ما بی انتها هستیم - صفحه 57

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2210 روز

    سری فایل های دانلودیروزشمار تحول زندگی من رد پای روز 167

    ما بی انتها هستیم

    فتبارک الله احسن الخالقین و سلام و درود به استاد عزیزم ممنون و سپاسگذارم که خداوند بهترین استاد رو برای آگاهی روز افزونم خلق کرد خدایاا شکرت

    مرسی مرسی استاد عزیزم که این فایل ها رو با عشق برامون تهیه کردید ..

    ممنون و سپاسگذارم و همچنین برای کامنت های زیبایی که مرا به خواندن و آگاهی های بیشتری هدایت کرده است ممنون و سپاسگذارم

    خدایا ازتو می خواهم ظرف وجودی من رو بزرگتر کنی تا درک بهتری از این جهان مادی دنیا و آخرت و قوانینت داشته باشم الهی آمین

    آدم نباید روی مردم حساب کنه

    هر وقت روی سیاستمداری و یا روی هنرمندی و یا روی شخصی حساب می‌کنه و یا از طرف آنها گفته میشه که من بخاطر مردم این کار رو کردم و بخاطر خواسته ی مردم این کار رو کردم و مردم گفتند بیا و مردم گفتند بروووو همش مردم ممم مرددددم میگه نشانه های از شرک و بی ایمانی است

    اگر برای مردم زندگی کنیم و یا بخاطر تایید دیگران زندگی می کنیم

    همون مردمی که الان میگن بیا دقیقا همان مردم دو روز دیگه میگن برو همانطوری که ما رو بالا می‌برند همانطور هم ما رو پایین میارند.. پس بنابراین حتی اگر بدترین حرفها رو هم زدن. باید آنچیزی که خودمون تشخیص میدیم درسته و رسالت مون هست رو انجام بدیم و کاری به حرف. دیگران و یا مردم نداشته باشیم

    اتفاقا دو روز گذشته چنین چیزی برام پیش آمده بود

    جریان اینه که هفته ی دیگه 16 تیر ماه جمعه تولد خواهرمه و شنبه اش هم به یک مهمون که از همکارهای خواهرم بوده مجلس زنانه ای به باغ شون دعوت شدیم منم خیلی خوشحال شدم .. ولی از طرف دیگه خواهرم همین جمعه گفت یک سر میخواد بره منزل خاله جانم یعنی از کرج بیاد تهران ..و طرفی گفت خودم ناهار چلو کباب برگ و غیره و غیره میگیرم میارم آنجا که خاله جانم توی زحمت نیوفته . خلاصه من هر چی به خواهر گفتم که برنامه شو به هفته ی دیگه موکول کنه تا منم بتونم بیام آنجا پیش خاله ام طفره می رفت . و بهش گفتم اگر هفته ی دیگه باشه منم میام آنجا و بعدش از همون جا با ماشینش تو با هم بریم کرج برای تولد و همچنین برای مهمانی در باغ ..(((( آخه من چهار پنج روز ی پیش خاله ام بودم و تازه دو روزی بود که برگشته بودم خونه پردیس .و یک سری کارها داشتم که باید حتما انجامشون میدادم ))) خلاصه آنها مدام زنگ می‌زدند و اصرار می کردند که دوباره برم آنجا ..

    بعد پیش خودم کمی فکر کردم و گفتم حرف هیچکس برام مهم نیست از اینکه بخوام افسارمو دست کسی بدم اصلا خوشم نمیاد .. بخصوص اینکه خواهرم بخاطر من برنامه شو تغییر نداد ( اول فکر کردم شاید کاری داره که نمی خواد تغییری توی این برنامه بده ولی خودش گفت نه هیچ کاری هم ندارم ولی می خوام الان برم آنجا.)).

    پس چرا من باید بخاطر حرف آنها برنامه هامو تغییر بدم و برای خودم ارزش قایل نشم .. بنابراین خیلی محترمانه قید همه چیرو زدم و گفتم چون وسیله نقلیه ندارم و برام خیلی سخته که دو سه بار برم و بیام کنم بنابراین شماها برنامه ی خودتون رو داشته باشید و بهتون هم خوش بگذره . . هر چند خیلی دوست داشتم که دسته جمعی کنار هم باشیم چون این دورهمی ها خیلی بندرت برامون پیش میاد ولی من تشخیص دادم که طبق برنامه های خودم زندگی کنم چون راحتی و آسودگی و ارزشمندی اولویت اول زندگی من هست ..

    و بقول استاد عزیزم آن کاری که میدونیم درسته و در راستای حرکت و مسیر درست خودمون هست رو انجام بدیم .فارق از اینکه خوششون بیاد یا نیاد و روی هیچکس حساب باز نکنم… چون بدین شکله که ما به تعادل و توازن و خوشبختی و ارزشمندی و احساس لیاقت میرسیم و با درون خودمون ارتباط برقرار می کنیم.. و بقول استاد عزیزم

    نکته ی طلایی که خیلی روی من تاثیر گذاشت این جمله ی طلایی استاد بود اینکه

    همین مردمی که تحقیر و توهین می کنند خودشون بدنبالمون میوفتند….

    چون جهان خیلی کمک ها بهمون می کنه و باید یاد بگیرم که روی هیچکس حسابی باز نکنم واقعا چقدر این حرف استاد درست بود چون من ماشین نداشتم و این رفت و آمدها برام سخت بود انتظار داشتم که خواهرم با یک تغییر کوچیک به من کمک کنه که من راحتر در کنارشون باشم ولی این آویزه ی گوشم شد که روی هیچکس هیچ حسابی نکنم..

    خدایاااا شکرت که امروز یک همزمانی فوق العاده خوبی با این فایل ارزشمند داشتم و از خداوند ممنون و سپاسگذارم که همیشه از طریق همین فایل ها به مسیر درست و صحیح هدایت میشم خدایا شکررررررت

    مهم ترین رابطه ی من در زندگی رابطه خودم و با خداوند هست

    تنها وابستگی من وابستگی به خداوند هست.و به او متصل هستم

    نکته و سوال مهمی دیگری که در این فایل مطرح شد  رسیدن به خواسته ها چه فایده ای دارد، وقتی هر لحظه ممکن است با مرگ مان همه چیز تمام شود

    استاد جان خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که به چنین سوالی پاسخ عالی و فوق العاده منطقی دادید و با شنیدن این پاسخ شما سعی می کنم در سفر زندگیم از لحظاتم لذت ببرم و شاد باشم وقتی فهمیدم که سفر من به این جهان هستی یک روزه است دیگه هیچوقت فکر نمی کنم این جسم فیزیکی من تا همیشه باقی بماند و ترسی از نبودن ندارم یعنی از سپیده دم صبحگاهی و دیدن طلوع خورشید درخشان از پشت آن کوههای دور دست شکر گذار خداوندم هستم که یک روز دیگر و یک طلوعی دیگر را آکبنده آکبند به من هدیه داده است پس باید از تمام لحظاتم استفاده کنم و لذت ببرم و برای اینکه یک روز و فرصت جدید دیگری به من عطا شده از خداوند تشکر و قدردانی کنم خدایاااا شکرت ممنون و سپاسگذارم برای تمام این فرصت های گرانبهایی که در طول عمرم به من دادی و قدردان این عمر پشت سر گذاشته ام نبودم ولی با نور هدایت های الهی و بلطف خدای مهربانم توسط استاد عباسمنش عزیزم دوباره متولد شدم و از تولد دوباره ام هر روز آگاهانه از خداوند تشکر و قدردانی می کنم ..

    استاد عزیزم نمی‌دونم چطوری باید از شما و از خدای مهربانم تشکر و قدردانی کنم که استاد آگاه و خردمند و توانایی رو چون شما رو به من و دیگر عزیزان این سایت عطا بخشیده که مسیر نورانی زندگی رو بهمون آموزش دادید و با این فایل های ارزشمند مکتوب کردید تا همیشه رهنمودهای شما رو هر لحظه بخودمون بتونیم یادآوری کنیم و در مسیر درست و صحیح رسالت مون حرکت کنیم یعنی حضور شما تا همیشه برامون ماندگار و پایدار است و بقول شما مرگی وجود ندارد

    که مرگ چیزی جز اتمام یک سفر زیبا و شروع یک سفر زیباتر نیست

    کل زمان زندگی مادی ما، در برابر ابدیت ما، دقیقاً به اندازه یک سفر کوتاه است.

    استاد جان چه مثال قشنگی زدید .اینکه .. وقتی به یک سفر می رویم و یا به هتل زیبا و یا یک جای موقت زیبایی می رویم و اینکه

    با طرح ها و و مکانیزم های مختلف که هر کدام زیبایی و لذت خاص خود را داشتند. شهرها و مناطقی زیبا  رو سفر کردیم و

    بعد از برگشتن و ترک از آنجا هیچ احساس ناراحتی نداشتیم و احساس نمی کردیم که چیزی رو از دست دادیم … دقیقا وقتی سفر می رفتم و جای خوبی سکنا داشتم و از اون مناظر بی نهایت لذت می‌بردم و بعد از چند روزی دوست داشتم برگردم خانه ی خودم . یعنی سفر و مسافرت با تمام زیبایی هایش و زینت های لذتبخشس هیچ وابستگی و تعلق خاطری به آنها نداشتم و برای ترک شون ناراحت نمی شدم البته شاید کماکان دوست داشتم چند روزی بیشتر در آن سفرها بمانم تا لذت بیشتری ببرم ولی هرگز دوست نداشتم بمدت طولانی آنجا بمانم چون باید به خانه ی اصلیم بر می گشتم .. زندگی جهان مادی هم همینطور هست شاید دوست داشته باشیم در این سفر زندگی بیشتر لذت ببرم ولی میدانم هر وقت زمان درستش برسد باید از این بُعد فیزیکی و مادی خارج بشم باید مانند یک مسافر زندگی کنم مانند یک مسافر از لحظاتم استفاده کنم مانند یک مسافر شکارچی زیبایی ها و شادی ها باشم و باید میدانم مکان‌های زیباتر و تجارب بهتری نیز در جهان در انتظارم است. و من باور دارم و به این نکته توجه می کنم که مکان‌های زیباتر و تجارب بهتری نیز در جهان در انتظارم است… و همچون یک مسافر آماده ی رفتن به جاهای زیباتر و بهتر و قشنگتری هستم ..

    مرگ نیز بخشی از طبیعت ماست. من هر وقت شبها می خوابم و صبح بیدار می شوم میدانم که از این جهان به جهان خواب و رویا می روم یعنی من در خواب هم سفر می کنم به سرزمین های ناشناخته و به فضایی که بُعد زمان و مکان مشخصی برام نداره و هر لحظه می تونم جایی باشم و به جای دیگری بروم و با اشخاصی ملاقات می کنم که خیلی وقته از این دنیا رفتند و یا اصلا نمی شناسیم شون ولی خیلی برام طبیعی و عادی است و هیچ ترس و دلهره و نگرانی ندارم..

    چون ما یک روح هستیم که انتخاب کرده ایم مدت بسیار کوتاهی، بُعد جسمانی و فیزیکی و مادی را تجربه کنیم و انتخاب کرده ایم تا در این جسم مادی با تضادهایش روبرو شویم، خواسته‌هایمان را بشناسیم و شور و اشتیاق حرکت در مسیر خواسته‌هایی را تجربه کنیم …

    و اینکه هر شب به خوابی عمیق همچون مرگ فرو می رویم و هر روز صبح به واسطه‌ ی تولدی دیگر از خواب بر می‌خیزیم

    ، مانند فردی است که سفرش به یک مکان رؤیایی تمام می‌شود در حالیکه مکان‌های زیباتری منتظر اوست

    بدن ما هر روز درحال تجربه مرگ و تولد است. هر روز سلولهای زیادی می‌میرند تا فرصتی برای تولد سلولهای جدید باشد. تنها چیزی که درباره مان ثابت است، روح مان است که ابدی است

    مرگ مانند پاییز و زمستان و بهار و تابستانی است که فرصتی است برای تولد برگ‌های تازه در بهار،  و رشد و پیشرفت و رسیدن به خواسته هایمان است که یک فرصت است برای تجربه بُعد خدایی‌مان

    خدایا من فعلا خیلی خیلی با این جهان مادی و جسم فیزیکی ام کار دارم چون من چند سالی هست که بیدار و آگاه شدم و به این مسیر توحیدی و الهی هدایت شده ام و می خواهم همچون استاد عزیزم از تمام لحظات زندگی و عمرم لذت ببرم و شاد و خوشحال باشم و ، هرگز حسرت از انجام کاری که دوستش داشتم رو نخورم و حسرت و انجام دادن کارهایی رو که به تعویق انداختم، را نداشته باشم

    استاد عزیزم خداوند به شما دو عزیزم استاد عباسمنش و خانم شایسته ی نازنین و این سایت گنج نامه و اعضای هدایت شدگان به چنین مسیر نور الهی عمر طولانی و با عزت عطا فرماید الهی آمین

    خدایاااا شکرت من برای زیبایی و عشقی که مرا احاطه کرده است سپاسگزارم.

    خدایاااااا ما را هدایت کن به راه درست و صحیح به مسیر رسالتی که بخاطرش پا به این جهان مادی گذاشتیم تا خواسته ها و شور و اشتیاق مون رو بشناسیم و تجربه کنیم خدایا. خودت منو هدایت کن به بهترین مسیری که برای من همچون اثر انگشتم خاص و ویژه است و به مسیر و

    راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت کامل و آزادی عمل را داده ای و تمام این تجربیات رو آگاهانه وارد تجربه ی زندگی مون کنیم تا جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به تو اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سپیده سیف گفته:
      مدت عضویت: 930 روز

      سلام خدمت استاد عزیزم ومریم بانو

      سلام خدمت دوست عزیزم رویا جان

      انقدر کامنتتون زیبا ودلنشین بود برام که احساس میکردم روحم داره از بدنم جدا میشه

      خیلی قشنگ نوشتین انگاری که خداوند دست به قلم شده بود

      خدا همه ی مارا به راه راست هدایت کنه وامیدوارم بتونیم از لحظه لحظه زندگیمون نهایت لذت وشادی رو ببریم

      درپناه الله مهربان باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2210 روز

        با درود و وقت بخیر خدمت دوست عزیزم خانم سپیده سیف نازنین

        خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتون رو برای نوشتن به من گذاشتید و چراغ خوش خبری آبی رنگ رو برام روشن کردید و کلی اول صبح خوشحال شده بودم و لذت بردم و الان اومدم توی سایت که کامنتی بنویسم و یهویی یادم اومد که حتما حتما براتون بنویسم و ازتون تشکر کنم و از اینکه به یادم آوردید که دوباره کامنت خودم رو بخونم و به احساس خوب بیشتر و بهتری برسم کنون و سپاسگذارم

        خانم سیفی نازنینم الهی چراغ دلتون به نور الهی روشن و منور بشه و بدرخشید و درخشان باقی بمانید

        مرسی مرسی عزیزم روز و شبت بخوبی و خوشی و شادمانی و ایام بکامتون شیرین و گوارا همراه با عشق و مهر و محبت و خیر و خوشی و سلامتی و پول و ثروت و نعمت های الهی

        موفق و پایدار باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    167. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    رد پای روز 1 تیر 1403 رو مینویسم

    رمز پایداری نتایج

    چند روزی بود همه اش به این فکر میکردم که چی شد یهویی!!.

    یه مدت بود داشت همه چی خوب پیش میرفت چرا یهویی کمتر شده بعضی چیزا ،مثل مشتری و بعضی اتفاقات خوب دیگه که پیش میاد

    و میدونستم که من مسئولشم که این اتفاقات ناخوشایند سرراهم قرار گرفته و دائم فکر میکردم که چه افکاری داشتم یا به چه چیز هایی توجه کردم و درموردش صحبت کردم یا گوش دادم

    و از خدا خواستم که بهم بگه چی برام خوبه که گوش بدم از فایلای استاد عباس منش

    که هدایتم کرد به فایل رمز پایداری نتایج

    وقتی گوش دادم انگار بار اولم بود، درسته ،یه سری از حرفای استاد از این فایل یادم بود ، ولی یه چیزایی رو هم جدید داشتم میشنیدم

    و انگار زمان شنیدنش این روزهاست ، چون با این فایل خدا بهم گفت طیبه دقت کن داری ندونسته یه سری کارارو میکنی که باعث این اتفاقا شده

    خوب گوش بده به این فایل

    حتی من یه مدت بود حس میکردم اون شادی درونی که داشتم رو موقع انجام کارام یا صحبت کردن با آدما یا تو چهره ام ندارم

    وقتی فکر کردم دیدم آره من چند وقته آگاهانه لبخند نمیزنم یا اینکه آگاهانه توجهمو کنترل نمیکنم

    یه مدت هم منظورم حدود ده روزی میشد

    وقتی گوش دادم به این فایل

    استاد گفت همیشه باید این اتفاق بیفته که هزینه کنید برای خوراک ذهنتون و زمان بذارید

    حتی وقتی استاد میگفت بپذیره که خودمونیم داریم اتفاقاتو رقم میزنیم و باید همیشگی باشه کار کردن روی کنترل ذهنتون

    باید براتون مهم باشه

    و دقیقا به تمام کارای این چند روزم فکر کردم که پنهانی بود و من متوجهش نبودم و تازه فهمیدم که چند وقته که من باورایی که با صدای خودم ضبط کرده بودم گوش نمیدادم و تکرار نمیکردم

    و داشتم به این فکر میکردم که چی شد یهو

    که من حدود دو ماه فروشم خوب بود و وقتی خواستم بعد تعطیلی مدارس برم جاهای دیگه که شلوغ و پر جمعیته ،تو مراسما و یا تو نمایشگاها که رفت و آمد زیاده

    یهویی تقریبا کمی بیشتر از صفر شدم

    چیزی حدود 25 از 50

    و بیشتر فکر کردم و دیدم بین حرفام با خودم یا افکارم و ذهنم و یا بین حرفام با مادرم و بقیه اطرافیانم ، این باورو داشتم که بزرگترا نمیخرن نقاشی رو

    یا تو نمایشگاها که میرفتم مهر تایید به حرف خواهرم میزدم که میگفت طیبه دیگه نیایم نمایشگاه چون که نمایشگاه کسی نمیخره و رد میشن و سنشون بزرگه و نگاهم نمیکنن

    و به این فکر میکردم که خودمم تو ذهنم تایید کردم و چون فروش نداشتم با اینکه خدارو شکر میکردم ولی از درون یه فکر دیگه ، یه باور محدود کننده دیگه داشتم

    حتی یاد حرفای استاد عبای منش افتادم که میگفتن

    جهان کاری به حرفای تو نداره

    به افکار و فرکانس ها و باورهایی که عمیقا داری جواب میده

    و گفتم درسته من با اینکه زبانی میگفتم که مثلا نه خوبه مشتری میاد خدا مشتری میشه برام ، ولی از باورهام محدود بودم

    و این یادم اومد که استاد میگفت

    وقتی باوراتون تغییر کنه صد در صد اتفاق میفته

    این حرفو تو فایل مصاحبه با استاد قسمت 18 میگفتن

    که نتایج شما وقتی ایجاد میشه تو زندگیتون که باوراتون به صورت بنیادین و پایدار تغییر کرده باشه

    امکان نداره که نتایج موقعی وارد زندگیتون بشه که باورای شما تغییر نکرده باشه امکان نداره

    و باز هم امکان نداره باورها به صورت بنیادین تغییر کنه و نتایج قابل لمس به وجود نیاد

    جالبه وقتایی که فکر میکنم حرفای استاد به یادم میاد و از خدا که کمک میخوام بهم میگه چیکار کنم

    وقتی من داشتم فکر میکردم گفتم طیبه تو تکرار نکردی باورای قدرتمندی که با صدای خودت ضبط کردی و حتی مراقب ورودی ذهنت ،از طریق دیدن و شنیدن و … نداشتی

    که تو این ده روز کمی متوقف شدی از چند جهت

    یکی از نظر مشتری

    یکی از نظر رفتار هات ، مثلا وقتی من قبلا آگاهانه تلاش میکردم در یک اتفاق به ظاهر بد کنترل کنم خودمو و نگاهم رو تغییر بدم ولی این چند روزو نتونسته بودم کنترل کنم ورودی هامو و باعث تغییر در روند مسیر من شد

    خدا چقدر خوب بلده که هر وقت هرچی نیاز داری رو بهت یادآوری کنه و در مسیر خودش قرارت بده

    از وقتی متوجه شدم آگاهانه دوباره سعی میکنم که لبخند به لب داشته باشم ، سعی میکنم آگاهانه کنترل کنم خودم رو در زمان هایی که لازمه آرامشم رو حفظ بکنم

    و از خدا سپاسگزارم و بی نهایت دوستش دارم که بهم کمک میکنه

    و یه قسمت از فایل مریم جان گفت که

    تک تک جملاتی که دارین از استاد میشنوین ، همون چیزاییه که داره فرکانسای شمارو تنظیم میکنه

    تک تک شون

    اون چیزایی که میشنوین تک تکشونو بهش عمل بکنید

    باور کنید

    بهش فکر کنید و باور کنید ،خود همون باور کردنه ، زندگیتو در دستان خودت قرار میده

    و تغییر باورا با شنیدن این فایلا و باورای مناسب رخ میده

    بعد هی فکر کنی و دنبال نشونه هاش میگردی آروم آروم افکارت تغییر میکنه

    اینا رو که شنیدم و فکر کردم دیدم آره دقیقا دلیل اینکه من این ده روزو حس میکردم یه جای کارم ایراد داره که حس میکنم با اینکه حسم بیشتر وقتا خوبه ولی متوقف شدم همین بوده

    که من باورای قدرتمند کننده ای که مینوشتم رو دیگه نمینویسم و گوش نمیدم به ضبط صدای خودم درسته با خدا حرف میزنم ولی بیشتر توجهم چه نا آگاهانه و چه آگاهانه به اطرافم بود

    خداروشکر میکنم که نذاشت زمان زیاد بگذره و بهم راه رو تو این فایل رمز پایداری نتایج نشون داد

    حتی بارها وقتی میخواستم که فایلی رو گوش بدم به صورت رندم و همیشه خدا برام انتخاب میکرد ، بیشتر وقتا دستم روی فایلایی که خودم ضبط کردم با صدای خودم میرفت و یکم گوش میدادم میگفتم بذار ببینم از فایلای استاد بشنوم

    در صورتی که خدا قشنگ بهم میگفت در کنار گکش دادن به فایلای استاد به باورایی که نوشتی تا قوی کنی هم گوش بده و فکر کن راجع بهشون

    خیلی خوشحالم از اینکه خدا هر لحظه مراقبمه

    و کمکم میکنه

    امروز متوجه شدم که تنها صحبت کردن با خدا کافی نیست ، درسته اگر با خدا حرف بزنم خودش کمکم میکنه ولی باید منم تلاشی بکنم که آگاهانه تمرکز و توجهمو به باورای قدرتمند کننده بدم و خدا ببینا دارم تلاش میکنم در همه جنبه ها کمکم کنه

    الان که فکر میکنم میبینم من این فکرو داشتم که خب من با خدا حرف میزنم خدا هم فلان باور منو تغییر بده

    مثلا این باور که همه جا مشتری هست و هیچ فرقی نمیکنه چه سنی داشته باشن و از همه سن ها و چه مرد و چه زن همه مشتری نقاشی های من هستن و خودشون میان و سفارش میدن بدون اینکه من کاری بکنم ،خودشون میان سمت من

    و حس میکردم باید خدا اینو برای من بوجود بیاره

    در صورتی که الان متوجه شدم باید من تکرار کنم

    باید من این باورو ادامه دار و مستمر بگم و در کنارش تلاش کنم برای سفارش گرفتن برای نقاشیام و اینکه شروع کنم هر دو رو همزمان پیش ببرم

    البته هر سه رو

    اینکه اول با خدا حرف بزنم هر لحظه و هدایتایی که میکنه هر روز و بهم میگه این کارو نکن زود گوش بدم و چشم بگم

    یا وقتی میگه این کارو بکن بگم چشم

    دوم اینکه باورامو هر تکرار کنم

    سوم اینکه تلاشمو بیشتر کنم هم برای کنترل ذهن هم برای افزایش مهارت هام و عمل کردن بهشون به تمام قدم هایی که دارم برمیدارم

    و یادم باشه که حتی برای عمل کردن به تکرار باورهای قدرتمند کننده هم باید قدم بردارم تا نتایجو ببینم

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

    و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام دوستان خوبم

    من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورها وفرکانس های منه که بهدحهان هستی ارسال میکنم

    چون به هرچیزی توجه کنی اون روواردزندگی واقعی خودت میکنی

    اون مسیری که خودت میدونی درست هست روبرووبه مردم کارنداشته باش وروی مردم حساب نکن که اگه حساب کنی ازهمون مردم ضربه میخوری که این یک شرکه وبخشودنی نیست

    مرگ یعتی زیبایی بعنی رسیدن به رهایی وسعادت بیشتر

    مرگ پایان زندگی نیست ویک شروع زندگی بهتروشادتره

    مرگ مثل یک مهمونی هست که یکی1ساعت تومهمونیه یکی 2ساعت وشایدیکی7ساعت ولذت میبره ومیره جایی که ازاول اونجابوده

    مهم این هست که ازمسیرلذت ببریم وشادباشبم و

    مابامرگمون ازبین نمیریم وازیک فضای فرکانسی به یک فضای فرکانسی دیگه هدایت میشیم

    من چون خودم توخانواده مذهبی به دنیااومدم اماازبچگی که توروضه هاشرکت میکردم خیلی علاقه ای به گریه کردن نداشتم ولی اکثرچراوتوسروصورت خودشون میزنن

    ولی همیشه این سوال برام بودکه چراوقتی میرم روضه بایدگریه کنم چه دلیلی داره کسی که1400سال پیش به رحمت خدارفته هنوزبایدبراش گریه کنیم چراواقعا؟؟

    بریدفیلم مرگ اشوروببینیدکه همه رقص وپایکوبی دارندموقع انجام مراسماتش

    خدایاازت میخوام بینش بیشتری بهم بدی برای درک قوانین جهان هستی

    خدایاازت میخوام بیشترسپاسگذارتوباشم

    خدایاازت میخوام که بتونم هرلحظه اززندگی لذت ببرم وشادباشم واحساس عالی داشته باشم

    وهمین احساس عالی موجب اتفاقات عالی درزندگی من میشه

    الهی امین

    شادوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1067 روز

    سلام

    اگاهی های این جلسه از این نظر مهمه که به دنیا وابسته نباشیم

    بدونیم تایم محدودی داریم که هر لحظه ممکنه زمان پایانش اعلام بشه

    از همین تایم محدود لذت ببیرم

    اگر شکر گذار زیبایی های این دنیا باشیم قطعا آن دنیا هم شیرینه

    و وابسته این دنیا نباشیم در وقت خودش به خواست هامون برسیم و جهان رو گسترش بدیم

    حسرت زندگی کسی رو هم نخوریم

    که فکر کنیم حالا که مرده دیگه خیلی چیزی را از دست داده انسانی که ذهنیت درستی داشته باشه زندگی اش و لذت اون برای اینده و رسیدن به یه خواسته نمی ذاره و در لحظه از اونچه که داره استفاده میکنه

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1825 روز

    سلام بر همه عزیزان

    روزشمار 167 فصل ششم

    استاد قبل هرچیزی من محو برق چشماتون بودم تو کل صحبتهاتون

    و اینکه چه با ارامش از مرگ حرف میزدین و چه ارامشی هم انتقال دادین

    شاید خیلی ها این صحبتها رو درک نکنن خود من دوسال پیش وقتی برای بار اول گوش دادم با اینکه قبلا هم خیلی گفتم تجربه مرگهای عزیزانم و دوری ازشون زیاد داشتم بازم با شنیدن صحبتهای شما بار اول نمیتونستم بپذیرم و یه ترسی گوشه ذهنم بود

    امروز ک مجدد این صحبتها رو شنیدم با یه نفس عمیق با پوست و گوشت و استخوانم درکش کردم و اون ترس و استرس جاش و به یه خیال راحتی داد و چقدر این طرز فکر همه ی زندگی رو برات راحت تر میکنه چقدر یسری موارد پوچ و واهی میشه

    حالا نکاتی که یادداشت کردم و مینویسم که باز اگه سالهای بعد ب لطف خدا این فایل و دیدم اون موقع طرز فکرمو با خوندن کامنت خودم بسنجم

    و باز میرسیم به موضوع مهم کانون توجه

    قانون اینه تو به هرچیزی توجه کنی از همون جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میکنی

    * نباید روی مردم حساب باز کنیم و مسیر خودمون و بریم

    * نگاهمون و باید به مرگ تغییر بدیم

    * اصل وجود تو روح تو همیشه با تو هست و نمیشه از بین بردش هیچ کس نمیتونه اینکارو کنه و با مرگ هم کسی چیزی رو از دست نمیده

    * وقتی از دنیای مادی خارج میشی خیلی وسیع تری خیلی به خدا نزدیکتری و حتی یکی هستی باهاش

    * جوری زندگی کنید که برای لحظه مرگ همیشه اماده باشید

    * مرگ شروع یه زندگی زیبا و نزدیکتر به خداونده

    * هیچ وقت برای هیچ چیز و هیچ کس عزاداری نکنید چون اون از دست نرفته فقط وارد فضای دیگه ای شده

    * فکر کردن به مرگ به شکلی که احساس بد و یا احساس فقدان به ما بده کار اشتباهیه

    * سفر مرگ رو یه سفر اعجاز انگیز و ابدی ببین

    * ما از بین نمیریم فقط از یه فضای فرکانسی به یه فضا فرکانسی دیگه میریم

    * ما دنبال خواسته مون میریم و در مسیر رسیدن بهش لذت میبریم و داریم زندگی رو تجربه میکنیم

    * انسان به چالش نیاز داره تا زندگی رو تجربه کنه وگرنه فاسد میشه

    * پس تا وقتی زنده هستی از زندگی لذت ببر و شاد باش و طبق قانون اتفاقات خوب برات میفته و تو چیزی رو از دست ندادی هم تو دنیا خوب زندگی کردی هم ابدیت زندگی بهتری رو تجربه میکنی

    واقعا بسیار بسیار لذت بردم و دیدگاهتون به مرگ کاملا مثل تمام نگاه و اموزش هاتون دیدگاه زیبا منطقی و درست تری بود و همین دیدگاه باعث میشه زندگی رو خیلی خیلی بهتر از قبل زندگی کنیم و لذت بیشتری ببریم

    دوستتون دارم استاد قشنگم ممنونم ازتون خدایا هزاران بار شکر بابت حضور در سایت و شنیدن این اکاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    عاطفه نوری گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    استاد عزیزم ک با شما توحید رو شناختم و رشد کردم و خداوند من رو اماده کرد برای این اتفاق و اون هم از دست دادن مادر عزیزم تکه ای از قلبم و زمان فوت مادرم دقیقا همین روز همین تاریخ و چندین ساعت گذشته بود

    مادرم پر کشید و روحش ازاد شد و ورفت به سمت پروردگارش

    اری استاد عزیزم من با شما توحید رو اموختم ک در چنین لحظه ای ک مصیبت وارد شده و تکه ای از وجودم مادرم پر کشیده من ارام باشم و با اشک هایی توحیدی بنویسم و بگویم پروردگارا من توانستم ابراهیمی عمل کنم و تسلیمم یا رب

    حتی مالک مادرم هم نیستم و نبودم فقط در خدمت مادرم تلاش کردم نوکری کردم ک راضی باشد خداوند راضی باشد

    الهی و ربی من لی غیرک

    سپاس یا رب سپاس

    خدایا من تسلیمم و به هر خیری فقیرم و خودت اراممان کن و هدایتمان کن و اسانمان کن…

    ما همه عاجزترین هستیم و همه چیز شمایی یا رب…

    الحمدلله رب العالمین

    استغفرلله هر نفس…

    إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      عاطفه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1969 روز

      به نام پروردگار یکتاء بی همتا رب العالمین.

      الهی به امید خودت برای نوشتن کامنتی ک قلبم و حسم گفت بنویسم در پاسخ به کامنت خودم در اون شبی ک مادرم به رحمت و آغوش پروردگارش پیوست و من اولین ایده ای ک به ذهنم رسید امدم و سریع اون لحظه رو مکتوب کردم و به اندازه ای که این مدت جهاد میکردم و روی خودم کار میکردم تقوی کردم و تسلیم بودم.

      چقدر مصیبتی دشوار هست از دست دادن مادر عشق رفیق و مونس و همراز اما این لحظات سخت هست ک باید توکل کرد ایمان رو حفظ کرد و ادامه داد و این لحظه بنظرم حیاتی ترین لحظه هست برای تسلیم بودن و نشان دادن ایمان…

      پروردگارم راضی ام به رضای شما، من تمام تلاشم رو کردم و شما هم راضی باش یارب، درسته مادر عزیزم بوده ولی قطعا و صددرصد ک بنده ی شما بوده و شما مالک و فرمانروایی و من باور کردم ایمان کردم و با تمام وجودم این لحظه رو حس کردم و درک کردم و به تسلیم بودن و عاجز بودن خودم اقرار کردم و میکنم یا رب….

      استاد عزیز و بینظیرم تمام این آگاهی ها و رشد شخصیتی و توحیدی من فقط فقط باشما بوده و دروه های ارزشمند مقدس پاک و توحیدی شما بوده به الله قسم ک اینها فایلهای رایگان نیست اینها گنج هایی هست ک فقط باید قدرشون رو بینهایت بدونیم و عمل کنیم…

      الهی صد هزاران بار سپاس برای هدایت شدنم به این مکان مقدس و استمرارم برای ساخت شخصیت توحیدی و بنیان های یک زندگی توحیدی و ابراهیمی…

      استاد عزیزم شما توی جلسه هفت دوره ی مقدس کشف قوانین زندگی هم از تضادها و اتفاقات زندگی خودتون صحبت کردید و من اینجا در این لحظه اقرار میکنم که چقدر این تضادها ارزشمند و گوهر هستند درسته در نگاه اول یک مصیبت وحشتناکی باشه ک قابل جبران نباشه مخصوصا از دست دادن عزیزت اما به مرور ک به اتصال و آرامش میرسی به تو گفته می‌شود و به حس رهایی آزادی توحید و توکل عمیق تری میرسی و از همه مهمتر راضی به رضای پروردگارت هستی …

      آنچنان در این تضاد و مصیبت عالی تقوی کردم و تسلیم بودم ک مثالی شدم و الگوی عملی شدم و هرلحظه به ایمان باور و قدرت من افزوده شد برای ادامه دادن مسیر و به گفته ی قرآن صبر میکنم به حکم پروردگارم به احترام پروردگارم صبر میکنم و هرلحظه برای شادی روح مادر عزیزم بیشتر تلاش میکنم برای در مسیر توحید بودن چون زمانی ک زنده بود تنها کسی من از قانون باهاشون صحبت میکردم ساعت‌ها فقط مادرم بود و لذت میبرد و عاشقانه تحسین می‌کرد و چقدر دعای خیر می‌کرد برای شما استاد عزیزم ک اینچنین راه و رسم توحید و زندگی رو نصیبم کردید و آموزش دادید…

      مادر عزیزم روحت در پناه و آغوش پروردگار و همنشین با صالحان و نیکان و بندگان مومن و توحیدی باشد در بهشت پروردگار…

      خوشحال باش مادرم من هم خوشحالم و راضی و رها و پر قدرت تر ادامه میدهم برای رسیدن به توحید عزیزم برای پروردگار بزرگ و مهربانم مادر عزیزم شما هم برای من نمونه بارز توحیدی عمل کردن بودید و صبور بودن و متوکل بودن و قوی بودن در این بیماری و تضادهایی ک داشتید و من فقط تسلیمم و درسهارو میگیرم و ادامه میدهم به مدد الهی و ریسمان الهی ک چنگ زده ام و کمک گرفتنم از صبر و صلات…

      الهی صد هزاران بار سپاس به قلبم جاری شد و من نوشتم و پر قدرت تر ادامه میدهم صلات میکنم و تقوی الهی و تسلیم بودن ابراهیمی…

      الهی صد هزاران بار سپاس پروردگارم برای هر نفس کشیدن هرلحظه از زندگی ام ک توحیدی عمل میکنم و تلاش میکنم بنده باشم و بندگی کنم و دختر خوبی باشم برای شما یا رب…

      پروردگارآ ایاک نعبد و ایاک نستعین…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1740 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز

    من هم با شما کاملا موافقم که روی مردم نباید حساب کرد چون همون مردم ،بخصوص مردم ایران که به شدت هیجانی تصمیم میگیرن ، یه روز بر علیه ت صف میکشن یک روز دستتو میبوسن، پس فقط باید روی خدا حساب کرد و از خدا هدایت خواست و سپاسگزار خداوند بود

    مطلب بعدی مرگ و رفتن به دنیای بعدی هست، اتفاقا برای من هم سوال بود که بچه ای که فقط چند سالشه از دنیا میره خودش جذب کرده یا موضوع دیگه ای بوده که خداروشکر شما خیلی عالی با مثال مهمونی توضیح دادین و گفتین که با مرگ ما پایان نمیابیم بلکه به جایی که از اول ازش اومدیم بهش برمیگردیم

    این موضوع رو نباید فراموش کنیم که ما تکه ای از خداوندیم و بی نهایت هستیم پس هیچوقت از بین نمیریم

    نباید وابسته به این دنیا باشیم و فکر کنیم فقط همین دنیاست و با مردنمون همه چی تموم میشه؛ ولی مدتی که تو این دنیا هستیم از نعمت هایی که خداوند در اختیار ما گذاشته لذت ببریم و استفاده کنیم و سپاسگزار باشیم

    در مورد محرم و اتفاقاتی که برای امام حسین افتاد هم باهاتون موافقم؛ امام حسین راهی رو رفت که خودش انتخاب کرده بود میتونست مثل برادرش بیعت کنه یا از اون محل مهاجرت کنه بره ولی پای هدفش و راهش موند ، ولی اینا جوری جلوه دادن اون شرایط رو که انگار خداوندوجود نداشته اون زمان و یزید هر کاری میخواسته میکرده ، بعد خودشون و افرادی که تو گمراهی هستن میپرسن، چرا خدا کاری برای امام حسین نکرد چرا نجاتش نداد ، یعنی واقعا موضوعی که خیلی خنده داره که چطور خودشون اینطوری ترسیم میکنن شرایط اون موقع رو و خودشون جوابی واسش ندارن؛ بدون شک امام حسین و افرادی که اون موقع بودن الان جایی هستن که قبلا ازش اومدن و هیچ ظلمی به کسی نشده و کسی که میمیره هیچوقت از بین نمیره؛ بقول شما کسی که در راه رزق و تلاش برای زندگی از بین بره شهید محسوب میشه هرکار و هر شغلی میخواد داشته باشه

    البته من هم با تکامل و یکم فکر کردن به این موضوع و کنار هم گذاشتن صحبت های گذشته با منطق الانم دارم اینطور به موضوع محرم نگاه میکنم وگرنه خودم هم مثل بقیه فکر میکردم

    سپاسگزار خداوند هستم و ممنونم از شما استاد عزیز بابت این آگاهی ها ، خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    سام احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1152 روز

    به نام الله

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان عزیزم .

    این فایل همیشه جواب سوال منم بود که استاد عزیز نظرشون درباره مرگ چیه ؟و استاد مثل همیشه خیلی عالی جواب دادن و منطق ذهن من هم قبول کرد که همه ما مهمانیم در این دنیاا و الله جان جهانی پر از نعمت و زیبایی رو خلق کرده و ما رو مهمون این نعمت ها و سفره کرده .و بستگی به ما داره از این مهمونی چ جوری استفاده کنیم به قول استاد هستن این رستوران که دنیا باشن واسه همه هست ولی یکی از دور نگاه میکنه یکی از کلا خدمات رستوران استفاده میکنه .مثل مثال عمر وتایمی که الله جان به ما داده که خودمون رو بشناسیم خودمون رو تجربه کنیم نعمت ها همیشه هست و تموم شدنی نیس .و روزی که این عمر تموم بشه ما تموم نمی شیم چون ما از الله هستیم و به خود الله برمیگردیم چقدر این خوبه اگه از این دید نگاه کنین ما ابدی هستیم .من زمانی کسی فوت میکرد روزهاا نارحت میشدم فک میکردم دیگه اون شخص ب کلی رفت ولی به قول استاد در قدم 9 جلسه 6 تفسیر سوره حمد آیه مالک یوم الدین .که ما اخرت رو باور کنیم از نعمتی که داریم ب شکل عالی استفاده کنیم از عمری که داریم وفتی ملک الموت بگه بریم وقت اومده بگیم آماده م .الله جان بتونم سپاس گزار تر نعمت هات باشم .الله جان از عمری که دادی بهترین استفاده رو بکنم و ب کسترش این جهانت کمک کنم .الله جان جوری زندگی کنم که الگو باشم واسه افرادی که آرزوی مرگ نکنن و از تجربه عمرشون استفاده کنند .الله جان توحید رو درقلبم سرشار کن و قدرت فقط تویی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    خدا را شکر که به این فایل عالی و فوق العاده من هدایت شدم

    چقدر این حرف استاد برای من انگیزه بخش و عالی بود

    هرگز روی مردم حساب باز نکنم

    هرگز دنبال مردم نباشم و باید روی خدای خودم حساب باز کنم

    به او ایمان و اطمینان داشته باشم

    از او کمک بگیرم

    او را همیشه بهترین راه حل و مددکار خودم بدانم

    در مورد مرگ همیشه درگیر این موضوع بودم که بعد من چه می شود ؟

    کجا خواهم رفت ؟

    چه می شوم ؟

    اینها همگی برای من درس دارد که از اکنون خودم لذت ببرم و حال خوب داشته باشم

    بهترین کاری که می توانم انجام بدهم این است که همیشه سپاسگذار خدای خوب خودم باشم

    من آمده ام که در این جهان لذت ببرم و بعد از آن هم به سوی خودش بر می گردم

    البته شنیدن این صحبت های استاد برای من این درس را داشت که بهتر بتوانم به این موضوع نگاه کنم

    بهتر بتوانم روی خودم فکر کنم و از اکنون خودم لذت ببرم

    واقعا استاد عزیز ممنون از شما بخاطر این فایل های ارزشمند و گرانبها

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    خدا را شکر که به این فایل عالی و فوق العاده من هدایت شدم

    چقدر این حرف استاد برای من انگیزه بخش و عالی بود

    هرگز روی مردم حساب باز نکنم

    هرگز دنبال مردم نباشم و باید روی خدای خودم حساب باز کنم

    به او ایمان و اطمینان داشته باشم

    از او کمک بگیرم

    او را همیشه بهترین راه حل و مددکار خودم بدانم

    در مورد مرگ همیشه درگیر این موضوع بودم که بعد من چه می شود ؟

    کجا خواهم رفت ؟

    چه می شوم ؟

    اینها همگی برای من درس دارد که از اکنون خودم لذت ببرم و حال خوب داشته باشم

    بهترین کاری که می توانم انجام بدهم این است که همیشه سپاسگذار خدای خوب خودم باشم

    من آمده ام که در این جهان لذت ببرم و بعد از آن هم به سوی خودش بر می گردم

    البته شنیدن این صحبت های استاد برای من این درس را داشت که بهتر بتوانم به این موضوع نگاه کنم

    بهتر بتوانم روی خودم فکر کنم و از اکنون خودم لذت ببرم

    واقعا استاد عزیز ممنون از شما بخاطر این فایل های ارزشمند و گرانبها

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: