حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار میثم عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

به نام الله هدایتگر

اول از هر چیزی تبریک میگم این عید رو به همه عزیزان و هم خانواده های عزیزم و استاد نازنین که عاشقانه دوست داره شخصیت ابراهیم و مسیر ابراهیم و تدریس «ابراهیم وار زندگی کردن» رو سرلوحه زندگی خودش کرده و هم دنیا رو جای قشنگی برای خودش کرده و هم جای قشنگی برای ما کرده

چقدر دلم برای پرادایس تنگ شده بود یعنی استاد همونجوری که شما اونجا هستین من هم اونجا بوده ام و با شما در این محیط زیبا زندگی کردم چقدر این تیشرت پوما اصل بهتون میاد و چقدر این اندام که کارکردین روش رو بهتر جلوه میده و چقدر زیبا بود این نم نم باران و چسبید به این فایل و اما در مورد فایل :

یعنی استاد عزیز تا الان میدونستم که هدف داشتن و نوشتن هدف ی تمرکزی به ادم میده که مثل تماشای داخل ی لوله فقط اخرش رو فقط هدف رو میبینی ولی نمیدونستم که هر هدف هر هدف باید ی بهایی براش پرداخت بشه

میخوای کنترل ذهن داشته باشی تمرکزت روی خواسته هات باشه تلوزیون نبین و چقدر این ندیدن تلویزیون میتونه کمک کنه به باور سازی خوب برای رسیدن به هدف باشه

خوب من هم اهدافی داشتم و دارم ولی واقعیتش تا بحال نیومدم به وضوح بنویسم که دقیقا چیرو میخوام و چه بهایی رو میتونم پرداخت کنم

خودم چون عضی از انجمن معتادان گمنام بودم تا بحال به این موضوع از این زاویه فکر نکردم که بها پرداخت کردن همون اعراض کردن از ناخواسته هاست

بها پرداخت کردن همون کشیدن درد و حاضر نشدن به مصرف دوباره است

همون ندیدن تلویزیون برای ساخت باور های قدرتمند هستش

همون کاریه که تابحال انجام دادم و نتیجه نگرفتم و فارق از اینکه دیگران چی میگن راحت و با توکل به خدا کنار بزارمش هر چند که امن باشه برام و برم تمرکزی سراغ کاری که بهش علاقه دارم و در دل مسیر بهم گفته میشه

یعنی به صراحت این پیام خدا رو دریافت کردم مثلا من یکی از ایده ها و چیز هایی که دوست دارم انجام بدم که پخش کننده جنس های مربوط به کار خودم باشم و اول از شهر و محله خودم شروع کنم

این چند وقت مدام بهم گفته میشد که تو نیاز به ی جای داری که فقط عمده فروش باشی اونجا یعنی کاملا احساس و دریافت کردم که چه چیزی نیاز داره

همین دیشب بود استاد ی احساسی بهم گفت برو کار های که رشاد خلیفه انجام داده رو مرور کن خوب یکی از کارهاش رو شما گفته بودین ولی به چیزی اشاره کرده بود رشاد خلیفه که ی لحظه موندم که درباره آخرین پیامبر میگه که حضرت محمد بود ولی آخرین رسول نبوده.

شاید شما رسولی از طرف خداوند باشین تا اونهایی که در مسیر و در فرکانس دریافت باشن هدایت بشن به مسیر خداوند

اما استاد این قربانی کردن و نسبت دادنش به هدف رو واقعا از اون نکته هایی بود که شاید تنها کسی که میتونست برای اولین بار از این زاویه بهش نگاه کنه شما بودین

چرا که شاکله ذهن من و ما کلا این بوده که ابراهیم پسرش رو برداشته برده قربانگاه چاقو رو زیر گلوش گذاشته و چاقوی که سنگ رو نصف کرده گلوی اسماییل رو نبریده و یهو ی گوسفند از اسمان ظاهر میشه و خدا به ابراهیم میگه بیخیال این بدبخت شو سر گوسفند رو ببرو گوشتی میل کن {خخخ}نه و احساسی که این شنیدن این موضوع به من داده این بوده که من که پیامبر نیستم که خدا از اسمان برام گوسفند بفرسته و دل این کار رو ندارم که بخوام عزیز ترین هدیه خداوند رو به قربانگاه ببرم

اما قانون جذب میگه تو برای هدفت ی بهای باید پرداخت کنی و قدم برداری

تو قدم بردار فرزندتو ببر به قربانگاه تو مثل سید حسین برو بندر عباس اونجا دعوت میشی به کار

تو مثل سید حسین تمام وسایلتو بزار بندر عباس هدیه بده با ارزشترین مادیاتی که براش زحمت کشیدی تا بچه هات در رفاه باشن اونوقت برو تهران راه باز میشه

تو چاقو رو بزار زیر گلوش ی نشانه ای ی گوسفندی اونجا هست که خودشو نشون میده و تو پیام رو دریافت میکنی که بسه امتحانت رو سر افراز ازش بیرون اومدی گوسفند رو قربانی کن پیامش به کل دنیا میرسه

مگه زمان ابراهیم اینترنتی بوده که وایرال بشه این صحنه که کل مردم بدونن ابراهیم چکار کرده

اینو به خودم میگم مگه من دعوت نامه میفرستم برای مشتریام که هر روز دارن بیشتر میشن

امیدوارم بتونم بهایی که استاد گفت چیزی که الان میتونم انجامش بدم ندیدن تلویزیون شاید باشه

روی خودم کار کردن باشه

تمرکز بزرام روی کار خودم

و قطعا درها باز میشه

استاد خیلی سپاسگذارم از شما بابت این اگاهی های نابی که هیچ وقت فکر نمیکردم بشه از این زاویه به این قضیه نگاه کرد

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره این فایل:

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون سلامتی و اینکه «دوره قانون سلامتی برای چه افرادی مناسب است»

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

621 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد حسین تجلی» در این صفحه: 4
  1. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2242 روز

    به نام خداوند مهربانی ها

    سلام به شما استاد گرانقدر و عزیزم و دیگر دوستانی که این دیدگاه من رو مطالعه‌ می کنند

    استاد من متوجه‌ی دو باور غلط در وجودم شدم و در راستای تغییر این باورها به سمت مثبت…

    می خواهم مسیر حدود دو ماه ای که می خواهم برم رو اینجا مکتوب کنم که اولا به مسیر پایند باشم و هر 4 روز یک بار بیام بنویسم تا کجا پیشرفت کردم و رد پا قرار بدهم برای خودم و دوستانی که این سلسله دیدگاه های من رو دنبال می کنند

    دوماً اینجا به صورت رسمی اعلام کنم تا وسط راه دست و دلم نلرزه و رها نکنم

    وقتی اینجا می نویسم ، به خودم میگم محمد… نباید رها کنی!!! تو در سایت جلوی هزاران نفر و استاد اعلام کردی که هدفم اینه… پس ادامه بده… ادامه بده تا رسیدن به اون نقطه‌ی مد نظر

    خب حالا می خواهم بگم هدفم چی هست و اون دو باور غلط چیه

    اولاً من در دیدگاه نوشتن زیر فایل ها

    همیشه دوست دارم فایل جدید که روی سایت میاد ، دیدگاه بنویسم

    و جز اولین نفرها باشم که می نویسم

    و خیلی دقیق نکات مثبت و زیبایی ها رو بنویسم و خلاصه جلب توجه کنم

    یه سری از دوستان بیان و برایم بنویسن وعووو چقدر تو خفنی

    بارها متوجه این موضوع شدم ها ولی زیرآبی می رفتم و نمی خواستم بپذیرم:) حتی گاهی اوقات وقتی برای یکی از دوستان هم پاسخی می نویسم خودم ته دلم می فهمم که دوست دارم بقیه بیان بخوانند کیف کنند و اگه جواب هم بهم بدهند بیشتر راضی میشم

    نشونه‌ی این عدم عزت نفس خودش رو در چی‌ نشون میده؟؟!!

    در این موضوع که اولاً هزار بار میام چک‌ می کنم ببینم نقطه‌ی آبی دریافت کردم یا نه!!!!

    دوماً میام نگاه می کنم ببینم چه کسانی بهم ستاره دادند و چقدر ستاره دریافت کردم و دیدگاهم‌ از نظر امتیاز دیدگاه چندم هستش؟!

    این پاشنه‌ی آشیلی هست که داره بهم لطمه میزنه

    و اتفاقاً زمان هایی که یه دیدگاه رو نوشتم فقط برای دل خودم و تأیید گرفتن از کسی هم تو ذهنم نبوده، به طور اتفاقی بعداً اومدم دیدم چه جالب چقدر اون دیدگاهِ امتیاز خورده یا دوستان اومدن بهم پاسخ دادن و تشکر کردن

    حتی دقت کردم چند تا از دوستان دیگه مثل خانم سعیده شهریاری ، آقای رضا عطار روشن و آقای سید علی خوشدل که در اکثر موارد دیدگاه هاشون بالاترین امتیاز رو می گیره …

    این ها واقعاً برای دل خودشون می نویسن ، برای پیشرفت شخصی خودشون سرمایه گذاری می کنند، خودشون از این کار لذت می برند و بعد می بینم که اتفاقاً چقدر دیگران هم لذت می برند و تأییدشون می کنند و تشکر می کنند

    پس این شد باور غلط اول

    بسیار برای من مهمه که از نظر دیگران مورد تأیید باشم و همه بگن به به چه پسر خوبیه!

    باور غلط بعدی اینه که…

    من واقعاً تمرکزم همیشه روی زیبایی ها نیست و خیلیییی وقتا ، منظورم دقیقاً خیلیییی وقت هاست ها… که یادم میره قانون اصلی کائنات احساس خوب=اتفاقات خوبِ و ناخودآگاه تمرکزم بر روی نکات نازیبای آدم هاست و بعد کلی هم دارم روی باورهایم کار می کنم و خیلی وقت ها شاکی هم میشم که ای بابا پس چرا زندگیم تغییر نمی کنه… غافل از اینکه مهم نیست با چه استمراری روی باورهای خوب و درست کار می کنم… اگر که قانون اصلی یعنی تمرکز بر زیبایی ها و اعراض از نازیبایی ها رو رعایت نمی کنم!! مثل این می مونه که من بیام در دوره‌ی قانون سلامتی بی نهایت دقیق به دستورات دوره عمل کنم ولی به اندازه‌ی کافی در طول روز آب نخورم!! روزی یه نصفه لیوان یا حتی کمتر آب بخورم!! می‌ توانی تصور کنی چه اتفاقی می افته دیگه؟؟ به جای اینکه من هر روز سلامت تر بشم هر روز از تمام ابعاد ضعیف تر و داغون تر میشم چون فاکتور اصلی که بدنم خیلیییی بهش نیاز داره و اون آب هستش در وجودم کمه!!

    حالا با توجه به این درک، برای تثبیت تمرکز بر زیبایی ها و‌ مخصوصاً… مخصوصاً تمرکز بر نکات مثبت آدم ها تصمیم گرفتم که هر روز در حد توانم حداقل یک قسمت یا بیشتر از سفر به دور امریکا یا تمرکز بر نکات مثبت یا زندگی در بهشت رو ببینم و با ذره ببین تمرکز لیزری بگذارم روی نکات مثبت اون قسمت و مخصوصاً نکات مثبت آدم ها… حرف های قشنگی که میزنند رو بنویسم و تحسین کنم ، رفتارهای قسنگشون و …

    و بعد بیام در راستای لذت بردن خودم و تثبیت کردن شخصیت صدق بالحسنی در وجودم اون موارد رو در کامنت بنویسم و اصلا برایم مهم نباشه که دیگران میان کامنت من رو بخوانند یا نه…

    بهم چقدر ستاره می دهند …

    اصلاً بهم پاسخ می دهند یا نه …

    این به معنای بی احترامی به دوست های عزیزم در سایت نیست

    من واقعاً عاشقشونم

    این به معنای اینه که عاشق خودم هستم ، خودمو دوست دارم بیشتر از هر شخصِ دیگه ای

    هر 4 روز یک بار میام و اینجا می نویسم تغییراتم چی ها بوده و چه اتفاقاتی در راستای این دو هدفم برایم رخ داده و این کار رو تا 80 روز ادامه می دهم

    خدایا کمکم کن در این مسیر ثابت قدم باشم

    الهی به امید تو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2242 روز

    به نام خداوند مهربانی ها

    سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیزم و بقیه دوستان گرامی در این دانشگاه موفقیت

    اول از همه بگم که نوشتن خود این کامنت برای من یک موفقیت بزرگه

    چون من خیلی کمال گرا هستم

    بارها تصمیم گرفتم فایل های مختلف از محصولات یا دانلودی ها رو می بینم کامنت بگذارم و تمرین اون فایل رو انجام بدهم ولی انجام ندادم!!

    این بار پس از چند بار دیدن اون فایل «هدف گذاری و تأثیر آن در زندگی»

    تصمیم گرفتم بیام بنویسم هدفم چیه تا….

    اولاً رد پا از خودم بگذارم و وقتی به هدفم رسیدم بدونم از کجا به کجا رسیدم

    و بدونم چه عواملی تاثیر داشته در رسیدن به هدفم تا بتوانم دوباره برای اهداف بعدی هم استفاده کنم

    دوماً از اونجایی که شما دوستان و شما استاد بهترین دوست های من هستید

    می خواهم اینجا هدفم رو (هدف اصلیم خرید دوربین عکاسی هستش برای شروع هنر عکاسی) اعلام کنم تا بیشتر متعهد باشم برای رسیدن بهش

    ان شا الله وقتی به هدفم برسم حتماً میام و دوباره زیر همین فایل کامنت می نویسم

    امسال من هدف خودم رو گذاشتم رها بودن و لذت بردن از زندگی و سال مولد ثروت بودن

    خب

    سال قبل من درآمدم تقریباً صفر شده بود!!

    نمی خواهم دلایلش رو بازگو کنم فقط گفتم که بگم از کجا شروع کردم!!

    از اول سال شروع کردم به کار‌کردم روی باورهای مالی

    درآمد ماه فروردینم یک میلیون و پنجاه

    (البته من از قبل از عید جسته گریخته روی باورهایم کار می کردم ، 28 فروردین یه پنج میلیون کاسبی کردم ولی با چه سختی و مشقتی که نگم براتون!!)

    تو فروردین ماه به نظر خودم با سختی کمتری پول در آوردم

    اردیبهشت ماه اما یه کمی کار راحت تر شده بود

    دقت کنید ها ، فقط یه کمی و باز هم یه سری سختی ها من با باورهای خودم برای خودم ایجاد می کردم!!

    در آمد اردیبهشت ماه من شد سه میلیون و پنجاه

    امید به خدا یه سری نوسانات اول خردادماه داشتم سعی کردم خیلی روی ایمانم کار کنم

    خیلی شاید نزدیک به ده بار این چند روزه فایل توضیح الخیر فی ما وقع یکی از جلسات 12 قدم‌ هست رو گوش دادم

    و اون فایل واقعاً جادویی هستش خیلی می توانه آرامش بخش باشه

    به امید خدا هدفم برای این ماه 5 میلیون هستش

    چون من قبلا چند باری همچین درآمدی رو تجربه کردم برایم منطقیه

    این موضوع درآمد و مولد ثروت بودن

    ——————————————

    در مورد آرامش بیشتر داشتن و رها بودن هم یه سری تغییرات محسوس داشتم و خودم واقعاً درک می کنم ، مواردی که مثلاً در گذشته یک اتفاق یکسان منو به هم میریخته و الان دیگه به هم نمیریزه یا اگه هم ناراحت میشم و اعصبانی میشم خیلی سدت ناراحتی و اعصبانیتم کمتره و به همون نسبت هم زودتر می توانم برسم به احساس خنثی و بعد احساس بهتر و بهتر و بهتر

    ——————————————

    خب حالا بگم در مورد ثروت چه کارهایی انجام دادم و همچنان هم دارم انجام میدهم

    1- میرم تو مجتمع تجاری های شیک شهرمون (قم) اون جاهایی که خودم دوست دارم و حس خوبی میگیرم مشاغل یکسان رو نگاه می کنم

    مثلاً میگم ببین محمد تو این مجتمع تجاری این همه لباس فروشی هست ولی این مغازه خیلی سرش شلوغه و بقیه خلوته خلوت

    این نشون میده که باورهایی صاحب کسب و کار داره باعث میشه ثروت وارد حسابش بشه

    تو این مورد نسبتاً خوبم ولی خیلی بیشتر باید این کار ها رو انجام بدهم

    2- آگاهانه تلاش می کنم و تلاش می کنم و تلاش می‌کنم از همکارهای خودم کسایی که بسیار ثروتمند تر از خودم هستند رو تحسین کنم و بگم نوش جونت ، اگه تو توانستی من هم می توانم

    در این مورد تو گفتگو های ذهنی و کلامی خودم با خودم خوب نیستم!! و بیشتر باید روی خودم کار کتم

    ولی خبر خوب اینجاست که من تو جمع های غریبه و آشنا وقتی افراد شروع می کنند به بدگویی و غیبت به هیچ عنوان حرف نمی زنم و تازه تو ذهن خودم میگم نه این اشتباهه شاید من طرفو نشناسم ولی با توجه به قوانین جهان هستی اون فرد حتماً از راه درست به اون دستاورد رسیده و سر جای درستش هست

    حتی اگه نظرم هم بپرسند با قدرت همین حرف ها رو میزنم

    در مکالمه های فرد به فرد با دوستان و آشنایان هم اگه کسی شروع کنه به بدگویی یا صحبت از درهایش یا … هرچیزی که اسمشو میزاریم احساس بد من آگاهانه به صورت جدی تصمیم میگیرم حرفو عوض کنم و حتی ار اون محیط بیام بیرون

    حتی شده وسط راه گاهی وقتا کنترل ذهنم سخت شده

    اگه تو جاده یا بیابون نبودم و تو شهر بودم از اتوبوس یا تاکسی پیاده شدم و بقیه مسیر رو اگه شرایطش بوده وباده رفتم یا با یک ماشین دیگه!!

    البته تعداد این اتفاق خیلی کم بوده یادم نمیاد شاید کمتر از ده بار

    ولی برای من با نهایت احترام به آدم ها ، حس خوب خودم بالاترین اولویت رو داره

    باز هم جهت یادآوری به خودم میگم همیشه عالی عمل نمی کنم ولی انصافاً تلاش خودم رو میکنم

    3- یه پوشه در موبایلم درست کردم به نام «باورهای ثروت ساز»

    فایل های مرتبط به ثروت 12 قدم و فایل های دانلودی مژرتبط به ثروت را اونجا قرار دادم و خیلی گوش میدهم

    ولی خیلی هم دیگه به خودم سخت نمی گیرم

    اگه یه جایی احساس کنم دیگه هیچ چیز از فایل نمی فهمم الان دلم یه محتوای فان و لذت بخش می خواهد به جای رفتن توی یوتیوب و ….

    میرم سراغ فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا

    بعضی وقت ها از فایل های داخل موبایلم و بعضی وقت ها از فایل های سایت می بینم

    4- دیدگاه های دوستان در زیر همون فایل های ثروت ساز مخصوصا جلسات مرتبط به ثروت 12 قدم مطالعه می کنم و سعی می کنم با دقت مطالعه کنم و پاسخ هم بدهم

    چون هم با پاسخ دادن به خودم کمک میکنم تا بیشتر درک کنم

    و هم به اون دوست عزیزمون انرژی و انگیزه میدهم

    ——————————————

    و اما بگم در مورد آرامش بیشتر داشتن چه کارهایی انجام دادم و دارم همچنان تلاش می کنم تا به طور پیوسته اونقدر انجام بدهم که تبدیل بشوند به عادت و جزئی از شخصیت من

    سپاسگزاری

    1- در برنامه گوگل کیپ نت هر روز یه فایلی برای خودم ایجاد می کنم

    با این عنوان «سپاسگزای شنبه 6 خردادماه 1402»

    و بعد به نام خدا می نویسم و….

    با زبان خودمونی و دلی هرجوری که دوست داشته باشه در مورد تک تک اتفاقات اون روز از خدا تشکر می کنم

    تازگی ها به این نتیجه رسیدم وقتی یه اتفاق خوبی برایم می افته وقت بگذارم همون لحظه سپاسگزاری کنم نه اینکه بگذارم برای آخر شب

    اون لحظه حالم خیلی بهتره و با فرکانس قوی تر سپاسگزاری رو می نویسم و تاثیر گذار تر هستش

    2- وقتی خیلی درگیر یه موضوعی میشم به خودم میگم اگه همین الان حضرت عزرائیل بیاد و بگه محمد بریم :)

    آیا تو می توانی بگی نه نمیام؟

    در یه همچین موقعیتی به نظرت این مسئله چه ارزشی داره وقتی تو داری میری به سرای آخرت؟!

    اوکی

    پس بیا لذت ببریم و بزنیم به رگ بیخیالی و بسپاریمش به خدا

    و

    بعضی وقتا در ادامه‌ی این صحبتم به یاد میارم و میگم یادته می خواستی فلان مسئله تو زندگیت حله بشه و خثلی درگیرش بودی

    دیدی وقتی تمرکز کردی به زیبایی ها و سپاسگزارتر شدی حل شد

    و….

    همش سعی میکنم برای خودم یه سری مثال ها بیارم که به حای تمرکز به مسائل فکرم بره به سمت اینکه من نمی توانم ولی خدا می توانه و من وقتی توکل کنم صد در صد خداوند پاسخ میده

    چون هزاران بار قبلاً پاسخ داده

    ——————————————

    در حال حاضر که دارم این دیدگاه رو می نویسم من له لطف خدا یه سری بدهی هام رو پرداخت کردم

    و

    دوست دارم به مقدار خیلی کم دیگه‌ای هم که مونده پرداخت کنم تا به آرامش برسم

    ان شاالله وقتی رسیدم به نقطه صفر میام دوباره کامنت می نویسم و میگم چه هدایت هایی دریافت کردم

    و چطور و چه اقداماتی دارم انجام میدهم برای راه اندازی کسب و کار شخصی خودم

    یعنی عکاسی

    فعلاً تنها اقدام عملی ای که به ذهنم میرسه اینه که هر روز از نیم ساعت به بالا در مورد عکاسی مطالعه کنم

    در دو تا وب سایت که تخصصی مطالب مرتبط به عکاسی رو در سایت هاشوندمی گذارند

    خوشحالم به خاطر نوشت این دیدگاه احساس می کنم خیلی کار بزرگی انجام دادم و در دل یکی از ترس های بزرگ زندگیم رفتم مخصوصاً که درآمدم هم نوشتم:)

    ایمان دارم به لطف خدا به زودی میام و از اتفاقات قشنگ تری که در زندگیم خلق کردم در زیر همین فایل می نویسم و شما رو از مسیر رشدم با خبر می کنم

    تعهد میدهم که در این مسیر ثابت قدم باشم

    ارادتمند شما

    محمد حسین

    در پناهِ امن خداوند مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2242 روز

    به نام خدایی که زیباست و زیبا می آفریند

    سلام عرض می کنم خدمت استاد گرانقدرم و خانم شایسته مهربان

    و یه سلام دیگه هم عرض می کنم خدمت تمام دوستای عزیزم در سایت

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که در مدار دیدن این زیبایی ها و در مدار بودن بین این افراد فوق العاده و در مدار دانشجو بودن در این بهشت (دانشگاه موفقیت) هستم

    استاد گرانقدر من عاشق تکنولوژی قسمت متاورس و هوش مصنوعی و دیوایس هایی مثل موبایل های هوشمند و ساعت های هوشمند و … هستم

    البته ناگفته نماند که بی نهایت عاشق عکاسی و فیلم برداری هم هستم و احساس می کنم این اون چیزی که رسالته منه و اگه ساعت ها هم انجامش بدم عشق می کنم و خسته نمیشم حتی اگر بابتش بهم پولی هم پرداخت نشه

    بعد از چند وقتی که از شغل مشاور املاک اومدم بیرون رفتم سراغ عکاسی و آموزش و کار کردن در این زمینه ، یه سری اتفاقات (به ظاهر نازیبا) افتاد که بعداً فهمیدم خیلی هم خوب بوده و من رو رشد داده و بهم فهمونده دقیقاً چی می خواهم

    دوباره از خداوند هدایت خواستم اول رفتم چند تا شغل رو هرکدام چند هفته یا یکی دو ماه وارد شدم و دیدم شاگرد بودن یا کار کردن برای دیگران اصلاً و ابداً با روحیات من جور در نمیاد

    دوباره توسط الله مهربانی برگشتم همین محله خودمون که قبلاً هم کار میکردم

    منطقه پردیسان قم (همه مدل سازه ای اینجا هست مثل خود قم ، ولی بیشتر به مسکن مهرهایش معروفه البته که ناگفته نماند حدوداً سه چهارم این منطقه را مسکن مهر ها تشکیل دادن)

    آدرسش هم همون بلوار الغدیر بالاتر از شهرک قدس و حدوداً از سال 83 و 84 اولین ساختمان های مسکونی رو تحویل دادند

    الان خدا رو شکر خیلی رشد بی نظیری داشته و قیمت های شخصی سازهاش 3 یا 6 واحدی هاش خیلی نزدیک به قیمت های شهرک قدس هستش

    خدا رو شکر این ها همه نمود فراوانی بی نهایت هستش برای من

    بگذریم…

    این ها رو گفتم که برسم به اینجا که من واقعاً دیوانه وار عاشق عکاسی ام و رویام اینه که یک عکاس موفق بشم

    اقدامات عملی ای هم که به ذهنم می‌رسید انجام دادم جهت آموزش دیدن و رفتن و از شاگردی شروع کردن و این ها…

    ولی هیچ جایی هیچ کسی استخدام عکاس آقا نداشت!!

    من هم که دوربین نداشتم برم یه جایی قراردادی کار کنم یا پیج بزنم یا وبلاگی چیزی راه بندازم یا هرچی ….

    من نه تنها دوربین عکاسی ندارم بلکه تجربه ی بی نهایت کمی هم از کار با دوربین های دیجیتال دارم من فقط آموزش های ویدیویی رو دیدم در یوتویوب

    پول نداشتم برم کلاس ثبت نام کنم که :)

    تازه اگه میرفتم ثبت نام می کردم هم نمی توانستم دوربین بخرم :)

    تازه لب تاب هم ندارم !! :)

    خلاصه دیدم اینجوری نمیشه من نمی توانم از این عشقم دست بکشم

    اومدم رفتم کارهای مختلف انجام دادم خیلی اینور اونور تو در و دیوار رفتم در نهایت خسته‌ی خسته تسلیم خداوند شدم گفتم من نمیدونم تو بهم بگو چه کار باید کنم

    خدا بهم گفت تو قبلاً در شغل مشاور املاک عالی عمل می کردی کلی قرارداد های خوب بستی پول های خوب ساختی در تمام زمینه ها از جمله روابط و عزت نفس رشد داشتی و …

    برگرد

    برگرد مشاور املاک….

    گفتم چی؟؟؟

    برگردم مشاور املاک ، خدایا مگه یادت رفته من این شغل و بوسیدم و گذاشتم کنار به دوست هام هم گفتم من دیگههههه بر نمی گردم در این شغل

    کلی از مخاطب هامو پاک کردم ، همکار ها مشتری ها و…. تمام سر رسید ها رو ریختم رفت

    هرچی فایل صوتی و تصویری و متنی و …. در موبایلم مرتبط با املاک بود پاک کردم

    یعنی کاملا تمرکزم رو از املاک برداشتم و گذاشتم روی عکاسی البته هنوز هم یه جاهایی رو فراموش کرده بودم ، مثلاً من تا چند ماه به هیچ عنوان نرفتم به همکارهای سابقم که خب خیلی هم دوست بودیم با هم سر بزنم

    ولی….

    گاها اون ها زنگ میزدن و من باز حس و حالم بد میشد و احساس می کردم دارم وقت تلف می کنم اون ها دارن مثل چی‌ پول میسازن

    حالا این ها احساسات من بود ها اون ها بنده های خدا از سر عشق و محبت زنگ میزدن و اصلا تحقیر و … در حرف هاشون نبود

    من ذهنم خود تخریبی می کرد

    یا مثلاً بارها و بارها مشتری های قدیمیم که من نه شمارشون رو داشتم نه اصلاً یادم می اومد کی هست بهم زنگ میزدن

    من سر یه بهانه‌ واهی که اس ام اس بانک هام روی این شمارست یه سری جاهای مهم این شماره رو دادم و… حاضر نبودم این بها رو هم بپردازم و شمارمو عوض کنم و این اشتباه بسیار بزرگی بود

    و

    خدا رو شکر می کنم

    سری بعدی که اقدام کنم خیلی بیشتر سر سپرده و تسلیم الله میشم و هر کاری که لازم باشه مخصوصاً عوض کردن سیم کارت رو اگه نیاز باشه حتماً انجام میدهم

    دیگه نمیام خودمو گول بزنم که نه من آدم قوی ای هستم و…

    البته کتمان نمی کنم که من همیشه دارم روی عزت نفسم و باورهای توحیدی کار می کنم و هر بار نسخه موحد تر و قوی تری از خودم ارائه میدهم

    قشنگ می فهمم که در شرایط سخت که قبلاً حالم خیلی گرفته میشد و احساساتی میشدم دیگه کمتر احساساتی میشم کمتر حالم گرفته میشه و حتی گاهی وقتا می توانم بی تفاوت باشم

    ولی

    باید یادم باشه که برای اهدافم باید بها پرداخت منم و شجاعت خودمو نشون بدهم تا خداوند هم پاداش ها رو بده

    خلاصه

    من اردیبهشت از املاک اومدم بیرون رفتم دنبال شغل رویایی ام عکاسی

    بعد اون اتفاقات افتاد که نمی خواهم خیلی با جزییات بگم چون تمرکز بر ناخواسته هاست

    بعد دوباره اول پاییز مهر خداوند منو هدایت کرد اومدم مشاور املاک در یک دفتر بسیار شیک و خوبه با آپشن های بیشتری نسبت به دفتر قبلیم مشغول به کار شدم

    با این هدف که من قرار نیست اینجا موندگار باشم خداوند منو هدایتم کرده تا اینجا با عشق پول بسازم و برم سراغ خرید دوربین و بعد هم قدم های بعدی بهم گفته میشه که کجا برم برای کلاس و چه جوری از کجا کار عکاسی رو شروع کنم و کی از این املاک بیام بیرون و به صورت تمرکزی برم سراغ کاری که عاشقشم یعنی عکاسی

    خیلی احساس خوبی دارم که این ها رو اینجا نوشتم احساس سبکی می کنم

    و مطمئن هستم که یه روزی نه چندان دور که عکاس هستم دارم عشق می کنم و همش از این شهر به اون شهر میرم و پول می‌سازم (آخه من بی نهایت عاشق مسافرتم) میام این رد پای خودم رو می بینم و چقدر ذوق زده میشم و ایمانم نبست به خداوند بیشتر میشه

    که چقدر هوای منو داشته و چقدررررر در این مسیر بهم کمک کرده

    الهی به امید تو…

    ان شا الله که این مسیر یه روند ادامه دار باشه

    عاشقتم استاد ، شما تنها کسی هستی که الان بیش از سه ساله صبح تا شب صداتو می‌شنوم

    ارادتمند شما

    محمد حسین

    22 بهمن 1401

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2242 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    دوست دارم اول از اون زمان هایی بگم که برای رسیدن به خواسته هام بها پرداخت کردم و بعد بگم که هدف امسالم را همون اول سال چی گذاشتم و چه اقدامات عملی انجام دادم و چه هدایت هایی دریافت کردم

    ما قم زندگی می کنیم

    ✔️ شرایط رو یه کمی با جزئیات میگم تا بتوانید متوجه بشید که من تو چه شرایطی ایمان و کنترل ذهن خودم رو نشون دادم و الان تو چه بهشتی دارم زندگی می کنم ✔️

    تیرماه سال ۹۶ بنا به دلایلی از خونه ویلایی سه طبقه که ما طبقه بالا زندگی می کردیم تو یکی از بهترین محله های شهر (برای اونایی که بلدن میگم خیابون دورشهر) اسباب کشی کردیم به یه واحد آپارتمان ۹۸ متری تو شهرک پردیسان…

    برای اولین بار تو زندگیم بعد از بیست و خورده ای سال زندگی در خونه ویلایی من می خواستم آپارتمان نشینی رو تجربه کنم

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر تو یکی از بهترین بلوارهای پردیسان بودیم ، یعنی همین شهرک و شهر پردیسان هم خیلی خیلی بزرگه و محله های خوب و بد داره و ما خدارو شکر تو یکی از بهترین محله ها از نظر سطح فرهنگ و دسترسی به امکانات و … ساکن شدیم ولی یه سری مسائل و تضادهای بزرگ هم داشتیم مخصوصا برای من واقعا یه سری محدودیت ها ایجاد شد که تا قبل از اون هرگز فکرشم نمی کردم کار به این جاها برسه …

    البته کاملا خودم رو مسئول اون اتفاقات میدونم ، به خاطر ناشکری ها و فرکانس های نامناسب خودم بود البته که ناآگاهانه بود ، من اون وقت ها از قوانین حاکم بر جهان هیچ چیز نمیدونسدم

    مجتمع ۱۵۰ واحدی بود و ما تو یکی از ۸ تا بلوک طبقه دوم بودیم

    هر چهارتا بلوک به هم چسبیده بودن و اون طرف حیاط مجتمع هم دقیقا چهارتا بلوک قرینه ی همین سمت وجود داشت

    حیاط مجتمع ما بی نهایت زیبا و سر سبز بود🙂😍 ولی برای ۱۵۰ تا خانوار با کلی بچه کوچیک و بزرگ واقعا کوچیک بود !!!

    حالا بریم سراغ خونه

    اول اینکه خونمون نورش خیلی کم بود

    دوم اینکه آنتن دهی موبایل واقعا داغون بود

    سوم اینکه بدترین نقطه اتاق من بود

    همیشه سر و صدای واحد های بغلی تو اتاقم بود

    از سمت خونه خودمون هم دیوار مشترک اتاق من با سرویس بهداشتی بودش و آشپزخونه!

    اتاق من فقط یه پنجره کوچیک به سمت پاسیو داشت که نور که اصلا ازش نمی اومد

    تازه بوی غذا و … از واحد های دیگه می اومد تو اتاقم !!

    خب البته که سر و صدای بازی کردن بچه ها و ماشین هایی که از تو پارکینگ رد میشدن و … همه این ها هم بود !!!

    یعنی تقریبا آرامش و سکوت تو این اتاق معنایی نداشت به جز نصفه شب ها !!

    و نداشتن اینترنت و آنتن موبایل هم که واقعا معضل بود !!

    نکات مثبت هم واحد ما داشت ها مثلا خیلی پذیرایی دلباز و بزرگی داشت

    سرویس بهداشتی و حمامش خیلی بزرگ و شیک‌ بود

    کل پذیرایی سقفش کناف بندی شده بود و پدر من هم که یه آدم با سلیقه کلی خرج خونه کرد قبل از اسباب کشی…

    دیگه نگم براتون از کاغذ دیواری و سنگ آنتیک بگیر تا ده پونزده میلیون … نمیدونم شاید هم بیشتر 🤐 گل و گیاه هایی که تو این واحد ریخته بود از در و دیوار رفته بود بالا 😉😇

    ما چهار سال تو این واحد بودیم تا تیر ماه ۱۴۰۰ که اتفاق قشنگه و سوپرایز های خداوند برای من دقیقا از همین موقع شروع شد

    تو این چهار سال من خیلی درس ها زندگی ساز و قشنگی یاد گرفتم

    یاد گرفتم چطور با افراد مختلف با فرهنگ های مختلف تعامل داشته باشم

    فرهنگ آپارتمان نشینی رو از همسایه بی نهایت خوبمون یاد گرفتم

    تو همون مجتمع مسکونی کلی دوست خوب پیدا کردم و از تک‌ تکشون سعی کردم نکات مثبت و اخلاق های خوبشون رو الگو برداری کنم

    صبح های زود مخصوصا تو فصل بهار که بوی عطر گل یاس تو حیاط مجتمع می پیچید با اون تلئلو نور خورشید و اون صدای چه چه پرنده ها من می اومدم تو حیاط قدم میزدم و نفس عمیق می کشیدم و با خدای خودم عشق بازی می کردم راز و نیاز می کردم خدا رو عبادت می کردم و لذت وی بردم

    « البته این ها برای سال ۹۹ و ۱۴۰۰ هستا ، من خرداد ۹۸ با استاد آشنا شدم و فهمیدم تمرکز بر نکات مثبت یعنی چی 🙂🙃 وگرنه تا قبل از اونکه نه بابا اصلا این خبرا نبود »

    خلاصه این تضاد بسیار بزرگ و به ظاهر بد برای من یه عالمه خیر و برکت داشت

    جهان من رو مجبور کرد یه عالمه تغییر و بهبود در خودم و شخصیتم ایجاد کنم

    شاید اون زمان ها نمی فهمیدم ولی الان که کل اون چند سال رو از دید وسیع نگاه می کنم می بینم تمام اون ها برای من خوب بوده و باعث شده من بی نهایت بزرگ بشم و رشد کنم

    ✔️ برگردیم به تیرماه ۱۴۰۰

    تیرماه ۱۴۰۰ تقریبا یه سالی میشد که ما دنبال خونه بودیم ، خونه خودمون هم گزاشته بودیم برای فروش و کلی هم واحد های مختلف دیده بودیم ولی به خاطر سخت پسند بودن و سختگیری هایی که هممون داشتیم یعنی هم خودم هم پدر و مادرم 🙄😅 هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد …

    تازه خونه خودمون هم فروش نمی رفت …

    تا اینکه تیر ماه بین همه اون واحد ها اومدیم یه واحد صد متری نوساز یعنی کلیدنخورده دیدم و پسندیدیم

    من که دیوانه وار عاشق این واحد شده بودم 😍😄 حالا میگم چرا 🙂🙃

    آقا ما با دیدن این واحد دیگه مصمم شدیم برای فروش واحد خودمون و خرید این واحد جدید

    خیلی اتفاقات کوچیک و بزرگ تو این پروسه فروش و خرید افتاد که مادرم و پدرم خیلی ناامید بودن که نمیشه و …

    حتی مادرم که اصلا یه جورایی می گفت غیر ممکنه کی میاد این واحد ما رو بخره بابا…

    با اینکه خیلی دیزاین زیبا و چشم نوازی داشت و انصافا یه عالمه نکته ریز و درشت مثبت

    به خاطر چند تا ایراد بزرگ از جمله نور کم و آنتن دهی درب و داغون موبایل و… «که البته ما هم بیش از حد روی این موارد متمرکز بودیم و خودمون با فرکانس هامون باعث میشدیم مشتری ها هم با وجود یه عالمه نکته مثبت دقیقا به همین چند تا مورد گیر بدهند» نپسندن و برن….

    خلاصه که شرایط خیلی سخت بود خیلی که میگم یه چیزی من میگم یه چیزی می شنوید ها

    نمی خواهم دیگه بیشتر بازش کنم

    دو ماه بعد شهریور ۱۴۰۰ سه تا مشتری با هم اومدن و پسندین خونه ما رو و سه تاشون هم پرو پا قرص به پدرم می گفتن آقای تجلی این واحد رو به ما بده !!! 🤔🙄

    حالا چی شد که این اتفاق افتاد

    میگم‌ براتون …

    تو اون فضای محرم و عذاداری ها و… من هر شب از قبل از اذان مغرب و اعشا تا دو سه ساعت بعد میرفتم یکی از بلوارهای اصلی پردیسان که فضای خیلی زیبایی داره پارک جنگلی هست و اینا

    خودم رو آگاهانه از اون فضای نامناسب و عذاداری ها و…. جدا می کردم می اومدم تو طبیعت می با یه دفتر و خودکار با یه شیشه آب معدنی و یه خوراکی کوچولو می گذاشتم تو کیفم و می نشستم به سپاسگزاری کردن به خاطر نعمت هام

    می اومدم کیلومتر ها یه فضای ۲۰۰ سی صد متری رو همینجوری قدم میزدم و با خودم و خدای خودم گپ میزدم به خودم انرژی میدادم موفقیت های گذشتم رو سعی می کردم به یاد بیارم

    و از همه مهم تر ✔️💯 و تاکیید می کنم از همه مهم تر خیلی خیلی خیلی زیاد از فایل های گفتگو با دوستان استفاده می کردم و وقتی نتایج بچه ها رو می شنیدم به خودم میگفتم ببین محمد اگه استاد تونسته اگه ر‌ُزا تونسته اگه سید علی خوشدل تونسته اگه شکیبا و عادله کیانی فر تونستن اگه سپیده تونسته… اگه همه این افراد با

    ✔️ ایمان به فرمانروای کل کیهان

    ✔️ توکل فقط به خداوند و نه بغیر خدا

    ✔️ تسلیم بودن در برابر خداوند و از اون هدایت خواستن نه حساب کردن رو دودوتا چهارتای ذهن محدود منطقیشون

    ✔️ استمرار و ادامه دادن در مسیر درست یعنی صداقت و درستکاری ، وفای به عهد و متخصص شدن در زمینه عشق و علاقشون و حرکت کردن

    توانستن یه زندگی زیبا برای خودشون خلق کنند و در صلح و آرامش زندگی کنند و یه عالمه نتیجه بی نظیر برای خودشون خلق کردند و الان اومدن از نتایجشون صحبت می کنند 🤔 من چرا نتونم ؟!

    ✅ این فرکانس های من باعث شد کار به جایی برسه که ورق کاملا برگرده و تمام اتفاقات به نغع من رقم بخوره

    به قول خداوند دل ها برای من نرم بشه 😭

    پدرم که کاملا سال های اول مخالف بود با فروش اون واحد ۹۸ متریه خیلی خیلی جدی خونه رو خودش آگهی کرده بود تو دیوار و‌ اصلا پروژه گذاشته بود که این اتفاق بی افته

    یادمه تو شهریور ۱۴۰۰ بعد از اینکه خدا رو شکر اون واحد ۹۸ متریه فروش رفت و خیلی سریع ما این واحد کلید نخورده ۱۰۰ متری رو خریدیم تا چند هفته همه از جمله پدرم تو شک بودن که چی‌ شد که یهویی سه تا مشتری با هم طی دو سه روز اومدن و گفتن که ما این واحد رو می خواهیم و خواهشا به ما بفروش !! واحدی که حدود دو سال هر کی می اومد می دید زودی دمشو میزاشت رو کولشو می رفت !!

    ولی من می دونستم تمام این پروسه و این اتفاقات از کجا داره رقم می خوره

    همش کار خداوند مهربان بود و به خاطر فرکانس های من به خاطر تسلیم شدنم در برابر الله و اقرار کردنم به ضعیف و ناتوان بودنم برای فروش خونه بود

    « من تو کامنت های قبلیم گفته بودم که من از پاییز ۹۸ تا اوایل تیر همین ۱۴۰۱ در مشاور املاک به عنوان کارشناس ملک و مشتری مشغول به کار بودم و هم خودم و هم بقیه همکارهام خیلییییی یعنی هرچی بگم کم گفتم که چقدررررر زیاد تلاش کرده بودیم برای فروش اون واحد حتی ۲ بار تا پای قول نامه هم رفتیم ولی نمیشد که نمی شد 🤐 عوامل زیادی موثر بود در اون اتفاقات ولی مهم ترینش این بود که من احساسم راجع به این موضوع بسیار بد بود و اصلا حتی تلاش هم نمی کردم که آگاهانه فرکانس های درست رو بفرستم و فکر می کردم خدا که از دستش کاری بر نمیاد باید خودم یه تنه حلش کنم!!! البته به کلام شاید گاهی وقتا می گفتم خدایا کمکم کن کن‌ ولی خودم می دونسدم که قلبا ایمان ندارم..!! اون ایمانی که باید و تو موارد دیگه داشتم اینجا نداشتم»

    به همین خاطر هست که میگم تو تیرماه ۱۴۰۰ وقتی این واحد ۱۰۰ متریه جدید رو دیدم بی نهایت عاشق شدم به ضعیف و ناتوان بودن خودم در برابر قدرت بی نهایت خداوند اقرار کردم و گفتم خدایا من تسلیمم تو برام بساز 🤗♥️ تو برام این مسئله رو حلش کن همونجوری که مسائل قبلی زندگیم رو حل کردی 😍

    بهش گفتم خدایا میون میلیاردها درخت تو کل این کره خاکی حتی یه برگ وقتی می خواهد از درخت بر روی زمین بی افته باید از تو اجازه بگیره

    تو فرمانروای کل کیهانی ، برای تو هیچ مسئله ای بزرگ نیست خودت این مسئله ی من هم حل کن و بعدش این اتفاقات و این هدایت ها رقم خورد…

    حالا یه کم از ویژگی های مثبت این خونه جدیدمون بگم

    اول اینکه چون کلید نخورده بود اونجوری که خودمون دوست داشتیم برای خودمون دیزاین کردیم

    دوم اینکه این خونه غرق در نوره و آنتن دهی موبایل سوپر دوپر عالیه 👌🏻💯 یعنی ایرانسل 4G+ هستش و همراه اول و رایتل 4G 😍👌🏻

    سوم اینکه دیوار‌‌ مشترک فقط از یه طرف با یه همسایه داریم که یه ذوج با دوتا بچه هستند

    بی نهایت بی نهایت آدم های آروم و بی آزاری هستند

    یعنی صدا از دیوار در میاد ولی تو این یک سال من صدایی از این ها نشنیدم 🙂🙃

    همسایه بالا پایینمون هیچ وقت نیستند تقریبا در 90% مواقع نیستند و سکوت محض در خونه ما حاکم هست

    دیگه از دیزاین آشپزخونه و پذیرایی و کل خونه و اون گل و گیاه ها نگم براتون دیگه… 😅😅

    پدر من کلا آدم با سلیقه ای هستش 👌🏻🤗♥️

    ماشینش همیشههه برق میزنه و بوی‌ عطر میده

    الان ۵۴ سالشه به خدا اگه ببینیدش از نزدیک باورتون نمیشه فکر میکنید نهایتا ۳۵ سالشه اینقدر که این آدم همیشه اتو کشیده است ، صورتش آنکارد شدست و اتکلون های خوشبو میزنه یعنی یه جنتلمن واقعی 👌🏻😍

    من همیشهههه به خاطر ویژگی های مثبتش ازش تعریف می کنم و تو قلبم تحسینش می کنم☺️🌹

    برگردیم به خونه 😄

    سوم اینکه خیلی خوش نقشه است

    چهارم اینکه کل خونه پنجره است و علاوه بر نور عالی ما یه ویو رویایی هم‌ داریم ، اون خونه قبلیه فقط یه پنجره کوچیک تو پذیرایی داشت و بس!!

    از اتاق خودم براتون بگم ☺️😍

    یه‌ پنجره بزرگ دو لنگه داره که به سمت بهشت باز میشه 😍😍 رو‌به روی خونه ما تا یکی دو کیلومتر هیچی‌ نیست چند کیلومتر جلوتر یه سری آپارتمان و خونه‌ ویلاییه ، دو تا بلوار اصلی هست که یکیشون نزدیکه تقریبا ۱۵۰ متر فاصله داره با ما (اسمش بلوار امام علی هستش) من همیشه این حجم از ماشین های مختلف و بعضی هاشون که اتفاقا خیلی هم گرون قیمت هستند رو تحسین می کنم

    تو بعضی از روز های سال مخصوصا زمستون و بهار ابرهای پفکی و رنگ های مختلف موقع طلوع و غروب خورشید تو آسمون درست میشه که رویایی به خدا رویایی من دیوانه میشم از این حجم از زیبایی 😍😍 اون یکی بلوار که یه کمی دورتره اسمش بلوار امام صادق هستش اونجا همون پارک جنگلی هست که می گفتم پارسال تیر تا شهریور میرفتم اونجا و خلوت می کردم 🙃🙂 اون جا هم از پنجره اتاقم پیداست

    کاشکی می شد عکس های خوشگلی که انداختم رو براتون بگذارم ببینید تا بفهمید دقیقا چی‌ میگم ☺️

    رو به روی پنجره این طرف اتاق یه کمد دیواری که دوتا در کشویی داره رو یکی از این درها یه آیینه قدی زدیم بعضی وقتا می ایستم‌ خودم رو تو آیینه ببینم از پنجره بیرون رو می بینم این حجم از زیبایی رو‌ می بینم میگممممم وااای خدایا شکرت خدایا عاشقتم بعد به خودم میگم ببین محمد این آرزوی تو بود ببین چقدر ساده و لذت بخش خداوند برات محقق کرد ، این فکت بزرگ رو هیچ وقت فراموش نکن همیشه ازش استفاده کن برای اینکه به ذهن منطقیت ثابت کنی که خواسته ها دست یافتنی هستند

    اتاقم و‌ کلا خونمون خیلی خیلی نکات مثبت دیگه ای هم داره ولی به همین بزرگترین نکات که اشاره کردم بسنده می کنم ✔️💯

    ✔️ ۲ تا هدف اصلی برای امسالم انتخاب کردم

    یکیش که شخصیه

    ولی اون یکی رو میگم

    اول سال نوشتم که خدایا من می خواهم خودم صاحب کسب و کار شخصی‌ بشم

    من به عکاسی خیلی علاقه دارم و می خواهم عکاس بشم

    و خدایا هدایتم کن

    قدم‌ ها یکی یکی بهم گفته شد و من عمل کردم و عمل کردم تا رسیدم به…

    یه تصمیم شجاعانه… اون هم این بود که از شغل مشاوراملاک اومدم بیرون

    چون ذهنم رو خیلی درگیر می کرد و نمی توانستم تمرکز بگذارم روی هدف جدیدم یعنی آموزش عکاسی و البته که دیگه اصلا اون شور و اشتیاق روزهای اولم تو املاک رو نداشتم و به صورت کاملا مشهود در آمدم کم شده بود

    حالا یه شغل پاره وقت انتخاب کردم فروشندگی تو یه فروشگاه مد و پوشاک بانوان

    از امروز به امید خدا می خواهم برم مشغول بشم

    و بقیه روزم هم تمرکز لیزری بگذارم روی آموزش های مربوط به عکاسی تا ان شا الله به موقع هدایت بشم به خرید دوربین و ان شا الله کسب و کار عکاسی و پروژه گرفتن

    فعلا پلن خاصی ندارم

    تنها کاری که میدونم باید انجام بدهم اینه که به الهاماتی که تا امروز بهم گفته شده عمل کنم و قدم هایی که باید بردارم رو بردارم تا بقیه مسیر برام روشن بشه و خداوند درهای رحمتش رو به روی من باز کنه

    البته این قصه عوض کردن شغل و رفتن سراغ عکاسی جزئیات خیلی زیادی داره که ان شا الله بعدا تو یه کامنت دیگه وقتی نتایجم بزرگتر و ملموس شد میگم

    دعا می کنم در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: