به نام الله هدایتگر
اول از هر چیزی تبریک میگم این عید رو به همه عزیزان و هم خانواده های عزیزم و استاد نازنین که عاشقانه دوست داره شخصیت ابراهیم و مسیر ابراهیم و تدریس «ابراهیم وار زندگی کردن» رو سرلوحه زندگی خودش کرده و هم دنیا رو جای قشنگی برای خودش کرده و هم جای قشنگی برای ما کرده
چقدر دلم برای پرادایس تنگ شده بود یعنی استاد همونجوری که شما اونجا هستین من هم اونجا بوده ام و با شما در این محیط زیبا زندگی کردم چقدر این تیشرت پوما اصل بهتون میاد و چقدر این اندام که کارکردین روش رو بهتر جلوه میده و چقدر زیبا بود این نم نم باران و چسبید به این فایل و اما در مورد فایل :
یعنی استاد عزیز تا الان میدونستم که هدف داشتن و نوشتن هدف ی تمرکزی به ادم میده که مثل تماشای داخل ی لوله فقط اخرش رو فقط هدف رو میبینی ولی نمیدونستم که هر هدف هر هدف باید ی بهایی براش پرداخت بشه
میخوای کنترل ذهن داشته باشی تمرکزت روی خواسته هات باشه تلوزیون نبین و چقدر این ندیدن تلویزیون میتونه کمک کنه به باور سازی خوب برای رسیدن به هدف باشه
خوب من هم اهدافی داشتم و دارم ولی واقعیتش تا بحال نیومدم به وضوح بنویسم که دقیقا چیرو میخوام و چه بهایی رو میتونم پرداخت کنم
خودم چون عضی از انجمن معتادان گمنام بودم تا بحال به این موضوع از این زاویه فکر نکردم که بها پرداخت کردن همون اعراض کردن از ناخواسته هاست
بها پرداخت کردن همون کشیدن درد و حاضر نشدن به مصرف دوباره است
همون ندیدن تلویزیون برای ساخت باور های قدرتمند هستش
همون کاریه که تابحال انجام دادم و نتیجه نگرفتم و فارق از اینکه دیگران چی میگن راحت و با توکل به خدا کنار بزارمش هر چند که امن باشه برام و برم تمرکزی سراغ کاری که بهش علاقه دارم و در دل مسیر بهم گفته میشه
یعنی به صراحت این پیام خدا رو دریافت کردم مثلا من یکی از ایده ها و چیز هایی که دوست دارم انجام بدم که پخش کننده جنس های مربوط به کار خودم باشم و اول از شهر و محله خودم شروع کنم
این چند وقت مدام بهم گفته میشد که تو نیاز به ی جای داری که فقط عمده فروش باشی اونجا یعنی کاملا احساس و دریافت کردم که چه چیزی نیاز داره
همین دیشب بود استاد ی احساسی بهم گفت برو کار های که رشاد خلیفه انجام داده رو مرور کن خوب یکی از کارهاش رو شما گفته بودین ولی به چیزی اشاره کرده بود رشاد خلیفه که ی لحظه موندم که درباره آخرین پیامبر میگه که حضرت محمد بود ولی آخرین رسول نبوده.
شاید شما رسولی از طرف خداوند باشین تا اونهایی که در مسیر و در فرکانس دریافت باشن هدایت بشن به مسیر خداوند
اما استاد این قربانی کردن و نسبت دادنش به هدف رو واقعا از اون نکته هایی بود که شاید تنها کسی که میتونست برای اولین بار از این زاویه بهش نگاه کنه شما بودین
چرا که شاکله ذهن من و ما کلا این بوده که ابراهیم پسرش رو برداشته برده قربانگاه چاقو رو زیر گلوش گذاشته و چاقوی که سنگ رو نصف کرده گلوی اسماییل رو نبریده و یهو ی گوسفند از اسمان ظاهر میشه و خدا به ابراهیم میگه بیخیال این بدبخت شو سر گوسفند رو ببرو گوشتی میل کن {خخخ}نه و احساسی که این شنیدن این موضوع به من داده این بوده که من که پیامبر نیستم که خدا از اسمان برام گوسفند بفرسته و دل این کار رو ندارم که بخوام عزیز ترین هدیه خداوند رو به قربانگاه ببرم
اما قانون جذب میگه تو برای هدفت ی بهای باید پرداخت کنی و قدم برداری
تو قدم بردار فرزندتو ببر به قربانگاه تو مثل سید حسین برو بندر عباس اونجا دعوت میشی به کار
تو مثل سید حسین تمام وسایلتو بزار بندر عباس هدیه بده با ارزشترین مادیاتی که براش زحمت کشیدی تا بچه هات در رفاه باشن اونوقت برو تهران راه باز میشه
تو چاقو رو بزار زیر گلوش ی نشانه ای ی گوسفندی اونجا هست که خودشو نشون میده و تو پیام رو دریافت میکنی که بسه امتحانت رو سر افراز ازش بیرون اومدی گوسفند رو قربانی کن پیامش به کل دنیا میرسه
مگه زمان ابراهیم اینترنتی بوده که وایرال بشه این صحنه که کل مردم بدونن ابراهیم چکار کرده
اینو به خودم میگم مگه من دعوت نامه میفرستم برای مشتریام که هر روز دارن بیشتر میشن
امیدوارم بتونم بهایی که استاد گفت چیزی که الان میتونم انجامش بدم ندیدن تلویزیون شاید باشه
روی خودم کار کردن باشه
تمرکز بزرام روی کار خودم
و قطعا درها باز میشه
استاد خیلی سپاسگذارم از شما بابت این اگاهی های نابی که هیچ وقت فکر نمیکردم بشه از این زاویه به این قضیه نگاه کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD704MB45 دقیقه
- فایل صوتی حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟43MB45 دقیقه
سلام…
هیچ ایده ای ندارم که چی قراره بنویسم، ولی میدونم خدا هدایت میکنه…به کامنتی که برای من در درجه ی اول مفید باشه، و انشااالله برای دیگران
استاد اعتراف میکنم مدتها ذهنم دلش میخواست حرف شمارو اینجوری برداشت کنه که، استاد میگه بدون زجر به هدفهات میرسی، پس همه چیز باید دست نخورده و گل و بلبل(که نبود!) باقی بمونه و حالا ببینم چیکار میخوای بکنی؟ و میدیدم واقعا نمیشه هیچ کاری کرد! اینقدر سنگ سربی به پاهام وصل بود که جلوی کوچکترین اقدامم رو میگرفت…
دیدگاه قربانی کردن، چقدر من رو سبک تر کرد….الان میفهمم، چرا میگفتین من خیلی راحت به هدفهام رسیدم…چون شما نمیخواستین زنجیر هارو سالم نگه دارین و حرکت کنین…نمیخواستین بار اضافی حمل کنین…شما کوله بارتون رو سبک میکردین و برای رسیدن به هدفتون حرکت میکردین.
بار سنگین چیه؟
حرف مردم، خوب به نظر رسیدن از نظر مردم، حتی پدر و مادرت…حتی نزدیکانت
بارسنگین چیه؟
فکر اینکه اگه زن و بچم گشنه بمونن چی؟
بار سنگین چیه؟
اگه دیگه نتونم فرصت کاری بهتر پیدا کنم چی؟
اگه ضرر کنم چی؟
اگه محتاج بمونم چی؟
اگه تنها بمونم چی؟
اگه..اگه..اگه..
استاد شما اینارو نوشتین، و قبل از اینکه این اگه ها بخوان در دنیای بیرون رخ بدن، شما در درون به عنوان بهای رسیدن به هدف پرداخت کردین، و بعد دیدین بسیاری از اونها واهی بوده، و بسیاری از اون قربانی ها هم در نهایت به رشد بیشتر و نتایج بهتر منجر شدن
مثل درختی که هرس میکنی برای اینکه بهتر رشد کنه…شاخه و برگهای فعلی ظاهرا خوبن، قشنگن، شاید مشکلی هم ندارن، ولی اگه میخوای راه نفس درخت باز بشه و بهتر رشد کنه باااید قربانیشون کنی…
الان میفهمم چرا میگفتین مسیر لذت بخش بود…چون باری روی دوشتون سنگینی نمیکرد که من باید اینو راضی کنم، اونو نگه دارم، شرکت رو حفظ کنم، حالا حرف مردمو چیکار کنم؟…نه…شما از همه ی اینا گذشتین، و عزت و نعمت نهایی دست خدا بود که در نهایت همه رو به کسی که ایمان داشت و عمل صالح انجام داد، عطا کرد.
استاد من ازونایی بودم که نزدیک ۹ سال پیش با دوره های تندخوانی با فایلهاتون آشنا شدم. و شاهد بودم چه فروشی و چه تقاضایی داشت اون دوره ها…ولی شما برای تمرکز بر هدفتون، اون مسیر پولسازی وسوسه برانگیز رو هم بستین. و الان شاهد رشد همه جانبه ی شما در آموزش قوانین خداوند هستیم.
گفتین بنویسیم چه هدف هایی داریم، و چه قربانی هایی حاضریم بپردازیم؟
استاد باورتون میشه من چند روزه دارم با خودم سر همین موضوع کلنجار میرم؟!
خانواده ای که هرکدوم مسیری برای من میپسندن و از اولین فرزندشون انتظار دارن، و منی که نمیخوام مثل اونا زندگی کنم.
استاد یه شغل دولتی و شوهر کردن و بچه دار شدن هدف زندگی من نیست…
من یا از افسردگیٍ تسلیم شدن در برابر اینها میمیرم…یا توی مسیر پر از ماجراجویی رشد خودم میمیرم!
جفتش مرگه…کدومش بیشتر خوش میگذره؟! کدومش منو راضی میکنه؟ کدومش باعث میشه هر لحظه اگر مردم حسرت نخورم؟
مطمئنا دومی…
و استاد چون میدونم شما از شنیدن نتایجمون خوشحال میشین نتیجه ی اولین قدمی که برداشتم رو بگم:
اول یه پیش زمینه بدم: استاد من چون همواره در مسیری که خانوادم میخواستن بودم، علایقم رو گم کرده بودم. مدتها عاشق طراحی لباس بودم و نرفتم. و دو سالی هست هدایت شدم سمت ورزش. گفتم مریم، این دفعه روی علاقه ی خودت سرمایه گذاری کن
استاد من پارسال تمام پولی که داشتم رو قربانی گرفتن مدرک مربیگریم کردم، و به یک ماه نخورد، هنوز نمره ها نیومده بود که من توی دانشگاه شغلی گرفتم که مجری آموزشی یک پژوهش بین المللی هستم.
توی این کار اولا با بچه ها کار میکنم که عاشقشونم، و دوما هر یک ساعت بطور متوسط ۱۵۰ هزار تومن به من میدادن! اونم بدون هیچ آشنایی و تجربه! که از تجربه ی قبلیم که ۲-۳ ماه صبح تا شب و حتی روزهای متوالی میرفتم و نهایتا فکر کنم سودش به اندازه ی یک ساعت و نیم اینجا بود خیلیییی بهتره! البته تعداد جلسات زیاد نبود؛ ولی با شرایط من کاملا سازگار بود؛ و نشانه و دلگرمی واضحی بود برای ادامه دادن و جسارت به خرج دادن.
و البته این داستان، با خبر های بهتری از جمله آشنا شدن با اساتید درجه ی یک فیزیولوژی ورزشی جهان، مولفان و مترجمین کتابهای مرجع فعلی در دانشگاه ها، و رزومه ی قوی و بین المللی برای ادامه تحصیل من ادامه داره!
استاد راستی میدونستین عاشقتونم؟! خیلیم خوش هیکل و عالی شدین، جوون تر تر تر هم به نظر میرسین. چون مطالعات اخیرم هم توی همین حوزه هست میدونم چه کار بزرگیه و از ته دلمممم بهتون افتخار میکنن با این نتایج فوق العادتون. انشاالله دوره ی قانون سلامتی رو هم تهیه میکنم و با ذوق از این همزمانی دوره ی قانون سلامتی و مسیر خودم هم لذت میبرم.
در پناه رب، عاشقتونم :)
انشاالله