ما بی انتها هستیم - صفحه 48

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2058 روز

    بنام خداوند وهاب من

    سلام خانواده صمیمی عباسمنش.

    سپاسگذار این خداوندی هستم که در همه چیز تماشا میشود. سپاسگذار این خداوندم که هربار گوشم را شنواتر….بینش‌ام را عمییییق تر…و زندگی ام را زیبا و زیبا و زیباتر میکند.

    سپاسگذار خداوندی‌ام که مرزها را در نوردید و گسترش یافت….

    سپاسگذار خداوندی‌ام که رنگی خاکستری شد برای چشمانی که عمری سفید یا سیاه قبول داشت….خداوند حد وسطی از تمامی آن تفاوت‌ها شد….خدا شد هر آنچه که باید بود و نبود…خدا شد آن نزدیکی که نزدیک بود ولی چشمانی که بسیار دور میدیدش…

    خدایی که با چشم دل دیدیمش با خدایی که با چشم سر میخواستم ببینم…..

    همه آن چیزی بود که همیشه بود و من ندیدمش.

    این خدا در هر نفس‌ام بود….این خدا در هر لحظه زندگی‌ام بود…این خدا مراقب‌تر هدایتگر و هشیارتر از آنی بود و هست که من میخواستم درکش کنم.

    این خدا در تاااار و پووود زندگی‌ام بود…در تک تک تجربه‌های زندگی‌ام….

    و حالا…..

    چشششششم انداز آرامش رویاییی‌ام….متر و مقیاس تماااام اندازه گیری‌هایم….حسابگر و شمارنده داشته‌هایم….شعر موسیقی این دقایقم….عششششششق لایتناهی درونی‌ام….روشناییی راهی که آن را میپیماییم…

    یاد اولین قدمم میافتم که برای موفقیت خواستم قدم بردارم و خداوند بهترین بهترینش را در مسیرم قرارم داد….شمع روشنی بخش راهم…کنارم ماند و خودش را در زندگی‌ام جاری ساخت….

    چه طعمی دارد زندگی با این آگاهی‌ها….چه زیبایی‌هاییی وجود دارد در این سبک زندگی‌هاا

    چه پر برکت میشود زندگی را زندگی کرد…

    چه سو سو زیبایی دارد چراغ نور و امید…

    چراغ تابنده زندگی‌ام….چراغ روشنی بخش راهم…

    چه زیبا زندگی میکنم! چه زیبا خلق میکنم…چه زیباستتتتت اییییین مهمانی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    نرگسی گفته:
    مدت عضویت: 1738 روز

    سلام به دوستان هم فرکانسی

    سخت ترین کاری که من به راحتی انجام دادم، ترک سیگار بود.

    من بیش از 5 سال سیگاری بودم، به این شکل که روزم رو با سیگار شروع و تموم میکردم، اما به راحتی با اهرم رنج و لذت، یک‌باره سیگار رو گذاشتم کنار.

    درصورتی که دوستانم بیش از یک ساله میخوان از سیگار بیان رو سیگار الکترونیک، اما باز هم نمیتونن.

    و با وجود اینکه دوست ندارن بازهم سیگاری هستن و به خودشون آسیب میزنن.

    یه مسئله دیگه، انجام حرکات ورزشی یوگا هست که با دیدن ویدیوها باور میکنم که من هم میتونم انجامش بدم و آسون هست و البته تکاملم رو هم میبینم.

    شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2415 روز

    امروز 1 آذر

    با حالی نسبتا آشفته از خواب بیدار شدم. و با خواب‌های درهم و برهم شب قبل.

    اتفاقی افتاده بود که کنترل ذهن در آن زمینه برایم خیلی دشوار بود.

    دقیقا نقطه‌ای از ضعفم لمس شده بود و وا داده بودم که نتیجه‌اش شده بود حال ناخوشم.

    دلسوزی و دلرحمی بیخود… و بسط دادن شرایط به کم بودن من که احساس کمبود را در من فعال کرد. و حس کردم کافی نیستم به رغم همه کارهایی که می‌کنم.

    جا انداختم که پایین بخوابم. عنقریب بود که چشمانم را ببندم مادرم گفت شاید بخواهند شب را اینجا بمانند. برو بالا بخواب.

    قرار بود برادرم و نامزدش پیش ما بمانند. من پایین را برای آنها خالی کردم. شب بالا خوابیدم.

    آنها هم گویا نماندند اما من شاید از روی دلخوری یا لج بازی یا هر چیز دیگر… تصمیم گرفتم بالا بمانم. یا حتا از روی کم حوصلگی.

    صبح که از خواب بیدار شدم. دفترچه شکرگزاری‌ام را بغل کردم. موسیقی شکرگزاری ام را پخش کردم. تا کمی بتوانم توجهم را بردارم از اتفاقی که افتاده و به تعادل روانی دلپذیر و جذابم برگردم. کمی موفق شدم. و یاد گرفته‌ام که همین کمی عالی‌ست.

    پایین آمدم. برادرم گفت دیشب آنها هم نماندند.

    گفت خوب شد پایین نخوابیدی. گفتم چطور؟

    گفت صبح آمدم دیدم خانه پر شده از گاز (مونوکسید کربن.) دودکش بخاری در آمده بوده.

    تمام پنجره ها و در را باز کرده و با حوله گازها را بیرون کرده.

    ناخوداگاه گفتم: بعضی وقتا یه اتفاقایی می‌افته، اون موقع دلیلشو نمی‌فهمی.

    یاد داستان اون شعر پروین اعتصامی افتادم و پیرمردی که شرک داشته و وقتی میفهمه حکمت خدارو چقدر تغییر می‌کنه.

    حکایت همه چیز خیره است…

    حتا زمانی که ظاهرا اوضاع ناخوبه

    حتا اگر این اتفاق نمی‌افتاد و من می‌رفتم هم بازم خیر بود.

    داشتم فکر میکردم واقعا وقتی بخواد نگهت داره و وقتش نشده باشه، نگهت می‌داره. وقتش شده باشه هم شده‌…

    یه شعر عالی در این زمینه هست:

    ای رفته به چوگان قضا همچون گو

    چپ می‌رو و راست می‌رو و هیچ مگو

    کآنکس که تو را فتاده اندر تک و پو

    او داند و او داند و او داند و او

    و چه نگاه جذابیه نگاهی که استاد داره

    رسیدن به صلح با مرگ

    با خود

    با خدا

    با جهان

    و حالا پیش از شروع نوشتن تمرین شکرگزاری روزانه ام. در شگفتم و سرشار از سپاسگزاری. از لطف حق‌ و اینکه قرار است حالا حالاها در زمین باشم. اربابم با من کار دارد. ماموریتم هنوز تموم نشده…

    دوست دارم حسابی لذت ببرم و درست تر زندگی کنم.

    شکرگزارم…

    حالا زنده ام و دارم می‌نویسم.

    یاد حرف دوستم مهیار که وقتی می‌ترسیدم سوار تلکابین بشم گفت: قرار باشه بیاد سراغت تو رخت خواب میاد. یعنی وقتش که بشه هیشکی جلودارش نمیتونه بشه. که غرق در پذیرش لذت بردم. انگار همه چیز بینش ماست. وقتی تصمیم میگیریم مواجه بشیم و بپذیریم تمومه.

    یاد مربی غواصی افتادم که وقتی رفته بودم غواصی تفریحی رو تجربه کنم بعد از آموزش نکات فنی گفت برای این سه چیز اینجایی: «اعتماد کن، نفس بکش، لذت ببر. هر جا منو ندیدی من پشتتم»

    و میخوام همه لحظه‌هام رو کم کم شبیه همون پنج دقیقه آخر استخر کنم، اعتماد کنم، نفس بکشم و لذت ببرم. و هر جا ندیدمش مطمئن باشم که پشتمه.

    خدایا شکرت که زنده‌ام. خدایا شکرت. خدایا شکرت.

    هدایتم کن به مسیر هدایت. به مسیر مستقیم و استقامت.

    به راحت شدن این مسیر برام و سخت شدن مسیر غیرمستقیم.

    به استقامت و تعهد به این مسیر توانمندم کن.

    خدای عزیزم شکرت.

    هدایتم کن به راه درست. به راه آنها که به آنها نعمت دادی… و نه گمراهان.

    حقیقتا وقتی انسان می‌پذیره و با لذت میپذیره… اتفاقا زندگی براش زیبا تر میشه…

    تو اشعار مولوی هست که میگه مترسید مترسید ازین مرگ مترسید، که این مرگ چو بند است و شما همچو اسیرید….

    یا یه جای دیگه در باره همین سوگواری نکردن میگه:

    به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

    گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

    برای من مَگِری و مگو دریغ دریغ

    به دوغ دیو در افتی دریغ آن باشد

    میگه اگه گریه کنی به دام دیو افتادی. دیو درونت. شیطان قسم خورده گمراه میکنه. و ما با آگاهیه که می‌تونیم نجات پیدا کنیم و در فرکانس صالحین قرار بگیریم. به صلح برسیم با همه چیز… و جز با روشنی محقق نمیشه…

    من الظلمات الی النور…

    پیش دو تا از دوستام داشتم میگفتم من یه مدت به این فکر میکردم که چرا ما آدما هر وقت کسی از دنیا میره جوری واکنش نشون میدیم که انگار برای اولین باره در عمرمون با این پدیده مواجه شدیم؟

    دلیلش اینه که مدام ازش فرار می‌کنیم. نپذیرفتیمش.

    اما اگه بپذیریم و باور کنیم واقعا از اوییم و به او باز میگردیم، دیگه نیازی نداریم ازش فرار کنیم.

    به معنی این نیست که دائم ساز رفتن بزنیم نه اتفاقا با عشق زندگی میکنیم دقیقا همینجور که استاد میگن…

    ما ز بالاییم و بالا می رویم

    ما ز دریاییم و دریا می رویم

    خوانده‌ای انا الیه راجعون

    تا بدانی که کجاها می رویم؟

    به دوستام میگفتم ماها باوری رو بالای اعلامیه ها میزنیم که عمیقا باورش نداریم اگه داشته باشیم دیگه گریه نمیکنیم. تو سرمون نمیزنیم.

    انا الله و لنا الیه راجعون انقدر همراه بوده با گریه همین الان موقع نوشتنش یه جوری شدم… در صورتی که نیاز داره مثل خیلی از کلمات دیگه که چسبیده به باورهای اشتباه پاکسازی بشه با باورهای درست…. تا مسیر نورونی تازه ش ازش تو مغز ساخته بشه…

    به شوخی گفتم مطابق باوری که دارن بهش عمل میکنن باید بالای اعلامیه بنویسن: (ما بدبخت شدیم و بیچاره ایم و به فنا میریم… یکی مونم الان رفت به فنا)… نه رفته به بقا…

    پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی ست

    مصطفا فرمود دنیا ساعتی است…

    آزمودم مرگ من در زندگی ست

    چون رهم از زندگی پایندگی ست

    بعدترش تو اون شعر بالا میگه

    جنازه‌ام چو بدیدی مگو فراق فراق

    مرا «وصال و ملاقات» آن زمان باشد :))

    فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

    غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟!

    کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست؟

    چرا به دانه‌ی انسانت این گمان باشد؟

    خیلی خوبه این شعر… و گویا… الله اکبر

    ……..

    بعد از نوشتن این کامنت، بلند بلند حرف میزدم با خودم که یه نکته مهمی یادم افتاد که خوبه اینجا به اشتراک بگذارم.

    با خودم مرور کردم که منصور درسته الان آگاه شدی ولی خاطرت باشه قرار نیست وقتی مواجه شدی با کسی که داره به مدل خودش سوگواری میکنه بدویی بری بهش تذکر بدی…. باید اعراض کنی و روی برگردونی… و مسیر خودت رو بری… خدا او رو هم همونطور که تورو هدایت کرد هدایت خواهد کرد… اگر خود اون فرد بخواد و بیدار بشه….

    و همچنین وقتی موقعیتی بود که باید اونجا باشی، کاری که از دستت بر میاد رو برای اون فرد سوگوار انجام بده… همین. مثل مامور اورژانس که بدون دلسوزی کارشو میکنه

    …….

    ما زنده‌ایم

    اینجاییم

    شکر که هدایت شدیم به این مسیر

    شکر که هدایت شدیم به خواندن و دیدن و نوشتن در این سایت الهی… در این اینستاگرام آگاهی ؛)

    من سال 92 گرچه به پختگی الان نبودم اما تحت تاثیر سهراب سپهری نازنین شعری از درونم جاری شد درباره آشتی با مرگ… که سیر تحول درونیم درش هست… دوست دارم اینجا به یادگار بمونه و بقیه اعضای این خانواده عزیز هم ازش استفاده کنن… یاران هم فرکانسی، تقدیم شما:

    چون حباب نگرانِ لب یک رود

    پر از بیم و امیدم

    آنقدر من نگرانم، آنقدر من بی‌تاب

    که به من خورده قسم حضرت والا «سهراب»*

    بیم نابودی و مرگ

    بیم نوگل ز تگرگ

    خانه دارد در من

    پسِ مرگم آیا

    زندگی

    نور

    هوا

    گل

    باران

    عشق

    خدا

    هست هنوز؟!

    گلِ فهمیدنِ راز، لب گره کرده به غنچه

    به سکوت

    لب به این راز، نمی‌دارد باز

    من حبابم، نفسی در دل آب

    من حبابم، قفسی پر ز نفس

    کودکی از سر شوق

    دل کم‌جان مرا رفت نشانه

    نفسم رفت به دنیای نفس

    قفسم رفت به دنیای قفس

    و دمی لحظه آخِر دیدم

    که گره باز شد از غنچه‌ی راز

    و به لب‌های قشنگش

    گل لبخند نشست.

