب ذکر الله تطمئن القلوب، ک همانا یاد خدا آرامش دهنده قلب‌هاس، چرا نگفته آرامش دهنده ذهنهاس، خدا ب شیطان گفت تو راهی بر بندگان من نخواهی یافت چون قلبشون مال من و جایگاه منه و ذهن جایگاه شیطانه ک همیشه از پشت سرمون یا از تاریکی می‌ترسیم چون شیطان تو ذهن ماست و مارو میخاد تسخیر کنه یه مطلب دیگم بگم اینجا بد نیس انشالله ک کمک کنه بهتون من اینو تو کتاب گفتگو با خدا خوندم اثر نیل دونالد والش، جلد اول، بقیش نع، توصیه می‌کنیم دان کنین و بخونین اونجا میگه اسلحه شیطان پنج چیزه ک با اونا بر انسان میتونه مسلط بشه، اول و مهمترینش ترسه دوم نگرانی و باور کمبود ک نیس دیگه تموم شد سوم نفرت، چهارم وحشت و آخریش اگه اشتباه نکنم انتقامه

در مقابل خدا منبع آرامش و خیر و خوبی و نور و هر چیز مثبته یه انرژی لایتناهی و مافوق هر چی ک اسمشو میشه گذاش قدرت، خدا بالاترینه، ک هم اوله هم آخر

پس در ابتدا از خدا کمک بگیرید برای هدایت و آرامش تون ک یدالله فوق ایدیهمه

نکنه بعدی، شما عزت نفس پایینی دارین، من معذرت میخوام ک رک میحرفم ک باید روش کار کنین ک بیاد بالا چون ترس از قضات دیگران یا همون مردم رو دارین

و آخرین نکته اینکه شما هدف بخصوصی یا والایی ک شمارو ب وجد بیاره ندارین احتمالا حالا چ کوتاه مدت، چه بلند مدت، ک باید اقدام کنین در این مورد و تمام مواردی ک خدمتتون عارض شدم

اینا نکاتی بود ک خدا ب من الهام کرد ک براتون نوشتم دوس دارم اینارو جدی بگیرین چون واقعا از لحاظ فرکانسی و روحی تو سطح بالایی بودم ک هدایت شدم اینجا و نوشتم و نوشتم و نوشتم

انشالله ک تونسته باشم کمکی کرده باشم بابت این موضوع..

جسارتی در کار نبود خدای ناکرده فقط هدایتی بود

براتون از الله مهربان آرامش قلبی و بهترینا و هدایترو آرزو میکنم

در پناه الله یکتا شیرینو شاد باشین