شواهدی بر افزایش فرصت های ثروت ساز

سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان و همه دوستان

باور همه چیزِ…

حدود دو سال پیش که با این داستان باور آشنا شدم حقیقتش غرق در مشکلات مالی بودم تنها انگیزم پیشرفت مالی بود به محض اینکه باور کردم که میشه واقعا شد من اصلا همین الانشم نمیدونم واقعا چطوری بعضی پولها جور شد کار جور شد درهای نعمت یکی بعد از دیگری چهار طاق باز می‌شد

من باور کردم میشه و شد یه پسر دو ساله و یه نوزاد چهار ماه و یه همسر بیکار دیگه خودتون تصورش بکنید ….

مینویسم تا بتونم نعمتهای خداوند رو به یاد بیارم که برای من و خانوادم سرازیر کرد…

وقتی متوجه داستان باور شدم که همه چی از درونم رخ میده اصلا به این فکر نکردم که من مسولیت دوتا بچه دارم چطوری توی خونم درآمد زایی کنم یا سرمایه ندارم یا اینکه همسرم اجازه نمیده من برم بیرون از منزل کار کنم یا اینکه آخه توی روستا چه کاری جز دام و کشاورزی هست الان که با خودم فکر میکنم چقدر خودمو تحسین میکنم من فقط یه دفتر برداشتم و شروع کردم نوشتم که چه چیزایی دوست دارم داشته باشم هر روز میخوندمشون شروع به تجسم کردم و سپاسگزاری برای داشته هام اینم بگم من اون موقع حتی گوشی برای خودم نداشتم شبها که همسر می‌خوابید گوشیشو استفاده می‌کردم میرفتم اینستا و خداوند منو هدایت به این آگاهی ها کرد توی همون اینستا به پیج استادی که یه آزمون رایگان برای اینکه تشخیص بدیم در چه حوزه های کاری موفق میشیم رو گذاشته بودن و من اون رو یادمِ ساعت یک بامداد بود انجام دادم و نتیجش واقعا منو شگفت زده کرد من خیلی به امور منزل و امورات تمیزی علاقه دارم وقتی جواب آزمون رو باز کردم یکی از مشاغل امور خدماتی بود و من صبح روز بعدش این مسئله رو با همسرم در میون گذاشتم که میخوام کارگر بفرستم خونه مردم و یه درصدی خودم بردارم همسرم هم موافقت کرد و چند تا تراکت برای جذب نیرو داخل روستای خودمون و روستاهای اطراف چسبوندم و چند تا تراکت برای اینکه ما چنین خدماتی ارائه میدیم داخل شهرهای نزدیک رو به دیوار چسبوندیم خلاصه اینکه زنگ خورها از هر دو تراکت شروع شدن و کار شروع شد و…

من الان برای خودمو همسرم و دو نفر دیگه درآمد زایی کردم و ابتدا فقط کار برای یه نفر بود اونم هر چند روز یه بار اما به مرور کار بیشتر شد مشتریها راضی بودن بعد ماشین خریدیم بعد دستگاه خریدیم بعد دستگاه رو عوض کردیم و بهترشو خریدیم و همینطور درآمد بالاتر و بالاتر رفت که الان توی یه هفته حقوق یه ماه واسه همسرم که قبلا کارگر بود در میاد و من کنار بچه هامم خیلی راحت با مشتریها کارها رو هماهنگ میکنم همسرم و دو نفر دیگه که با ما کار میکنن رو میفرستم برای اجرای کار و بعد از کار به راحتی پول به حسابم واریز میشه وای که چقدر باحاله یعنی من اصلا عاشق خودمم وقتی کار رو خواستم شروع کنم تا یکسال اول نزاشتم هیچ کس از اطرافیان بفهمن که بخوان بازم با باورهای غلطشون و ترسهاشون صد راهم بشن اینبار با خودم گفتم بسِ دیگه هر چی پدر مادر و دیگران تصمیم گرفتن نمیزارم دیگه بسِ …اصل داستان باورِ که به خودم مربوطِ و من هر چی بیشتر روی خودم کار کردم درهای بیشتری برام باز شد چقدر این خدایِ من سریع پاسخ میده چقدر راه و روشِ این خدا درستِ و در کنار درآمد زایی من اصلا متوجه نشدم چطور بقیه زوایا تغییر کرد از سلامتی و روابط و اصن انگار زندگیِ الانم هیچ ربطی به دو سال پیشم نداره…

استاد آزمندیان یه جمله ای توی صحبت‌هاشون میگفتن که کنج خونه هیچ خبری نیست پاشو یه کاری بکن..

خیلی دلم میخواد بهشون بگم استاد اصلا مهم نیست کنج خونه باشی یا هر جای دیگه مهم اینه کنجِ ذهنت گیر نکنی من نمونه بارزی هستم که باور کنیم که می‌شود صد در صد می‌شود البته که من واقعا اهل عمل هستم به محض اینکه الهام شود انجام بده من یه کله خراب واسه انجام دادنم (چقدر خودمو دوست دارم بعضی وقتها بعضی الهامات درونم استرسی به پا میکنه ذهنم میگه نکن قلبم میگه انجام بده و من انجامش میدم به ذهنم میگم بسِ سی سال حرف زدی نتیجه چی بود دیگه قلب میگه و تو میگی چشم) من یه خانم با دو تا بچه کوچیک توی روستا هستم که با بیرون اومدن از کنج ذهنم با باور سازی درست از شما اساتید محترم فقط با پستهای شما عزیزان در برنامه اینستا کنجِ خونم تونستم درآمد زایی کنم واسه خودم همسرم و دو نفر دیگه و خدا توی همین خونه بدون اینکه من بیرون برم واسم مربی فرستاد آزمون فرستاد شغل فرستاد انقدر عاشق این خدا شدم که هیچ وقت انقدر توی قلبم رضایت نبودِ خدا رو صد هزار بار شکرت

و واقعا همه چیز باورِ

استاد عباسمنشِ عزیز خیلی ازتون ممنون برای این سایت چون من هر بار برنامه اینستا رو باز میکردم که تصاویر مختلفی یا نظرات متفاوتی از اخبار یا داده های منفی بود میگفتم ای کاش یه جا بود که کلا ورودی مثبت بود و اینجا همونجایی که من آرزوشو داشتم