    م.

    * اشاره به شعری از سهراب سپهری که در آن به حباب لب یک رود سوگند می‌خورد. «به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی این لحظه‌ی شادی که گذشت، غصه هم می‌گذرد، به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز»

    .

    .

    .

    حالا این باورها همیشه با من بوده به لطف مذهب و البته همراه با آلودگی که خداروشکر خیلی کمتر شده آلودگی های باوریم…

    منتها شاید برای من که باورهای مالیم پر از ترمزه… این دیدگاه این سوتفاهم رو ایجاد کنه که درسته منصور دنیا ارزششو نداره… به معنویت بپرداز… دنبال پول نباش و…

    که این اون نکته طلاییه که خداروشکر نسبت بهش آگاه شدم.

    من با همین کیفیتی که باورهای معنوی رو ساختم

    مسیر های نورونی جدید باید بسازم نسبت به ثروت و حوزه مالی…

    انگار لباسی دوختم که آستین دستش جای بی ربطی دوخته شده… باید بشکافم… آستینو سر جاش بدوزم…

    لباس من آستین هم لازم داره…

    فرض کنین لباس گرمیه که خب بعد از پوشیدنش دیدم سوز میاد سردمه… حالا هی بقیه بگن چه قدر پسر خوبیه و تایید کنن این الگو رو… نه آقا جون دارم یخ میزنم… این الگوی شما منو گرم نکرد…

    میخوام با الگوی تازه برای خودم لباس گرم بدوزم… با الگوی الهی….

    به قول دوستی… ما همونطور که روح داریم، جسم هم داریم. اگه انقدر بی اهمیت بود اینجا چه غلطی میکردیم…

    نمی اومدیم اصلا… حالا که اومدیم هر دوشون مهم هستن و این تعادل بی نظیره…

    و باعث میشه به قول استاد بهشت رو هم اینجا و هر جای دیگه که باشیم تجربه کنیم

    الهی شکرررر برای این اگاهی ها

    الهی شکر

    من نتایج فوق العاده ای داشتم بعد از آشنایی و کار کردن روی آگاهی‌ها… بویژه عزت نفس که تازه هیچ وقت درست و متعهدانه انجام ندادم و جسته گریخته بوده کار کردنم روی خودم…. اتفاقا کلی اتفاق مالی خوب… منتها این پایدار نبوده و الان تعهد کردم که در این مسیر بمونم… به لطف الله یکتا

    بعد از دیدن هدایتیه اون فایل ملاقات استاد با دوستان توی لس آنجلس… خیلی تکون خوردم… شکرگزاری روزانه م رو و ستاره قطبی رو از سر شروع کردم و دارم لذت میبرم….

    و نمیدونید به قول استاد نوشتن چه کار که نمیکنه

    مقاومت میاد بالا… اما ادامه که میدیم شل میشه

    خدایا شکرت

    ‌.

    .

    متشکرم از همگی شما عزیزان

    استاد عباس منش نازنین

    خانم شایسته عزیز

    آقا ابراهیم و بقیه عزیزان

    دم تون گرم

    راهتون پر بار و همیشه روشن

    ما همراهتونیم… همسفرای دوست داشتنی و آگاه

    شکر از وجودتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محمدرسول گفته:
      مدت عضویت: 1398 روز

      سلام

      واقعا کامنت عالی گذاشتی پر از آگاهی پر از شعر های جالب و آموزنده، و شعر خودت که اونم عالی بود

      آفرین بهت

      کامنتت خیلی ذهنم رو باز کرد و خیلی از خوندش لذت بردم

      دمت گرم

      امیدوارم هر روز خوشبخت تر ،ثروتمند تر،موفق تر و … همه لحاظ پیشرفت کنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    یزدان نظری گفته:
    مدت عضویت: 2632 روز

    چه تشبیه زیبایی بود این تمثیل مهمونی دنیا!

    با خودم میگم …

    • اگر اینجا مهمونیه و همه اینجا مهمونیم، پس تمام افرادی بهم نزدیکن، حتی اعضای خانوادم، اونقدرام نزدیک نیستن و همه چیز من نیستن! با این حساب، تنها چیزی که برام می‌مونه، خودمم! انگار خودم هستم که نزدیک‌ترین شخص زندگی خودم محسوب میشم! پس اونی که باید روش حساب باز کنم و اونی که برام می‌مونه، خوده تودم هستم! پس بیشتر به خودم نزدیک بشم و اهمیت قائل بشم!

    مورد بعدی که با تشبیه دنیا به مهمونی به ذهنم رسید این بود که …

    • شخصا توی هر مهمونی که باشم، هر چقدرم با شکوه باشه، بازم وقتی برمیگردم خونه خودم میگم “آخیش!” هیچ جا خونه‌ی خوده‌ آدم نمیشه! پس با این حساب حتم دارم با برگشتنم از مهمونی دنیا به مبدا خودم، یعنی به جایی که ازش اومدم، خیلی خرسند و خشنود خواهم بود! پس برگشتنم به دنیا‌ی اصلی اصلا بد نیست بلکه رضایت‌بخش خواهد بود!

    • من فقط زمانی که از مهمونی لذت ببرم، راضی و خشنود خواهم بود! اما کی لذت میبرم؟! زمانی که نواقص مهمونی رو جدی نگیرم و تمرکزم رو بر اتفاقات و نکات مثبت مهمونی بذارم! اون موقست که میگم “چقدر خوش گذشت!” حتی اگر دیگران نظر متفاوتی داشته باشن!

    پس اگر همه ما مهمونیم، مهمونی رو جدی نگیریم چون فقط مهمونیم! لذت ببریم و به باقی مهمونا وابسته نشیم و در این مهمانی هیچ رسالتی جز لذت بردن از لحظات مهمانی نداریم! لذت بردن از غذایی که میخوریم، چایی که میخوریم، بگو بخند و دیدار با مهمونا!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    سلام به استاد عزیز تر از جان

    کاش میشد تو دنیا همه مون بتونیم به مساعل زندگی یه همچین دیدگاهی داشته باشیم …دارم فکر میکنم، این نوع نگاه به مرگ چقدر زیباست، راستش خود من هم وقتی میرفتم مراسم عزاداری واین جور مراسم با خودم میگفتم آخه چرا باید برا امان حسین که با افتخار مبارزه کرد و به شهادت رسید باید عزاداری کنم اون به آرزوش رسید و بعد کلی مدت هنوز یادش در دل مردم زندست والگویی برای کل جهانه، چرا باید گریست، چرا نباید شاد بود که امام مون با سعادت از این دنیا رفت به جایی که تا ابدیت در آرامش زندگی کنه.. چرا به جای گریه سعی نکنم، خودم به مساعل و مشکلات نگاهی مثل ایشان داشته باشم.. چرا وقتی یه نفر از بین مون می‌ره عزیز تر میشه چرا تا وقتی بین مون بود از بودنش لذت نمی‌بردیم چرا سال تا سال خونش نمی‌رفتیم چرا الان که نیست انقدر عزیز شده شاید گریه هامون به خاطر کم لطفی مون به اون شخصه ..متاسفانه این مساعل همیشه بوده و هست …می‌خوام از استادم یاد بگیرم به زندگی جور دیگه ای نگاه کنم کاش بتونم جوری زندگی کنم که بعد رفتنم اطرافیانم در مورد من بگن همیشه شاد بود ،شاد زندگی کرد ،به دنیا و مرگ دیدگاه قشنگی داشت و حالا به آرزوش رسید و اکنون در آغوش خداست…..

    همتونو دوست دارم❤️❤️❤️ از شما استاد گرانقدر صمیمانه سپاسگزارم ❤️❤️❤️

    در پناه حق همیشه شاد ،سلامت ،موفق باشید😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    زهرا ولایتی گفته:
    مدت عضویت: 1132 روز

    به نام خداوند مهربانم

    سلااااام استاد عزیزم

    چقدر این فایل عالی بود. چقدر دیدگاه من رو تغییر داد و جوابگوی کلی از ابهامات من شد.

    در واقع خداوند این فایل رو امروز در گزینه نشانه امروز من قرار داد تا من متوجه موضوع بشم و آرامشم به مراتب بیشتر و بیشتر بشه.

    الهی شکرت

    چقدر حالم خوبه، چقدر احساس آرامش دارم. چون فهمیدم مرگ اصلا به معنایی که همیشه شنیدیم نیست و در واقع به معنای نزدیکی بیشتر به خداوند و رسیدن به خوشبختی بیشتره.

    چه دیدگاه زیبایی

    الهی شکرت

    ما بی انتها هستیم. چه عنوان زیبایی

    اهدافی که من دارم ، خواسته هایی که دارم ، انگیزه هایی که دارم ، همه و همه باعث حرکت کردن من میشن و باعث میشن من زندگی کنم ، من لذت ببرم و یک جسم مرده که فقط داره نفس می کشه نباشم.

    چقدرررررر این فایل برام درس داشت.

    یک بار نگاه کردم و بار دوم نکته برداری کردم. سعی کردم تمام برداشت هام رو بنویسم .

    خیلی مهمه که من در هر لحظه جوری زندگی کنم که انگار یک ثانیه بعد قراره برم.

    استاد چه مثال جالبی آخر فایل زدید. دقیقا همینه. لحظه ی آخر جوری از اون فرصت و موقعیت استفاده می کنیم که بالاترین و بیشترین لذت رو ببریم چون میدونیم قراره بریم. چرا همین لذت رو در تمام طول اون فرصت نبریم؟ چرا هر لحظه از زندگیمون لذت نبریم.

    می دونید، فکر کردن به مرگ و رفتن از این دنیا باعث میشه شما دیگه از هیچ چیز ناراحت نشی ، حالت به خاطر هیچ چیز بد نشه. حتی اگر از دید تو ،کل خونه و زندگیت نابود شد. دیگه هیچ چیز و هیچ کس نمی تونه حالت رو بد کنه ، هیچی نمی تونه نگرانت کنه.

    الهی شکرت

    خیلی خیلی لذت بردم.

    استاد واقعا از شما و از خداوند مهربانم سپاسگزارم به خاطر این آگاهی بی نظیر که باید می شنیدم و می فهمیدم.

    عااااااااااشقتوووووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    Maverick گفته:
    مدت عضویت: 2844 روز

    ای‌کاش شما که برای بسیاری از مطالب‌تون از آیات قرآن بهره می‌گیرید، در مورد مرگ و تجربیات بعد از اون هم سری به آیات زیبای قرآن میزدید

    آیا از نظر قرآن، این کتاب آسمانی، اعمال انسان در این دنیا هیچ ارتباطی با تجربیات بعد از مرگ نخواهد داشت؟!

    آیا انسان‌های درستکار و خطاکار تجربه‌ای یکسان خواهند داشت؟

    …لعلکم تعقلون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    سلام

    استادچقدرلذت بردم ازدیدگاهتون درباره ی مرگ که البته مرگ واژه ی درستی نیست چون مرگی وجودنداره مادوباره برمیگردیم به خونه ی ابدیمون جایی که ازاول اونجابودیم واومدیدیم اینجاکه خودمون تجربه کنیم وچقدرخوب که تجربه خوبی داشته باشیم وواقعالذت ببریم اینوبه خودم میگم که بایداززندگی لذت ببرم چون من لذت بردن روبه تعویق میندازم

    واین نکته خیلی خوبی بودبهش اشاره کردین که کاش مانگاهمون انقدرتغییرکنه درموردزندگی درجهان ابدی که هروقت کسی ازاین دنیارفت مثل بعضی ازفرهنگ هارقص وشادی داشته باشیم که به جای اصلیش برگشت وحتی اون افرادی اونجامیرن وقتی میبینن ماداریم اینجوری خودمونواذیت میکنیم آزرده خاطرمیشن ومیگن کاش کم ترزجه میزدمن حالم خوبه دراصل این ماهستیم که بانگاه اشتباهمون زندگی روبرای خودمون واطرافیانمون جهنم میکنیم وحتی برای کسی که ازاین دنیارفته که خوداین افراددربرنامه زندگی پس اززندگی میگفتن که چقدراحساسمون بدمیشدکه وقتی خانوادمون انقدرگریه وناله میکردن

    البته ماانسانیم احساس داریم خودمن هم نمیتونم بگم به چیزی که دارم میگم ایاعمل میکنم اگرعزیزی ازاین دنیابرم

    امامیگم ااین احساس های بدفقط ازباوراشتباه مادرموردمرگ میاد

    واگه یه نفرهم گریه نکنه ورفتارش منطقی ودرسته که البته پشتش یه نگاه قشنگه همه میگن چه آدمیه احساس نداره

    هزارتاایده دارن براش امانمیدونیم که درواقع ماغرق روزمرگی شدیم که حقیقت خودمونوازیادبردیم

    استادچقدرصحبت های شمادرموردزندگی ابدی مطابقت داره باافرادی که تجربه خروج ازبدن روداشتن برنامه زندگی پس اززندگی که ماه رمضون هاپخش میشه دقیقا مطابق هست باصحبت های شما باقوانین جهان هم دراین دنیا وهم درآخرت که حال افرادی که ایمان داشتن وعمل صالح انجام دادن باگروهی که عکس این عمل داشتن یکسان نیست نه دراین دنیا ونه دراخرت وافرادهم فرکانس کنارهم قرارمیگیرن بحث مدارهاروبهتردارم درک میکنم مثلا شنیده بودیم آدم هایی که زجرکشیدن یابهشون ظلم شده اونااونجا خیلی جای راحتی دارن خدامیگه حالااینجایه ذره نفس راحت بکش ولی اینطورنیست هرکسی که خوب زندگی نکرده باشه تواین دنیا اونجاهم زندگی خوبی نداره ومن اینوشنیدم ازتجربه افرادی که خروج بدن داشتن که این افرادحالشون دراون جهان کاملامطابق بوده باحال وروزشون دراین دنیا خدابه هیچ کس ظلم نمیکنه خودمون داریم ظلم میکنیم به خودمون

    شمامعمولا اخرفایل هاتون میگین جوری زندگی کنیم که به عزرائیل نگیم توروخدا یه فرصت دیگه بهم بده که جبران کنم ودقیقا افرادی که تجربه ی خوبی نداشتن اونجاهمشون به اتفاق اینومیگفتن توروخدااا یه فرصت دیگه بده برم وجبران کنم

    همشون میگفتن که خونه ی ابدی مااونجاست این جادرموقابل اون جهان یه قوطی کبریت هم نیست

    استادشمانمونه بارزهستین ازکسی که عالی زندگی کرده واون جهان قطعا بهترین جایگاه ها روخواهی داشت من هم میخوام مثل شماباشم شرمگین نباشم پیش خدای خودم که خوب زندگی نکردم عملم درست نبوده ویاداون جهان چقدربهم کمک میکنه کم ترگناه کنم وبیشترهدف مندباشم چراکه بیهوده خلق نشدم پشت هرچیزی وهراتفاقی چرایی وجودداره ومن نیومدم این جاکه فقط بخورم وبخوابم وهرکاری دلم خواست بکنم وهروقت به این فکرمیکنم خیلی جدی تربه سمت اهدافم میرم وزمان برام خیلی باارزش ترمیشه وبودن دراین مسیرهم علتی داره ومیدونم اومدم زندگیم روجوردیگه ای بسازم تاهم خدابه من افتخارکنه وهم خودم به خودم افتخارکنم

    یه مورچه باهدف آفریده شده اونوقت من بی خودی بی هدف اومدم که مثل بقیه غرق این مرداب بشم بیام بیام پایین وبگم طبیعت زندگی اینه انقدراین نگاه عادی بشه که خودت روازیادببری وجودت روکه برای چی اومدم اینجاازیادببری که دیگه نبینی خدارو خودت رو جهان رو وفقط غرق روزمرگی هابشی واگه یکی مثل شما برخلاف این موج حرکت کنه همه بگن این چی میگه وچکارداره میکنه چراانقدر غیرعادی ولی دراصل شمابیدارشدین و اززاویه های دیگه ای دارین به این جهان نگاه میکنین وچیزهایی رودارین میبینین که خیلی ازماهانمیبینیم ولی ماانقدربه یه زاویه زل زدیم که خیلی ازحقایق رونمی بینیم وبدتراین که انکارش هم میکنیم

    ودرست مثل یه طراح که وقتی ازیه زاویه نگاه میکنه به کارش انقدرنگاهش عادت میکنه که متوجه خطاهای کارش نمیشه بدترازهمه وفکرمیکنه که طرحش درسته ولی وقتی میچرخونه کارش روچیزهایی رومیبینه که هرگز ازاون زاویه ی قبلی نمیدیده وتازه متوجه میشه که چقدراشتباه داشتم پیش میرفتم ولی حالیم نبود وامیدوارم که هیچ وقت دیرنشه روزی نرسه که دیگه هیچ فرصتی نداشته باشی که جبران کنی دقیقا حال ۹۹ درصدجامعه که خودم یکی ازهمونام که امیدوارم که همیشه نباشم به همین صورته .

    باآرزوی پیداکردن اصل ازفرع برای خودم وبقیه🙏🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    به نام الله یکتا

    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به دوستان نازنین مسیر شادی و خوشبختی

    قبل از هر چیز شاکر و سپاسگذار خداوند هستم بابت این صبح زیبا این نسیم صبح گاهی فوق العاده و این هوای مطبوع و دلچسب

    خدایا شکرت بابت این همه نعمت و فراوانی که در جهان هستی هست

    خدایا شکرت به خاطر شخص سید حسین عباسمنش که با استفاده از اگاهی هاش زندگیم متحول شده نه تنها زندگی خودم بلکه خیلی از اطرافیانم

    اما چقدر لذت بردم از دیدن این فایل و از کامنت ابتدای فایل که خیلی اساسی و چکیده و قول بچه ها گردویی مطلب رو میزاره کف دست ادم

    واقعا بارها شده خود من حتی وقتی در این مسیر زیبا بودم این نجوا اومده که حالا به این خواسته رسیدی که اخرش چی اخرش مگه مرگ نیست

    حالا به اون رسیدی حالا این همه کار کردی تلاش کردی پیشرفت کردی

    یعنی این نجوا بعضی وقت ها میاد که اخرش چی و الان استاد عباس منش میاد خیلی راحت اخرش رو شیرین توضیح میده که

    مرگ چیزی جز اتمام سفری زیبا و شروع سفری زیباتر نیست

    چرا که من نگران وضعیت گیاهان در پاییز نیستم چرا که میدانم این یک فرصت برای رویشی زیبا تر هر سال یک گیاه تازه تر هر سال یک میوه جدیدتر هر سال فراوانی بیشتر

    چند روز پیش داشتم برای یکی از دوستانم در مورد هرس کردن میگفتم و اینکه میشه توی کسب و کار ی مقدار از سرمایه گذاری رو جای دیگه انجام داد و سرمایه رو نباید مختص به یک کسب و کار کرد

    گفتم وقتی ی باغبون میاد ی درخت رو هرس میکنه سال دیگه فصل دیگه اون درخت بارش بیشتر میشه ثمرش بیشتر میشه و از بیشتر شاخه میده

    مثال خودم رو زدم و خودم دارم این روند رشد رو میبینم خوب من هم ی مقدار از سرمایم رو جای دیگه سرمایه گذاری کردم و الان میبینم که چقدر این کسب و کارم داره رونق میگیره چرا که قانون اینه که در جهت گسترش جهان حرکت میکنم

    و چه استعاره قشنگی که استاد میگه مرگ نیز جزیی از طبیعت ماست

    زندگی یعنی لذت بردن از وقتی که در اختیار روح قرار داده شده تا به وسیله بعد جسمانی به خواسته های زیادی اعم از ثروت سلامتی ارتباط معنویت لذت بردن و هر انچه خیر و خوشی و شادی هستش برسد و با کنار زدن تضاد های مختلف و گرفتن تجارب گوناگون هر چه بیشتر به ماهیت ابدی خود نزدیک شود که همین ماهیت ابدی به نظرم چیزی جز {احساس خوب=اتفاق خوب }نیست .

    این فایل بیانگوی لذت بردن از هر ثانیه و به تعویق نیانداختن کارهاست چرا که هر ثانیه امکان مرگ هست و چه بهتر ما تمام کارها رو با شادی لذت انجام داده باشیم و وقتی فرشته مرگ گفت بریم با عشق و شوق فراوان بگیم بریم

    ی نکته خیلی کلیدی برام داشت این فایل که اون هم این بود که استاد گفت وقتی بیشتر سفر کردم به این موضوع بیشتر پی بردم یعنی وقتی زیبایی های زیادی رو دیدم که در نقاط مختلف جهان وجود داشت بیشتر به این نتیجه رسیدم و میرسم که من از تمام ابعاد زندگیم استفاده کردم و دارم میکنم و مشکلی با رفتن به مهمونی بزرگتر ندارم میرم اونجا و از دیدن دشت ها و طبیعت عالی هم لذت بیشتری میبیرم

    شاید بعضی از ما باشیم که دیدگاهمون این باشه وقتی جای زیبای رو میبینم که شاید دیگه نشه بیام اینجا

    اما این نگاه استاد که سقفی نمیزاره برای خودش خیلی زیباست خدایا شکرت چقدر زیبا بود این جا و چقدر لذت بردم قزعا به جاهای زیباتر از این جا هدایت میشم .

    برای همه عزیزانم هم خانواده های عزیزم ارزوی سلامتی لذت شادی ثروت فراوان رو دارم امیدوارم ی روز بتونم تک تک عزیزانم رو ببینم چقدر خوب که اونروز امریکا باشه فلوریدا باشه پرادایس باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    وقتی دنیا رو به صورت یک مهمونی ببینیم ازش بهتر استفاده می کنیم

    دنیا گذراست

    دنیا را وقتی گذرا ببینیم بهتر زندگی می کنیم

    راحت تر می بخشیم

    با دیگران بهتر برخورد می کنیم و همچنین با خودمون

    پس بیاییم

    شکرگزاری کنیم از لحظه ی حال مون

    از همین لحظه ای که با قوانین آشنا شدیم شکر گزاری کنیم که بسیار و بی نهایت افرادی هستند که در حسرت داشته های ما هستند ولی در مدار دریافتی ما نیستند و ما هم کاری نمی تونیم براشون بکنیم

    برقرار باشید و پایدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: