چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به شما استاد زیبای من
که همرنگ اون طبیعت زیبای پردایس شدین
ست زدین باهاش انقدر که همچیز در این تصویر زیباست به وجد اومدیم
استاد چندتا موضوع خیلی جالب براتون تعریف کنم
اولا منو همسرم خیلی آگاهانه وقتی مواردی این چنین میدیدم به هم میگفتیم خب بااینکار داره باورش تقویت میشه اصلا بذار خرافات باشه
ولی برای اون اصلی شده که داره به نتیجه دادنش کمک میکنه
یکی ازاین موارد زمان هایی بود که میبینیم مغازه دار ها اول صبح جلوی مغازشون آبپاشی میکنن برای برکت و رزق و روزی
یا خانم های خونه دار حیاط میشورن برای برکت اول صبح
یا وقتی وارد مغازه هایی میشدیم میدیدم نعل اسب کوبیدن جلوی ورودی که این باور تقویت میکنه مشتری زیاد میشه برکت میاره
هروقت ازاین چیزها میدیدیم به هم میگفتیم خب چه اشکال داره بذار اگر باورش تقویت میشه انجامش بده باهاشم حال کنه
حالا ما بریم متقاعدش کنیم که نه فلان فرکانس هیچ دلیل علمی نداره
واقعا موضوعی رو اشاره کردین که خیلی از ابعاد شخصیتی آدمها رو میتونه تقویت کنه
اینکه به عقاید و باورهای هم احترام بذارن
هرکس با سبک شخصی خودش بذارن زندگیشو کنه و در جهت رشد زندگیش هرطور میخواد عمل کنه ما نخوایم درست و غلط بودن چیزی رو به کسی ثابت کنیم که واقعانم این دانشمند این موضوع خیلی خوب متوجه شده
بااینکه خودش رفته دنبال نقض اون فرضیه ها
ولی بازهم دمش گرم با اینکه علمی نقضش کرده هزار و یک دلیل براش داره
ولی گفته من هیچوقت این نتایج به اقای بولت نمیگم چون اون دقیقا همینو فهمیده
بذار اگر باورشه باورش بمونه
بذار اگر کمکش میکنه کمکش کنه
ماهم این اصل رو باید یاد بگیریم بذاریم هرچیزی که کمک کننده ست یا بقول شما استاد باور قدرتمند کننده ست بذاریم باشه
نخوایم با چهارتا جمله که مثلا تئوری یاد گرفتیم شک به دل کسی راه بندازیم
من باور دارم تو این جهان دو قطبی به هر سمتی که بریم همون روی خودشو بهمون نشون میده
اصلا منی که سرم توی لاک خودمه و نمیخوام باور کسی رو هرچقدر خرافات خراب کنم و بهش احترام میذارم و تازه تحسینشم میکنم
همین جهان اتفاقاتی سر راهم میذاره که باور ثروتی خودمو تقویت کنم چون دنبال این هستم
نه دنبال چرایی کارهای بقیه……
استاد مهربانم شما و بانو زیبای شما بعد از خداوند روز شب ما هستید مثال زندگیتون نقل گفتگوهای من و همسرمه
تعهدتون مثال همیشگی برای حرکت هروزمونه
و با صدای شما روزمون شب میکنیم
انقدر نتایج ازتون گرفتیم
همین رابطه زیبا بیزینس شخصیت رو به رشد و زندگی که همیشه امیدواره
همیشه در این دنیای کثرت بیشتر از قبل میخواد خلق کنه همرو بخاطر تعهد شما توی اون روزای گرم بندرعباس داریم
گفتم روزای گرم بندرعباس که بدونید ماهم اهواز هستیم و با همون شرایط اب و هوایی
و دقیقا به همون میزان خواسته
که دلمون میخواد هدایت بشیم به هوای خوب و یک پردایس زیبا
برای همین الان هم خدارو صدهزار مرتبه شکر که همچیز داریم الحمدلله
امیدوارم منم با تعهدم جوری خلق کنم جوری خدمت به خلق کنم که این درونم یک روزی اروم بگیره و بگم آخی دیدی شد دیدی توام تونستی تاثیر جهانی بذاری و همونی شد که همیشه تصورش میکردی…..
ان شاءالله در مسیر سعادت و خوشبختی قدم به قدم با هم پیش بریم
دوستتون داریم با عشق شقایق️
سلام بشما برادر عزیز.
یه موضوعی این چندین روزه که این فایل روی سایت قرار داده شده و از خوندن کامنت دوستان ذهن منو درگیر کرده و سوال شده برام. چندین بار خواستم کامنت بنویسم و سوال خودمو مطرح کنم ولی باخودم میگفتم صبرکنم شاید باخوندن کامنتها به جواب برسم ولی الان باخوندن کامنت شما انگار دیگه نتونستم صبرکنم و سوالم را همینجا مطرح میکنم.
برای من یه تضاد و سوال پیش اومده که مثلا کسیکه نعل اسب میزاره تو محل کارش با باور اینکه اون نعل اسب براش خوش شانسی میاره و مشتریش زیاد میکنه که واقعا هم همین اتفاق میفته براش آیا این شرک نیست؟!!
وقتی من برکت زندگی و کسب کارمو دارم از یه نعل اسب میبینم و میدونم نه از خدا
درصورتیکه تو زندگیم تجربه کردم وقتی مشرک شدم حتی ناآگاهانه دقیقا دردشو کشیدم.
دیدم مثلا کسی را که با شخصی شراکت کرده و باورش شده از روزیکه با فلانی شریک شدم چقدر شرایطم خوب شده حتی باوجود اینکه شریکش چقدر داره ازش سواستفاده میکنه و خودشم واقفه به این موضوع ولی حاضر نیست ازین شراکت جدا بشه درصورتیکه خودش خیلی توانمندتر از شریکش هست.
حتی یبار هم همین مساله شرک را بهش گفتم. قبول نکرد و گفت نه من خدا را قبول دارم و مثل خودمون که خیلی جاها فکر میکردیم خیلی باایمانیم بعد فهمیدیم که….
این بنده خدا هم شروع کرد به دم زدن ایمانش بخدا. بعد یسوال ازش پرسیدم گفتم اگر خدا بهت بگه از شریکت جدا شو ناراحت میشی یا خوشحال. یکم فکر کرد گفت ناراحت میشم خیلیم زیاد ناراحت میشم چون من از روزیکه با این شخص شریک شدم صاحب خیلی چیزا شدم.
بله و این تضاد و سوال برام پیش اومده
گرچه نظر خودم بر همون مشرک بودن هست چه برای استفاده از نعل اسب یا مثل همین دوستمون نوع نگاهش به این شراکت و موارد زیادی شبیه این موارد.
ولی بازم خواستم مطرح کنم و نظر استاد و بقیه دوستان را هم بدونم
موفق باشین دوست عزیز
سلام بر عزیزانم
سلام به استاد خوش اندام و جذابم
استاد جان خیلی ازتون ممنونم که برای ما فایلهای جدید میذارید تک به تک صحبتهاتون ارزشمند هستند
درمورد این فایل میخوام یه مثال از خودم بزنم که شاید یه کم خنده دار باشه . من وقتی به سن بلوغ رسیدم یه کمی اندامم توو پر شد البته نه اینکه اضافه وزن داشته باشم اما یه طوری شده بودم که اطرافیانم همش بهم میگفتن چاق شدی اینورت بزرگ شده اونورت بزرگ شده و خب این حرفا باعث میشد من خیلی ناراحت شم اونموقع هم از لحاظ مالی شرایط اینو نداشتیم که من بخوام برم باشگاه تا وزن کم کنم تا اینکه فکر میکنم کلاس دوم راهنمایی یا سوم راهنمایی بودم که یه حدیثی از یه امامی خوندم که نوشته بود اگر هر کسی وقتی که گرسنه ست غذا بخوره و قبل از اینکه سیر شه دست از غذا بکشه زیبا میشه و من میدونستم که منظورش زیباییه اندامه و توو یه رساله ای هم که درمورد آداب غذا خوردن نوشته بود که بعد از غذا خوردن باید بریم به پشت دراز بکشیم و پای راستمونو بندازیم روی پای چپ که این حرکت باعث میشه زودتر غذا هضم شه و باز هم باعث زیبایی اندام میشه و من نمیدونم چی شد که اینو باور کردم اما از اون به بعد قبل از اینکه سیر کامل شم دست از غذا میکشیدم و میرفتم به پشت دراز میکشیدم و پای راستمو مینداختم روی پای چپم تا اینکه یکی دو سال بعد دیدم کم کم اطرافیانم دارن بهم میگن تو خیلی خوش اندامی استاد جان 15- 16 ساله داره از این اتفاق میگذره و توو این سالا خدا شاهده نبوده کسی از اندام من ایراد بگیره هر جا که رفتم همه انداممو تحسین کردن از بچه و پیر و درختر و پسرو مربی و چاق و لاغرو…… و این در حالیه که من هیچ وقت در زندگیم به صورت جدی ورزش نکردم و و توو این 15 سال نه سختی کشیدم نه رژیم خاصی گرفتم و همیشه اندامم نه تنها متناسب بوده بلکه بسیار زیبا بوده چون به نظر خودم شکل استخوان های من خاصه انگار خداوند با وسواس خاصی استخانهای منو تراشیده و خودم هم از این نعمتی که دارم بسیار لذت میبرم و خداوند رو شاکرم حالا من اصلا نمیدونم این کاری که انجام میدادم از لحاظ علمی منطقی هست یا نه ولی من باورش کردم و برای من جواب داد و الان رسیدم به جایی که باور دارم من تا وقتی زنده هستم همینطور خوش اندام میمونم و انشالله یه تصمیماتی دارم واسه استفاده درست از این نعمت الهی
باور محدود کننده هم که خیلی زیاد دارم خیلی زیاد ، مخصوصا درمورد روابط مثلا اونموقع که میرفتیم مدرسه دخترا خیلی براشون مهم بود برای پسرا جلب توجه کنن و یکی از باورای دخترا این بود که یه پسر وقتی با یه دختر روبه رو میشه اول به کفشش نگاه میکنه اگه کفشش خوب بود باهاش دوست میشه یا مثلا میگفتن اول به لبت نگاه میکنه اگه مدل لبت قشنگ بود بهت پیشنهاد دوستی میده یا میگفتن برای ازدواج خیلی مهمه که شغل پدرت چی باشه و خب منم که پدر نداشتم و میدم همه این چیزایی رو که اینا میگن من ندارم پس هیچکی نمیاد سراغ من و واقعا هم همینطور شد و واقعا هم همینطور شد استادجان من هرچه قدر فکر میکنم میبینم که باورهای من درمورد روابط نه از یکی دو جهت بلکه از هزاران و هزارن جهت نابوده و واقعا زمان میبره تا من در روابط به نتیجه دلخواه برسم اما درمورد ثروت خدارو شکر با همون فایلهای دانلودی ثروت ساز تونستم نتایج عالی بگیرم با اینکه من در یک خانواده تقریبا فقیر به دنیا اومدم اما باز یک میلیارد برابر باورهام درمورد روابط محدود کننده تر هست تا درمورد ثروت اما من خدارو شکر میکنم که خیلی نسبت به این مباحث منعطف شدم و نتایج شگفت انگیزی تا حالا گرفتم و مطمئن هستم که در همه زمینه ها به جاهای عالی خواهم رسید
استاد عزیزم و خانم شابسته عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم برای این فایلهای ارزشمند که گره از باورهای ما باز میکنه
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاده شایسته ی هدایت و خانم شایسته ی با لیاقت
خداروشکر که امروز من ، از وقتیکه چشمامو باز کردم ، با شنیدن و گفتن و دیدن نکات مثبت استارت خورده و مطمئنم تا شب هم این اتفاقات و روند دریافت نکات فوق العاده عالی ادامه داره
بله بله دقیقا درسته و باید کلام و دهان شما رو طلا گرفت
تمام افکار و اعمال و روزمرگی ما پر شده بوده از باورهایی که از گذشتگان و قرار گرفتن در جمعهایی که فقط از کمبود و منفی گرایی و مشکلات ، گفته میشده و عمل شده بوده و خداروشکر که این نگاه و چشم دل به حقایق بدون تغییر خداوند باز شده،
باور کمبود و اینکه دیگه چیزی توی این دنیا نمونده که به من برسه ، یکی از مخرب ترین باورهایی بوده که واقعا اگر با استاد و قانونی که مستقیم از طرف خوده خداوند به قلب و روح ایشان الهام شد، به صورت کاملا معجزه اسا به من و هزاران نفر دیگه نمیرسید معلوم نبود همین الان بجای همین نقطه ای که ایستادم ، سر از ناکجاآباد درآورده بودم
خدایا دمت گرم خدایا شکرت خدایا بابت استاد که دستی قدرتمند از میلیونها دست گره گشای توست، توی مسیر زندگی من و ما قرار گرفت
امیدوارم از آسمان و زمین و زمان و چپ و راست و بالا و پایین خیر و برکت و ثروت و سلامتی داشته باشید
In God We Trust
سلام به همه
سلام به استاد عزیزم
خداوشکر هر روز دارم بهتر میشم. جای هستم که هر روز حالم بهتر میکند. استاد این فایل به اندازه یک دوره ارزش دارد چون حرفهای میزنید که اگر عمل کنم میتونم پیشرفت کنم. سپاسگزارم.
من باورهای خوبی در سلامتی دارم مثلامن باور دارم مادربزرگ من تا آخر عمر موهاش سفید نشد منم ژن اون دارم پس موهام سفید نمیشود. من باور دارم پدرم تا سن بالا چشم های قوی داشت و هیچوقت به عینک نیاز پیدا نکرد پس منم چشم قوی هست و تا آخر عمر چشمهام قوی هست. چون اینها را باور دارم در زندگی میبینم خواهر وبرادر که از من کوچکتر هستند مشکل عینک یا سفیدی مو را دارند اما من ندارم. پس این نتیجه باورهای خوب هست.
چه باورهای محدود کننده دارم که باید تغییر بدم؟
من باور دارم رابطه عاشقانه نیست یا خیلی کم هست یا حتی اگر باشد خیلی زود تموم میشود . باید تغییر بدم و بگردم رابطه عاشقانه ببینم که سالها با هم هستند و مثل روز اول عاشق هم هستند .مثل استاد ومریم جانم.
مرد خوب و مناسب برای ازدواج نیست همشون یک ایرادی دارندیا پول ندارند یا قیافه ندارد یا مشکل دیگر دارد.مرد فوق العاده نیست.تغییر بدم بگم مرد فوق العاده هست که از هر نظر عالی هست. هم پول دارد هم زیبایی هم اخلاق و رفتار عالی.
باور بعدی مرد خوب حتی اگر باشد من سنم زیاد هست حاضر نیست با من ازدواج کند. تغییر بدم بگم مرد خوب هست مشتاق هست من پیدا کند و خیلی خوشحال میشود با آدم در این سن ازدواج کند که خیلی مسایل را تجربه کرد و از همون اول رفتار منطقی دارد و میتواند یک رابطه عالی را تجربه کند.
اصلا باور دارم آدمها تا جای که نفعی براشان داشته باشد با تو هستند .اگر نفعی نباشد تو را تنها میگذارند.آدمها قابل اعتماد نیستد . برای نفع خودشان میتوانند به تو ضرر بزنند. همه اینها باعث شده من نتونم یک رابطه خوب داشته باشم.باید تغییر بدم آدم خوب و قابل اعتماد زیاد هست و من اگر در مدار خوب باشم اون پیدا میکنم. اگر هم من تنها گذاشت مهم نیست چون من خدا را دارم که همیشه میتواند کمک کند.
در مورد پول باور دارم پول درآوردن سخت است . تغییر بدم پول در آوردن راحت هست من یک آشنایی دارم فقط با تلفن کلی پول در میاورد خیلی راحت.
من یک زن هستم من نمیتونم پول در بیاورم.چون از یک مرد ضعیف تر هستم. تغییر بدم بگم،پول در آوردن ربطی به جنسیت ندارد توانایی من باعث میشود من بتونم پول در بیارم یا نه. چقد زنها هستند که ثروتمند هستند وچقد مرد هستند که فقیرند.
باید خیلی زرنگ باشی تا پول در بیاری.تغییر بدم بگم.مهم اینکه باور خوبی داشته باشی. من خدا را دارم که کمک میکند کم کم یاد میگیرم .
پول کم است. خرج کنم تموم میشود. پول زیاد هست چند سال پیش هیچکس ماشین ندااشت الان هر خانواده دو تا ماشین دارد و همه دنبال جای پارک هستند .
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ،،
یگانه رب العالمین ، تنها خالق هر آنچه هست ،
یگانه گرداننده ی کل هستی ،،
خالق آفرین من ،،
باور ،،
چی ؟!
چی تو ذهنت !!
تصور کردن !!
جان بخشیدن به فکر ،، به افکار مثبت ،،
من از آموزش های استاد عباس منش استفاده میکنم ، تمرین میکنم ، و مانند هزاران هزار نفر که این مسیر رو رفتن موفق شدم و میشوم در هر زمینه ،،
من به باور های درست دوره مقدس قانون سلامتی فکر کردم ، تمرین کردم ، مداومت داشتم در انجام دادن ، متعهد شدم ، و نتیجه گرفتم ،،
من به باور های طلایی قانون فوق العاده مافوق تمام دوره ها ، احساس لیاقت ، متعهد شدم ، گوش دادم ، تمرکز کردم و نتیجه پشت نتیجه داره میاد خدارو صد هزار مرتبه شکر ،،
من باور دارم به جریان بی نهایت لذت و آرامش و برکت و شادی الله متصل هستم ،،
من باور دارم خالق ثروت و زندگی شاد و تندرست هستم ،،
من باور دارم خداوند قدرت مطلق کل کائنات است ،
من باور خداوند لحظه به لحظه زندگیم کنارم بوده هست و خواهد بود ،،
من لحظه به لحظه زندگیم باور دارم به یاری الله ،،
خدایا شکرت ،،
من باور دارم حال خوب اتفاقای عالی برام میاره ،،
خدا ،،
خداجونم ،،
شکرت ،،
ممنونتم ،،
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه دوستان گلم !
باور های قدرتمند کننده من
مادر همیشه بهم می گفت داییت دندون های قوی داره و دندون های توهم به داییت رفته و منم باور کرده بودم این حرف رو وخدارو شکر دندون های سالم و قوی یی دارم
من باور دارم همیشه گوشی های با کیفیت و درجه یک گیرم میاد و اونم دو تایی هم لمسی و هم نوکیا و این باعث شده همیشه بهترین گوشی ها و جدید ترین شون رو داشته باشم
من باور دارم که از لحاظ جسمی من قدرت بدنی زیادی دارم و این باور باعث شده از پس کارهای که به ظاهر به دیگران انجامش سخته بر بیام
قبلنا باور داشتم که بدون سحری کردن من نمی تونم روزه بگیرم و هر کار می کردم نمی تونستم بدون سحری روزه بگیرم اما بعد از آشنایی با شما این باور رو عوض کردم و حالا می تونم حتی دو روز بدون خوردن هیچ غذایی روزه بگیرم
همین طور قبلنا بدون عینک یک کلمه هم خونده نمی تونستم اما با عوض کردن این باور چند ساله که عینک ندارم البته یک سال پیش به خاطر حساسیت فصلی گاهی به چشمام عینک می زدم ولی یک ساله که شکر خدا هیچ عینکی به چشمام نزدم
باور های محدود کننده ام
من از لحاظ چهره زیبا نیستم و لذا منو کسی برای ازدواج نمی پذیره
سن من بالاست و آدم مناسب برای ازدواج گیرم نمیاد
سلام
بنام پروردگار هستی بخش
کامنت زیباتون را خوندم و مجاب شدم به تحسین شما براتون بنویسم واقعا زیبا تونستید بنوسید
به قول استاد همه چیز ذهنه ،، اگه هر موضوعی را بپذیریم اون موضوع رو تجربه میکنیم و به قول قرآن در سوره اسرا:کُلاً نُمِد هولاء و هولاء :ما به هردوگروه کمک میکنیم چه با افکار باورهای قدرتمند کننده چه با باورهای ضعیف کننده این انتخاب آگاهانه ماست بعد از شناخت افکارمون
سعی کنیم بندازیم دور اونچیزی رو که بهم کمک نمیکنه وبرم سراغ افکار قدرتمند کننده و محرک خصوصا باورهای توحیدی که ترسها و تردیدرا گرفته و به جاش جرئت و یقین واستقامت را نشون میده
خوشحالم چون من از دوره 12 قدم بهره میبرم و استاد گفتند میشه از هیچ هم پول ساخت و من مدتی بود با اینکه نیاز مالی شدیدی داشتم اما به کسی نگفتم نیاز دارم و گفتم خدایا از تومیخوام ،، از قضا یکی از اقوام تماس گرفت و گفت مصطفی توی یک معامله فقط بعنوان خریدار باش و بابت این نیم ساعت که فکرکنم کلا یک دقیقه هم صحبت نکردم 5/000/000دریافت کردم که خداوند مسیرساده رابرای من بازکرد بدون هیچ، پول وارد حسابم شد
پس باید باور کنیم که خداوند رازقی است و از رگ گردن نزدیکتر و آگاه به قلبم وآنچه میخواهم را میدونه و میتونه به سادگی برام در یک چشم به هم زدن فراهم کنه
استاد عزیز بابت این ناب فایلتون تشکر
سلام !
ممنونم از دیدگاه تون وخیلی خیلی سپاس گزارم که با دادن مثال از پولی که در یک معامله با نشون دادن ایمان تون به خدا به دست آوردید ایمان من رو هم قوی کردید که بله میشه وقتی من باور های توحیدیم رو قوی کنم و پایداری نشون بدم در این مسیر احساس لیاقت و ارزشمندی درونیم رو می تونم به دست بیارم.
سلام دوست عزیزم
ممنون بابت کامنت زیبایی که نوشتین، بسیار لذت بردم و تحسینتون کردم و خدا رو بابتش شکر کردم
میخواستم ازتون بخوام که بیشتر درمورد باوری که باعث شد دیگه به عینک نیازی نداشته باشین توضیح بدین، خیلی ممنونم
انشاءالله همیشه همهمون به فضل خدا شاد و موفق و خوشبخت باشیم
خدایا شکرت
سلام خدمت مهدی عزیز
روز تون بخیر
استاد میگن مهم نیست یک باور اشتباهه یا درست در صورتی که به شما قدرت میده و کمک تون میکنه در رشد تون اونو ادامه بدید
باوری که بهم کمک کرد عینک رو کنار بگذارم این بود که من از جنس خدا هستم من خود خدا هستم وقتی که من خدا هستم پس هیچ نیروی در زمین و آسمان بر من مسلط شده نمی تونه یگانه قدرت خدا هست پس مریضی و یا بیماری چشمی نمی تونه بر خدا مسلط بشه پس منم که خود خدا هستم بر ضعیفی چشمم مسلطم و این یک باوره که من چشممام ضعیفه و یادم اون موقع ها همواره مثل ورد با خودم اینو تکرار می کردم بخصوص موقعی که کتاب می خوندم و وقتی اینو تکرار می کردم قدرت عجیبی می گرفتم و این قدرت روی دید چشمام تاثیر فوق العاده ای میذاشت
و ها یک نکته ی مهم این که من جمله (خود خدا هستم ) روی خیلی باور داشتم و همین باعث شده بود من بر بیماری ضعیفی چشام پیروز بشم
به امید روزی که همه ما مثل استاد وارد قانون سلامتی بشیم و سالم و صحتمند باشیم.
به نام خدای بزرگ
و خدایا شکرت که هستی و به ما هستی بخشیده ای
سلام به استاد عشق استاد عباس منش و خانم شایسته دوست داشتنی
و سلام به بچه های هم فرکانسی خودم
استاد این اولین کامنت من هستش و از این ویدیوی فوق
العاده شما که ظبط کردید میخواستم بنویسم اونجایی که در مورد باور صحبت میکردید که هر کسی تو زندگیش یه سری باور هایی داره که شاید از نظر بقیه خیلی بی ربط و مسخره میاد ولی به خود اون فرد که باور مخصوص به خودش رو داره چنان انگیزه و قدرتی داده که تونسته به موفقیت های بزرگی دست پیدا کنه . واینکه خودتون استاد تو ویدیو اشاره کردید به اینکه بزرگترین دونده جهان اوسین بولت هم یه باور مربوط به اینکه نژادش به اینک تونسته بهترین دونده جهان بشه کمک زیادی کرده و این خیلی به نظرم جالبه بودش
ودر اخر من مبهوت اون همه زیبایی پرادایس شدم که چقدر زیباست و اون غروب خورشید که چقدر شگفن انگیز بودش و خدایا شکرت
گر نگهدار من انست که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
اول بگم که این فایل رو تا زنده هستیم گوش بدیم،یعنی میلیارد ارزش داره،یه دنیا ممنونم از استاد که این اگاهی ها رو بهمون میده.
یعنی هزار تا باور محدود کننده و منفی دارم که از خانواده عزیزم بهم گفته شده و چون منم به عنوان کوچکترین فرزند خانواده بودم ،به شدت هر چی رو میگفتن در ناخودآگاهم پذیرا بودم،یعنی به صورت خوداگاه شاید کلی دعوا و بحث داشتم،حتی در همون سنین کودکی،اما این باورها در ناخوداگاهم ضبط شده بودند،و فرقی هم نمیکرد که اصلا چقدر تلاش کنم که بخوام بهشون غیر از اینو ثابت کنم،تازه اگر تلاش میتونستم بکنم،یعنی تلاشی رو میتونستم انجام بدم که بخوام ضد باور محدود اونها باشه ،چون کلا یه چارچوب هم برامون گذاشته بودند که غیر از اون نباید حرکت میکردم.
اولین باور منفی خانواده ام این بود که چون تو دختر هستی ،قطعا و حتما هرگز و هرگز هیچ استعدادی در ریاضیات نداری و نخواهی داشت،فقط مغز دخترها برای حفظیات خوب هس،و کلا تمام دانشمندان و اصلا ادمهای مهم جهان همه مرد هستند و خانمها فقط کارهای خدماتی یا نهایت یه پزشک خوب بتونن بشن،این درحالی بود که مادر خودم هم معلم بود و بارها از خاطرات اینکه چقدر سختی کشیده که به دخترها ریاضی یاد بده و پسرها با یک بار گفتن ،به راحتی یاد گرفتن،چون در روستا تدریس میکردن،دختر و پسر با هم بودند،و این خودش هم دلیل واضح بود که برادرهایم به شدت منو مسخره کنن،جوری که از همون کلاس اول ،من دیگه به سختی و زجر ریاضی رو یاد میگرفتم و اگر همه نمراتم بیست بود در ریاضی لنگ میزدم و این باور باعث شده بود که من دیگه هیچ توقعی از خودم نداشته باشم و بگم خوب دیگه من حفظیاتم خوبه دیگه ،حالا ریاضی رو دیگه استعداد ندارم،و اینم بگم بعضی از بچه ها بودن که اصلا فقط ریاضی شون بیست بود و حالا حفظیاتشون زیاد خوب نبود ،اتفاقا معلمهای اون موقع ،نمیدونم چرا معیار رو درس ریاضی میذاشتن،و میگفتن اگر کسی نمره ریاضیش این هفته بیست بشه،اون مفصر میشه،و خوب منم که هیچ وقت بیست نمیشدم،و این خودشم باعث میشد که قبول کنم من بی استعداد هستم،یعنی همه نمرات دیگه ام بیست میشد ارزش نداشت،فقط ریاضی مهم بود که اونم من خودم رو ناتوان میدیدم،
خلاصه با همین وضع دوران دبستان رو ادامه دادم،تا راهنمایی که معلممون گفت تو باید هر روز بیایی و تمرینات رو روی تخته حل کنی،چون معدل سال قبلم بالا بود و انتخاب شدم،حالا هر چی اصرار کردم که نمیخوام بگم ،ایشون گفتن که باید بیایی .
خلاصه روال کار اینجوری بود که هر روز من میرفتم و تمرینات رو حل میکردم و البته معلم هم خودش کمک میکرد،و گاهی اوقات پیش میومد که بچه ها میگفتن امتحان ریاضی داریم و من اصلا نمیدونستم ،ولی جالب اینه که اینقدر دیگه تمرین حل کرده بودم و خودم رو متعهد کرده بودم که تمرینات رو حل کنم ،که بدون مطالعه قبلی راحت بیست میشدم یا حداقل نمرات بالا میگرفتم.
و خوب طبیعتا بچه های دیگه فکر میکردن من دروغ گفتم که اصلا مطالعه نکردم،ولی این به خاطر این بود که در تمام اون سال تحصیلی،دیگه مغزم برنامه ریزی شده بود که باید مطالب ریاضی رو یاد بگیرم وگرنه حسابی ابرو ریزی میشه.اینم بگم که اون سال تونستم نمره اصلی هم بیست بشم که خودمم باور نمیکردم،چون همیشه نمره کمم ریاضی بود،حالا این یه باور منفی، که تونستم ضدشو ثابت کنم،و البته که به خاطر رفتار معلممون بود،چون بعد از اون سال من مجددا همین باور منفی رو داشتم که نمیتونم ریاضی یاد بگیرم که تا دانشگاه ادامه داشت،در مورد ورزش و هنر هم همین باورهای محدود رو خانواده ام داده بودند،یعنی پدرم وقتی اخبار ورزشی شروع میشد کلی بحث میداد که اینا فقط نون مفت میخورن و حالا رفتن یه مدال اوردن،مگه هنر کردن؟کشور فلان چیز رو نداره ،حالا میرن مدال بگیرن و از این حرفا،این باوری که از بچگی به ما داده بودن،باعث شده بود که من اصلا هیچ رغبتی نداشته باشم که حتی نمره بیست در درس ورزش بگیرم ،لااقل به خاطر اینکه معدلم پایین نیاد ،یعنی تلاش میکردم ،اما میگفتم حالا هر چی شد مهم نیس،چون فقط بچه تنبلا ،ورزششون خوبه،و من که درسخون هستم کسی بهم ایراد نمیگیره که چرا نمره ورزشت پایین هس،خلاصه یادمه این باور با من بود تا دوران دانشگاه،اونجا چون یه ذره احساس ازادی بیشتری داشتم ،وقتی همون دو چهارصد متر داخل سالن رو انجام میدادم،در اکثر مواقع اول ،یا جز نفرات اول بودم،و این خیلی بهم حس خوبی میداد و اصلا برای اولین بار تو عمرم ،احساس کردم دویدن چه لذتی بهم میده،و اتفاقا نمره ورزشم هم با اینکه استادمون کاملا سخت گیر بود،بالا شد،و یه چند بار هم رفتم که پیگیر ورزش دومیدانی بشم،اما باور به اینکه خانواده ام اجازه نمیدن که من برم و ورزشکار بشم،منو از ادامه راه منصرف کرد،حالا این مخالفت پدرم با ورزش کردن ،نه فقط برای دختران،بلکه برای پسرها هم بود،و کلا کاری بیهوده میدونست،و در اخر بگم من این دو باور محدود کننده که دخترها تو ریاضی صفر هستن و اینکه ورزش به درد نمیخوره،رو باور کردم،و حتی گاهی اوقات با کنار گذاشتن این باور و کمی تلاش حتی نتایجی هم به دست اوردم،اما چون اون باورها ریشه ای بودند و صد درصد من باورشون کرده بودم،نتایج همون نتایج قبلی بودن.
در مورد بیماری هم که طایفه مادریم همه دیابت داشتن ،اونم نوع دو،خواهرم اینو باور کرده ،و حالا درگیرش شده ،جوری که قندخونش لب مرز هس،و خودش مرتب میگه ،ما خانواده مون ،دیابتیک بودند،زمینه ارثی داریم ،باید چک کنیم باید مراقبت کنیم،و خیلی از موارد دیگه،
فقط باید این فایل رو اینقدر گوش کنیم که باور کنیم میشود.
یه باور دیگه در مورد یادگیری زبان انگلیسی،خوب من از بچگی مکالمه انگلیسی رو دوس داشتم،اما همیشه برادرم که خیلی هم قبولش داشتم میگفت ،زبان رو باید از بچگی کلاس بری و یاد بگیری،یه فرآیند پیچیده س ،که حالا حالاها یاد نمیگیری،شاید دوتا کلمه حفظ بشی اما زبان شناسی کار هر کسی نیس و اصلا اونایی که بلدن انگشت شمارن و اصلا از فضا اومدن،خلاصه من هم چون از بچگی کلاس نرفته بودم،چون شرایطشو نداشتم،بعدا که ازدواج کردم شروع کردم به زبان خوندن،اما جالبه بدونید از یه سطحی بالاتر نمیتونستم برم،یعنی قشنگ مطالعه دارم به این سطح که میرسم متوقف میشم ،و حالا که خوب فکر میکنم میبینم این باور که به این راحتی نمیشه زبان رو یاد گرفت ،دارع خودشو نشون میداد ،یعنی من ظاهرا قبول نکرده بودم این باور رو،اما در ناخوداگاهم این باور منفی وجود داشته.
سپاسگزارم از استاد و خانم شایسته گرامی
بنام الله یکتا که هرآنچه دارم از اوست
باورها و نقش آنها در زندگی ما
استاد عزیزم قبل از هر چیز بی نهایت سپاسگزار شمام که همیشه پویا هستین و به ما یاد دادین که بی تحرک نباشیم و همیشه برای بهبود خودمون قدم برداریم و در یک کلا بدرد بخور باشیم
چون ما انسانها آفریده شدیدم که که برای این جهان مفید باشیم و به اندازه ای که پویا و در حال حرکت باشیم به همان اندازه از نعمتهای زندگی بهرمنده میشیم و پاداش دریافت میکنیم ،درست مثل شما که در هر لحظه از زندگی در حال انجام یک کار مفید هستین ،شما به ما ارزشمند بودن آموزش دادین و اینکه ما قرارمون با خداوند قبل از اومدن به این دنیا همین بود که از این عمر کوتاه در این جسم مادی به نحوه احسن استفاده کنیم و قدر لحظه به لحظه زندگی خودمونو با لذت بردن و رسیدن به خواستهامون بدونیم و این امر میسر نمیشه مگر با شوق و اشتیاق،و اشتیاق حاصل نمیشه مگه در حال انجام کاری که دوستداریم و عاشقش هستیم
من که بدست آوردن خواستهام با کار مورد علاقم بسیار برام لذت داره و بعید میدونم کسی باشه این جا که دوس نداشته باشه کار و زندگی و عشق حالش یکی نباشه با هم
وقتی به گذشته خودم فکر میکنم و زندگی کاری خودمو تحلیل میکنم میبنم که یه روزی مثل تمام افرادی که محدویت قبول نکردن تصمیم گرفتم زندگی دلخواه خودشونو به وجود بیارن ،منم برخلاف تمام گفتهای اعضای خانوادم پا به مسیری گذاشتم که نتیجش شده رزق و برکت که تمام هم دوره ای های من تحسینش میکنن و منو به عنوان یک کارآفرین ستایش میکنن
15 سال از عمرم شوق اینو داشتم که بشم کارآفرین در حوزه کاری خودم و اینقدر شوق داشتم که تمام تلاش خودمو در این زمینه انجام دادم و نتایج خوبی هم داشتم ولی باورهای ضعیفی در من نهادینه شده بود که باعث شد نتایجم بزرگ نشه و در همون حد باقی بمونه
وقتی بقول استاد که میگه وقتی باور کنی میتونی خواستهاتو بدست بیاری و شروع میکنی به هدف گذاری و تجسم رویاهات شرایط منم عوض شد و گامهای من مستحکمتر برای رو به جلو حرکت کردن
شروع داستان پیشرفت من از روزی بود که از ته دلم خودمو لایق شرایط بهتر دونستم ولی راهشو پیدا نمیکردم ،اما یه چیزی از درون من داد میزد که من لایق داشتن هر خواسته هستم ،همین اشتیاق من باعث حرکتهایی در کسب کارم شد و چون باورهای ضعیفی داشتم نتونستم اونجوری که باید پیشرفت کنم و عجله من بازخورد معکوس داشت و کلی از لحاظ مالی شکستهای داشتم که باعث فشارهای زیادی به من شد
درست جای که هیچ امیدی نداشتم و حس میکردم ته خطم درها باز شد و نور امید به واسطه آشنایی با شما استاد عزیز به زندگی من تابید .بحث باورها رو اولین بار از زبان شما درک کردم و تمام انرژی خودمو جمع کردم که اصلاحشون کنم ،اونجا بود که فهمیدم راه رو اشتباه رفتم و این دلیل نمیشه من نمیتونم ،فقط باید راهمو درست پیش برم و باورهای درست داشته باشم در مسیر رسیدن به خواستهام
اولش خیلی کند پیش میرفت کلی نجوا داشتم ،اما حضور شما استاد عزیز مثل صراط مستقیمی بود که باید من چنگ میزدم بهش و هنوزم هر وقت کمی گیج میشم شما به داد من میرسی و مسیر برام شفاف میکنی
هر چقدر بیشتر پیش میرم و به اصل دقت میکنم میبنم که کل داستان مربوط به باورها و درک این موضوع که من خالق 100٪ زندگی خودم هستم و جهان هم این باور برام تایید میکنه و الگوهای مثل شما رو سر راه من قرار میده ،وقتی بهش فکر میکنم که استاد عباس منش از یه روستا به اسم تولیان فقط با درک این موضوع الان داره در شرایطی زندگی میکنه که حتی خود افراد مشهور آمریکا ندارین همچین شرایطی بیشتر انرژی میگیرم و بیشتر باور میکنم
استاد عزیزم زبان قادر به سپاسگزار بودن از شما نیست ،با تمام سلولهای بدنم از شما سپاسگزارم برای همه باورهای که من دادی و چراغ راه من شدی ،بی نهایت ازتون سپاسگزارم
بنام خدایی که بشدت کافیست
یکی از باورهای ارزشمندی که از وقتی وارد این مسیر شدم در خودم ایجاد کردم که قبلا اصلا وجود نداشت در من، باور راحت انجام شدن کارها و لذت بردن هست مخصوصا در بحث شغلی، قبل این باورم در این خصوص چون اطرافیانم رو دیده بودم این بود که باید پدرمون دربیاد در زمینه شغلی و اصلا شغلی شغل هست و اصلا از شغلی میشه پول دراورد که سختی بکشیم و خب همین هم باعث شد به جاهایی برای کار هدایت بشم مه همینطور باشه ولی وقتی باور جدید و ارزشمند آسانی رودر وجودم کاشتم به همون اندازه ای که روی خودم کار کردم به همون اندازه ورق برگشت و به مجموعه ای هدایت شدم برای کار که میتونستم بین ساعت های کاری خیلی راحت برای کارهای شخصی ام برم بیرون واصلا خود مدیر مجموعه هم همین رو بهم میگفت، یا مثلا توانمندی های جدیدی رودر خودم کشف کردم و بصورت الهی و جادویی هدایت شدم که قبل اون حتی جرئت فکرکردن بهشون رو نداشتم مثل عکاسی
به نام خدای مهربان ها
سلام عرض می کنم خدمت شما خواهر عزیز ، خون گرم و جنوبی ام زینب خانم ، امیدوارم که عالی باشی
زینب خانم اگه خاطرتون باشه قبلا ها هم تو سایت من برای شما پیام گذاشته بودم و گفته بودم که خیلی دیدگاه های شما رو دوست دارم چون بهم کمک می کنه … چون برایم آگاهی بخشه و یه سری چراغ ها رو در ذهنم روشن می کنه.
این بار هم همین اتفاق افتاد ، از روزی که این فایل روی سایت منتشر شد ، من آگاهانه اومدم یه سری از پروفایل هایی که ذخیره داشتم (مثل پروفایل شما) رو باز کردم و به خودم گفتم هر وقت این افراد روی سایت دیدگاهی نوشتن من میرم می خوانم و استفاده می برم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
می خواهم از شما خواهش کنم ، برای من ، بیشتر در مورد باور ارزشمند و قدرتمند کنندهی آسانی صحبت کنید.
اینکه چطور الگوهای مناسب رو پیدا کردید چطور به خودتون این الگو ها رو نشون دادید و باور کردید که می شود همه چیز را به آسانی و با لذت به دست آورد
من به عکاسی خیلی علاقه دارم ، خیلی خیلی زیاد در این حوزه مطالعه کردم و چیزهای زیادی بلدم ، خیلی هم در این زمینه استعداد دارم و فوق العاده عکس های قشنگی حتی با یک موبایل ساده ثبت می کنم.
اگر برای شما مقدور بود و امکان داشت که در این فضای عمومی مسیر موفقیت شغلی خودتون رو شرح بدهید ، خیلی ممنون و سپاسگزار میشم که برای من بنویسید ، تا بتوانم الگو برداری کنم
سپاسگزارم
دوست ارزشمندم سلام
درمورد عکاسی، وقتی تصمیمگرفتم لذت ببرم و فضای دریافت چیزی که خواستم رو خالی کردم باعثشد مسیرهایی واسم باز بشه که در زمینه عکاسی مثلا سازمان جدیدی که مشغول شدم با اینکه بصورت مستقیم بهشون گفتم من عکاس نیستم ولی دوربین جدید خریدند و در اختیار خودم گذاشتن و حتی بهم گفتن میتونی با خودت هر وقت خواستی ببری اش خونه این درحالی بود که به قول دیگران این سازمان شما یکخودکار میخوای ازش ببری بیرون باید امضا بدی ولی برای من راحت بود اصلا تعجب میکردم اون حرفا رومیزدن
بعد از این داستان، شرایط طوری رقم خورد که من خواسته خرید دوربین خودم در من شما گرفت (چیزی که قبلش اصلا نمیتونستم تصورش رو هم بکنم) ولی همه این ها بصورت تکاملی اتفاق افتاد
سلام بشما دوست عزیز.
آقای تجلی درمورد باور سریع. و راحت انجام شدن کارها من خیلی تجربه های عالی و زیادی دارم. و این باور بسیار قوی هست توی وجودم.
من بخاطر نقص عجول بودنی که از اول در وجودم بود همیشه برای هرکاری بخدا میگفتم خدایا دلم میخواد خیلی سریع، راحت، عالی فلان بشه بهمان بشه و اون خواستم را مطرح میکردم حالا از یه خرید ساده گرفته، تا یکار اداری تا کسبوکارم.
اونموقع ها اصلا من درکی از باورها و قدرتشون نداشتم اصلا هنوز بااستاد آشنا نشده بودم ولی همیشه این جمله(خدایا دلم میخواد خیلی سریع، راحت عالی) برای تمام خواسته هام مطرح میکردم و واقعا هم تا مثلا یکار اداری داشتم و راحتو سریع برام انجام میشد کلی ذوق میکردم و خداراشکر میکردم بابتش که البته ریشه این موضوع همونطور که گفتم بخاطر عجول بودنم بود و وقتی یکاری سریع وراحت انجام میشد انگار خدا دنیا را بمن میداد.
و حالا در بطن ماجرا باور توحیدی و سپردن بخدا بوده که بازم اونموقع ها درکی ازش نداشتم اینکه چقدر راحت خواستم را مطرح میکردم و رها بودم و چقدرم بعدش کارام سریعو راحتو عالی انجام میشد. و دیگه کم کم بعد ازاینکه به این شکل مطرح میکردم یه باور قوی دیگه خودبخود درونم ایجاد شد که خدا خیلی منو درکم میکنه و هوای دلمو داره!
وقتی میدیدم خدا کارهامو راحت انجام میده ذوق میکردم باخودم میگفتم ببین شهلا خدا چقدر هوای دلتو داره که میدونه دلت میخواد به چه شکل کارات برات انجام بشه اون انجامش میده. و بعد باز به دنبالش باور خیلی قوی توحیدی تو وجودم شکل گرفت که وقتی من کارهامو فقط بخدا میگم چقدر همه کارام راحتو سریعو عالی انجام میشه و دیگه این شد نقطه آخر و ایجاد باور قویه که همه کارای من تو تمام زمینه ها سریعو راحتو عالی انجام میشه چون خدا داره کارهامو برام انجام میده، کسبوکار من همیشه پررونقه چون خدا داره کارهامو برام انجام میده، و…
و این چندتا باور خیلی قوی و حتی باورهای خیلی خیلی بیشتر بینظیری که به دنباله این پروسه برام شکل گرفت و خیلی برام پذیرشش راحته
اینکه انگار حضور خدا را درون تمام اتفاقات و باورهام میبینم و درک همین دیدن حضور خداوند در همه اموراتم حتی اگر ظاهرش ناخوشایند باشه بمن قوت قلب و امید بیشتر میده
که نگران نباش خدا داره کارهاتو انجام میده منتها اینبار به این شکل…
و مثلا یکی از بینهایت باور بینظیری که بدنبال این جریانات برام شکل گرفت این بود که خدا بینهایت عاشق اینه که من فقط کارهامو بخودش بگم و اون برام انجام بده( که درین باور حس لیاقت و شایستگی هم خیلی خودشو پررنگ نشونم داد که چون من لایق اینم که تو همه اموراتم فقط نگاهم بخدا باشه و فقط خواسته هامو بخدا بگم و اونقدر ارزشمند که فقط خود خدا باید کارهامو برام انجام بده)
و درنهایت وقتی دقیق میشم به تمام باورهام در هر زمینه ای میبینم باور قدرتمند کننده اصلی همون باور توحیدی هستش که اگر اون باورهای توحیدی خیلی خیلی قوی بشه خیلی باورهای دیگه اتوماتیک وار شکل میگیره توی وجود آدم.
امیدوارم تجربه من بتونه هدایتی باشه از جانب خداوند برای شما دوست عزیز
موفق باشین
به نام خدای مهربان
سلام به شما دوست عزیزم شهلا خانم
پاسخ پر مهری که برای من ثبت کردید به دستم رسید
دو مرتبه ، یک بار همون دیشب و یک بار با تمرکز بالاتر امروز صبح ، دل نوشته های شما رو مطالعه کردم و خیلی لذت بردم
برای زمان ارزشمندی که اختصاص دادین ، برایم نوشتید سپاسگزارم
شاید برای شما جالب باشه دانستن این هدایت که … من چند روزه تمرکزی دارم توحید عملی قسمت 11 و 10 را گوش می دهم ، در اونجا هم استاد در مورد این صحبت می کنه که اگر من کارهامو به خدا بسپرم و تسلیم باشم ، چقدر زیبا خداوند برای من همهی کارهارو انجام میده و من فقط از زندگیم لذت می برم …
دیشب هم وقتی که توحید عملی 11 آخرهاش بود و داشت فایل تموم میشد ، بی دلیل (من می خواستم موبایل رو بگذارم کنار و برم سراغ کار دیگری …) خدا بهم گفت برو تو سایت کارت دارم :) ، اومدم نقطهی آبی از سمت شما دریافت کردم و اشک توی چشمام جمع شد که چقدررررر این حرف ها و این پیام شما هماهنگ بود با این فایل صوتی یعنی توحید عملی 11
سپاسگزارم که با وجود نازنین خودتون دستی از جانب خداوند شدید و این پیغام الهی و مقدس رو به چشمان من هدیه دادید که … ببین آقای تجلی خدا چقدرررر هواتو داره و خدا چقدر دقیق داره همهی کارها رو انجام میده
بیین همون خدایی که بهت میگه بیا تمرکزی توحید عملی 11 رو گوش بده ، بدون اینکه شما بخواهی بری دیدگاه های فایل رو بخوانی ، خودش یه دیدگاه نااااب و عالی برایت هدیه میاره تا ایمانت رو قوی تر کنه … تا بهت بگه مسیرت درسته ، با قدرت ادامه بده … فقط ادامه بده و قدم هایی که بهت گفته میشه …
به قول استاد عباس منش گرانقدر: خدایی که این همزمانی زیبا (که مشابه به معجزه است) برای من رقم میزنه … هررررر کاری که من ازش بخواهم ؟ اگر تسلیم باشم (به قول سعیده خانم شهریاری ، یاد بگیرم … چَشم گفتن های چِشم بسته رو …) و بگم چشم و علمی که خودم از قبل دارم رو وسط نیارم … بگم خدایا تو میدونی تو آگاهی تو علیمی … من نمی دونم و پذیرش داشته باشم … و به خودم بگم خداوند من رو بخشیده و قلبم الان مثل آب زلال چشمهی زمزم پاکه پاکه … اون وقت روی دوش خودش من رو می نشونه … زندگیم برایم خیلییییی شیرین میشه ، شیرین. تر از عسل …
من گاهی وقت ها که یه همزمانی خیلی باحال برایم رخ میده و قشنک لبخند خدا رو حس می کنم … از این عبارت برای خودم استفاده می کنم و میگم :
خداااااااایااااااا شکککککککرت زندگی با طعم هدایت خیلی می چسبه
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر همهی ما ها باشه به سمت زیبایی های بیشتر
امیدوارم باز هم از شما نقطهی آبی پر برکت دریافت کنم
سلام بشما دوست عزیز. امیدوارم حالتون عالی باشه.
خداراشکر میکنم بخاطر هدایت شدنتون، قوی تر شدن ایمانتون و درکتون در دریافت نشانه ها و هدایتها.
راستش از دیشب که کامنتتون بدستم رسید خواستم جواب بدم انرژیم خیلی پایین بود و بخودم گفتم صبرکنم وقتی بامید خدا حالم بهترشد باانرژی براتون بنویسم. تااینکه امروز پیش ازظهر باهمون حال روحی بد و گیرافتاده در نجواها داشتم میگفتم کاش یکی بود میتونستم الان زنگش بزنم و بگم جریان چیه و درک میکرد و واضح راهنماییم میکرد ولی متاسفانه کسی اطرافم نیست که اون حال درونی منو و چیزهایی که برام میگذره از هدایتها، نجواها وکلا ازین مسیر درکی داشته باشه و بتونه راهنماییم کنه.
یه لحظه انگار اومد تو وجودم که در جواب کامنت شما حرفها و تضادم را مطرح کنم. و درواقع هدایتی بود از جانب خداوند که اینجا بنویسم.
دوست عزیز جناب آقای تجلی دیدین استاد بارها گفتن که وقتی روی باورها و خودتون کار میکنید هدایتها میاد، ایده ها میاد و میگه چه قدمی بردارین؟!!!
حالا من در راستای هدف چندین سالم که واقعا هیچوقت ازش دست نکشیدم و باوجود اینکه چالش های عمیقی راهم درزندگیم داشتم بازم کم نیاوردم و همچنان درجهت تحقق هدفم قدم برداشتم. رسیدم به یه دوره ای که تمام اون ایده ها که خداوند بهم الهام میکرد همه درونی بود.
منظورم اینه که یه تایمی هدایتها بصورت قدم فیزیکی و عملی بود که بهم میگفت بردارم و منم درلحظه انجام میدادم. همیشه سریع میزدم تو دل ترسهام و جلو میرفتم. تااینکه الان حدود یکسال نیمه که خیلی تمرکزی زوم کردم روی کارکردن برروی باورها، ترمزها را پیدا کردن، باور درست جایگزین کردن و خلاصه یه شخم زدن حسابی درون مغزم و آشغالها را ازش کشیدن بیرون که چه غوغا و بلبشویی هم بود داخل مغزم.(که البته این اقدامم هم هدایت بود ازجانب خداوند که باید اینکارو انجام بدم. انگار خدا بهم گفت بیا بشین کارت دارم الان دیگه بدو بدو کردن کافیه. بیا میخوام یچیزایی بهت یاد بدم که دیگه نیاز نباشه اینقدر بدو بدو داشته باشی و راحتتر به چیزیکه میخوای برسی)
و خلاصه درین مدت هر ایده و هدایتی که برام اومده درونی بوده یعنی مثلا یبار هدایتم میکنه به سمت یه ترمز جدید و پشت سرش باور جدید و کارکردنم برروی اون باور و دقیقا حس میکنم تا به یه ثباتی درون باور جدید میرسم باز ایده و هدایت میاد که حالا این قسمتو درستش کن.. خلاصه ترمزهایی نشونم میداد که همش ریشه در باور فراوانی(کمبود) باور توحیدی(شرک) و لیاقتو شایستگی( عدم شایستگی) بود.
چیزاییکه تا بحال اصلا سرسوزن متوجهش نبودم و بارها خودم تعجب میکردم اینا کجا بوده.
و بقدری روشون دارم کارمیکنم که دقیقا خودم متوجه میشم چقدر ازنظر ایمان، روشن بینی و درک از مسائل فرق کردم با گذشته خودم.
حالا درین یکسال نیم که (این دوره فقط ایده های درونی اومدن برام شروع شده) 3تا کار فیزیکی بهم الهام شد که انجام بدم که اونم آنچنان کارفیزیکی سختی نبود اولیش این بود که خیلی واضح اون ندای درونم بهم گفت زنگ بزن به فلان شخص و چنین حرفیو بزن که شاید بظاهر هم اصلا هیچ ربطی به هدف من نداشت ولی دقیقا میشنیدم و میفهمیدم که این ایده در جهت تحقق هدفم هست حتی اگر ربطی نداشته باشه و درلحظه هم انجامش دادم که طرف مقابلم کلی هم بهم توهین و بی احترامی کرد درمورد اون موضوع تماس ولی بخدا شاید باورتون نشه من اینقدر خوشحال بودم اینقدر از ته دلم و باتمام وجودم خداراشکر میکردم که بهم گفته بود یه قدم فیزیکی بردارم و حس میکردم و انگار خدا بهم میگفت این تماس درجهت افزایش ظرف وجودیته و اینقدر خوشحال بودم که اون توهینها حکم تشویق و هلهله کائنات و خوشحالی کائنات از تحقق آرزوی من بود.
بار دوم خدا بهم گفت قیمت ملکی که برای فروش گذاشتم ببرم بالا. و اون را هم انجام دادم ولی باورتون نمیشه 2ماه نجوا به شکلهای مختلف میومد سراغم ودرباره افزایش قیمت ملک در گوشم میخوند که اشتباه کردی الان بازار ملک راکده تازه تو اومدی افزایش قیمت میدی و یا کلی نجواهای دیگه که هربار از خدا هدایت خواستم و یه ترمز و پشت سرش باور درست را خدا نشونم میداد تا به ثبات رسیدم درش.
یعنی اینبارم اون قدم فیزیکی فقط در حد ثبت قیمت جدید ملکم بود کار سنگینی از لحاظ فیزیکی و جسمی نبود ولی سنگین بود از لحاظ اون باورهای محدود کننده که درونم بود و ازش بیخبر بودم و خداوند باز به این شکل ظرف وجودمو گسترش داد
و دقیقا حس میکردم
و آلان هم ایده اومده که فلان تغییرات را در ملک مورد نظر انجام بده که خب نیاز بپول داره و منم الان هیچ پولی ندارم
ولی اینقدر مطمعنم و درواقع حس میکنم که باز خداوند از طریق این ایده باز میخواد بهم کمک کنه که باز یکسری ترمز پیدا کنم و باور درست جایگزین کنم و ظرف وجودمو گسترش بده حالا به چه شکل؟! به شکل اینکه من مدام دارم ازش هدایت میخوام که به چه شکل اون ایده را انجام بدم و ایمان داشتن به اینکه من قدمم بردارم تا قدم بعدی را خداوند هدایتم کته
و درجهت انجام این ایده شروع کردم به انجام چندتا طراحی زیبا برای دیزاین و کامل کردن اون ملک(باغ ویلایی) اینکه چندین متریال انتخاب کردم و دارم تحقیق میکنم کدومش بکار ببرم ازهرنظر بهتره و… و درین جریان خیلی باورهای قوی ای خدا نشونم داد مثلا اینکه خدای من خداییکه ازهیچ بینهایت خلق میکنه(وقتی نجوا از نبودن پول برای انجام اون ایده درگوشم میخوند و من از خدا هدایت میخواستم) و خیلی باورهای عالی دیگه درکنار شناختن ترمزهای درونی.
و اما اون تضاد و اون نجوایی که باعث حال بد من میشه:
مدام نجوا درگوشم میگه داری راهو اشتباه میری
همه چیزاییکه بهت گفته شده درونیه نتیجش کو؟!!!
اگر راهت درست بود که باید الان نتیجه گرفته بودی. حالا مثلا قیمت ملک بردی بالا چی شد مثلا آیا فروخته شد پولی اومد دستت؟!!!
و حتی وقتی کامنت دوستان را میخونم که مثلا نوشتن تا شروع کردیم روی خودمون کارکردن آنی یه معامله انجام دادیم یا فلان مقدار پول اومد دستمون ویا…
سریع سروکله اون نجوا پیدا میشه و میگه ببین به این میگن نتیجه تو راهت اشتباهه
ولی من اعتماد دارم به اون خدای درونم اون مسیری که طی کردم اون سفر درونیم. البته سعی میکنم اعتماد داشته باشم ولی این یکماه اخیر نجوا خیلی ازین طریق وارد میشه و انگار کم میارم جلوش
یموقع هایی انگار حس میکنم بین ایمان به غیب ایمان به اون چیزیکه نمیبینم و فقط درونم داره حسش میکنه بدون اینکه نشونه فیزیکی ای ازش ببینم و اون نجوا و حرفاش گیر کردم.
میخواستم ببینم آیا برای شما هم پیش اومده که در یه تایمی فقط ایده هایی که بهتون گفته میشه درونی باشه نه اینکه حتما برین کاری را انجام بدین؟
اون نجوا فقط نتیجه را به وارد شدن پول بحسابم یا انجام معامله فروش اون ملک میدونه و فقط از همین طریق وارد میشه.
نمیدونم آیا تونستم منظور حرفمو برسونم.
وقتی داشتم کامنت شما را میخوندم اون قسمت آخر کامنتتون اونجاییکه درمورد درست بودن راه و باز اون قسمت تسلیم بودن
را میخوندم مدام باخوندنش یه هدایتها و آگاهی هایی میاد از تو وجودم رد میشه که انگار نمیتونم درک کنم.
مثل اینکه آنی رد میشه یه کوچولو صبرنمیکنه تابفعمم چی میگه خخخ
که اونم دقیقا میدونم بخاطر اون سطح انرژی پایینم هست و همزمان اومدن هدایت خداوند و نجوای ذهن. بارها تجربش کردم
و دلخوش کلام خداوندم که میگه ما کلام خودمون را بالا میبریم.
ببخشین کامنتم طولانی شد.
هم از استاد عزیزم هم شما و هم هرکدوم از دوستان که کامنت منو میخونن میخوام اگر تجربه ای به این شکل دارن منو راهنمایی کنن
ممنون میشم.
استاد جانم لطفا در مورد جریان هدایتها بازم برامون بگین. میدونم خیلی جاها از جریان هدایت گفتین ولی لطفا بازم بگین که وجود تشنه ما خیلی خیلی بهش نیاز داره. بخصوص درمورد این قسمت که برای من پیش اومده یا شایدم برای خیلی از دوستان که فقط ممکنه ایده های درونی گفته بشه یمدت.
چون هربار شک میکنم که آیا درست دارم پیش میرم.
خیلی دوستتون دارم. درپناه خداوند باشین.