ارزش ابزار - صفحه 17

1123 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهتاب رسولی پوینده گفته:
    مدت عضویت: 2374 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی .

    من فقط الان دنبال ی راه حلم چطوری از دست فکر کردن درمورد چیز های منفی و گذشته و آدم های که نمیخوام بهشون فک کنم راحت بشم؟؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    ناهید طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 2428 روز

    سلام به استاد گرانقدر وخانم شایسته عزیز وهمه دوستان که از تجربیات خودشون گفتن من در خرید مواد غذایی همیشه بدون توجه به قیمت هرچی لازم دارم باکیفیت عالی میخرم سایر وسایلم رو تا حدامکان باکیفیت میخرم ولی بوده وقتایی که برای تنوع خواستم مثلا چند دست لباس ارزون بخرم ولی همیشه هم پشیمان شدم وباز هم برگشتم به همون قبلی ها. ولی نکته ای که میخواستم بگم اینه که خیلی از ما دنبال جنس عالی هستیم وهزینه هم میکنیم ولی شاید خیلی به علتش وبه قول استاد به اون ریشه هایی که زیر خاکه توجه نکنیم وصرف عادت وعلاقه باشه نکته خیلی اموزنده ی فایل برای من اینه که چقدر خوبه که ما با علم واگاهی وبصیرت یک کاری رو انجام بدیم یا انجام ندیم اینکه ما خرید عالی و با کیفیت داشته باشیم خوبه ولی کامل نیست کامل وحد اعلاش اینه که بدونیم واگاه وروشن بشیم منشاء این عادت ما برمیگرده به حس ارزشمندی ولیاقت وعزت نفس ما واین نشانه یک باور خوب وقدرتمند در درون ماست که خود من تا حالا اینقدر شفاف بهش توجه نکرده بودم وخوشحال شدم که در کنار اون همه باورهای نادرست باور خوب هم دارم واین جای امیدواریه وقطعا همه ما در اعماق ذهنمون باورهای درست هم داریم که زیر تلی از باورهای غلط مدفون شدن وسپاسگزارم از استاد عزیز که در هر فایلی به نوعی ما رو وادار به تفکر وتامل میکنند سلامت باشید استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    بهاره قهرمانی گفته:
    مدت عضویت: 2744 روز

    سلام استاد و دوستان عزیز

    پدر من ذهن ثروتمندی داشت و همیشه دنبال جنس خوب بود و اصلا قیمتا براش مهم نبود

    منم با این باور و ذهنیت بزرگ شدم

    اما متاسفانه شوهرم ذهن فقیری داره و همیشه دنبال جنس ارزون میگرده تا پول کمتری پرداخت کنه و این شده یه جدال همیشگی بین من و اون

    مثلا همین چن ماه پیش لنت ماشین خراب شده بود و صدا میداد

    رفته لنت دست دوم کار کرده انداخته که مثلا قیمتش کمتره و بهتر

    اما این لنت یک ماه بیشتر کار نکرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Malek_success گفته:
    مدت عضویت: 2943 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و همچنین خانم شایسته برای ایده جدیدی که طراحی کردن و همانند دوره آنلاین رایگان میمونه که دست کمی از دوره های انلاین نیست…من در این هجده روز نتونستم همسفر شما دوستان عزیز بشم اما به لطف خدا هر روز در این سفر باشما خواهم بود و کلی درس یاد خواهم گرفت..

    من هم به خاطر داشتن باورهای محدود کننده از این دست اتفاقات کم نداشتم..اخرین مورد مربوط میشه به کار ساختمان که میخواستم یک جوشکار برای ساختن آرک بگیرم…ابتدا به خاطر قیمت پایین سراغ یک جوشکار رفتم اما ندای درونی گفت اینکارو نکن..بعد از اون با جوشکار کاربلد صحبت کردم اما به خاطر تفاوت قیمتی دوباره برگشتم سر همون اولیه و به الهاماتم گوش ندادم..اخرش هم کار بی کیفیتی انجام شد هم با کلی تاخیر و با بحث و جدل کارش رو تموم کرد..بعد از اون تصمیم گرفتم دنبال کالای با کیفیت برم و هر وقت میخوام چیزی بخرم میگم با کیفیت ترین جنس رو به من بدید..بعضی اوقات حرف اطرافیان رو باید نادیده گرفت چون هی سرزنشت میکنن که برای فلان چیز چرا زیاد پول دادی؟ که باعث میشه به همون خونه اولی برگردی…مورد دوم خرید کفش بود که همیشه کفشهای مناسب و با کیفیت میخرم. به همین دلیل در طول سال بیش از دو لنگه کفش استفاده نمیکنم که این نشون میده بهای کالای باکیفیت هزینه نیست و سرمایه گذاریه..

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    فریبرز بایزیدی گفته:
    مدت عضویت: 2473 روز

    با سلام به همه دوستان..واقعا این فایل تلنگر بسار بزرگیه برای کسیکه میخواد درس بگیره و ذهنیت فقیرش رو کنار بزاره.منم داستان کوچکی از ذهنیت فقیر سالهای پیش خودم دارم که باعث شد همان زمان از اون درس بگیرم..خونه مون پلاک نداشت وبرای ادرس دادن مشکل داشتم رفتم شهرداری وبالاخره اتفاقا پلاک عدد ۲۰ رو برای خونه ام گرفتم .برای نصبش بالای درب آهنی ورودی خانه ام نیاز به مته آهنی شماره ۳ داشتم .رفتم ابزار و یراق فروشی گفتند این مته رو داریم چینیه دونه ای هزار تومان .این مته آلمانی رو هم داریم دونه ای ۵ هزار تومان.گفتم چه کاریه..خب سه تا مته چینی میخرم با هم ۳ هزار میشه و با یکیش کارمو راه میندازم و دوتا ش هم نو برام میمونه…سرتونو درد نیارم سه تا مته چینی در حین سوراخکاری با دریل توی پروفیل بالای درب حیاط یکی یکی شکست ونتونسن حتی یه سوراخ ایجاد کنن..مجبور شدم رفتم ۵ هزار دادم ومته آلمانی رو خریدم و بساده گی دو سوراخ روی درب ایجاد و بالخره پلاک رو نصب کردم ودر این وسط هم زمان از دست دادم و هم اعصابم خورد شد و هم کلی زحمت فیزیکیم زیاد شد و۳ هزار تومان هم ضرر کردم..ولی درس بزرگی برام شد که بعد از اون پول بیشتر رو با رضایت بدم وجنس باکیفیت بگیرم..اما نکته مهمش رو در این فایل درک کردم که باید این باور رو هم جزو قانون جذب و در ارسال فرکانسهای مثبتم قرار بدهم…با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    یوزارسیف گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    سلام به استاد عزیز و خانواده دوست داشتنی ام

    وقتی این فایل استاد رو برا اولین بار گوش دادم به خودم بالیدم و خودم رو تحسین می کردم چرا که ین باور احساس لیاقت در خرید کالاو هر جیزی که بابتش باید پول پرداخت می کردم از کودکی در من از طریق مرحوم پدرم شکل گرفته بود .پدرم یک روحانی مذهبی روشنفکری بود که مدام به ما توصیه می کرد هرموقع می خواهید چیزی بخرید همیشه سعی کنید بهترین هارا تهییه کنید و می گفت خدا که این کالای عالی رو برای شما رسونده پولش هم می رسونه. این طرز تفکر در ما رسوخ کرد و جز عادت دیرینه خانوادگی ما مخصوصن من شده و امروز به راحتی با این باور زندگی می کنم و جالب این است که همیشه بهترین ها رو جذب می کنم حتی در خرید یک کیلو گوجه.و هر وقت به قصد خرید به بازار می روم کسانی که مرا می شناسند با توجه به عادت (باور ) من ، بهترین اجناسشان را در اختیار من قرار می دهند. و هرگاه من سراغ کالایی از آنها می گیرم اگر کالای باکیفیتی نداشته باشند در جوابم می گویند : آغا یوسف نداریم . نکته جالب خریدم این است اکثر اوقات ، وقتی جنسی را انتخاب کردم کارت می کشم و پولش را پرداخت می کنم بعد در جریان قیمتش قرار می گیرم . خودم .الهی و عالی باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    بهروز گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    یکراست برم سر تجربه ام از خرید جنس ارزان.دو سال پیش تصمیم گرفتم پراید مدل ۸۷ خودم را با یک خودرو بهتر و ایمن تر جایگزین کنم.با توجه به ذهن محدودم انتخاب اشتباهی داشتم و هر زمان این تجربه یادم میاد،از خنده …..

    پراید را فروختم و یک سمند مدل ۸۴ که موتورش نیاز به تعمیر داشت را خریدم با این ذهنیت که پول کمتری میدم و با هزینه ای که برای موتور سمند میکنم خیالم راحت هست که چندین سال خودرو بدون هزینه و روبراه سوار میشم.وقتی بعدا حساب و کتاب کردم متوجه شدم که با هزینه ای که کردم میتونستم خودرویی با مدل بالاتر و کم هزینه تر بخرم?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    فروغ گفته:
    مدت عضویت: 2549 روز

    سلام و صدتا سلام به استاد مهربان و دوست داشتنی مون آقای عباسمنش و اعضای خانواده مون.

    استاد این فایل هم مثل بقیه فایل ها ذهن ما رو به پویش و جستجو برای شناسایی افکار ناکارآمد وامیدارد و کلی حس خوب رو منتقل میکنه.

    در خانواده ما باورهای مالی غلط زیاده و البته باورهای مثبت خوبی هم والدینم به من آموزش دادن یکیش همین خرید ابزار با کیفیت هست. پدر خدابیامرزم همیشه توصیه میکرد که جنس دست دوم نخرید چون اگر خوب صاحبش اونو نمیفروخت… و دیگه اینکه در حد توانش تلاش میکرد هرچیزی رو بهترینش رو بخره و به اصطلاح طبع بلندی داشت و ما بچه ها هم همین رویه رو داشتیم. و خود من هم تا حد توان کفش لباس و هرچیزی رو که میخریدم معمولا از بهترین نوع موجود در بازار بود. وحتی گاهی بخاطر این مورد سرزنش هم میشدم. تا اینکه با فوت پدر و پیامدهای ان سطح مالی ما افت کرد بخصوص از سال ۸۴… که همزمان شد با رفتن من به دانشگاه… ولی هرطور بود باز هم سعی میکردم شیک و با کیفیت لباس بپوشم ولی بچه های دانشگاه تا متوجه میشدت فلان قیمت رو واسه کفشم پرداختم شروع به تمسخر می کردن که تو چقدر خنگی که میری و همچین پولایی خرج میکنی بیا من با پول کفش تو پنج جفت کفش میخرم و مدل به مدل می پوشم….از اونجایی که اعتماد به نفس بالایی نداشتم و خجالتی هم بودم روم نمیشد بگم که شما اشتباه میکنین خلاصه با افت وضعیت مالیم باور من هم کم کم تغییر کرد و به اجناس ارزان گرایش پیدا کردم.یه روز که ماشین لباسشویی قدیمی مون که آمریکایی اصل بود و پدرم خریده بود رو بخاطر اینکه میگفتن مصرف برقش زیاده رو دادیم به نمکی و گفتیم میریم ماشین جدید میخریم.اما تا اومدیم بخریم قیمت ها به شدت بالا رفت و ما باز بخاطر ذهنیت فقیرمون رفتیم ماشین لباسشویی خریدیم که ارزان باشه و به وسع مالی مون بخوره در حالیکه همان زمان میشد با مبلغی پول بیشتر ماشین بهتری بخریم و الان هروقت از این ماشین استفاده میکنم حس بدی میشم ویاد اشتباهم میفتم. البته این اشتباه در موارد دیگه هم تکرار شد… تا اینکه اوایل تابستان با سایت استاد آشنا شدم و به فکر کشف باورهای منفی مالی خودم افتادم که یکیش همین جنس ارزان خریدنه

    که باخودم گفتم آره زهرا

    یکی از موانع ذهنی تو اینه این چند سال اخیر فکر می کردی اونایی که جنس ارزون میخرن باهوش ترن و اقتصادی تر فکر میکنن

    اما تو با این خریدها به جهان این پیام رو میدی که من لیاقت جنس خوب و با کیفیت ندارم…

    من میترسم واسه جنس خوب هزینه کنم

    میترسم با خرید جنس با کیفیت فقیر بشم

    میترسم که دیگران مسخره ام کنند

    و اینم بگم بچه ها یکی دیگه از اشتباهات من تو چندسال اخیر این بود که برخلاف میلم میرفتم تو مغازه های ارزون فروشی و خودمو قانع می کردم باید صرفه جویی کنم یا اینکه درست نیست ملت در کمبود و نداری هستن اونوقت من فلان قیمت بابت یه جفت کفش یا لباس بدم.

    خدا رو شکر الان حتی اگر قصد خرید هم ندارم حاضر نیستم مغازه های بنجل فروشی رو دید بزنم و به خودم میگم یادت باشه به هرچی توجه کنی همونو جذب میکنی…پس به اجناس گرانقیمت و باکیفیت توجه کن اینجوری جهان کاری میکنه که تهیه اش کنی.

    در ضمن به خودم یادآوری میکنم که باورهای درستم رو تقویت کنم و اجازه ندم حرف و نظر دیگران تخریبش کنه یا زیر سوال ببره…

    و من فکر میکنم وقتی خداوند از استقامت و پایداری در راه ایمان صحبت میکنه، یکی از مصادیقش میتوان همین پایداری روی باورهای درست رو مثال زد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    محمد آصف باقری گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    سلام خدمت اعضای گروره و استاد عزیز

    این تغیر باورها در من یک دید کلی از جهانی هستی ایجاد کرده، و با ذکر چندین مثال از زندگی شخصی ام آن را عنوان می کنم. من از آن وقتی که حتی به دنیا نیامده بودم یتیم و صغیر بودم. درست 6 یا 7 ماهه بودم که پدرم از این جهان رخت بربست، متاسفانه پدرم هم یتیم بوده، و بعدش این که چطور مهاجرت کردم و … بماند. یک نکته ای که خانواده پدرم چه ایده ها و باورهایی داشته که من هم یتم به دنیا بیام این سوالی است که بعد از مطالعه اندکی از قانون جذب بهش نرسیدم اون هم بماند … دو نکته دیگری را که عرض می کنم این که وقت در دوران کودکی من نزد مادر بزرگم بزرگ شدم با خاطر باورهای فقر ایشون من هم چنان باورهایی در من شکل گرفت که حتی افرادی بودند که به من کمک می کردند مثلا لباس … من اصلا خجالت می کشیدم که یک لباس نو بپوشم. خوب این که من مسخره میشدم در چه حدی بماند …

    ولی یک رمز پیروزی من این بود که من سرسخترین بودم و خیلی پشتکار شدید در هر کاری داشتم و خیلی زود یاد می گرفتم. من تازه اون وقت هایی که وارد دانشگاه شدم خواستم که کمی باور های خودم را تغیر بدم، چرا؟ به خاطری که محیط پیرامون تغیر کرد. یعنی این که افراد و عوامل بیرونی هم به شدت روی آدم تاثیر می گذارند اگر انسان آگاهانه درک نکند که خود خالق شرایط خود است. حتی دیگران باورش را هم نمی کرند که من تحصیلاتم را به پایان برسانم و این هر روزه و هر روز باورهای من را تقویت می کرد، البته من هیچی اون وقت از باور و … سر در نمی آوردم. در همان سختی های که داشتم تمام سعی ام را می کردم که یا یک جنس را نخرم یا بهترین آن را بخرم. من یک دوربین سامسنگ خردیم ان موقع ها حتی بچه پول دار هاش هم به خاطر قیمتش نمی خریدند و راست او خیلی امکانات داشت رکورد داشت، کیفیتش خیلی عالی بود. و با اون همه که من ازش کار کشیدم حدود 8 سال دوام آورد که بعدا دادمش به یه بنده خدایی.

    دوباره برگردم به دوران کودکیم، بنده خدا مادربزرگم که خدا بیامرزتش. به خاطر امرار معاش و اینا می رفت خونه مردم کار می کرد، ظرف شویی و لباسشویی از این قبیل کارها و من هم بعضا مجبور بودم در خورد سالی که خیلی سنم کم بود حدود 8 تا 9 ساله کار کنم. بنده خدا دارای حافظه قوی نبود و هرکی ازش می پرسید که محمد آصف چند سالشه می گفت که 11 سالست بنده خدا این رو به هرکی می گفت و تا 6 سال یا 7 سال این رو تکرار کرد با این باور من توی همون 11 سالگی موندم بعدها تا سن 25 سالگی حتی ریش هم در نمی آوردم یعنی اینو می خوام بگم که هر باوری را که آدم به خودش تلقین کنه میشه. من بعد از 18 سال به یکی از دوستان دوران کودکی ام در تماس شدم که اون میدونین چی گفت؟ گفت که تواصلا تغیر ظاهری نکردی.

    حالا بر می گردم به وضع حالا بعد از این که تصمیم گرفتم که مهاجرت کنم و بیام آلمان. دارای یه کیس پناهندگی ای بود که البته یک کمی بیشتر سیاسی جلوه داده بودم ولی در او کیس تصورات فاجعه آمیز بیشتر بود. باز ببین که باور چه می کنه. اصلا افسردگی گرفتم که بعدا بیشتر دکتر ها اصلا معالجه نتونستن بعضی از بیماری های مزمن رو. انقدر پیش خدا زجه زدم و گریه کردم که من چم شده راه رو بهم نشون بده که بعدا ها با کانال های متفاوت موفقیت آشنا شدم و بعدا شفای کوانتمی رو یاد گفتم که یه خورده که حالم بهتر شد با استاد آشنا شدم.

    ببخشید که داستان طولانی شد و از موضوع دور شدم ولی این یک چیزی بود که من از احساسم نوشتم الان قادر به این شدم که آگاهانه احساسم را خوب کنم و این پیشرفت را مدیون لطف خداوندام و پست های استاد اصلا یک حال و هوای دیگه ایی بهم میده

    خیلی عالی خیلی عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    لیلا ترابیان گفته:
    مدت عضویت: 2389 روز

    سلام خدمت همه ی دوستان و استاد عزیز گرامی خیلی سپاسگزارم بابت فایلا و آموزش های عالی شما من ی سوال دارم ممنون میشم دوستان راهنمایی کنن

    من الان نیاز به یک کالایی دارم که قیمتش بالاست و در حال حاضر توان پرداخت اونو ندارم و زمانم ندارم که صبر کنم تا پولش جور شه الان باید تهیه اش کنم چیکار کنم آیا باید برم جنس ارزون بخرم که اصلا دوست ندارم چون از وقتی خودمو شناختم همیشه بهترین و گرونترین اجناس و کالاها رو خریدم یا اینکه فعلا ارزونش رو بخرم تا کارم راه بیفته در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: