حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 40

621 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزانه موسوی گفته:
    مدت عضویت: 460 روز

    سلام بر دلهای پاک همه ای دوستان و سلام ویژه به استاد و دوست عزیزش

    من میخوام که امروز هدف بزارم

    تا حالا هر کاری رو شروع کردم نمیه کاره رها کردم وسط راه خسته شدم به هر دلیلی کم آوردم . حتی کارای خیلی کوچک بوده من رها کردم و ازاین شاخه به اون شاخه پریدم ولی به لطف خدا امروز به این فایل هدایت شدم و دیروز توی دوره ای شرکت کردم و از کلام طلایی استاد میخوام استفاده کنم و خودمو متعهد کنم که انجامش بدم و نتایج را حتما برای استاد بفرستم که من تونستم

    استاد خیلی ازت سپاس گذارم

    من این فایل را برای اولین بار گوش میدم و میخوام که بارها گوش بدم و هدفم را دقیق مشخص کنم و با جزئیات و شروع کنم به انجام

    برای هدفم میخوام چه بهایی بپردازم ؟

    همه ای هواس پرتی که مربوط به اون کاره را حذف کنم

    همه ای کارایی که باعث میشه منو از هدفم دور کنه را فراموش کنم و دنبالش نروم ….

    و کلی جزئیات که میخوام بقیه را در دفترم لیست کنم و همواره باخودم داشته باشم

    استاد من خیلی ازشما ممنونم که اینقدر صادقانه دارید این حجم از اطلاعات طلایی را رایگان در اختیار دیگران قرار میدن و شما بینهایت سخاوتمند هستید

    امیداورم و میخوام هزاران هزار بار برگرده و انرژیش به خودت که قطعا همینطوره

    شما امروز به من راه درست را نشان دادید ممنون از خدا ممنون ازشما و ممنون از همه ای دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فاطمه ۹۵ گفته:
    مدت عضویت: 918 روز

    بنام خدای خالق

    سلام

    استاد عزیزم این اندام زیبا رو تحسین میکنم .

    چقدر خوشتیپ شدین .

    درمورد پرداخت بها

    من یه سری جاها خیلی خوب عمل کردم ، شبکه های اجتماعی ، سریال و فیلم ، روابط نامناسب رو ندارم واقعا و حتی قبل از اشنایی با شما هم تا حدودی توش خوب بودم .

    من حتی هر روز تمرینات ستاره قطبی و جلسه 16 احساس لیاقت رو انجام میدم ، فایل میبینم و کامنت میذارم .

    نکته ای که وجود داره من واقعا میخوام به دوره قانون سلامتی عمل کنم ، چند بار شروع کردم و نتونستم ، دوباره شروع میکنم و میخوام مثل شما وقتی هوس کردم به خودم بگم باید بها بپردازی .

    این فایل رو هم همش باید گوش بدم تا کم نیارم .

    اما یه چیز مهم هست که استاد من الان بعد دوره احساس لیاقت خیلی عالی تمریناتم رو انجام میدم و کنترل ورودی میکنم امااااا دقیقا نمیدونم چه خواسته ای دارم در زمینه کسب و کار و ثروت که بخوام بها بدم .

    یعنی قبل اشنایی با شما هم دوست داشتم کسب و کارم رو شروع کنم اما نمیدونم تو چه حوزه ای اصلا میخوام کار کنم که بخوام بها بدم براش.

    بعد انجام تمرینات دوره احساس لیاقت ، یه سری اتفاقات افتاد برام ، من به مکان ها و ادم هایی هدایت شدم که با دیدنشون این خواسته در من شکل گرفت که باید سمت شغلیم رو تغییر بدم ، نمیدونم شاید این الهام خداوند بوده ، اینجا من یه بهای کوچولو دادم و رفتم با خانم دکتر که رئیس مرکز بود صحبت کردم که منو برای تغییر سمت راهنمایی کنه و اونم طی یک همزمانی فوق العاده منو به مسئول جا به جایی هدایت کرد و مسئول جا به جایی هم مشتاق بود تو تغییر سمتم کارهام رو انجام بده و تابستون کارش رو انجام میده .

    استاد من تا همین جاش رو میدونم که باید چکار کنم و بها هم همون مطرح کردن درخواستم بود ، شاید اگه قبل دوره احساس لیاقت بود اصلا جرئت مطرح کردن خواستم رو نداشتم .

    همش میگم ای کاش مثل همکارم که نقاش ماهری هست یا همین دوست شما که زبان بلده مهارتی بلد بودمو و کسب و کار انلاینم رو راه مینداختم اما من هنوز تو مرحله اولش گیر کردم .

    فعلا تنها بهایی که به ذهنم میرسه خودشناسی بیشتر و تغییر شخصیتم بسمت انسان قوی ترو توحیدی تره . من باید برای شناخت خودم و رفع ایرادات شخصیتیم زمان بذارم و بهااا بدم . شاید بعدش خدا بهم بگه باید دقیقا چکار کنم .

    تا اینجا هم جز قانون سلامتی ، نسبتا از خودم راضیم . قانون سلامتی رو هم پیش میبرم ، من شاگرد شما هستم و اگه ادعا میکنم کسب و کارم رو میخوام باید به هرانچه شما میگید عمل کنم ، شاید قانون سلامتی هم بخشی از مسیر کسب و کار من باشه .

    شما یه بار گفتید مسیری که بهتون احساس خوب نده ، اشتباهه ولی استاد بیشتر مسیری که باید براش بها بدیم ترس و اضطراب داره مثل همین کنفرانسای شما تو دانشگاه ، مثل درس خوندن برای دکتری و هیئت علمی شدن و… نمیدونم شاید جنس نگرانی های این مسیر فرق داره ، انگار یه اشتیاق زیادی هم پشتشه .

    مثلا خود من تو توضیح دادن مطالب خیلی عالیم ، از بچگی هم همش معلم بازی میکردم ، دوست دارم استاد دانشگاه بشم ، تو بهترین دانشگاه های ایران هم درس خوندم اما از یه طرف میگم کی درباره استرس پژوهش ، استاد راهنما ، درس رو برای دکتری تحمل میکنه

    از طرف دیگه میگم تو کسب و کار خودت رو میخوایی ، ازادی مالی و زمانی و مکانی میخوایی ، تو هیئت علمی شدن اینا وجود نداره . تازه مثل معلمی میمونه که الان هم معلم هستی و دیگه دوستش نداری .

    از دوستان اگه کسی تونست منو راهنمایی کنه لطفا

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان توحیدی

    چه بهایی حاضری برای خواستت بپردازی؟ راستش من کارمندم و مدتهاست در فکر اینم که چطور میتونم کسب درآمد داشته

    باشم، تا اینکه خداوند از طریق کلام یکی از همکارانم راهو نشونم داد، اینکه نرم افزار موهو رو یاد بگیرم و محتوای فرهنگی

    تولید کنم و البته در شروع کار نباید به درآمد هم فکر کنم…

    و صد البته که به این مسیر علاقه دارم و دوست دارم در حوزه انیمیشن کار کنم اما موضوع بهاست!!! یعنی من بخاطر

    روحیه کمالگرایی که ریشه در مقایسه داره و از دوران کودکی در من نهادینه شده همیشه دنبال این هستم که کاری رو همون

    اول زود یاد بگیرم و توش حرفه ای شم و متاسفانه وقتی نمیشه که قطعا هم نمیشه وسط کار آموزشو رها میکنم و یاس

    سراغم میاد و بعدش کنترل ذهن کار سخطی میشه و وقتی شیطان از طریق ذهن بهم القا میکنه تو نمیتونی و هزار آیتم سمی

    رو به ذهنم القا میکنه من خیلی آسیب پذیر میشم و این آسیب ها منو از جایی که الان هستم تنزل میده و فرکانسم پایین میاد…

    اما میخوام این بار کمال گرایی رو کنار بزارم و این جهادو با نفسم انجام بدم و این نرم افزار رو تا تهش برم و آموزش ببینم

    و وقتی نتییجه اومد بکوبمش تو صورت مبارک ذهن نجواگرم که ببین شد و ببین میشه و این سندی بشه که هر وقت ذهنم

    خواست نجوا کنه باهاش خاموشش کنم…

    دوستان موضوع دیگه اینه که خیلی سخته که کسی که کمالگراست و برای فریب ذهن خودش و دیگران

    مدام میگه من دارم فلان کار رو شروع میکنم و میخوام به فلان جا برسم و بعد وسط کار رها میکنه بتونه به جایی برسه…

    و موفقیتی کسب کنه… ذهن برای اینکه انسان رو قانع کنه و از مسیر پیشرفت محروم کنه القا میکنه که آقا به بقیه

    بگو میخوای چیکار کنی و فلان هدفو داری و از این طریق احساس کاذب رسیدن به هدف رو به انسان القا میکنه انگار که

    این کار رو انجام دادی و خدانکنه که دیگران هم تاییدت کنن و بعد چی میشه؟ وسط کار سرد میشی… خواستم بگم این رذیله

    رو در خودم دارم و به همه دوستانی که این مشکل رو دارن توصیه میکنم بیاید برای همیشه اگه هدفی داریم به هیچ کس

    در موردش توضیح ندیم تا زمانی که انجام بشه و نتایج بیاد… والا ذهن فریبمون میده و نمیذاره اون بها رو پرداخت کنیم

    و مسیر رو کامل کنیم… قبلا هم این آیات رو برای یادآوری به خودم به اشتراک گذاشتم ولی هزار بار بخونیمش کمه:

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ

    ای مؤمنان! چرا چیزی را می گویید که عمل نمی کنید؟(عدم پرداخت بها)

    کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ

    نزد خدا به شدت موجب خشم است که چیزی را بگویید که عمل نمی کنید.

    إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ

    خدا کسانی را دوست دارد که صف زده در راه او جهاد می کنند [و از ثابت قدمی] گویی بنایی پولادین و استوارند.

    قبلا فکر میکردم این آیات داره میگه به دیگران چیزی رو بگید که خودتون قبلا عمل کرده باشید اما آیه بنیان مرصوص که بعدش

    اومده روشن میکنه قضیه فراتر از این حرفهاست و موضوع یه مسئله مهم روانشناسیه… این که انسان بگه فلان کار رو میکنم و

    بعد رها میکنه… این انسان سست عنصر میشه و هیچوقت نمیتونه محکم تصمیم بگیره و در مسیر بمونه…

    کما این که بسیار بودند منافقینی که در زمان پیامبران به اونها میگفتن به خدا بگید برای ما شرایط جهاد رو مهیا

    کنه و بعد که خداوند امر به جهاد میکرد فرار میکردند و خودشونو پنهان میکردن…

    و موضوع دیگه اینکه اگر انسان از گفتن چیزی که هنوز به نتیجه نرسیده و انجام نشده خودداری کنه انسان رو به بنیانی محکم و استوار تبدیل

    میکنه که همیشه در مسیر رسیدن به خواسته هاش ثبات قدم داره…

    دوستان گفتن برنامه ها و هدف هایی که هنوز بهشون نرسیدیم در نهایت ما رو سست میکنه و از رسیدن محروم میکنه

    خداوند به هممون در تهذیب نفوسمون که کلید سعادت دنیا و آخرته توفیق عنایت کنه ان شااالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سید جواد همتی گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    به نام خدا که به شدت کافیست

    به شرط ایمان و پاکی دل

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو مهربان و تمام دوستان

    اول از همه این جمله ای که واقعا در درونم نشست رو بنویسم که بارها و بارها با خودم تکرارش کردم که خیلی مهم و پایه تمام الهامات این فایل بود

    جواد جان

    به اندازه ای که قربانی میکنی میتونی به دست بیاری

    حسم الان یه طوری هست و شاید یه خورده با خودم جدی حرف بزنم چون کلا وقتی میخوام یه چیزی رو درک کنم همش به خودم میگم و یه خورده با خودم محکم و جدی حرف میزنم متشکرم

    استاد عزیزم واقعا هزاران بار باید این فایل رو گوش بدم بنویسم و بازش کنم برای خودم که موضوع خیلی مهمی هست و ازتون سپاسگزارم

    وقتی داشتم این فایل رو کوش میکردم همش داشتم فکر میکردم که چه موفقیت هایی به دست آوردم و بعد همش از خودم میپرسیدم جواد ببین چه بهاهایی برای اون نتیجه پرداخت کردی و چقدر خوب شما فرمودید استاد برم ببینم هر کسی در هر موضوعی موفقیتی به دست آورده بالاخره یه بهایی پرداخت کرده من اومدم این موضوع رو روی خودم پیاده کردم و اون سوال رو از خودم پرسیدم و از اونجایی که همه چیز کنترل ذهنه و ذهنم فقط با منطق با نتیجه میشه دهنشو بست اومدم از خودم پرسیدم جواد منطقی با ذهنت صحبت کن ازش بپرس هر موفقیتی به دست آوردی آیا جایی بوده که هیچ بهایی براش پرداخت نکرده باشی

    این سوال رو که پرسیدم همه کارایی که تو زندگیم از بچگی انجام داده بودم تو ذهنم مرور شد و از اونجایی که از بچگی تو خانواده ای بزرگ شدم که پر از تضاد در همه مسئله ای بود در مسئله مالی عاطفی سلامتی وقتی به خودم نگاه کردم فهمیدم من از همون کودکی تصمیم گرفتم روی پای خودم وایسم و مسئولیت زندگیم رو به عهده بگیرم

    یادم اومد وقتی بچه بودم میخواستم دوچرخه بخرم تصمیم گرفتم سه ماه تابستون رو برم کار کنم رفتم سر کار سه ماه یادمه رفتم گچ کاری کردم یادمه صبح ساعت هفت صبح میرفتم تا پنج بعد ازظهر سر کار و از شدت خستگی عصر که میرسیدم خونه میخوابیدم تا فردا صبحش از بس این استانبولی گچ سنگین بود و کار برای اون موقع من خیلی سنگین بود دیگه عصر که میومدم خونه همه بدنم درد می‌کرد ولی میرفتم عین یه ماه تابستون رو این جوری کار کردم بهاش چی بود این بود که عصر ها نمیتونیتم برم تو کوچه با بچه ها بازی کنم تفریح دیگه تعطیل بازی تعطیل پول خرج کردن دیگه تعطیل اینا بهاش بود ولی نتیجه چی بود آخر تابستون دوچرخه ام زیر پام بود

    یادم اومد از وقتی بزرگ تر شدم همش تو ذهنم بود من باید تلاشم رو بکنم که مسئولیت خرجی و درآمد خودم رو خودم به عهده بگیرم تصمیم گرفتم کار کنم یادم میاد تو دوران دبیرستان و هنرستانم و حتی دانشگاهم من هم درس میخوندم هم کار میکردم یادمه تا حتی بابام یه موقع هایی یه خورده پول تو جیبی بهم میداد یه جوری میرفتم میزاشتم تو جیبش از همون موقع ها چون وضعیت خانواده ام رو میدیدم خواسته ام این بود یه باری از دوششون بردارم و هزینه های خودم رو در بیارم خوب بهای این مسئولیت پذیری چی بود

    این بود که همون موقع ها که همه دوستام میرفتم بیرون و دنبال خوش گذرونی و مهمونی یا میرفتن بازی میکردن با هم من پی فرصتی میگشتم بعد از کلاس هام یا بین کلاس هام تو دانشگاه برم سر کار همون موقع هایی که هم کلاسی هام تو دانشگاه بعد هر کلاس میرفتن تو فضای دانشگاه دور هم میشتن و حرف های بیهوده میزدن من پی فرصتی بودم برم سرکار من زمانم و انرژی ام ‌و تفریح هام رو بها دادم نتیجه اش چی بود اینکه آزادی مالی داشتم اینکه اعتبار همه چیز اول به خدا بعد به خودم بود نه به پدرم نه به خانواده ام و نه به هیچ کس دیگه

    یادمه وقتی میخواستم ماشین بخرم و تصمیم گرفتم خودم پولشو بسازم من هفت روز هفته رو سرکار بودم دیگه تعطیلی و جمعه و هیچی سرم نمیشد همش سر کار بودم یا سر کار بودم یا خونه استراحت بهاش چی بود بهاش این بود که نرم بیرون غذای بیرون بخورم همش هی هزینه کنم بهاش تین بود که ساده تر بپوشم بهاش این بود که قید یه سری کارهایی که حتی هوس انجامش هم به ذهنم میخورد رو‌انجام ندم بهاش این بود که هر طور شده پس انداز کنم به خاطر هدفم نتیجه اش چی بود اینکه بعد یه سال ماشینم رو خریدم و انجام شد موفق شدم

    یادم اومد وقتی که تصمیم گرفتن برم سربازی با یه عالمه ترس و نگرانی و حرف های بقیه که میگفتن ولش کن بیا برو کار کن نمیخواد بری سربازی تصمیممو گرفتم و به محض اینکه درسم تموم شد دفترچه ام رو پست کردم و رفتم سربازی بهاش چی بود بهاش دوری از خانواده و خانه بود بهاش بی خوابی بود بهاش پست دادن وقت و بی وقت بود بهاش مسئولیت پذیری بالا در همه کارها بود بهاش زمان بود بهاش انرژی بود بهاش پول کمتر بود درآمد کمتر بود بهاش اینکه دیگه هر وقت میخوای نمیتونی همه جا بری بهاش محدودیت هایی در دوسال بود

    ولی نتیجه اش اینه که کارت پایان خدمتم رو‌دارم و دیگه ذهنم درگیرش نیست در هیچ موردی

    یادمه حتی سر گوشی خریدنم میخواستم یه کوشی بخرم هنوز خدمتم تموم نشده بود هم میرفتم سر کار هم میرفتم سربازی و تا چند ماه بعد خدمتم هم کار کردم و یه ایفون خریدم بهاش چی بود بهاش تمرکز روی کارم بود پس انداز بود بهاش زمان بود

    نتیجه اش این شد که بعد از چندماه گوشیمو خریدم

    یادم اومد وقتی تصمیم گرفتم از خانواده ام جدا بشم و برم مستقل زندگی کنم و مسئولیت بیشتری از زندگیم رو تجربه کنم در حالی که تو شرایطی بود تو خونه پدرم که یه طبقه از خونه کلا در اختیار من بود و آزاد بود اجاره هم نمیدادم و همه چیز هم برام فراهم بود اما میدونستم این مسئولیت پذیری بیشتر بهم کمک میکنه و تصمیم گرفتم که دوره های شکا رو بخرم استاد عزیزم همزمان که مستقل میشم و خونه اجاره میکنم روی خودمم کار کنم

    تصمیم گرفتم ماشینم بفروشم ماشینم فروختم و رفتم باهاش وسیله خونه گرفتم و خونه اجاره کردم و یه مقداری هم دورها رو از سایت خریدم

    بهاش چی بود این بود که دیگه ماشین ندارم این بود که باید بیشتر و بهتر کار‌کنم تا از پس هزینه هام بر بیام و روی خودم کار کنم بهاش مدیریت هزینه های زندگیم بود بهاش قید خیلی چیزا رو زدن بود بهاش رهایی از وابستگی عاطفی به خانواده بود بهاش انرژی و انگیزه بیشتر بود

    نتیجه اش این بود که تجربه ها و درس های خیلی خوب و زیادی الان دارم و هر روزم داره بهتر از دیروزم میشه نتیجه اش اینه که تمرکز بیشتری روی خودم دارم حس بهتری دارم

    البته استاد مثل شما که یه جایی گفتید تو فایل سر شریک گرفتن چه طوری جهان گوشتون رو پیچوند منم این اتفاق برام افتاد یه جایی توی خونه ام و کارم شریک گرفتم و نتیجه اش رو دیدم و الان خدا روشکر دارم خودمو اصلاح میکنم البته شما کجا و من کجا چقدر این حرف از شما توی یه فایل دیگه که گفتید حتی ما هایی هم که توی این مسیر کار کردن روی خودمون هستیم هم امکان اشتباهمون هست و من اشتباه کردم و با این وجود که شما بارها و بارها در فایل های مختلف درباره شرک و شریک گرفتن گفته بودید بازهم انگار دوست داشتم این پس کله ای رو بخورم که خوردم تا الان در مسیر بهتر خودم باشم

    و این مورد هم بگم که درسته من تو مسیر خیلی از اون هدف هایی که بها براشون پرداخت کردم توی اون زمان روی خودم کار نمیکردم و شاید با شما نبودم و هزاران باور اشتباه داشتم که شاید خیلی دیر تر و سخت تر به خواسته هام توی اون زمان میرسیدم اما واقعا در مسیر هر کدومشون برام لذت بود واقعا انگیزه بود اگر خیلی هم کار میکردم لذت میبردم اگر تفریحمم شده بود سرکار بازهم لذت میبردم اگر انرژی بیشتری میذاشتم بازهم لذت میبردم خدا روشکر میکنم که الان با شما و در این مسیر هستم که همه چیز روان تر و بهتر و فوق العاده تر پیش میره ازتون سپاسگزارم

    حالا میخوام بنویسم که هدفم چیه و حاضرم براش چه بهایی بپردازم

    من با شروع سال تصمیم گرفتم که امسال رو بزارم برای تغیر شخصیت خودم تمرکز بر روی خودم کار کردن روی خودم و استاد چقدر خوب عالی گفتید اگر شخصیت تغیر کنه همه چیز درست میشه و الان هم خدا روشکر شراکت رو توی همه چیز تموم کردم و خدا روشکر که همیشه هوامو داره یه خورده بیشتر روی خودم کار کردم و تونستم بیشتر بدهی هامو بدم و الان هم با این تصمیمی که کرفتم اومدم یه خونه دیگه برا خودم گرفتم و خواسته ام اینه که یه محیط ایزوله برای خودم درست کنم و فقط تمرکزم روی خودم باشه خدا روشکر کم‌کم همه چیز داره بهتر میشه حس و حالم بهتره بیشتر و بهتر روی خودم کار میکنم و یه برنامه روزانه ای هم در مسیر هدفم برای خودم گذاشتم که هشت ساعت روی خودم کار کنم هشت ساعت سر کارم هشت ساعتم که خوابم و واقعا از وقتی که تصمیمش رو کرفتم همه چیز داره به سمت انجامش پیش میره و اقدام کردم و قدم برداشتم و همه چیز داره درست میشه خدا روشکر و واقعا من به حرف ها و به شما استاد عزیزم یقین و اعتماددارم و مثل وحی میدونم و سعی میکنم که در مسیر عمل بهشون باشم خدا یاری ام کنه و این تغیر شخصیت من در این یه سال به صورت تکاملی همه چیز رو عوض میکنه یقین دارم و ایمان دارم و توکل میکنم و صبر میکنم و ادامه میدم با عشق این مسیر رو

    و حالا بهایی که باید بپردازم برای هدفم

    تنهایی البته خیلی آگاهانه خودم تصمیم گرفتم دورم رو خلوت کنم با شناختی که از خودم دارم میدونم اینجوری تمرکزم بیشتره و حواسم به خودم هست دارم چیکار میکنم و البته میدونم همه چیز از خودم داره خلق میشه و بیشتر همه چیز رو درک میکنم و میفهمم این یه بهاش بود

    بهای بعدی انرژی بیشتر زمان بیشتر گذاشتن برای خودم شناخت خودم شناخت خدای خودم و کار کردن روز خودم هست با تعهد هر روز بیشتر از دیروز باید بتونم اینکار رو انجام بدم حالا هر طور که شده و با عشق روی خودم در مسیر درست کار میکنم و نتایجش رو میبینم

    بهای بعدی باید بتونم نه بگم باید قدرت نه گفتنم رو ببرم بالا باید قید خیلی از چیزا رو بزنم باید روی اصول و برنامه روزانه ام و لذت بردنم از مسیر خودم بمونم باید به بیرون رفتن های بی موقع به کارهایی که زمانم رو هدر میده و انرژی ام رو میگیره بیخودی نه بگم باید یه کم بیشتر فکر کنم و هر کجا باید بتونم نه بگم و در مسیرم بمونم

    بهای بعدی اینا که باید دهنم رو ببندم این زیپ دهنمو ببندم و بیشتر هر روز ساکت باشم جواد اگر میخوای نتیجه بهتر باشه و به هدفت برسی باید دهنتو ببندی باید روی خودت هر چه بیشتر تمرکز کنی ذهنت رو کنترل کنی و باورهای خودتو بسازی کاری به کار دیگران نداشته باش خواهشا نشین برای اینو اون حرف بزن با خودت با خدای خودت خلوت کن و روی خودت کار کن تمرکز تمرکز تمرکز باور کن همه چیزه دمت گرم

    بهای بعدی باید هزینه هام رو مدیریت کنم و حواسم باشه که آرامش ذهنی داشته باشم از لحاظ مالی تا کار احمقانه نکنم تا بتونم روی خودم خوب کار کنم

    بهای بعدی منم حاضرم جونم رو بدم منم حاضرم بمیرم ولی در مسیر تغیر شخصیتم بمونم من همه کشتی ها رو تو ساحل میسوزونم و میرم برای تغیر یا کشته میشم یا پیروز میشم راه برگشتی وجود نداره فرار هم نداریم

    امید وارم خداوند در این مسیر یاری ام کنه من که چیزی نیستم در مقابل خودش ایمان دارم همیشه هست و یاری ام میکنه در خلق اهدافم و نتایج فوق العاده خدایا یاری ام کن در این مسیر حواسم به قانون تکامل باشه و حس خوب داشته باشم تمرکز داشته باشم و فوکوس کنم روی خودم و روزه بگیرم برای کنترل ذهنم خدایا خودت نیرو سوپر بازو هایم و انرژی شو در ساق پایم تا بتونم ادامه بدم امیدوارم هر لحظه در این مسیر یک ساله خودم رو چاقو به دست در حال قربانی کردن برای هدفم ببینم و عمل کنم عمل کنم عمل کنم

    و بهونه نیارم بهونه نیارم بهونه نیارم جواد هیچ بهونه ای پذیرفته نیست خودتو درست کن دمت گرم

    زمانی که دارم این کامنتو مینویسم عید قربان هم نزدیکه استاد جان و مریم بانو عید بندگی و دوستی با خداوند رو بهتون تبریک میگم و همچنین به همه دوستانم و هم مسیری های نازنینم عید رو تبریک میگم پیشاپیش امید‌وارم خداوند به هممون صبر بده ایمان بیشتر توکل بیشتر و کمکمون کنه بها بدیم و بهانه نیاریم بندگی اش را کنیم تا اربابی کنه چاقو رو برداریم و باورش کنیم تا اونم بگه و انجام بده و همه چیز بشه برامون

    دوستتون دارم همگی

    براتون بهترین ها رو از خداوند میخوام چون لیاقت بهترین ها رو دارید

    شاد و موفق و سربلند باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1012 روز

    بنام خدا،سلام استاد عزیزم ،این فایل داره میگه تودل ترسها وچالش ها برو،بهابده ،چون خدا مدام داره میگه تونباید اینجا باشی ،وشیطان وذهنت میگه بمون ،نرو،میترسونه حالا مثل استاد باید باایمان زیاد حرکت کنی ،من وقتی فایلهای دوازده قدم رو گوش دادم به تک تک این جملات رسبدم شاید واسه کسی که اولین باره داره این حرفهارو میشنوه سخت وغیرممکن وذهن به شدت مقاومت میکنه تا نزاره این اتفاق بیفته اینکه تو برای هدفی پا به جهان گذاشتی واگر با خدا باشی تا پایان مسیر باهدایت الله به همه چیز میرسی مثل استاد،نمونه بارز ونقش اوله ومن با نگاه کردن به فایلهای استاد میگم اگه استاد تونسته پس من هم میتونم حالا نه مثل استاد ولی خب تلاش میکنم ،من دراین مسیر خیلی چیزها رو قربانی کردم وخیلی ضعف هام رو فهمیدم امروز تلوزیون ،مجازی،خانواده رو حذف کردم تا بتونم تمرکز بیشتری روی هدفم داشته باشم ازخیلی از خواسته های آنی خودم بگذرم چون دردراز مدت میتونم چند برابر این لذتها رو تجربه کنم ،تعهد به رسیدن به هدفم،وبها دادن این نیست که درمونده میشی نه تو اون چیزی رو که قربانی میکنی چند برابرش بهت هدیه داده میشه مثل استاد،مثل ابراهیم که تنها کسی که میشناخت خدا بود وخدا به بهترین شکل کمک کننده بود ،من امروز هرچی میخام وبدست میارم چون نیرویی پشتمه ،ومن باید ازالهامات پیروی کنم ونترسم برم جلو ،واین وسط یک عالمه عوامل بازدارنده هم هست ولی یه ایمان فعال میخاد،من امروز حاضرم برای رسیدن به خواسته هام هر کاری که لازمه بکنم ترسها ،قضاوتها،وکلی مانع هست ولی باید بایستم بگم من میخام برسم الان که بیشتر دقت میکنم میبینم جاهایی کارهای بزرگی انجام دادم که به هیچ چیزی فکر نکردم باید بپرم با بالهای ایمان ،نه با دودوتا چهار تا کردن وهمه جوانب رو در نظر گرفتن،خیلی ها طردت میکنن،مسخرت میکنن ،باید انرژی بگیرم مثل استاد ،نتیجه میشه زندگی در بهشت ،استاد عزیزم ممنونم ازشما که الگوی مناسبی برای تمامی ادمها که نیروهای درونی خودشونو نمیسناسن فقط کافیه بتونی قربانی کنی،ذهنتو کنترل کنی،من هزار بار این فایل رو توذخیره موسیقی گوش میدم هربار ازدیدگاه متفاوت ،خدایا شکرت برای همه شما بهترینها رو ارزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    آریا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1805 روز

    عرض ارادت خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    استاد عجب نکات تامل برانگیز و تاثیر گذاری رو باهامون درمیون گذاشتید

    قربانی کردن در ازای به دست آوردن چیزی

    داشتم فکر میکردم که من برای رسیدن به بهشت دنیا و آخرتم باید به خدا نزدیک بشم، باید خدا تو زندگیم باشه تا من هدایت بشم

    من اگر خدا رو داشته باشم دیگه میدونم پشتم گرمه به کسی که همیشه هست و همیشه منو هدایت میکنه و هیچوقت منو تنها نمیذاره، اگر باهاش باشم چیزای مادی خیلی راحت بدست میارم، اگرم نباشه که به زور درجا زدن و بدختی بدست میاد اصلا اون چیزی هم که خریدی زهرمار آدم میشه

    من حس کردم یه برهه طعم وجود پروردگارو، قشنگ تو وجودم بود و میفهمیدمش، دنیا رو برام شیرین کرده بخدا نمیدونید من سر یه نیمرو ساده چنان شاد و قدردان بودم که با کلمات نمیتونم وصفش کنم، من اشک ناشی از ایمان و قدردانی رو احساس کردم، این بخاطر شکرگذاری هایی بود که میکردم، ایمانم عالی شده بود و متاسفانه از این محیط یه مقدار دور شدم به خیال خودم دیگه ایمان آوردم که اینم جزو مسیرم بود و فهمیدم نباید ول کنم همیشه باید روی خودم و ایمانم به خدا کار کنم تا به خوشبختی برسم

    الانم یکی از مهم ترین هدفام و بهتره بگم اولویت اول زندگیم اینه که دوباره خدا رو تو وجودم پیدا کنم ولی این سری دیگه ولش نکنم، بچسبم بهش، چون اون همه چیزو داره همهههه چیز

    این تعهدنامه رو همینجا توی سایت به یادگار میذارم و توی گوشیم هم ذخیره میکنم و هرروز میخونم تا فراموش نکنم قولی که به خودم دادمو

    حاضرم برای رسیدن به پروردگار هرکاری بکنم و هرباوری که لازمه رو بسازم و براش از جونم مایه میذارم

    از شکرگزاری دوباره شروع میکنم

    حاضرم کتاب معجزه راندابرن رو از اول شروع کنم و هر تمرینی که میگه بی چون و چرا انجام بدم

    عهد میبندم برای اینکه به اوس کریم برسم هرروز صبح زودتر بیدار بشم، نعمت ها و زیبایی های زندگیم رو بیارم رو کاغذ و برای اینکه راحت با خدای خودم صحبت کنم برم پشت بوم خونه و نعمت هام رو با صدای بلند به خودم بگم و راحت با خدای خودم صحبت کنم، عهد میبندم روزمو با اینجوری با یاد پروردگار شروع کنم

    من حتی حاضرم برای رسیدن به خدا بخشش کنم، هم خودم رو ببخشم هم دیگران رو، چه اونی که بهم خوبی کرده چه اونی که بدی کرده(میدونم بعضی وقتا سخته ولی من میتونم با تلاش و استمرار همه رو ببخشم، من به عنوان اشرف مخلوقات از قدرت بی نظیری برخوردارم، هرکاری از دستم برمیاد)

    حاضرم قید رسانه ها رو بزنم، چیزایی که حواسم رو پرت میکنه و منحرفم میکنه، قید تلویزیون و فضای مجازی قید اخبارم میزنم(اگر خبر مهمی لازم باشه به گوشمون برسه بلاخره یه جوری میفهمیم نیازی نیست خودمون پیگیری کنیم)

    حاضرم قید نگاه های منفی رو بزنم، قید قضاوت کردن دیگران رو بزنم(حتی اونی که به زعم خودم آدم بدیه و همه چیز رو واگذار کنم به پروردگار)

    حاضرم در شرایط منفی متمرکز باشم رو پروردگار

    حاضرم وقتی بقیه دارن تو جمع غیبت میکنن من همون لحظه هندرفری بزارم گوشم و فایل های توحیدی استاد عباسمنش رو گوش بدم یا همون لحظه توی دهنم عبارات تاکیدی توحیدی بگم و همون لحظه که همه دارن افول میکنن من رو به خدا برم

    حاضرم قید آدمای منفی که منو از خدا دور میکنن رو بزنم(البته که قبلا اینکارو یه مقدار انجام دادم ولی دوباره باید توی ارتباطاتم تجدید نظر کنم)

    من اینجوری خدا رو میخوام

    حاضرم براش قید رفتارای به ظاهر جذاب ولی شیطانی مثل غیبت و قضاوت و… رو بزنم

    خدایا ببین دیگه خودت میدونی من چجوری میخوامت، دیگه میدونی من حاضرم بخاطرت چه چیزایی رو قربانی کنم

    تو هم کمکم کن توی این مسیر ثابت قدم باشم، بهم کمک کن توی هرشرایطی ایمانم رو حفظ کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 881 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت شما استاد عزیزم و دوستان هم مدارم

    چند ساعت پیش که این فایل رو گوش کردم و داشتم تو دفترم مینوشتم که دنیا تو حاضری واسه هدفت چه چیزی رو قربانی کنی و همینطور که داشتم کلی فکر میکردم کند و کاو میکردم با خودم و میگفتم اره منم میتونم ارزشمندترین چیزم رو قربانی کنم و به خودم میگفتم چرا که نه دنیا توام میتونی الگوی توهم ابراهیمه توهم میتونی مثل اون باشی پر ایمان باشی و تو بدترین شرایط ایمانت رو نشون بدی قوی باشی خونسرد باشی شجاع باشی و وقتی به تضاد برمیخوری ازش به عنوان یه پله استفاده کنی

    و بعدش نوشتن همه اینا و تمرین کردن من رفتم باشگاه

    بعد دو ساعت و نیم اینا ورزش کردن من رفتم لباس پوشیدم و اومدم که دنبال کفشم بگردم بپوشم دیدم نیست.

    حقیقتا ته دلم خالی شد بدجوری استرس و اظطراب برم داشت

    کلی گشتم…بغض کردم (باید بگم که کتونیام جردن4 اصل بود و پول زیادی بابش داده بودم)

    بغض کردم بدو بدو رفتم سمت مسئول باشگاه و این موضوع رو بهش گفتم

    کار خاصی ازش برنمیومد چون خب جاکفشی دقیقا بغل ورودیه و باشگاه پله میخوره به پایین و سالن باشگاه پایینه

    اومد دوباره باهم گشتیم و فهمیدیم که بله کتونیام نیست خیلی گریه کردم زنگ زدم به داداشم و اون با موتور اومد دنبالم

    داداشم هم مسیره با من

    موقعی که داشتم کلی گریه میکردم و بهش میگفتم من اون کتونیارو خیلی دوست داشتم….

    داداشم گفت که این امتحان الهی بود

    یادت نیست موتور منم بردن منم اونو خیلی دوست داشتم…

    همینطور که گریه میکردم اومدم خونه و نشستم فکر کردم اشکامو پاک کردم و گفتم ….دنیا تو امروز مگه نگفتی حاضرم همه چیو قربانی کنم مگه نگفتی از تضادهام به عنوان پله ای برای پیشرفت استفاده میکنم؟

    چیشد چرا داری گریه میکنی ده دیقه یه رب این گریه بیشتر طول نکشید

    زودی اومدم توی دفترم نوشتم که دنیا اینجاست که باید ایمانت رو نشون بدی

    اینجاست که باید برای اولین قدم بتونی بگذری از چیزایی که دوسش داری ….باید بتونی از این امتحان سربلند بیرون بیای حتما یه خیریتی توش بوده حتما خداوند برات صلاح دونسته حتما خداوند یچیزایی میدونه که تو نمیدونی وقتی که بابم زنگ زد و قضیه رو فهمید بهش گفتم که اگه ماله من باشه برمیگرده اگه حق من باشه برمیگرده

    برهم نگشت یکی بهترش نصیبم میشه تو عاشق چیزای گرونی؟ یکی گرون ترش نصیبت میشه

    غصه چیو میخوری اون کتونی ماله تو بوده یه مدت از اون بهترشم ماله تو میشه

    مگه به فراوانی ایمان نداری؟

    خب نشون بده دیگه ایمانتو….

    تو باشگاه هم که داشتم فایله(دلایل نتایج پایدار) رو گوش میکردم به این فکر میکردم که چجوری میتونم عمل کنم که نتایجم پایدار باشه

    پس دنیا بسپرش دست پروردگارت

    مگه بهش ایمان نداری؟ مگه نمیگی من عمل میکنم

    عمل کن دیگه

    الانم احساسمو خوب میکنم و خوب نگهش میدارم

    چون الگوی من حضرت ابراهیمه اون تونست منم میتونم

    به امید الله

    ممنون از نگاهتون

    عاشقونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    به‌نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان خوبم در سایت

    واقعا این فایل رو هزاران هزار باااااار ببینی کمه !!!!

    این سوال منم بود که چرا به فلان هدفم نمیرسم

    یا چرا اتفاق نمیافته

    فهمیدم من همیشه چندتا هدف رو باهمدیگه دارم

    و عملا نمیتونم رو هیچ کدوم تمرکز بزارم

    به خاطر عجله ام هم میخواستم مسائل مالیم درست بشه هم سلامتیم هم یکسری هدف بزرگ دیگه

    ولی نه

    وقتی تمرکز نیست ، رسیدنی در کار نیست !!!!!!

    ایده و الهامی در کار نیست

    مثل اینکه بریم بوتیکی و بخوای تمام خریدای داروخانه و فروشگاه و بهداشتتم انجام بدی

    تو تقضای اشتباهی داری اصلا

    ذهنتو هزار جا میزاری و بعد یه چیز رو میخوای؟

    اخه چطور ؟؟؟

    حالا از این حرفا گذشته من میخوام راجب هدفم حرف بزنم

    من بالاخره هدایت شدم و تصمیم گرفتم فعلا از قانون واسه رسیدن به یک هدف خاص استفاده کنم

    هدفی که رسیدن بهش کمک میکنه به هدف های بعدیم راحت تر برسم و افکت خییییییلی خفنی رو زندگیم داره

    من متوجه شدم که بزرگترین نشتی انرژی من سلامتیم هست

    یعنی انننننقدر مسائل سلامتیم منو از زندگیم انداخته که نمیدونم چی بگم….

    و خب من پولی نداشتم واسه خرید دوره سلامتی و واسه همین خیلی کمال گرایانه میگفتم من الان که 9 تومن ندارم هروقت تو کارتم 15 تومن بدد 9 تومنش رو میدم واسه دوره

    و جالبه من همش این رو هدف گزاری میکردم که دوره قانون سلامتی رو توش شرکت کنم اما رها میکردم و کمال گرایی نمیذاشت ادامه بدم

    تا اینکه من خیلی نشونه های قوی ای دریافت کردم واسه تغییر مسیرم

    در اصل میخواستم برم سراغ یه هدف دیگه اما دیدم مهم ترین هدفم اینه!!!!!

    اقا هیچی دیگه تممممممام زندگیم رو مترکز کردم رو این نقطه

    حالا الان میخوام راجب اینکه من تا به حال چه قربانی هایی دادم واسه این هدفم تو این یک ماه توضیح بدم

    و کنارش قربانی هایی که باید بدم و نمیدم رو هم بگم !!!!

    من واسه هدف سلامتیم چه قربانی هایی دادم؟؟

    1.همه چیز رو تعطیل کردم و از تمرین دوره کشف قوانین و فایل های سایت واسه رسیدن به هدفم و حذف ترمز هام استفاده میکنم

    2.یه دفتر 200‌برگ خریدم و توش هر روز یک عالمه تمرین مینویسم

    3.شیرینی جات و قند مصنوعی رو کلا حذف کردم حتی کیک تولدم رو هم نخوردم

    4.کمتر تو جمع هستم و جایی نمیرم تا تمرکزم پیوسته باشه

    5.تمام فایل های معرفی دوره رو تو دفترم نکته برداری کردم تا اگاه تر بشم نسبت به دوره و تو فرکانس خریدنش قرار بگیرم

    6.هر روز تمرین‌سناریو نویسی انجام میدم و روزی دو بار به صورت مدیتیشن اون سناریو رو مرور میکنم

    7.یکسری کارهایی که باعث میشد به جسمم‌بیشتر آسیب بزنم رو انجام نمیدم

    8.من دوتا از دوستانم تعهد کتبی دادم که 6 ماه دیگه منو نمیشناسن انقدر تغییر کردم

    9.واسه ی دوران لاغریم لباس خریدم

    یعنی یکییش که هدایتی شد از یه تاپی خوشم اومد که تنگم بود ولی خریدمش دومیشم که مامانم میخواست واسه روز دختر واسم لباس بخره منم یه شومیز خییییییلی خوشگل که اصلا سایز من نیست خریدم با اینکه کلی لباس قشنگ اندازه الانم داشت ولی با عشق اون رو خریدم

    و بعدشم خواهرم یه شلوار داشت که من عاشقش بودم و اون دوست نداشتش زیاد دادش به من و من امروز یه چوب رختی تو کمدم واسشون درست کردم و گریم میگیره از خوشحالی وقتی نگاهشون میکنم

    درست مثل پدر مادری که واسه بچشون که هنوز به دنیا نیومده لباس میخرن و ذوق میکنن براش و با عشق نگاهش میکنن دقیقاااا همونطوری شدم دلم میخواد باز برم لباس بخرم سایز 34 و 42 و اینا…. :)

    سایز هایی که به عمرم‌ ندیدم تن خودم…

    10. پیاده روی های طولانی ایم رو جدی گرفتم و مداوم انجام میدم

    با اینکه عاشق پیاده روی ام اما یک امر ضروری نبوده هیچوقت واسم برای همین الان تبدیل به یک روتین دارم میکنمش که تو دوره راحت باشم

    11. تمامممم پولی که از درامدم داشتم تا عیدیم و همه چی گذاشتم تو باکس پس انداز بلوکارتم واسه قانون سلامتی

    یعنی هرچی پول داشتم و دارم و اون پول هایی که قراره دستم بیاد رو میزارم واسه اینکار و دوره رو میخرم حتی اگه صفر صفر بشم !!!! با عششششششششششششق این بها رو میدم

    و در نهایت

    عین همون جایی که استاد زد به سینه اش و گفت با عشق اینکارو کردم منم الان میزنم به سینه ام و میگم با عشق تمام اینکار هارو کردم

    نتیجه:

    من هنوز دوره سلامتی رو نگرفتم اما

    1. احساسم انقدر خوبه انقدر خوبه انقدر خوبه که واقعا انگار 10 باره به خواستم رسیدم مخصوصا وقتی دقیق به تمرین سناریو نویسی که خداوند به من الهام کرد عمل میکنم !

    2.دیگه به مسائل سلامتیم نگاه قربانی بودن ندارم و قدرت میگیرم اتفاقا و میگم اینا عالیه واسه اهرم رنج‌و لذت و حفظ تعهدم

    3.هر روز با انگیزه و عشق از خواب بیدار میشم

    4.احساس خوبی دارم نسبت به خودم وقتی شکر نمیخورم

    5.اعتماد به رب و توحید هر روز داره تو وجودم تقویت میشه چون من تو مسیری پا گذاشتم که اصلا هیچ ایده ای ندارم منی که انننننقدر عاشق غذام چطور میخام تغییر کنم یا پولش چطور میخواد جور بشه تمام‌من همه‌چیز رو سپردم به خدا همه چیزو

    6.من بوی رسیدن به خواسته ام رو هر روز احساس میکنم و امیدوارانه ترین حالت ممکن رو دارم و ایمان دارم این حل این مسئله شروع خفن ترین دست آورد های زندگیمه

    7. واسه نتایح استاد و خانم شایسته و بچه ها از دوره قانون سلامتی هر رووووز ذوق میکنم و خوشحال میشم خداروشکر میکنم

    خدایا شکرت

    قربانی که باید بدم واسه هدفم و نمیدم :

    1. خب امروز که داشتم کند و کاش میکردم

    از اونجایی که خیلی فکر کردم ترمز من چیه واسه دوره

    چون من خیلی فکر کردم برم فلان کارو کنم پولش جور بشه و اینا و یهو بهم الهام شد تو اگه تو فرکانس چیزی باشی اصلا لازم نیست انقدر سختی بکشی واسه رسیدن بهش و اگه کار دیگه این بکنی واسه این دوره تو در اصل مثل همون فردی هستی که از کشور خودش فرار میکنه اما این جا به جایی فیزیکی هیچ کمکی بهش نمیکنه

    فکر نکن اگه دوره باشه و تو ترمز داشته باشی میتونی ادامه بدی!!!!!

    هی گشتم و گشتم

    اول که قبل اینا متوجه ترمز حرف مردم شدم که اگه لاغر بشم فلان چیزو راجبم بگن چی و اینا که گفتن گوربابای بقیه همونطور که الان واسم مهم نیست راجب چاقیم چی میگن به جهنم هرچی میخوان راجب سلامتیم بگن هرکیم تایید کنه دمش گرم عشق وجودیش رو نشون میده

    و خب این باعث شد تمام اون قربانی هایی که گفتم رو بدم

    اما من متوجه شدم بعد کلی فکر که من قبلا هم رژیم گرفتم کلی

    گشنگی ام کشیدم حتی

    چرا انققققدر راجب تغذیه دوره مقاومت دارم !!!!!

    جالبه من متوجه شدم تو تمام رژیم هام تنهای چیزی که حذف نمیکردم هیچ وقت نون و برنج بود !

    و من متوجه شدم با اینکه تو فایل نحوه عمل کرد مغز استاد گفت که نون و برنج چه تاثیر وحشتناکی رو ما داره اما من باز تعصب دارم!!!!!!!

    و متوجه شدم 1 روزم تو زندگیم نبوده من نون و برنج نخورم !!!!!

    من‌هرچیو میتونم نخورم هرچچچچچی جز این دوتا !!!

    و خب از امروز شروع کردم به منطق نوشتن واسه ما گذاشتن رو مقاومتم و مثال تاثیر کوکائین رو از جهات مختلف زدم اما خب

    با همه اینا میدونم اون بهایی که الان حاضر نیستم بدم

    حذف کردن نون و برنج و تغییر روند تغذیه امه

    و همین باعث شد من تا الان دوره رو شرکت نکنم توش و انننننقدر مقاومت داشته باشم

    حالا از امروز نوبت اینکه تو دل این ترس برم و این قربانی رو بدم

    عااااااااااااشق این فایل ام

    حاضرم 10.000.000 بار ببینمش

    شکرت خدایا

    بریم برای پرداخت بهای بیشتر :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 2724 روز

      سلام نیلوفر قشنگم دوسته الهی ارزشمندم

      حض کردم از کامنتت

      چقدر زیبا داری برای رشد و بهبود خودت کار میکنی منم کلی ازت یاد گرفتم برای اقدامات عملی در راستای هدفام

      برات بهترین ها رو از پروردگار عالم خواستارم

      چون تو دوره سلامتی هستم و حدود 1.5 ساله دارم ادامه میدم و خوشحالترینم از بودنم درین مسیر میخواستم این نوید رو بهت بدم که انقدر راااحت این دو تا شیطون یعنی برنج و نون میلش از ذهنت پاک میشه که میشه برات راحت ترین کار دنیا

      نه که ببینی مقاومت کنی نخوری نههه

      میبینی اما میلش نیست.حتی وقتی بدنت به اون سطح انرژی و طراوت میرسه اگه یبارم امتحانش کنی اصلا اون حالتای بعدش انقدر برات آزار دهنده میشه چون که حال پرفکت بدنتو تجربه کردی عمرا سمتش بری.

      من برای تست یبار نون خوردم به معنای واقعی اذیت شدم و شدم عین بالن.

      انقدر راحت و آسون نتایج برات رقم میخوره که لذت میبری.

      من عشق کردم از خریدات.عشق کردم از ذوقت و از مثالت که انگار برای بچت هنوز نیومده لباس بخری و ذوقش رو بزنی

      من مطمینم زووودتر از اونی که دو دو تا چهارتا کنی با این فرمونی که داری میری وارد دوره سلامتی میشی و لذتش رو میبری

      نوووش جون و روح و جسمت چون تو واقعا لایقشی اینجوری که داری زیبا اقدام و عمل میکنی

      در پناه خدا باشی عزیز دلم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        نیلوفر قاسمی گفته:
        مدت عضویت: 1148 روز

        سلاااام نگین جاااان

        همون روزی که پاسخت رو خوندم‌

        یکی از کدهایی که واسه اون روز نوشته بودم تیک خورد

        منتظر یه فرصت مناسب بودم تا جواب کامنت قشنگت رو بدم

        من نوشته بودم خدایا امروز هدایت هایی رو به سمت ام بفرست‌که مقاومت و ترس من از شرکت تو این دوره کم بشه

        و تو از طرف خدا مامور شدی که این کامنت رو بنویسی و ازت سپاسسسسس گزارم عزیزم

        که از تجربه ات گفتی

        از احساس قشنگت گفتی

        واقعا من انققققدر نسبت به تغییر تغذیه ام مقاومت داشتم که دوسال طول کشید من اقدام کنم واسه خرید دوره حتی

        حتی با اینکه بارها و بارها نشونه اومد برام که شرکت کنم تو دوره

        حتی با اینکه خانوم شایسته قشنگم خودش تو ایمیل هامون به من گفت چقدر این دوره مناسب منه

        واقعا این مقاومت انقدر شدید بود که

        همش نسبت به این خواسته احساس ام ترس و شک و نگرانی بود اما من تو این یک ماه فقط کلی تمرین کردم که احساس ام به امید و شور و شوق تغییر کنه

        و انصافا خدام از در و دیوار واسم کمک فرستاد

        حتی بابام گفته بود من میخوام پول بزارم با هم دوره رو بخریم

        بعدش دیدم من همش منتظرم بابام اون پولی که قول داده بود رو بده

        یا خواهرم یه مقدار پول گذاشته بود که انگار هنوز دلش راضی نبود و شک داشت بیاد تو دوره یا نه

        منم دیدم هیچکس اندازه من تعهد نداره

        پول خواهرم رو پسش دادم

        و گفتم نصفش رو خودم گذاشتم کنارکار خدا بوده

        باقیشم با خود خدا

        و جالبه از زمانی که انرژی ایم رو متمرکز کردم رو خودم و اعتماد به خدا

        از در و دیوار داره پول و شاگرد میاد و به زودی زود دوره رو میخرم

        و جالب تر از اون اینکه من اصلا عجله ندارم و فقط دارم لذت میبرم

        و این قربانی بعدی بود که تمام پولش رو خودم بدم و‌کاری به دیگران نداشته باشم

        چون باررررها مامانم گفت هرچقدر باشه من میدم

        اما‌حتی فکرم‌نکردم به کمکش

        و این توهین رو به رابطه ام با خدا نکردم

        خوشحال ام شما سلامت هستی

        خوشحالم به زندگی به این شیوه متعهد بودی و داری پاداش هارو هر روز دریافت میکنی

        خدارو صد هزار مرتبه شکر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فاطمه آسمند گفته:
    مدت عضویت: 858 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گلم

    امروز اولین کامنتی هست که بعد از یک سال داری مینویسم

    چیزی که شما رو از دیگر اساتید متمایز میکنه عمل شماست هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند

    و فکر می کنم همه ی ما تجربه کرده باشیم لحظاتی که ترسیدیم کاری رو انجام بدیم و وقتی انجامش دادیم اولین دستاوردش دقیقا بعد از انجام کار حس خوبی بوده که به همراه داشته

    اینکه بهای هدفمون رو باید پرداخت کنیم خیلی برای من تاثیر گذار بود چون فکر میکردم حالا که قراره آسون به همه چیز برسیم پس قرار نیست بهایی بپردازیم و دقیقا در مناسب ترین زمان این جواب به من داده شد که به میزان بهایی که می پردازی(مالی،تمرکزی، انرژی، حذف افراد نامناسب،داشتن شجاعت) خداوند پاسخ می دهد و پاداش می دهد

    امیدوارم هممون در راهی قدم برداریم که عاشقش هستیم و هرروز باعث گسترش بیشتر زیبایی های بیشتری بشیم

    در پناه الله یکتا که هدایتگر همه ی ماست باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ماندانا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1188 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز ومریم عزیز وسلام به دوستان عباسمنشی عزیزم،دوستان برای من یه سوالی پیش اومده استاد میگه بیکار نباشید ودرامد هرچند کوچیک داشته باشین ولی تو این فایل اینطور که من متوجه شدم استاد میگن تمرکزتان رو بزارید روی خواسته تون مثل خودشون که تو بندر عباس خودشون وبیکار کردن تا روی خودشون کار کنن ،خوب یعنی فقط بشینیم وروی خودمون کار کنیم پس چطور هزینه ی زندگیمون ودرباره لطفا راهنماییم کنید من سر درگم شدم ،با تشکر منتظر راهنماییتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: