حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 38
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-10 07:49:372022-08-31 09:43:07حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
قربانی کلمه ای است ک در درون آدم ترس ایحاد میکند که من باید چی قربانی کنم و من نمیتونم و …
در حالی که قربانی چیز یا کاری هس که باید برای رسیدن به اون هدف همچین تغییری بکنی و ایادی اینطوری باشی و برای این که اونطوری باشی باید حرکت کنی و اونطوری بشی
یعنی باید برای بدست آوردن اون هدف اینطوری بشی و نمیتونی با همون گسی که قبلا بودی به اون هدف برسی
مثلا برای کار خودم باید ارتباط بگیرم و باید برای این هدف بتونم ارتباط گیر خوبی باشم و باید بتونم پشت تلفن خوب صحبت کنم
برای این هدف باید شروع کنم به تماس گرفتن و شدن به اونطوری که باید بشم
یعنی برای رسیدن به اون خواستم باید همچین شخصیتی رو ایجاد کنم
به نام خدای مهربان
من هدفم را زندگی کردن در خونه ی خودم قرار دادم
خدا را شکر می کنم
امروز یه چیزی شد که می خواهم اینجا بگم
شهر ما برف میاد و برای ما خیلی تعجب داره بعد یه چاهی در پشت در آشپزخونه ی ما است که خیلی دهنه ی کوچکی داره باریدن برف باعث شده بود که این چاه خونه ی ما پر شود
بعد من کلی دستمال آوردم و خشک کردم
ولی باز هم تر بود و آب میآمد
در ضمن حالم هم متوسط بود یعنی نه عالی بود و نه بد
بعد همسرم اومد و ماجرا را برایش تعریف کردم دوباره و دوباره ادامه اش دادیم و از نکات منفی گفتیم البته همین بود و به حسی بعد بهم گفت که اعراض کن . چیزی نگو و خدا وکیلی هم خداوند زبانم را بست
الان به این فایل هدایت شده ام
و خداوند از زبان استاد عزیزم گفت
تو بنده اگر می خواهی به این هدف برسی در مورد ایرادهای خونه ات اصلا هیچی نگو
خاموش کن این ذهن را
خدا را شکر می کنم
درود بر شما رها جان
به به..
عجب هدایتی که خداوند در مسیر کانون توجهم قرار داد..
هدایت از طریق مسیر و خط و خیابونی انجام میشه که توجه وجود دارد، مسیر توجه مون ما رو هدایت میکنه…
توجه یک مسیره نه یک هدف، یک جریان،.
عین مسیر رودخونه مسیر جاده مسیر سیم برق که باعث میشه اون آب یا جریان الکتریسیته هدایت بشه…
اینطوری مینویسم تا عمق موضوع بهتر برام یادآوری بشه…
میدونی چرا؟
چون امروز رفته بودم دوش بگیرم، بعد یک مسأله ای که مربوط به آب میشه و حدود 4 ماهه این مسأله هست هر وقت میرم حموم، مربوط به پمپه، ولی به هیچ عنوان واقعاً به هیچ عنوان در طی این چند ماه به احدی در این مورد نه حرف زدم و شکایت کردم ولی امروز گفتم فقط در حد دو جمله این موضوع رو مطرح کنم که اگر قرار به پیگیری باشه و اگر قراره کاری انجام بشه، فقط در جریان باشن، و دیگه من کاری نداشته باشمو خودمو دخالت ندم، یا میشه یا نمیشه دیگه…
که از این ناراحت شدم چرا به این موضوع که همه باهاش سروکار دارن اونم تو زمستون توجه کافی نداره این همه مدت تا اساسی و بقول استاد از ریشه حل بشه و چرا خودمونو میزنیم به ندیدن.
بهر صورت من اومدم گفتم و همین گفتنه، یکم احساس خودمو بد کرد حقیقتش چون ناراحت شده بودم.
ولی اومدم چند دقیقه بعد تو اتاقم داشتم کامنت میخوندم و با خودم فکر کردم و یاد این جمله ی طلایی و طلایی و نجات دهنده ی استاد طبق قانون افتادم:
ورق بر میگرده.!
و همین یک فکر احساس آدمو یکم امیدوار تر میکنه
و همین که امیدوارتر میشه به تغییر اوضاع در درون خودت حس بهتریه، و آروم میشی…
و به خودم گفتم من حرفمو و پیاممو بهر حال دادم حالا دیگه بقیش به من ارتباطی نداره،
یا مثل جاده آسفالت خودش درست میشه یک راهی ایده ای کسی اسباب و وسیله میکنه خدا، یا اگر جاده خاکی بود، (ظاهرش) باز هم به نفع من میشه و در جهت رسیدن من به یک وضعیت و شرایطی بهتر خواهد بود
پس بازم در هر دو حالت به نفع منه، و مشکلی نیست… خیالم راحت شد…
و البته در آخر همینو میخواستم بگم اینم اومد تو ذهنم که همین حرف شما، در اصل ندای خداوند که اگر میخوای سریعتر و راحت تر خواسته هات، محقق بشن، اگر میخوای آرامش داشته باشی اگه میخوای شرایط هی بهتر و بهتر بشن و کلی ذوق کنی و پیشرفت کنی، الان فرصت خوبیه برای تمرین، پس دنبال نکن بی خی.
دمتون گرم رها خانم
دقیقاً پیرو تجربه و پیام شما بود خواستم تأیید و تشکر کنم…و دقیقا وقتی پیام شما رو خداوند بهم نشون داد که قبلش همین حرفا رو داشتم با خودم مرور میکردم…
برای همین مسیر توجهم پیام منطبق با توجه و فرکانسمو نشون داد تا تأییدی باشه بر قانون.
خوب باشید
درود خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته گرامی و همه کاربران محترم سایت
تاریخ امروز :1402/11/30
امروز صبح که بیدار شدم وارد سایت استاد عباسمنش شدم و از خدا خاستم که یک اگاهی به من بده که دقیقا به درد حال و هوای الانم باشه و بهم اگاهیی رو بده که باعث رشد و پیشرفتم بشه و گزینه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را کلیک کردم و این فایل زیبا برام آمد ،و واقعا لذت بردم واقعا همون چیزی بود که دقیقا احتیاج داشتم بشنوم و صحبت هایی که استاد در مورد تمرکز و پرداخت بها کردن واقعا بهم کمک کرد و به همه عزیزان پیشنهاد میدم هر روز حتما 1 بار از خدا در خواست هدایت کنند و گزینه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را لمس کنند چون. واقعا شوکه میشن من که تا الان 10 بار این فایل رو دیدم و مدام فکر کردم که چرا به یسری هدفام نرسیدم. دیدم خیلی منطقی هست که نرسیدم چون حاضر نبودم براش قربانی کنم حاضر نبودم بها بپردازم حاضر نشدم برم تو دلم ترس هام و مدام صورت مسئله رو پاک میکردم به جای حل کردنشون و واقعا خدا رو سپاسگدارم که من رو هدایت کرد به انسان فوق العاده ای و سایت فوق العاده استاد عباسمنش حس میکنم بهترین هدیه ای که خداوند به من داد در تمام طول عمرم این بود که من رو با استاد عباسمنش آشنا کرد واقعا هر روز یه چیز جدید یاد میگیرم. هر روز اتفاق های خوب اصلا حتی اگه هیچ نتیجه مادی هم نگیرم همین که این اگاهی ها رو میشنوم و سعی میکنم عمل کنم حس میکنم خوشبخت ترین و ثروتمند ترین آدم روی زمین هستم .
من هدفی که دارم این هست که در حوضه روابط بهتر بشم .
