حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 32
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-10 07:49:372022-08-31 09:43:07حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام رب ابراهیم
سلام و احترام و درود بر ابراهیم زمان استاد عزیزم و هاجر دوران خانم شایسته عزیز که اینقدر رها و وابسته به ربش هست.
خدایا خودت بگو این حس و حال درونم را که با شنیدن این فایل پیدا شده و این تصمیم بها دادن به هدفم
خدایا سپاس گذارم ازت، که هدایتم نمودی به این فایل در زمان که باید هدایت می شدم ، هدایت شدن این فایل هم معجزه وار بود.
من امسال را سال ثروت برایم نامگذاری کردم و تمام دوره های ثروت را هم خریده ام دوره های روان شناسی ثروت 1.2.3 .
بگذار از نتایج و ندانستن بها برای اهداف پارسالم بگویم ، من دوهدف عمده را انتخاب کردم ، یکی ثروت بود و دیگریش بالابردن اعتماد به نفس و خود ارزشی .
از ابتدا بسیار بصورت عالی ومتعهد روی دوره دوازده قدم کار کردن را شروع کردم و تمام چکاپ های فریکانسی را به صورت دقیق انجام دادم ،و خیلی عالی کار میکردم ، اما چندماهی به بعد تمرکزم روی چند کار رفت و رفتم سراغ قانون سلامتی و نتایج عالی گرفتم خدارا سپاس ، ولی استدلال که خودم برایم داشتم این بود که قانون سلامتی نیز به خود ارزشی ام می افزاید که تا حدی هم آنطور شد و وسطای سال متوجه شدم که تمرکزم را روی فیلد دیگرش که ثروت بود خیلی کم شده و ازان به بعد آمدم سراغ ثروت ، دراخر سال نتایج اهدافم را که بررسی کردم ،بعضی از اهدافم تقریبا محقق شده بود ، مثل خریدن اکثر دوره های سایت ، مستقل نمودن کسب و کارم ،بالا رفتن اعتماد به نفسم ، ولی خیلی به آن چیزی که برایم تعیین کردم بودم نرسیده ، دلیلش هم این بود که اولا هدفم دوتا بود دوما تمرکز لیزری نداشتم و مهمتر از همه ، اگر میخواهی به چیزی برسی حاضری چه بهای را پرداخت نمایی و یا چه چیزی قربانی کنی اصلا ننوشته بودم و بهای را نگفته بودم و اصلا این اصل را نمیدانستم .
استاد این فایل بیش از یک محصول ارزشمند است ،خدایا سپاس گذارم که در بهترین موقع که میخواهم برای سال جدیدم اهدافم را مشخص کنم این فایل را به دادم رساندی .
در آنجا که میگویی : ابراهیم برای هدفش جان فرزندش را وسط گذاشت ، تو کجایی کاری ؟ هر بار که میشنوم موی تنم سیخ میشه و اشک دور چشمش حلقه میزند و من هم گفتم به خدایم و نوشتم .
من هم جانم را وسط گذاشتم برای هدفم .
خدایا من میخواهم ثروت مند شوم ، و به نعمت و ثروت های بی حساب برسم ، و روی دوره های ثروت فقط تمرکزی کارکنم .
من این بها ها را میدهم .
1. دوره های ثروت 1,2,3 را میخرم و خریده ام خدارا شکر
2. تمرکز صد درصد میگذارم روی دوره ها
3.کامنت میخوانم و مینویسم ، در حالیکه نوشتن کامنت برایم سخت بود تا قبل از ین بها ، و اولین کامنت اش را هم نوشتم .
4.هر فایل را حداقل 50 بار گوش میدهم که 20 بار گوش دادم و هر بار چیزی جدیدی فهمیدم.
5. شب و روز گوش دادن و کارکردن روی دوره های ثروت
6. صبح ها زود از خواب بیدار شدن و کار کردن و جالب اینجاست که بعد از شنیدن آگاهی های این فایل نمیتوانم بخوابم .
7.تمرکز گذاشتن روی کنترل احساسم و برداشتن تمرکزم از زنده گی دیگران حتی همسر و فرزندانم.
8.در اطاق جداگانه از همسر و فرزندانم بودن و کار کردن روی دوره ها
9.خلاصه نمودن و نوشتن دوره ها
10. برداشتن تمر کز از دیگر فایل ها و سر نه زدن یوتیوب ، من شدیدا ویدیوهای یوتیوب را نگاه میکردم و به نحوی نمیتوانستم نگاه نکنم ،برای خودم هم میگفتم من تمرکزم روی زیبای های فایل هاست و میفهمیدم که خیلی انرژی ام را میگیرد ، ترکش میکنم.
11. برای رسیدن به هدفم که ثروت مند شدن هست اگر جانم نیاز باشد میدهم .
خدایا امید و توکلم فقط به خودت .
استاد عزیزم ، و خانم شایسته عزیز واقعا سپاس گذارم از شما و پشتیبانی سایت که درین هیاهوی زمانه راه و شیوه زنده گی کردن را به ما آموختید ،
استاد عزیزم سپاس گذارم که بابت این فایل هر چه سپاس گذاری کنم کم است ،عاشقتم .
حکومت افغانستان ومردمشازین سو به آن سو شد ولی من و دوستانم که افتخار استفاده ازین سایت را داریم به کمک این آگاهی ها که خداوند از طریق شما به ما رساند، اینگار نه اینگار اتفاق افتاده ،ایمانم و توکلم قرص تر شد که بلی قانون جواب میدهدو مابه اندازه که تغییر کنیم نتیجه میگیرم . خداوند عزت در هر دو جهان را نصیبت کند، استاد عزیزم ️
سلام خدمت استاد عزیزم ودوستان همفرکانسیم
امروز دنبال این فایل میگشتم و دانلود کردم بخاطر تضادی که برام پیش اومده من 2هفته ی میشه دوباره دوره قانون سلامتی رو شروع کردم
و دوباره با مخالفت شدید خانواده مواجه شدم
پارسال شروع کردم خیلی هم نتیجه خوب گرفتم و بعد چند ماهی مادرم منو دید انقدرمخالفت میکرد و گریه و خلاصه چون درکل ادم چاقی نیستم و چون لاغر شده بودم اونم مخالفت زیاد نامزد داشتم اون موقع خلاصه بخاطر اعتماد بنفس پاینم دوره رو ول کردم بخاطر اینکه دعوتی های زیادی داشتیم و خود عروسیم ک زیاد لاغر نشم از اینجورا .
حالا اینا بماند امسال بعد 6ماه از عروسی دوباره شروع کردم و یک جنگ و دعوای با همسرم برپا شده
همسرم دائم گریه میکنه و میگه تو برای من ارزش قائل نیستی و منو دوست نداری صفرتو با من جدا کردی
اونم با زجردادن خودش وگریه میگه منم مجردی از این به بعد زندگی میکنمو خلاصه یک تضاد بسیار بسیار بزرگی بوجود اومده چون تازه هم ازدواج کردیم مشکلات مالی هم هنوز برطرف نشده اونم دیگه خودش تضاد بزرگیه
جدا از همسرم دیگه دورو بریا قوز بالای قوزن
منم نمیدونم چکار کنم از یه طرف درسته چاق نیستم ولی بشدت ب دوره نیاز دارم خستگی شدید بی انگیزه بودن خواب الودگی تا لنگ ظهر بیماری خود ایمنی معده درد و خیلی چیزهای دیگه براحتی بگم 99درصد نیاز ب دوره دارم
بین دوراهی گیر افتادم اگه بخوام ب اون حالت قبلی برگردم 100درصد به اعتماد بنفسم و به بدنم ضربه میزنم
از اون طرف اگه ادامه بدهم همسرم بااون شدت مخالفت و حرف رو به خانواده خودش مطلع میده
و احساس گناهی که بهم میدهد وعصبانی میشه
چون زمینه افکار منفی زیاد هم داره اعتماد بنفسش میدونم خیلی پاینه
دوستان شاید این ادامه دادن من کار هم به طلاق بکشه
چون من هنوز نتیجه خوب نگرفتم و سرگیجه و در حالت قند سوزی هستم تمرکز م رو بهم ریخته
دوستان لطفا شما هم راهنمای کنید
سلام دوست عزیز
من نمیدونم چه مدت قانون سلامتی
اجرا کردی ولی من از پارسال ک
استاد دوره را گذاشت خریدم بعد
از 3ماه ب شیوه سلامتی غذا خوردن
شروع کردم ب باشگاه رفتم و طی
5الی6ماه این عکس پروفایلی ک
میبینی شدم اصن شک نکن برو
انجام بده منم اولش خانواده خیلی
گیر میدادن ولی وقتی نتیجه هارا
دیدن دیگ هیچی نمیگن از ظاهر و
فیس بگیر تا اندام و عضله و سیکس پک هیچکس باور نمیکنه
ک این عضله هارا طبیعی و بدون
مکمل ساختم دوست عزیز فقط
6ماه برو جلو انجام بده در کنارش
تو خونه حتمن برنامه تمرینی عضله سازی
استاد را انجام بده شک نکن همون
افرادی ک یه روزی میگفتن نکن
میپرسن چطوری این اندام را ساختی راهنمایی کن
موفق باشی️
به نام آرامش دهنده دل ها
سلام به همه دوستان هم مسیر و استاد عزیزم و مریم جان
امیدوارم حال دلتون عالی باشه و این چند روز اول سال رو به بهترین حالت ممکن گذرونده باشید
میخوام یه داستانی رو از زندگیم براتون تعریف کنم که از نتایج شنیدن این فایل استاده که بی نهایت آگاهی داره و من بالغ بر 200 بار گوشش دادم ولی هنوز جدیده و هر بار گوشش میدم مطلب جدید یاد میگیرم واقعا خدایا شکرت بابت بودن استاد که این آگاهی ها رو به ما میگه
خب من فاطیمام کارشناس تغذیه موضوعی که میخوام براتون بگم مربوط به بخش کاری زندگیمه . خب من از وقتی که یادمه همیشه دلم میخواست یه کاری داشته باشم که مستقل باشم و برای خودم کار کنم و هیچ وقت دوست نداشتم آقا بالاسر داشته باشم و کلاا شخصیت مستقلیم توی همه ی ابعاد زندگیم و زمانی هم که میخواستم انتخاب رشته کنم ، رشته هایی که شاید از نظر بازار کار خیلی خوب بودن ولی چون استقلال کافی رو نداشتن من انتخاب نکردم و به لطف پروردگار رشته ای رو قبول شدم که واقعا دوسش دارم و یادمه بین همه ی هم کلاسیام تنها کسی که عاشق رشتش بود من بودم و بقیه انگار از سر اجبار اومده بودن . خلاصه 4 سال دانشگام به بهترین نحو ممکن گذشت و من جز نفرات اول کلاس بودم و هم خودم و هم استادام راضی بودن ازم . رسید به مرداد 1400 که من فارغ التحصیل شدم و با کلی ذوق که الان راحت میتونم کار کنم ولی متاسفانه حدود 4 ماه دچار افسردگی شده دبودم چون کاری نداشتم چون باورم نسبت به خودم ضعیف بود و فکر میکردم نمیتونم ار پس کاری بربیام و به شدت خورده بود تو ذوقم ( البته اون موقع اصلا با قوانین آشنایی نداشتم) . تا اینکه یه روز باابام بهم پیشنهاد داد که من بهت سرمایه میدم و تو برو مطب بزن و ذهن ضعیف من شروع کرد به مقاومت کردن و نجواهای شیطانی هر لحظه قوی تر میشدن که تو نمیتونی از پسش بربیای و تو بلد نیستی و … ولی از اونجایی که بابای نازنینم ناآگاهانه با یه سری قوانین آشناست بهم گفت تو اولین قدم رو بردار و توکل کن به خدا و مطمئن باش که موفق میشی و همین حرف شدن ندای الهی که بر نجواهای شیطان غلبه کرد و نیرویی به من داد که من برم دنبال کاراش و به طرز خیلی زیبایی من هدایت شدم به یه جای خیلی خوب داخل یک ساختمان پزشکان عالی و اونجا رو اجاره کردیم . و من هر روز خوشحال تر از قبل بودم و دیگه رفتیم تهران وسیله هاشو خریدم و و دیگه کم کم داشت کاراش تموم میشد که یه روز صبح از یکی از بهترین بیمارستان های کرمان باهام تماس گرفت که ما شما رو میخوایم و خب اون لحظه باورتون نمیشه که من چقدر خوشحال شدم چون حقوقی که بیمارستان بهم میداد واقعا خوب بود و من میتونستم به راحتی برای اوایل کارم پول اجاره مطب و حقوق منشیم رو بدم و دیگه نیازی نبود از بابام پول بگیرم . خب من 20 آذر 1400 شروع به کارم خورد و دیگه هم زمان دوتا کارمو شروع کردم صبح ها بیمارستان و عصر ها مطب بودم و خب همه چی عالی بود و هر روز بهتر هم میشد تا اینکه شهریور 1401 بود که نامزدم شما استاد عزیز رو به من معرفی کرد ( با اینکه خودش خیلی قبل تر شما رو میشناخت ولی چون فکر میکرد من اصلا تو مدار این مسائل نیستم بهم نگفته بود) اولش وقتی من شمارو دیدم خب از اونجایی که هنوزم تو مدارش نبودم دیگه پیگیر نشدم تا اینکه یه شب که تو جاده داشتیم دوتایی حرف میزدیم انگار دیگه تصمیمم جدی شده بود که بیام داخل سایت و ما از مهر 1401 به صورت جدی آموزه های شما رو شروع کردیم و از فایل های دانلودی ( مخصوصا گفت و گو با دوستان و روزشمار زندگی و مصاحبه با استاد) شروع شد و دیگه من فقط هر چیزی که میفهمیدم از حرفای شما رو مینوشتم و میخوندم و 60 روز بعد از ثبت ناممون تونستیم دوره عزت نفس رو بخریم که بی نهایت خوب بود برامون . اوضاع زندگی هر روز بهتر از روز قبل میشد در عرض یک ماه من درامدم 2 برابر شد و فوق العاده بود و حقوق بیمارستان هم عالی و دیگه توی یه نقطه امنی بودم که همه چی خوب بود و من میاس زودتر تغییر کنم ولی چون ایمانم اونقدری که باید قوی نبود و میترسیدم همش پشت گوش مینداختنم و اوضاع داشت اروم اروم بد میشد . درامد مطبم یهو خیلی افت کرد کار بیمارستانم خیلی سخت شد هر روز درگیری داشتیم یه محیط دولتی و سم بود آزادی زمانی و مکانی نداشتم با همکارایی که به شدت باور اشتباه داشتن و من با اینکه تمام تلاش خودمو میکردم که توجه نکنم ولی یه وقتایی دیگه از دستم در میرفت هر روز غر میزدم از کارم … تا اینکه یه جا به خودم گفتم فاطیما باید خودت احساستو خوب کنی تا هدایت بشی به جاهای خوب و اطرافت هم خوب باشه و دیگه هر روز شکرگزاری میکردم بابت کارم و فقط به نکات مثبت توجه میکردمم و و با احساس خوب میرفتم سرکار تا اینکه وسطای بهمن بود که من این فایل رو دیدم و محو تمام آگاهی هاش شدم و چندین بار گوشش دادم تا تونستم هضمش کنم و دیدم بیمارستان به شدت از من انرژی میگیره و اصلا نمیتونم روی هدف خودم تمرکز کنم و یه جرقه تو ذهنم خورد که فاطیما الان باید از نقطه امنت خارج بشی و جلوی این نشت انرژی رو بگیری و از بیمارستان انصراف بدی که نجواهای شیطانی اومد سرغم که نه نمیتونی از پس هزینه های مطب بربیای و نمیشه و خانواده هم به شدت مخالفت کردن و تنها کسی که حمایتم کرد نامزدم بود … یکی دو هفته گذشت و من یه سری نشونه ها داخل فایل ها و کامنتا میدیدم که کسایی که اینجوری استعفا دادن و از نقطه امنشون خارج شدن چقدرر موفق بودن . تو عقل کل سرچ کردم و شروع کردم به نوشتن معایب و فواید بیمارستان و نوشتم و نوشتم تا اینکه تصمیمم تقریبا 80% قطعی شد. و یه روز صبح بیدار شدم و داخل نوت گوشیم نوشتم خدایا من امروز میخوام برم با مسئولم و کارگزینی صحبت کنم تو هدایتم کن و نشونه هاتو بهم بگو که بدونم دارم راه درست رو میرم . رفتمم پیش مسئولم و از اونجایی که من خیلی نیروی خوبی بودم براش خیلی تعجب کرد و گفت اینکارو نکن و بذار این آب باریکه باشه و اگر هدفی داری در کنار همین کارت پیش برو ولی خیلی قانع نشدم و رفتم کارگزینی و اونجا یه خانمی بود که میخواست محل خدمتشو تغییر بده و بره جایی که حقوقش کمتر بود ولی ارامش بیشتری داشت ولی بقیه میخواستن از این کار منصرفش کنن چون حقوقش کم میشد. من مطمئنم اون خانم رو خدا فرستاده بود یا اصلا شاید خود خدا بود که میخواست به من نشونه بده و حرفایی که اون خانم داشت میزد که ارامش خیلی مهم تره و پول رو خدا میرسونه از راه های دیگه اینقدر به من ارامش داد حرفاش که من بعدش اشکم در اومد. اون روز کارگزینی به من گفت که راحت میتونی نامه انصرافتو بزنی و نیرو جایگزینی زود میفرستن و خیلی طول نمیکشه . ولی از اونجایی ک من هنوز میترسیدم به خدا گفتم خدایا یه نشونه دیگه بهم بده ولی این حرفم از شرک و ترس بود چون خدا خیلی واضح نشونشو به من داده بود ولی من نمیخواستم قبول کنم و میترسیدم هنوز انصراف بدم .دوباره اومدم اهرم رنج لذتی که نوشته بودمو خوندم و این فایل رو بارها گوش دادم تا این که یه شب دیگه گفتم خدایا من تسلیمتم من قدممو برمیدارم بقیش با تو . اون شب رفتم با بابام صحب کردم و از اونجایی که بابام خیلی ادم منطقیه قانع شد و بهم گفت توکل کن به خدا ایشالا که درست میشه همه چی.
صبح روز بعد رفتم بیمارستان و نامه انصرافمو زدم امااااا چون هنوووز ته دلم ترس داشتم کارم پیش نرفت و دقیقا همون روز یه جلسه برگزار شده بود که فلا هیچ نیرو جایگزینی نمیفرستن و با استعفا هیچ کس موافقت نکنید و مدیر بیمارستان هم به من گفت من نیرو به این خوبی رو نمیذارم بری و ناممو امضا نکرد و گفتن تا دو سه ماه دیگه اصلا نیرو جایگزینی نمیگیرن و چون من هنوز شرک خفی داشتم یه هفته من خیلی اذیت شدم و به هر دری میزدم و نمیشد و یه روز خیلی درمونده رفتم پیش نامزدم و اون روز حرفایی به من زد که مطمئنم خدا بود که داشت باهام حرف میزد و بهم گفت فاطیما تسلیم شو و فقط و فقط بسپارش دست خدا مطمئن باش خدا درستش میکنه و دیگه بهش فکر نکن و من شروع کردم حرف زدن با خدا و توبه کردم که تو این مسیر اصلا رو خدا حساب باز نکرده بودم و شاید در کلام میگفتم ولی ته دلم هنوز ترس داشتم . و اون روز من تک تک سلولام تسلیم شد . یادمه سه شنبه شب بود نیمه شعبان 16 اسفند و من به خودم قول دادم که دیگه بهش فکر نکنم و بسپارمش دست خدا و استاااد باورتون نمیشه شنبه صبح با تماس گرفتن گفتن نیروی جایگزینی گرفتیم و بیا کارای تسویه حسابتو بکن واااای که نگم از حال اون موقعم اصلا تو پوست خودم نمیگنجیدم و فقط ممیخواستم سجده کنم و اینقدر سپاسگزاری کردم بابت عظمت خدا که اینقدر بزرگه … و به راحتی کارم انجام شد و من از نقطه امنم اومدم بیرون و از کاری که در ظاهر خیلییی خوب بود و از دید بقیه عالی بود و همه ارزوشو داشتن من اومدم بیرون و گفتم این بهاییه که من باید برای رسیدن به هدفم و تمرکز روی خواستم بپردازم و جلوی بزرگترین نشت انرژیم رو گرفتم و الان تو این ایام تعطلات فقط و فقط تمرکز گذاشتم روی خودم و کارای مطبم که بهتر و بهترش کنم و علممو افزایش بدم و مطمئنم که ب زودی نتیجه های خیلی بزرگی رو خدا بهم میده و حتما حتما میام از نتایجمم بهتون میگم
استاد عزیزدم من روزی هزاراان بار خداروشکر میکنم بابت حضور شما در زندگیم .
امیدوارم هرجا هستین سالم وسلامت باشید .
سلام استاد عزیزم!
من امسال کنکور دارم از اول سال مطالعه کردم ولی این سه ماه باقی مونده برای موفقیت من اهمیت دوچندان داره و اگر ازش خوب استفاده کنم نتیجه فوقالعاده تری میگیرم. بهایی که پرداخت میکنم :
سر تایم مشخص شده سر صبح بیدار میشم و از گرمای پتو و خواب اضافه دل میکَنم.
تمام تمرکز رو میذارم روی درک عمیقتر مطالب.
این سه ماه مصادف با فصل بهاره و خانواده من خیلی برای تفریح بیرون میرن ولی من ترجیحم به ماندن در خانه و مطالعه هست.
موقع غذا خوردن خودم رو کامل سیر نمیکنم که تمرکز مغزم بجای یادگیری مطالب روی هضم غذا نره.
(:
سلام استاد خوبم
سلام بانوی زیبای این خانواده سبز
سلام دوستان خوبم
وبراستی خواندن کامنت دوستان در کنار این فایلها وای چه میکند
سپاسگذارم استاد
سپاسگذارم دارم خوب درک میکنم که کامنت دوستان راخواندن وشنیدن شنیدن دوباره شنیدن این فایلها معجزه میکند
سپاسگذارم
هر فایل کامنت زیبای از دوستان رو کپی میکنم وبعنوان رد پایم جا میزارم تا خودم بخوانم وبخوام دوباره صدبار آنها را
کامنت دوست خوبم علی ابودر دایی
سلام :
اگر اصلِ تغییر را درک کنیم
تغییر باور راحت تر می پذیریم :
????????????????????????
تغییر :
اگر تغییر نکنی ، به ناچار فرسودگی را ملاقات میکنی
اصل و ریشه ی تغییر باید از درون ، از افکار ، از باورها، و از ارتعاشات باشد
کسی که از کارش راضی نیست ، و مدام تغییر کار میدهد و مشاهده میشود که به هر جای دیگری که میرود دوباره آن حس وحال نارضایتی را دارد ، به آن دلیل است که ریشه را تغییر نداده ولی درخت را که ظاهر قضیه است با خود برده ، معلوم است این درخت خشک میشود.
اگر ظاهرت را تغییر دهی ولی باطن را به حال خود بگذاری ، هیچ تغییری نکرده ای.
اصل تغییر آن است که باطن تغییر داده شود.
اصل و اساس آن است که باطن تغییر داده سود.
تغییر با یک دکمه زدن صورت نمیگیرد اما با یک دکمه زدن آغاز می شود ، تغییری ، کارساز است که طی تکامل و یک روند آرام حرکت کند.
تغییر ، تنوع می آفریند
تغییر یک روند فکری است که طبق شیوه و فُرم افکارت زندگی ات به یک قالب دیگر می رود
آن ابزارهایی که باید تغییر کنند ، باورها هستند
تو نباید تغییر کنی ، دست و پاهات ، لباس و موهات ، ناخن و ابروهات ، اینها که نباید تغییرکنند ، اونها روند طبیعی خود را طی میکنند و اصلا نیازی به اینکه توجه و هوش و حواست برای آنها بگذاری ، نیست
جسم تو خودش تغییرات خودش را انجام میدهد
اما اگر باورهای تو ، ریشه ی فکری تو تغییر نکند ، تو مرده و خنثی هستی،
باورها که مُردند ، انسان با آن می میرد
برای اینکه زندگی در این جهان فیزیکی ارتقا یابد ، باورها را باید ارتقا داد ، ما یک موجود درونی داریم که همزمان با کل کیهان در ارتقا است ، ما منبعی داریم که طبق فرایندهای روز هستی در حرکت است ، ما یک منبع در درون داریم که همیشه در ارتقا و رُشد است
پس موضوع چیست؟
ما که وصلیم به یک مجموعه ی بی نظیر که یک موتور خودتنظیم است و مدام خود ارتقا می یابد ، مدام خود تغییر میکند ، پس چگونه نیاز به تغییر داریم؟
وقتی بحث تغییر می آید ، این باورهایی که از زمان تولد فیزیکی بر ما چیره شده اند و از اطرافیان و پدر ومادر و بستگان و رسانه ها و معلمان و اساتید و….. فرا گرفته ایم ، اینها باید تغییر کنند
موضوع تغییر ،تغییر دکراسیون خونه نیست
موضوع تغییر، تغییر ماشین و خونه نیست
موضوع تغییر ، تغییر شهر و دیار نیست
صحبت ما سر تغییری است به شکل بنیادین
صحبت ما سر تغییری است که شیوه و روش باورهای این همه سال گذشته را عوض کنیم
ویا بهتر اینکه، کاری به این باورهای سالهای پیشین تا الآن نداشته باشیم و باورهایی جدید که مطابق با آن منبع دائم در حال ارتقا است را در خود پایه گذاری کنیم
????????????
پس اینجا کلِ داستان و پروسه ی تغییر ، عوض میشود ، که راه و جاره ای نیست که باور را سرکوب و از بین برد و تغییر کرد
بهترین حالت تغییر باور آنست که ما باورهای جدید را در خود پرورش دهیم
واقعاً به نظر می رسد به چالش کشیده شده ام
میگم تغییر باور ، باورهای ما که ماده نیستند دود کنیمو خاکستر شوند و از بین بروند
باورهای ما که زبان ندارند که بهشون بگیم تغییر کنید
هر شکل باوری که در ما هست ، ماندگار است
پس در پروسه ی تغییر باور به نظر میرسد ، تغییر، تعبیر خوب و معقولی نباشد، اما همانطوری که ما در کنار اقوام ، پدر ، مادر ، دوست ، تلویزیون، معلم، همکلاسی، هم بازی، کتابها، روزنامه ها، مجلات ، و ….. بوده ایم از آنها ، از چیزهایی که دیدیم ، از چیزهایی که شنیدیم ، از مجموعه ی اینها باورها در ما شکل گرفتند ، تغذیه شدند و بزرگ شدند و واقعی شدند ، بالاخره ما دیدیم که یکی از این مجموعه ، بیمار شد و باور کردیم بیماری هست ، بالاخره ما دیدیم که یکی از اینها نگران و غمگین شد و علت آن هم به ما گفت و فهمیدیم و باور کردیم که باید غم و ناراحتی هم باشد ، دیدیم که عموی ما سر پسر عموی ما داد کشید و پسرعموی ما قهر کرد و روزها نگران و افسرده شد و ما آموزش دیدیم اگر پدر ما داد کشید ماهم نگران و افسرده شویم،
تو فیلم ها دیدیم که شخصی مدرش با او برخورد دعوا داست و پسر خانه را ترک کرد و معتاد شد و ما آموزش دیدیم
دیدیمکه مادری بیمار بود و سالها قرص و پزشک و آزمایش میداد و ما باور کردیم که باید تمام این ها در برنامه ی زندگیمان باشد و باور کردیم. دیدیم که به فرزتدی که پدرش مُرده ، ارثی رسید و ماشینی عالی خرید و باور کردیم که ما هم منتظر ارث باشیم ، همینطور در مسیر زندگی حرکت کردیم و بی آنکه خود بدانیم و متوجه شویم ، باورها خیلی خیلی مخفیانه و سِری در ما شکل گرفتند ، آنقدر شکل گرفتند که ما هم تبدیل به همانها شدیم.
خدای من چقدر راحت باورها مثل یک میوه ی درخت آرام آرام در ما شکل گرفتند وما تغییر را اینگونه باید انحام دهیم ، دیدید که چگونه آن نوزاد کوچک با این مرتبه رسید ، آن نوزادی که زیبا ، و خود خداوند بود چگونه به صورت مداوم در میان طوفانِ افکار و باورهای مردم قرار گرفت تا بیمار شود ، تا نگران شود ، تا غمگین شود ، تا به اعتیاد کشیده شود
آن نوزاد کوچکِ دوست داشتنی ، چه شد که اکنون اسیر یک مکانی مثل کمپ میشود
آن نوزاد کوچک دوست داشتنی و زیبا و قشنگ ، آن گل خوشبو
در دام بیماری ، در دام بیمارستانها، در دام دادگاه و زندانها، در دام جنگ ها و خونریزی ها ، در دام از دست دادن دست و پا و هویت خود می افتد
تنها به دلیل طوفان باورهای اطرافیان
طوفان باورهای تلویزیون و رسانه ها
طوفان باور معلمین و اقوام و مدر ومادر
حال بدجوری دوباره به چالش کشیده شدیم
چکار کنیم از این باتلاق عظیم و از این گردبادهای دائمی بیرون بیاییم = این کاری است که باید به سر باورهایمان بیاوریم.
باید بدانیم که چگونه به اینجا رسیدیم ، چگونه به این فُرم و وضع رسیدیم ، از گذشته ها این به درد ما می خورد
چه باورهایی ما را به اینجا کشانده ، این یک تمرین شگفت انگیز است که باید روزها از آن نوشت
تمام باورهایی را در مورد هر چیزی در زندگی در کذشته داشته ایم، اگر بتوانیم بنویسیم ، بهتر درک میکنیم که این ساختمانی که اکنون از خود ساخته ایم کجاهایش نیاز به ترمیم دارد، کجاهایش نشتی دارد ، کجاهایش پوسیده است ، کجاهایش نیاز به اصلاح دارد، کجاهایش نیاز به تغییر و تحول دارد .
شاید اصلا این ساختمان نیاز است که به کلی صاف سود و از اول پی و بنای آن را به صورت دلخواه آغاز کنیم .
در مسیری که قرار است خود را تا میشود در ایزوله قرار دهیم ، از تمام آن مواردی که به ما باور دادند به شکلهای استادانه ، خود را به سمت و سوهایی بکشانیم که باورهای عالیتر و بهتری در تود بسازیم و کشت و کار کنیم
دیگر قرار نیست من اسیر اخبار و رادیو و تلویزیون و افکار معلم و مادر و پدر و دوست و ..…. باشم
دیگر فهمیدم که باید در خود باشم ، و متکی به باورهای خود
دیگران فقط مخصوص خود هستند و من هم مخصوص خود هستم .
برای تغییر تنها کاری که باید بکنیم اینست که ذهن و جسم خود را عادت دهیم به زیباییها، عادت دهیم که خود آگاهانه در مورد هرچیزی بهترین نگرش را بسازد ، عادت دهیم که از دید و از زاویه ی خداوند به همه چیز بنگرد و مشاهده کند .
تا حالا گوش به ندای حرف مردم ، گوش به پند و اندرزهای مردم سپارده ایم ، گوش به ندای درون دیگران سپرده ایم
حالا برای تغییر تنها گوش جان بسپاریم به نداهای درون ، گوش جان بسپاریم به منبع ، گوش جان بسپاریم به صدایِ خداوند
گوش جان بسپاریم به صدای درون
گوش کنیم به آن قسمت غیر حسمانی مان
گوش کنیم به آن بعد روحی و آن بُعد غیر فیزیکی مان
گوش خود را ، حال و هوای خود را از دیگران برداریم
فکر و ذکر و ذهن و توحه خود را این بار معطوف کنیم به نگرش هایی که از منبع بلند میشود.
حالا دیگه تصور کن با همین سبک و سیاق باورهایی که داری و تغییر نکنی ، باید شبیه بدنه ی جامعه باشی
بدنه ی جامعه آلوده است با بیماریها، غم و اندوه و نگرانی ها، چالش ها، افسردگی ها، بدنه ی جامعه و عموم یک جاده ی لغزنده است ، اطمینانی در آن نیست ، تماماً تردید و شک است
بدنه ی جامعه بی نهایت آشفته و پریشان است ،
برای تغییر شکل افکار و ساختمان باورهایت را از بدنه ی جامعه جدا کن ، این ساختمان را در درونخود بنا کن .
عقربه های قطب نمای درون خود را به سمت منبع تغییر حالت دهیم.
برای ایجاد باورهای نو و جدید و باورهایی که بصورت بنیادین مسیر زندگی ما را تغییر میدهد به وقت و زمان و جا و مکان جدیدی نیاز نداریم ، از دیدن انسانها و رفتارهایشان ، از دیدن اتفاقات و حوادث ، ما با نگرش هایمان میتوانیم باورسازی کنیم و بدنبال این باورهای جدید ، تغییرات حاصل و نتایج هم جدید می شود .
شاد و سلامت و خوشبخت باشید.
????????????????????
به نام الله.سلام خدمت استاد عزیزم این چندمین بار این فایل کاربردی رو میبینم و هر بار من درس میگیرم یکی از آموزهاتون تو این فایل که هر بار گوش میدم ولی من درکم ازش بیشتر میشه (بهای هدف)چقدر این حرف منو ب فکر میبره به خود میگم آیا من واسه هدفم چ بهای داشتم تا این لحظه که به خودم یادآوری بشه .من روزانه چهار ساعت راحت تو اینستاگرام ول میچرخیدم دو ماه میشه کلا حذفش کردم .تلویزیون رو دوماه میشه کلا حذف شده دوست های که خاطره های خوبی باهم داشتیم چقدر باهم بودیم اون هام جهان حذفشون کرد .استاد همیشه یه حرفت تو گوشمه همیشه یا تغییر میکنم یا میمیرم این حرفتون یه انفجاری بود تو درون من .استاد من میخام تو کارم برند بزنم الان مغازه ی کوچکی دارم ولی دارم قدم برمیدارم برای هدف اصلیم الله منو هدایت میکنه ولی میگم باید بیشتر بها بدم باید چیزهای ببشتری رو قربانی کنم میدونم باید رو خودم کار کنم .استاد تا هستم شاگردتون هستم و از خانم شایسته عزیز سپاس گزارم برای این همه اگاهی رو سایت امیدوارم روزی هردوتان رو ببینم
الله یارو یاورتون
سلام به دوستان عزیزم
یکی از مسائلی که من با اون رو به رو هستم همین بحث پرداخت نکردن بها برای رسیدن به خواسته هاست. من به شدت دوست دارم پیشرفت کنم و در کسب و کار و بخصوص از نظر بعد مالی بسیار رشد کنم و هم به استقلال مالی برسم و هم آزادی و اعتبار بیشتر در حد مناسب نه برای جلب توجه بدست بیاورم. دوست دارم واقعا از نظر مالی رشد کنم و باتوجه به اینکه به بسیاری از نتایج دلخواهم که به خاطر دارم روزی واقعا برایم آرزو بود مانند بهبود سلامتی، بهبود روابط، داشتن ورودی مالی، احساس خوب داشتن و درک جهان هستی و .. رسیدم و می دانم تنها راه رسیدن به خواستههای دیگرم این است که در همین مسیر ادامه بدهم و خوب درک و عمل کنم و این نتایجی که روزی آرزوم بود و الان به نظرم ذهنم کوچک شده است که واقعا تمرین میکنم که سپاسگزار خداوند باشم که یاری ام کرده این نتایج بدست بیاید و تمام اعتبار این نتایج فقط به خداوند مهربان میرسد که من رو هدایت کرد و در مسیر تنهایم نگذاشت و دستان بی نظیری رو به زندگی من وارد کرد و راه حل ها و تعهد برای ادامه دادن را در وجود من قرار داد، به خاطر بهایی بوده که به دلیل انجام تمرینات بدست آمده و حاصل کنترل ورودیهای ذهن و حاصل دادن ورودیهای مناسب به ذهن و حاصل عملکرد به سخنان طلایی استاد، حاصل ایجاد تغییرات در شخصیتم بوده حاصل باورهای توحیدی ای بوده که روشون هر روز کار کردم و حاصل حل مسائل بوده و اما امروز میبینم من به شدت برای رسیدن به نتایج مالی دلخواه برای پرداخت بها رسیدن به این هدف مسئله دارم. من واقعا از اینکه بخواهم برای پیشرفت کاری ام بها پرداخت کنم رنج میبرم و حاضر نیستم بها مناسب آن را پرداخت کنم. اما این روند باید تغییر کند. چرا که با گوش دادن به این فایل و مقایسه کردن نتایج زندگیام تا به این لحظه به این نتیجه رسیدم که تنها راه رسیدن به خواستههایم پرداخت بها برای ان خواسته است. چرا؟ چون نتایج زندگی من در حوزه مالی تا الان مشخص است و من از این نتیجه مالی و کاری اصلا رضایتی ندارم. سایت من در حال حاضر 3 محصول ارائه کرده است و فروش محصول داشته است اما تعداد فروش بعد از دو سال راه اندازی آن دو خرید است. با اینکه از نظر من محصولی با کیفیت تولید شده است این خروجی کار مناسب نیست. من ورودی مالی را از طریق انجام کارهای freelancerای داشته ام میدانستم نباید خودم را بدون ورودی مالی بگذارم زیرا عزت نفسم خدشه دار میشود و میدانم توانایی پول ساختن را دارم. میدانم دلیل این نتایج مالی بد فروشگاه سایتم این است که من بها کافی ای برای رشدش انجام نداده ام. خداوند اشتباه نمیکند این من هستم که ایراد دارم.
من فهمیدم که اگر میخواهم از نظر مالی رشد کنم و به استقلال مالی برسم باید 2 بها اساسی پرداخت کنم. 1- کار کردن روی باورهای مالی و عزت نفس 2- ایجاد ارزش در جهان هستی
استاد عزیز گفتند بنویسید که هدفتان چیست و حاضر هستید چه بهایی برایش پرداخت کنید. هدف من این است که از طریق انجام کار مورد علاقهام یعنی آموزش علوم رایانهای به استقلال مالی برسم. داشتن ورودی مالی صرف برایم مهم نیست. می خواهم ورودیام به حدی برسد – با رعایت تکامل – که واقعا احساس کنم به استقلال مالی رسیده ام. یعنی به راحتی بدون اینکه فکر کنم به اینکه قیمت یک وسیله چقدر است بتوانم راحت تهیهاش کنم. بتوانم دارایی مناسب داشته باشم. خانه، ماشین و وسایل زندگی خوبی داشته باشم. سفرهای دلخواهم را بروم. آزادانه تر زندگی کنم. بتوانم به راحتی از بهترین وسایل و امکانات استفاده کنم. هدایای مناسب برای عزیزانم بگیرم. واقعا فقط بعد مالی در زندگیام مهم نیست و زندگی خوب در تمام جنبهها برایم اهمیت دارد یعنی هم روابط خوب هم سلامتی هم عزت نفس هم احساس خوب برایم مهم است و بنابراین خودم را موظف میدانم که اگر میخواهم نتایج فعلی ام ادامه داشته باشد و حتی بهبود پیدا کنم روی باورهای دیگرم هم کار کنم و تمریناتم را ادامه بدهم.
یک نجوایی در ذهنم دارم که میگوید این کاری که الان انجام میدهی – تولید آموزش علوم رایانهای – علاقه تو نیست یا ممکن است علاقه تو نباشد در حالی که من به خاطر دارم از بچگی عاشق کامپیوتر و تکنولوژی های جدید بودم و همواره در مورد ان مطالعه میکنم و از نظر تکنولوژیکی خودم را بروز میکنم. و همه هم در دوست و آشنا و فامیل و … من را به عنوان خبره کامپیوتر میشناسند چرا که هر مسئله ای باشد در این حوزه را حل میکنم. از همان کودکی با عشق و علاقه به نرم افزارها ور میرفتم و کارهای خلاقانه انجام می دادم و جالب است از همان بچگی هم به افرادی که سوال داشتند کامپیوتر یاد میدادم و کاربردی این کار را انجام میدادم طوری که آن فرد واقعا نتیجه میگرفت، هیچ موقع دنبال حرفهای قلمبه سلمبه زدن نبودم و اصلا دلیل اینکه دانشگاه را کنار گذاشتم همین بود که دیدم علم من در عمل و در کاربردی بودن بیشتر از اساتید دانشگاه است و من کاربردی کامپیوتر را بلدم ولی آنها لقمه را دور سرشان میپیچانند هرچند که باز هم قدر مطلقی نمیتوانم بگویم اصلا به درد نمیخورد چون در آنجا هم علمی را پیدا کردم که به من کمک میکرد و کاربردی بود مانند مبحث پایگاه دادهها و مبحث اسمبلی و .. ولی شاید 5٪ بازده علمی برایم داشت و در 95٪ باقی مانده میدیدم که هیچ کاربردی در هیچجا علوم دانشگاهی ندارند و چقدر هم باورهای محدود کننده و شرک به خورد آدم میدادند به همین دلیل بهایش را پرداخت کردم و راحت کنارش گذاشتم و گفتم زمانم را در آنجا هدر نمیکنم و به جای آن تمرکزم را گذاشتم روی فایلهای استاد که ارزشش را داشت زندگی ام را بهبود داد. بنابراین به حرف ذهنم توجهی نمیکنم که میگوید ممکن است بفهمی این علاقه تو نیست و باورم این است که حرکت کردن بهتر از این است که صبر کنم ببینم کی علاقه ام را پیدا میکنم. با هیچ کاری نکردن که علاقهای پیدا نمیکنم. من در این مسیر حرکت می کنم و به خواستهام میرسم اگر روزی فهمیدم علاقهام نبوده هیچ اشکالی ندارد من راه رسیدن به خواستههایم را پیدا کرده ام و از همان راه در راه رسیدن به آن علاقهی نامشخص ساخته ذهن میرسم. بنابراین پیشرفت میکنم و به این خواستهام میرسم و آموزشهای عالی در زمینه علوم رایانه و در حال حاضر تمرکزم روی لینوکس هست تولید میکنم و خودم را تبدیل به با کیفیتترین سایت آموزشی حوزه لینوکس میکنم.
بهایی که پرداخت میکنم این است که اولا تعهد میدهم فقط در زمینه آموزش علوم رایانه فعالیت انجام بدهم و تمام تمرکزم را بگذارم تا در سایتم را رشد کنم.
من هنوز کامل نمیدانم که دلیل عدم رشد سایتم چه مواردی است اما در خصوص بعضی از موارد به شفافیت رسیده ام.
موضوع اول باورهایم هست که طبق تجربهای که با قانون داشته ام باید روی فیلد باورهای ثروتساز کار کنم چرا که عمل کردن بدون باورهای قدرتمند کننده به نتیجه درستی نمیرسد. پس این اولین بهایی است که باید پرداخت کنم.
موضوع دوم این است که من درک کردم که باید ارزش پیوسته تولید کنم و الگو من هم استاد عباسمنش در حوزهی آموزش هست، میدانم بهایی که باید پرداخت کنم این است که برای بالا رفتن و پیشرفت باید مانند ایشان برای موفقیت در کارم باید در سایتم را هر 2 روز یکبار یک فایل آموزشی با کیفیت بالا منتشر کنم یا اگر فایلی هدیه منتشر نمیکنم در حال تولید محصولی با کیفیت باشم و تمرکزم روی آن باشد. بنابراین بهایی که لازم است پرداخت کنم این است که هر روز مهارتهایم را بالاتر ببرم کار عالیتری انجام بدهم.
موضوع سوم این است که من باید به این مواردی که میدانم باید اجرا شود عمل کنم و تعهدم را نشان دهم و خداوند وقتی تعهدم را میبیند برای قدمهای بعدی ای که لازم الاجراست هدایتم میکند به مسیر درست.
عاشقتون هستم. امیدوارم زندگیتان هر روز سراسر پیشرفت و موفقیت و برکت باشد.
ب نام الله مهربان وهدایتگر ب سمت زیبایی شادی سلامتی ثروت و حال خوب
سلام ب استاد و مریم عزیز در این بهشت سرسبز زیبا
=آیین ابراهیم باشید که او موحد بود و مشرک نبود
=وقتی به قربانی کردن فکر میکنیم باید ب پرداخت بها برای رسیدن ب هدف کنیم
=برای رسیدن ب هدفی که داریم حاضریم چقد قربانی کنیم چه چیزی قربانی کنیم
=ب اندازه ای که برای رسیدن ب آرزوت بها میپردازی بهتر به هدفت میرسی
=پرداخت بها برای رسیدن ب هدف توپ بازی هم بازی زمین بازی را تغییر بدیم
=باید مشخص کنیم برای هدفی که میخاییم برسیم چه بهایی میپردازیم و حرکت کنیم
=برای رسیدن ب هدف بهاشو انتخاب کنیم و بپردازیم
=با عشق بها پرداخت کنیم برای رسیدن ب هدف
=باید تمرکز صددرصدی بزاریم برای رسیدن ب یک هدف
=باید انتخاب کنیم چیو میخاییم بپردازیم برای رسیدن ب هدف و بپردازیم
=برای رسیدن ب هدف باید تمرکز بزاریم قربانی کنیم حرکت کنیم بها بپردازیم
=باید انتخاب کنیم چقد حاضریم قربانی کنیم برای رسیدن ب هدف حضرت ابراهیم پسرشو قربانی کرد برای رسیدن ب هدف
=برای هدفت وقتی قدم برمیداری نباید حرف دیگران برات مهم باشه
=اگر هنوز نمی تونیم برای خودت زندگی کنی ب هدفت نمیرسی
=آنچه که میتونی قربانی کنی ب هدفت بهتر میرسی
=آنچه که بهش میرسیم انچه هست که بهش بها میپردازیم
= تو اگه هدفت بزرگه باید قربانیت بزرگ باشه
=ب اندازه ای که قربانی میکنی ب هدفت میرسی
=پیامبر سالی یک بار ب مدت یک ماه میرفت توی غار برای رسیدن ب هدف و بهاشو میپرداخت
برای کشف دوره سلامتی چه بهایی پرداختیت و چقد ب بهترین ب بهترین نتیجه رسیدید حرکت از بندر عباس ب تهران و چه قربانی بزرگ دادید
زندگی خودم هم تاجایی که بها پرداختم ب نتیجه رسیدم از کنترل ذهن از دوری از جامعه دوری از افراد منفی و اوج نتیجم تغییر زمین بازی هم بازی ئو نتیجه عالی با دوره سلامتی
هدف جدیدم بالا بردن در امدم و سه برابر کردنش و بالای صدمیلیون شدن و شروع پرداخت بها خرید دوره ب ارزش ده میلیونه تمرکز صد درصدی ب تمریناتی که گفته میشه دور بودن صددرصد از جامعه و کنترل ذهن کامل
سپاسگذارم برای این فایل زیبا که فایلی که من هر روز هر روز گوش میدم شاید هزار بار گوش دادم چقد بی نظیر این فایل
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
و سوگند به قلم که به اندیشه ها وخواسته هایم عطر شفافیت میبخشد
من عاشق چنین فایل هایی هستم عاشق چنین آدمهایی که اهدافشون براشون واضحه یا حداقل درجهت واضح تر شدنش قدم برمیدارن خارج میشن از نقطه امن ، در حرکتند میفهمن چی میخوان و برای چیزی که میخوان پیش میرن وبعدش قدم های بعدی براشون واضح میشه
این فایل بینظیر رو بیش از50 بار گوش دادم بعضا هروز بعضا فاصله افتاد بین عطفی که بین منو این فایل بسته شده
وفاصله افتادن همانا و هم رنگ جماعت شدن من همانا
و این باعث شد به مسیر شک بیفتم به اینکه چرا باید تنها باشم؟ وای نکنه تو روحیم تاثیر بد بزاره؟ ولی خب میدونی از یجایی که وارد مسیر بشی دیگه لذت نمیری از شیوه زندگی و ادمهای قبلی و واقعا سخت میشه میدونی نباید اونجا باشی نه اصلا نمیتونم برگردم اصلا نمیتونم اون ادم سابق بمونم چون من ، اون حس معنوی رولمس کرده اون حس باشکوه اون حس خداگونه اون حس ناب و فوق العاده
تشخیص یه باور غلط !
“میگن ادم اهمال صد تا دلیل داره برای انجام ندادن ولی برای اونی که بخواد انجام بده یه دلیل براش کافیه”
نهههه اصلا اینطور نیست بلکه دلایل بیشتر برای هدف = گمراهی کمتر
واقعا مهمه ها !
ما باید چرایی های قوی وبیشتری داشته باشیم
بیا الان انجامش بدیم
سلام به استادان و دوستان خوبم امروز 1401/12/4 میخوام با افتخار بگم که من تمرین اگهی بازرگانی رو انجام دادم و با شجاعت و جسارت خودمو توی مترو تو شلوغ ترین قسمتش بین مرد وزن پیر و جوون معرفی کردم و در حد 1 دقیقه همه رو مجذوب خودم کردم
من تابو شکستم من بت ترس درونی رو شکستم و توهمات رو سر بریدم و قربانی کردم
خیلی خوشحالم انگار تازه متولد شدم به قول شما استاد انگار صد سال جلو تر از قبلمم
خیلی وقت بود که میخواستم این تمرین رو انجام بدم
مدتها بود میرفتم با افراد مختلف حرف میزدم تا بتونم کم کم خودمو تو جمع معرفی کنم و به پیشنهاد دوستم که گفت باید قورباقتو قورت بدی من این کار رو کردم
و الان دیگه خیلی کارای دیگم راحت تر شده نگاه دیگران روم سنگینی نمیکنه البته که باید خیلی توش بهتر بشم و این شروع راهه
امروز قراره برم تویه کافه و خودمو معرفی کنم (خبر موفقیت هامو تو این زمینه چند وقت بعد که نتایج بی نهایت بزرگ شده بود براتون مینویسم چون همنقدر که میدونم الان روزه میدونم که من تو این مسیر پیشرفت میکنم و چنان سخنرانی هایی بکنم که همه میخ کوب بشن و جذب من بشن
قدرتی رو در درونم احساس میکنم که باهاش میتونم مرز ها رو جابه جا کنم نمیدونید چه حس خوبیه وقتی قربانی میکنی خودتو و میری در دل ترسهات خیلی لذت داره لذتش رو نمیشه با هیچی تو دنیا مقایسه کرد و من دیگه از این به بعد مینویسم لیست ترس هامو و یکی یکی میرم تو دلشون و سرشون رو میبرم
فهمیدم که منم که میتونم به هر چه که میخوام برسم و هیچی به جز خودم نمیتونه جلومو بگیره
منم که انتخاب میکنم امروزم رو چقدر حاضرم بها بپردازم
و به این رسیدم که تا زمانی که بهای کارت پرداخت نکنی به هیچ نتیجه ای نمیرسی
باید بتونی قربانی کنی باید بتونی یه سری چیزا رو حذف کنی فدا کنی گذر کنی
من یه مثالی برا خودم میزنم
خواسته های کوچیک شرینیشون مثل یه ابنبات چوبیه همون لحظس همون دقیقه و تموم میشه
اما شیرینیه رسیدن به هدف مثله یه کوه قنده که هرچقدر از این کوه استفاده کنی نه تنها کوچیک تر نمیشه بلکه با هر بار استفاده بزرگتر و بزرگتر میشه
اون کوه قند خودمم که هر چقدر از توانایی هام استفاده کنم هر چقدر برم تو دل ترسام مهارت هامو ارتقاء بدم
ظرفم بزرگ تر میشه هر بار بزرگتر و بزرگتر
بستگی داره که چقدر از این من شگفت انگیز استفاده کنم
به خودم قول میدم هر جا هر ترسی که سراغم اومد تا زمانی که نرم تو دلش و شاخشو نشکنم دست نکشم و بیخیالش نشم و باهاش کنار نیام
خودمو محدود نکنم به ابنبات چوبی
دور و ورم خیلی چیزا هست که میتونه این لحظه منو پر کنه اما من کاری به چیزایی که هست اهیمت نمیدم من باید اونچه که میخوام رو بسازم
خیلی داره بهم الهام میشه که دوره عزت نفس رو شروع کنم و میخوام دوره 12 قدم و عزت نفس رو اگر خدا بخواد باهم سال جدید استارت بزنم و الانم دارم تو این ماه تا جایی که میتونم اعتماد بنفس و مهارت حرف زدن تو جمع رو ارتقا میدم
اتفاقای بزرگی تویه راهه و این راه قشنگیه که قراره خیلی قشنگتر بشه
من سید مرتضی مشکانی از این به بعد کامنت من فقط درباره ی نتیجه هامه و قراره کامنتای زیادی نوشته بشه
واقعا دوستتون دارم ممنونم از خدای مهربونم که توسط دستهاش منو به تجربه خودم هدایت کرد و این جسارت و شجاعت رو بهم داد خیلی حالم خوبه و از این بابت خدا رو شکر میکنم
مرسی استاد این فایل قربانی کردن خیلی به من کمک کرد تا مرز هامو بشکنم و همین طور با همین قدرتی که بهم داده ادامه میدم و دوست دارم این کامنت رو یادتون باشه و از سید مرتضی مشکانی خبرای خوب زیادی خواهید شنید من به این ایمان دارم
بهترینا رو براتون ارزو میکنم