ستاره‌های طلایی - صفحه 21

بنام خدای مهربان تاریخ 14 /5/ 1403

سلام استاد عزیزم و سلام به همه دوستان خوبم من هم امشب داشتم کامنت های بچه ها رو می خوندم موقع خواب یه لحظه چشمانم به خواب رفت دوباره چشمم رو باز کردم دیدم این صفحه روی گوشیم اومده ببین خدایم منو یه لحظه به خواب برد که این صفحه رو بیاره من ببینم من همیشه نمی دونم چی توی وجودم هست دوست داشتم از یه فردی بسیار توانا هدیه بگیرم این حس برمیگرده به خیلی وقت پیش توی وجودم هست همیشه تصور می‌کردم یه هدیه از یه فردی بسیار ثروتمند مثل بانک داری ها چیزی دیگه ای به ذهنم نمی‌رسید که چه آدمهای هستین که ثروتمندن این خواسته توی وجودم هست تا الان نمیدونم این از کجا ذهنم به وجود اومده الکی نه که همینجوری من هدیه بده نه من یه کاری برزگی انجام داده باشم برزگ جالبه اون کار برزگ رو هم دقیق نمیدونستم چی هست فقط اون فرد که داشت به من هدیه می داد خیلی ازم راضی بودش من هم سر بلند وبا افتخار جلوی دوستان وآشنایان این هدیه رو دریافت کردم وخوشحال هستم وپیشرفت کردم

حالا به این سایت مدتی 2سالی میشه هدایت شدم من غافل از رحمت خدایم بودم که اگه او بده نیازی به هیچ کسی نیست که به من هدیه بده من حالا همین لحظه یعنی همین لحظه گفت کی بهتر ازمنه که بتونه هدیه‌ای بده که منو در تمام جنبه های زندگیم خوشحال کنه نه کسی نیست فقط خداست که میتونه به من هدیه ای بده که خوشحالم کنه خدا جون اینجا نوشتم تا به تو بگم من نیازمندم به تو یارب صدای منو بشنو منو هدایت کن در مسیر درست مسیری کسانیکه به آنها نعمت دادی داشتم فکر می‌کردم که چقدر نعمت‌ها خداوند فراوانه چقدر میوه‌ های رسیده خوش طراوتی وغذاهای لذیذی وخوش طراوتی هست من لایق این جور چیزها هستم من باید از اینجورمیوه ها وغذاهای خوش مزه وبا طراوت میل کنم چون اینها برای من از قبل هست و ساخته شده فقط من هستم جلوه این نعمت ها رو گرفتم فقط از همین نوع کمش گفتم حال بماند که چه قدرها فراوانیهای دیگه ای هست من لایقشم چون این ها متعلق به منه خدایم به من هدیه داده این ها هست این نعمت ها هست به قول استاد شریفی اون ارتعاشه هست تو نمی خواد کاری بکنی این ارتعاش به وجود بیاد اون خودش هست اینجا که رسیدم نا خود آگاه صدای استاد شریفی تو گوشم پیچید که گفت اون ارتعاشه هست ونوشتم البته که خود استاد اینو بارها وبارها به یه مفهوم دیگه گفته من لایق دریافت تمام نعمت های خداوند هستم هر چند که جلوشو گرفتم خودم ولی اینو بارها وبارها میگم تا ملکه ذهنم بشه من لایق تمام میوه‌ های خوش طراوات وخوش مزه خداوند هستم من لایق هستم بهترین غذاهای دنیا رو میل کنم از خدایم سپاس گذارم که به این قسمت از صفحه هدایتم کرد ممنونم خدا جونم هر چند که من با تو فاصله می افتم با ذهنم ولی باوردارم تو به من نزدیکی تو خودت رو به من نزدیک کن به یادم بیاور همه چیز تو هستی خدایا من هیچم من چیزی به جز پوچی چیزی دیگه ای نیستم یارب من به تو نیازمندم محتاجم به هر خیری که ازتو به من برسید فقیرم منو یاری کن تا بر تمام آنچه منو از تو دور کرده قلبه کنم وتوی وجودم پیدا ت کنم وجهاد اکبر راه بندازم وپاکش کنم بازم تو باید باشی من هیچم من فقط در حدی گفتن دارم کاری میکنم هنوز هیچ اقدامی نکردم هیچ حرکتی نکردم چیزی به ذهنم نرسید که چطور از کدوم راه حرکتی بزنم تا این فاصله رو کم کمتر کنم به تو نزدیک بشم تو خودت از وجودم آگا هی خدایا کمکم کن بتونم روی خودم کار کنم بشکنم این سیمانهای ذهنم خدایا فقط بتو نزدیک بشم تو را درک کنم جهانت رو درک کنم این قانون بدون نقص تو را درک کنم این زندگی رو در تمام جنبه ها درک کنم داشته باشمش سلامتییییییی ثروت ونعمت هایتتتتتت رو داشته باشم همین زندگی که تو به من دادی منو آزاد ورها خلق کردی در تمام جنبه داشته باشم می دونم متنم طولانی شد بعد از چندین خط دیگه خودم نبودم دستم داشت می نوشت من یه نظاره گر هستم هوا روشن شد برم تمرین ستاره قطبی رو بنویسم احرام رنج لذت رو انجام بدم من حتی روی همین دو تمرین هم با انگیزه کار نمیکنم من دفترها پر کردم دیگه جا برای دفترهام ندارم با نوشتن ستاره قطبی با احرام ها کجای ذهنم اشتباه برنامه ریزی شده اونو باید پاکش کنم دیگه خسته شدم از این ذهنی که هنوز نمیدونه چی رو میخواد کجای کاره کجا باید بررررره از کدوم کار از چه راهی خدایا باز اینجا رسید از خودت میخوام به من کمک کنی درست حسابی بفهمم بدونم کجای کارم کجای زندگی هستم من نمیدونم تو میدونی من نمی توانم ولی تو می توانی به من بگو من کجای زندگی ام هستم خدایا در این طلاتم روزگار ذهنم خودم رو بتو می سپارم

در پناه حق رستگار باشید