ما بی انتها هستیم - صفحه 29

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمود شربتیان گفته:
    مدت عضویت: 3082 روز

    سلام خدمت دوستان پر انرژی و خاص

    خیلی خوشحالم که با استاد عباس منش و شما گرامیان آشنا شدم

    منم یه چند روزی هست که دارم فایل های رایگان رو گوش میدم و هر روز این کار رو تکرار میکنم تا ملکه ی ذهنم بشه

    امیدوارم با توکل بر خدای مهربان هر روز به ثروت و خوشبختی نزدیک تر بشم با باورهای مثبتم

    همه چی عالی میشه وقتی فقط به خدا توکل کنی و ایمان داشته باشی

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    توکل بر خدا گفته:
    مدت عضویت: 3690 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش و گروه عزیزتان. من هر وقت وارد سایتتون میشم. به معنای واقعی کلمه به زندگی امید وار میشم. و شاد میشم. خدا را صد هزار بار سپاسگذارم بابت این که من را با سایت شما اشنا کرد. و هدف: این که خواستم تشکر کنم ازتون بابت دوره ها و فایل ها و…ممنونم ازتون. شاد و موفق و در پناه الله یکتا باشید.نمیدونم چی باید بگم.ایوووووووووووووووووووووول.عالییییییییییییییه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    توحید علی جانی گفته:
    مدت عضویت: 3339 روز

    به خاطر لحظه لحضه زندگی جدید زیبایم خدا رو شکر. خدایی که اون ما رو با یکی از دستهاش که جناب استاد عباس منش عزیز و گروه صمیمی تحقیقاتی عباس منش هست و به نظرم یکی از بزرگترین نعمات الهی برای ماهست آشنا کرد

    همیشه در مورد رحیمیت و بخشندگی خدا سوآل داشتم …

    استاد تو چند جلسه از فایلهاشون گفته بودند که : مهربانی و بخشندگی خدا رو تو داستان پیامبران در قرآن زیاد خوندند.

    امروز صبح به لطف هدایت خدا یکی از زیباترین داستانهای پر از مهر و لطف خدا رو تو قرآن مبین و راهنماش دیدم

    خییییییییییلی عالی بود و جوابمو گرفتم و گفتم با شما هم به اشتراک بذارم ….حتما دوستایی مثل من هستند که در این زمینه سوال دارند.

    من با خوندن این داستان متوجه شدم ما در هر لحظه در مهر و لطف و کرامت و بخشندگی خدا زنده هستیم والسلام .

    داستان مربوط به حضرت موسی علیه السلام و قومش هست یعنی این سرگذشت عینیت لطف و محبت و مهربانی خدا هست که بر قوم حضرت موسی علیه السلام هر لحضه جلوه میکرد .

    من خلاصه نویسی میکنم .بگذریم از اینکه خدا چه الطاف بزرگی به حضرت موسی علیه السلام در تمام عمرش نمو د.

    مورد من قوم حضرت موسی علیه السلام میباشد ::::

    من الطاف بزرگ خدا رو با اعداد شماره گذاری میکنم

    1-حضرت موسی به لطف امر پروردگارش رسولی شد برای انذار فرعون و قومش که به قول استاد عزیزمان کسی به کسی ستم نمینمود بلکه قوم فرعون میخواستند که فرعون بر آنها ظلم نماید .

    2-پس حضرت موسی بر آنان وارد شد و قوم فرعون را از ظلم رهانید.

    3-شبانگاه از شهر به امر خدا رخت بربستند .

    4-بر لب دریا رسیدند و خداوند با مهر و لطف و بخشندگی و صفت خیر الحافظین بودنش دریای عظیم (ساحل دریای سرخ و کانال سوئز) را بر آنها گشود

    5-از درون دریا که شکافته شده بودهمه از خردسال و میانسال و پیران به سلامت گذشتند.

    6-به لطف پروردگار سپاه فرعون قوم موسی را تعقیب کردند.

    7- به دنبال قوم موسی وارد دریای گشوده شده گردیدند و به امر رب العالمین دریا دوباره در هم تنیده شد و همه ی سپاه فرعون غرق شدند (اسناد و اکتشافات این سرگذشت در اینترنت بنام کاشف آن رونی وایت قابل تحقیق است )

    8قوم موسی با خستگی وارد خشکی شدند و از حضرت موسی خواستند برای آنها از خدا طعام بطلبد و خدا طعام بس نیکو به آنان روزی میداد.

    * و دوباره شرک قوم بنی اسراییل ::::با عینیت این همه لطف و مهربانی پروردگار به قوم حضرت موسی در مسیر حرکت به بیت المقدس ، این قوم با قومی بت پرست مواجه شدند که با خضوع بت پرستی میکردند…قوم جاهل موسی به موسی گفتند برای ما نیز معبودانی مانند اینها تعیین کن تا آنها را عبادت کنیم .

    موسی علیه السلام به سرزنش آنان پرداخت و گفت آیا به عوض رب العالمین که برای شما این همه مهر و مهربانی نمود شریکی بی جان و دست ساخته قرار دهم …

    9 خداوند از سر گناه عظیمشان که شرک بود گذشت.

    10در مسیر حرکت به بیت المقدس قوم موسی علیه السلام به بیابانی بی آب و علف رسیدند …بعد از طی کمی از مسیر قوم موسی از موسی علیه السلام طلب آب نمودند و موسی به خدا عرضه نمود .

    پروردگار امر بر موسی کرد که عصا بر سنگ زن .موسی چنین نمود و 12 چشمه از سنگ جاری شد.

    11- بعد از اینکه وارد صحرای سینا شدند چون نه سایه ای بود و نه آرامگهی قوم از موسی علیالسلام خواست از خدا طلب رحمت نماید .خداوند ابری فرستاد.

    12 من و سلوی برای آنان برای طعامشان فرستاد

    * و دوباره کفر قوم بنی اسراییل :::::خداوند به موسی امر نمود تا بنی اسرائیل را به سرزمین مقدس فلسطین برده و در آنجا اسکان دهد . موسی علیه السلام چند نفر را برای بررسی اوضاع به شهر فرستاد ووقتی آن‌ها برگشتند به وی اطلاع دادند که مردم آن دیار، افرادی نیرومند و بلند قامت بوده و گردنکش و ظالمند و شهرهای آن جا بسیار مستحکم است بنی اسراییل به موسی گفت تو خود با خدای خود وارد شهر شو ،آنجا را تسخیر کن و بعد ما می آییم.

    *این همه لطف و مهر و مهربانی پروردگار را دیدن و این چنین کفر ورزیدن بر موسی گران آمد و گفت خدایا من جز بر خودم و برادرم تسلط ندارم، تو میان ما و این مردم فاسق جدایی بینداز.

    خداوند فرمود: چون مخالفت کردند، از هم اکنون سرزمین مقدس فلسطین را بر آنان حرام کردم و چهل سال سرگردان در بیابان و صحرای سینا باید بمانند، بنابراین تو بر این قوم فاسق تأسف و غم مخور.چهل سال در آن بیابان ماندند تا آنکه خداوند توبه آن‌ها را پذیرفت.

    13- لطف 13 بنا به خواسته ی بنی اسرائیل حضرت موسی از پروردگار طلب کتاب آسمانی نمود. و خداوند پس از 40 روز روزه داری و نیایش حضرت موسی در کوه طور کتاب تورات را بر موسی عرضه نمود.

    * و دوباره کفر قوم بنی اسراییل ::::در غیبت 40 روزه ی حضرت موسی باز کفر بنی اسراییل به جوش آمد و رو به گوساله پرستی آوردند.

    14-خداوند به وسیله حضرت موسی برای چندمین بار، بنی اسرائیل را از انحراف و سقوط نجات داد، آن‌ها از کرده خود پشیمان شده و از پروردگار خود طلب آمرزش کردند. خداوند به موسی (علیه‌السلام) وحی کرد: توبه آن‌ها زمانی صحیح است، که نفس خویشتن را بکشند یعنی هواهای نفسانی را سرکوب کرده و آن را از شرارت‌ها و تبهکاری‌ها پاک گردانند و از هر گونه تمایلات نفسانی رها سازند. در این صورت خداوند توبه آن‌ها را خواهد پذیرفت.

    15-مجددا بنی اسراییل از پذیرش تورات که تصور کردند عمل به این همه وظایف کار مشکلی است وسر باز زدند، در این هنگام خداوند فرشتگانی را مأمور کرد، تا قطعه عظیمی از کوه طور را بالای سر آن‌ها قرار دهند، فرشتگان چنین کردند، بنی اسرائیل با دیدن این صحنه وحشت زده شده و دست به دامان موسی(علیه‌السلام) شدند.

    موسی(علیه‌السلام) به آن‌ها اعلام کرد: اگر پیمان وفاداری به این احکام ببندید و به دستورهای خدا عمل کنید و از تمرد و سرکشی توبه نمایید، این خطر از شما برطرف خواهد شد، آن‌ها تسلیم شدند و برای خدا سجده کردند و تورات را پذیرفتند و در حالی که هر لحظه انتظار سقوط کوه بر سر آن‌ها می‌رفت به برکت توبه، آن عذاب از سر آن‌ها برطرف گردید.

    گروهی از بنی اسرائیل به نزد موسی(علیه‌السلام) آمده و گفتند: ما به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر این‌که خدا را آشکار با چشم خود ببینیم، موسی(علیه‌السلام) از این ماجرا سخت ناراحت شد، که چرا چنین تقاضایی می‌کنند، هر چه آن‌ها را نصیحت کرد، فایده نداشت.

    سرانجام موسی(علیه‌السلام) از میان آن‌ها هفتاد نفر از سران بنی اسرائیل را برگزید و همراه خود به میعادگاه پروردگار (کوه طور) برد، صاعقه‌ای فرود آمد و بر کوه خورد، برق خیره کننده‌ و صدای رعب انگیز و زلزله‌ای که همراه داشت، آن چنان همه را وحشت فرو برد، که بی‌جان به روی زمین افتادند و هلاک شدند و موسی(علیه‌السلام) بیهوش شد.

    این همان تجلی قدرت خدا بر کوه بود، چرا که قوم موسی(علیه‌السلام) از وی خواسته بودند از خدا بخواهد که خود را نشان دهد، با این‌که خدا دیدنی نیست، ولی این صحنه نشان دادن قدرت الهی بود، تا آن‌ها با دیدن جلوه‌های قدرت الهی، با چشم باطن، خدا را بنگرند. سپس موسی(علیه‌السلام) به هوش آمده و عرض کرد: پروردگارا! اگر تو می‌خواستی، می‌توانستی آن‌ها و مرا پیش از این هلاک کنی… پروردگارا می‌دانیم که این آزمایش تو بود… تنها تو ولی و سرپرست ما هستی، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترین آمرزندگان هستی.

    سرانجام هلاک شدگان زنده شدند و به همراه موسی(علیه‌السلام) به سوی بنی اسرائیل بازگشتند و آنچه را دیده بودند برای آنها بازگو کردند.

    پس پس پس :::: خداوند بسیار مهربان و هم او مهربانترین مهربانان است.

    امیدوارم برای شما هم مفید باشه

    واقعا خدا مهربان است و از سر تقصیراتمان میگذرد.

    ادعونی استجب لکم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    پارسا پرنیان گفته:
    مدت عضویت: 3879 روز

    سلام استاد.بسیار عالی بود.استاد میخواستم اگر ممکنه فایلی هم در مورد این سوال تهیه کنید.

    با توجه به اینکه میدونیم احساس بد اتفاقات بد رو رقم می زنه و غم و اندوه به هر شکل باعث بدتر شدن اوضاع میشه و همچنین با دلسوزی برای دیگران نه تنها نمیتونیم کمکی به اونها بکنیم بلکه خودمون هم فرکانس نامناسب ارسال می کنیم و وارد مداری با اتفاقات بد میشیم.

    حال اگر ما احساس شادی و عشق و سپاسگزاری داریم و به یکباره متوجه میشیم که یکی از اعضای خانواده که تا چند روز پیش سالم بود باید یک عمل جراحی کنه که به قول دکترا اصلا معلوم نیست بعدش چی میشه.اگر هم عمل نکنه اصلا نمیتونه راه بره و در حال درد کشیدنه.مثلا در این مورد جراحی زانو و یا میتونه هر بیماری دیگه باشه که رنج کشیدن عزیزانمون رو میبینیم و کاری از دستمون بر نمیاد.اگر موضوع حتی مرگ و از دست دادن عزیز بود سخت بود ولی با توجه به این فایل و باورهای دیگه ای که قبلا صحبت کردید میشد به آرامش رسید و به قول قرآن انالله و انا الیه راجعون.و با حتی اگه چنین مشکلی در مفاصل و یا هر بیماری دیگه در مورد خودمون باشه باز با توجه به باورهایی که ایجاد کردیم شاید میشد صبر کرد و خیریتی در اون دید .شما در فایل فلسفه قربانی کردن هم فرمودید که خیلی راحته آدم از جون خودش بگذره تا اینکه از جون فرزندش بگذره.

    حالا با توجه به قوانین که دلسوزی و حزن و ترس فرکانس های مناسبی ندارند چطور میشه با تغییر نگاه از اونها دوری کرد؟چطور میتونیم به عزیزمون در این وضعیت که درد تحمل میکنه کمک کنیم.در بسیاری از فایل ها فرمودید ما هیچ قدرتی نداریم که به دیگران کمک کنیم.چه دیدگاهی چه زاویه دیدی چه احساسی چه فکری کمک کنندس در این شرایط ؟ممنون از وقتی که میگذارید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    توحید علی جانی گفته:
    مدت عضویت: 3339 روز

    سلاااااام به همه ی دوستان عزیز و صبح همه ی شما به خیر و خوشی و سلامتی و سرافرازی و سعادتمندی

    و سلاااااااام مخصوص خدمت استاد عزیزمون که یکی از دست های بی شمار خداوند هستند برای هدایت بنده هاش،به نظرم یکی از بهترین دستهاش

    هر فایلی رو که در سایت قرار میدید و من میبینم و گوش میکنم باورهای اشتباه زیادی رو در درونم میبینم که سالهای سال خودم با دستهای خودم بهشون آب و کود دادم و پرورششون دادم و در این میان اسباب زیادی برای پرورش اینا خواسته یا ناخواسته کمک کردند مثل خانواده ، دوستان ،آشنایان ، ترانه ها ، برنامه های تلویزیونی و …

    الان مدتییه خیلی هاشون رنگ خودشون رو دارن از دست میدند و به عوض اونا زندگیم داره هر روز پر میشه از گلهایی با رنگهای زیییییبا پر میشه از لطف و رحمت خدا ، پر میشه از لحضه لحضه زندگی پر میشه از آرامش.

    میگفت :::: نماز شب خوندن باعث افزایش رزق و روزی هست باعث سعادت و سربلندی هست خیلی زیاد شنیدم و تا حدودی عمل کردم ، میگفت قرآن رو عربی خوندن ثوابش بیشتر از فارسی خوندن هست….میگفت برو و روان خوانی قرآن رو یاد بگیر میگفت به عوض هر سوره ی قرآن که حفظ میکنی یه درجه تو بهشت بالاتر میری ولی ولی ولی خیلی به ندرت گفت برو فارسیشو بخون و تفکر کن شاید از رستگاران باشی.

    به قول استاد عزیزمون اولین کار تو زندگی جدیدم اینه که مسئولیت زندگی خودمو کامل قبول کنم و برای هر روز بهتر و بهتر شدنش از خدا هدایت بخوام و باورهام رو اصلاح کنم که به لطف خدا و راهمایی های استاد خیییییییییییییییییییییییییلی خییییییییییییلی تو این کار پیشرفت کردم و مرحله دوم بخشیدن همه ی اوناست چون اونا هم تو مسیر اشتباهی هستند و خودشون ………یه کم مسیر رو اشتباه رفتند .

    .

    پس به خاطر لحظه لحضه زندگی جدید زیبایم خدا رو شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3788 روز

    سلام به هم فرکانسی های عزیز ،‌ از رد و بدل کردن این همه حس خوب قبلا حسودی میکردم ، و وقتی این متن ها رو میخوندم حس خوبی نداشتم ، ولی با گوش دادن به تئوری سطل آب ،‌هر روز حالم بهتر و بهتر میشه و اینکه منم میتونم دنیامو خودم بسازم بیشتر و بیشتر باورم میشه. ممنون که هستین ، ممنون از انرژی مثبتتون ، ممنون از جملات زیباتون ، ممنون از افکارتون. خیلی ممنون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    جانِ دِگر گفته:
    مدت عضویت: 3415 روز

    درود بی نهایت بر برادر گرامی، آقای عباسمنش.

    هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست / ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست

    ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم / باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

    خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم / زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست

    گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا / بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

    خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان / کی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خواست

    آمد موج الست کشتی قالب ببست / باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست

    (مولانا)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    احسان اله سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 3540 روز

    سلام به استاد عزیز در مورد سوالی که دوستمون داشتند که متعجب بودند از رویداد های جهان هستی به نظر من هر اتفاقی که در جهان هستی رخ می دهد همه ی قوانین جهان هستی با هم به آن اتفاق اجازه رخ دادن می دهند پس ترسیدن و عصبانی شدن و نگران بودن و … از اتفاقات جهان هستی به ما نشون میده که ما قوانین رو درست درک نکردیم و انتظار اشتباهی ازشون داریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    محمد تقی بحر العلوم گفته:
    مدت عضویت: 4012 روز

    سلام آقای عباس منش عزیز، ممنونم از این که فایلهای خوبی ضبط می کنید و در اختیار خانواده بزرگ عباس منش قرار میدید. در مورد فایل ما بی انتها هستیم که گفته بودید با عزاداری مخالفید عرضی داشتم. به نظر من و طبق آموزه های متقن دینی برای رسیدن به سعادت واقعی باید قرآن و اهل بیت رو با هم دید و به دستوراتشون عمل کرد. رجوع کنید به حدیث ثقلین. مقایسه ائمه با فرزندان و سایر انسان های عادی کار درستی نیست . ممکن است شخص برای عزیزترین افراد زندگی اش بعد از 5 سال مثل اول گریه نکند و ناراحت نباشد اما غم و اندوه امام حسین علیه السلام یا حضرت زهرا علیها السلام جنس دیگری دارد و عین شادی و شوق است هر چند به ظاهر ناراحتی است. برا تحقیق در مورد گریه بر امام حسین و ثواب زیارت ایشان رجوع کنید به کتاب کامل الزیارات ابن قولویه قمی . این جور که شما میفرمایید باید جلسات روضه و گریه بر اهل بیت جمع شود که به نظر می رسد کار درستی نباشد دلیلش هم سیره و سبک زندگی ائمه ،علمای دین و روایاتی است که خدمتتون گفنتم هر چند شما نپذیرید. اشک و اندوه و جلسات عزا برا مردگان خودمون هم برا تلنگر به ماست که بدونیم روزی ما هم از این دنیا خواهیم رفت و به جهان و عالم برزخی منتقل میشیم و باید خودمون رو آماده کنیم. در واقع برا اینه که از غفلت دست بکشیم و در مسیر درست قرار بگیریم.نکته دیگه این که امام حسن صلح رو برگزید و یا امام حسین جنگ رو برا دل خود و به سلیقه خودشون نبود بلکه می خواستند امر خدا رو اجرا کنند ولی به شیوه های مختلف. ممنونم از حسن توجتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    پگاه لطیف گفته:
    مدت عضویت: 3620 روز

    با سلام خدمت دوستان و جناب آقای عباسمنش

    بعد از گوش کردن به فایل ما بی انتها هستیم و نظرات ارزشمندی که در رابطه با مرگ مطرح شد به دلم افتاد یک داستانی را براتون تعریف کنم که مرتبط با همین موضوع است

    یک از دوستانم جهت شرکت در یک مراسم عروسی به همراه همسرش شرکت کرده بودند در پایان شب به رسم معمول که عروس کشان میکنند آنها هم با ماشین به دنبال کاروان عروس داماد در خیابان لایی میکشیدند که تصادف سختی میکنند دوستم ضربه مغزی شد و به کما رفت وقتی خبر را شنیدیم جدا شوکه شدیم علی الخصوص پدر و مادرش که واقعا بهم ریختند خوشبختانه بعد از مدتی ایشون سطح هوشیاری اشون به حالت نرمال برگشت و با عملهای جراحی و ماهها استراحت مجدد به زندگی برگشتند وقتی حالش بهتر شد ازش خواستم درباره تجربه بودن در کما برام تعریف کنه ایشون گفتن من در واقع مرده بودم چرا که در تمام این روزهایی که شماها میگین من در کما بودم من در جایی فوق العاده قشنگ زندگی میکردم و یکی از اقوام که سالها پیش به رحمت خدا رفته بود را اونجا ملاقات کردم و با هم بودیم من قبل این حادثه به شدت از مرگ میترسیدم ولی بعد از اینکه تونستم گوشه ای از زیباییهای آن دنیا را ببینم نظرم کاملن عوض شد جوری که حتی یک درصد دلم نمیخواست مجدد به این دنیا برگردم ولی مرتب صدای شیون و گریه پدر مادرم بود که آزارم میداد و باعث شد من برگردم حالا میدونم مرگ یک پله که ما را به دنیایی سراسر زیبایی میبره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: