چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 43
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم و خاله مریم عزیز
واقعا تشکر میکنم بابت تهیه این فایل فوق العاده
وقتی این موضوع مطرح شد که هر باوری که کمکمون میکنه و قدرت میده بهمون رو بسازیم و تکرار کنیم و این چقدر خوبه که بالاخره آدم چیزی که بهش قدرت میده رو بسازه هرچند که بقیه بگن داری اشتباه میکنی یا اصلا ژن سیاه پوست ها تاثیری نداره و …
منم خودم کلی از این دست باورها داشتم که جدی نمیگرفتم شون، حالا یه بار به خاطر اینکه شاید ارزشمند نمیدونستم، یه بار به خاطر اینکه فکر میکردم نژاد پرستی محسوب میشه و یه بار هم به خاطر اینکه فکر میکردم با توجه به قانون کیهانی این اصلا درست نیست درصورتی که خیلی بهم قدرت میداد اون باور مثلا من روز بازی اول ایران استرالیا بدنیا آمدم و همیشه یه حسی تو وجودم بود که این علتی داره که من همچین روز مهمی برای فوتبال ایران بدنیا آمدم ولی به خاطر قانون جهان رو میدونستم، میگفتم نه این مسخرس و هیچوقت نخواستم ازش به نفع خودم استفاده کنم ولی به محض شنیدن جملات استاد، سریع همین قضیه یادم اومد و اومدم جمله تاکیدی براش ساختم که«من چون روز بازی ایران و استرالیا بدنیا آمدم، این نشانه ای است که قراره کارهای بزرگی در فوتبال ایران و جهان بکنم و به بازیکن بزرگی تبدیل بشم » و یه جمله دیگه شبیه همینم ساختم و شروع کردم به تکرار کردن و دارم نشانه های این باور رو می بینم و قشنگ احساس میکنم خدا داره بهم مسیر رو نشون میده و با نشانه هاش داره تقویتم میکنه. مثل همون باوری که شما استاد ساختید و در دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها گفتید که خدا به من گفته که به من بینهایت ثروت میدهد و دقیقا منم الان قشنگ حس میکنم که خداوند به من گفته که به من بینهایت ثروت و موفقیت کاری میدهد. چقدر این باورها بهم خوشبینی و انتظار شرایط خوب در آینده رو میدن و باعث میشن آدم با قدرت و اقتدار بیشتری در مسیر هدفهاش حرکت کنه و بزرگ فکر کنه و استمرار داشته باشه در مسیر و بهای خواسته هاش رو راحتتر بپردازه چون با تکرار این باورها به یقین رسیده که در سرنوشت من اینه که یک فوتبالیست بزرگ و موفق و ثروتمند بشم و من ساخته شدم برای فوتبال بازی کردن و تکنیک و مهارت گذاشتن در زمین.
یا مثلاً این باور که ایرانیا نابغن و تو هرکاری بهترینن تو جهان. خب ببینید چقدر قدرت میده به آدم و باعث میشه در صلح قرار بگیریم با خودمون.
خدا رو شکر میکنم که در مدار شنیدن این آگاهی ها هستم و خدا میداند با تکرار این باورها چه اتفاقات فوق العاده ای میافتد ولی قطعا همش خوبه و من از همین حالا منتظر ورود این نعمتها هستم و خودمو براشون آماده میکنم.
سپاسگزارم دو استاد عزیزم
در پناه خدا
سلام و درود خدمت استاد و همه دوستان
خدایا رو شکر می کنم که با این فایل اساسیییی روبرو شدم، با توضیحات و آگاهی های استاد و کپشن عالی این مطلب، با کامنت های گوهربار دوستان…
و اما پاسخ بنده به سوالات استاد:
الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟
پاسخ: زمانی که پس از شکست های متمادی باور کردم که من اینبار می تونم با بهتر عمل کردن نشات گرفته از درس هایی که فراگرفتم… شروع کردم شجاعت به خرج دادم و به صورت تکاملی (و البته با سرعت بسیار زیاد) رشد کردم… یعنی این باور که:
1- من اینبار با داشتن دانش و تجربه های قبلی، و “با توحید عملی” قطعا موفق میشم…
2- سازمان و برندی که مجددا ساخته ام بسیار بسیار عالی هست و حتی اگر فقط 1 درصد جامعه مخاطبین من، مشتری من بشن سیلی از نعمت و ثروت وارد زندگی من میشه… پس من فقط باید اقدام عمل و تداوم داشته باشم
3- خدا هیچ خیر و صلاحی برای من مقرر نکرده، تنها خیر و صلاح خداوند در خصوص من، انچه هست که من قلبا میخام و من قلبا رشد و پیشرفت رو میخام پس خدا هم همینو واسم مقرر کرده پس قطعا محقق میشه!
4- مسیر فکری، مطالعاتی و تمارین من (منظور گروه تحقیقاتی عباسمنش در جایگاه 98% تمرکز مطالعاتی) قطعا درسته و وقتی در این مسیر هستم احساسم بهتره و احساس بهتر = نتایج بهتر حتی اگر اوضاع به ظاهر خوب نیست!
البته قطعا باورهای متعدد دیگه ای هم بوده و هست اما این باورها در سطح خوداگاه من بارها و بارها و بارها تکرار شده و با دریافت نتایج بیشتر و بیشتر ثبتیت شد…
این باورهای قدرتمندکننده کماکان که دچار تعلل در کنترل کانون توجهم میشم باز دست منو میگیره و به سمت پیشرفت سوق میده…
.
ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است؟
پاسخ:
من سالها کارم سیستم سازی و درک و ایجاد و بهبود روابط معنادار سازمانی بوده… خیلی خیلی خوب بودم…
اما بعد از شکست های متمادی آشپرخانه خونه دفتر کار و راه پله خونه انبار من بود برای مدتی… دیگه جرات سیستم سازی و توسعه کاری رو نداشتم… به زبان عامیانه علی بود و حوضش!! البته خیلی هم عالی بود چون خودم سلول به سلول بیزنسم رو با عشق و انگیزه آتشین و اراده و عمل می ساختم و بهبود می بخشیدم… اما حدود یک سال شاید کمتر تعلل کردم و عطش پیشرفت داشت منو میکشت تا این که سیستم سازی و بهره وری سازمانی رو استارت زدم و اسمش رو گذاشتم ورتکس با مفهوم چرخه ساختاری تکاملی کسب و کارم…
حدود 10 -11 ماه بعد از شکل گیری ورتکس، باز هم جرات استخدام و تیم سازی برای مارکتینگ نداشتم که البته بد هم نبود روی خودم و سازمانم و برندم کار کردم اما تعلل بیش از حد لازم بود اما به محض اینکه تیم سازی کردم نعمت ها یکی پس از دیگری به قول استاد از در و دیوار از در و پنجره از آسمان وارد زندگی من شد و دستان خوب خدا که دنبال این جایگاه های شغلی بودن وارد شدن و اونها هم منتفع شدن…
یکی دیگه از باورهای محدود کننده که باید در زمانی که تایم بیشتری دارم و بعد از استبلیشت کردن یک سری کارهای مهم و ضروری انجام بدم… استفاده از ظرفیت ها و پتانسیل های واحدهای تولیدی و تجار مربوطه برای تامین و تولید هر چه بیشتر و آسان تر بیزنسم هست… حقیقا اوایل به دنبالش رفتم اما موفق نشدم اما فهمیدم اون موقع خودم می تونم به نحو دیگه ای این خلا رو برطرف کنم و موفق هم شدم به لطف خدا اما الان که بزرگتر شدم بایستی از این فرصت ها استفاده کنم که ظاهرا نتایج منفی حاصله در ذهن من باوری ساخته که آقا نمیشه از این ظرفیت ها استفاده کرد یا اگر هم میشه خیلی سخته و مشقت داره و… یا این که بعدا جار می زنن این برند رو من پر می کنم و یا اینکه برند من رو با کیفیت بدی پر می کنن و مشکلاتی ایجاد می کنن و حسادت ها می ورزن که همه اینها به قول استاد دروغ محضه اگر من باورشون نکنم و ایمان بیارم همون اوستا کریم که من رو تا به اینجای کار با این همه موفقیت و عزت رسونده… خودش الباقی رو جوری رقم میزنه که…
استاد عزیز سپاس به خاطر این فضایی که به رایگان در اختیار من قرار دادید و ممنون از شما و دوستان که این که ردپای من رو مطالعه کردید
به امید دیدار
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق و نور هست
خدای که راه گشا هست
خدای که درون من زنده گی میکند برای من هست همراه من هست در خدمت من هست
خدای که رفیق من هست
خدای که نفس من را میکشد
خدای که قلب من را میتپد
خدای که همیشه به طور ویژه هدایتم میکند
خدای که حمایتم میکند و سپاس خدای که را انتخابم کرده برای بهترین ها
انتخابم کرده برای تجربه این زنده گی عالی
سپاس خدای که را عشق و رحمت اش را روانه زنده گی قشنگم کرده
سپاس خدای که همیشه حواسش به همه هست
سپاس خدای که خوابش نمیگیرد خسته نمیشود کلافه نمیشود وفقط عشق میکند کارش بخشیدن هست
سپاس خدای را که جهانش پر پایه خیر هست بر پایه فراوانی هست بر پایه عشق هست بر پایه دوستی و محبت هست بر پایه عدل هست
الهی شکرت شکرت شکرت
سلامم استاد عزیزم سلامم مریم عزیزم سلام به تمام رفقای عزیزم
امروز خیلیییییی خوشحال هستم دوست دارم احساس هایم را اینجا بنویسم
امروز زهنم میامد ناامیدم کند چرا هیچی درست نمیشود چرا خواسته هایت نمیاید چرا باید آنگونه که دوست داری زنده گی ات نیست
یک لحظه داشتم منم به زبان میاوردم چراا خدا من ؟
چراااااا ؟ با چرایی دومی
خدا شاهد هست اون پاکیزه که تغییر کرده هست ظاهر شد و گفت پاکیزه نگو چراااا من ؟
بگو خدایااا چگونه سپاسگذاری کنم تا داشته هایم را بیبیبنم ؟
خدایا چگونه از زنده گیم بیشتر لذت ببرم ؟
خدایاا چگونه تغییر کنم ؟
خدایاا چگونه روی خودم کار کنم ؟
خدایاا چی کار کنم الان که احساسم عالی شود ؟
داشتم میپرسیدم خدا شاهد هست چنان آرام شدم که اصلا اشک هایم همان لحظه در چشم هایم خشک شد و اون احساس قربانی شدن محو شد ازبین رفت حس کردم قدرتم را
چقدررر من قدرت دارم چقدرررر من تغییر کردیم
دو راه داشتم یا بروم زیر پتو بخوابم و گریه کنم یا بروم آب به سر صورتم بزنم و پیش آیینه باور های عالی را تکرار کنم
با پرسیدن اون سوال ها به صورت ناخودآگاه بلند شدم رفتم آب به سر صورتم زدم آمدم مقابل آیینه قدرتمند با عظمت انقدرررر قشنگ و مقتدر با خودم حرف زدم و باور های دوره احساس لیاقت در زهنم تزریق کردم که خدا شاهد هست ماندم که من همان آدم هستم و خیلیییی احساسم عالی شد خیلییییی عالی شد به خودم کف زدم به خودم باریکلا گفتم
دو انتخاب داشتم ولی من بهتر اش را انتخاب کردم و چقدررر به خودم افتخار میکنم حالا هم قشنگ مدیتشین کردم حالم عالی تر شد و دلم گفت کمنت بنویسم و مینویسم
واقعا با تمام وجودم به خودم افتخار میکنم افتخار میکنم که هستم و اینگونه زیبا روی خودم کار کنم
یکجای شنیدم که میگفت هدف رسیدن به مقصدی نیست رسیدن به خواسته یی نیست تبدیل شدن به اون آدمی هست که میتواند به اون هدفه برسد به اون خواسته برسد در واقع همان لذت بردن از مسیر هست یادگرفتن از مسیر هست تمرین کردن هست و این خیلییی زیبا هست که هر لحظه ما آگاه باشیم که چی را تمرین داریم امید را یا ناامیدی را خشم را یا ارامش را
ما در حال تمرین کردن چی چیزی هستیم ؟
داریم تمرین میکنیم که به زیبایی ها توجه کنیم یا به نازیبایی ها چون همش تمرین هست
داریم شکرگذاری را تمرین دارم یا گله و ناسپاسی را پاکیزه اینا خیلییی مهم هست برای تو میگویم رفیق اینا خیلیی مهم هست حواست باشد
استاد عزیزم نوش جانت این زنده گی بهشتی دمت گرم خوشبحالت همه چیزای که در زنده گی ات داری
استاد عزیزم دمت گرم برای باور های قشنگی که ساختی
دمت گرم با جان و دلم تحسینت میکنم و از دیدن موفقیت هایت خیلییی خوشحال میشوم
استاد استاد نوش جانت بودن با آدم های همفرکانس بودن با مریم عزیزم
استاد عزیزم دیشب من تجربه خیلیی عالی داشتم خانم مامایم خانه ما آمده بودن بعد بنابر کاری منم همرای شان دوباره خانه شان رفتم برای چند دقیقه دنبال چیزی رفتم ولی اصرار کرد که یک گیلاس چای نوش جان کنم منم قبول کردم بعد یک ساعت شد دوساعت شد و ما هی قصه کردیم حرف زدیم تمام حرف های ما در باره روح بود قدرت خدا شناخت خدا
استاددددددد من حس کردم که من نیستم صحبت میکنم خداست درون من هست و از درون تغذیه میشدم چقدرررر این صحبت ها شرین و دلنشین بود استاد چیزی که شما همیشه میگویید من با اون حس با اون درونم حرف میزنم من درکش نمیکردم چقدرررر این تجربه برایم عالی بود حالا قصه اش بماند که خیلیییییییییی هدایتی من رفتم دنبال چیزی و اونجا ماندم تا ساعت چهار صبح ما فقط از خدا گفتیم از عشق خدا از قدرتش از عظمت روح خودمان و غرق احساس خوب از درون شدیم و داشتیم حس میکردیم که از درون قلب مان باز میشود تغذیه میشویم خیلیییی حسی خوبی بود
الهی صد هزار مرتبه شکرت شکرت شکرت
الهی کروررررر کروررررر شکرت
یکی از باور های قشنگی که در حال ساختن و باور کردنش هستم و خیلییی باور خوبی هست این هست
که من حمایت شده توسط خدا هستم
من حمایت شدیم توسط خدا
همانطور که خدا یک درخت را حمایت میکند برایش باران میفرستد برایش نور آفتاب را مهیا کرده باد ها را میفرستد تا از ریشه زنده اش کند خدای که یک درخت را چنین حمایت میکند من را حمایت نمیکند ؟
منی که اصلا خلیفه خدا هستم
منی که خود خود خودش هستم من را حمایت نمیکند ؟
خدای که تمام حیوانات را حمایت میکند سر وقت غذا میخورند آب شان فراهم میشود لانه شان فراهم هست تمام اینا را خدا برای شان فراهم میکند حمایت شان میکند آیا من را نمیکند ؟
مگر من جز از این طبعیت خدا نیستم ؟
مگر من قسمتی از خدا نیستم ؟
مگر من روح خدا نیستم ؟
چرا من توسط خدا حمایت نشوم ؟
کی گفته که من حمایت شده نیستم ؟
باور دارم یقین دارم که من توسط خالق تمام کهیان و کهکشان ها هدایت میشوم حمایت میشوم
من حمایت شده خدا هستم جای ترس و نگرانی نیست
مگر میشود چنین حمایتگری باشد و ترس داشته باشی
میشود چنین حمایت گری داشته باشی و پشتت خالی باشد ؟
میشود چنین حمایتگری داشته باشی و به چیزی که میخواهی نرسی اصلا خنده دار نیست ؟
خدای من کرورررر کرورررر شکرت
اصلا دلم میشود برقصم خیلییی حالم عالی هست
بعد از این کمنت با جان و دلم میرقصم فارغ از هر چیزی لذت میبرم
الهی کروررر کرورررر شکرت
بوس بوس
همه تان بی نهایت دوستتتتتتتتتت دارم مواظب قلب های مهربان تان باشید
به نام الله ثروت و فراوانی
به نام خداوند یکتا و بی همتا
سلامی گرم و عاشقانه به همه عزیزان، از استاد عباسمنش بزرگوارم گرفته تا همه بچه های سایت عباسمنش
الهی هزاران بار شکرت می کنم که امروز لایق این بودم که بیام از کامنتهای این فایل بخونم ( چون در دفترچم نوشته بودم یکی از کارهایی که باید تیک بخوره، خوندن کامنتهای این فایل هست اما در مورد کامنت ننوشته بودم که بهش هدایت شدم)
الهی هزاران بار شکرت می کنم که همیشه حرف های استاد عباسمنش رو با قلب و جان گوش میدم و اونقدر این انسان، پر از آگاهی و درک هست و اونقدر اصل و واثعیت رو با زبانی ساده اما اصولی بیان میکنه که من همه وجودم گوش میشه تا فقط ببلعم همه اون آگاهی ها رو ….
در مداری هستم که در فضایی قرار گرفتم که همش خوبیه
همش حال خوبه
همش دیدن و لمس زیباییه
همش گوش دادن به فایلها و وویس های بهبود و رشده
همش خوندن مطالب بهبود و رشد شخصیه
و خلاصه بگم در فضایی کاملا ایزوله قرار گرفتم و باید بگم که آگاهانه هدایت شدم به این فضا و دارم ازش نهایت استفاده رو میبرم
یعنی من خواستم که در این فضا باشمو خداوند هم با دستان بی نظیرش با انسانهایی که بعضا هیچ شناختی نداشتم، این فضا رو برای من مهیا کردند و من هم دارم استفاده میکنم
دارم ذهنم، قلبم، گوشم، زبانم و همه وجودم را آگاهانه کنترل میکنم که ورودی منفی و حال بد کن دریافت نکنه و بودن وزیستن در این فضا، قطعا باید باورهایی در این مسیر و در همین فضا برای من ایجاد کنه که من بسیار شاد و راضی هستم که یقینا این رضایت و شادی درونی، نشان از باورهایی بهتر از حتی دیروز ندارد
یه چیزی که همیشه شنیدیمو به ما خوروندن این بوده که آموزش و یادگیری معمولا در سنین کم اتفاق میفته و خیلی تغییرات در سنین بالا رخ نمیده و حالا چی شده که دارم این رو میگم؟؟؟
خب من باورش نکردم
من خواستم تواناییم رو در یادگیری، در درک مطالب و به طور خلاصه بگم در”تند خوانی و تقویت حافظه” بالا ببرم و دقیقا یه دوره خریدم ودارم تمرینش میکنم
من اصلا باور نکردم که من 41 ساله دیگه برام دیر شده که برم تند خوانی یاد بگیرم
که برم تقویت حافظه
و همین باور نکردنه و بر عکسش، باور به اینکه من علاقعه و انگیزه و هدف دارم و باید در این جنبه ها قوی تر از قبل بشم و دارم براش تمرین میکنم
دارم روزانه تمرین میکنم
گاهی یسری تمرین ها سخته
گاهی یه جاهایی میبینم ضعفم زیاده اما میدونم نیاز به تکامل دارم
میدونم که من 41 ساله شاید باید بیشتر از اون بچه 20 ساله تلاش و انگیزه داشته باشم اما در هر صورت چون هدف دارم و باور دارم میتونم، براش حرکت کردم
یعنی باید اینو بگم که اگر به چیزی باور داریم، قطعا براش حرکت می کنیم
یعنی باور من به شدن، باعث حرکت و انجام تمرین و اقدامات روزانه شده
و این وسط، باید بدونم که من نیاز به تکامل دارم
من باید مطابق آگاهی ها و آموزش ها پیش برم تا اون هدف که تقویت حافظه و تندخوانی هست، تحقق پیدا کنه
حالا چرا میخوام کلا این مهارتها رو بهبود بدم؟؟؟ قبلا نوشته بودم براتون که من برای بهبود شغلم و ورود به یه عرصه که در زمینه شغلیم هست، باید یسری آزمون ها رو قبول بشم. اسفند سال گذشته با تجربه بسیار کم آزمون دادم، قبول نشدم اما نتیجم خیلی خوب بود و میدونم اگر امسال روند خوندنم رو بهتر کنم و برسم همه مطالب رو بخونم، قطعا شدنیه
قطعا من قبول میشم
یعنی این هدف چند ساله من هست که به اهداف کوچکتری تقسیمش کردم و یه بخشیش همین تند خوانی و تقویت حافظه هست… بعدش آزمون دادن و قبل شدن…. بعدش طی کردن یه مسیر تکاملی برای پرداخت بیمه و داشتن سابقه بیمه….. بعدش ورود به همون مسیر و همون شغلی که تجسمش هم برام پر از لذته و من میدونم و ایمان دارم که میشه
اصلا باید بشه
یعنی باور من به شدنه
چقدر لذت میبرم از اون لحظاتی که میام و در مورد تک تک این قدم ها که برداشتم و نتایجش براتون بنویسم
و انگار اصلا همین الان اتفاق افتاده… اینقدر ایمان و باور دارم…..
از خداوند میخوام در این مسیر همانطور که تا حالا خیلی هدایت و حمایتم کرده، باز هم باشه که هست و من هدایت هاش رو بگیرم و گام به گام برم جلووووووو
چس همه چیز باوره
من اگر باور نداشتم حاضر بودم از منطقه امن و راحت الانم بیام بیرون و وارد این وادی جدید بشم؟؟؟
قطعا جواب چیزی جز نهههههههه نخواهد بود
پس باور کنیم شدن ها را
باور کنیم هدایت خداوند را
پس باور کنیم همه توانایی هامون رو که حد نداره
پس باور کنیم که همیشه بهبود و تغییر میتونه رخ بده
آیا همین کامنت، نشان از یک باور و جدا شدن از یک منطقه امن نیست؟؟؟
قطعا که هست… به همین سادگی
ممنونم استاد بزرگوارم
ممنونم مریم جانم که تلاش و زحمتو همراهی شما هیچ کم از درس های استاد نداره…. دوستتون دارم با عشق
هزاران قلب سفید و قرمز و رنگارنگ از طرف من به شما عزیزای دل….
سالم شاد آرام شاد عاشق و ثروتمند در آغوش ربمون باشیم
تا بعد….
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که کافی ترین هست
خدای که عشق مطلق وجود من هست
خدای که نور زنده گی من هست
خدای که راه گشا هست
خدای که حمایت گر هست
خدای که رفیق ترین هست
خدای که هادی هست
خدای که میبخشد بی دریغ میبخشد بی چشم داشت دوست میدارد چقدرر خدا زیباست
امروز به خواهر زاده ام که یک سال سن دارد داشتم نگاه میکردم با تمام وجودم عشق خدا را احساس کردم که این خدا بی نهایت عاشق ما هست
دست بردار ما نیست
خدا ما را اینجا به این جهان زیبا فرستاده برای بهترین ها
هیچ وقت هیچ ثانیه ما را تنها رها نمیکند
خداوند درون ما هست
خداوند از پرده چشم های ما به جهان نگاه میکند
ما بدن مان نیستیم
ما خدا هستیم ما روح پاک و با عظمت خدا هستیم یعنی خود خدا هستیم ما قسمتی از کل هستیم
دیشب من وجود خدا را در قلبم حس میکردم چقدررررر این حس زیباست که بدانی تو خدا هستی تو بدنت نیستی این بدن مال تو هست اصل تو چیزی دیگری هست الهی شکرت
وااااای چقدر خداوند خلاق هست
چقدررررر خداوند آگاه هست
عجب ذاتی زیبایی هست این رب
من عاشقتم خدای مهربانم
من دوستتتت دارم به اندازه بزرگی و عظمتت
عاشقتم یا رب
سلاممم استاد عزیزم سلاممم مریم عزیزم سلام به تمام رفیق هایم رفیق های زیبایم
چی حال دارین ؟
چطور هستین ؟
استاد احساسم خیلیییی عالی هست
امروز صبح از خواب بیدار شدم میخواستیم برویم تفریح با فامیلم ولی رفتن نشد و من واکنش نشان دادم و احساسم بد شد همیشه زمانی که ناخودآگاه واکنش نشان میدهم زهنم قضاوتم میکند ولی یاد گرفتیم در حال بد نمانم رفتم دوش گرفتم زیر دوش با خودم عاشقانه صحبت کردم با خدا صحبت کردم حالم خوب شد ولی نه آنقدر عالی
عصر رفتم پیاده روی و خواستم برای خودم آیینه بیگرم که هنگام خواب و هنگام بیداری جملات تاکیدی را بگویم یکجا رفتم آیینه زیبا دیدم ولی به دلم نبود گرچی اینجا امروز تمام بازار ها بسته بود من از احساسم کمک میگرفتم تا برایم بگوید کجا بروم و در حال کار کردن روی این باور هستم که من لایق بهترین ها هستم آنقدر زیبا به یک مکانی هدایت شدم که بهترین اییینه را داشت و به قیمت خیلیی مناسب برایم داد وقتی به طرف خانه میامدم برایم الهام شد که با خودت حرف بزن در خیابان با خودت حرف بزن طوری که در درونت نباشد کمی بلندتر باشد مثلی که با رفیقی راه میروی و صحبت میکنی منم انجامش دادم اصلا به خودم زیبایی ها را نشان دادم با خودم حرف زدم خودم را تشویق کردم واااااااای چنان احساسم عالی شد چنان خودباوریم بیشتر شد بی نهایت حالم عالی شد احساس کردم تنها نیستم با بهترین رفیقم راه میروم چقدررر بیشتر عاشق خودم شدم چقدررر لذت بردم وقتی همرای خودم فارغ از نظر دیگران حرف میزدم و راه میرفتم عشق کردم لذت بردم خیلیییی تجربه عالی بود عالی بود
خوب اینجا باور های که در حال باور کردن شان هستم می نویسم
من لایق بهترین ها هستم
من ایمان آوردیم و یقین دارم که من لایق بهترین ها هستم چون همش در گذشته دیدم که من بعضی چیز ها را میخواستم و خداوند همیشه بهتر از اونا را برایم عطا کرده حالا که میبینم میگم خدای من شکرت شکرت که ندادی و نرسیدم من خیلییی لایقم و ایمان دارم که خداوند بهترین ها را برایم تدارک دیده یعنی با گوشت پوست و استخوانم درک کردیم که من لایق بهترین ها هستم و خداوند خداوند برای من بهترین هایش را میخواهد
استاد عباس منش بهترین استاد موفقیت هست و با اولین استادی که در عرصه قانون جذب آشنا شدم استاد عباس منش عزیز هست و چقدررر ایمان من قوی تر شد که من لایق بهترین ها هستم امروز یکجا من آیینه دیدم ولی حسم گفت خرید نکن برو جای دیگر چند قدم پیش رفتم خیلی آیینه عالی را دیدم رفتم و هنگامی خرید باز این باور در گوشم زنگ زد که من لایق بهترین ها هستم
هر روز بیشتر باور میکنم که من لایق بهترین ها هستم
وقتی به اعضایی بدن خودم نگاه میکنم به پوستم به گوشت به سلول های بدنم به چشم های زیبایم به قد زیبایم به رخسار زیبایم خداوند این قدر زیبا من را طراحی کرده قطعا که من را لایق بهترین نعمت هایش میداند خداوند بهترین هایش را برای من میخواهد خداوند بهترین هایش را وارد زنده گی من میسازد
اصلا خدا من را برای بهترین ها وارد این جهان مادی کرده هست خدای من شکرت
این باور را خیلییی دوست دارم و دارم روی اش کار میکنم که من لایق بهترین ها هستم
همه چیز باور هست
همه چیز باور هست باور های ما هست که واقعیت زنده گی ما را تشکیل میدهد
افکار فقط جملاتی هستن که میروند و میایند این ما هستیم که انتخاب میکنیم به چی فکری انرژی بدهیم تا به باور تبدیل شود
مهمترین مسیر بهبود زنده گی تغییر باور ها هست
خدای من شکرت که در حال تغییر باور هایم هستم
الهی کروررر کروررررررر شکرت
چقدرررررررررر همه چیز زیباست
چقدرررر من زیبا هستم
چقدر جهان زیباستتتت
خدایاااا شکرت
الهی که پول ثروت نعمت فراوانی خوشبختی سلامتی عظمت روابط عالی و بهترین ها بدوددددددد به دنبال مان
به نام خدای مهربانی که جهانی سرشار از خوبی و زیبایی و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و عشق را آفریده
و مرا از بدو تولد، موجودی ارزشمند و لایق خلق کرده که لیاقت برخورداری از تمام نعمتهایش را دارم
و بیشتر از خودم به خوشبختی و ثروتمندی من مشتاق است
و میخواهد که من به چیزی خیلی بیشتر از زندگی دلخواه و ایدهآلم برسم
و تمام آرزوها و رویاهایم به تجربه زندگیم تبدیل شوند.
من باور دارم که تجربه خوشبختی، سلامتی، آرامش، عشق ناب و وفاداری، موفقیت، ثروتمندی و سعادتمندی، روند طبیعی زندگی من است
چون ذات من ارزشمند و لایق خوشبختی، عشق پاک، ثروتمندی، زندگی در آسایش و رفاه، آرامش و سعادتمندی است.
سلام به تمام خوبیها
سلام به تمام زیباییها
سلام به تمام آدمهای خوب دنیا
سلام به تمام نعمتها
سلام به ثروت بیانتها
سلام به زندگی عاشقانه و خوشبختی بیچونوچرا
سلام به جهان زیبایی که در آن زندگی میکنم
سلام به یگانه خالق تمام این خوبیها و زیباییها
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
یک باور میتونه حقیقت نداشته باشه، حتی پایه و اساسش درست نباشه، اما به پیشرفت و موفقت و رشد من کمککننده؛
میپرسی چطور؟
چون من باورش کردم.
مثلا من واقعا باور دارم مادرزادی استعداد فوقالعادهای توی کارهای هنری یا یادگیری زبان انگلیسی دارم، تو خون منه، تو ژنهای منه.
فارغ از اینکه توی ژنهای من باشه حالا یا نباشه، چون این جمله احساس خوبی به من میده، قبولش میکنم، تکرارش میکنم، باورش میکنم، اصلا همین الان هم باورش دارم و از گفتنش احساس بسیار خوبی به من دست میده.
و
احساس خوب = اتفاقات خوب
اگر یک باوری به پیشرفت من کمک کنه، حتی اگر حقیقت نداشته باشه، مادامی که باورش دارم همچنان داره به من کمک میکنه، پس باور قدرتمندکنندهای هست.
پس ی باور میتونه واقعی نباشه، ولی به نفع آدم کار کنه.
ما به باورهای قدرتمندکننده و کمککننده نیاز داریم.
پس باور خوب بساز، باروی که احساس خوب بهت بده، باوری که به رشدت کمک کنه، باوری که باعث پیشرفتت بشه.
چون:
اون چیزی که باور میکنی، اون چیزی که با تمام وجودت قبول داری، اون چیزی که میلیاردها بار تکرار میشه، اون چیز قطعا اتفاق میافته.
باور یعنی این هست و جز این نیست؛
باور ی اطمینان قلبیه.
اگر باور کنی که استعداد ذاتی در فلان فیلد رو داری، مشخصا بیشتر روش سرمایه
گذاری میکنی.
بنابراین باوری که باعث بشه احساس کنی برتری ذاتی داری، این کمکت میکنه.
مثلا من چون دلم میخواد توی زمینه ادیت ویدیو عالی بشم و خیلی راحت و مهمتر از همه، با لذت زیاد و به سادگی پول زیاد دربیارم، پس باید بگم من ساخته شدم برای این کار، ادیت ویدیو تو خون منه، من استعداد فوقالعادهای دارم توی این کار، من بهترینم، من ذهنم برای این کار عالی جواب میده…
توی هر زمینهای که میخوای بهتر بشی، برو اول باوری بساز که قدرتمندکننده باشه، کاری به بقیه هم نداشته باش.
چون اون چیزی که باور کنی، اون چیزی که میپذیری، اون چیز اتفاق میافته. اصلا مهم نیست درست باشه یا غلظ.
فکر نکن سنت زیاده، جنست اونه، پارتی نداری، تحصیلت فلانه، ارث نبردی، شرایط مالیت خوب نیست… این فکرهای بیهوده رو بریز دور. چون یکسری باورها اصلا نمیزاره حرکت کنی، نمیزاره ایده مناسب به ذهنت بیاد.
اون چیزی که میپذیری، تبدیل میشه به واقعیت زندگیت. پس باورهای خوب بساز.
وقتی شروع میکنی به تغییر باورها، جهان نشانههایی میاره، خداوند اتفاقاتی رو رقم میزنه در زندگیت که تایید میکنه این تغییر عقیده رو؛
میگی ثروت ساختن راحته،
آدم خوب زیاده،
وزن کم کردن راحته،
خوندن زبان راحته،
…
اون چیزی که تو باور کنی، جهان تایید میکنه.
پس بیام باورهایی رو در ذهنم ایجاد کنم که کمک کنه، حرکت کنم؛
وقتی که باور داشته باشم میتونم توی موضوعی پیشرفت کنم، حرکت میکنم.
اگر آدم توی موضوعی باور قدرتمندکنندهای داشته باشه، به احتمال بسیار در موردش تلاش میکنه، مطالعه میکنه، حرکت میکنه، رویاپردازی میکنه، تجسم میکنه، میبینه خودشو که پیشرفت کرده.
با باور غلط، قبل از اینکه مسابقه بدی باختی. پس باورت رو درست کن.
هر جملهای که میشنوی، اگر باور محدودکننده باشه، اصلا مهم نیست، بریز دور، از این گوش اومد توو، از اون یکی بندازش بیرون.
هر باوری که حس خوب بهت میده، قدرتمندکننده هست، باعث رشدت میشه، نگهش دار، خوب بهش توجه کن، تکرارش کن، اونقدر بگو که بشه ملکه ذهنت، چون برات میشه سوخت موشک، چون میتونی باهاش آپولو هوا کنی، چون باعث رشدت میشه، پیشرفت میکنی…
مثلا با خودت بگو، اونهایی که اسمشون مریمه، خیلی آدمهای خوبی هستن، عشق پاک و ناب رو تجربه میکنن، خیلی خوشبخت میشن…
با خودت بگو، بچه آخریا، خیلی ثروتمند میشن، راحت پول میسازن، در آسایش و رفاه زندگی میکنن، زندگی براشون راحت و لذتبخشه، پول از همه طرف وارد زندگیشون میشه، حسابهای بانکیشون پر از پوله، هرچی خرج میکنن، تمومی نداره پولشون…
پس مراقب اینفلوئنسرهای زندگیت باش، ببین کیا رو الگو قرار دادی، داری کیا رو دنبال میکنی…
هر چیزی که احساس ترس، ضعف، نگرانی و… بهت میده رو باور محدودکننده است، بریزش دور.
آنچه که باور کنم، در زندگیم رخ میده.
پس خیلی راحت:
من خودم خالق زندگیم هستم.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
مابین صحبتهای استاد ی باور محدودکننده در مورد ثروت توجه من رو به خودش جلب کرد. یعنی احساس میکنم با تمام تلاش هام و شناسایی گازه و ترمز از محتوای دوره شگفتانگیز کشف قوانین زندگی، الان توی این فایل متوجهش شدم. یعنی باور به فراوانی رو دارم تقویت میکنم، باور بخشندگی خدا، قدرت خلقکنندگی خودم، ارزشمندی و لیاقت ذاتی خودم و همچنین اینکه ثروت خیلی خوبه، ثروتمندی کار خوبیه، ثروتمندان آدمهای خوبین و… همه اینا رو دارم روشون خیلی کار میکنم، ولی این باور مثل مویی توی ماست بود که الان کشیدمش بیرون:
این جمله که هر که بامش بیش برفش بیشتر، در گوشه ذهنم جا خوش کرده بود. چون احساس میکردم هر کسی وضع مالیش عالی باشه، خیلی پولدار باشه، یعنی مشغله و دردسرش هم بیشتره. پولدارها باید بیشتر نگران نگهداری از پولشون باشن، مراقب باشن کسی ازشون ندزده، بدونن کجا سرمایهگذاری کنن، مالیات باید کلی بدن، اون وقت همه ازت انتظار کمک دارن، میخوان تو مهمونشون کنی، میخوان تو خرجشون رو بدی، باید بترسی از اطرافیان یا کارمندات…
اگر خونهی بزرگی بخری باید سیستم امنیتی گرونتری براش نصب کنی، اگر ماشینت لوکس باشه باید بیشتر نگران این باشی که کسی خط بندازه روش چون قیمتش یهو میکشه پایین، اگر طلا بخری راحت میدزدنش، اگر دلار بخری ممکنه ارزشش بیاد پایین…. چه چیزهایی توی ذهنم پنهان شده بود، الان خودم ترس ورم داشت که تا حالا چراغ خاموش ی گوشه نشسته بوده و داشته تاثیر مخربش رو روی ذهنم میزاشته. واقعا از کنکناش ذهنم ی کوچولو ترسیدم، معلوم نیست در مورد خواستههای دیگهام، چه چیزهای دیگهای وجود داره که مخفی شدن. اما بیانصاف نباشم، خیلی از این کشف خوشحالم، احساس پیروزی میکنم، احساس میکنم ی پله رفتم جلو، فهمیدم ماشین چرا حرکت نمیکنه، ی دستاورد داشتم امروز. خب خدا رو شکر، اونم هزاربار.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
– من توی زندگیم چه باورهای قدرتمندکنندهای دارم که باعث شده پیشرفت کنم؟
باورهایی که الان بهعنوان ردپا اینجا مینویسم، بعضیهاشون واقعا نهادینه شدن در ذهن و روحم و نتیجه خوب هم از اونها دارم میگیرم، ولی میخوام اون باورهایی که هنوز دارم روشون کار میکنم هم بنویسم، چون حسم رو خوب میکنن.
از بچگی همیشه احساس میکردم آدم متفاوت و فوقالعادهای هستم که هر کاری بخواد میتونه انجام بده.
باور دارم هر چیزی رو توش وارد بشم، میتونه حرفهای بشم و عالی نتیجه بگیرم.
احساس میکنم خدا استعداد همه چیز رو در وجود من قرار داده از وقتی به دنیا اومدم.
هوش محاسباتیم و ریاضیم خیلی عالیه. میتونم مسائل رو با کمی دقت، خیلی راحت حل کنم.
تو کارهای هنری و خلاقانه فوقالعادهام، ی چیزهایی درست میکنم که خودم از دیدنشون کلی لذت میبرم.
همیشه احساس میکردم که از لحاظ فیزیکی هم بدن قوی دارم، چون واقعا قوی بودم، مسابقه دو رو میبردم، پینگپونگم بای دیفالت عالی بود، تو ورزش عالی بودم، توی هنر عالی بودم، توی زبان عالی بودم، تیو ادبیات عالی بودم، توی کامپیوتر عالی بودم، توی موسیقی عالیم، توی نویسندگی عالیم، توی شعر گفتن عالیم، توی آشپزی معرکهام، توی خوانندگی هم عالیم، توی حفظ کردن فوقالعادهام، اصلا مموری من ی چیز توپیه که خودم رو گاهی شوکه میکنه، توی کارهای فنی و بهخصوص عالیم… اینها رو واقعا میگم، گاهی متعجب میشم از این همه پتانسیل و استعدادی که دارم…
جدای از اینها، یکسری از باورهای دیگه هستن که ی جورایی اساسیتر هستن و تکرار اونها حالم رو دگرگون میکنه و اصلا ی چیزی میگم شما ی چیزی میشنوی. گفتم هنوز دارم تکرارشون میکنم اینقدر حالم خوبه، خدا میدونه وقتی بشن ملکه ذهنم دیگه چه قدرتی برای خلق زندگیم خواهم داشت، چقدر میتونم راحت زندگی کنم، چقدر میتونم خلق کنم، چقدر میتونم تعیینکننده باشم، چقدر میتونم آرامش بیشتری داشته باشم و فقط از روند زندگیم و بودن در این جهان زیبا لذت ببرم؛ این باورها اینها هستن:
جهان پر از فراوانی و نعمت و ثروته
و ثروت و نعمت به راحتی وارد زندگی من میشه.
جهان پر از آدمهای فوقالعاده عالی و باوجدان و عاشق و وفادار و ثروتمند و زیباست
و توی کل این دنیا آدمهای زیادی هستند که از ظاهر و اخلاق و رفتار من خیلی خوششون میاد و دوست دارن که بات من زندگیشون رو بسازن
و من به زودی عشق زندگیم رو با تمام معیارهایی که در ذهنم براش متصور شدم پیدا خواهم کرد، همانطوری که من عشق زندگی او هستم و زندگی فوقالعادهای رو با هم شروع میکنیم.
من باور دارم آدم خیلی خوبی هستم، واقعا مهربونم، دوست دارم کار درست رو انجام بدم، دوست دارم همیشه صادق بودن ویژگی اصلی من باشه، باور دارم که آدم درستی هستم، آدم خوبی هستم و در ذات خودم، لایق خوشبختی و سعادتمندی هستم.
باور دارم که خدا من رو خیلی دوست داره، خدا میخواد من خوشبخت باشم، زندگی عاشقانهای و نابی رو تجربه کنم، بسیار ثروتمند باشم، بسیار موفق باشم، رشد کنم، پیشرفت کنم، سلامت باشم، در آرامش باشم، در آسایش و رفاه زندگی کنم، خدا میخواد که من از زندگیم نهایت لذت رو ببرم.
من باور دارم چهره زیبایی دارم، هیکل فوق العادهای دارم، تیپم عالیه، اصلای جذابیت بهخصوصی دارم، از بچگی همچنین فکری همیشه داشتم که خیلی اترکتیو هستم. استثنایی هستم، کارم درسته، همه چی تمومم…یعنی به معنای واقعی کلمه مرکز دنیام واقعا خودم بودم. (فک کنم اومدم توضیح بدم منظورم روشنتر بشه، بدتر مبهمش کردم :))
من حتی خیلی خوششانس هم هستم. چون شده اتفاقات عجیبی برام رخ بده که احتمالش اونقدر ضعیف بوده، که خودم دهنم باز مونده. یعنی میدونین فرض کنین 20 تا سوال جلوتون بزارن و بگن بدون خوندن سوال، از بین 4 گزینه انتخاب کن و فرض کنین من 18 تا رو در عرض 1 دقیقه، درست انتخاب کنم. خب طبیعیه که باور کنم آدم خوششانسی هستم. حالا اگر این اتفاق هم نمیافتاد، من باز با خودم تکرار میکردم آدم خوششانسیم :) چون حس خوبی به من میده، چون میخوام که خوششانس باشم.
میدونین اینها یکسری از باورهای قدرتمندکننده و چیزهای خوبی هستن که توی ذهن من مدام تکرار میشن.بعضیهاش رو اصلا ننوشتم، شاید ی وقت دیگه این کار رو بکنم، اما الان فقط میخواستم بگم که باورهای خوب و قدرتمندکننده زیادی در ذهن من وجود دارند، هر روز با آموزشهای استاد عباسمنش دارن بیشتر هم میشن و هر روز این مسیر زیبا داره من رو به ی مقصد زیباتر میٰرسونه. همین که هر روز امیدوارتر و آرامتر دارم میشم، هر روز دارم جهان و خدا رو بیشتر میشناسم، خودم و قدرتی که در من هست رو دارم بیشتر میشناسم، یعنی باورهای قدرتمندکننده بیشتری دارن جای باورهای محدودکننده رو میگیرند و دارن اونها رو از میدون به در میکنن.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
من باور دارم که از ابتدا موجودی ارزشمند و بالیاقت به دنیا آمدم،
و بسیار خوشبخت و ثروتمند بودن، روند طبیعی زندگی منه،
من به لطف خدا اومدم تا بهترین نوع زندگی رو در این جهان تجربه کنم،
تا نقشی در گسترش این جهان زیبا و سخاوتمند داشته باشم،
تا اثر خیلی خوبی از خودم به جا بزارم،
تا برسم و لذت ببرم و بسیار شکرگزار باشم،
و در آخر کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خداوند از من راضی باشه.
خدایا شکرت.
واو بارک الله مریم جانم
خیلی زیبا بود کامنت عالی که نوشتین لذت بردم از خوندنش
و حالم عالیشد خدایا شکرت بابت دوست های بینظیر بی همتای سایت فوقالعاده عالی مان و مربی بی مثال مون شکرت ربی عالی بود موفق باشی مریم عزیز و دوست داشتنی
سلام خدیجه مهربون و زیبا
خیلی ممنونم که حس خوبت رو با ارسال پیام شیرینت به من هم منتقل کردی و باعث شدی حال خیلی خوب امروزم، عالیتر از قبلش بشه.
خوندن پیام زیبات از جمله اتفاقات خوب امروز من بود که بابتش خدای مهربون رو شکر میکنم.
خدیجه عزیز، من برات آرزوی داشتن زندگی فوقالعاده عاشقانه و پاک، سلامتی بسیار، آبرومندی، عزتمندی، آرامش، موفقیت، ثروت بسیار و زندگی در آسایش و رفاه رو دارم
و امیدوارم در هر دو جهان، خوشبخت و سعادتمند باشی.
با نهایت عشق و احترام، دوست تو، مریم
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم
یکی از موثر ترین عواملی که باعث شکست یا موفقیت ما در کاری می شود, باورهای ما است.
یعنی برای رسیدن به خواسته مان باید باورهای مناسبی از آن در ذهن داشته باشیم.
برای مثال می خواهیم کشتی گیر شویم. باید یقین داشته باشیم که استعداد زیادی در کشتی داریم. باید یقین داشته باشیم که ما برای این کار به دنیا آمده ایم.
این باورهای این چنینی درباره کشتی گیر شدن کمک کننده است و باعث می شود در آن موفق شویم.
برخی افراد نه تنها باورهای مناسب و کمک کننده ندارد بلکه باورهای نامناسب و محدود کننده دارند.
برای مثال می خواهند ازدواج کنند. یقین دارند چون مادر شان ازدواج موفقی نداشته او هم ازدواج موفقی نخواهد داشت. باور دارند هیچ فرد مناسبی برای ازدواج وجود ندارد.
این باورهای این چنینی درباره ازدواج محدود کننده است و مانع ازدواج موفق می شود.
—
بنا براین اگر خواسته و هدفی داریم باید باورهای محدود کننده و ترمز های ذهنی را شناسایی و از بین ببریم و باورهای کمک کننده و مناسب را جایگزین آنها کنیم.
—
بعد از تغییر باور اتفاقی که رخ می دهد این است که جهان به تو ثابت می کند که باورت درست است.
برای مثال باور می کنی که پول ساختن آسان است. سپس تمام اتفاقاتی که رخ می دهد نشان می دهد که پول ساختن آسان است.
(مثلا پیشنهادات کاری خوبی به شما می شود یا در کاری که در آن مشغولید آسان تر پول می سازید)
بلعکس
برای مثال باور می کنید که پول ساختن سخت است. سپس تمام اتفاقاتی که رخ می دهد نشان می دهد که پول ساختن سخت است.
(مثلا برای پول ساختن زجر می کشید یا باید برای پول ساختن کارهای فیزیکی زیادی انجام دهید)
—
بنابراین باورهای ما نقش بسیاری در روابط, شغل, ثروت, سلامتی و خوشبختی دارد.
برای اینکه در تمامی ابعاد اتفاقات, دلخواه و بر وفق مرادمان باشند باید باورهای مناسب بسازیم.
—
یکی از جذاب ترین بخش های داشتن باورهای مناسب این است که جهان الگوهایی را به ما نشان می دهد و اتفاقاتی را برای ما رقم می زند که به ما ثابت کند باورمان درست است.
مثلا وقتی بر این باور هستیم که کشتی گیر با استعداد و توانا هستیم در مسابقات پیروز خواهیم شد و این باور ما را قوی تر می کند و به ما اعتماد بنفس بیشتری می دهد.
—
چیزی که به تو احساس ضعف و نگرانی و ترس می دهد, یک باور محدود کننده است
—
چه باورهای محدود کننده ای درباره کسب درآمد و موفقیت در شغلم داشتم؟
باید سنم بیشتر باشد تا بتوانم درآمد داشته باشم
با سرمایه کم نمی توان شروع کرد
موفقیت در شغلم شانسی و 50/50 است
باید کلی زجر بکشم و عذاب بکشم تا موفق بشم
شغل من پر ریسک و پر استرس است
تغییر دادن این باورها و جایگزین کردن باورهای مناسب به من کمک کرد تا با سرمایه کم کارم را شروع کنم
کمک کرد تا برآیندی مثبت داشته باشم و بهتر از گذشته عمل کنم
کمک کرد تا هنگام کار آرام باشم و لذت ببرم
کمک کرد تا در همین سن بپذیرم که می توانم درآمد داشته باشم
کمک کرد تا قدرت تصمیم گیری بیشتری در موضوعات شغلی و مالی پیدا کنم
کمک کرد شخصیت مناسب برای شغلم را بسازم
کمک کرد تا بپذیرم پول ساختن آسان و زیبا است و اگر سخت پول می سازم یعنی دارم راه و اشتباه می رم
و کلی مورد دیگر
خدایا شکرت که هدایتمون می کنی.
سلام
من چون توی دوره روانشناسی ثروت هستم به همین خاطر دارم توی خودم و روی خودم کار میکنم و کمتر دیدگاه مینویسم توی سایت
اما راجع به این داستان من خیلی لطمه ازش خوردم
یکی از باورها این بود که بچه مسجدسلیمان که باشی باید دعوا کن باشی.
بچه مسجدسلیمان که اگه اصیل باشه که بچه درس خون نمیشه.
بچه مسجدسلیمان فلان بچه مسجدسلیمان اون میشه.
یا بختیاری که باشی اعصاب نداری.
بختیاری باشی نژاد برتری.
لر جماعت اصلا کسی نمیتونه جلوش بایسته.
خب همین باورها به ما القا شد و برهه ای از جوونی و زندگی رو که میتونستیم واقعا پیشرفت کنیم رو نابود کردیم.
این باورها که به ما ترزیق شده کاملا اشتباه بوده.مون ما بچه مسجدسلیمان و بختیاری داشتیم که شد پرفسور کرم زاده.
شد میلاد میداودی
شد پرفسور جباری
و شد هزاران انسان موفق و مشهور.
اما خیلی ها با این باورها نابود شدن
بعضی ها میانه راه نابودی برگشتن.
خیلی ها در شروع نابودی فهمیدن اشتباست وووووو….
میخوام این رو بگم که یه باور درست رو به ما القا نکردن که اون باعث پیشرفت ما بشه.
فقط یک باور ما داریم که میگن ایرانی ها واقعا حرفه ای و همه فن حریفن.
بخدا همین باور رو من خوب دارمش و همین کمکم کرد که واقعا تقریبا همه چیز رو بلد باشم و تقریبا به کار یا حرفه ای نه نگم.
من واقعا از باورهای القا شده که ناکامی ها و شکست ها به دلیل مسائل بیرونی رخ میده،ضربه خوردم.
بنام خدای بخشنده ی مهربان
سلام ب همگی عزیزانم
خداروشکر ک یکبار دیگه میتونم اینجا درمورد باورها و تاثیر بسیار قوی ک دارن
تو زندگی مون بشنوم فک کنم
و بیاد بیارم ک تمام اتفاقات زندگیم بخاطر باورهایی بوده ک داشتم
از خدا هدایت میخوام ک ب یادم بیاره تا بنویسم
میخوام اول از باورهای محدود کننده ام شروع کنم
من کلاس پنجم ابتدایی چون معلممون معتاد بود و تنبیح فیزیکی میکرد
ب شدت میترسیدم ازش و همین باعث شد تو ریاضی ضعیف باشم
و تجدید بشم، ک باعث شد من باور کنم ک تو ریاضی ضعیفم
ک هرچی بالاتر میرفتم هی بهم ثابت میشد ولی دیگه خودم آگاهانه تلاش کردم تا ی کم نمره هام بهتر شد ولی همیشه زیر15بود
و چون فک میکردم ریاضیم ضعیفه نمیتونم هیچ مسئله ای و حل کنم و حس عجز و ناتوانی میکردم
درمورد سلامتی:
من باور کردم ک بدن ضعیفی دارم واگه سرما بخورم خییلی طول میکشه ک خوب بشم
و حتما باید آمپول پنی سیلین و دگزا بزنم ک خوب بشم واین باور باعث شد ک من سالها مریض بشم و دیر خوب بشم
و باور کرده بودم ک آسم دارم و سینیزیت شدید ک باد بخوره بهم سرم درد میگیره مریض میشم
وچون پدرم آسم خفیف داره منم دارم خواهر بزرگترم هم داره
ک وقتی هدایت شدم ب این مسیر زیبا اصلا نمیدونم چطور خوب شدم
بعدا ک فایل های آرامش در پرتو آگاهی رو گوش دادم
متوجه شدم دلیل اینکه سیستم ایمنی بدنم تو دوره راهنمایی و دبیرستان ب شدت ضعیف شده بخاطر شرایط روحی نامناسبی بود ک داشتم اینکه تحت فشار بودم و باور کرده بودم مشکل از ضعیف بودن بدنم هست و طبیعیه شرایطم و پذیرفته بودمش
درمورد روابط:
من باور کرده بودم ک کافی نیستم و بی ارزشم و من زمانی ارزشمند میشم ک بتونم کاری انجام بدم برای بقیه و اون موقع حس مفید بودن میکردم
و حتی در رابطه با جنس مخالف هم خودمو کافی نمیدیدم
خودمو لایق یک رابطه ی زیبا نمیدیم
ک نتیجه شو هم دیدم ولی خداروشکر درسشو گرفتم
باور های محدود کننده شرک آلود:
درمورد شغل ،درس درآمد
جایگاه اجتماهی باید داشته باشی
امنیت شغلی باید داشته باشی ک بقیه بتونن روت حساب کنن
اگه شغلت دولتی نباشه بی ارزشی
مدرک نداشته باشی هیچکی حسابت نمیکنه
وقتی ک داشتم کامنت قبلی و مینوشتم و دکمه فرستادن دیدگاه و زدم
صدای آجیم ک داشت با داداشم صحبت میکرد و شنیدم
ک جایگاه اجتماعی باید داشته باشی بقیه بگن فلانی کاره اییه
و داداشم ک پرستاره با افتخار گفت ک اررره باید کارت دولتی باشه
خواهرم از سال 93تو دانشگاه داره تدریس میکنه 10سال شده هر ترم اوایل 2ساعت بعد 4والان شده 8ساعت
فک کن 10سال مونده تواین شغل ک وقتی ازش پرسبدن کارت چیه بگه دانشگاه تدریس میکنم
خودش گفت فقط بخاطر اعتبارش رفتم این همه سال
چرااا؟؟
بخاطر جایگاه اجتماعی
ک احترام بهت بزارن
ک تاییدت کنن
اینقد ب من گفت زکیه برو دوباره کنکور بده پرستاری دربیایی ک کارمند بشی قبول نکردم
من ک رفتم سمت خیاطی اینقد این حرفارو گفت بهم ک ناخودآگاه بخاطر حرفهای خانواده اصن سرد شدم
و الان متوجه شدم ب صورت ناخودآگاه حرفشو باور کردم و الانم ک رفتم تو سالن دارم کار میکنم باز داره میگه معلمی شرکت کن چون دانشگاهشو کلا تعطیل کردن
و آزمون معلمی شرکت کرد و خداروشکر مرحله اول قبول شد
این اتفاق ی درس داشت برای من ک
زکیه خانم هیچ کس هیچ قدرتی تو زندگی تو نداره
تو داری نون باورهاتو میخوری
اگه تو باور بقیه رو باور نکنی برای تو اتفاق نمی افته
همه چی باور من اگه باورهامو تغییر بدم
شرایطم هم تغییر میکنه
چند روز پیش ک من داشتم ی باور و تکرار میکردم و تو تمرین ستاره قطبی نوشته بود ک خداوند روزی رسان منه
همه ی ثروتها مال خداست
خداست ک بهم رزق میده
داداش کوچیکه ام 200تومن ریخت رو حسابم
و چن روز بعدش ک باز تکرارش کردم
یکی از مشتری های سالن
خودش برای من 250تومن کارت کشید
بدون اینکه من کاری براش انجام داده باشم هااا
وقتی صاحب سالن بهم گفت زکیه 250تومن از کیفم بردار
گفتم براچی!!!
گفت شیدا گفت بدم بهت
گفتم خدایااا شکرت این از طرف توعه این از فضل توعه و کلی خوشحال شدم ک افکارم دارن کار میکنن
جهان داره ب فرکانسم پاسخ میده
باورهای قدرتمند کننده:
من خیلی سریع کارهای جدید ویادمیگرم
تو سرچسب زدن مو برای اکستنشن تو دوسه روز یاد گرفتم
و الان از همکارم ک قبل من یکسال کارشو شروع کرده بهتره
چون صاحب سالن ک خودش نسب و انجام میده ب من میگه زکیه تو سرچسب بزن
برای خرید کردن خداوند همیشه هدایتم میکنه.
مثلا برای خدید هنسفری
خرید فلش
و خرید باتری برای گوشیم
بدون اینکه از کسی بپرسم کجا جنس خوب داره
گفتم من میرم و خدا هدایتم میکنه
ک خداروشکر همه خوب بودن
ک داداشم تعجب کرد ک تو از کجا میدونی، میری و خوبشو میخری
چیزی لازم داشته باشم خودم تنها میرم خرید
همین داداشم
برای موزر ک خواست بخره خواهرم و همراش برد
حتی برای لباس های ک میخواد بخره با خواهرهام میره خرید
خداروشکر این روزها ب آدم های سالم مغازه های عالی جنس های مرغوب هدایت مبشم
در زمان درست درمکان درست قرار میگیرم بیشتر موقع
از لحاظ سلامتی یادم نمیاد کی مریض زدم
بدنم خیییلی قوی تر شده
و ی چیز دیگه
من چون از بچگی همیشه ی خدا توپول بودم فک میکردم همیشه اینجور میمونم
ولی الان استایلی برای خودم ساختم خداروشکر ک آرزوم بود همیشه و وزنه هم گرفتم تو خونه ورزش میکنم
و هرروز پیاده رویم و دارم
تونستم رو خودم کار کنم و تو روابط خییلی بهتر بشم و باور کردم ک من ارزشمندم و لایق هرچند هنوز خییلی باید روش کار کنم تا قوی تر بشه
تو رابطه با جنس مخالف حسم خیلی بهتر شده و این باور و دارم ک من لایق ی رابطه ی خوب ام
واینکه من از پس هرکاری برمیام
خلاصه خییلی بهترشدم ولی هنوز باید کار کنم
الهی صدهزاررر بارشکرت خدای قشنگم عاشقتمممم
با سلام ودرود خدمت استاد و استاد تمرکز به نکات مثبت خانم شایسته عزیز،خدارو سپاس گزارم که من در مدار و سایت شما هدایت کرد،خدایا شکرت دیروز عصری که از سر کار میومدم داشتم این فایل گنج استاد و گوش میکردم در مورد باورهامون،با خودم گفتم به قول خانم شایسته عزیز بیام و دوباره یه ردپا بزارم،منی که باورداشتم کامنتای سایت تا چند وقت پیش(6 ماه پیش) خوندن کامنتا برام سخت بود تنبلی میکردم،همسر عزیزم خانم فاطمه کدخدا امروز کامنت یه نفر رو خوندم متحول شدم،من درک نمیکردم و به قول استاد متواضع نبودم،من ناخداگاه مغرور شده بودم و به مشکل خوردم و باور کردم چه اشتباهی کردم و درک نکردم حرف اون رو،ومیگفتم این تو مدارشه،چه فایده کامنتای دیگران رو بخونی،ذهنم میگفت کامنت دیگران خوندن چه فایده ای داره،چون اصلا من درک نمیکردم و ضربشم جهان بهم زد،خلاصه که با یاری الله برگشتم تو مسیر الان 6 ماهه،خودم اصلا نفهمیدم چطور 6 ماه شد،خداروشکر،من وقتی بچه بودم پذیرفته بودم بی عرضه ام خنگم،ساده ام به قول آدمای عاقل مثلا،ولی الان باوری ایجاد کردم در خودم که من توانمندم،من ارزشمندم،من پذیرفته بودم آدم خوب پیدا نمیشه،همه گرگن،ولی الان باور کردم چقدر آدم خوب و مهربون هست و چقدر تو این 6 ماه به ادمای عالی هدایت شدم،من پذیرفته بودم هرکس به خاطر پول دهنش سرویس نشه به جایی نمیرسه،ولی الان باور کردم میشه به راحت ترین شکل ممکن پول ساخت،وتوی زندگیم پول هایی اومد تو این شش ماه که من بهش فکرم نکردم چه برسه بخوام براش هدف بزارم،خداروشکر واقعا،من پذیرفته بودم آدم تا وقتی غصه نخوره بنده ی خدا نیست،به قول پیرزنای قدیمی نخند خنده ی زیاد خوب نیست من اینو پذیرفته بودم،ولی الان باور کردم هرچی بیشتر بخندی دنیا به روت میخنده،منی که پذیرفته بودم نمیشه صبح زود بیدار بشی،صبح زود بیدارشدن مال سحرخیزان و مومناس،ولی من الان باور کردم من الان توسط خداوند انتخاب شدم که صبح ساعت 4 بیدار بشم وبه قول خدا قبل طلوع خورشید یادش کنم که کی بودم و کی شدم،الان باورکردم و جز روتین زندگیمه 6 ماه،آفرررین به خودم،من پذیرفته بودم توسط خانوادم که هیچ کس با تو ازدواج نمیکنه،تو باید خونه داشته باشی،ماشین داشته باشی،تا پول نداشته باشی هیچ کس دخترشو بهت نمیده،توسط مادرم پدرم بیشتر،واقعا الان دوستشون دارم و بابت حضورشون و وجودشون سپاس گزارم،ولی نپذیرفتم این باور و خداوند هدایتم کرد به یه همسر مهربون و هم فرکانسی و بچه ی سالم و باهوش،به دختری از دیار خراسان که اونم باهام هم فرکانسه،مردان پاک برای زنان پاک،خدارو شکرت،ممنونم ازت همسری،الهی شکرت که فرصت پیدا کردم و این چیزایی که نوشتم تو 10 دقیقه نوشتم،اصلا واسش وقت خاصی نزاشتم،الهی شکر بابت وجودتون و حضورتونموفق باشید