ارزش ابزار - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

1123 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سهراب روان پاک نودژ گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    سلام خدمت تمامی اعضای سایت..من قبلاً ذهن فقیری داشتم وهمیشه دنبال جنس ارزان قیمت بودم البته مقداری هم به کیفیت توجه میکردم ولی بیشتر دنبال مواردارزان می‌گشتم هرچنددرمجموع هزینه ام بیشترازخرید جنس گران قیمت بیشترمیشد بعنوان مثال توی چندماه گذشته چندین بار شارژرگوشی باکیفیت پایین خریدم مثلاً داشتم شارژر ارزان میخرم وهرکدام یکی دوماه بیشترجواب نمیدادومجبوربودم دوباره شارژربخرم ولی این دفعه البته بعدازکارکردن روی باورهام وبالارفتن اعتمادبه نفسم واحساس لیاقت پیداکردن یک شارژر خیلی باکیفیت باقیمت بیشتری نسبت به شارژرهای قبلی خریدم که فروشنده بهم گفت که حداقل چهارپنج سال برات کارمیکنه خیلی ازاین خریدم راضی هستم وبعدازاین هم تصمیم گرفتم که هروقت خواستم وسیله ای بخرم فقط به کیفیت آن توجه کنم نه به ارزان بودنش… شادوموفق وثروتمندباشیدوسعادتمنددردنیاوآخرت..فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    سلام با بی نهایت عشق

    18. هجدهمین رد پای من از روز شمار تحول زندگیم از این جعبه شگفتی و معجزه خدا

    معجزه نوشتم چون امروز برام معجزه شد

    معجزه ای که با یه اتفاق بد اول صبح شروع شد و شب به یه اتفاق ناب تو زندگیم تبدیل شد

    جریان نقاشیامو اگه بخواین از اول هدایتم بخونید هر روزشو نوشتم دوست داشتین بخونیدش تا جریان امروز بهتر براتون وضوحش مشخص باشه ،چون امرور معجزه شد معجزه

    تو روزای قبل از دیدن فایل روز شمار تحول زندگی من از 7 مهر تا تقریبا دوماه و نیم ، که با فایلای رایگان استاد سعی و تلاشمو برای عمل کردن به باورام انجام میدادم تغییرات اساسی تو خیلی چیزا دیدم که اونارو نوشتم براتون

    ولی به نظرم از اولین روز روز شمارم که با تعهد بیشترم به خودم و عمل به آگاهی هاش زندگیم به دو قسمت متفاوت تر تقسیم شد

    یعنی سرعتش چند برابر شد

    حالا معجزه امروز من

    بارها حرف استادو که از قرآن میگفت به خودم تکرار میکردم

    من امروز صبح با کلی حس خوب و عالی بیدار شدم ،دیروز که روز پر از فعالیتی بود برام و بعد تحویل تابلوهای نقاشیم کلی پیاده رفتم و …و بدنم صبح کوفته شده بود ولی یه حس خوبی داشتم و تکرار میکردم من خالق زندگیمم و خدا قدرتمنده ، 8 بیدار شدم و گفتم یکم دیگه بخوابم بعد با اسنپ میرم نمایشگاه الهیه که شروعش 11 بود

    من صبحانه خوردم و هی تکرار میکردم خدا امروزمو ببینم چطوری معجزه میکنیا ،بفروش میرسن تابلوهام با قیمت 274 میلیون و 100 میلیون که گفتی

    دوتا تابلوهامو گفتی بهم کن فیکون میشه آیه 82 سوره یس

    بعد تو آیه ات سوره طور آیه 48 گفتی به حکم خدا صبر کن که تو منظور نظر مایی

    بعد ادامه اش گفتی سوره نجم آیه 25 و 26

    به امر‌خدا میشه ،البته این درک من از آیه بود که نوشتم

    بعد من داشتم حاضر میشدم که دیدم پیام اومد

    همین که خوندم گفتم چطور ممکنه نه نمیشه

    یه اتفاق بد

    سعی کردم خودمو کنترل کنم دیگه حاضر شده بودم برم نمایشگاه که تابلوهامو رو سه پایه ببینم و کلی بازدید کننده که میان و میبینن نقاشیامو

    پیام این بود خلاصه مینویسم :

    سلام خانم مزرعه لی

    تابلوی شما پاره شده

    یه تابلوی جایگزین بیارین

    و لطفا اومدین با ارامش حرف بزنیم که پیش مهمونامون بد نشه

    اون لحظه نمیدونم چی شد اولش فقط گریه کردم و بعد هم چون ناراحت شدم دلیلشو فکر میکردم به خاطر شرکی بوده که دیروز از ذهنم گذشته

    بعد گفتم خدا ؟؟ نکنه من دیروز تابلومو که گفتن بذار جلوی گالری هیچی نمیشه نذاشتم، یه لحظه گفتم میدزدنش، ولی البته بعدش تو دلم مرور کردم که خدا ،میدونم تو قدرتمندی مراقب تابلومی و بعد گفتم خودم تحویل بدم بعد برم سر کلاس طراحی طلا و بعد سپردم به یه خانم که تحویل گالری بده چون دیرم شده بود رفتم

    بعد همینجور که صبح گریه میکردم و اتفاقات دیروزو تکرار میکردم به خودم ،بعد گفتم نه بلافاصله زود یادآوری کردم که خدا قدرتمنده و نذاشتم ذهنم ادامه بده

    بعد گفتم نه خدا انقدرام ناخوب نیست بخواد به خاطر این چیزا مثلا تابلوم پاره بشه

    بعد رسیدم نمایشگاه ،آبجیم و خواهر زاده ام هم قرار بود بیان نگاه کنن نقاشیارو بعد برن ،همراهم بودن

    من رفتم نمایشگاه همه بودن پر از تابلوهای بزرگ و کوچیک و البته آدمایی که اومده بودن برای بازدید ،

    دیدم نقاشیی که خدا صفر تا صد طرحشو بهم الهام کرده بود و کمکم کرده بود بکشم و رنگش کنم و حتی شعرم براش بهم الهام کرده بود که

    هردم از این باغ بری میرسی نغز تر از نغز تری میرسد

    که من اسم تابلومو تازه تر از تازه گذاشته بودم

    اندازه کف دست حدود 20 سانت پاره شده از قسمت پر ققنوس من اینو دیدم نتونستم خودمو کنترل کنم و نشستم زمین بین اون همه آدم فقط گریه کردم تو قسمت آشپزخونه کوچیک که تو سالن بود برای پذیرایی

    تقریبا چند نفری دیدن گریه میکنم

    صاحب نمایشگاه قبلش بهم گفته بود ممنون میشم اینجا سرو صدا نکنید و مشکلی پیش نیاد بین مهمونامون

    من اون لحظه که پارگی تابلومو دیدم و زدم زیر گریه گفتم من زحمتشو کشیدم چقدر شب و روز از صبح تا شب رنگش کردم

    بعد که داشتم گریه میکردم یاد حرف استاد افتادم که تو یکی از فایلاشون درمورد فوت پسر کوچیکشون گفته بودن و یاد آیه هایی که خدا به پیامبر گفته بود تو سنگ نزدی من سنگ‌زدم و از فایلای استاد اینارو شنیده بودم و الان وقت عمل کردن به شنیده هام بود و ایمانمو نشون دادن به خدا و بلافاصله گفتم نه طیبه تو زحمتشو نکشیدی هر چی داری صفر تا صد کارت نقاشی خداست خدا طرحشو بهت الهام کرد صاحبش خداست خودشم میتونه نقاشیو خراب کنه یا بگیره ازت

    بعد گفتم خدایا ببخش ممنون که یادم آوردی که همه چیزم از آن توست گفتم تابلوی خودت بود صفر تا صدش دادم به خودت

    یاد دو سه روز پیش بود یا یه روز پیش تو فایلای قبل نوشتم تو روز شمار همه شونو ،افتادم که قرآنی که باز کردم افتادم که آیه 24 سوره قصص برام اومد و حضرت موسی دعا کرده بود که بارالها به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم

    منم همین دعا رو از خدا کردم گفتم تو خیر این کارو میدونی من کیم اصلا تو قدرت داری خودتم آرومم کن من آرامشمو حفظ میکنم و ایمانمو بهت نشون میدم تو این لحظه

    بعد که رفتیم تو قسمت بالکن ساختمون که گفت حرف بزنیم بهم گفت گریه نکنید سعی میکنیم جبران کنیم گفتم ترمیمش میکنین گفت بله گفتم مثل اولش میشه ؟ هیچی نگفت

    بعد یهو عموم زنگ زد که گفت میاد نمایشگاه و پایین ساختمونه با گریه رفتم جریانو به عموم گفتم ولی تو این بین که گریه میکردم هی تو دلم با خدا حرف میزدم میگفتم خدا من هیچی نمیدونم چیکار کنم تو از طریق نشونه هات بهم بگو چیکار کنم

    عموم گفت من زیاد سردرنمیارم در این باره چون داداشتون از جایی که کار میکنه میشناسن به داداشت زنگ بزن بیاد اینجا باهاشون حرف بزنه

    من زنگ زدم داداشم گفت اینجوری بگو اگه قبول نکردن من میام بعد که باز داشتم با خدا حرف میزدم و میگفتم تو بگو چیکار کنم یه لحظه دیدم انگار دارم به جای خدا میگم که مثلا داداشم بیاد حرف بزنه باهاشون که تابلومو ترمیم کنن یا خسارت بدن

    بعد گفتم نه طیبه هیچ کس قدرت نداره ،هیچ کس نمیتونه کاری برای من بکنه ،خداست که قدرت داره و وقتی خدا بامنه چه نیازی به حضور داداشم یا یه فرد دیگه دارم

    به خدا میسپرم مثل این سه ماه ،اینبارم میسپرم بهش خودش بلده چطوری چگونگی هارو درست کنه و بهم بگه چی حرف بزنم حرفارم خودش به زبونم جاری میکنه

    بعد رفتم یکم نشستم بیرون گریه کردم فقط دلیل گریه ام برای این بود که نکنه شرک داشتم تابلوم اینجوری شده بعد خواهرم گفت نه طیبه حتما خیریتی توشه خدا به گفته خودت که حرفای استاد عباسمنشو میگفتی بهم میخواد یه خیری برات جور کنه

    گفتم آره ،عموم هم اومد گفت طیبه پاشو گریه نکن اتفاقیه که افتاده الان تو برو کنار تابلوهات وایسا و هرکس اومد تابلوتو معرفی کن درموردش مثل بقیه یاد بگیر و حرف بزن

    بعد گفتم خدا دیگه دادمش به تو هرچی خیر از طرف تو به من برسه محتاجم و رفتم دیدم دوتا از کارایی که از خونه بردم یدونه اضافه تر از پولی که داده بودمو گذاشتن و تا شب سعی کردم حالمو خوب نگه دارم و با خدا حرف میزدم درسته به فروش نرفت ولی یه معجزه بود که خیلی برام با ارزش بود

    درسته به قول استاد انسانیم به هر حال ممکنه ناراحت بشیم ولی بعد نیم ساعت گریه رفتم و هر وقت یاد تابلوم میفتادم تکرار میکردم که هر خیری از تو به من برسه خدا محتاجم

    بعد تو اون بین به خواهرم گفتن ،به خودمم گفتن که نگران نباشید جبران میکنیم و تابلوتونو تو نمایشگاه مسقط و ترکیه شرکت میدیم

    بعد شب که ساعت 8 نمایشگاه تموم شد قبلش چند بار گفتم که حرف بزنیم مهمونا میومدن فرصت نمیشد بعد که همه تقریبا تابلوهاشونو بردن من رفتم صحبت کردم گفتم خدا قدرت دست تو هست

    و شروع کردم

    عموم قبل رفتن گفت که با داداشت حرف زدیم تو که خودت صحبت کردی بگو که یا خسارت بدین نصف پول کارمو

    یا اینکه تابلومو ترمیم کنید و دوتا کارمو تو نمایشگاه مسقط و ترکیه که قراره یکی آخر دی ماه برگزار بشه

    و یکی سال بعد اردیبهشت ماه تو ترکیه ببرید با هزینه خودتون

    بعد من گفتم و قبول کردن و برگه دادم تا بنویسن و امضا کنن بعد که امضا کردن خداحافظی کردیم و رفتیم بیرون تا اسنپ بیاد و برگردیم

    جلو ساختمون زدم زیر گریه

    یادم اومد من تو نوشته هام از خدا خواسته بودم که نقاشیای منو تو نمایشگاهای خارجی ببره ، حتی من میخواستم بعد این نمایشگاه تو نمایشگاه مسقط و ترکیه شرکت کنم ولی پولشو نداشتم و هزینه شرکت تو نمایشگاه برای یه اثر 15 میلیون بود و چون پول نداشتم و پول همین نمایشگاهم با داشته هام دادم تا نقاشیم تو نمایشگاه باشه و دیده بشه و به فروش برسه

    گفتم خدا قدرتتو بهم امروز چند برابر نشون دادی که با یه اتفاق بد

    پاره شدن تابلوم

    راهی باز کردی تا هم تابلومو ترمیم کنن و هم رایگان دوتا تابلوم قراره تو نمایشگاه خارج از کشور مسقط و ترکیه به نمایش گذاشته بشه برای فروش

    و تا اسنپ بیاد من فقط شکرش میکردم البته از صبح و بعد تموم شدن گریه ام با خدا حرف میزدم و میگفتم خیره همه چی

    بعد به آبجیم گفتم ببین

    کار خدارو تابلومو نمیدونم چی شد پاره شد

    جوری اتفاق و چید که من شرکت کنم تو نمایشگاه خارجی

    یه لحظه گفتم حتما خدا میخواد تابلوش که صفر تا صدش کار خودشه خارج از ایران به فروش برسه

    من الان فهمیدم حرف استاد رو که اتفاق به ظاهر بد خیره برای شما

    بشه خیره نشه بازم خیره

    و من تا برسم خونه فقط و فقط مرور اتفاقات این سه ماهمو داشتم و میگفتم خدا چقدر لذت بخشه که به تو سپردن و رها بودن

    من دیشب باز از خدا سوال کردم و فایلای استادو که جدیدا هر وقت میخوام گوش بدم اول از خدا میپرسم میگم خدا تو بگو امروز چی برای من نیاز هست و بالاپایین میرفتم تو گالری موسیقیم و دستم رو هرکدوم بود همونو باز میکردم گوش میدادم

    بعد دیشب فایل گفتگو با استاد قسمت 37 اومد

    که یه خانم به اسم رزا که تو انگلیس بودن و طی جریاناتی به خدا سپرده بودن خودشونو خدا همه کاراشونو یکی یکی انجام داده بود و زندگیش تغییر کرده بود گوش دادم ولی نمیدونستم منظور خدا از این فایل چی بود

    تو فایل خانم رزا میگفت که تو اون اتفاق به ظاهر بدهایی که پشت سرهم برام افتاد گفتم من هیچی نمیدونم ،من بلد نیستم، من ضعیفم درمقابل تو خدا و تو میدونی تو برای من بخواه

    من امروز بعد اون اتفاق این فایل و دوبار گوش دادم تو نمایشگاه و بعد برگشتنی خونه این فایلو که گوش دادم به خودم گفتم ببین طیبه خدا دیروز اینو برات پلی کرد تا بهت بگه امروز اتفاق به ظاهر بدت برات معجزه داره میشه عین رزا خانم و خیلی های دیگه که به خدا اعتماد کردن و گفتن خدا تو صاحب اختیارمی تو میدونی تو برام بخواه

    و من بارها امروز گفتم و این معجزه برای من اینو یاد داد که از این به بعد بیشتر بسپرم به خدا

    یاد گرفتم اگه رها باشم خدا انقدر قشنگ میچینه برام که از جایی که فکرشم نمیکردم به خواسته ام برسم

    مثل امروز که خواسته من هم شرکت تو نمایشگاه تهران بود هم دوست داشتم نمایشگاه خارجی ثبتنام کنم که خدا جوری برام چید که معجزه شو نشون داد

    یاد حرف استاد که میفتم میگه از مسیر لذت ببرید و مسیر تکاملتون رو برای همه چی طی کنید

    توحیدی بودن هم یک شبه ایجاد نمیشه

    و حضرت ابراهیم هم یک شبه توحیدی عمل نکرد مسیرش تکاملی بود

    من امروز با این اتفاق به ظاهر بد سعی کردم خودمو کنترل کنم و به خدا بسپارم

    بعد خدا شگفت زده ام کرد

    حتی مدیر نمایشگاه بهم گفت اصلا نمیدونم چجوری پاره شد بین اون همه آدم چرا باید کار شما پاره میشد

    من بهش گفتم کار خداست حتما دلیل داشته خیریتی توش بوده

    بعد یه آقای عکاسی هم عکس میگرفت اونم دیده بود شنید که تابلوم پاره شده بعد اومد تابلومو دید گفت تابلوتون خیلی بیشتر میارزه و یه مدل عکاسی از تابلو بهم یاد داد

    گفتم خدا میدونم که دستی از دستای تو هست که اومده بهم یاد بده در مورد عکس از کارام و ازش تشکر کردم

    و من تو راه باز توقعم از خدا زیادتر شد یاد بقیه حرفاش از قرآن در مورد عشق که ازش سوال کرده بودم افتادم و اونجا هم بهم تکرار کرده بود کن فیکون آیه 82 سوره یس رو و وقتی یادم افتاد گفتم خدا این شد عشق هم میشه ، این حرفت شد اونم میشه

    گفتم خدا تو الان راهو برای نمایشگاه خارجی باز کردی الان حتما به فروشش میرسونی با قیمت 274 میلیون و یه طرح جدید دوباره بهم الهام کن که تا آخر ماه بکشم و بره نمایشگاه

    توقعم زیاد شده از خدا نه فقط برای ثروت ، برای سلامتی ،عشق و آرامش و همه چیز

    چون امروز خدا واضح گفت که طیبه شروع کن ازم بیشتر بخواه من بهت میدم باوراتم با معجزاتم تقویت میکنم

    تو فقط به قوانین عمل کن و سعی کن توحیدی عمل کن

    تو همه چی داری همین الان داری بینهایتش رو

    و امروز برای من پر از خیر و برکت بود و شگفتی

    خدایا بی نهایت شکرت

    راستی امروز اولین باری بود که من تو عمرم تو نمایشگاه نقاشی شرکت کردم سه تا کارمو خدا خیلی بهش توجه داشت از طریق دستایی که از طریق بازدید کننده ها ارسال کرده بود تا از کارم تعریف کنن و بهم انرژی بدن که در اصل خدا از کار خودش تعریف کرد و قدرتشو نشونم داد که توجه و احترام و اهمیت و ارزشمندی و هر چی بخوای من بهت میدم

    تاکید و تکرار میکنم :::

    توحیدی عمل کردن رو سعی کن و قدرت رو فقط در من بدون

    بقیه حله

    و بووووووووووووووومممم

    خدایا باز هم بینهایت شکرت

    ممنونم از خدا که حرفاشو از زبون استاد بهم میگه و به گوشام سلامتی داده تا هر روز بشنوم این آگاهی هارو و سعی کنم عمل کنم بهشون

    ممنونم از دوستانی که تا اینجا خوندن و برای همه بینهایت ثروت،عشق ،شادی ،سلامتی ،آرامش و بهترین هارو از خدا میخوام

    دوستتون دارم باعشق طیبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    خدا پادشاه قلبمه گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    سلام.خداوند رو سپاسگزارم که امروز هم اومدم و یه فایل باارزش دیگه ای از استاد دیدم و نظرات باارزش دوستان رو خوندم…

    من خودم همیشه بهترینها رو برای خودم انتخاب میکنم در هر چیزی(لباس،خوراک،گوشی و …)ولی همیشه بهترینها رو نمیخرم و فقط بعضی مواقع بابتشون پول میدم و میخرمشون…الان میفهمم که این به خاطر باورهای خیلی محدود مادرمه که همیشه از بچگی وقتی دستم میرفت رو چیزی که واقعا دوس داشتم و معمولا هم بهترینها بود میگفت حالا لزومی نداره،حالا چن جا دیگه باید بپرسی،حالا باید پس انداز کنی،حالا این به کارت نمیاد،حالا انقد اصراف نکن،ادم که نباید همه پولاشو خرج کنه،فلان محصول خیلی گرونه ارزون تر هم پیدا میشه و….😑😕😐

    این شده که من همیشه اول به قیمت محصول نگاه میکنم و اگه گرون باشه نمیخرم….ولی خدا روشکر که حالا که قانون رو فهمیدم و میدونم که جهان به فرکانسهای من پاسخ میده باید باور فراوانی و احساس لیاقت رو در خودم ایجاد کنم تا نعمات بیشتری وارد زندگیم بشه و از زندگی لذت بیشتری ببرم و اعتمادم به خدا بیشتر بشه.

    برادر من تا الان 5 تا گوشی عوض کرده،اون هم به خاطر اینکه از اول همش به قیمتش نگاه میکرده و جالب اینکه همیشه هم از خریدش راضی نبوده چون امکانات و کیفیتی که مد نظرش بوده نداشتن،در صورتی که اگر از اول پول بیشتری میداد هم گوشیه مورد علاقشو میداشت هم انقدر ضرر نمیداد تازه اعصابشم راحت تر بود.

    موفق و ثروتمند باشید🤗🌻🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    کرامت ضیایی گفته:
    مدت عضویت: 2669 روز

    سلام ب استاد عزیزم

    ممنونم بخاطر این فایل و این آگاهی های عالی

    یه برداشت ک من از این فایل داشتم این هست ک وقتی ثروتمند باشیم همه چیز خیلی ارزونتر پامون در میات و در واقع هزینه هامون خیلی کمتر میشه و ارامش بیشتری داریم

    در واقع ثروتمند بودن یکی از میلیونها محاسنش اینه که وقتی وسایل عالی بخریم دردسر کمتری بخاطر کیفیت بالاشون داریم و ارامش بیشتری داریم ولذت بیشتری هم ازش می‌بریم

    در کل زندگی بهتر ی داریم

    شاد باسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مهناز پیرهادی گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    سفرنامه روز هجدهم

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته و همه دوستان عزیز

    استاد چقد این ارزش ابزار که تو این فایل ازش صحبت کردین تو همه قسمتهای زندگیمونم قابل تعمیمه و فقط به مسائل مالی و خرید مربوط نمیشه اینکه ما برای زندگیمون چه بهایی میدیم و دنبال چه نتیجه ای هستیم از روابط گرفته تا آرامش و ثروت و هر چقد بهای بیشتری بپردازیم مطمئنا نتیجه بهتر و کیفیت بهتری دریافت میکنیم و چقد الگوهایی که از بقیه بهمون منتقل شده میتونه آسیب زننده باشه مثلا مادر من موقع خرید همیشه اول به قیمتش نگاه میکنه و بعد میره سراغ کیفیتش و همیشه وقتی منو به خاطر اینکه دنبال جنس گرون و با کیفیتم سرزنش میکنه و میگه مگه پدرت شاهه که تو انقد دنبال جنس گرونی باید به جیبت نگاه کنی ولی من همیشه جنس گرونو با کیفیتو ترجیح میدم چون اولا نمیخوام با خرید جنس ارزون و بی کیفیت پولمو دور بریزم هم اینکه خودمو لایق بهترینها میدونم البته نباید ما پدرو مادرمون سرزنش کنیم به خاطر این باوراشون چون به قول خانوم لوییز هی خودشون هم قربانی قربانیها هستن این الگو و زنجیره فکری نامناسب باید یه جایی قطع شه و بهتره اول به نتیجه هر کاری و کیفیتی که یه ابزار بهمون میده فکر کنیم بعدش بریم بهاشو بپردازیم و این تصمیم گیری برای پرداخت بها از دو باور احساس فراوانی و احساس لیاقت نشات میگیره اینکه خودتو لایق یه زندگی خوب و ابزار مناسب بدونی و فراوانی رو باور کنی اونوقته که هدایت میشی به ابزارهای با کیفیت بالاتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    خدا یاور من است گفته:
    مدت عضویت: 2284 روز

    راستش اولش که میخواستم کامنت روز هجدهمم رو ثبت کنم میخواستم راجع به موضوع دیگه ای صحبت کنم ولی بعدش که کامنت ها رو نگاه کردم یاد خودم افتادم که شهریور ماه سال 97 خیلی شجاعانه و برای اولین بار توی زندگیم رفتم طلاهامو فروختم و اومدم با بخشی از پولم دوره عزت نفس رو خریدم.

    تا اون موقع منتظر بودم خدا از آسمون واسم پول بریزه عزت نفسو بخرم ولی هر چی منتظر شدم نریخت. بنابراین چون درآمدی هم نداشتم طلاهامو فروختم و باهاش کیف دنیا رو کردم و البته با بخشییش هم دوره عزت نفس رو تهیه کردم.

    یادمه که خونواده ام اون موقع خیلی سرزنشم میکردن ولی من برای هیچ کدوم از کارهایی که میکردم هیچ توضیحی نمیدادم حتی بحث هم نمی کردم. با اون پول کلی دوره ثبت نام کردم که یکی از دوره ها هم مسیر زندگیم رو عوض کرده هم در جدیدی رو به روم باز کرده. چقدر خوش گذزوندم با اون پول و چقدر تجربه های جدید کردم و این کار چقدر حس لیاقت من رو بالا برد.

    از عزت نفس میگم که جوری من رو عوض کرد که ذره ای به سال 97 خودم شباهت ندارم.نه اخلاقا نه ظاهرا نه روحا نه از هیچ جنبه دیگری توی زندگیم.

    همینجوری که داشتم کامنت ها رو میخوندم به این فکر میکردم که چه کار خوبی کردم. چه کار خوبی کردم و جلوی نجوای ذهنم رو گرفتم و برای خودم ارزش قائل شدم و کاری رو که قبلا جسارت انجامش رو نداشتم، انجام دادم.

    به این فکر می کنم اگه من اون دوره رو تهیه نمی کردم الان زندگیم چه شکلی بود؟ تجربه ها و مسافرتی که رفتم، روابطی که دارم، آرامش روحی که الان تجربه می کنم، آدم هایی که باهاشون سر و کار دارم و اون رشدی که کردم رو هم الان داشتم یا نه؟

    و جوابم صددرصد نه هست. نیازی به حدس زدن نیست زندگیم قطعا کیفیتش خیلی پایین تر از سه سال قبل بود در صورتی که الان دارم به این فکر می کنم دیگه چطوری میتونم زندگیم رو بهتر کنم. به رقم های بالا فکر می کنم در صورتی که اون روزا یه ریال درآمد نداشتم. به اهداف بزرگتر فکر می کنم به مهاجرت فکر می کنم و دارم براش آماده میشم در صورتی که اون روزها به چشم یک مورد غیرقابل اجرا و صرفا در حد تخیل نگاه می کردم. الان هر روز مثل نرم افزارهای کامپیوتری آپدیت میشم و بهترین روش رو اتخاذ می کنم اما اون روزا چسبیده بودم به یه روش احمقانه با چاشنی یاس و داشتم متلاشی می شدم.

    دارم به این فکر می کنم که چه کار خوبی کردم او موقع اون همه پول رو که واسه خودم که درآمدم صفر بود خرج کردم.

    دارم خدا رو شکر می کنم که کمکم کرد تا بهاشو با جسارت بپردازم و الان از برکاتش بهره مند بشم.

    خدایا شکرت.

    ازت ممنونم استاد.

    راستی یادم رفت بگم. اون موقع من گوشواره و گردنبندامو فروختم و الان با پولی که در میارم هم گوشواره هم گردنبند رو با پول خودم بدون اینکه کسی کمکم کنه خریدم و استفاده می کنم. اینه که استاد میگن شما چند برابر بیشتر از اون چیزی که برای محصول ها پرداخت کردین دریافت می کنین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    نورا خالقی گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    با سلام به استاد خوبم

    این فایل رو من قبلا گوش داده بودم ولی گو ش نکردم ب حرفتون

    و امروز ک این اشتباه رو تکرار کردم متوجه شدم ک چقدر این کارم اشتباهه

    من چند روز پیش یه چرخ خیاطی مدل تقریبا کامپیوتری خریدم و از قبل یه پولی داشتم ک بتونم یه نو هم بخرم اما گفتم خب چرا نو برم یه دست دو در حد بخرم ک برام کار کنه چند تومن پایین تر از نو

    اینکارو کردم و از وقتی ک این چرخو خریدم هر روز یه داستان داره و من کلی خرج کردم براش امروز هم خراب شده زنگ زدم تعمیر کار و چقدر ذهنم رو درگیر کرده این چند روز اخیر ک هم متوجه شدم چقدر باورای بدی دارم نسبت ب فراوانی البته حرفای منفی پدرمم هم تاثیر گذار بود روی ذهنم ک چقدر الان پشیمون شدم از خریدش واقعا گرون خریدمش البته اینم هست ک بیشتر ازین خریدشو من ازش پول میسازم ولیی اماا چرا باید این چند روز انقدر ذهنم درگیر شه آخه

    واقعا این درگیری ذهنم به جایی رسید ک اشکم در امد خداییش

    اما در عوض یاد گرفتم قشنگگگ رفت تو وجودم دیگه هرگز هیچوقت یادم نمیرع که جنس دست دوم نخرم ب این فرض که درحده و اوکیه و برام کار میکنه این اشتباه رو هرگز تکرار نخاهم کرد

    و اینکه خداروشکر از شما یاد گرفتم ک دیگه هرگز قسط و قرض نگیرم اونم تکرار کردم و روزی هزار بار احساس پشیمونیت میکردم این دو تا هرگز قرض و قسط هرگز خرید جنس بدرد نخور ودست دورم رو دیگه انجام نمیدم

    استادم واقعا شما خیلی عالی هستین عاشقم عاشق تفکرات بی تهاییت فوق العادتون ک اگه عمل کنیم ما باعث رشد و پیشرفت ما میشه تو زندگی عاشقتونم اها چند روزی ام هست نشونه دوره دوازده قدم رو میبینم بزودی جز بچه های دوازده قدمی میشم

    از خداوند و از شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 631 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    من به این فایل هدایت شدم و جواب سوالمو کاملتر گرفتم.

    دو روز بود سرماخوردگی و بی حالی داشتم از خداوند کمک خواستم بعد بعداز ظهر همکارم گفتم میرم خونه استراحت و علت را جویا شد و علت را گفتم گفت جدی چرا به من نگفتی من خانم داروگیاهی هست و یه بسته داروی سرماخوردگی نو داشت و رفت برام دمش کرد، من خواب افتادم و موقع بیداری به من داد دوبار خوردم و پر انرژی شدم و بسته رو ازش گرفتم و فرداش سرکار گفتم قیمت چنده و تعارف کرد و گفت نمیدونم اصرار کردم و گفت باید بپرسم و در حدود فلان تومن هست بعد چندبار به خودم گفتم فلان تومن به نشانه قیمت بالا بعد به خودم گفتم ارزش داشت خوب شدم و الان این فایل رو دیدم

    یه همکارم بنده خدا یه ماشین پراید داره انقدر خرج تعمیر این ماشین میکنه که اندازه ارزش نو خود ماشین خرجش کرده و دیگه این واسم مثال ارتباط شد و بنظرم باید ارزش ها رو بسنجیم

    من قبلا چندین تجربه خیلی خرید گروهی داشتم و اصرار به خرید ارزون داشتن و واسه اجناس ارزون از یه سمت شهر مجبور بودم برم سمت دیگه، این تفکر واقعا اشتباهه و همین رفت و امد، زمان، هزینه واقعا بیشتر از قیمت محصول با کیفیت میشه و از همون محصولات به قول استاد، چیز درست حسابی در نمیاد.

    مثال زیاد دارم، پدرم خیلی دنبال جنس ارزون بود یه زمانی اخرشم اینقدر پول سر این موضوع داد و اذیت شد که جنس های باکیفیت میگیره این تغییر رو من دیدم

    من وقتی جنس با کیفیت میگیرم رضایتم خیلی بالاست، وسایلی الان دارم که واقعا با کیفیت هستن و واقعا هنوز دارن کار میکنن و لذت میبرم تو دستم میگیرمشون اما یه وسایل ارزونی هم دارم که اونجایی که لازم داریش میفهمی اشتباهی بزرگ بوده که خریدمش و خرابه.

    بنظرم این خیلی به احساس لیاقت خودت و باور کمبود وصله. من چندبار توضیحات دوره احساس لیاقت رو خوندم واقعا یه لامپ تو ذهنم روشن کرد که بخرمش

    من روی خودم باید بیشتر کار کنم و باورهام رو بشناسم و باید درستشون کنم که پیشرفت کنم

    خدارو هزاران بار شکر

    مرسی استاد که به من اگاهی میدین که خودمو بهتر بشناسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1475 روز

    سلام و دروود

    روز شمار تحول زندگی من

    روز 18 ام،بار دوم

    مهمترین درسهای من از این فایل:

    وقتی چیزی رو میخوای میخری،به این فکر کن که چه نتیجه ای این ابزار داره،حتی اگر اون جنس رو نخرم،بازم اگر تلاش کنم آگاهانه به این موضوع از این زاویه نگاه کنم که چه نتیجه ای این کالا داره واسم،دارم ذهنم رو ثروتمند میکنم و باور ثروت ساز می سازم.

    باید قبل از خرید هر جنس از خودم بپرسم که:

    چه چیزی رو دریافت میکنم در قبال اینکه الان این مبلغ رو پرداخت میکنم.این سوال رو باید مهترین سوال زندگیم قبل از خرید هر کالایی باشه برام.

    و مواظب باشم به خاطر اینکه جنسی رو ارزون بخرم،بعدا صدها برابرشو نخوام هزینه کنم.

    و در نهایت،جنس هاش آشغال ارزون،گرونترین اجناس روی کره ی زمین هستند.

    و یادم باشه که یه فرد ثروتمند اینجوری فکر میکنه که اون کالا چه ارزشی براش داره.

    پس انرژی بزارم و سعی کنم منم مثل ثروتمندا فکر کنم!

    خرید پژو پارس

    یه ماشین میخواستم بخرم،رفتم یه پژو پارس خریدم که قیمتش خیلی پایین تر از مدل های خودش توی بازار بود.چقدر هم خوشحال بودم که ارزون خریدمش!

    یعنی تقریبا یک دوم قیمت خرید ماشین،هزینش کردم که درست بشه و نشد و چند ماه هم انرژی و وقتم رو گرفت و درگیر تعمیرگاه بودم و موقع خرید هم هیچکی نمیخریدش!

    چقدر پیچ گوشتی،پیرهن،تی شرت،شلوار،عطر و عطکلان و اوووووو هر جای زندگیم دارم نگاه میکنم فقط و فقط جنس ارزون و بی کیفیت خریدم و تهش انگار فقط پولم رو ریختم دور!

    حتی میوه های ارزون میخریدم که در نهایت نه میشد خوردشون و نع میشد نگه داشت و به زووور یه کمیش قابل استفاده بود و بعد از خوردن هم مسموم میشدم و درگیر معده درد و قرص و …

    یعنی تفاوتش با میوه های خوب شاید نهایتا سر جمع 50 هزار تومن میشد،ولی بالای 500 هزار تومن خرج دوا و درمونم میکردم و چقدر درد میکشیدم و در نهایت چقدر خوشحال بودم که زرنگی کردم و میوه ی ارزون گرفتم!!!!

    یه وقتی هم تی شرت کیفیت دار خریدم،شاید تفاوتش با قیمت تی شرت های آشغال بازار، 2 برابر بودااا،ولی باور کنین 2 سال پوشیدمش شبانه روز و ازش کار کشیدم که خودم خسته شده بودم چرا خراب نمیشه!تازه اوایل هم که خریده بودم به خودم میگفتم که چقدر گرون خریدمش!!!

    الان درکم نسبت به خرید کالا متفاوت شد،هزاران البته که باید تکامل رو رعایت کنم و این آگاهی رو یواش یواش توی عمل بیارمش.

    عااشقتونممم استادان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    هانیه سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 184 روز

    سلام

    امیدوارم حالتون خوب باشه

    استاد عزیزم مدت کوتاهیه با شما آشنا شدم اما هرروز با حرفاتون زندگی میکنم و هربار باخودم میگم عه ببین باز حرف استاد شد باز داره برمیگرده به این حرفشون و ازاین قبیل مثالها

    که هربار با هر اتفاقی یاد حرفاتون میوفتم

    واقعیت میخوام همین اتفاقی که دیشب افتاد رو تعریف کنم، دیشب چهارشنبه‌سوری بود و من برخلاف همیشه که میرفتم کوچه و با بقیه آتیش بازی رو نگاه کنیم اینبار حسم بهم گفت نرم، از طرفی خواهرزادم هم بشدت از صداهای ترقه ترسیده بود و کنارش بودم

    یکم گذشت و همین‌طور که خواهرزادم بغلم بود سعی داشتم بهش نشون بدم این صداها انقدرها هم ترسناک نیست و نگران نباشه و بردمش کنار پنجره و همون لحظه همسایمون بااین آتیش تو دستش چرخید و صحنه قشنگی ایجاد کرد ولی ای دل غافل که جرقه های آتیش به درخت کاج رسیدن و یواش یواش شعله هاش زیاد تر شدن

    همینطور که درخت داشت میسوخت درفکر بودم که این سروصداها و بی احتیاطی ها چقدر میتونن خطرناک باشن

    خطرناکتر اینکه کلی سیم برق از توی درخت عبور کرده بود زود به آتش‌نشانی زنگ زدم و رفتم ببینم چه خبره، چند دقیقه بعد آتش‌نشان ها اومدن و آتیش رو مهار کردن

    اما این یک مثال ساده بود که قوانین رو نشون بده

    و من ایمانم قویتر بشه

    اینکه فکر کنیم با اذیت و آلودگی صوتی میتونیم لذت ایجاد کنیم بشدت اشتباه میکنیم

    بنظر من رسم چهارشنبه سوری خیلی متفاوت تراز چیزی هست که الان جشن میگیرن و آسیبهایی که به مردم و درختا و حیوانات میرسن قابل توجه هست.

    حتی دراین زمینه داشتم فکر میکردم که من نمیتونم کسی رو تغییر بدم که طرز فکرش اینجوری بشه ولی میتونم روی خودم کار کنم که بتونم جایگاه مورد نظرمو کسب کنم

    خواستم ازتون دوباره تشکر کنم و یه ردپای دیگ گذاشته باشم

    که بهم یاد دادین از حسهای خوبم تبعیت کنم و سوای هرچیزی به قوانین فکر کنم و در جهت اونها حرکت کنم

    حرفهاتون مث باورهایی شدن که هرروز نشانه ها میان و من میبینم و خداروشاکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: