حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 8

621 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پریسا مهدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام به استاد عباسمنش گرامی و خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان

    من حدود ۲ماه هست که قانون سلامتی را شروع کردم و بسیار شکمو بودم و عاشق غذا خوردن بودم و چندین سال آرزوی لاغری داشتم و رژیمهای گوناگون گرفتم و نتونستم حتی ۵کیلو وزن کم کنم ولی الان ۲۱ کیلو وزن کم کردم و جوشهای صورتم از بین رفت و پوستم شفاف تر داره میشه و بوی بد بدن و هوس های خوردن که کلافه ام کرده بود کامل از بین رفت و در کل یه سبک جدید زندگی شروع شد ، سبکی که با هدف بود با انگیزه و با اراده قوی ، دیگه می دونم من هرکاری بخوام بکنم با اراده قوی ای که پیدا کردم خداوند هدایتم می کنه و انجامش میدم البته که مقاومت کردم تا با لطف خداوند و فایلهای فوق العاده استاد و با اراده تونستم بهای سلامتی و تناسب اندامم را پرداخت کنم.

    بارها مسخره شدم ، در مهمانیها غذای غیر مجاز نمیخوردم ،بارها همه اطرافیان گفتند حالا یک هفته دیگه کم میاری ، این چه رژیمی هست ، این رژیم به درد نمیخوره و هزاران مورد دیگه ولی من توی دلم گفتم وظیفه من عمل به قانون سلامتی هست و وظیفه خداوند تناسب اندام و لاغری و انرژی و انگیزه بالاست و کم نیاوردم.

    قرمه سبزی برای همسرم می پختم و نمیخوردم و از بو مست می شدم و از اهرم رنج و لذت استفاده می کردم و اینقدر ادامه دادم تا به عادت تبدیل شد و دیگه هوس هیچ غذای ناسالمی را نمیکنم .

    در حال حاضر باید ۲۲ کیلو دیگه کم کنم و مطمئنم خداوند هدایتم میکنه و اراده و توانایی و انرژی این سبک جدید زندگی را بهم میده

    من گوسفند هوس را قربانی کردم و خداوند دریای بیکران عشق الهی و سلامتی و اراده و انرژی و انگیزه و شادی را به من داد.

    خدایا شکرت بابت تمام نعمتهایی که بهم دادی، خدایا فقط خودت میدونی که الان چقدر خوشحالم و چقدر لحظه به لحظه دارم ازت تشکر میکنم.

    استاد عزیز نمیدونم با چه زبونی باید تشکر کنم ولی فکر کنم همین که من به اهدافم با رعایت قوانین الهی برسم برای شما خوشحال کننده باشه.

    خانم شایسته عزیز که اینقدر برای ما زحمت می کشین واقعا ازتون تشکر میکنم

    دوستان عزیزم ممنون بابت کامنتهای زیباتون که اینقدر خالصانه هرآنچه بهش رسیدین را می نویسین

    دوستتون دارم🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  2. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1688 روز

    سلام استاد ماهم چقدر دوستون دارم و عاشقتونم

    من با دیدن این فایل با تمام قلبم به خودم افتخار کردم من دختری بودم که به شبکه مجازی معتاد بودم وابستگی شدید به ادم های نامناسب اطرافم داشتم حاضر بودم با هر کسی دوست بشم که وقتم بگذرونم و تنها نباشم زندگی عاطفی داغونی داشتم و بشدت ترس های متنوع در حدی که دیگه داشتم نابود میشدم من داشتم واقعا میمردم و خدا منو زنده کرد اینو باتمام قلبم میگم که خدا در همین دنیا منو نجات داد و زنده کرد من ٢ سال پیش با شما اشنا شدم اما در داغون ترین حالت ممکن بودم من جزو اون گروهی بودم که میگید ادما ۴ گروهن یکی قبل از اینکه شرایط بد بشه عوض میشه یکی یکم که شرایط بد بشه عوض میشه یکی زمانی که شرایط دیگه داغون و اگر عوض نشه نابود میشه من جزو این گروه بودم اگر تغییر نمیکردم میمردم

    هدف اصلی من در زندگیم توحیداست و من با تمام وجودم بهاء را دارم پرداخت میکنم من در شرایطی بودم که فکر هم نمیکردم شبا تنها در پارک جنگلی نزدیک خانمون برم پیاده روی این در شرایطی بود که من واقعا وجود اینکار را نداشتم اون زمان خدا بهم گفت که باید اینکار را بکنم با تمام نگرانی هام این کار رو کردم یک روز ظهر شد و خدا گفت برم تنها همان پارک جنگلی و در اون پارک جنگلی داخلش دره هایی وجود دارد که مثل یه خرابه که مسیر پیاده روی نیست و کسی هم اونجا نمیره و کاملا خلوت و مسیر طولانی به حالت دره هست که باید بری پایین و مسیر خاکی طولانی بری و پرنده پر نمیزنه و صدات به کسی میرسه شاید عجیب باشه اما خدا گفت اینبار این مسیر باید بری من هیچ وقت یادم نمیره داشتم از ترس سکته میکردم ولی خدا گفت برو اول گفتم نمیرم و خدا گفت پس ایمان نداری چون هدف اصلی من در زندگیم داشتن ایمان و توحید بودپس رفتم اولش ١٠ قدم که رفتم میخواستم بشینم زمین و از ترس گریه کنم و بگم یکی بیاد به دادم برسه تمام پاهام از ترس بیحس شده بود اما من ادامه دادم ضربان قلبم توی کل زندگیم انقدر بالا

    نرفته بود اما من رفتم وتا انتهای مسیرم رفتم و در انتهای مسیر خرابه به سختی امدم بالا تا به مسیر اصلی برسم انقدر قلبم تند میزدو پاهام میلرزید وقتی به مسیر اصلی رسیدم روی یه تخته سنگ نشستم تا فقط نفسم بیاد سر جاش وقتی یکم حالم بهتر شد خدا گفت همین مسیر رو برگرد منو میگی گفتم من این همه امدم دوباره چرا برم تو این خرابه گفت برو اما اینبار دیگه کمی قوی تر شدم و دوباره رفتم این مسیر خرابه و برگشتم در طول مسیر بر گشت این بار ٢ مرد قوی هیکل دیدم که از جلو دارن میان گفتم ندا سرتو میدی بالا و با اعتماد به نفس از کنارشون رد میشی و اهمیتم بهشون نده دارم از یه دره خرابه صحبت میکنم که نه کسی میتواند منو ببیند و نه صدامو بشنود با اون همه باور داغونی که داشتم اما من از کنارشون رد شدم وقتی دوباره به انتهای دره رسیدم بالا امدم و به جاده جنگلی رسیدم اما من دیگه ندای قبلی نبودم بزرگتر شده بودم قوی تر شده بودم وقتی به همسرم گفت چطور جرات کردی

    من سالها از پل عابر میترسیدم یعنی ترسم از ارتفاع انقدر بود و در خوابهام همش پل عابر میدیم بهم الهام شد برم پل معلق اطراف خانمون و من اینکار رو کردم و فرداش رفتم توچال و زیپ لاین را برعکس رفتم یعنی طنات به پا وصل میکنند و برعکس مسیرو میری اما دیگع ترس از ارتفاع من تمام شد و تا الان کلی تفریحات ای رفتم که در ارتفاع بودم و کلی هم لذت میبرم من از سوسک میترسیدم الان به راحتی میکشمش و برمیدارم میندازم دور وقتی میخواستم روی قانون کار کنم باید واقعا تمام تمرکزم میزاشتم تا به نتیجه برسم من تمام شبکه مجازی همان اول پاک کردم تلویزیون تعطیل کردم تمام دوستام تو دو هفته به بهانه های مختلفی که از طرف خوذشون بود خدا برام حذفشون کرد برای همیشه رابطم قطع شد با هاشون من ٢ سال تنهام و الان هر جا میرم بینظیر ترین ادم ها میان اطرافن و ازم میخوان باهاشون دوست شم و ارتباط بگیریم اما فعلا عاشق این تنهایی خودم هستم و برای وقتم انقدر ارزش قایلم که وقتم و دوست ندارم با کسی تلف کنم من ٧ سال متعهدانه داشتم بدنسازی کار میکردم هیکلی ساخته بودم که بینظیر بود شگفت انگیز اما وقتی میخواستم روی قانون کار کنم انقدر توحید برام با ارزش بود که میخواستم تمام حواسم و تمرکزم روی توحید بزارم و بدنی که ٧ سال ساخته بودم و براش تلاش کرده بودم و حاصل تمرکز و ریکاوری خیلی مناسب و تغذیه خیلی حساب شده بود گذاشتم کنار چون اون تغذیه و تمرین ها و ریکاوری و عملا دیگه نمیتوانستم داشته باشم میخواستم تمام وجودم روی درک قانون باشه و روزی ١۵ ساعت روی خودم کار کردم حتی وقتی میخوام بخوابم دارم روی قانون فکر میکنم و وقتی بیدار میشم اولین چیزی که تو ذهنم به قانون فکر میکنم هر روز به لطف خدام و آگاهی های نابی که خدای مهربانم بهم میده درکم بالاتر میره و هر روز زندگیم کیفیت بالاتری داره من نزدکترین عضو خانوادم که سالها باعث تحقیر و ناراحتی و احساس بدم میشد را گذاشتم کنار و بیخیال حرف مردم شدم و قضاوت مردم شدم و از همان روز انگار یه نفس تازه به جونم امد من تمام ادمای سمی که سالها باعث ایجاد احساس بد من میشدند را از زندگیم حذف کردم

    الان که دارم این کامنت میزارم حدود ١ سال نیم همسرم شده یکی دیگه انقدر بهم احترام میزاره و بهم محبت میکنه انقدر بادرک و باشعور و انقدر در تمام کارهای خانه کمکم میکنه که حد نداره یعنی یه فرشته واقعی روابط ما بینظیر شده و خدارا به خاطر این فرشته تو زندگیم سپاسگزارم من رابطه داغونی را به این رابطه تبدیل کردم و من ۶ ماهه دوباره ورزشم شروع کردم البنه فرم بدنم بخاطر ١ سال و نبم که تمرین نکردم کاملا عوض شده اما میدانم اینبار حتی بهتر میسازمش من مدرک مربی گریمو گرفتم در بدنسازی و یک سایت خودم زدم تو ٢ هفته شبانه روزی کلی مسائل سایت و ادیت و کم کردن حجم ویدیو یادگرفتم اما برای اینکه سایتم تخصصی بود یه برنامه نوبس گرفتم که یه سری از آپشن ها را برام درست کنه که خداروشکر واقعا یک انسان بینظیره والان یک سایت خفن در زمینه بدنسازی دارم من از جلوی دوربین امدن میترسیدم اما کلی از خودم ویدیو گرفتم و ادیت کردم خیلی دلم مهاجرت میخواد برای همین تصمیم گرفتم به صورت فشرده زبان یادبگیرم برای همین رفتم بهترین اموزشگاه زبان تهران و یه معلم زبان خصوصی بصورت انلاین گرفتم و کلی تجربه بدست اوردم من برای یادگیری زبان حاضر بودم هر مبلغی را بدم اما اون شخص کارشو بلد باشه و تقریبا چند برابر یه معلم انلاین به یکی از معروفترین اموزشگاه های زبان تهران پول دادم اما کلی درس مهم تر از زبان یاد گرفتم اولین استادی که برای من در نظر گرفتن به این صورت بود وقتی انلاین شدم دیدم یک مرد که دراز کشیده به صورت دمر روی یک بالش و از پشت هم پاهاشو داره تکان میده یعنی شوکه شده بودم که همچین ادمی جلسه اول زبان من حضور داشت به عنوان معلم زبان و چون انلاین بود اون منزل خودش بود و اوضاع مالی از وضعیتی که میدیدم داغون بود و حدود یک ساعت داشت وقت تلف میکرد و بجای درس از سابقه تدریسش میگفت چند بار تذکر دادم که درس شروع کنه که اونم داشت تو حرفاش میگفت که اگر بخوام پول دربیارم باید با ادما بازی کنم و وضیعت اقتصادی ال و بل و از این حرفا من جلسه را قطع کردم و فهمیدم اگر بخوام کارم بگیره باید برای کارم ارزش قایل بشم و درستکار باشم وبه اموزشگاه تماس گرفتم که من معلم مناسبی میخوام اونا هم عذر خواهی کردن و یک معلم دیگری که در خود اموزشگاه بود به صورت انلاین برای من در نظر گفتن یک معلم بسیار باسواد و حاذق برای من در نظر گرفته شد که واقعا بینظیرترین معلم زبانی بود که دیده بودم اما در هر دو جلسه ای که با این معلم بینظیر داشتم با کمال تعجب یک ساعت برای اینکه حاضر نبود سیستم انلاین خودش که مشکل داست عوض کند و از پلت فرم دیگیری استفاده کنه و هر چقدر میگفتم میتوانیم از اسکایپ استفاده کنیم و کارمون راحتر پیش ببریم حاضر نبود و تغییر نمیکردو هر جلسه ١ ساعت معطل میشدم و صدا نمیامد و کلی مسئله و بعد از کلی معطلی با مشکلات اصرار داشت از همون برنامه انلاین استفاده کنه در جلسه اول این معلم از من خواست دقیقا یه رزومه ای از خودم به انگلیسی بگم خودم و خانوادم و خصوصیات ظاهری و شخصیتی خودم بنوسیم من هم یک اگهی بازرگانی کامل و بینظیر از خودم نوشتم و خودم کیف کردم اما معلم زبانم خیلی از کارم که انقدر تو جلسه اول پیشرفت داشتم راضی بود اما از طرفی شاکی و رفته بود تو فاز نصیحت که چرا انقدر از خودم تعریف کردم حتی وقتی داشتم از شیوه تدریس بینظیرش تحسین میکردم دوست نداشت کلا تعریف بشنود در صورتیکه واقعا خیلی بینظیر درس میده جلسه بعدی گفت در مورد همسرم صحبت کنم به انگیلسی من داشتم میگفتم اون چه انسان بینظیری و چقدر باهم در کارها تعامل داریم و اون باز شروع کرد مسخره کردن و من برام عجیب بود که این معلم به این خوبی چرا هر تایمی که من میگذارم ازاد و شاگرد نداره با اینکه تابم ها سه ساعته بود و داشت از مشکلات مالی و (اینکه باید من دید دیگری داشته باشم حرف میزد)یعنی به فکر تغییر دیگران بود نه خودش که من بهش میگفتم بله شما درست میگید چون فهمیدم هیچ کس را نمیشه قانع کرد و چون من دلم میخواد کارم راحتر و ساده تر همیشه انجام بسه و اگر دارم پول ای میدم بابت خدماتی من دنبال فقط زبان هستم نه چیز دیگیری و اون بجای اصل با اینکه مهارت عالی در کارش داشت اما دنبال نصیحت کردن دیگران بود و من اصلا نه علاقه ای به شنیدن و بحث کردن با این افراد دارم نه وقتشو دارم کلا انصراف دادم خواستم بگم شاید زبان یاد نگرفتم اما کلی درس مهم تر یاد گرفتم که از معلم اول یاد گرفتم که برای کارم ارزش قایل بشم و کار درست انجام بدم و از معلم دوم اگر مهارت داشته باشم اما به جای اصل کارم تمرکزم به چیزهای دیگری باشد هر چقدر مهارتم داشته باشم فایده نداره باید بتوانم تمام تمرکزم در کارم فقط روی کارم باشه و عزت نفس داشته باشم و اگر در جایی لازم که تغییراتی در کارم داشته باسم انعطاف پذیر باشم و بدانم من مسئول دیگران نیستم که اونا چه طرز فکری دارند به منم ربطی ندارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      نازگل گفته:
      مدت عضویت: 1919 روز

      سلام خدمت شما دوست عزیز

      چقدر کامنتتون دلنشین وزیبا بود. چقدر اصل رو فهمیده بودین واز حواشی دور شده بودین. چقد جهان خوب جواب میده به آدمهایی که دارن رو خودشون کار میکنن سختی ها رو براشون آسون میکنه ان مع الیسرا عسرا

      براتون آرزوی موفقیت بیشتر رو دارم میتونم در زمینه بدنسازی ازتون راهنمایی بگیرم 🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      خانوم آذین گفته:
      مدت عضویت: 3210 روز

      سلام ندای عزیزم

      چقدر ازت یاد گرفتم و منو ترغیب کردی که برم روی ترسهام پا بذارم

      ترسم از شب جایی بودن،ترسم از موتور سوارا،ترسم از ارتفاع های زیاد

      باور کن اونجا که داشتم پارک رو میخوندم تپش قلب گرفتم که اون دو تا آقا رو دیدی.

      خیلی جسوری دختر و چقدر عملگرا.

      همیشه به انسان های عملگرا غبطه میخورم.

      سپاس از کامنتت و برات از خداوند بهترین ها رو میخوام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    پریسا اف گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جانم و همه دوستای هم فرکانسیم

    مدتیه تصمیم گرفتم با تمام تمرکز روی فایلای دانلودی کار کنم و قران رو از اول شرو کردم به نوشتن متنش همراه با ترجمه درست با توجه به معنی درست ریشه کلمات تا جایی ک میفهمم و درک میکنم

    تشکر میکنم از استاد عزیزم بابت فایلای فوق العاده و هم اینکه باعث شدین من این حد از زمان و انرژی رو بزارم برای درک قران و تطبیق با قوانینی ک ازتون یاد گرفتم و تبریک میگم بخاطر اندام عالی و مخصوصا هدفی ک بهش رسیدین ♥️😍

    این فایل باعث شد سوالاتی برام پیش بیاد ک تصمیم گرفتم ک اینجا بپرسم البته میدونم این سوالات بخاطر عدم درک درست قانون و کژفهمی و misunderstanding بوجود اومده ولی میخام بپرسم ک تو ذهنم حل بشه

    سوال اول. قانون تکامل ینی سنگ بزرگ برنداریم و هدفی انتخاب کنیم ک یک قدم/پله از جایی ک هستیم و کارایی ک در طول زندگی تونستیم انجام بدیم‌ بزرگتر باشه. من نتونستم پرداخت بها رو با طی کردن قانون تکامل تفکیک کنم. ینی در اون شرایطی ک داشتین( وقتی بندرعباس بودین و هدفتونو فهمیدین) تصمیم درست چی بود؟ اینکه در همون بندرعباس تکاملتونو طی کنین و کم کم از کلاسای کم جمعیت و با پولی ک میتونستین پرداخت کنین کار رو شرو کنین یا همه چیو رها کنین و در تهران دوره ۲۱ جلسه ای و اجاره سالن به مدت ۶ ماه در شروع کار ک هیچ تجربه قبلی نداشتین

    سوال دوم. شما تو فایلای قبلی گفتین کار و مسیر سخت ینی کار اشتباه و هروقت ک یه چیزی سخت پیش میره من میفهمم یه جای کار ایراد داره. از کجا بفهمیم ک دقیقا بهای هدفمون چیه و فرقش با سخت گرفتن کارها چیه. من در مواقع مختلف نمیتونم تصمیم درست بگیرم چون نمیدونم این کار بهای هدفمه یا سخت گرفتن کار

    در کل سوالم اینه ک چجوری بهای اشتباهی پرداخت نکنیم

    سوال سوم. اینکه شما گفتین من تو ذهنم ساختم ک همیشه باید پول بسازم و ما هم همیشه باید منبع درامد داشته باشیم. اگه کسی کاری ک ازش درامد داره رو رها کنه و برای کار موردعلاقش بخاد بها پرداخت کنه و تمرکزو زمان بزاره حداقل چندین ماه طول میکشه ک کار جدیدش به درامد بیفته. در این شرایط تصمیم درست چیه؟ من خودم یه کاری دارم ک بهش علاقه ندارم و کار ثابت نیست هر موقع خاستم کلارهاش کنم و برم سراغ بیزنس ک خیلی دوسش دارم این فکر اومده تو سرم ک بزار تا وقتی کسب و کارم به درامد برسه کار قبلیمو داشته باشم ک درامدم قطع نشه

    وسوال اخر .من سلیقه خودم اینه ک صورت پری داشته باشم فارغ از نظر بقیه. میشه همه نتایج دوره سلامتی رو داشت و هم اینکه صورتمون لاغر نشه؟

    سپاس❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مهدی رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 3175 روز

    سلام خدمت استاد عزیز، خانم شایسته و همه دوستان

    چقدر به شنیدن این حرفها نیاز داشتم و بیشتر از اون به عمل کردن نیاز دارم. سپاسگزار خداوندی هستم که وقتی صادقانه درخواستی ازش داری به سرعت جواب میده. این فایل جواب درخواستی بود که من امروز ظهز از خدا داشتم.

    ایده ای که به ذهنم رسیده این است که از امروز به مدت یک ماه حداقل روزی یکبار این فایل رو گوش کنم و نکته برداری کنم و بعد از سی روز همه نکات رو مرور کنم تا بفهمم که درک و آگاهیم چقدر تغییر کرده. و برداشت نهایی رو در این قسمت اعلام کنم.

    بینهایت سپاسگزارم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    سلام استاااادددد

    عاشششقتممممم ,چه عیدی خوبی دادید بهمون 😌😌سپاسگزارم

    استاد یه چیزی بگم, من اون اوایل که باهاتون اشنا شده بودم هنوز انقدر لاغر نشده بودید من خدا میدونه همون روز گفتم با این شدت اراده و موفقیت و قوی شدن صد در صد یه اندام فیت میسازید. البته اینو طی تجربه ی خودم گفتم من چندسال پیش دیدم فیت نبودنم باعث شده خیلی کارایی ک دوس دارم نتونم انجام بدم مثلا دوست داشتم کوه برم نفسم میگرفت, دوس داشتم ساعتها شنا کنم نمیتونستم, دلم میخواست لباسایی که عاشقشونم بپوشم دیدم نمیتونم و….

    و این باعث شد من به قول شما بهاشو پرداخت کنم با عشششقق, بهاشو دادم

    با کنار گذاشتن شکر و روغن و سرخ کردنی

    با تنظیم ساعت خوابم

    با کم کردن حجم غذاهایی ک دوس داشتم

    با کنار گذاشتن کامل همه ی غذاهای فراوری

    و ورزش

    با تمام وجود شروع کردم, من اصلا انقدر ورزش نمیکردم. دانشجو بودم تو امتحانا بودم ولی اولویت گذاشتم و هم ورزش و رژیمم بجا بود و هم درسام

    من بهاشو دادم با صبر کردن و ادامه دادن

    من نمیتونستم حتی باشگاه برم ولی خودم با کلیپای ورزشی اینستا شروع کردم

    دمبل من بطری دلستر شن بود

    بهای اون ادامه دادن بود, یک ماه گذشته بود دیدم کمتر از نیم کیلو کم شدم ولی ادامه دادم

    شاید شیش هفت ماه فقط مطلب میخوندم راجب رژیم اصولی و ورزش و فهمیده بودم رژیمم باید لایف استایلم بشه باید اونی بشه که همیشه بتونم داشته باشمش

    من اون موقع هیچی از قانون نمیدونستما ولی میدونستم راه اصولی همینه فقط باید مستمر باشه

    و ترکوندما

    و ادامه دادن الانمم باعث پیشرفت بیشتر شده تو قدرت بدنیم. من که اصلا نمیدونستم ورزش چی بود حالا بالای شیش ساعت تو روز میتونم دوچرخه سواری کنم

    روزانه شیش ساعت میخوابم ولی فول انرژیم

    صورت و موهام بخاطر نخوردن شکر و روغن عالیند

    کلی عضله شکمی و بازو ساختم

    به رااااحتی کوهنوردی میکنم

    چندین و چند ساعت پیاده روی های زیاد و سریع بدون ذره ای خستگی

    و خیلی خیلی بیشتر از اینها

    و این ادامه دادن بود برام

    تجربه ی من از مستمر ادامه دادنم و پرداخت بها براش

    واقعا افتخار میکنم به خودم

    بعله دیگه بها داره هرچیزی, حالا اگه قبلا بود فکر میکردیم بها دادن پوله فقط

    و هدف الانم گرافیست شدنه, یه گرافیست موفق و بسیار بسیار پولساز و خلاق

    من برای پرداخت بهاش

    یکیش لبخند همیشگیمه که حس خوب داشته باشم تا قدم به قدم هدایت بشم و شدم

    تلویزیون رو کنار گذاشتم

    سه تا نرم افزار یاد گرفتم و دوتا دیگش مونده

    سه تا دوستام که به شدددت ناله میکردن قطع ارتباط کردم البته خودشون انگار کمتر هستند من کار خاصی نکردم, نه پیام میدن نه زنگ میزنند

    ارشیو بندی اموزشام.

    هر روز تهیه نمونه کار

    هر روز و هر لحظه خودم و پیشرفتم رو با تمام وجووود تحسین میکنم . قدرت تحسین ته تهشه اصلا

    من قبلا که با سایت اشنا نبودم کلا ادم ذوق داری بودم, همه ی چیزایی که براش ذوق میکردم به دنیای منم وارد شدن مثلا یکیش دوچرخع سواری حرفه ای و بدن فیت, من واقعا با تمام وجود ورزشکارارو تحسین میکردما و ذوق خیلیییی خیلی زیاد و وارد زندگیم شد به راحتی و بهترین مسیرها

    اینا مال وقتیه که قانون نمیدونستما ولی حالا میدونم چجوری بوده, خدایا هزاران هزار بار شکرررتتتتت

    استاد عااااشقتممممم, فایل عالی بود

    عیدتون مبارک همگی دوستان

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2946 روز

    سلام مجدد خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    خیلی توی فکر بهای اهداف رفتم . یک مثال از خودم یادم اومد که نمیدونم گفتنش و نوشتنش درست باشه یا نه ولی از شما یاد گرفتم که آزادانه و جسورانه حرف بزنم حتی اگر مخاطبم در مورد من فکرهای بد بکنه یا کلا نظرش عوض بشه . میخوام بگم که گاهی ما ناخودآگاه بهای اهداف را می پردازیم تا به اون سطح بالاتر برسیم و برتر بشیم . یعنی خودمون را به اندازه کافی آماده نکردیم یا شاید واقعا حاضریم برای رسیدن به هدفمون بمیریم و من جزء اون افرادی هستم که برای درست شدن ذهنم و شکستن یکی از بدترین اهرم های مغزم بهای سنگینی پرداخت کردم و میتونم بگم نفس میکشیدم اما جونی در بدن نداشتم . داستان اینه که من با بروز رسانی داره روانشناسی ثروت یک با شور و اشتیاق سوزان شروع به انجام تمرینات کردم و از زوایای مختلفی اهرم رنج و لذت را در مورد ثروت انجام دادم چون وااااقعا دلم میخواست و میخواد ثروتمند بشم و ثروتمند از دنیا برم اما بهای خاصی برای رسیدن به این هدف تعیین نکرده بودم و اصلا نمی دونستم ممکنه مجبور بشم چاقو گردن اسماعیل بگذارم یا موسی را در نیل رها کنم . من همیشه میگم ابراهیم و مادر موسی حداقل از لحاظ روحی در تعادل و هماهنگی بودند چون ظرف بزرگی داشتند اما اندازه من کوچیک بود و کلا از تعادل روحی خارج شدم . بدون اینکه خودم بدونم و هیچوقت حتی بهش فکر کرده باشم در ذهنم ثروتمند شدن با بیماری شدیدا مترادف بود و من اینو نمی دونستم . وقتی با ورژن جدید ثروت آگاهی های بهتری را دریافت کردم بر خلاف انتظارم که توقع داشتم به آرزوم برسم و در مسیر هدفم قرار بگیرم ، از حالت تعادل روحی خارج شدم و مدام احساس بیماری می کردم . هرچیزی را حتی یک سر درد ساده خودم یا افراد خانواده م را به یک بیماری لاعلاج ربطش میدادم . یک لکه ساده اگه روی بدن کسی میدیدم فکر میکردم پای یک بیماری خطرناک وسط باشه و خلاصه صبح تا شب دچار استرس های شدید میشدم و لرزش شدیدی در دست هام داشتم . ضربان قلبم خودبخود بالا می‌رفت و خودم می‌فهمیدم که ارتباط بین اعضای داخلی بدنم از بین رفته . خیلی اون وضعیت را تحمل کردم . نمیدونم اسمش را خریت بذارم یا بهای پرداخت هدف . نمیدونم واقعا . ولی سقوط عجیبی بود . سقوطی که امید به صعودش نداشتم و طول کشید . خیلی طول کشید و من بیکار ننشستم و شروع به انجام انواع روشهای مداوا رفتم با افراد مختلفی که فکر میکردم میتونند بهم کمک کنند رفتم . به بعضی هاشون پول میدادم چون مشاور بودند . کتاب میخوندم . فکر میکردم و همچنان بدنم می لرزید و قلبم از مسیر خارج شده بود . منی که از استاد بالای صد تا لایک گرفته بودم در دره ای عمیق افتاده بودم . کجایی استاد ؟ بارها به روزهای خوبم که چقدر عادی و خوشحال بودم فکر کردم . آرزو میکردم فقط به همون روزها برگردم . برگردم به اون کامنت های قشنگ که از قلبم سر بیرون میوردند و گاهی بعنوان بهترین کامنت انتخاب می‌شدند . من دیگه اون آدم سابق نبودم . من دیگه دو کلمه هم بهم گفته نمیشد که بنویسم . تا اینکه برای بهبود اون وضعیتی که نمیتونستم یک تنه پاش بایستم و از بنیان درستش کنم به توصیه دکتر زنان که ریشه اختلالات هورمونی من را در ضعف اعصابم میدید به یک روانپزشک بسیار حاذق مراجعه کردم . وقتی روبروی ایشون نشستم حرفهایی زدم که خودم باور نمی کردم اشک می ریختم و میگفتم من از موفق شدن میترسم . میترسم موفق بشم و مریض بشم . میترسم موفق بشم و بقیه عمرم را در اتاق های بیمارستان بگذرونم و با بیماری جون بدم . و ایشون به حرفهام گوش داد . از اونجا که سطح کورتیزول در خونم مدتها بالا بود و ماده شیمیایی به نام سرتونین که از مغز و روده ها ترشح میشه و مسئول ایجاد تعادل روحی هست بسیار کم شده بود برای من دارو تجویز کرد . استاد خیلی سخت بود که زیر بار مصرف دارو برم . من خودم را شاگرد تو میدیدم . من با صد تا لایکی که از تو گرفته بودم چطور قرص بخورم . نمیخواستم اما قسم خورده بودم به هر راهی که باعث بهبود من بشه پا بگذارم . و تحت نظر ایشون قرار گرفتم و به من گفت چون مدت زیادی در حالت استرس قرار داشتی مدتی طول میکشه تا خوب بشی و باید دوره درمان کامل بشه و به من اطمینان داد که خوب میشم . بعنوان دستی از جانب خدا واقعا کمکم کرد و داروهاش عالی عمل کردند . چقدر درک من از بدنم بالا رفت و چقدر به نقش آرامش در ایجاد هماهنگی بین اعضای بدنم پی بردم . قلبم دوباره تحت اختیار خودمه و من سعی میکنم با عشق سیرابش کنم . چقدر به نقش خداوند در اینکه سرتونین را در بدن ما برای انتقال آرامش به سلول های عصبی قرار داده پی بردم . پی بردم که استفاده نابجا از کورتیزول باعث ناهنجاری و بهم ریختن سیستم بدن میشه . فهمیدم که ماده شیمیایی سرتونین باعث شادی و ایجاد تعادل روحی میشه و اگر جای اهرم های ذهنی ما برعکس باشه سطح کورتیزول بالا میره و سرتونین پایین میاد و افکار نامناسب باعث بیماری ما میشند طوریکه من به هر پزشکی مراجعه میکردم می گفتند مشکلت عصبیه . الان دیگه اصلا فکر نمی‌کنم که اگه ثروتمند بشم بیمار میشم . انگار از یک جاده صعب العبور تونستم بگذرم و بعدش بهشت را ببینم . من امید و نشاطم را از دست داده بودم و در ترس های خودم می غلطیدم و هرروز یک مشکل جسمی برام اتفاق میفتاد مثلا همین استرس باعث می‌شد جداره رحمم مدام‌ تخریب بشه و من بجای ماهی یکبار ، هرروز ساده خونریزی باشم و ربطش بدم به بدترین بیماری ها ، در حالیکه همش بخاطر استرس بود . الان‌انقدر خوبم که مینویسم . انقدر خوبم که میتونم بگم این بهایی بود که من بدون هیچگونه آمادگی قبلی برای هدفم پرداختم و نتیجه ش اینه که دیگه از ثروتمند شدن نمی ترسم و فکر نمی‌کنم ثروت باعث بیماری میشه . الان دیگه به این نگاه مسخره خنده م‌ میگیره . ببخشید استاد نمیخواستم ناراحتتون کنم ولی گفتم بذار از راز این سقوط مرده بردارم و بگم نترسید آخرش هیچ اتفاقی نمیفته . انسان قوی تر از اون چیزیه که فکرشو میکنه . من هرگز فکر نمیکردم یک روزی آدمی بشم بسیار نرمال تر و قوی تر و با انگیزه تر از قبل

    سپاسگزارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      خانوم آذین گفته:
      مدت عضویت: 3210 روز

      سلام دوست عزیزم

      سپاسگذارم که تجربه ات رو نوشتی،

      استاد توی دوره قانون سلامتی خیلی راجع به استرس صحبت کردن که سخت نگیرید دنیا رو و درک درست از دنیا داشته باشید ،

      و اینکه خب استرس با بدن چه کارها که نمیکنه.

      من هم به خاطر اینکه مدیر فروش بودم سالها خبر از استرس درونیم نداشتم و دچار تپش قلب شدم و با یک قرص بسیااار دوز پایین خوب شدم و مقاومت نکردن

      اتفاقا برعکس از اینکه چیزی رو فهمیدم ک ازش خبر نداشتم خیلی ذوق داشتم.

      الانم باز خیلی وقتها اضطراب درونی سراغم میاد اما نسبت بهش آگاهم

      سریع سعی میکنم یا مراقبه کنم

      یا حواسم رو پرت کنم

      یا برم بشینم با خدا کلی حرف بزنم و بسپارم بهش تا زود آروم بگیرم و سم وارد بدنم نکنم.

      ترمزی که گفتی خیلی جالب بود برای ثروتمند شدن.

      ممنون که گفتی.

      استاد راست میگه، کامنت های بچه های سایت گنج هایی که که جواب کلی از سوالاتمون رو میده.

      برات بهترین ها رو از خدا میخوام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اندیشه افشین گفته:
        مدت عضویت: 2946 روز

        سلام آذین عزیز

        من اصلا نمی خواستم این تجربه را بنویسم ولی بعد گفتم چرا ننویسم ؟ مگه ما اینجا نیستیم که از ترمزها و گازها بگیم و از دردهایی که منجر به امید شدند ؟ و تصمیم گرفتم بیانش کنم . میدونم که هیچکس اون حس واقعی سقوط کردن منو اونجوری که خودم تجربه ش کردم درک نمیکنه و حتی استاد شاید از بیان اینجور مسائل خوشش نیاد ولی چیزی در قلب من گفت بنویس و من نوشتم . خدا را شکر انقدر این تجربه از من آدم محکم‌تری ساخت که اگر کسی درکم نکنه یا بخواد بهم خُرده بگیره برام مهم نیست چون میدونم که اون آدم هیچوقت شانس اینو نداشته که مثل من وارد میدان اون رنج بشه و بتونه ازش گذر کنه . از اینکه شما درک کردید و بهتون کمک کرد بسیار خوشحالم . موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم درویشی گفته:
      مدت عضویت: 2853 روز

      سلام اندیشه جان خوبی

      این اخیر خیلی کم نوشتم برای کسی، کم گفتم. جایی که از جان صدام دراومده نوشتم اینم نقطه قوت نیست شاید ضعف باشه

      نمیدونی خیلی وقت بود با هیچ کدوم از حرفهای دوستانی که توی مسیر تغییر باوراشون هستن گریه نکرده بودم قشنگ تا خود صب دلم میخواد زار بزنم، نمیدونی با هر خط که نوشتی چه سیلی از اشک بر صورتم جاری شد نمیدونی حق مطلب نمیتونم الان ادا کنم چقدر شک داشتم برات بنویسم اما دیگه نمیخوام این حرفها که نباید احساساتی باشم و از این قبیل جلوم بگیره.. دلم میخواست خودم به در و دیوار بزنم و چه صدایی از درونم بلند شد و چه آهی بلند شد که انگار روزها بود که داشت خفه میشد دیگه نمیتونم بنویسم 😭😭عاشقتم 💟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1543 روز

    سلام به استاد قشنگم و خانواده عزیزتر از جان عباسمنشی ایم

    استاد با این فایل به من ثابت کردین تو خونه ما دوربین دارین😂 و دقیقا میدونستین چی باید بشنوم و این فایل رو اصلا ریکورد کردین برای من!

    این فایل یه دوره کامل بود یه دوره گران قیمت و بی نظیر که زندگی منو عوض کرد واقعا حس میکنم زندگیم به دو قسمت قبل از این فایل و بعدش تقسیم میشه

    استاد من تازه دوره ثروت رو خریدم، به محض خریدش آنچنان به تضاد خوردم که خدا بدونه

    تمام آشغال هایی که ریخته بودم زیر فرش یهم بوشون دراومد و من اصلا شوک شدم

    هفته پیش دیگه از شدت تضاد ها اشکم دراومد، نیت کردم گفتم خدایا من هرچی تو بگی گوش میدم این سایت استاد به من فقط بگو چیکاررررر کنم

    عجیب و غریب هدایت شدم به فایل ۱۸ مصاحبه که شما درباره روش دقیق استفاده از دوره ثروت توضیح دادین

    من اعتیاد عجیبی به فیلم دارم استاد عجیییب! بعد از دین اون فایل دیگه فیلم نگاه کردم و یه گروه تو‌ تلگرام درست کردم هر روز نشونه های جواب دادن قانون و زیبایی های اون روز رو مینوشتم، تضاد ها طوری برطرف شد که انگار از اول نبوده!

    ثروت و خوشبختی انقدر طبیعی جاری شد تو زندگیم انگار همیشه بوده…

    حالا چرا میگم شما تو خونه ما دوربین داری؟

    این اتفاق که افتاد یکی دو شب پیش باز من افتادم روی دور فیلم دیدن

    پریشب و دیشب چنااااان کابوس های ترسناکی دیدم که به عمرم ندیده بودم، دیشب که بیدار شدم دیدم تب کردم اصلا

    تا بیدار شدم قران بغل دستمو باز کردم شروع کردم به خوندن، چند صفحه خوندم دیدم ای بابا فقط راجب جهاد حرف میزنه…

    به خودم گفتم جهاد کجا بود اخه نصف شبی خداجونم، مارو گیر آوردی؟

    همینجوری شروع کردم به گشتن توی اینستا، یهو خوابم گرفت

    تا اومدم بخوابم انگار یه صدایی گفت بنویس

    صدای خودم بود ها، صدای غریبه نبود

    ولی گفت بنویس

    منم تو همون گروه تلگرام نوشتم و خوابیدم

    صبح بیدار شدم دیدم نوشتم من باید جهاد اکبر بکنم و دیدن هرنووووع فیلم قطع بشه و هر روز زندگی در بهشت ببینم

    الله و اکبر

    این چی‌ بود نوشتم دیگه؟ تعجب کردم اصلا…

    حالا تا این فایل رو شروع کردم شما همین رو گفتی

    گفتی من عاشق تلویزیونم ولی باید بها بدم

    الان دیدم خدا چقدر قشنگ هدایت میکنه واقعاااا تو شوکم الان

    استاد من از وقتی جدی استارت زدم اموزش های شمارو، از همه بریدم

    تنهای تنها شدم

    ولی هروقت یکم احساس تنهایی میکنم میگم چی بهتر از اینکه استاد دوست منه؟ صداش توی گوشم میپیچه اصلا حس خوبی میگیرم منی که اصلا استاد رو قبول نداشتم و فکر میکردم مثل بقیه مدرس هایی که واقعا پایین هستن از لحاظ درک قانون مثل اوناست

    چی شد من عاشق و شیدای کلام شما شدم

    شما شدی دوست همیشگی من

    این فایل رو که گذاشتی حس کردم دوستم داره برام میگه، میگه دختر خودتو گول نزن

    میدونی این فیلم ها ضمیر ناخوداگاهت رو درگیر کرده که کابوس میبینی

    حذفش کن بذار خوشبختی و ارامش بیاد توی زندگیت

    منم به دیده منت میذارم حرفت رو استاد مهربونم

    خوشحالم جزئی از این خانواده بی نظیر هستم

    برم بقیه فایل رو گوش کنم….

    پ.ن : دیدم تو فایل حتی راجب بهایی که برای تنها بودن و دوری از افراد نامناسب هم هست صحبت کردین

    استاد دیگه قسم میخورم دارین من رو میبینین😂 دقیقا از وقتی دوره رو خریدم به طرز عجیبی هر روز پست میذارم و شما هم تو فایل همین رو گفتین من همش صدای تو ذهنم میگفت هر روز پست بذار

    استاد من هدفم اینه که تا سن ۲۵ سالگی به استقلال مالی برسم، طوری که تا اخر عمر اگر کار نکنم هم بتونم راحت زندگی کنم

    به هیچکس جرئت نکردم بگم چون فکر میکنم نشدنیه

    ولی بلااستثنا هر وقت تو کامنت ها چیزی نوشتم تبدیل به واقعیت شده پس نوشتمش

    و بهایی که براش از امروز میپردازم :

    ۱_ حذف فیلم

    ۲_ پست گذاشتن روزانه تا ۶ ماه

    ۳_ هر روز یک الی دو ساعت متمرکز کار کردن روی باور ها

    ۴_ دوری از ادم هایی که هم فرکانس من نیستن

    ۵_ دوری از تنبلی و انجام تمام کارها به شکل روزانه

    ۶_ مطالعه و تحقیق به روش استاد به شکل روزانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام استاد خوب

    عید همگی مبارک

    استاد امروز شروع قدم ۳ بوده برام

    ولی قبل از دانلود اولین جلسه قدم ۳ این فایل رو دیدم و گفتم بزار قبلش اینو گوش کنم. و یاید بگم واقعا لذت بردم اصلا اشنایی من با حضرت ابراهیم و اینکه چقد ایشون الگو هستن و چه شخصیتی بزرگی دارن و اینکه چقدر دوس دارم مثل ایشون عمل کنم توسط شما انجام شد ممنونم ازت😘

    با گوش دادن به این فایل متوجه شدم که چقد چسبیدم به نواقص خودم و یه جورایی میترسم قربانیشون کنم تا ازاد بشم تا خداوند به پاس ایمانم گوسفندی برام هدیه بفرسته.اما الان بعد از شنیدن این فایل یه اگاهی درونم شعله ور شد و به خودم تعهد دادم که ازین لحظه رها کنم چون واقعا گاهی وقتها رهایی فقط با رها کردن اتفاق می افته .

    از خودم ممنونم که تو این مسیر موندم و انقدر موندم تا اینکه فرکانسم بالا بره که این حرفها برام مفهوم پیدا کنه قبلا فقط میشندمشون الان حس میکنم نفوذ میکنه به درون تک تک یاخته هام.

    نمیخواستم کامنت بزارم فقط گوشش دادم بعد تعهدم رو نوشتم توی دفترم و قول دادم نچسبم به هر انچه که اگه ابراهیم بود نمیچسبید و اجازه بدم جهان هستی منو پیش ببره و بعد رفتم جلسه اول قدم ۳ رو دانلود کردم شروع کردم به گوش دادن داشتم گوش میدادم یهو یجا شما گفتی وقتی خدای واقعی رو پیدا کنی و بفهمی خالق واقعی زندگیت تو هستی؛ اصلا انگار یهو یه چراغی تو تمام وجودم روشن شد اصلا انگار یه دفعه موهای روحم سیخ شد. نه جسمم، روحم😇

    چون هرچی تاحالا شما میگفتی اقا جان خدا یه جسم نیس یه موجود نظاره گر در یک مکان خاص نیس خدا یک انرژیه ولی چون من انقدر بد تربیت شده بودم و انقدر خدارو یه جور دیگه بمن گفته بودن که هرچی میشندیم حرفای شمارو این یخ باور های غلط گذشته شکسته نمیشد تا این لحظه🥺

    این لحظه رویای انگار همون نقطه یافتم یافتم

    ارشمیدس بود برام حس کردم روحم از جسمم رفت بیرون و تو خیابون فریاد میزد یافتم یافتم خدای واقعی رو…اصلا چند لحظه تو یه حال عجیبی بودم نمیدونم واسه چند نفر این حالت رخ داد یه حس خاص داشتم واقعا راس میگم تا حالا تجربش نکرده بودم قبلا هم شده بود از یه اگاهی جدید لذت ببرم و یهو لبخند بشینه رو لبم یا توی سرم نور احساس کنم اما این دفعه اصلا انگار موتور لامبورگینی تو وجودم روشن شد و هی گاز میداد☺سریع دست به قلم شدم نوشتم افکارمو چون الان دیگه میدونم وقتی خدا داره الهام میکنه باید ثبتش کنم بارها بخونمش چون چیزهای جدید ازش کشف میکنم دوباره و باعث میشه یه پله بالاتر برم تو مدار اگاهی.

    اینها 👇چیزایی بود که بهم الهام شد

    بابا مگه نمیگن روح ما روح خداست پس من یکمی از خدا درون خودم دارم پس، من خدا هستم و به قدری که باورش کنم کارساز میشه،

    هرکس درین جهان کار خدایی کرده به این دلیل بوده که اون قسمت خدا گونشو باور کرده،

    ادیسون، گرا هام بل، انشتین، موسی ،عیسی، ابراهیم، محمد، ایلان ماسک، بیل گیتس، عباس منش،

    هرکسی اینو باور کرده که یه تیکه از خدا درونش داره که همه جواب هارو میدونه ،دیگه بیرون از خودش دنبال چیزی نرفته هرچی خاسته دست کرده از درون خودش برداشته .

    بعد با خودم گفتم خب اگه من خدام اگه این جهان با علم به اینکه من با افکارم، توانایی خلق دارم و توانایی تغییر دادن محیط اطرافم رو دارم، منو اورده اگه کائنات به قدرت من باور داشته و منو اورده پس چرا خودم باور نکنم! اگه اونا میگن تو میتونی پس چرا من فکر میکنم که نمیتونم؟ بعد با خودم گفتم و تو دفترم نوشتم

    یک خدا هرگز گیو آپ نمیکنه گسترش میده

    یک خدا هرگز نمیترسه ادامه میده

    یک خدا هرگز التماس نمیکنه دستور میده

    یک خدا هرگز حسرت نمیخوره بدست میاره

    یک خدا هرگز تردید نداره همه چیزو میدونه

    یک خدا هرگز تنها نیس جهان با اونه

    یک خدا هرگز عجله نمیکنه قانون تکامل میدونه

    یک خدا هرگز غمگین نمیشه همیشه شاده

    یک خدا هرگز فقیر و ضعیف نیس قدرتمنده

    بعد با خودم گفتم مهم نیس چقد در گذشته جامعه، فرهنگ،و رسانه ها باعث شدن خدای درونت رو نادیده بگیری و اصلا نشناسیش اما الان که شناختیش و داری کم کم قدرتش رو باور میکنی و با هربار امتحانش بیشتر به این یقین میرسی که واقعا کار میکنه حالا بیا خدایی کن، بسه گدایی ..

    استاد ازت ممنونم بابت روشن کردن این چراغ در ذهنم. حالا که باور کردم، میدونم نتیجه ها به اندازه ایی که به این اگاهی ها عمل کنم بزرگتر خواهند بود. دیگه در واقع در ذهنم سوال خاصی مطرح نیست الان موضوع اصلی عمل کردن به دانسته هامه

    الان میدونم ازین به بعد هر جا ضعیف باشم، نا امید باشم، ترسو باشم، شک داشته باشم ،کم بخوام،

    با تردید بخوام، با استرس قدم بردارم، در واقع یعنی خدای درونم رو انکار کردم و به همین جسم ناچیز و توانایی هاش چسبیدم

    استاد خوب و درجه یکم ازت ممنونم واقعا به قول خودت مو لای درز منطقت نمیره👌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    حمیده بهروزی گفته:
    مدت عضویت: 1201 روز

    سلام و درودها بر انسانهای شریف و با شرافت استادان عزیزم جناب عباسمنش و سرکار خانم شایسته ،و همه اعضا خانواده ام .

    تا جان دارم‌سپاسگزار خداوند هستم که دستانی چون شما را در زندگی من قرار داده .

    آنچه بیشتر از همه چیز دوست داری اگه جلو پیشرفتت میگیرد و آسیب می زند قربانی کن.

    من برای رسیدن به هدف اولین بها رو پرداختم اما خودم فکر میکنم کمترین بهاست و مسیرم قربانی های زیادی خواهد داشت .

    اولین بها استعفا از کار رسمی دولتی بود ، بعد ۱۸ سال و با وجودی ک فقط ۳ سال بود ک پیمانی شده بودم

    بعدی ک‌متوجه شدند مدیران بالا دستی نامه زدند وزارت ک من سریعا رسمی بشک و حتی پیشنهاد معاونت بهم دادند اما نپذیرفتم و گفتم اهداف من خیییلی بالاتر از این حرفاست باید بهاش بپردازم .

    بهم گفتند از راه دور و تو‌خونه کارها رو انجام بده ما حقوقت تمام و کمال میدیم اما بازم نپذیرفتم .

    یعنی من اون موقع حقوقم و درامدی ک از کار جدیدم داشتم رو هم حدودا ۱۲ میلیون بود اما من ۷ تومن حقوق گذاشتم کنار و گفتم مسیر من مسیر یه ک منو ب قله میرسونه و تو همین مسیر که میتونم طعم رسیدن و گذشتن بچشم . و من باید برسم و بگذرم اینچنین ک از خودم راضی ام .

    من اصل هدفم قبل از آزادی مکانی و زمانی خودم ،کمک ب افراد بیشتری برای ساختن و تغییر زندگیشون .

    تو این مسیرمن میتونم تاثیر گذار باشم چ با محصولی ک ارایه میدم و چه با آموزش های ک ب همکاران جدید میدم ،من نماینده بیمه ام و توی این مسیر قرار بسیار بسیار کارآفرینی کنم 👌🏻👌🏻👌🏻

    حتی شنیدن توهین ها و مسخره شدن و صفاتی چون دزد و کلاهبرداری ک بعضی از مشتریا میگن، نه هایی ک به محصول ما و به خود ما میگن قسمتی از بهایی ست ک باید پرداخت بشه .

    حتی برادرام ک فروشگاه زنجیره ای دارند بهم پیشنهاد کار دادند با حقوق بالا حداقل دو برابر یک کارمند هر چند کارم راحت بود اما نپذیرفتم گفتم‌حمیده تو آدم دیگران نیستی تو توانایی این رو داری ک زندگی ها رو احیا کنی خودت محدود نکن .

    فعلا تا اینجا خداوند کمک‌کرده و دارم ادامه میدم با لذت تمام لحظه‌ی ای هم احساس خستگی نکرده ام ‌

    خدا یا شکرت

    پذیرفتم تنها کسی ک می‌تونه باعث پیشرفتم بشه خودم هستم و لا غیر ‌و البته مسیری ک در پیش دارم هم لذت بخش و هم پر بها .

    ممنونم از همه کسانی ک کامنت من رو مطالعه کردند .امیدوارم در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند و موحد باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام رب العالمین …

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته ام …

    سلام به دوستان عزیزم …

    بعضی از فایل ها رو وقتی گوش می کنی ، اولش کمی می ترسی، یک قدم برمی گردی عقب، ولی بعدش با دقت تر به مسیر نگاه می کنی و با اراده تر می شی …

    می بینی همه چیز درسته ، و نیازی به از دست دادن چیزی نیست ، بلکه به دست میاری…

    استادم نمی دونم چجوری بگم …

    امروز دوباره جلسه اول قدم دهم را گوش کردم …

    یعنی علف هرزی که باید از جا کنده بشود را بکنی ، و یا درختی که جای بدی رشد کرده ، تا مسیر باز بشود . تا فضا باز بشود برای رشد چیزی که می خواهی …

    این دلیل قربانی کردن هست ، بها پرداخت کردن …

    من دو سال هست که در این سایتم …

    دو سال هست که دارم روی اندیشه هام کار می کنم …

    به صورت تصادفی کاری که دوست نداشتم را رها کردم ، با آمدن به اینجا و با کار کردن روی افکارم تصمیم گرفتم به کار قبلی ام برنگردم. و روی کاری که دوست دارم سرمایه گذاری کنم . برای مدینه ی فاضله ای کا دوست دارم تجسم کنم …

    استاد برای تمرکزم، اینستا را از گوشیم پاک کردم. تا تمرکزم بیشتر باشد ، تا به نحوه ی زندگی دیگران کمتر توجه کنم ، حتی اگر توجه مثبت باشد و متمرکزم را بیشتر روی خودم و افکارم و زندگیم بگذارم…

    تلویزیون را کم کردم ، ولی الآن می خوام به خودم پیمان بدهم که دیگر هیچ فیلم و سریال را دنبال نکنم …

    تا باز هم متمرکز تر بشوم، و تمرکز روی خودم و افکارم بیشتر بشود …

    استادم ، به صورت تکاملی هرروز تلاش کردم، منی که زیاد به منفی ها توجه می کردم، تمرکز کردم نه تنها درباره نا زیبایی ها صحبت نکنم و سکوت کنم، بلکه جائی که نازیبایی هست رو بگردونم. و به قول مریم خانم شایسته در هرچیزی بگردی یک چیز مثبتی می نگا کنی توش پیدا کنی …

    دفتری بردارم و جای هر اندیشه ی ناصحیحی اندیشه ی درست بگذارم . جایش خدا بگذارم ، به جای اینکه قدرتی را به کسی دیگر متعلق بدونم ، خدا رو بگذارم …

    همسرم و شریک زندگیم ، کسی که خودم را وابسته ی او می دیدم ، رو رها کنم …

    و این باور را تقویت کنم ، من مسئول او نیستم و او مسئول من نیست ، من مسئول افکار خودم هستم… و روی این باور کار کنم …

    و البته که حاصل این رها کردن ، در صلح بودن بیشتر ابتدا با خودم و با او بود ، احساس عشق بیشتر بود. ایمان پیدا کردم به جای هرچیزی قربانی می کنی ، پاداشی عظیم تر و بسیار ارزشمند تر دریافت خواهی کرد، چرا که قانون جهان این هست …

    جهان چیزی را به تو می دهد، که او می دهی…

    اگر بدهی او می دهد و اگر بگیری ، او هم می گیرد …

    استادم، من باز هم می توانم روی خودم کار کنم ، باز هم می توانم بها پرداخت کنم ، و صبر کنم تا ایمانم ثمره بدهد …

    استادم ، من یاد گرفتم تا هرروز یک ساعت قرآن بخونم تا باور درست درش پیدا کنم و کتاب هایی بخونم تا درش باورهای درست پیدا کنم ، هرروز تمرین کنم ستاره ی قطبی را و هرروز سپاس گزاری کنم ، و هرروز به خودم بگویم افکار ما زندگی ما را رقم می زند ، زندگی ما ، همه و همه حاصل فکر ماست …

    استادم ، امروز شده آگاهی تبلیغاتی منه …

    دارم خودم را تصور می کنم ، مقابل شما ، و این همه دوستانی که نتیجه های فوق العاده گرفتن بایستم و صحبت کنم از خودم …

    از مهدیه ی بی نظیری که تصمیم گرفته تا برای هدفش قدم بردارد ، و توجه نکندبه حرف دیگران که بهش می گویند چقدر این هدف دور از دسترس هست . و من حتی چجوریش و از چه طریقی انجام می شود را نمی دونم

    . من تلاش می کنم و ایمان دارم خداوند راهش را به من می گوید و باور کنم هدایت شده ام ، در زمان درست در مکان درست هست . و خداوند من را هدایت می کند …

    استاد چند وقت پیش داشتم به این فکر می کردم ، اگر نتیجه نداد چه…

    به خودم جواب دادم من از خدای در قلبم دست نمی کشم …

    من می ایستم ، و باز هم روی ذهنم و روی خودم کار می کنم ، هر مهارتی باشه کسب می کنم ، صبر می کنم ، و این مسیر را ادامه می دهم …

    و ایمان را که مومنان در بهشت زندگی می کنند ، به سوی بهشت هدایت می شوند و آسانی ها …

    از شما استادم سپاس گزارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: