حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 23

621 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 2805 روز

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی

    این فایل هم مثل تمام فایل هاتون بینظیر بود

    یک موضوعی را توی یکی از فایل هاتون گفته بودید که شما اگر موقعیتت را تغییر ندی، نمیتونی به خواسته هات برسی، شما با تغییر شرایط فعلی ات و تغییر باورهات به خواسته هات میرسی

    و من الان برای رسیدن به خواستهام باید بهاش را بپردازم و قربانی بدم

    نمیشه تمام برنامه ها تلویزیون را ببینم، و تغییر کنم، نمیشه به تمام مهمونی ها و دورهمی ها برم و تغییر کنم، نمیشه اینهمه نشتی انرژی داشته باشم و تغییر کنم، نمیشه روی هیچ کاری تمرکز نکنم و تغییر کنم

    و در کل همزمان همه اینها را داشته باشم و به خواستهام برسم اگر این خواسته اینقدر برام مهمه باید خیلی چیزها را قربانی کنم و خیلی چیزها توی زندگیم تغییر کنه

    توی قدم اول رسیدن به خواستهام و اولین چیزی که قربانی کردم تلویزیون بود، از وقتی که با شما آشنا شدم اخبار را نگاه نمیکنم حتی اخبار ورزشی را که اینهمه علاقه داشتم، اما سریال تلویزیون را نگاه میکردم کم کرده بودم اما نگاه میکردم که آن را هم از روز عید قربان به بعد سرش را بریدم و قربانی کردم

    در مورد مهمونی ها و دور همی ها هم باید شروع کنم به قربانی کردن چون خیلی انرژی ازم میگیره و علاوه بر زمانی که باید بزارم، برای رفع مشکلات اطرفیانم هم باید کلی وقت و هزینه کنم

    و اما مهمترین عامل برای نرسیدن به خواستهام ، نداشتن تمرکز، وقتی که استاد میگفتن دو دقیقه روی یک کاری تمرکز ندارین، پیش خودم گفتم استاد خدایش دو دقیقه را دارم، اینقدر دیگه خراب نیستم، استاد میگن اما من اینجور نیستم، آمدم بیشتر روی کارهام فکر کردم که آیا من تمرکز دارم یا ندارم، دیدم اه استاد درست میگن دو دقیقه هم روی کارم تمرکز ندارم ( از کجا فهمیدن )، از این شاخه به آن شاخه میپرم، دارم یک کاری انجام میدم تموم نشده یک کار دیگه را شروع کردم و فهمیدم اگه همون دو دقیقه هم داشته باشم خیلی از کارهام با کیفیت بهتری انجام میدم، باورم نمیشد در حال تایپ کردن همین فایل حدودا هفت بار رفتم دنبال یک کار دیگه، برای اینکه تمرکز داشته باشم باید چکارهایی انجام بدم؟ و چطوری ماهیچه تمرکزم را قوی کنم ؟

    این سوال را روی یک صفحه تایپ کردم و جلو چشمم گذاشتم :

    { حاضرم برای رسیدن به هدفم چه چیزهایی را قربانی کنم؟ }

    و جواب این سوال هر روز در حال اضافه شدن و تغییر، هر روز یک چیزهایی یادم میاد که باید سرشون را ببرم و قربانی کنم و بها بپردازم

    این بستگی به خودم داره که خواسته ام چقدر برام باارزش، چقدر مهمه و حاضرم بخاطرش چه کارهایی بکنم، چه بهایی بپردازم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    جواد عزیز گفته:
    مدت عضویت: 3264 روز

    سلام به استاد بزرگوار و مهربانم!!

    من قبلا از شما راجب این موضوع شنیده بودم اما اینبار به صورت خیلی واضح تر فهمیدم، چند وقتی هست که با بازی دادن خودم سراغ یک سری کارهای مهمم نمیرفتم و وقتم صرف کارهای های غیر مهم میشد و جرعت تصمیم گیری و پرداختن بهای زمانی و تمرکز مطلق به موضوع پیش رویم را نداشتم. خدارا سپاس گذارم که بعد از مدت ها با باز کردن سایت به راه حل این تونل تو در توی فکری دست یافتم و به خودم قول دادم و همونطور که شماهم فرمودید تا هزار بار باید این فایل شمارا با تمام وجود گوش بدهم و عمل کنم تا در تمام وجودم هک بشود.

    از خداوند بهترین و بزرگترین موفقیت های زندگی را در همه جوانب برای خودم برای شما استاد عزیز و دوستان گل سایت خواهانم

    پیش میروم به سمت بهترین ورژن ممکن از خودم و خیلی دوست دارم روزی که با شما رودرو میشوم به عنوان شاگرد شما سرشار از نتایج و موفقیت های بزرگ باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    ملیحه قربانزاده گفته:
    مدت عضویت: 1744 روز

    سلام استاد عزیز و بزرگوار خیلی دوستون دارم ‌من نزدیک به سه ساله که با گوش کردن به فایل های رایگان وعزت نفس وقانون سلامتی از شما حرف شنوی دارم از همون اول سعی کردم تلویزیون واخبار منفی رو کنار بزارم والان کلا اخبار گوش نمیکنم تلویزیون هم نمیبینم واز چیزهای منفی قضاوت ودروغ و خالت هم دوری میکنم استاد من آدم پر استرسی وعصبی بودم اما به لطف خدا وشما الان انسان فوق العاده آگاهی وآرامش هستم الان نزدیک دوهفته است از شهرستان کوچک به تهران اومدم برای زندگی چیزی ندارم ویک خانه ی اجاره ای با ۶۰متر ومبله در حدی که بشه زندگی کرد زندگی میکنم تازه ۳تا پسر هم دارم ولی استاد به قدری آرامش دارم که انگار در بهشتم وهرروز شکر گزاری میکنم وبه هر چیزی میخوام درسته کوچیک اما میرسم ارسال میکنم به خدا خیلی نزدیک هستم استاد ۱۸ فروردین دوره ی سلامتی رو شروع کردم وبا ۶۴ کیلو وزن به ۵۳ کیلو رسیدم همه ی خانواده تعجب کردن که من ۷۲ساعت چیزی نمی‌خورم واتفاقی هم نمیفته خداروشکر که تغییر لوکیشن دادم از آدم منفی اطرافم دور شدم تنهام وبا کسی ارتباطی ندارم همه دوستم دارن اما من میخوام تنها باشم همه جویای حال وزندگی هستن اما من با کسی کاری ندارم من بهای به خدا نزدیک شدن رو در دوری از انسانهای منفی در محیطی ایزوله میبینم واز اینکه با استادی چون شما آشنا شدم خدارو شاکرم هر چی بگم کم گفتم از خوشبختی ام در زندگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    حسین امیدی گفته:
    مدت عضویت: 2334 روز

    الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر

    شما چیزی رو در این فایل آموختی به من که واقعا سال ها دنبالش بودم

    و اینکه واقعا خوشتیپ و جذاب شدی ، میبینمت عشق میکنم

    دوستت دارم❤

    میدونی من تو این فایل چیزی یادش گرفتم و دلیلی که باعث میشه از این به بعد همیشه بهش برگردم اینکه شما تو این فایل گردن کلفتی یاد میگیری

    یعنی فرکانس ابراهیم ، فرکانس گردن کلفتا بوده ، احساسی که ابراهیم داشته احساسه وای حالا اگر این بشه اون بشه نبوده ، جلوش هرکی هرکاری میکرده با جرات و جسارت بازم میگفته بیا آقا مردی این کارو بکن ، ما باید جسارت داشتن رو از ابراهیم یاد بگیریم

    استاد تو قانون آفرینش یه حرف زدن منو یه عمره مست کرده ، میگفتن حاجی یه سریا همین اول مسیر جا میزنن ، میگن خوب اینکه نشدو بیخیال

    ولی داداش من باس جسارت داشته باشی ، قدرت داشته باشی ، گردنت کلفت باشه عزیز

    از کلام تو بر تو حکم میشود ، چقدر جسارت داری این کلامتو کنترل کنی ، چقدر جسارت داری از مسیر هدفت لذت ببری

    اینکه هر روز با عشق از خواب بلند شی

    آواز بخونی برقصی و احساست خوب باشه که در مسیر هدفتی

    آقا بزار یه چی عشق کنی ، چقدر جسارت داری مثل ابراهیم که در مسیر هدفت باشی ، هدفت خلق نشده باشه اما بازم هربار با گردن کلفت در مسیر حقی که میری ادامه بدی

    چون دوست دارم کامنتم منتشر شه باید بیشتر بنویسم پس چی بهتر از عشق دادن به این همه زیبایی

    موقع دیدن این ویدیو باران فوق العاده ایی میومد که واقعا از دیدنش روحم تازه شده ، اون پشت زمین سبزی بود که همیشه آرزو دارم یکی مثلشو بخرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    یکتا پرست گفته:
    مدت عضویت: 1111 روز

    به نام خالق قوانین جهان به نام فرمانروای جهان هستی بنام رب العالمین ❤

    سلام به استاد عزیز تر از جانم سلام به توحیدی ترین فرد حال حاضر که به ما توحیدی بودن رو آموزش داد یاد داد که چطوری از همه عالم دست بکشیم و فقط از خدا بخواهیم که خدا کافیست برای ما که خداوند بس است .

    واقعا استاد این جمله برازنده شماست

    «پیرو آیین عباسمنش باشید زیرا که او موحد بود و مشرک نبود»

    استاد ما این همه سال درس خاندیم این همه سال به مسجد رفتیم

    ولی هیچوقت قرآن رو درک نکردیم از زمانی که با شما آشنا شدم دارم خدارو میشناسم ،

    بزرگ ترین سپاس گذاری من از خداوند اینه که من رو به شما و این خانواده توحیدی ملحق کرد ،

    – خانواده ای که بجز خداوند به کسی دیگه ای تکیه نمیکنن ،

    -خانواده ای که فقط تمرکزشون روی خودشونه و نه کاری به کسی دارن و نه دیگران رو قضاوت میکنن

    این خانواده از بدنه جامعه کنده شدن و میشه با چند دقیقه صحبت کردن با هاشون کاملا تشخیص داد که این فرد یه عباسمنشیه ،

    استاد توی تاکسی نشسته بودم که یه خانمی وسط راه سوار ماشین شد ، خیلی انرژیشو دوست داشتم ، سر چهار راه افسر راهنمایی و رانندگی داشت با بدو به سمت یه ماشین میرفت من گفتم ببین برا جریمه چیکار میکنه و وقتی رسید پیش اون ماشین متوجه شدم رفته که هولش بده و گویا اون ماشینه خراب بوده – برگشت بهم گفت «با لبخند» دیدی زود قضاوت کردی –

    بهم گفت: ببین من اگه یه نفر توی خیابان لخت باشه هم قضاوتش نمیکنم میگم حتما گرمش بوده

    استاد خدا شاهده تا اینو گفت سریع پیش خودم گفتم فقط یه عباسمنشی میتونه اینجوری باشه و اینقدر با خودش در صلح باشه بهش گفتم قانون جذب کار میکنی گفت اره گفتم استاد عباسمنش رو میشناسی گفت اتفاقا با همون دارم کار میکنم خندیدم به حالت ذوق طوری – گفتم میدونستم بهش گفتم منم با استاد کار میکنم – بهم گفت ولی خیلی رو خودت انگار کار نکردی استاد همون جا یه زنگی توی ذهنم به صدا در اومد انگار خدا این آدم و برای من فرستاده بود که بگه تا کی میخوای دست رو دست بذاری تا کی میخوای عمل نکنی به حرفایی که میزنی تا کی میخوای عمل نکنی به چیزایی که میدونی انگار یه بیگ بنگ درون من ایجاد شد استاد با خودم عهد بستم که شروع کنم به هدف گذاری و هر چی که از شما یاد گرفتم رو بکار ببندم و عمل کنم به دانسته ام ، اومدم خونه شروع کردم به هدف گذاری 5 تا هدف تعیین کردم که باید لیزر فکوس برم روشون و اولی و که تیک زدم برم سراغ دومی – دومی که تموم شد برم سراغ سومی و به همین ترتیب ، نه اینکه همه رو با هم برم جلو چون قدرت تمرکز رو خیلی خوب درک کردم –

    استاد اولین هدفم رو گذاشتم برای کاهش وزنم – من کسی بودم که عاشق غذا خوردن بودم یعنی حساب میکردم در روز بالای 5 وعده غذا میخورم ولی باید برای رسیدن به این خواستم این عشق به غذا رو قربانی میکردم – باید بهاشو میپرداختم – استاد من از اون آدمی که روزی 5 وعده بیشتر غذا میخورد تبدیل شدم به کسی که هر 24 ساعت یکبار غذا میخورد و حتی کمتر بعضی روزا بود که رسیده بودم به 48 ساعت یکبار ، استاد شما میدونید که حتی یدونه چیبس هم وارد دهانت بشه یه وعده حساب میشه من توی این 24 ساعت بجز آب چیز دیگ ای نمیخوردم – و اینجاست فرق کسی که بهای رسیدن به خواسته هاشو میده و قربانی میکنه در راه خواسته هاش با اون کسی فقط آرزو میکنه که ای کاش فلان چیزو داشته باشم ای کاش فلان ماشین رو داشته باشم ای کاش فلان خونه رو داشته باشم و زندگیش با ای کاش ای کاش تموم میشه و….

    استاد من از وزن 104 کیلوگرم رسیدم به وزن 88 کیلوگرم – تو این مدت ارتباطم رو با همه قطع کرده بودم – یه روز تولد خاهرزادم بود «استاد خیلی شمارو دوست داره اسمش آراده و الان 5 سالشه همه قسمت های سریال رو باهم نگاه میکنم یه جورایی یاد شما و مایک میوفتم وقتی صفحه آرزو هاتون رو نگاه میکردین» توی تولد همه فامیل هامون جمع شده بودن من دیر تر از همه رسیدم خونه حدودا ساعت های 22 بود -اون صحنه ای که من از در اومد تو همه استاد دهنشون این هوا وا شده بود😲😲😂😂 که چیکار کردی آخه مگ میشه این همه تغییر توی این مدت کوتاه – استاد اون شب یه شب رویایی برای من بود ، احساس میکردم همه برای تبریک گفتن به من اومد اونجا – مثل کسی که توی یه مسابقه برنده شده همه بهش تبریک میگین یه همچین حسی داشت – یکی از شوهر خاله هام گفت ببین به این میگن اراده من تا حالا نزدیک 40 میلیون خرج خالت کردم از دکتر و دارو های لاغری ولی 1 کیلوگرم تغییر نکرده😂😂😂 اونجا بود که به خودم افتخار کردم گفتم سامی نوش جونت بهاشو دادی الان داری میوه شو میخوری و واقعا رسیدن به این خواسته اعتماد به نفسی به من داد که هیچ چیزی به من این اعتماد به نفس رو نمیداد

    استاد یه باوری که خیلی به من کمک کرد رو برای دوستان بگم که این رو بسازن که خیلی بهشون کمک میکنه

    فرمول این باور اینجوریه که مثلا: اگر من از وزن 104kg تونستم برسم به وزن 88kg ، باز هم میتونم این روند رو بهبود و بهبود بدم – و اینو به خودم میگم من یه زمانی آرزوم بود ، رویای من بود که به این وزن برسم و الان دارمش

    وقتی من از نقطه 1 تونستم برسم به 1.00001 پس بازم میتونم این روند رو بهبود بدم چون من یکبار این کارو انجام دادم پس شدنیه پس میشه و این باور خیلی به من کمک میکنه که همیشه در حال پیشرفت باشم .

    استاد هدف بعدی من این بود که توی کارم پیشرفت کنم و به یکی از نفرات اول این حوضه تبدیل بشم اما استاد من میدونستم برای رسیدن به این هدف باید تمام تمرکزم روی این کار باشه مثل شما که گفتین حتی اگر سالی 1 دقیقه وقتم رو بگیره بازم من نمیخوام و از کار استعفا میدم- اما استاد ماشینم خیلی تمرکزم رو میگرفت و یه جورایی این مسبب من بود ، و من وابستگی نسبت بهش داشتم و نمیتونستم ازش دست بکشم ، استاد من این رو از شما درک کردم که وقتی داری روی خودت کار مکنی و در احساس خوب هستی هر اتفاقی میوفته «چه خوب و چه بد (به ظن ما بد)» اون هدایت اللهِ به سمت رسیدن ما به خواسته هامون – استاد خداوند طی یه اتفاقی ماشین من رو ازم گرفت البته بهم برگردونش دوباره ولی بهم فهموند که باید قربانیش کنی برای رسیدن به خواسته هات میدونم سخته میدونم خیلی دوسش داری ولی این به نفعته «چه بسا چیزهایی دوست دارید در حالی به ضرر شماست و چه بسا چیز هایی رو دوست ندارید در حالی به نفع شماست و خداوند ناظر و نگهبان به همه چیز است»

