چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 41
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی و بقیه دوستان آگاهم
دوستداشتم دوباره برای این فایل کامنت بزارم و از یکسری باورهام بگم
در رابطه با سلامتی من کلا همیشه مسائل رو بزرگ نمیکردم واسه خودم مثلا زمانی که کرونا اومد رفتار بقیه رو درک نمیکردم و حتی یکبار ماسک نزدم مثلا تو اون تایمی که هوا سرد بود میگفتن ماسک بزن فکر کن واسه سردی هوا زدی میگفتم من هیچوقت تو زندگیم ماسک نزدم الان بزنم فکرم میره سمت بیماری
و اصلا اعتقادی نداشتم ب کرونا الانم همین فکرو دارم همیشه میگفتم مردم میمیرن چون میترسن و تلقین میکنن به خودشون وگرنه همون سرماخوردگیه و با اینکه نه ماسک میزدم نه الکل داشتم و… هیچوقتم دچارش نشدم
یادمه بخاطر نامنظم بودن دوران قاعدگی رفتم دکتر ، دکتر گفت تو تنبلی تخمدان داری و باید همیشه قرص بخوری وگرنه تو سن کم نابارور میشی من حتی یک لحظه باخودم نگفتم شاید درست میگه و به خالم گفتم من اصلا حرفشو قبول ندارم و حتی داروهاشم نگرفتم و نسخه رو انداختم دور بعد واسه همین مسئله که سونوگرافی رفته بودم تو نتایجش زده بود گرید کبد 2 دکتر قرص نوشته بود اونم نسخشو انداختم دور و نگرفتم بعد چون همیشه مامانم میگه ورزش دوای هر دردیه خب منم این تو ذهنم بود و گفتم حتی اگه گرید کبدمم 2 باشه مسئله مهمی نیست میرم ورزش میکنم حل میشه و واقعا بعد چندماه دوباره رفتم ازمایش دادم کاملا نرمال بود و اون نامنظمی دوران قاعدگی هم حل شد کلا
بعد تو همون آزمایشا زده بود تیروئیدم کم کاره چون باور داشتم این مسئله باعث چاقی میشه تصمیم گرفتم ی دوره دارو بخورم یه دوره خوردم حدود دوسه ماه دوباره رفتم ازمایش و بردم پیش دکتر ، با تعجب گفت مطمعنی جواب ازمایشت درسته چون حداقل باید یکسال دارو میخوری ولی نتیجه ازمایشت کاملا نرماله و منم گفتم اوکی و دیگه باخودم گفتم خب اینم حل شد و جالبه بعد از اون دیگه وزنم نرفت بالا یعنی ورزشم نکنم چندماه وزنم ثابت میمونه ولی تا قبلش سریع میرفت بالا
بطورکلی تو بحث سلامتی خیلی مسائل رو جدی نمیگیرم و بزرگ نمیکنم و تا حالاهم خداروشکر دچار مسئله جدی نشدم
ولی چون همیشه مامانم میگفت ما جنس دندونامون بده منم یکم ب مشکل خوردم و دوتا از دندونامو کشیدم ولی رو اینم دارم کار میکنم و اصلا دلیلی نداره دیگه قبولش کنم
من یک باوری که داشتم و البته الان کمرنگتر شده این بود که من بچه طلاقم ادم خوباش سمت من نمیان بیانم مامان طرف نمیزاره مثلا دوست صمیمیم ازدواج خیلی عالی داشت واقعا عالی قبلنا میگفتم معلومه اون هم قیافش بهتره هم خانوادشو ببین تو چی البته خداروشکر الان خیلی بهتر شدم مخصوصا از وقتی دارم روی عزت نفسم کار میکنم خیلی دیدگاهم داره تغییر میکنه ولی خب از همون اول شاید خودمو لایق نمیدونستم با یه ادم خوب و خانواده دار ازدواج کنم ولی قبولم نمیکردم چون من بچه طلاقم باید با یکی مثل خودم ازدواج کنم گاها پیش میومد اره فلانیم بچه طلاقه بهم میخورید و… اینم نمیتونستم قبول کنم
یا ازهمون سن کم 13 سالگی بابام سعی داشت منو قانع کنه ازدواج کنم میگفت درسو ول کن درس واسه شماها نیست چون زندگیتون سروسامون نداره اینده ای ندارید بیا ازدواج کن یکی باش جمعت کنه من اصلا نمیتونستم این حرفا رو قبول کنم از همون سن کم و تسلیم نشدم
یا یه باور که داشتم این بود واسه اینکه کسی دوست داشته باشه و رابطه خوبی داشته باشی باید از نظر ظاهری تا جایی ک میشه بی نقص باشی اندام خوب پوست خوب و… خب خداروشکر این باورم با کار کردن روی عزت نفسم داره خیلی کمرنگ تر میشه با کار کردن روی خودپذیری
تو زمینه مالی هم تا دلتون بخاد باورای اشتباه داشتم مثلا پول سخت بدست میاد باید خیلی کار کنی ولی هنوزم خیلی باید روی این باور که پول سخت در میاد کار کنم و هر روزدارم الگو پیدا میکنم و رو این باور کار میکنم
تو کار خودمم مثلا نقاشی میکشیدم ولی همیشه دنبال چیزای سخت و پرزحمت بودم کیف میساختم همینطور در حالیکه میدیدم بعضیا با ی طرحای ساده درامد بالایی دارن الان میفهمم چون این باورو داشتم پول سخت به دست میاد همیشه کارارو واسه خودم سخت و پیچیده میکردم
الان کارم چون راحت تره بخاطر این باور نجواهای ذهنیم زیاده و هر روز تقریبا دارم روش کار میکنم
خب باورای مثبتیم داشتم یا ساختم که خیلی کمکم کرده و تو پاسخ همین کامنت مینویسم چون الان خستم و ساعت دو شب هست نمیتونم ادامه بدم
به نام خداوند بخشنده مهربان
خداوندی که بینهایت ثروتمند است و در کنار آن بینهایت بخشنده است
خداوندی که بینهایت قدرتمند است ولی بینهایت مهربان است
خداوندا در نهایت عجز میگویم تنها تو را بندگی میکنم و تنها از تو یاری میخواهم و تنها امیدم به توست
ای یگانه بی همتا مرا به راه راست هدایت فرما به راه کسانی که به تو اعتماد کردند و با تمام وجود سکان زندگیشان را به تو سپردند و این را در عمل نشان دادند
سلام به استاد عزیزم که تمام حرفهایش بوی توحیدمیدهد و من با ایشان خدا را شناختم
استاد جان همینطور که درفایل قبلی گفتم من تقزیبا دو ماهی هست که دوباره دوره دوازده قدم رو برای بار دوم شروع کردم و هنوز هم در قدم دوم هستم و دارم روی باور توحیدی و اعتماد به ربّم کار میکنم
خدارو شکر از نظر سلامتی و اعتماد به نفس خیلی بهتر شدم و مخصوصا آرامشی دارم که بهترین دستاورد من از آموزه های شماست
طبق گفته استاد عزیزم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و من این را درک کردم
ایمان و ترس مثل دو کفه ترازو هستند وقتی یکی سنگینتر باشد دیگری سبکتر است و من درگیر سبکی کفه ایمانم هستم
من میبینم دوستان چقدر خوب و بعضی سریع نتیجه های خوبی گرفتند مخصوصا از نظر مالی و سرعت تکامل
خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم با آنکه روی باور توحیدی کار میکنم ولی در عمل صفر هستم چرا که من قبل از هدایت شدن به این مسیر الهی از تنهایی میترسیدم از تاریکی میترسیدم از جنگل میترسیدم از جاهای خلوت میترسیدم والآن هم میترسم البته خلوت و تنهایی در خانه را دوست دارم ولی در بیرون از خانه میترسم
و دیدم این از بی ایمانی و عدم اعتماد به پرورگارم می آید
از رانندگی میترسم و سالهاست که گواهینامه گرفتم و چند بار هم به فاصله رانندگی کردم ولی باز میترسم و رانندگی نمیکنم
گفتم خدای من همین ترسها و نشان ندادن ایمان باعث کندی روند پیشرفت من شده و دارم باورسازی میکنم که بابا مریم جان خدای روشنایی خدای تاریکی هم هست خدای شلوغی خدای خلوتی هم هست خدای جنگل خدای خشکی هم هست خدا همه جا هست خدا درون توست اصلا خدا خود توست
به خداوند ایمان بیاور و اعتماد کن که وقت رانندگی این پاهای خداست که روی پدال گاز و ترمزه این دستان خداست که فرمون ماشین و در دست گرفته آخه از چی میترسی چرا به خدا اعتماد نمیکنی
گفتم خدایا ایمانی که به قلب ابراهیم دادی و ابراهیم اعتماد کرد و همسر و فرزندش را در بیابان به امید تو رها کرد و رفت
ایمانی که به قلب مادر موسی دادی که فرزند شیر خوارش را روی تخته چوبی گذاشت و به رود نیل انداخت
به من هم این ایمان را عطا کن تا بتوانم به دل ترسهایم بروم تا موانع پیشرفتم از بین برود و دیگر حرف مفتی که اثری از ایمان در آن دیده نمیشود به زبان نیاورم
و میدانم که باید حرکت کنم تا خداوند درهای رحمتش را به رویم باز کند وگرنه با نشستن و فایل گوش دادن و نوشتن کاری درست نمیشود
استاد جان من هزاران بار شمارو تحسین کردم که چقدر به خداوند اعتماد کردید وچقدرشجاعانه عمل کردید چون درک کردم عمل کردن واقعا شجاعت میخواهد و شما استاد شجاعت هستید و پاداشهایی که دریافت کردین نوش جانتان و گوارای وجودتان
و تحسین میکنم شاگردان شجاع شمارو که قطعا پاداش خداوند رو دریافت کردند
از خداوند میخواهم به من و آنهایی که کفه ایمانشان مثل من سبک است شجاعتی عطا فرماید تا لایق پاداش خداوند شویم
دوستان بیایید حرکت کنیم و به خدای قدرتمند و مهربان و فرمانروایمان اعتماد کنیم که تنها حافظ و نگهدار ماست و قدرت را فقط به پروردگار بدهیم چرا که ترس نتیجه قدرت دادن به غیر خداست
در پناه الله مهربان شاد و سعادتمند باشید
دوستون دارم
درود بر شما استاد عزیز که همیشه با صحبت های عالی و دیدگاه های زندگی سازی که دارید، اطلاعات و آگاهی های بی نظیری رو به مخاطبین خودتون میدید، اولا از شما سپاسگزارم بابت این همه آگاهی که میدید. دوماً خیلی خوشحالم که شما رو میشناسم و از سایت خوبتون و صحبت های عالی شما استفاده میکنم و واقعاً حال دلم، حال خودم و حال زندگیم خیلی خوبه…
قطعاً افکارات و باورهای ما شخصیت ما را میسازند و شخصیت ما عادت های ما را میسازند و عادت های ما هم سبک و شیوه ی زندگی ما را خلق میکنند، موضوع خیلی ساده ست نمی دونم چرا خیلی از انسان ها مقاومت میکنند در برابرش.
اما خب به هر حال هر کسی در جای درست خودش قرار داره و ما فقط مسئول زندگی خودمون هستیم و بس…
به نام الله یکتا که اعتبار همه کسانم و همه چیزهایم را فقط و فقط به خودش میدهم.
سلام به استاد گرامی و عزیز دل استاد که برای ما این همه زحمت می کشن و این همه مطالب و اطلاعات بی نظیر را با ما به اشتراک میزارن.
و همچنین خدا قوت میگم به دوستان نازنین هم فرکانسیم
هر روز دارم روی باورها و الگوهای مناسبم کار می کنم که باعث شده در یک انجمن بزرگ کشور من را دعوت کردن و الان عضو کمیته آن انجمن بزرگ هستم با هدایت و الهام خداوند رحمان رحیم.
جهت یادآوری به خودم در آینده نزدیک، دوره های روانشناسی ثروت یک، دو و سه رو می خرم به زودی و میریم برای تریلیاردر شدن به همراه عزیز دلم و بعد خلق زندگی ام و کار مدنظر خودم برای پیشرفت و رشد بیشتر خودم و در نتیجه از زندگی ام و کارم لذت ببرم همیشه و همیشه.
باورهای ثروت ساز و مناسب ذیل که دارم روی آنها کار میکنم تا ملکه ذهنم شود و جایگزین ترمزهای مخرب بشن:
همه چیز دست خودمه، چون خودم خالق زندگی ام و کارم هستم صد در صد و در نتیجه باورهایم و افکارم، اتفاقات زندگی ام و کارم را رقم میزند.
هر چی را من باور کنم، بپذیرم و قبول کنم، در زندگی ام و کارم اتفاق می افتد با قدرت باورهایم، افکارم، فرکانس هایم، احساساتم، نگرشم و کدهایم و در نتیجه کائنات و جهان هستی هم آنها را تأیید می کند.
من می توانم از لحاظ مالی و ثروت پیشرفت و رشد کنم صد در صد، به شرطی که حرکت کنم و قدم بردارم با ایمان و باور خالص و کامل به الله یکتا.
من ایمان دارم هر جا و هر مکانی می توانم پول و ثروت، مشتری های معروف و پروژه های بزرگ جذب و کسب کنم صد در صد، به شرطی که خداوند رزاق و وهاب را باور کنم و تبدیل بشه به افکار غالب من.
همه چیز من تغییر می کند وقتی که باورها و افکار من تغییر می کند و کائنات و جهان هستی به باورها و افکار من، واکنش نشان می دهد.
علاوه بر این، باید مشخص کنم چه باورهایی محدود کننده ای از لحاظ مالی دارن به من ضربه می زنن؟ چرا آنها را باور کردم و پذیرفتم؟ چگونه آنها را می توانم تغییر دهم و با باورها و الگوهای مناسب و قدرتمندکننده جایگزین کنم؟ چگونه می توانم به ترمزهای محدود کننده حمله کنم؟
پول درآوردن و ثروت ساختن، آسان ترین و راحت ترین کار دنیاست صد در صد.
در پناه الله یکتا همیشه سلامت، شاد و ثروتمند باشید.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
استاد من میخام از تجربه جدید خودم بگم از تجربه جدید کسب و کار خودم و بریم به امید خدا…
من تقریبا 1ماه میشه که وارد شغل املاک شدم خب دوست داشتم که رشد کنم و از اونجایی که من سرمایه نداشتم هیچی سرمایه ایی نداشتم من وارد
کار املاک شدم یعنی شرایط برای من به وجود آمد که من وارد کار املاک بشوم و استاد الان من میفهمم که قانون یعنی چی و پرداخت بها یعنی چی و ایمان یعنی چی …
حرفهایی که شما توی 15سال 17سال 20سال دارین میزنین در عمل خیلی فرق داره به همین دلیل هست که افراد بسیار کمی نتایج بسیار بزرگ میگیرن مثل شما …
واقعا استاد هیچ ادعایی ندارم همین الان نوشتم و تعهد دادم گفتم که من که قراره یه روزی بمیرم و واقعا حقیقتاً فرصت ها هم داره روز به روز بیشتر میشه پس بیام عجله رو بزارم کنار توی شغل جدیدم و بیام مهارتم رو افزایش بدم بیام ارتباطاتم رو افزایش بدم بیام عادت های خیلی خوب در خودم ایجاد کنم و بیام اعتماد کنم به جریان هستی به رب
بعضی مواقع میشه که زور میزنم برای یه چیزی مثلاً قانع کردن مشتری یا مالک توی شغل املاک بعد سریع به خودم میگم که حسین نه این درستش نیست من نباید به هیچ وجه ممکن زور بزنم واسه هیچ کاری نعمت ها باید مثل آب خوردن سرایز بشه به زندگی من و چرا این حرف رو به خودم میزنم چون شما رو دیدم استاد و دیگه من قانع نیستم حتی به یک کوچولو زور زدن اصلا من زور نمیخوام بزنم …
استاد مثلاً میگن روش های متقاعد سازی مشتری به هیچ عنوان قبولش ندارم که بخام یک نفر رو توی هر زمینه ایی متقاعد کنم مثلاً توی موضوع کار خودم که مشاور املاک هستم بخام یه نفر رو متقاعد کنم برای مثلاً رهن و اجاره فلان واحد اصلا هیچ اعتقادی ندارم واقعا نعمت ها باید سرازیر بشه به زندگی همه ما به صورت طبیعی …
استاد من توی همین شغل خودم که واقعا عاشقش شدم توی یک ماه و عاشقانه کار میکنم خداوند شاهده توی همین شغل از خدا خاستم گفتم اشخاصی رو یعنی مالک ها و مشتری هایی رو به سمت من هدایت کن یا من روبه سمت اونا هدایت کن که سریع بیان توی جلسه و قراداد بنویسن و نه تنها کمسیون من رو تمام و کمال پرداخت کنند بلکه بیشتر هم بهم بدن و این اتفاق داره میوفته یا افرادی رو به سمت من هدایت کن که پولشون نقد هست اصلا دنبال تخفیف نیستن و سریع میان توی جلسه و کارو انجام میدن به راحتی و این اتفاق ها داره میوفته ومن دارم نشانه هاشو میبینم …
استاد نشستم با خودم با روح درونم به توافق رسیدم گفتم آغا من کاملا مسیر درست رو طی میکنم و تو هم نعمت هارو سرازیر کن به زندگی من و خدا شاهد هست که من توی کارم به صداقت و درستی کامل دارم پیش میرم خداوند شاهد هست و نشانه های بسیار خوبی دریافت کردم و این نشانه ها دارن این پیغام رو به من میدن که آقای حسین مسیرت درست هست اگر ادامه بدی اون نتایج هم از راه میرسند فقط باید ادامه بدی و من خیلی پر اراده و قوی هستم به لطف الله
استاد. به خودم قول دادم که با اولین قرار داد یا نهایتا دومین قرار داد دوره روانشناسی ثروت یک رو خریداری کنم و ثروتمند بشم ذهنیتم رو اصلاح کنم و پامو بردارم از روی ترمز های سیمان گونه و خیلی مشتاق هستم برای دوره روانشناسی ثروت یک…
خدا شاهد هست استاد من دوره روانشناسی ثروت یک الان درست حضور ذهن ندارم اگر اشتباه نکنم به طور رایگان 5یا 6جلسه اون دوره حضور ذهن ندارم در اختیارم قرار گرفت ولی گفتم نه …من نتیجه میخام من میخام خیلی رشد کنم من اصلا دنبال یه خونه و یه ماشین نیستم من خیلی جاه طلب هستم و میخام از بهترین مسیر حرکت کنم …
خدا شاهد هست استاد تمام توانم رو دارم میزارم و راضی هستم بسیار راضی هستم و الان راضی تر هم شدم با نوشتن این کامنت …
عاشقتم استاد عزیزم من حتما در اولین فرصت که نتایج گرفتم از لحاظ مالی یعنی خونه و ماشین خریدم حتما برای شما میرم ویدیو میفرستم فیلم بردار و صدابردار میگیرم و یه ویدیو چند ساعته با یک ویو بسیار زیبا با بهترین کیفیت و صدا ارسال میکنم و قصد دارم که آدم برای این کار که شاید چند روز زمان ببره بگیرم و مشتاقانه میخام این کار رو انجام بدم چون واقعا کاری که شما داری انجام میدی از دید من باید توی استودیو فیلم برداری با بهترین ویو و بهترین صدا و بهترین تصویر ویدیو زندگی من پر بشه و مطمن هستم استاد که من جز افرادی میشم توی سایت که خیلی تاثیر گذار میشم چون واقعا از بی نهایت زیر صفر بدون هیچ شخصی خدا شاهد هست استاد بدون هیچ کسی استاد من وقتی بچه هم بودم کسی رو نداشتم هیچ کس نبود خداشاهد هست یادم میاد بچگی ریخته بودن روی سرم و داغونم کرده بودن هیچ کس نبود که و …
خداروشکر
خداروشکر
خداروشکر
واقعا میتونم کوه رو جا به جا کنم اصلا نمیدونم چطور احساسم روتوصیف کنم …
عاشقتم استاد عزیزم
در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید
سلام حسین جان درجواب کامنتت خواستم بگم منم تازه وارد شغل املاک شدم و دقیقا دارم اعراض میکنم ک بهترین مالک و مشتریها سمتم قراربگیرند و مطمانم موفق هم میشیم چون بشدت نشونه ها و این تلاش برای بهترشدن داره ردپاشو نم نم تو این حرفه نشون میده بهم
ما قانون جذبیای استاد خیلی باید جلوتر از بقیه باشیم و برای ما محدودیت معنای نداره …موفق باشی داداشش
سلام
باورهای قشنگ و قوی که من دارم و با هربار دیدن انعکاس این باورها در زندگیم ،اعتقادم بیشتر میشه و باورم محکم تر میشه رو چند موردش رو مینویسم
من باور دارم که خدا ادمهای خوب در مسیر زندگی من قرار میده و همیشه به ادمها اعتماد کرده و حس مثبتی بهشون دارم و با هدایتهای خدا ،به سمت ادمهای بسیار خوب و کاربلد و با اخلاق هدایت میشم
و من هم وفادار میشم نسبت بهشون،مثلا برای کارمکانیکی ماشینم چند سال به یه مکانیکی مراجعه میکردم بعد از اون هم الان نزدیک به 6 سال میشه که همیشه به شخصی که بسسیییار محترم و بسییار متخصص که همیشه هم کارم رو توالویت بدون معطلی انجام میده و احترام خاصی برام قایله ،حالا این باور چطور شکل گرفته ؟وقتی که پیششون بدون شناخت مراجعه کردم و همون بار اول برخوردخوب رو دیدم حالا خییلی هم با قانون در این حد الانم اشنا نبودم ولی ناخوداگاه مدام تحسینش کردم بعدا هم همش با خودم راجبش حرف زدم و تو دفعات بعد هم مراجعه کردم و این روند مثبت هی تکرار شد و شدم مشتری ثابتشون و اخلاقی که دارم اگه از یه خدمات یه شخصی مرکزی راضی باشم یا از فروشنده ای خیلی خوشم بیاد اکثرا به همون جا مراجعه میکنم،البته نه به دلیل باور کمبود و وابسته بودن ،نه،بخاطر اینکه بقدری احساسم مثبت میشه و هی پیش خودم یا دیگران تعریف و تمجید میکنم و الان هم خیلی وقتا اگاهانه این کارو انجام میدم،این باعث میشه که واقعا اون روی خوب و کار خوبشون رو به من نشون بدن
الان نزدیک به ۵ سال میشه که برای میکرو ابروهام فقط پیش یه تاتوکارمیرم ،البته برای بار اول سعی میکنم دقت کنم بپرسم یا الان هم ببیشتر با هدایت خواستن از خدا،دوست دام این جور کارام رو افراد متخصص انجام بدن،ولی بعداز اعتماد ،دیگه چون خودم خیلی رضایت دارم و نگاه مثبت ،میبینم که اطرافیانم هم همش میگن وای ابروهاتو پیش کی رفتی؟یا موهاتو کجا کراتین کردی،؟کجا خط چشم زدی انقدر عالی شده؟
و من هم کللللی از کار اون شخص تعریف میکنم و حتی پیش خود اون شخص هم میگم که چقدر راضیم چقدر برا دیگران تبلیغتونو کردم چقدر اخلاقتون خوبه واز اینکه مهارت داره بهش کلی حس خوب میدم
ریاست بانک و خیلی از همکاراشون بقدری رفتار خیلی خوب باهام میکردن و کارم رو خود ریاست پیگیر میشد انجام بدن و اجازه نمیداد که تو صف مشتریا باشم و روبری خودشون رو صندلی میشوند و چای میگفت بیارن و از کارمنداش میخاس سریع کارمو راه بندازن حتی چند بار هم برای احوالپرسی و تبریک مناسبتها تماس گرفتن (البته الان دیکه خیلی وقته کارم به بانک نمیافته )
حتی یبار برای تعویض لاستیکم نمیدونستم کجا برم دوجا هم رفتم سرظهربود بسته بود و البته از خدا هدایت میخام که جای خوب ببره منو و یهو تو مسیرم که تا حالا متوجهش نبودم مراجعه کردم ،بسییار محترم و خونگرم رفتار کرد و حتی ماشینو خودش اجازه گرفت بیاره دقیق جلو مغازه پارک کنه تا کاراشو انجام بده و بعدهم برد و تو خیابون اصلی گذاشت که من راحت باشم و حتی موقع پرداخت مبلغ هم ،با احترام تخفیف خواستم گفت نمیشه و بعدکه رفت کارت به کارت کنه ،گفتم ایمان دارم خودش با اینکه مقاومت داشت که تخفیف نمیدم ولی اینکارو میکنه،و دقیقا این اتفاق افتاد وبعداز اون بارها بارها و بارها از خدا تشکر کردم همش رفتاراشو مرور کردم و گفتم چقدر ادمهای خوب تو دنیا زیاده و این باورم هی اثبات میشه و بعداز اون جریان بازم یبار کارم افتاد پیش ایشون مراجعه کردم و جالبه که من بخاطر این نگرشو رضایت از افرادیکه که بهم خدماتی میدن،خییییلی پیگیر اینکه حالا قیمت لاستیک چنده،حالا این مکانیکی برا فلان کار چقدر دستمزد میگیره اصلا از اول باهاش طی کنم ووو انجام نمیدم
مث جنتلمن میرم و میشینم کارم تموم شد به کلی تعارف که بمون ،حساب میکنم ،ینی ارزش اون رفتار و این باور که خیلی کار بلد هستن و راضیم و اعتماد کردم پس خدا جای بدی نمیبره،دیگه دوقرون دوزار رو تو چرتکه نمیندازم
حتی کارواشی که چند بار رفتم انقدر مدیریتش خوبه و فضای سبز و زیبایی برای رست مشتریا ایجاد کرده راضیم که همیشه پیش ایشون میرم و یبار بهم گفت که محل کارتون نزدیکه فرصت نداشتید تماس بگیرید میام ماشین رو میارم و بعد میارم تحویل میدم شما اذیت نشید،که یبار چون نمیخاستم تو کارواش منتظر بمونم،با وجود مقاومت ذهنم که حالا اون یه چیزی گفته بیخیال،باهاشون تماس گرفتم اومدن بردن و حتی کارگر رو نفرستاده بود ،خودش اومده بود و بعدهم اورد تحویل داد و تا یه هفته هم تماس و پیام برای واریز شماره کارت نمیدادکه دیگه حضوری رفتم
ولی بارهاااا شده که از جلوی کارواش رد شدم هی تحسین کردم و حتی پیش چند رفت تعریف کردم چقدر راضیم
این باور باعث شده تو این دوره زمونه همه میگن بترس و ادمها گرگن واعتماد نکن ووو ولی من به ادمهای غریبه هم اعتماد میکنم،چون میگم من رفتارم خوب باشه حسم خوب و فرکانس مثبت،دیگه ازارشون نمیرسه،مثلا بارها شده که بعلتی ماشین دستم نبوده،سواری ،سوار شدم ،حتی شب بوده یبار زمستونم بود برف و شب ولی بدون ترس سوار شدم و نه تنها اتفاقی نیافتاده که خیلیاشون کرایه نگرفتن یا مثلا تا دم منزل که مسیرشون نبوده رسوندن
و ازاین دست مثالها زیااااااد دارم و این باور با تایید این موارد هی تو وجودم ریشه دار تر شده و بصورت خوداگاه نساختم ولی چون اروم اروم مث گلوله برفی بزرگ شده الان هم اگاهانه دیکه تایید میکنم که همینه و غیراز این نیست ،شده جز باورهای بنیادینم
حتی تو دو سالی که تهران دانشجو بودم،با اینکه خیلیا میگفتن مراقب باش که اونجا هرجور ادمی هست ،دزد زیاده ،اعتماد نکنی به کسی،دختر میبرن وفلان فلان
ولی اولااا من عاااشق تهران بودم و هستم و تازه با این نگرشم که ادمهای تهران خیییلی دوست داشتنی و فرندیلی تر هستن بخصوص اقایون تهرانی که اصلا نگاه بد و تبعیضانه ندارن ،بهترین ادمها تو همون تهران تو مسیرم قرار میگرفتن و من در کمال ارامش زندکی کردم و لذت بردم ،حتی تو تاریکی شب یا صب زود زمستون مثلا میرسیدم ترمینال ،ولی خداروسپاس در امنیت بودم و اتفاق خاصی برام رخ نداد
البته بقول استاد هر باوری داشته باشی تا بی نهایت جا برای بهتر شدن وتقویتش هست و جا داره که باز خیلی روش کار کنم و البته خیلی مواقع هم بوده که خلاف باورم اثبات شده چون خالص نیستن این باورها
باور زیبای دیگه من این هستش که،همیشه خدا قسمت میکنه که اگر عروسی و جشنی و مهمونی و مسافرتی وفانی و دورهمی طبیعت گرردی وووباشه،من حتمااا باشم
البته خیییلی زیاد نیستن این برنامه هام و الان هم خیلی دوست ندارم مدام تو شلوغی باشم ولی کلا جایی که شادی و خنده و رقص و خوشی باشه،خدا کاری میکنه من بتونم باشم
وباز هم این باور با دیدن نتایجش تو زندگیم اروم اروم ناخوداگاه شکل گرفته و هی قویتر شده و با تاییدشون،تبدیل به بهمن بزرگ شده
مثلا چند سال پیش که من تو بیمارستان خصوصی علاوه بر مرکز خودمون کار میکردم،خوب تبربز مرکز استان بود و با شهرستان ما فاصله داشت و من با وجود کشیکهام تو هر دوتا بیمارستان ،با اینکه برنامه هر ماه ما اخر هرماه نوشته میشه و وسط ماه برات کاری پیش بیاد باید جابه جا کنی ،با تمااام این اوصاف
هر ماه یکی از جراحان بدون مناسبت،پرسنل اتاق عمل رو رستوران دعوت میکردن،و جالبه که این روند چندین ماه ادامه داشت و از قضا بخاطر این باورم ،با همزمانی های خدا،همممشون رو من تونستم حضور داشته باشم
یا برنامه فان با همکارامون اکی میکردیم باغ بریم طبیعت بریم یا خونه دور هم جم بشیم چندین بار این جور برنامه ها ردیف شد و باز همییشه به لطف خدا من حضور داشتم و حتتتی یه مورد هم نشد که نرم حالا درسته که تاریخش دست خودمون بود ولی بعضی از دوستان میدیدی که مثلا یه مهمونی اومد براشون یه برنامه غیر قابل پیش بینی رخ داد مریض شدن یا هرررر چیز دیگه و نتونستن بیان ولی بطرز معجزه اسایی من هممممه برنامه هارو میتونستم برم چون خییلی خوش میگذشت و این باورو ساختم که خدا بفکر خوشی منه و میدونم جور میشه میرم
یا عروسی دوست و فامیل بوده یا تولدی و وو که خیلی وقتا وسط ماه یه هفته قبل خبر دادن و بامن هماهنگ نشدن ولی بازززز هم چون دلم میخاست تو این مراسمات شادی باشم با وجود کشیکام و حتی دانشجو بودنم ،این همزمانی رخ میداد یا با یه تعویض براحتی جور میشد که بتونم باشم
و اصلا پای ثابت بودم انگار
یا چند ساله مسافرت برام جور شده رفتم که باز به تک تک اتفاقات که فلش بک میزنم ،رد پای خدارو میبینم که جز نتیجه این باورم و نتیجه همزمانی خدا چیزی نبوده
باور زیبای دیگه من که البته این باور رو اگاهانه بعداز اشنایی با قوانین دارم میسازم و روش کار میکنم و مصداقاشو همیشه تو دفترم مینویسم
این هستش که خدا بفکر اسایش و ارامش منه .
و با مرور اتفاقات طول روزم نمونه های پیدا میکنم که این باورم بهم ثابت میشه و البته چون خیلی جاها نمیتونم حسم رو خوب نگه دارم و رها باشم پس همیشه هم این نتایج خوب رخ نداده ولی جایی که گفتم الخیر فی ماوقع و همه چیز به نفع منه و خدا بفکر راحتی منه،معجزه پشت معجزه رخ داده و این باور کاملاااااا بصورت واضح ثابت شده بهم
مثلا کشیکهای بسییییار خلوت و ارومی دارم و اینو هم انقدر گفتم که همکارام هم همشون تایید میکنن و اصلااا تو شیفتای من بندرت بشه که کیس جراحی داشته باشیم یا شب نتونم در ارامش بخابم
مثلا کاری داشتم و یهو خدا دستانشو رسونده که کارمو انجام بدن و گفتم خدا برا من راحتی میخاد
مثلا یه روزی که مهمون زیاد بوده تو خونه یا کار خاصی که باید درگیر میشدم ،با همزمانی های خدا بخاطر این باورم،شرایط جوری پیش رفته که من تو اسایش و راحتی بودم و مثالهای از این دست که فت و فراونه و بخاطر تقویت باورم دیتیلی تو دفترم همیشه ثبت میکنم تا از ذهنم اگه رفت بتونم با خوندنشون بیادش بیارم که رو هوا نیس این باور بلکه با فکت بهش ثابت کنم
باور زیبای دیگه ای که دارم روش کار میکنم و بعداز این جلسه بلافاصله بازم نوشتم و هی دارم مرورش میکنم این هستش که
من لایق هستم من حق خودم میدونم که خدا منو به خواسته هام برسونه ،چون من بنده خوب خدا هستم چون مث ابراهیم و موسی و یوسف ،از امتحانات که همون کنترل ذهن کردن هست سربلند بیرون میام ،چون من تقوی و باور و ایمان که معیار اصلی برای خداست رو دارم و این ایمانم رو ثابت کردم و حس امید و حال خوبم و خوش بینی من ،نشون میده که چقققدر خدارو باور دارم که دارم تو ایر مسیر پیش میام ،پس انتظارم از خدا خیییلی بالا رفته ،خیلی باخودم تکرار میکنم که خدا جبران میکنه به وعده هاش عمل میکنه خدا فراتر از تصورم بهم میده و امکان نداره خدا تلاشهای منو ضایع کنه،اگر تا الان تو بعضی از خواسته هام هنوز نتیجه نهایی رخ نداده عیبی نداره ،خدا شاهد این ایمان قلبی من هست و در عوض منم مشمول پاداشی عظیم که تو قران گفته خواهم شد حق منه شایسته هستم و تفاوتی نیست بین من که متقی و جز محسنین هستم و ابراهیم ویوسف و زکریا ووو
و نمیدونید چقدر حسم با این باور خوب میشه ،جرقه های امید تو دلم هی روشن و روشن تر میشن،چقدر با پررروی از خدا ،انتظار اجابت خواسته هامو دارم
باور زیبای دیگه من این هستش که
میگم خدا همیشه فراتر از حد تصورم بهم میده و با تماام مصداقهاش به ذهن نجواگرم ثابت میکنم این رو
مثلا من با منطق و حساب بانکی ام وقتی میخاستم ماشینم رو عوض کنم پرایدم رو به ٢٠۶ صندوق دار کارکرده میخاستم تبدیل کنم ولی ولی خدا خیلی خداست که باعث شد معجزه کنه و دنای دوسال کارکرد تر وتمیز بهم بده ینی فراتر از حد تصورم
من وقتی که برای مقطع کارشناسی کنکور دادم ،دلم میخاست تهران قبول شم ولی ته ذهن نجواگر من این بود که حتی شهرای دور مث همدان و شیراز و شهرای شمالی هم باشه اکیه!!در حالیکه خدا کاری کرد که تهران دانشگاه ایران که فراتر از حدتصورم بود قبول شدم
من وقتی دلم میخاست که خدارو بهتر بشناسم و همیشه دعای من این بود که منو به مسیر مستقیم هدایت کن دلم میخاد تو رو اونحوری که لایقی بشناسم و عبادتت کنم،خدا هم فرراتر از حد تصورم پاسخ داد و الان تو مسیر توحیدی هستم
من وقتی از خوندن قران خیلی زیاد مفهموم رو نمیگرفتم و نمیشد تو زندگیم پیاده کنم ،خدا فراتر از حد تصورم جواب داد و بصورت معجزه اسایی با شخصی اشنا کرد که بصورت تخصصی روی قران کار میکنن و از اعضای این سایت هستن و داریم ان لاین روی قران تمرکز میزاریم که تو مخیله منم نمیگنجید این خواسته من این جوری پرفکت جواب داده بشه
چندین سال قبل از خدا خواستم حالا با توجه به بودجه من و برای حالت سرمایه گزاری بتونم یه ملکی بخرم،حالا با قانون هم اصلا اشنا نبودم ولی باز هم خدا فراتر از حد تصورم جواب داد و با پلن هاش باعث شد صاحب ابارتمان بشم که الان هم نمیدونم چجوری شکر کنم خدارو
و خییییییلی زیاده از این نمونه اتفاقات ریز و درشت که خدا چطور ،وارد بازی زندگی من شده و سقف ارزوهای منو شکونده و بیشتر از رویاهام عطا کرده
باور زیبای دیگه که بازم دارم روش کار میکنم و بعداز اشنایی با قوانین و قران خیلی مصداقهاش تو زندگیم پر رنگ شد و با ابیاری این باور ،شاخ و برگ داده این هستش که
رسیدن به خواسته ها اسونه !
چرا؟؟چون که تنها وتنها عامل و اسپانسر اجابت خواسته ها و رسوندن ما به ارزوها خداست!
و خدا براش طبق ایات قران همه چیییز و انجام هرکاری اسونه وشدنیه و نیازی به سختی افتادنش نیس و هیج عامل بیرونی هم که ما ادمها تو ذهنمون بعنوان ضوابط قرار دادیم برای رسیدن به خواسته هامون ،ذره ای روی قدرت خدا تاثیری ندارن ،پس رسیدن به ارزوها اسونه ،واین عامل که خداست رو همممه ادمها بهش دسترسی دارند پس همه ادمها به یک اندازه توانایی رسیدن به خواسته هاشونو دارند
باور زیبای دیگه من اینه که روش کار میکنم اینه که ،خدا بیشتر از من مشتاق تر که من به خواسته هام برسم که از نعمت هاش بهره مند بشم که تو کمال ارامش و لذت باشم
چون که اون بنده هاشو با کلی عشق و حس خوب خلق کرده و هرچی هم که تو این دنیاست برای من بنده اش خلق کرده و عاشق بنده هاشه که افریده خودش هستن و تو ناز و نعمت میخاد باشیم پس هرارزویی در من شکل میگیره ،ذوق میکنه که برام تیک بزنه و از رسیدن من به ارزوهام بیشتر از من مشتاقه و خوشال میشه ،پس تو این مسیر حمایتم میکنه و هدایت،چون اون ارزو رو خودش به دلم انداخته خودش هم اجابت میکنه
باور زیبای دیگه که البته خیلی روش گارد داشتم و جز باورهای محدودکننده من بوده ولی با دلیل دارم تبدیل به باور بهتری میکنم این هستش که
تغییر باورها امکان پذیره!میشه تغییر داد هرچند خیلی سفت و سخت باشن!!
چون من روی این موضوع مقاومت داشتم که درسته تغییر زندگی و ایجاد نتایج و رسیدن با خواسته ها فقط با تغییر باورهاس ولی تغییر باورها به این اسونی نیس که!!خییلی زمانبره مدام کار میکنی باز یه باور داغون دیگه باز تو محیط قرار میگیری بمباران باورهای داغون میشی ووو
ولی الان با اوردن مثالهایی که خییییلی از باورهام تغییر کردن بصورت نرم و اسموس این اتفاق افتاده ،پس بازهم تغییر باورهام شدنیه !
همین کامنت نوشتنم خوندن هزاران کامنت تو سایت،خریدن دوره ها و کار کردن روشون،تمرکز کردن روی قران و شرکت تو جلساتش،تا جایی که امکانش بوده ازدستم براومده ایزوله کردن ذهنم و فاصله گرفتن از ادمها برای کنترل ورودیها،ستاره قطبی و نوشتن مطالب تو دفترهام ،شکرگزاری و توجه به ردپاهای خدا و تاییدشون،همه وهمه وهمه اینها در واقع ،کارایی هستن در جهت تغییر باورهام و چقدر حاصل این تلاشهام ،شده عملکرد و رفتارای بهتر ونتایجی که نشانه تغییر باورهام بوده ،رون شدن چرخ زندگیم و احساس خوبم اثبات این ادعاس.
گرچه ذهن این کار تغییر باورهارو خیلی برا من کار شاقی جلوه میده یا میگه همیشه که نمیتونی و باورها ته ندارن و نتیایجت کو!!!ولی من با تک تک مثالها و نتایح و عکس العمل های درست و متفاوتم از عموم مردم ،با تغییر دنیام در حالیکه همون محیط هستم ،بهش ثابت میکنم که
کجاها و کجاها این اتفاق افتاده و چطور خیلی وقتا حتی خودمم متوجه تغییر باور با شکل گیری باور درست نبودم ولی مجموع همه این تلاشهام ،لنگر انداختن تو سایت و به خدا وصل شدنم ،از وقت خواب و استراحت زدن برای کار روی فایلها ،با صدای استاد خوابیدن و بیدار شدن ،همه اینها همون قدمی است در جهت تغییر باورهام و تغییر باور شاخ و دم نداره که !!!
خیلی باورهای زیبای دیکه رو دارم میسازم
خیلی باورهای محدود کننده هم دارم که اونارو ننوشتم
ولی در این حد برای این کامنت بسنده میکنم
موفق باشید
بنده خوب خدا و دوست و همراه عزیزم ثریا خانوم گل سلام
مثل همیشه حظ کردم از خوندن نوشته های شما
چقدر خوب می نویسی و چقدر خوب توضیح دادی دونه به دونه لطفهای خدا رو توی زندگیت
یک عبارتی توی چند تا از کامنتهای شما تکرار شده که خیلی دوستش دارم:
«خـدا اسپانسر همه خواسته های منه»
خیلی جمله عالیی هست برای استفاده به عنوان عبارت تأکیدی و ساختن باور توحیدی و من ازت این جمله رو یاد گرفتم.
یک نکته دیگه هم دوست دارم اضافه کنم و اون اینه که ماشالا چقدر خوب می نویسی!
بارها بعد از جلسات قرآن و خوندن کامنتهای عالی که مینویسی من و لیلا خانوم با هم گفتیم که این دختر میتونه یک نویسنده خوب و قوی بشه.
امیدوارم در پناه خدای ابراهیم و موسی و عیسی و محمد بهترین ها رو تجربه کنی.
ثریای عزیزم سلام
اوه اوه چه کامنت و چه نظری بود ، خودش جای کلی کار داشت ، همش جای بحث و فکر کردن داشت ،
خودش یه مقاله خوب و کامل بود .
ممنونم ازت عزیزم چقدر نظر قشنگی نوشتی کامل و جامع ممنون که با نوشته هاتون باورها رو دوباره به ماهم یاد آوری میکنید .
روز به روز موفق و پیروز تر باشید .
بنام خالق و صاحب و مالک قدرتمندم
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی نازنینم
سلام به تک تک دوستان هم فرکانسی ام که اینجا هستن و این کامنت رو میخونن.عمیقا اعتراف میکنم بهترین و تاثیرگزارترین افراد زندگیم بعد از پروردگار. استاد مهربانم و شما دوستان نازنینم هستین.
که با خوندن کامنت هاتون قدم به قدم کنارتون دارم رشد میکنم
استاد مهربانم
من مدت زیادی نیست اینجام ولی توو همین مدت کم با تمرکز بر آگاهی های سایت شما. بی نظیر ترین تجربه ها وارد زندگیم شده.
به لطف الله همیشه خواهان علم و آگاهی بودم و تلاشهای بسیاری توو زندگیم داشتم که انتهای تمام جستجوهام و آخرین دوره هام ختم شد به این سایت الهی و استاد عزیزم عباس منش.
بالاخره نیمه ی گم شده ی خودمو اینجا پیدا کردم
بالاخره بعد اینهمه سال کندوکاو خدای مهربونم این مسیر رو برام مقدر کرد
استادم چقد دوس دارم دستای پر مهرتونو ببوسم و بگم این جامعه خیلی بهتون نیاز داره
خداروشکر که هستین
خدایا شکر ک از سمت خداوند برگزیده شدین تا راه رو برای همه ی ما هموارتر کنین.
استاد کلام شما معجزه میکنه
سایت شما معجزه میکنه
کامنت مخاطبای شما معجزه میکنه.
من به شخصه تاثیرات فراوانی دیدم.چون واقعا الحمدلله یکی از ویژگی های خوبی ک خداوند بهم داده اینه که عاشق آگاهی هستم و وقتی در مسیر آگاهی قرار میگیرم با تمام تارو پودم تلاش میکنم به بهترین نحو بیا موزم و عملی کنم.
من آموزش های ناب شما رو با گوش جان میشنوم.نکته برداری میکنم.خلاصه هاشو در میارم.بعد میشینم اون قسمت هایی ک بیشتر بهش نیاز دارمو به جملات تاکیدی در میارم.بعد تمام اون جملات رو بصورت ویس با صدای خودم دکلمه میکنم و روی خودم تمرین میکنم و بعد اینکه احساس کردم نیازه ک اون جملات رو تغییر بدم و به آگاهی های دیگه ای نیاز دارم دوباره به اموزشای دوره مراجعه میکنم و دوباره جملات مورد نیازمو یادداشت میکنم و ب همه جا میچسبونمو و دکلمه میکنمو بعد این دکلمه هارو روزانه سه الی چهار ساعت.در تمام اوقاتی ک رانندگی میکنم.کارای منزل انجام میدم.قبل خوابم.و کوچکترین تایمی ک پیدا کنم عاشقانه میرم سمت سایت یا دکلمه ها.یا کامنتای دوستان.یا آموزشای دوره لیاقت و خلاصه هر جوری ک میتونم روی خودم کار میکنم.و این توفیق پروردگارم رو هزاران هزار بار شکرگزارم.
استاد عزیزم شما اینجا سوال کردین که چگونه باورهامون در زندگیمون تاثیر داره.
کامنتای دوستان خیلی قشنگ بود منم خیلی از حرفاشونو با جان و دل تجربه کردم.
یه اتفاقی ک همین روزا بخاطر یه باور نادرست توی زندگیمون افتاد رو میخام براتون تعریف کنم.انگار خداوند خواست که با صدای بلندتر بهم بگه لطیف باورهات ببین چ کارایی میتونه توی زندگیت انجام بده.
لطیف ببین چه چیزایی رو خودت داری خلق میکنی.
قربونت برم خدا پیامتو دریافت کردم و از اون روز خیلی بیشتر مراقبم.
اون اتفاق اینجوری بود که ما توی یه کاری سرمایه گزاری کرده بودیم و پول کم آوردیم و همسرم روزانه صدبار موج منفی میفرستاد ک من میدونم ورشکست میشیم.من میدونم صاحب کارمون فلان میکنه.من میدونم بهمان میکنه.من میدونم این کار جواب نمیده ووووووووو
منم که توی تمرینات بودم خیلی خیلی خودمو کنترل میکردم و تمام سعیمو میکردم امواج مثبت بفرستم و باورهای محدود کننده رو حذف کنم ولی انگار هنوز اونقدری قوی نشده بودم ک موفق بشم و تمام باورهای محدود کننده ی همسرم به یکباره منو ویران کرد ک ترس و لرز به دل من هم افتاد.و کم کم باورهای قدرتمند کننده ی من سست شد و باور های منفی غالب شد.ترسیدم و همینکه ترسیدم همه چی رو خراب کردم.اولین کارخرابی که از باور محدود کننده ی ترس هام ک خلق کردم. این بود که. بدون اینکه اصلا بفهمم.خیلی ناخودآگاه.و اتفاقی با صاحب کار جر و بحثم شد.منی ک اصلا اهل دعوا نبودم.و بقول استاد
(حال بد مساویست با اتفاق بدفرکانس خشم ب جهان فرستادم و جهان در جوابم اتفاقات بد فرستادخشمگین شدم و انرژی های محافظت کننده ی من از بین رفتن و آسیب دیدم.) بعد اون دعوا کلی آسیب خلق کرده بودم .کلی اوضاع بدتر شد.
دیدم اوضاع داره بدتر و بدتر میشه یادم اومد استاد میگفت اینکه عصبانی شدی مهم نیست چقدر توی عصبانیتت بمونی مهمه.سریع اومدم باورهای های مثبت.فرکانس های مثبت.فرستادم.همش جملات مثبت تکرار کردم.شکرگزاری نوشتم.بخودم و همسرم اطمینان قلبی دادم که همه چی درست شده. ب همسرم میگفتم. چشماتو ببند و فکر کن همه چی درست شد.و یه پولی از یه جایی رسید که ما رو نجات داد.
(بقول استاد اون چیزی رو ک میپذیری اتفاق میفته چه بد چه خوب)من اومدم تلاش کنم بپذیرم که یه سرمایه رسیده و همه چی داره حل میشه.
سعی کردم تمام باورهای محدود کننده مون رو بشناسم و حذفش کنم.اره ما ترسیده بودیم.ترس از ورشکستگی یکی از اون باورهای محدود کننده مون بود
ترس از دست دادن کارمون
ترس از دست دادن آبرو
ترس از لج کردن صاحب کار
همه اینا باورهای محدود کننده مون بود ک باعث بدتر شدن وضعمون میشد.اینا رو دیگه بهش فکر نکردیم و سعی کردیم حذفش کنیم.بااینکه همسرم زمین تا آسمون متفاوته بامن.بااینکه اصلا حوصله آگاهی و اموزش رو نداره.ولی الحمدلله رب العالمین منو باور داره.و وقتی من میگم بیا اینکارو بکنیم حرفامو گوش میده. و ما باخودمون تکرار میکردیم خداوند رزاق برامون یه سرمایه دار میفرسته و همه چی داره حل میشه. الان پول توو دستمونه.میایم یکی یکی مشکلاتو حل میکنیم.
داره روبه راه میشه.با این افکار ذهنمون رو آروم کردیم.آشوب های ذهنیمون رو کنترل کردیم.
و از اینجا ب بعد اتفاقات خوب رسیددقیقا بعد سه روز که ما باورهای قدرتمند کننده فرستادیم.ناخودآگاه همسرم ک توی اد لیست مبایلش میگشت تا ببینه دیگه به کی میتونیم پیشنهاد شراکت بدیم ک سرمایه داشته باشه.یهو چشمش افتاد به شماره ی دوستی که سالها قبل بهش پیشنهاد شراکت داده بود و ما قبول نکرده بودیم.
الهی قریونت برم خدا ک قدرت خلق زندگیمونو در دست باورهای خودمون گذاشتیاینجا دیگه خیلی خیلی واضح تر لمس کردم این جمله استاد رو
اره قدرت در دستان خداییست که اونو به دست خودمون داده.
و از اون روز دیگه اروم اروم پروسه ی پاداش جهان به فرکانس های مثبت ما پیش رفت تا امروز به لطف الله رزاق ما هشتاد درصد از مشکلمون حل شده.و مطمعنم صد در صد حل میشه.
استادم تو گفتی هر باوری ک بهت باور محدود کننده میفرسته رو پیدا کن و حذفش کن تا قوی تر بشی.چون این افکار من بود که جریان زندگی منو داشت رقم میزد.
و من با تمام وجودم لمس کردم که باید باورهامو تغییر بدم تا جهت زندگیم تغییر کنه.
خدایا شکرت که مسیر استاد عباس منش رو سر راهم قرار دادی
الان زندگی آسون تر شده.الان با این آگاهی ها دارم روزهای بهتری رو تجربه میکنم.خدایا شکرت که هستی.خدایا شکرت بابت استاد.خدایا شکرت بابت این سایت.خدایاشکرت بابت کامنتای عالی دوستان عزیزم
در پناه الله شاد و آگاه و سلامت و ثروتمند باشین
بازم منتظر تجربه های شیرین من باشین.بقدری این روزا داره اتفاقات خوب سرازیر زندگیمون میشه که منتظرم یه وقت خالی بیاد سراغمو من بیام براتون بنویسم.تا خبرای خوب دیگه خدانگهدار
سلام لطیفه عزیز ،
چقدر مسیر زندگیت وچقدر حس جریان داشتن خداوند و توی زندگیتون حس کردم ، و چقدر اونحایی کهنوشتی استاد میگن وقتی که عصبی میشین مهم نیست و مهم اینه چقدر توی این عصبانیت و اون شرایط بمونین مهمه من دارم تجربش میکنم ،
و الان میتونم به جرات بگم به حدی رسیدم که وقتایی که یه تضادی توی زندگیم پیش میاد و یه حس بدی پیش میاد انقدر باور دارم و محکم باخدای خودم صحبت میکنم و میدونم فقط کافیه بگم خدایاشکرت حال منو توی لحظه های بعدی زندگیم خوب کن بعد از نیم ساعت قطعا میدونم که شرایط و حالم از این رو به اون رو میشه ،
با خوندن این نظر یهویی یاد این قضیه و باور خودم افتادم و حالم خوب شد خداروشکرررررر
ممنونم لطیفه عزیز که زندگیتونم مثل اسم زیباتون لطیفه .
در پناه خداوند باشید عزیزم .
سلام بهاره جانم.قربون محبتت.چقد خوشحالم کردین برام کامنت گذاشتین.
و خیلی خوشحال شدم از اینکه نوشتین حالتون با خوندن کامنتم خوب شده
خیلی شیرین و دلچسبه که بتونی لحظه ای حال کسی رو خوب کنی
منم اتفاقا خیلی از کامنتتون خوشحال شدم
چقد ایده ی خوبیه ک گفتین توو تضادها محکم میگین خدایا شکرت حال منو توی لحظه های بعدی زندگیم خوب کن.
خیلی عالی بود
سپاس از وجودت بهاره جانم
بنام خدای مهربانم
سلاام ب استاد عزیزم و عزیزدل استاد
و سلااام ب دوستان توحیدی قشنگم
خییلی خوشحالم و خداروشکر میکنم ک اینجام و میتونم بنویسم و ی ردپا از خودم برای آینده ام بزارم
هرچند ی کم دیر اومدم ماشاالله 700و خورده ای کامنت اومده رو این فایل
واین نشون میده ک چقددد مهم وارزشمنده این آگاهی ها
ک با درک و عمل ب اصل ب راحتی میتونم زندگیم و تغییر بدم
خداروشکر هنوز تو مسیر هستم هرچند این روز ها جاده خاکی هم میزنم
ولی باز خدای مهربان باعشق هدایتم میکنه
میخوام از باورهای محدود کننده الانم شروع کنم من درحال حاظر تو یک سالن زیبایی کار میکنم.
ک خیلی سریع حس میکنم اخیرا با هرواکنشی حسم بد میشه از طرف صاحب سالن
خودمو مقایسه میکنم ناخودآگاه ک وقتی متوجه شدم سعی میکنم ب حداقل برسونم
اسپیکر هرروز روشنه و آهنگ های ک من سه ساله قدغن کردم برای خودم و هرروز میشنوم سعی میکنم هنسفری بزارم و فایل گوش بدم ولی باز مشتری ک میاد مجبورم ک بردارم و برم کارمو انجام بدم
چرااا زکیه؟
واقعا چراااا!!!
این همه رو کانون توجهت کار نکردی ک الان ب راحتی تسلیم این ورودی های نامناسب بشی
مگه نمیدونی احساس خوب=اتفاقات خوب
من باید بتونم ذهنم و کنترل کنم یا از این کار بیام بیرون
الان ک فکرشو میکنم بخاطر ترس از قضاوت شدنه و ترس از باور کمبود
ولی میدونم این کار چیزی نیست ک من میخوام شاید بخاطر اینه ک باور کردم ک آرایشگری شغل خوبی نیست
و همه ب چشم بد نگاه میکنن
چن وقت پیش ک رفتم کارت سلامت بگیرم برا سالن
وقتی ک متصدی پست بانک ازم پرسید کارت چیه گفتم تو سالن کار میکنم
گفت آرایشگری گفتم ننننن
توسالن کارمیکنم، وقتی کارتی ک برام صادر کرد نگاه کردم
دیدم نوشته شغل:آرایشگر
حسم بدشد، ی چیزی انگار در درونم بهم گفت این شغل تو نیست
واقعا نمیدونم چرا این حسو دارم شاید بخاطر باوری ک مدتی هست دارم روش کار میکنم
ک من کافی هستم ب شکلی ک هستم من همینی ک هستم کافی هستم
فارغ از دستاوردهام
فارغ از ظاهرم
فارغ از نتابجم
لازم نیست ماسک بزنم رو صورتم تا مورد عشق واحترام واقع بشم
لازم نیست صورتم و جراحی کنم
لازم نیس ی لباس خاصی بپوشم ک مورد عشق واحترام واقع بشم
من همین جوری ک هستم لایق عشق و احترام ام
ولی چیزی ک دارم میبینم خیلی متفاوته
و داره بهم میگه تو کافی نیستی
همین جوری باید بوتاکس انجام بدی
خط لبخندتو ژل بزنی
لبتو پروتز کنی
لباس خاصی باید بپوشی
غلیظ آرایش کنی
همه عکس باورهای من و همین باعث شده از درون حس رضایت نداشته باشم
اصن چرا این این همه کار دارن انجام میدن ک جوان بمونن زیبا باشن
و پیر نشن
بخاطر ترس از پیریه
و ترس از پیری همون ترس از مرگه
چرا من باید از مرگ بترسم منی ک با تارهای سفید ک تو موهام هست ب صلح رسبدم و دوسشون دارم و دیگه انگار نمیبینمشون
قرار نیست من تا ابد زنده بمونم
من اومدم ی مدت زندگی تو این کره ی خاکی و تجربه کنم لذت ببرم و خلق کنم
همین قرار نیست همیشه جوان و زیبا بمونم همون طور ک یک روز کودک بودم وربزرگ شدم
نوجوان
و جوان شدم
پیری و هم تجربه میکنم
و برمیگردم ب اصل خودم
هر مرحله ای از زندگی و باید زندگی کنم ولذتشو ببرم
چن روز پیش خواهرم زنگ زد گفت دخترش ک الان 8ماهشه و تازه شزوع کرده چهار دستو پا راه رفتن، رو برده حمام
گفت وقتی گذاشتمش تو وان پراز آب شروع کرده با دست ضربه زدن تو آب و آبی ک پخش میشده رو نگاه میکرده و با صدای بلند میخندیده
و خییلی لذت برده از بازی با آب ولمسش
و خودم دیدم ک چقد تلاش میکرد تو4ماهگی ک بتونه فقط غلت بزنه و دیدم ک چقد نفس نفس میزد و ذوق میکرد ک ی حرکت جدید یاد گرفته
و الان ک 8ماهشه باعشق داره تلاش میکنه و دست میگیره از هر وسیله ای ک جلو دستش میاد ک وایسه سر پا
ومن چقد ذوووق میکنم از دیدنش
از تلاشی ک میکنی ک تجربه کنه زندگی رو
راه رفتن و
تازه د`د` گفتنو یاد گرفته و باعشق میکنه
منم مث سارای قشنگم ارزشمند هستم و دقیقا اومدم تجربه کنم زندگی رو
مرحله ب مرحله رشد میکنم و تکاملم و طی میکنم
همون خدایی ک از یک سلول منو خلق کرد وبل تقسیم میتوز ی توده سلولی شدم و شدم جنین و مرحله ب مرحله منو رشد و نمو داد
و بهم رزق داد تو شکم مادر و حتی قبل از اینکه دنیا بیام غذام و از قبل آماده کرده بود تا گشنگی نکشم
همون خدا هم ازاین ب بعد هدایتم میکته و بهم رزق میده
خدایا شکرت عاشقتممم
خدایا خودت هدایتم کن من هیچی نمیدونم تو میدونی خودت بهم بگو
ب جای من تصمیم بگیر
تو عالمی
تو آگاهی
تو بینایی
تو شنوایی
تو وهابی
از فضلت بر من ببخش
من تسلیم توام وب هر خیری ازسمت شما فقیرم و محتاج
خدایا منو تسلیم خودت کن و تسلیم بمیران
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالتون عالی باشه بی قید و شرط
ممنونم بابت کامنت زیباتون و تحسینتون میکنم و چقدر قشنگ صحبت کردید در مورد بچه نوزاد و کارایی ک با ذوق انجام میده و من داشتم قشنگ تصور میکردم صحبت های شما رو و از شما سپاسگزارم چون حس واقعاً قشنگی گرفتم
آخر کامنت شما ی چیزی ب من گفت و ی حسی ک بیام و بنویسم
خداروشکر میکنم بخاطر این هدایت همیشگی ک در زندگیم جریان داره
دوست عزیز ، هر کدوم از ما و خداوند یکی هستیم
ما از خداوند دور نیستیم
خدایی ک وقتی خودشو برای ما معرفی میکنه ، میگه : « من نزدیکم »
انرژی هوشمندی ک طبق یک سیستم بی نهایت دقیق داره هر لحظه ب افکار ما پاسخ میده
بنظرم هرچقدر بتونیم خداوند رو ب شکل درستش باور کنیم ، ب همون میزان ازش نتیجه میگیریم
ب همون میزان کارآموز راحت تر و با کیفیت تر انجام میشه
ب همون میزان خودمون رو خالق زندگی مون میبینیم
خدایی ک با ماست ، همیشه با ما بوده ، ما قسمتی از وجود الهی و مقدس خداوندیم
ما و خداوند یکی هستیم
همون طور ک خداوند خلق میکنه ما هم خلق میکنیم
کافیه ب این شکل فکر کنیم تا نتایجش باورمون نسبت ب خداوند رو قوی تر کنه
ما و خداوند یکی هستیم
هرچقدر خودمون رو نزدیک ب خداوند ببینیم و هرچقدر با خداوند صمیمی تر باشیم ، ب همون میزان تجربه شیرین تر و لذت بخش تر و ساده تر و راحت تری از زندگی میتونین داشته باشیم
و خیییلی باید روی این موضوع کار کنیم
من هروقت ک یکم روی این موضوع تمرکز میکنم ، قشنگ میبینم ک اتفاقات داره چطور رخ میده و نتایج چقدر ساده راحت و سریع رخ میدن و در واقع جهان چقدر ساده و راحت ب افکار قدرتمند کننده من پاسخ میده
امیدوارم مفید باشه برای همه مون
براتون آرزوی سلامتی شادی عشق ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم
ی چیز جالب بگم
من با خوندن کامنت بچه ها ، این خواسته در وجودم شکل گرفت ک : منم دلم میخواد کامنت بنویسم
و بعد ادامه دادم ب خوندن کامنت ها
و کامنت شما ی حسی رو در من بوجود آورد و من اومدم ب لطف خدا کامنت گذاشتم ، البته اگه استاد عزیز تائید کنند
وقتی کامنتم تموم شد و ثبتش کردم ، یهو متوجه شدم ک خواسته ام اجابت شد . ب همین سادگی ب همین راحتی و طوری ک بعداز اجابت شدنش متوجه شدم ک اجابت شده و آنقدر ساده و راحت و سریع واقعاً
در واقع تمام خواسته ب همین شکل اجابت میشن
یعنی قانون اجابت خواسته ها همینه
الهی شکرت ک باورهام رو قوی تر و سازنده تر کردی
چون من باور دارم ک : من هر لحظه در حال هدایت شدن ب سمت خواسته هام و ب سمت زیبایی ها هستم اونم ب سادگی براحتی با لذت و کاملا طبیعی
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
استاد جان اینکه ما چیزی و موضوعی رو بشناسیم و ازش نتیجه بگیریم برمیگرده به باوری که ما ازش داریم؛ اون تفکری که بارها و بارها بهمون گفته شده و ازش ورودی داریم. همه ما یکسری باورهایی داریم که براساس خونواده ، جامعه، منطقه جغرافیایی و… شکل گرفته، و یکسری چیزهایی رو باور کردیم، اینکه خیلی ها مثلا روی یک چیزی باور دارن و تعداد افراد موافق و هم نظر دربارش زیاده یعنی اون باور به شکل عظیم و گسترده ای بین افراد اون منطقه یا جامعه گفته شده و ورودی داده شده؛ و ما انسان هم از چیزی نتیجه میگیریم که بهش باور داشته باشیم چه خوب باشه چه بد
قبلا خودم چنین چیزی رو نمیدونستم و مثل اکثریت مردم فکر میکردم که هرکسی تونسته به موفقیتی برسه بخاطر ژنش بوده یا توانایی خاصی داشته و همه هم مثل پدرانشون که نسل به نسل به این ها رسیده بود قبول کرده بودن ولی در واقع ما به چیزی میرسیم که قبول کرده باشیمش
اگر مثلا کسی باور داشته باشه که بخاطر اینکه تو فلان خانواده یا کشور بدنیا اومده و نمیتونه ثروتمند بشه پس نتیجه نمیگیره، اکر کسی باور داشته باشه که تو خونوادشون از نسل های قبل مثلا مادرشون یا پدرشون فلان مشکل جسمانی رو داشتن و خودش هم مستعد دریافت اون مشکله ، نتیجه شو میبینه
و برعکس اگر کسی باور داشته باشه که تو خونوادشون همه پزشک شدن پس من هم پزشک میشم نتیجه شو میبینه
پس همه جیز برمیگرده به اینکه ما چه چیزی رو باور کردیم
مثلا در مورد خودم من از بچگی این باور رو داشتم که خیلی خوشتیپ هستم و هرجا میرفتم دیگران از لباس هام و تیپم تعریف میکردنو این باور با من همچنان هست و خودم هم باور دارم که آدم خوش تیپی هستم و در من نهادینه شده، یا مثلا باور دارم که من آدم با اعتماد به نفسی هستم به خصوص از وقتی با شما آشنا شدم و آگاهی هام بیشتر شد احساس لیاقتمو سعی کردم بهتر کنم و به همین ترتیب اعتماد به نفسم بیشتر شد راحت نه میگم راحت تو جمع صحبت میکنم و خیلی موارد دیگه
یا مثلا این باور رو دارم که در یادگیری مهارت ها بسیار با استعداد و باهوش هستم و سریع یاد میگیرم، یا مثلا الان به این باور رسیدم که آدم هر چیزی رو بخواد و هدف گذاری کنه و تجسم کنه و تو ذهنش بسازه میتونه در دنیای بیرون هم داشته باشه
ولی در مورد باور فراوانی که فکر میکنم پاشنه آشیل همه مون هست باید خیلی بیشتر کار کنم ، باید به خودم بگم و یادآوری کنم مثال های فراوانی رو تا نهادینه بشه و هر روز باید روش کار کنم
ممنونم از شما استاد عزیز خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم بانو
خب من یه باورهای از بچگی داشتم ازجمله
همیشه آسانترین و راحت ترین کارها و مسائل سر راحم قرار میگیره و من به راحتی از پسشون برمیام
ذهن من همیشه به راحتی هر مسئله ای رو زودتر از هرکسی حل میکنه و همیشه هم همینطور بوده
من همیشه سالمم و هیچ وقت سرما نمیخورم
من همیشه این شعرو میخوندم که غلام نرگس مست من تاجدارانند چون باور داشم که
همیشه بهترین مردها از من خوششون میاد و عاشق من میشن اکثر اوقات هم اینجوری میشه ولی چون باور ازدواج در من شکل نگرفته به ازدواج نینجامیده (خب گاها فک میکنم خدا دوس نداره من ازدواج کنم ) برا همین همیشه همکارام تعجب میکنن وقتی میبنن چطوریه من تا حالا ازدواج نکردم خودم به این رسیدم که در ورای این باور یه باور هستش که از مردها دوری کنم و فاصله م رو باهاشون حفظ کنم برا همین هنوز نمیدونم چه باوری باید بسازم
من باور دارم بدنم خوش خودشو خوب میکنه باید کاری بهش نداشته باشم تا خودشو خوب کنه چون به سینوزیتم کار نداشتم دارو هم نخوردم نفهمیدم کی خوب شد
من باور دارم از پس هر ورزشی خوب برمیام و به راحتی هر حرکت ورزشی رو انجام میدم چون علاقه به وزش دارم
من باور دارم اندام زیبایی دارم
خب من باور دارم که یه کوهنورد خیلی خوبم و توانایی در این زمینه دارم
من باور دارم خدا یه دیوار حفاظتی و حمایتی دور من گذاشته و مواظبمه
قبلا نسبت به چشم زخم حساس بودم ولی مدتیه که برام بی اهمیت شده و داره این باور در من شکل میگیره که دروغه و من از هر چشم زخمی بزرگترم
من باور دارم که هرچی بخورم چاق نمیشم برا همین همیشه لاغر موندم و گاها دلم خواسته یکم چاق بشم هر پزشک و دکتر تغذیه و دارو گیاهی رفتم و سالها استفاده کردم ولی چون ذهنا باور دارم من چاق نمیشم شاید دو کیلو اضافه کرده باشم با اون داروها ولی بالافاصله برگشتم به وزن قبلیم(ایموجی خنده)
من باور دارم چون یه خال تو پهلوی راستم دارم واقعا خوشبختم و همیشه خوشبخت خواهم بود
من باور دارم که به راحتی میخوابم و برا همین همیشه تاسرمو میزارم روی بالش سریع خوابم میبره
من به شدت باور دارم انسان قدرت نامحدودی داره ولی هنوز در مورد خودم به این باور نرسیدم