و بهایی که حاضرم بپردازم :
1- باید با تمام تمرکز و انرژی روی دوره روابط کار کنم
2- تلوزیون و رسانه ها و ادم های منفی و جمع های نامناسب رو حاضرم ترک کنم چه دوستانه چه فامیلی حتی به قیمت اینکه پشت سرم حرف بزنند
3- اینکه حتما ساعت هایی در روز با خودم خلوت کنم و تمرکزی روی دوره روابط کار کنم و بنویسم
4-سعی کنم ذهنم و احساساتم رو کنترل کنم و تمرکزم بگذارم روی خوبی های و نکات و ویژگی های مثبت ادمها نه ویژگی های منفی اونها
5- اینکه بیشتر لذت ببرم و به داشته هام توجه کنم
6- حتما تایمی رو قبل از خواب و بعد از بیداری خاسته هام رو تجسم کنم
7- و اینکه فایل های و اگاهی های دوره روابط رو مدام در طول روز با ایر پاد گوش کنم حتی در توالت وثانیه ای رو تلف نکنم و نزارم ذهنم منو گمراه کنه
8- تمرکزم رو روی نکات و ویژگی های مثبت خودم بگذارم تا احساس ارزشمندی بیشتری بدست بیارم تا افراد ارزشمند رو جذب زندگی ام بکنم
9- سعی کنم هر اتفاقی رخ میده و در هر شرایط کنترل احساسم رو در دست بگیرم و باور کنم هر اتفاقی که رخ میده به نفع منه حتی اگه به طاهر خوب نباشه و حتی اگه اون لحصه نفهمم که چه نفعی برام داره
و اینکه در کل. بتونم. احساس بهتری در هر لحصه داشته باشم با تغییر نگاهم با کنترل ذهنم .
سپاس از استاد عباسمنش و خانم شایسته گرامی و همه کاربران محترم سایت استاد عباسمنش.
سلام به استاد عزیزم و مریم جان ،
خیلی وقته کامنت نذاشتم ، اما از امروز تعهد دادم به خودم هر فایلی که گوش میدم چه دانلودی ، چه از محصولات ، کامنت بزارم ، داستان طولانی داره عدم حضورم و فعال نبودنم ، کلی رشد کردم ، کلی بها دادم ، یا یکم واقع بینانه تر بنویسم کلی درسای بزرگ گرفتم از این جهان تا منجر بشه به این تصمیم درستم که نوشتن و خواندن کامنت ها بسیار بسیار کمک کننده است به رشد نجومی من . الهی شکر که اینجا هستم و الهی شکر که بالاخره این درس رو گرفتم که باید هر ایده ای که در جهت رشد من میاد و مطابق شرایط من هست را بدون معطلی انجام بدم ، امروز صبح در ستاره قطبی بابت یک تصمیمی دودل بودم ، یک نشانه ای را دریافت کردم دیشب و منو حسابی به فکر برده بود ، انجام کار با شرایط من همخوانی داشت ، اما یک تداخلی با کاری داشت که حدود چهل و پنج روز پیش استارت زدم . امروز از خداوند نشانه واضح برای استارت اون ایده جدید خواستم ، من معمولا نشانه هامو بین ظهر یا شب بجای چرخیدن تو شبکه های مجازی میدیدم ، دوسه روزی هم بابت اینکه مهمان داشتم به سایت سر نزده بودم ، گفتم بزار صبح اول وقت با شروع هدایت من استارت روزمو بزنم ، و …. وقتی گفتین اصلا میدونید تمرکز روی یک کار یعنی چی ؟ تلنگر اول به ذهنم خورد ، و وقتی داستان دوستمون رو تعریف کردین وپیشنهاد عالی که برای کل روزها باید محتوا بسازه رو گفتین ، و در ادامه گفتین که بهای کار ایشون این بود که باید تدریس رو رها میکرد و تایم خالی میکرد برای تولید محتوا روزانه ، و شما هم خودتون رو متمرکز کردین روی کارتون در زمینه استعفا از اون شرکت ، درجا استپ کردم فایل رو گفتم سمیرا جان ، واضح و روشن شد که نباید انرژیتو بزاری برای دوتا کار ، حتی اگر که اون کار در یک زمینه باشه ، آخه از دیشب که ایده استارت تولید یک محصول به ذهنم رسیده بود ، با این منطق خودمو قانع میکردم که مسیر حتما درسته چون من تو حوزه غذا آموزش آنلاین در یوتویوب رو شروع کردم و محصولی هم که قراره تولید کنم خوراکی ارگانیکی هست ، ویک حوزه کاریه و … پس اوکیه حتما ، اما گوشه ذهنمم این بود که ولی تولید اون محصول انقدر تایم تو رو میگیره که عملا از وسط نصف میشی تا بتونی کنارش تولید محتوات رو ادامه بدی و….
خلاصه بگم که این فایل واضح و روشن به من گفت که دختر مسیر درست نباید مسیری باشه که تو با تحمل فشار بخوای کاری رو انجام بدی ! بر من روشن کرد که همزمان نمیشه رو دو تا مسیر تمرکز کرد ، چون یه جا فشار کار خسته ات میکنه ، جا میزنی ، بعد لذت بردن از زندگی تعطیل میشه ، برنامه های دیگه ای مث ورزش ، تعطیل ، ایده های قشنگ برای کار تولید محتوا تعطیل ، اصلا فکرت انقدر آشوب میشه که عملا استپ میکنی
استاد ممنونم از فایل بینظیرتون ، واقعا این فایل نه تنها مسیر کاری من رو مشخص کرد ، بلکه باعث شد به مسائل و هدفای دیگر زندگیم به دید بازتری بااین قانون نگاه کنم ، باعث شد به بهای هدفهایی که دارم بیشتر فکر کنم و تصمیم های درست تری بگیرم . البته که همین کامنت نوشتن تصمیم درستی بود و بهایی هست که برای هدف هام از امروز باید پرداخت کنم .چون بعد مدتها یاد گرفتم که برای بهتر شدن هیچ مسیری لذتبخش تر و راحتتر از سایت شما نیس . کلی تجربه قشنگ و رشد عالی هم داشتم که سعی میکنم هر فایلی که مرتبط با اون جنبه رشد و تجربه های شخصی ام هست رو گوش دادم ، براتون بنویسم و رد پا بذارم.
الگوی بینظیرم ، استاد جان ، دوستون دارم ، هم شما وهم مریم عزیزم الگوهای بینظیری در زندگیم هستین ، مرسی که انقدر قشنگ و واضح قوانین رو توضیح میدین و بر جان آدم میشینه …
به نام خدای آرزوهای من
سلام
من چندین ساله که تلاش میکنم … درسی کاری احساسی و…
اما نتیجه ای نداشت جز درجا زدن…
نمیدونم مشکل از باورهای من بود یا هر ترمز دیگه … ولی همیشه حرکت میکردم بااینکه هدفی نداشتم …
همیشه از خدا خواستم که هدایتم کنه تا بدونم هدفم چیه؟
دوست دارم برم آمریکا برای دکترا اپلای کنم ولی گاهی دودل میشم … بخودم گفتم اگر هدفت بود تردید نمیکردی …
فعلا هیچی نمیدونم … فقط میدونم مقاومتم به استاد کمتر شده … بااینکه چندین ساله میشناسمشون ولی تمرکز نداشتم
بهایی که پرداختم این بود که با وجود شرایط سختی که داشتم از استاد محصول خریدم
قدم اول قیمتش مناسبه ولی برای من زیاد بود
و بهای بعدی من اینه که حداااقل تا عید فقط و فقط فایلها وکامنتارو بخونم … و به هیچی فکر نکنم … و قطعا ادامه هم میدم
شغل فعلیمو قطع نمیکنم ولی محدود میکنم … چون استاد گفتن کار فعلیتونو ادامه بدین تا زمانیکه رسالتتونو پیدا کنید… مطمئنم در مسیر هدفم بهم گفته میشه
مطمئنم این مسیر هم درون منو متحول میکنه و به دستاوردهای درونی میرسونه … و هم دستاوردهای بیرونی موفقیت کاری درسی روابط و رفاه و…
قبلا میگفتم چرا توی دنیا و توی زندگی تنهام …
اما حالا میبینم خدایی رو دارم که استاد رو فرستاده تا برای من پدری کنه… من با خدا قهر بودم وگاهی باگریه سرش فریاد میزدم … ولی استاد منو به خدا نزدیک کرد و آشتی داد…
خدا دستمو گرفت و من هم قول میدم که دست در دست خدا توی این سایت قدم میزنم و تا همیشه ادامه میدم و حتما عمل میکنم… خدا هم قول داده اگر من به حرکتم ادامه بدم دستمو ول نکنه … هدایتم کنه و به تلاشم برکت بده …
من هم مثل بقیه خانواده این سایت موفق میشم و میام از نتایجم میگم
خدایا سپاسگزارم برای این آگاهی ها
و برای وجودت که هستی و مراقب همه مایی
خدایاشکرت …
به نام خدای مهربان
سلام
وقت رفتنه و وقت دفن ترسمه و تنها دلخوشیم به ایمان قلبمه
عمل به قانون به صورت آگاهانه، طبق عمل به جلسه چهار عزت نفس
باورهایی که من با اونها شروع به انجام خارج شدن از منطقه امنم و رفتن به دل ترسم کردم اینها هستن.
تنها راه غلبه بر ترس رفتن به دلش هست
خداوند هدایت گر من هست
من خالق زندگی خودم هستم
بهترین زمان شروع همین لحظه است
نقطه مقابل ترس ایمان است
خارج شدن از منطقه امن جسارت میخواد و ایمان .
وقتی دائی رضام تونسته انجامش بده منم میتونم .
باید جوابی برای فرشته مرگ که از مهاجرت می پرسه داشته باشم.
حرف مردم بی اهمیت ترین چیز در این دنیاست
من وابسته به حقوق ماهانه و دست درازی جلوی دیگران شدم و باید از شرک خودم رو نجات بدم
دنیا به جسارت پاداش میده
باید کویر رو رها کنم
حاظری برای هدفت چه چیزی رو قربانی کنی؟
هر مسئله و چالشی یه راه حل ساده ای داره
قدم اول رو بردار قدم بعدی بهت گفته میشه ، با نشستن چیزی درست نمیشه
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
موسی حرکت کرد دریا باز شد
مدت سه سالی که در این کارخانه هستم و کار میکنم ، خیلی رشد کردم ، روز اولی که وارد اینجا شدم ، فقط طراحی قالب بلد بودم و بس، و با تعداد نفراتی که کار کرده بودم یک یا دو نفر بیشتر نبود، در کار قبلی اول کارمند طراحی بودم بعد شدم سرپرست ،اینجا که اومدم به عنوان طراح رفتم ،اوایل که کار رو شروع کردم باید از یه نفری که دوست نداشت یاد بده کار رو یاد گرفتم ، اون روزها خیلی به سرم میزد بخاطر رفتارهایی که میدیدم کار ول کنم و برم سراغ کار دیگه ای، ولی دائم می اومد تو کامپیوتر تایپ میکردم و هی میگفتم که تو باید به قانون عمل کنی، احساس خوب اتفاقات خوب و هی سعی میکردم که به احساس بهتر برسم که این مسئله به مدت 4 ماه طول کشید تا اینکه اون فرد از اونجا به صورت اتفاقی رفت، یاد جمله استاد افتادم که میگفت شما رو خودتو کار کنید بدترین حالت اینه که اون کسی که همسر طرف هست فوت کنه ، یعنی هیچ چیزی غیر ممکن نیست ،فقط شما رو خودتو کار کنید، و در اینجا اون طرف از اونجا رفت و تمام کارها افتاد دست من ، و همون چهار ماهی که من سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم باعث شد که هیچ کدوم از دستگاه ها رو از اونجا نبرن و بدن دست ما،و منی که بلد نبودم دستگاه رو از کجا روشن کنم بعدش شدم برنامه نویس، و کارهایی کردم که راندمان بالا رفت و چقد عزت و احترام من بیشتر شد، و من به عنوان مدیر تولید شناخته شدم ، و درخواست اضافه حقوق کردم و 5 تومن درخواست دادم با اینکه کلی مخالفت شده بود ولی مدیریت پذیرفته بود، و گفتن تو کل 600 نفر کارخونه حقوق تو بالاترین حقوق هست .
بعد از سه سال تمام شرایط برای من ایده آل شد.
الان وضعیت من در اوج اونجا هست، یعنی عزت و احترام بشدت بالا ،امنیت بالا، احساس راحتی فوق العاده ، درآمد به نسبت اونجا بالا،
و به قول خود مدیریت تو الان در ایده آل ترین و بهترین شرایط اینجا هستی ، طوری که هر کسی شاید آرزوی داشتن اون موقعیت کاری رو داشته باشه
و من امروز با عمل به دوره عزت نفس استعفای خودم رو دادم
و گفتم که تا اخر اسفند یعنی 40 روز دیگه کارها رو تحویل میدم و دیگه نمیام ، خیلی ناراحت شد مدیریت چون با هم خیلی با احترام و دوست شدیم ،وبه من میگفت برادر
من قبلش بشدت ترس داشتم که اگر عنوان کنم به من بدو بیراه بگه در صورتی که کاملا برعکس شد
و انگار یه ترسی از من ریخت
علت استعفا رو به اون نتونستم بگم : این بود که و وقتی ریشه کارم رو نگاه کردم دیدم که از ترس دارم حرکت نمیکنم ، به شغل جدید، به مکان جدید، به آدمهای جدید
تنها و تنها ترس بود ، و تنها راه غلبه بر ترس هم رفتن به دل ترس هست.
و من این کار و کردم ، خیلی قبل از استعفا ترس داشتم خیلی نجوا داشتم ،ولی انجامش دادم
هنوز نمیدونم گام بعدی چی هست ،ولی به خدا گفتم خدایا من که به درونم نگاه میکنم چیز دیگه ای نمیبینم جز ترس که اونم رفتم درونش ، حالا قدم بعدی رو به من بگو و منتظرم که قدم بعدی گفته بشه
خیلی ترسهای دیگه ای هست، و نگرانی ها حتی،ولی من باید برم درونش ، باید جوابی برای فرشته مرگ داشته باشم ، که بگم من به خدا ایمان داشتم و حرکت کردم من در عمل ثابت کردم ،من حرف مفت نزدم
این کار بزرگترین کار و بزرگترین ترس من بود
این اسماعیل من بود که قربانی کردم ، برای هدفم بها پرداخت کردم
دیگه از این به بعد میخوم جملاتم رو اینطور بنویسم مثل الان
من بها پرداخت کردم برای هدفم نه اینکه میخوام بها پرداخت کنم
من استعفام رو امروز که بزرگترین ترس زندگیم بود دادم نه اینکه میخوام استعفا بدم
من کار رو انجام دادم و الان دارم مینویسم نه اینکه میخوام انجام بدم
قبلش این جمله رو به خودم گفتم
وقت رفتنه و وقت دفن ترسمه و تنها دلخوشیم به ایمان قلبمه
مجتبی تو از بزرگترین چیزی که میترسیدی رفتی تو دلش ،پس اولین قدم رو برداشتی ، حالا قدم بعدی رو باید برداری
از خداوند هدایت میخوام
و اونم مطمئن هستم باید حرکت کنم تا به من گفته بشه
و در کامنت بعدی میام و نتیجه این اقداماتم رو مینویسم تا متوجه بشم که از کجا شروع کردم و چه باورهایی داشتم و چطور عمل کردم تا از اون برای گام های بعدی و اهداف بعدی استفاده کنم
سپاسگزارم
سلام آقا مجتبی گل
امیدوارم حالتون عالی باشه
چقدر شما من هستی
منم دقیقا شرایط شما رو داشتم و دارم…
چقدر جالب هدایت شدم به کامنت شما…
منم 6 ماه پیش پا گذاشتم رو ترسم از منطقه امنم خارج شدم قربانی کردم چیزی رو که خیلی برام ارزشمند شده بود…اعتماد کردم به هدایت رب…و استعفامو دادم و هیچکس براش قابل باور نبود..و میگفتن تو دیوونه شدی از این شرایط داری استعفا میدی…
اما تو دلم خبر دیگه ای بود ..آرامش دیگه ای بود و میگفت تو حرکت کن تو قدم بردار قدم به قدم میگم چیکار کنی
خدارو هزاران بار شکر برای تمام نعمت هات️
به نام خدایی که به تنهایی کافیست.
سلام به استاد عزیزم وبه عزیز دل استاد.
کلید:جسارت در پرداخت بهای هدف.
فایل:حاضری برای هدفت چه چیزی را قربانی کنی.
خدارو هزاران مرتبه شکر برای این آگاهی ها وبرای دستان خدا در زمین برای هدایت.
پرداخت بهای هدف برای رسیدن به هر هدفی باید بهایش رو پرداخت ابراهیم تا قربانی کردن فرزندش پیش رفت واین بهای هدفش خلیل الله شدن رفیق خدا شدن بود.
محمد ماهها وروزها در غار حرا با خدا خلوت کرد تا به هدفش پیامبر شدن رسید.
استاد همه چیز اموالش را در بند رعباس بخشید در مسافرخانه ها زندگی کرد آنچه داشت هزینه کرد مهاجرت کرد برای هدفش اشاعه توحید.
ومن هم باید برای رسیدن به هدفم بهایش را بپردازم.
من خواهان یک زندگی اول توحیدی داشتن خدا در هر لحظه آرامش خوشبختی وشادی وثروت ومسافرت هستم وبهایش عمل به قانون شناخت ودرک وعمل برای ابن کار باید ذهنم رو کنترل کنم تلوزیون اخبار پیام رسانها ممنوع . بودن و وقت گذروندن با آدمهایی که باعث براداشتن تمرکزم از قانون می شن توی مدار نیستن ممنوع حسادت کینه نفرت غیبت توجه به نازیبایی ممنوع .
کار کردن روزانه چندین ساعت روی ذهنم از طریق گوش دادن فایلها نوشتن کامنت خوندن کامنت دوستان رفتن به عقل کل .
دیدن انسانهای موفق وثروتها وتحسین اونها.
برای سلامتی ورفع مشکلم خوردن غذاهای سالم پرهیز از خوردن انچه هوس می کنم اما مضر هست ورزش پیاده روی کار کردن روی ذهن وتمرکز برای اعضای سالم بدن.
هدف بعدی:قبولی در آزمون استخدامی
خوندن روزانه یه جزوه خوندن سوالها در حد 100 سوال.
کار کردن روی اعتماد به نفس وحس لیاقت.
کار کردن روی توحید عملی وتوکل به خداوند.
کار کردن روی ذهنیت قدرتمند وبخشیدن وگذشت کردن از اشتباهاتم وسعی در جبران.
هدف بعدی:یاد گرفتن کار شوهرم
دل دادن به کار
انجام دادن کارهای سخت به جای کارهایی که بارها انجام دادم.
بخشیدن خودم در صورت اشتباه ودوباره انجام دادن اون کار .
وقت گذاشتن.
و رانندگی
تمرین
وارد شدن به ترسها.
تمرین مداوم.
البته باید تمرکز رو روی یک کار بزارم وبا موفقیت تمومش کنم بعد سراغ هدف بعدی چون از استاد یاد گرفتم انجام چند کار بدون تمرکز نتیجه جالبی نمی ده.
باید ابراهیم گونه کار کنم اول ایمان وتوحید رو در خودم تقویت کنم خدا روبشناسم وعاشقش باشم وبعد ذهن وباورها وبعد عمل.
استاد متشکرم.
در پناه خدا.
به نام خدای هادی و هدایتگر
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته گرامی
خیلی خوشحالم که بعد از مدت ها اومدم و یک کامنت هدایتی رو داخل سایت قرار بدم و یک نشونه ای رو از خودم به جا بذارم.
من نزدیک به 5 ساله که دارم استاد رو دنبال میکنم و باید بگم مهم ترین کاری که من برای رسیدن به اهدافم انجام دادم در طی این پنج سال، بها پرداختن برای رسیدن به اهدافم بوده. یادمه در سن نوجوانی شروع به رژیم گرفتن و ورزش کردن، کردم و یک بدن سالم و خیلی عالی رو برای خودم ساختم. یادمه منی که تا 16 سالگی آرزو داشتم که بتونم فقط با یک دختر حرف بزنم جوری شد که ده و ده ها رفیق های دختر عالی پیدا کردم که هر چی گذشت کیفیت آدم های دور من هم افزایش پیدا کرد. یادمه وقتی خواستم توی کاره مورد علاقم که موسیقی بود قدم بردارم، شروع کردم به خریدن دوره های آموزشی و کار کردن توی اون حوزه ها.
شاید اهداف من برای دیگران غیر قابل باور باشه ولی من میخوام در دنیا به بالاترین جایگاه هایی که یک خواننده، موسیقیدان و شاعر میتونه بهش دست پیدا کنه برسم.
خداوند راه های زیادی رو جلوی پای من قرار داده و مسیر های هدایتی فوق العاده ای رو برایم مشخص کرده اما من به واسطه باور های نادرستی که داشتم خیلی کند و آهسته اهدافم رو پیش میبردم.
هر بار که این فایل رو پلی میکردم یه صدایی در درونم فریاد میزد که هادی بلند شو و برای اهدافت بها پرداخت کن.
پرداختن بها برای اهداف چیزیه که آدم ها رو از هم متمایز میکنه. همه دوست دارم بدن زیبایی داشته باشند، همه دوست دارن ثروتمند بشند ولی چند نفر هستند که واقعا به اهدافشون متعهد باشن و قدم بردارند و بها بپردازند؟
همیشه و همیشه این حرف ها رو با خودم مرور میکنم
خیلی ممنونم از استاد که با گرفتن این فایل ها و با در اختیار ما قرار دادنشون به ما کمک میکنند تا همه با هم پیشرفت کنیم و دنیا رو به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنیم.
من هم فهمیدم که اگر میخواهم به اون اهدافی که در سرم دارم برسم باید به خاطرش بها بپردازم.
به طبع هر چه اهداف بزرگ تر باشد، بها هایی که باید پرداخت کنیم برای رسید به ان ها بزرگ تر است.
عاشقتونم و واقعا از کنار شما بودن لذت میبرم.
شاد باشین و سلامت️
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
استاد من تا دلتون بخواد برای علاقم برای هدفم بها پرداخت کردم البته اون موقع نااگاهانه
ولی چه فایده نداشتن احساس لیاقت و نداشتن ایمان کافی و قدرت دادن به خلق خدا باعث شد من خیلی خیلی دور بشم از هدفم
من تمام پشت کاری که برای اون خانم گفتین و داشتم
به خاطر علاقه ی شدیدم تمام مسخره ها رو به جون خریدم
پنج سال با پشتکار زیاد ادامه دادم
ولی به خاطر اینکه اصلا خدا رو نمیشناختم و باور نداشتم مدام به همسرم باج دادم و ازش ترسیدم
و تمام اون پنج سال برام شد تجربه
تا اینکه با شما اشنا شدم
اینا رو گفتم که بگم من هر بهایی باشه حتی به قول شما بهاش جونم باشه برای رسیدن به هدفم میدم
چون عاشق هدفم هستم چون عاشق خودم و خدای خودم هستم
چون لایقم که بهترین زندگیو داشته باشم
الان دیگه خدا رو باور دارم
الان دیگه هیچ ترسی ندارم
درسته از هدفم دور شدم ولی میخوام از صفر شروع کنم
این بار زیر سایه ی خدا
این بار بدون هیچ ترس و نگرانی
این بار قدرت و فقط میدم به خدا
حتی شده کم بیارم بازم ادامه میدم
خیلی وقتا همسرم گفته دیگه فکرشو حتی نکن که به اون هدفت برسی
ولی اینو میدونم که من این ازادی و از خودم گرفتم و خودم و محدود کردم و قدرت و دادم به همسرم
این بار میدونم من خالق شرایط و زندگیم هستم
این بار فقط پشتکار و علاقه نیست
این بار کنترل ذهن هست
این بار حذف ورودی های نامناسب هست
و من دارم میبینم که به هدفم رسیدم
من دارم حس میکنم لذت رسیدن به هدفمو
حتی بارها تجسم کردم و از شوق زیاد اشکم جاری شده
من به تمام گفته های شما و الهاماتم عمل میکنم
و میدونم و امید دارم و باور دارم که راهی که میرم درسته
و راه درست منو به مقصد درست میرسونه
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و دوستان عزیز
خب با توجه به اینکه موضوع فایل قربانی کردنه موضوع حرف منم همینه
من خرداد 1402 با شما آشنا شدم و قبل از اون من به هیچ هدفی از طرف خودم نرسیده بودم و برام جالب بود که بتونم با دستای خودم یه چیزی که دوست دارم خلق کنم استاد من توی تعمیر موبایل استاد دارم ولی به بازیگر علاقه دارم
تصمیم من اینه که من باید یعنی بعد از مدت ها فکر به این نتیجه رسیدم که باید سفر کنم مثل جهانگرد ها من فعلا اعتماد به نفسش رو ندارم که بگم دوست دارم بازیگر بشم به این دلیل که یه بار فرصتش پیش آمد ولی به دلیل افکار یا بارو های مخربم و اعتماد به نفس پایینم فرصته دود بر هوا شد برا همین فعلا دوست ندارم بگم
خب داشتم میگفتم میخوام یه بقیه بگم که میخوام یه جهانگرد بشم ولی مامانم به شدت مخالفه به دلیل اینکه منو دست کم میگریه و چون 13 سالمه میگه حق نداری چون 13 سالته بچهای و نمیتونی کاری کنی و منو دست کم میگیره
ولی من میدونم که میتونم و خیلی خیلی خدا رو بارو دارم
استاد خیلی خیلی داروشکر میکنم