    استاد الان دارم درک میکنم این آیه رو و خداوندرو شاکرم که بهم فهموند که راه درست اینه و تو باید اسماعیلتو قربانی کنی

    درسته خیلی دوست دارم ماشینمو کلی باهاش خاطره دارم کلی فیلم و عکس ازش دارم اما من باید قربانیش کنم من باید بهای رسیدن به خواسته هامو بدم – واین راه بهتره این راه سعادته و این اتفاق چقدر من رو بزرگ تر کرد چقدر من رو رشد داد چقد توکل رو بهم فهموند چقدر هدایت رو برای قابل لمس تر کرد اینکه اگر فقط روی خدا حساب باز کنی و از همه عالم دست بکشی چقدر راه ها هموار تر میشن استاد من قربانی خودم رو دادم و بزودی ماشینم رو میفروشم با اینکه خیلی دوسش دارم و یه جورایی این تنها دارایی منه ولی برای اینکه من بزرگ تر بشم باید قربانیش کنم .

    و الان بهایی که باید پرداخت کنم اینه که هر روز خودم رو توی مهارتم ارتقا بدم – نقاط ضعف رو بهبود بدم – اگر یه جاهایی از کارم رو خوب نیستم برم بهتر و بهترش کنم

    و قربانی دیگه ای که باید بدم اینه که ترس هارو بردارم و برم خودم رو پرزنت کنم – برای کاری که انجام میدم ارزش قائل باشم – به این باور برسم که افراد زیادی هستند که الان به این تخصص من نیاز دارن و حاضرند پول پرداخت کنند بابت این کار – و …

    و بیام روی عزت نفسم کار کنم و بیام روی احساس ارزشمندی و احساس لیاقت کار کنم که هروز که میگذره دارم بیشتر ارزش این موضوع رو درک میکنم اینکه نقطه مشترک تمام افراد جهان عزت نفس و احساس ارزشمندی و احساس لیاقتیه که درون خودشون ایجاد کردند – اگر کسی تونسته به هر جایگاهی برسه ما هم قطعا میتونیم کافیه مثل اون فکر کنیم «باور هامون» و مثل اون عمل کنیم .

    عاشقتونم مواظب خودتون باشید ❤🥰 و منتظر فایل های جدید روی سایت هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    حسین کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2429 روز

    سلام به استاد عزیزم. ممنون به خاطر ابن فایل خوب. باید بارها و بارها گوشش کنم.

    استاد من برای رسیدن به هدفم که پیشرفت در تمام جنبه های زندگیه، من هم مثل شما تلویزیون و شبکه های اجتماعی رو به کل گذاشتم کنار. و کار دیگه ای که کردم تغییر مکان زندگیم بوده. آدمای دور و اطرافم به شدت منفی گرا و مشکل دار بودن. من به یکباره همشونو از زندگیم حذف کردم. الآن تنها دارم زندگی میکنم. که البته از این تنهایی بسیار راضیم. هر روز دارم فایل های شمارو گوش میکنم. میدونم که در مسیر پیشرفت هستم. هدف من اینه که هر روز به درجه بالاتری از موحد بودن برسم. چون میدونم که اگه توحید باشه بقیه مسائل خود به خود حل میشن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مهسا میهن خواه گفته:
    مدت عضویت: 1646 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    پروردگار عزیزم رو سپاسگزارم که در بهترین زملن و مکان منو هدایت کردن به دیدن این فایل مثل همیشه به موقع و لحظه ای که داشتم از نبود هوا خفه میشدم به من هوای تازه و زیبا برای نفس کشیدن عطا کرد

    اکسیژن تازه ای که با نم نم صبگاهی و عطر تازگی هوای اول صبح همراه با چمن های خیس خورده و منظره مه آلود دریاچه و جنگل و خانه روی آب الحق که بهشت بود و جایگاه بهشتیان که همواره سالم سلامت هستند ونه ترسی دارند و نه غمی ودر پناه خداوندگارشان از روزی های بهشتی تناول میکنند

    گوارای وجودتان

    که شایسته و لایق بهترین ها هستید

    این فایل در من غوغایی به پا کرد دقیقا بعد شنیدنش عین موقع هایی بودم که از خواب عمیقی پا میشم گیج و منگم نمیدونم صبحه یا شبه

    یکی داشت با من حرف میزد

    مهسا نتیجه بزرگ میخای؟؟؟ مهسا میخای بری بالا؟؟؟ میخای ارزشمند بشی؟؟ میخای همه از تو حرف بزنن؟؟ میخای تاثیر گذار باشی؟؟

    میخای دعوتت کنن به شهرها و کشوراشون باعزت بیان ببرنت بیارنت؟؟؟

    میخای التماس کنن کارشون تو انجام بدی؟؟؟

    تا حالا چه کردی؟؟

    برای هدفت از چی گذشتی؟؟؟

    از خوابت!؟؟؟؟

    از کارت؟؟؟

    از خوشی های زود گذر؟؟؟

    بهشت به بها میدهند نه بهانه

    همش کو نتیجه کو نتیجه!!!!!!

    نتیجه چی؟؟؟

    میخای بزرگ نتیجه بگیری باید بزرگ کار کنی همت کنی

    خدای عزیزم همه چیز و همه کسم سپاسگزارم بابت حرفات تلنگرات هدایتت

    خدااااااااا من تو باهم کافی هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    کامران صیادی گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    سلام و درود بر شما استاد گرامی و بزرگوار، سرکار خانم شایسته عزیز و کلیه اعضای سایت وزین عباسمنش.

    خدا را سپاس که هدایت شدم به سمت این خانواده بزرگ و زیبا تا بفهمم که چه میخواهم و برای رسیدن به خواسته هایم باید چگونه قدم بردارم.

    استاد عزیزم من سالهاست که شما را بعنوان الگوی خود قرار داده ام و طبق رسم دراویش که وقتی مرید کسی میشوند احساس سر سپردگی پیدا میکنند ، من نیز از روز اول خودم را سر سپرده شما قرار داده و سعی نموده ام به آموزه های شما بی چون و چراعمل کنم. اقرار میکنم که نه تنها کار آسانی نبوده و نیست که گاهاً بسیار چالش برانگیز و ترسناک می نماید اما من که قوانین بازی را از خود شما آموخته ام ، میدانم که بابرداشتن اولین قدم ترسها فرو کش میکند.

    اولین باری که از زبان شما شنیدم که به مدت دوسال برای شرکتی نفتی بدون اینکه حضور داشته باشید کار میکردید و حقوق میگرفتید خیلی تعجب کردم چون در آن زمان من نیز کارمند بودم و اتفاقا در بندرعباس و در منطقه ویژه اقتصادی کار میکردم. آخر چطور ممکن است که یک شرکت به کسی که کار نمیکند حقوق و بیمه پرداخت نماید؟ این خواسته چنان در من اوج گرفت تا اینکه خودم در شرایطی مشابه قرارگرفتم و دقیقا برایم همین تجربه واقعیت یافت و مدت بیش از یکسال شرکت ما تعطیل شد ولی به من که کارشناس ارشد آن شرکت بودم حقوق و بیمه پرداخت میکردنداما کار به همینجا ختم نشدو جالب اینکه بقیه ماجرای من نیز مانند سرنوشت شما پیش رفت . من که چند سالی هست که بدنبال اهداف مورد علاقه ام قربانیهای زیادی داده ام این بار نیز با استعفای خود از شرکت بیرون آمده و بدنبال دستیابی به اهداف مورد علاقه ام با تمرکز بسیار قدم بر میدارم.جالب اینکه مدیر عامل شرکتم همان جملاتی که به شما گفت به من نیز گفت ” اگر از این در بیرون رفتی دیگر هیچ راه بازگشتی نداری” و بعد از گذشت چند ماه هنوز تسویه حساب مرا امضا نکرده است، ولی چه باک.

    من که زمانی حتی برای خریدن یک دست لباس قدرت چانه زنی و روبرو شدن با بازار کسب و کار را نداشتم اینک خدا را شکر کسب و کار خودم را دارم ، درآمدم بیش از پانزده برابر شده ، وزنم بیش از 14 کیلو کاهش یافته و کاملا احساس سلامتی میکنم و اینها راهمه مدیون راهنماییهای خوب شما و پشتکار و اراده قوی ام هستم.

    یادم می آید زمانی که قصد خروج از شرکت را داشتم همسرم تهدید کرد که اول مرا طلاق بده بعد استعفا ، اما اکنون اقرار میکند که کاش زودتر این کار رو کرده بودی چرا که او و فرزندانم نیز به خواسته های چندین ساله شان رسیده اند.مصداق فرمایش شما” سعی کنید به خواسته هایتان برسید چون با رسیدن شما به خواسته هایتان خانواده و اطرافیانتان هم به خواسته هایشان میرسند”.

    اکنون با تمرکز و انرژی بیشتر در حال گام برداشتن به سمت خواسته های جدیدم هستم ومیدانم که هرآن آماده رها کردن گوشه امن هستم چرا که میدانم یگانه روزی رساننده و پشتیبانم خداوند بزرگ است و هم اوست که با رسیدن من به خواسته هایم به پشتم میزند و با لبخند حاکی از رضایتمندی میگوید ” برو فرزندم.آفرین باز هم برو و این هدف هم بدست بیاور”

    درنهایت برای یادآوری مجدد به خودم و مرور درسهایم ، به تمام دوستانم توصیه میکنم که راه سر سپردگی و عشق نه با 99 درصد که فقط با 100 درصدوجود ممکن است . این صحبت از زبان فردی 49 ساله است که به زعم جامعه باید محتاط باشد و گوشه امن بیشتری برای آینده اش بوجود آورد. شادو پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    میلاد شریفی تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام دوستان گل، سلام به سید حسین عزیز بعد از مدت ها.

    خدایا اگه کسی این سوال منو درک میکنه هدایت کن که جواب آگاهی بخشی به اون بده.

    من تا عمق جان معنی پرداخت بها رو درک میکنم. من تا عمق جان به این معجزه مسلحم. من کسیم که تا حالا ناممکن های بسیاری را به شکلی نرم و آرام ممکن کردم که خودم هم متوجه اون نشدم. این یعنی اینکه من هم در این ارتش از درجه دارهای بزرگم. نمیخوام همه ی دستاوردها و قربانی هایی که داشتم رو براتون بازگو کنم و به یکی از اونها که جدیدتر هست بسنده میکنم.

    من با اینکه همیشه دانش آموز و دانشجوی درس خوان و منظمی بودم ولی هیچگاه در درس ریاضی موفق نبودم. دوران دبیرستان به زحمت ریاضی رو با نمره های ۱۰، ۱۰.۵ قبول میشدم و در دانشگاه نمره ریاضی من ۵ شد. من آخرین بار ۱۵ سال پیش در دانشگاه با ریاضی سر و کار داشتم. تا اینکه چند مدت پیش با علاقه مند شدن به نحوه ی کار کامپیوتر و نرم افزار های فوق مهندسی مثل هسته ی سیستم عامل فهمیدم که پشت همه ی این زیبایی هایی که به اون علاقمند شدم ریاضیات قرار داره و تصمیم گرفتم که در این سن بالا و از اول (From Scratch) به مطالعه ی ریاضیات بپردازم. بهایی که پرداخت کردم این بود که صبح و شب شد ریاضی و تحقیق و تحقیق و تحقیق در سایت های انگلیسی زبان و دانشگاههای معتبر جهان. الان چندین ماه از اون موقع میگذره من فقط میخوام بگم که الان از نظر ریاضی کجا ایستادم. الان هرکس از من بپرسه که نظرت راجع به ریاضیات چیه میگم از نظر من آسانترین درسیه که میتونید به عمرتون تجربه کنید. قطعا آسانترین و لذت بخشترین. آسان آسان آسان و لذت بخش. من الان با این سن بالا دوباره شروع کردم به درس خوندن. الان در رشته ی علوم ریاضی و کامپیوتر یک دانشگاه معتبر آمریکایی در حال تحصیلم (باز تاکید میکنم با این سن و با اون پیشینه ی ریاضی). نمراتم همه A+ هست. از کسانی که در رشته ریاضی دکتری دارن اشکال میگیرم و کاراشون رو نقد میکنم. من الان دقیقا در یک خوابیم که در واقعیت معنا شده.

    اینا رو گفتم که فک نکنید اگه سوالی که میخوام بپرسم خنده دار به نظر میاد یعنی اینکه من از این فرکانسها و قوانین و … سر در نمیارم. همونطور که گفتم من در ارتش قوانین الهی از درجه دارهای بزرگم.

    و اما سوال من:

    سید حسین عزیز در این فایل میگن که با اینکه همیشه با خواندن یه جمله از کتاب خوابم میگرفت (یعنی از مطالعه بدم میومد) به خاطر هدفم این بها رو پرداخت کردم و ۵۰۰ کتاب خوندم. اینجا ذهن منطقی من یه آلارم میده. من عمیقا معتقدم که انسان باید در زندگی کاری رو که بهش علاقه داره انجام بده و خود استاد هم عمیقا به این جمله باور داره. پس چرا باید وقتی انسان به مطالعه علاقه نداره به زور مطالعه کنه؟ این موضوع همواره در ذهن من تضاد ایجاد میکنه. چون خود من هم از انسانهایی هستم که به شدت از مطالعه متنفرم و به شدت علاقه دارم اگه قراره چیزیو یاد بگیرم از طریق ویدیو یاد بگیرم.

    سوال اصلی اینه: آیا انسان در پرداخت بها باید علایقش رو کنار بزاره؟ یا اینکه پرداخت بها هم باید متناسب با علایق باشه؟

    سنگینترین تضاد زندگی من الان همینه چون خیلی از بهاهایی که باید برای بقیه اهدافم بپردازم با علایق من جور در نمیاد. و دلیل اصلی سردرگمی من اینه که تا پای جان اعتقاد دارم که انسان باید از مسیر لذت ببره در نتیجه باید حتی بهایی هم که پرداخت میکنه مورد پسند و علاقش باشه. شاید هم من اشتباه میکنم و پرداخت بها یک استثنا در مورد علایق است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      پریسا خورسندی گفته:
      مدت عضویت: 2535 روز

      بنام الله یکتا

      سلام دوست عزیز من خودم در این حد درک کردم یک بار یه بزرگی گفتن ما سه مدل آدم داریم نادان,باهوش,نابغه

      دسته ی اول نادان ها,کارهایی رو انجام میدن که دوست ندارن و حس خوبی بهشون نمیده ولی با این حرف و باور که مجبورم یا وظیفم هست که انجام بدم,کل زندگیشون رو زجر میکشن,مثلن فلانی میدونه که کار کارمندی و زیر دست بودن رو دوست نداره ولی میگه من برای حقوقش و بیمه ای که داره مجبورم کارمند بمونم یا ممکنه از سمت یکسری آدم ها همیشه ضربه بخوره و با این که میدونه اون ادم برای ارتباط سالم نیستن و ایت ارتباط داره بهش ضربه میزنه ولی به دلیل یسری باور مثل احساس گناه یا نداشتن باور لیاقت و عزت نفس میگه من وظیفمه که به دیگران احترام بذارم و باید با همه مدارا کنم و یه عالمه مثال دیگه.خوب پس این آدم ها همیشه از زندگیشون ناراضین.در صورتیم,که خودشون با باورهای غلطشون و عملکرد اشتباهی که از این باورهای اشتباه سرچشمه میگیره خودشون رو نابود میکنند ولی بازم اخرش میگن زمانه اینجوریه و باید بسوزم و بسازم سرنوشتمه که البته همه ی ما اینجوری بودیم یا هستیم.

      گروه دوم افراد باهوش این افراد میرن دنبال کارهایی که دوست دارن و اون ها رو با عشق انجام میدن همه ی انسان ها تو طول زندگیشون مطمئنن یه جایی بوده که به خواسته هاشون رسیدن چرا چون بی نهایت میخواستنش و دوستش داشتن پس رفتن و بدستش اوردن و چون علاقم داشتن اصن پرداخت بها و انجام یه عالمه کار در اون مسیر براشون سخت نیست و خیلیم شیرینه و نتیجم میگیرن چون طبق قانون احساس خوب و حال خوب,اتفاقات خوب.مثلن فلانی تو قسمت ورزش همیشه عالی بوده و خوش درخشیده و حاضر بوده هر کاری رو هم برای یادگیری ورزش و رسیدن به رتبه های بالاتر انجام بده چرا چون عاشقش بوده و انگیزه داشته پس رفته دنبالش این آدم ها باهوشن و تا حدودی از زندگی لذت میبرن چرا میگم تا حدودی چون همه ی ما در یه قسمت هایی علاقه ی عمیق داریم و به نتیجه ی عالی میرسیم ولی یه جاهایی نه باید علاقه رو به وجود بیاریم و بها بدیم و اگه این کار رو نکنیم لذت رو نمیتونیم در همه ی ابعاد زندگی تجربه کنیم.

      گروه سومی که نابغن آدمایی هستن که یاد میگیرن کارهایی که لازمه و براشون موفقیت به ارمغان میاره رو با لذت انجام بدن چطوری با تمرین و تکرار و پرداخت بها برای مثال استاد نابغه بودن چرا چون مثلن تو بحث قانون سلامتی کی هست که دلش نخواد یه عالمه شیرینی و یه عالمه غذاهای متفاوت که خیلی هم زیادن رو تجربه کنه همه ی ما عاشقشیم ولی خوب برای بدن مضره استاد با هدایت خواستن از خداوند این مسیر الهی رو در قانون سلامتی بهش رسیدن و فهمیدن که باید سبک غذا خوردنشون رو تغییر بدن اولش سخته بود ممکنه بعضی جاهاش رو دوستش نداشتن ولی باید این علاقه رو در خودشون به وجود میاوردن با تمرین و تکرار ارام ارام با طی کردن تکامل تونستن سبک غذاییشون رو تغییر بدن و این عادت رو در خودشون به وجود بیارن که چیزی که به نفعشون هست و باعث سلامتی ایشون میشه رو سعی کنن با لذت انجام بدن و این بها رو برای رسیدن به سلامتی کامل و اندام زیبا پرداخت کردن.در قسمت کتاب هایی هم که گفتین استاد به مسیری که میرفتن و کشف قوانین و خواندن فکر خداوند به صورت درست و مسیر توحیدی علاقه داشتن ولی ممکن بوده کتاب خوندن رو دوست نداشتن (البته خیلی ها هستن که میگن به فلان مسیر علاقه داشتیم ولی باید یه عالمه کتاب میخوندیم و یه درس هایی از اون رشته رو درک میکردیم که دوست نداشتیم پس رهاش کردیم و رها کردن و هیچ وقتم به نتیجه نرسیدن چون بهاش رو نپرداختن) ولی گفتن من باید با تمرین و تکرار این علاقه رو در خودم به وجود بیارم چون من برای درک بهتر قوانین نیاز هست که یکسری کتاب ها رو بخونم و اطلاعاتم رو گسترش بدم یا مثلن فوتبالیست های مشهور که علاقه به فوتبال و حرفه ای شدن داشتن فوتبال و توپ زنی و تو زمین بودن رو با علاقه انجام میدادن ولی رژیم غذایی داشتن و ورزش های سنگین کردن رو صددرصد علاقه ی زیادی نداشتن ولی میدونستن باید این عادت و علاقه رو در خودشون به وجود بیارن اگر که میخوان به موفقیت و نتیجه ی دلخواهشون برسن.انشالله پاسخ سوالتون رو گرفته باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        میلاد شریفی تهرانی گفته:
        مدت عضویت: 1414 روز

        سلام پریسای عزیز

        چقدر عالی جواب دادی. دمت گرم واقعا. این جوابی که دادی کاملا با ذات من هماهنگی داره.

        پس من در واقع درست فکر میکردم. همیشه در زندگی هدف های بزرگی قرار دارن که ما خیلی بهشون علاقه داریم ولی در مسیر رسیدن به اون اهداف ممکنه قدم هایی وجود داشته باشه که در نظر ما سخت و ناسازگار باشه. اونی که واقعا به هدفش علاقه داره اون سختی ها و ناسازگاری ها رو با انگیزه میگذرونه چون میدونه موقتی هستن چون از اهرم رنج و لذت استفاده میکنه. پس اینکه میگن همواره کاری رو انجام بدید که بهش علاقه دارید نه به این معنی باشه که تک تک قدم هایی که برمیداریم در دایره ی علایق ما قرار میگیرن بلکه به این معنیه که کار اصلی و بلند مدت و هدف زندگی ما باید متناسب با علاقه ی ما باشه.

        من همیشه فکر میکردم که ورزش حرفه ای خصوصا فوتبال رو خیلی دوس دارم ولی هیچگاه واردش نشدم چون من از فوتبال فقط روز مسابقشو دوس داشتم ولی حاضر نبودم برای پیشرفت فوتبالم تمرین های اون رو انجام بدم. در واقع به خود فوتبال علاقه داشتم ولی از تمرینهاش متنفر بودم. یک چنین موقعیتی در مورد تمام علایق ما وجود داره مثلا یک نفر به موسیقی علاقه داره ولی اگه بخواد تئوری موسیقی رو بخونه خیلی بهش فشار میاد.

        نتیجه اینکه ۱۰۰ درصد قدم های زندگی نمیتونه مورد علاقه ی ما باشه ولی بعضیهاش قدم های واجبیه که ما رو در مسیر علاقمون به قله های بالا میرسونه. اصلا برای همین هم اسمش قربانیه اسمش بهاس اگه قرار بود مورد علاقه ما باشه دیگه اسمش بها نبود عشق و حال بود.

        واقعا دمت گرم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        سلام و درود خانم خورسندی ثروتمند ، عجب کامنتی بود ، بسیار بسیار بسیار عالی و ارزشمند. واقعا لذت بردم از این توصیف و از این مصداق و نهایتا این شکل نتیجه گیری پایانی ، خیلی متشکرم و خیلی خوشحالم که در محیطی دارم روی خودم کار میکنم که دور و برم دوستان ارزشمند هم فرکانسی هستن که بر شوق و انگیزه و اطلاعاتم افزوده میشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه ی دوستان

    امیدوارم مثل همیشه عالی باشید

    مرسی بخاطر این فایل فوق العاده

    از زمانی که شروع به تغییر زندگیم گرفتم به اندازه ای که تونستم (تکامل)بها پرداخت کردم و دوس دارم با شما به اشتراک بزارمشون

    اولیش حذف دوستانی بود که باوری به این مسائل نداشتن کسانی که خیلی به من نزدیک بودن و اصلا فکر نمیکردم یه روزی تو زندگیم نباشن اوایل خیلی اذیت شدم چون دوستشون داشتم و کلی زور زدم که با من همراه بشن ولی هر چقدر سعی میکردم بیشتر اذیت میشدم ولی هرچقدر بیشتر قوانین رو فهمیدم کمتر سعی کردم و دورتر شدم و جهان هم کمک کرد و اونا رو ازم دور کرد

    تو مثالی که گفتین باید بگم که با یکیشون من رابطه نزدیک تری داشتم و همیشه باهم بودیم و سیگار میکشیدیم (روزی یه پاکت سیگار میکشیدم)ولی وقتی تصمیم به رها کردن سیگار گرفتم اونم حذف کردم هرچند اوایل احساس میکردم دارم نامردی میکنم ولی خودم رو قانع کردم رو خودم کار کردم که راه اون و من از هم جداست من نمیتونم کنار کسی باشم که روزی یه پاکت سیگار میشه و در مورد مشکلاتش صحبت می‌کنه

    حالا رها کردن سیگار خودش بهایی بود که باید پرداخت میکردم و کردم بعضی وقتا بود میخواستم جا بزنم بیخیال بشم و دوباره برگردم ولی به خودم میگفتم نه و حالا تمرین هایی که بود رو انجام میدادم مثل اهرم رنج و لذت و چون میخواستم خداوند هر بار برام آسونش میکرد خدایا ازت سپاسگذارم

    من همیشه عاشق فیلم و سریال بودم و تقریبا میتونم بگم همه ی فیلم و سریال های خوب رو دیدم😊ولی یواش یواش پاک کردم اصلا ماهواره نمیبینم اخبار نمیبینم بعضی وقتا که مهمونی چیزی میاد در مورد اخبار دوروبر یا جهان صحبت میکنن اصلا باورم نمیشه که به جایی رسیدم که اینارو نمیدونم و در موردشون کنجکاو نیستم بعضی وقتا خبر هارو از مثال های استاد میفهمم 😂

    البته هنوز تو این مورد مشکل دارم و بعضی شبا ی چیز کمدی میبینم ولی در کل فایل های استاد و سریال هارو جایگزین کردم و دارم شب و روز رو خودم کار میکنم

    مدت زیادی که تنهام و هیچ دوستی ندارم هر وقت که حالم بد بشه میگم که خدا برای من کافیه و در زمان مناسب منو با آدم های مناسب آشنا میکنه من باید رو خودم کار کنم،من باید اون آدم مناسبه باشم

    درد دل کردن ها و از مشکلات گفتن ها ایراد گرفتن ها رو کنار گذاشتم یعنی دارم روشون کار میکنم بعضی مواقع خیلی اذیتم میکنه مثلا همش میخوام در مورد مشکلی که برای ماشینم پیش اومده صحبت کنم ولی هربار به خودم میگم نه نباید اینکارو بکنی مگه اینکه مشکلات بیشتری بخوای چون داری بهش توجه میکنی

    بعضی وقتا بقیه رو قضاوت میکنم ازشون ایراد میگیرم تو ذهنم ولی فورا جلوشو میگیرم و به خودم میگم تو باید رو خودت کار کنی بقیه چیکار میکنن ربطی به تو نداره تو خودت هنوز اول راهی و کلی کار داری بجای تمرکز رو بقیه رو خودت تمرکز کن نباید به شکلی که قبلا بودی برگردی اگه میخوای نتایج متفاوت بگیری و…

    بعضی وقتا به قبلا فکر میکنم و یا دوستانی از گذشته رو میبینم (بعضی وقتا یه سلامی بهم میدیم)شاید چند ماه یکبار و میشینم نتایج رو از عمل به قوانین مقایسه میکنم اصلا باورم نمیشه که انقدر تغییر کردم اون آدما رفتن سیگار رفته قرص و دواها رفتن فیلم های ترسناک گله و شکایت ها آهنگ های غمگین و…واقعا به خودم افتخار میکنم و خیلی خوشحالم که متعهد بودم به آموزه ها و عمل کردم و این بها ها رو پرداخت کردم واقعا راضی و خوشحال و سپاسگزارم الان خیلی خیلی حالم بهتره اون موقع دنبال این بودن که هرکاری بکنم تا در طول روز نیم ساعت حالم خوب باشه الان فکر نمیکنم همشو جمع کنی در طول روز نیم ساعت حالم بد باشه چون اصلا بهش مهلت نمیدم

    خدایا شکرت

    استاد عزیز و خانم شایسته عزیز ازتون سپاسگزارم بخاطر زحماتی که میکشین خیلی خوشحال و سپاسگزارم که با شما و سایتتون آشنا شدم

    دوستون دارم 💙هر جا هستید شاد و سلامت باشید ✋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: