شواهدی بر افزایش فرصت های ثروت ساز - صفحه 6

557 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمدرضا کریمیان گفته:
    مدت عضویت: 3948 روز

    یک شعر زیبا که واقعا از آن لذت بردم:

    خنده باید زد به ریش روزگار

    ورنه دیر یا زود پیرت می کند

    سنگ اگر باشی خمیرت می کند

    شیر اگر باشی پنیرت می کند

    باغ اگر باشی کویرت می کند

    شاه اگر باشی حقیرت می کند

    ثروت ار داری فقیرت می کند

    گاز را بگرفته زیرت می کند

    عاقبت از عمر سیرت می کند

    گر زدی قهقه به ریش روزگار

    ریش را چرخانده شیرت می کند

    دل به تو داده دلیرت می کند

    خویشتن فرش مسیرت می کند

    عشق را نور ضمیرت می کند

    خاک اگر باشی حریرت می کند

    کورش ار باشی کبیرت می کند

    رستم ار باشی امیرت می کند

    آشپز باشی وزیرت می کند

    پس بخندید وبخندانید هم

    خنده دنیا را اسیرت می کند.

    لبتان پر خنده دلتان همیشه شاد وخرم باد….

    سیمین بهبهانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ترانه مرندی گفته:
    مدت عضویت: 3104 روز

    تو این مدت که به لطف خدا با مطالب این سایت آشنا شدم و خودم هم تلاش زیادی در دنبال کردن آنها و پیدا کردن حس خوب داشتم خیلی تغییر کردم . از خدا ممنونم . از جناب عباس منش . گروه تحقیقاتی عباس منش.

    سه ماه پیش منو می دیدی آدم دیگه ای بودم پر از بغض ناامیدی بی هدف بی انگیزه . الان می تونم احساسم بفهمم اگه حسم خوب نیست کنترلش کنم و خوبش کنم . اگه ناراحت هستم می دونم مقصر خودم هستم . الان می دونم برای رسیدن به خواسته م لازم نیست تلاش زیادی بکنم فقط فرکانس مناسبی داشته باشم . می خوام عاشق رویاهام بشم عاشق اهدافم . می خوام زندگی کنم و لذت ببرم . انگار بعد یک خواب طولانی بیدار شدم . چقدر خوبه طرز فکرت با عموم مردم فرق داشته باشه و باور کنی همه چیز به قدرت اراده خودته و سرنوشتت دست خودته و خدا تنها قدرته . اول باید باور کنی تا به دستش بیاری این درسی بود که من یاد گرفتم و باورش کردم.

    باور کردم خدا خیلی دوستم داره اتفاقا هیچ کدوم از خواسته هامو بهم نداد بدتر حالمو گرفت . این قدر بهم نداد من فکر کردم باید خواسته هامو کوچک تر کنم کوچیکترش کردم باز هم نداد سال ها نداد . فقط باور کردم اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی .منی که بلد نبودم با خدای خودم درست حرف بزنم به لطفش الان بهش ایمان آوردم و در ذهنم تنها قدرتی که می تونه منو یاری کنه .

    به خودم افتخار می کنم خودمو دوست دارم چرا که بیشتر روزم حس خوبی دارم و خودم را لایق رسیدن به خواسته هام می دونم.

    عید پارسال در غم اندوه خشم نفرت بودم الانمو ببین چقدر بهتر شدم امیدوارم خوشحالم سپاس گذارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    حمید رضا گفته:
    مدت عضویت: 3312 روز

    درود بر شما استاد عزیز

    استاد واقعا هرجا که میرم دارم لمس میکنم فراوانی رو این مثال منه:

    من توی شرکت فولاد(تولید میلگرد ) کار میکنم وقتی به انبار محصولاتش نگاه میکنم فقط تولیدات ها، تجهیزاتش به کنار! دهها میلیاردها تومن فقط توی انبار هست که مثل ریگ بیابون داره فروش میره، خدارو شکر، صبح که میام شرکت دهها تریلر جلو در صف کشیدن منتظرن تا کارگر ها بیان و میلگرد واسشون بار بزنن، اصلا توی این شرکت که میای انگار نه انگار که توی ایرانی، حتی بویی از رکود اقتصادی و گرونی نیست هیج تاثیری توی این شرکت و فعالیتش نذاشته که هیچ بلکه فاز دوم خط تولید خودش رو سال گذشته افتتاح کرد، این یعنی فراوانی این یعنی داشتن سطلی بزرگ

    آفرین به این مرد که چقدر ذهن ثروتمندی داره(این یک شرکت خصوصی تولید میلگرده که فقط یازده سال سابقه داره و به کشور های همسایه صادرات داره ویژنش هم افتتاح خط تولید ذوب آهن و صادرات به اروپا!)

    این شرکت نه کنار دریاست نه جنگل، این شرکت مجاور کویر مرنجاب، کویر مرکزی ایران که هیچ ابی وجود نداره!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    نادیا رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 3060 روز

    سلام به استاد عزیزم و هم خانواده ایی های گلم مخصوصا دوستایی که به سوالم پاسخ دادن مثل خانم آینا راد اکبری و ملیحه خمر و ستاره بنی نجاریان آقای کاوه مرد ممنونم از این که بهم کمک میکنید

    ستاره جون منم همین مشکلی که شما با شوهرت داری رو دارم وقتی هم دخترم و هم شوهرم خونه نیستن فایل هارو راحت گوش میدم

    ولی وقتی میاد خونه خودم صدای فایل هارو قطع میکنم که چیزی نگه بعضی وقتا هم که میخوام صدارو قطع نکنم خودش میره سر گوشی و صدارو قطع میکنه منم چیزی نمیگم تا خودش بیاد سراغ فایل هارو ولی خودم تغییر خودمو خیلی میفهمم امیدوارم شوهرم هم متوجه بشه و اونم بره سراغ فایل ها حتی انارو ریختم توی گوشیش تا هر وقت خواست گوش بده ولی هنوز نتونسته

    خداوند رو شکر میکنم به خاطر این که دوستان خوبی مثل شما ها دارم

    سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مرآت +++ گفته:
    مدت عضویت: 3024 روز

    سلام

    پسری 24 ساله هستم.دانشجو هستم و کار و درامدی ندارم.از لحاظ مالی وابستگی شدیدی به پدرم دارم.خانواده 4 نفره ما چندین سال هست دچار بحران شدیدی شده است و پدرم خیلی از لحاظ روحی و روانی ما را اذیت میکند.پدرم کارمند دولت است.ما اصالتا شمالی هستیم.ولی فقط به خاطر شغل پدرم و به دلیل اصرار او چندین سال در یکی از استان های محروم غرب کشور زندگی کردیم.بعد از ان هم به تصمیم انها و به این علت که اعتقادات مذهبی قوی ای دارند، الان ساکن مشهد هستیم.پدر و مادرم تا جایی که من یادم می اید همیشه با هم مشکل داشتند و مدام پدرم به بهانه های واهی قهر میکرد و می رفت و چند روز نمی امد یا تنها بخش کوچکی از درامدش را به خانه می اورد و همیشه حتی همین الان هم درگیر وام است.ولی مشکل اصلی از جایی شروع شد که این دو تصمیم گرفتند بعد از چندین سال زندگی در استان محروم در مشهد خانه ای بگیرند.”پدرم چند سال قبل در اوایل زندگی مشترکشان در شمال خانه ای داشت.به یکباره بدون مشورت به قیمت بسیار پایین تصمیم گرفت ان را بفروشد.بعد از مدتی از وقتی دید خریدار در دادن پول خانه کوتاهی میکند خواست از فروش ان دست بکشد.ولی دیگر دیر شده بود.کار به دادگاه کشید و دادگاه حق را به خریدار داد.ضمنا پول گرفتن وکیل و خرج دادگاه انها هم از بهای خانه کم شد.و پدرم حتی همان مقدار باقیمانده از پول خانه را هم به علت غرورش نگرفت و به این ترتیب خانه ای که خودش با هزار مصیبت و با قرض و بی پولی ساخته بود،به راحتی از دست داد.در زمان دادگاه ان خانه پدرم وسایل خریدار را که ساکن خانه شده بودند بدون حکم دادگاه بیرون ریخت.مادرم را تنها در ان خانه گذاشت و به بهانه پیگیری و مشورت با وکیل به شهر دیگری رفت.یک روز مامورین به همراه خود خریدار و زنش به خانه امدند.مادرم از ترس در را باز نکرد.از در بالا رفتند به داخل حیاط پریدند. از پشت در سنگی به داخل خانه انداختند،شیشه ای را شکستند و دست مادرم مجروح شد.مادر بیگناهم را به این دلیل که پدرم حضور نداشت به زندان انداختند و یک شب مادرم با ادم هایی که اصلا شبیه خودش نبودند گذراند.”برگردم به اصل قضیه.پدرم اینبار بعد از 7 سال از ان ماجرا و در سال 89 تصمیم گرفت برای خرید خانه در مشهد به امید وام بانک مسکن اقدام کند.قرار شد به مشهد برود ،چند تا خانه را گزینش کند.بعد دوباره مادرم را ببرد و اگر مادرم تایید کرد،خانه ای را معامله کند.ولی این کار اخر را نکرد و خودش خانه ای را خرید.که اصلا مادر من و خواهرم ان را ندیده بودیم.بعد وقتی که به مشهد رفتیم، با خانه ساختمانی کوچکی با اتاق های 30 متری و بالکن 25 متری بدون استفاده که فقط برای بالا رفتن متراژ ساخته شده بود و بدون کمد و محصور در ساختمان های دیگر و با چشم انداز بسته مواجه شدیم که انگار فقط برای ساخت و ساز ساخته شده بود.ما اول همگی راضی نبودیم در این خانه زندگی کنیم.بعد وقتی پدرم گفت ان را تعمیر می کند و با وعده دروغ این خانه اصلا برای مادرم است،قبول کردیم به مشهد بیاییم.خانه ای را اجاره کردیم.ولی مدام دعواها و زیرقول زدن ها و قهر کردن ها و نیامدن های پدرم ادامه داشت.خواهرم که چند سال از من بزرگتر است عصبی شد و درسش را برای مدتی ادامه نداد.من هم در درس خواندن کم رمق شدم و اصلا در کلاس های دانشگاه شرکت نمی کردم.تا اینکه دو سال قبل یکی از فامیل هایمان در نوروز از شمال بعد از چند سال به دیدن ما امدند.پدرم نبود و مثل همیشه بعد از به هم زدن تنهایی به شمال رفته بود.انها وقتی وضع روحیه ما را دیدند بدون اینکه ما به انها چیزی گفته باشیم و یا چیزی بخواهیم به اختلافات ما پی بردند.بعد از رفتنشان به چند نفر دیگر از فامیل ها گفتند که با پدرم صحبت کنند و اختلافات را حل کنند و مشکل ما را به همه گفتند.ولی بعد از گذشت دو سال رفتار پدرم بهتر که نشده،بسیار بدتر از قبل هم شده.به طوری که من هر رفتاری از او ببینم تعجب نمی کنم.دو سال پیش به پیشنهاد همان فامیلمون برای پی گرفتن تحصیلم به شمال رفتم تا به دور از هیایو به ادامه تحصیل بپردازم.خواهرم هم یک سال کنکور خواند و در دانشگاه الزهرا قبول شد و به خوابگاه دانشگاه در تهران رفت.پدرم کمی رفتارش ان موقع بهتر شد و قبول کرد که یکی از ما به شمال و دیگری به تهران برویم.به ظاهر پیش همه نقش بازی کرد که رفتارش را هم با مادرم بهتر میکند و قول داد که به جای ان خانه،جای مناسب دیگری را تهیه کند که مادر و خواهرم نیز راضی باشند و در ان زندگی کنند.ولی باز هم زیر همه چیز زد.چند ماه بعد از رفتن من و خواهرم،در یک حرکت ناجوانمردانه مادرم را تنها در خانه رها کرد و مخفیانه بدون اینکه به کسی چیزی بگوید غیبش زد که بعد متوجه شدیم مستاجر را بلند کرده به ان خانه که خودش گرفته بوده رفت.فامیل پدریم اول ساکت ماندند و بعد از مدتی گفتند که چون مرد است اصلا کار درستی کرده،باید مادرم حرفش را گوش دهد.فامیل مادریم هم بعد از گفتن به همه و پخش کردن این ماجرا ساکت شدند و هیچ کاری نکردن و بعد هم گفتند مصلحت این است که مادرم حرفش را گوش کند و به ان خانه برود.و این ماجرا تا امروز هم ادامه دارد و چهار نفر ما جدا از هم زندگی می کنیم و این خانواده کاملا از هم پاشیده است.خیلی ممنون می شوم که راهنمایم کنید که ما کجای کارمان اشکال داشته و چه باوری را باید اصلاح کنیم تا اوضاع بهتر شود؟

    پدرم هر روز و هر روز رفتارش بدتر می شود.حدود یکسال هست که ندیدمش.امروز خواهرم به او پیام داد.عید را بهش تبریک گفت و گفت به ماشین برای انجام پروژه عکاسی اش نیاز دارد و پرسید ماشین کجاست؟او فقط یک کلمه گفت:گورستان.من هم هر وقت با او سعی کردم ارتباط برقرار کنم،به من و مادرم توهین کرده است و بدترین کلمات را به کار برده است،بی دلیل.میگوید شما ها گمراه هستید.من طبق رساله مرجع تقلیدم عمل میکنم و هیچ کار خلاف شرعی نکرده ام.شما هم اگر می خواهید نابود نشوید باید به حرف من گوش دهید.کل فامیل هم بعد از هیجان اولیه خاموش و بی تفاوت شده اند و شاهد نابودی ما هستند.

    من رویایم این است که از وابستگی پدرم رها شوم،درامدی داشته باشم تا او نتواند به ما زور بگوید و فکر کند هر کاری که دلش بخواهد می تواند با ما بکند،برای مادرم یک خانه همانگونه که لیاقتش را دارد بخرم،ماشینی داشته باشم و مادر و خواهرم را مثل خیلی دیگر از خانواده اخر هفته به تفریح و خرید ببرم.به خواهرم کمک کنم که به اهداف زندگی اش برسد و وسایل مورد نیازش را بدون اینکه به او بگوید و حرف زشت بشنود،با عزت و احترام از خودم بگیرد.دوست ندارم انها عذاب بکشند و مدام فکرشان مشغول باشد و با نگرانی هرلحظه منتظر اتفاقات بد باشند.اما راهش را نمی دانم که چطور و از چه راهی باید به شغل و استقلال رسید و از این وضع خارج شد.ما همیشه امیدمان به خدای بزرگ بوده و هیچ وقت رشته امیدمان در این سالها پاره نشده.ولی اوضاع تغییر نکرده است.دوست دارم به غیر از خودش محتاج کسی نباشم.دعای مادرم همیشه این است که خدایا دست ما را برای روزی به سمت نامرد دراز نکن.تا حالا خودت کاری کرده ای که روزیمان داده شود باز هم خودت جورش کن.ولی این ترس همیشه با من هست که اگر او همین فردا بگوید که من دیگر به شما سه نفر پولی نمی دهم من چکار باید بکنم؟از طرفی مهلت اجاره خانه هم به زودی به پایان میرسد و معلوم نیست که بعدش چه باید بکنیم؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطمه صیادی گفته:
      مدت عضویت: 3874 روز

      سلام دوست عزیز

      مطمئنا شما تازه به مسیر صحیحی که از خدا خواستید هدایت شدید و الان لحظه شروع شماست.بهتون تبریک میگم که این همه مشکلات باعث شد که به این سایت بیاید و کامنت بگذارید.اول از همه چیز از فایلهای رایگان استاد عباس منش شروع کنید و بارها بارها گوش کنید و خودتون تو مسیر قرار میگیرید.بدون شک شما به استقلال مالی میرسید . خدا رو گواه میگیرم که من هم یکسال و نیم پیش هیچ درامدی نداشتم و شرایط خوبی از نظر مالی نداشتم و واقعا ارزو داشتم نه تنها خودم خرج خودمو در بیارم بلکه به خانوادم هم کمک کنم الان این اتفاق برای من افتاده من بعد از دوتا تجربه کاری الان دارم کار شخصیمو راه انداز ی میکنم که خیلی درامد زیادی داره.

      منم به شدت تحت تاثیر خانوادم بودم که بسیار بسیار منفی بودن.پدر من انسان متعهدی بود به خانواده اما سراسر افکارش منفی بود و من هروز صبح با غر غرای اون روزمو شرو عمیکردم اما الان هزار مرتبه شکر تو محیط کاری قرار گرفتم که خیلی کم باهاش تنها میشم و بهش پول میدم و تازه اینو بگم من به شدت مقاومت داشتم و سخت باور کردم حرفهای استادو و کلا به علت عزت نفس پایین کارامو عقب مینداختم و کندکار کردم رو ی خودم . دوست عزیر فقط خودتو با تمام وجود به مطالب این سایت ببند و دنبال کار هم باش هر کار شرافتمنداته و حتی سطح پایین تا از نظر مالی کمی ازادتر بشی و بهتر فکر کنی و بتونی یواش یواش دوره های استادو بخری ارام م ارام پیشرفت میکنی به دارمدهای بالاتر و شرایط بهتر . خدا شاهده میشی قهرمان زندگی خانوادت ایمان بیار به خداوند و حرفای استاد من میدونم تو موفق میشی از همین حالا هستی

      منتظر اتفاقای خوب باش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امید جهان گفته:
      مدت عضویت: 3892 روز

      سلام آقای مرآت عزیز

      برای شروع میتوانید فایل معجزه سپاسگزاری را تهیه کنید و بر طبق آن عمل کنید

      یا میتوانید از فایلهای رایگان چطوری درآمد خود را در عرض یکسال حداقل سه برابر کنیم شروع کنید

      ولی معجزه سپاسگزاری اگر واقعا درست بکارش ببرید واقعا معجزه میکند

      با آرزوی سالی پر از شادی، سلامتی و ثروت برای شما دوست عزیز، خانواده بزرگ گروه تحقیقاتی عباسمنش و همه مردم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سماء طاهر گفته:
      مدت عضویت: 3337 روز

      سلام

      دوست عزیز مرات +++

      مشکلات شما را خواندم و متاسف شدم

      اماخدای شماازمشکلاتتان بسیاربسیار..بزرگتراست

      من توان راهنمایی کامل ندارم اما پیشنهاد میکنم اگرمی خواهید مسائلتان بلطف خداوند وهاب حل شوند بهیچ وجه خانواده ی عباس منش را ترک نکنید

      امیدتان را ازدست ندهید و هرچندسخت است و تحت فشارروحی زیادی هستید ولی عجله نکنید و سعی کنید باتوکل و اعتماد واقعی به خداوند آرامش خود را بدست آورده و هرروز تا توان دارید درسایت وقت بگذارید

      فایل های رایگان بسیارارزشمنداستاد را گوش بدهید

      بارها و بارها

      واقعا هربار اثرجدیدی می بینید

      درحدتوان و بدون وسواس و اعصاب خردی و عجله عمل کنید

      اثراتش زود و اعجاب برانگیز است

      دوستان فوق العاده ی در این سایت به شما انرژی خواهند داد

      اگرناامیدشدید و رفتید دوباره دراولین فرصت برگردید

      من هم مشکلات فوق العاده ای داشتم

      بیش از 20 سال دنبال راه نجات به هردری که فکرکنید زدم (راه های درست)

      قریب بیست سال روزی را بدون گریه و زجرنگذرانده بودم ولی فقط دراینجا آرامش و پاسخ چراهایم را یافتم

      حالا قدرتمندم و دیگرهیچ دلیلی برای غصه داربودن و حتی دلتنگ بودن ندارم

      الان بیش از 30میلیون بدهی دارم ولی قلبم آرام آرام است چون باآموزه های استاد که باورشان کرده ام یقین دارم یقین دارم بموقع پرداخت میشوند وفقط دارم روی باورهایم کارمیکنم و ازاعجازها و امدادهاو اتفاقات شگفت انگیز اطرافم لذت میبرم

      صادقانه آرزوی آرامش ,رفع مشکلات و موفقیت های بزرگ برای شما و دیگراعضای خانواده ی عزیزعباس منش دارم

      استاد را باورکنید و به آنچه یادمی گیرید متعهدباشید و درحدتوان عمل کنید

      مشکلاتتان بطرز خارق العاده ای حل می شوند ,مطمئن باشید

      فقط فایل های رایگان را جزء کارهای اصلی و ضروری روزانه خود قراردهید و درمورد تجربه هایتان ازدوستان سایت مشورت و کمک و انرژی مثبت بگیرید

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    نعمت مهدیزاده گفته:
    مدت عضویت: 3303 روز

    سلام اقای عباسمنش عیدتون مبارک ، واقعا خیلی ممنون که هستین ، من عاشق طرز فکر و روش نگاهتون به زندگی هستم و توو این دو سه سالی که برنامه هاتون رو دنبال میکنم واقعا خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم ، اقای عباسمنش عزیز من یه سوالی ازتون داشتم و ممنونتون میشم که منو در این زمینه راهنمایی کنین ، من بارها از شما و حتی خیلیای دیگه که توو این زمینه فعالیت میکنن شنیدم که از ادمای منفی دوری کنین که البته واقعا حرف درستی هم هستش چون ادمای اطرافمون خیلی رو ما تاثیر میذارن اما مسئله ای که من دارم اینکه متاسفانه الان شرایط جامعه ما طوری شده که ما تبدیل شدیم به یه جامعه نالان و همیشه هم در حال نالیدن هستیم ، مثلا میری توو یه جمعی میبینی که دارن از شرایط اقتصادی حرف میزنن و همشونم میگن که اوضاع چقدر بده و ما چقدر بدبختیم و از این دست حرفا ، سوار تاکسی میشی باز همین داستانه ، حتی توو خانواده خودمونم همین داستانه و حتی توو این روزای عید هم که اقوام دور هم جمع میشن میبینی که باز دارن از بدبختیا میگن یا دارن پشت سرکسی غیبت میکنن یا یکی رو مسخره میکنن و میخندن و ……..شرایط اقتصادی خود منم زیاد خوب نیست اما واقعا همیشه از نالیدن بدم میومد و سعی میکردم و میکنم که از حداقل ها لذت ببرم اما تلاشمم واسه بهتر کردن اوضاع انجام بدم ، خلاصه بخاطر همین مسائلی که گفتم از ادمای منفی دور شدم و حتی مجبور شدم توو جمعای خانوادگی و این چیزام زیاد نباشم وقتایی هم که مجبور میشم باشم معمولا چیزی نمیگم چون میبینم که بقیه یا غیبت میکنن یا کسیو مسخره میکنن و منم اگه بخوام یه چیزی بگم که خوششون بیاد باید از بدبختیا بگم یا غیبت بکنم ، خلاصه این قضیه دور شدن از اینجور ادما باعث شده احساس کنم که منزوی شدم ، با اینکه میدونم دارم کار درست رو انجام میدم اما بنظرتون با این احساس به حاشیه رونده شدن چیکار کنم؟ چون واقعا توو جامعه ما تفکر مثبت عین الماس نایاب شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3563 روز

    الان 2 تا باور جدید از متن همین کلیپ ضبط کردم ودارم گوش میکنم

    ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست

    جهان سرشار ثروت و نعمت است

    این عید واقعا بسیار خوش گذشت از تک تک لحظه هاش لذت بردم از غذاهای که خوردم خدا 1000 مرتبه شکر میکنم ..شکرت خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    ستاره بنی نجاریان گفته:
    مدت عضویت: 3898 روز

    سلام استاد امسال من هر خونه ای که میرم عید دیدنی همه خونه هاشونو نو کردن و این دلیل واضحیه برای باور فراوانی. حتی مناطق پایین شهر اصفهان خونه ی بعضی اقوام که میرم همشون یا کاغذ دیواری زدن یا مبلمان جدید خریدن یا آشپزخونه شونو ام دی اف کردن و خیلی چیزای دیگه….. و واقعا میشه فراوانی رو دید. اما نمیدونم چرا همه اینا که این همه اتفاقات و این همه تغییر دکوراسیون دادن تو خونه هاشون باز هم مینالن و کفر میگن و من فهمیدم که واقعا جهان هستی حق داره که بعضی از آدما رو شرایطشون رو عوض نمیکنه چون با وجود این همه فراوانی باز هم همه معترضن. ولی من خوشبختانه با دیدن همه این اتفاقات هر لحظه خدا روشکر میکنم و فراوانی رو میبینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: