چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 47 (به ترتیب امتیاز)

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم شمسی گفته:
    مدت عضویت: 369 روز

    چون دخترم نمیتونم ثروتمند بشم چون خانوادم توان مالی و توان حمایت ندارن چون لایقش نیستم چون اینجا تو این کشور یا باید پارتی داشته باشی یا پول یا از بدنت مایه بزاری چون از سن کمتر نتونستم دیگه نمیشه چون ذهنم فقیره چون یبار توی کار شکست خوردم دیگه تمومه چون بلد نیستم پسنداز کنم و چطوری پولمو خرج کنم چون دانشجوام نمیشه ثروتمند بشم کار سخته زمان زیادی میخواد عمرت میره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سلیمان صفری گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    سلام بر استاد عزیزم و دوستان گرامی

    موضوع این فایل ارزشمند مثل اغلب فایل های استاد ،دقیقا به یک اصل میپردازد؛

    باورها

    یادمه 15یا16سالم بود و وقتی زندگی اطرافیان خودم رو که رصد میکردم، می‌دیدم که غالبا زندگی ها(عموها،دایی ها،خاله و همسایه‌ها و تقریباً 95در صد اطرافیانم)به شدت داغون و باهم سر جنگ و دعوا و رفتارهای خشونت‌آمیز و بسیار تند با هم داشتند ،با زن،بچه ،بزرگتر و کوچکتر،همسایه و خلاصه هر کسی که می‌دیدم به همین شکلی بود که نوشتم.

    اما

    اما

    من که همه ی این رفتارها رو رصد میکردم،خدارو شاهد میگیرم با اینکه آگاهی کمی داشتم،اما قلبم بهم میگفتی:«سلیمان تو بزرگ میشی و ازدواج می‌کنی و یک زندگی آرام ،عاشقانه و توام با احترام و محبت؛ با همسرت، فرزندانت و دیگرانی که در ارتباط هستی رو تجربه خواهی کرد.

    در رویاهام با همسرم حرف میزدم ،با او راه میرفتم و از آینده ی زیبا و رویایی مون حرف می‌زدیم و …

    من آن روزها هیچ آگاهی و اطلاعی از باورها،رویاها و قوانین کائنات نداشتم و فقط قلبم همه ی اینها و به من می‌گفت.

    آنقدر این رویاها رو در ذهنم و تصوراتم دقیق ترسیم میکردم و یک حس بسیار قوی رو درونم می‌ساختم که الان با تمام جزییات ،دارم بیاد میارم، من روستا زندگی میکردم و ترک هم هستم،اما با همسر آینده ام در تخیلاتم همیشه فارسی حرف میزدم، اتفاق افتاد همسرم ترک نیست.

    من در محیط روستا به یک خانم روستایی فکر نمی‌کردم دوست داشتم یک خانم اجتماعی ازدواج کنم (غالبا خانمهای روستا خجالتی بودند و اجتماعی نبودند)، اتفاق افتاد.

    و خیلی صفات خوب و عالی که در تصوراتم ساختم و الان -خصوصااز وقتی که با استاد آشنا شدم-رابطه ای که با همسرم دارم خیلی فراتر از تصورات آن زمان منه.

    خدایا سپاسگزارم

    استاد عزیزم سپاسگزارم برا تمام آگاهی های که نشر میدی و ما تازه متوجه خیلی از قوانین میشیم و این توجه و آگاهی های جدید کلی زندگی رو برای من و دوستانم دلپذیر تر و جذاب تر می‌کنه.

    الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟

    من از وقتی که طبق آموزه های استاد عزیزم ،فهمیدم که من باید بندگی کنم و قدم بردارم و مثلاً در رزق و ثروت خواستن از خدا به اینکه از کدام مسیر و چه راهی خدا ثروت وارد زندگی ام میکند،که در روانشناسی ثروت 1 استاد خیلی درست و دقیق و اصولی مطالب رو بیان میکنند،به مسیری هدایت شدم که به بهترین و آسانترین شکل ممکن محصولاتم رو میفروشم و این زمانی اتفاق افتاد که باورهای رو درست کردم و البته این اصلاح باورها زمان برد و من تمام رو طی کردم و این تکامل تا به ابد باید ادامه یابد و اکنون رضایت دارم از،

    زندگی

    کسب و کار

    روابط

    خدای وهابم

    همسرم

    و

    و

    و

    ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است.

    در این مورد فقط به یک مورد اشاره میکنم.

    من در محل کارم یک نیروی کاری خوب می‌خوام و فعلا نتونستم به این خواسته برسم و البته می‌دونم که یک گیر ذهنی و باور اشتباهی دارم و انگار هنوز در این زمینه ،مقداری ضعیف ام.

    خوشحال میشم اگر دوستان عزیزم راهنماییم کنند.

    سپاسگزارم از استاد عزیزم برای این فایل بی نظیر

    در پناه مهر بی پایان خداوند ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    این فایل بی نظیر بود یاد تمام باورهام افتادم که تازه خودم ساختم و یا گفتن باور کردم و تکرار کردم

    من همیشع مشکل خرابی دندانهام داشتم و بارها جذبش کردم که دندونام عالیه اما مجدد مشکلی پیش میومد تااینکخ این ماه بعد از اگاهی ها یکدفعه فهمیدم من باور مخربی دارم که باید اصلاحش کنم باور من این بود مامانم همیشه میگفت تو به خودم رفتی منم دندونام خرابه و تو را شیر ندادم و دندونات زود خراب میشه و من از بچگی یادمه از دبستان دندون پزشکی بودم و انقدر روی دندونام حساس شدم که هر سال میرفتم دندونپزشکی، تاحالا درد دندون تجربه نکردم چون انقدر میرم کع اگه شروع خرابی باشه سریع متوجه میشن و وفتی امسال مجدد دندونم شکست بعد از کلی جذب و اصلاح ان و کلی درست کردن، یکدفعه به خودم اومذم دیدم چرا این اتفاقات سالها داره تکرار میشه من دیگه خستع شدم دلم دندونای سالم میخواد دلم نمیخواد دیگه برک دندونپزشکی، پس نشستم فکر کردم و ریشع باورمو پیدا کردم حالا دارم تمرین میکنم که این جمله را نگم و تکرار نکنم به جاش بگم من دندونای سالمی دارم و بزارم این بازی برای همیشه تموم شه

    و چقدر باورها میتونه ما را سالها اذیت کنه و چقدر من امسال اگاه شدم با وجود شما استاد،

    باورهای مخرب انقدر بهم دادن که منیکه استعداد و هوش خوبی داشتم کلا بیخیال خیلی چیزا شدم الان دارم کل زندگبمو مرور میکنم که چقدر من بخاطر باورهام از خیلب چیزا دور شدم الان تازه دارم از پایه خودمو میشناسم و میام بالا تر

    بعد از سی سال تازه دارم از بچگی اصلاح میکنم تا برسم به الان و همین مدت هم خیلی خیلی حسم عالی شده و نتایج خوبی گرفتم

    استاد چقدر این فایل دوس داشتم

    ممنون که انقدر خوبید انقدر قشنگ توضیح میدین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3756 روز

    دروووووود، دروووود، دروووود

    دیشب هدایت شدم به این فایل، وای چقدر نیاز داشتم بهش، استاد تازه دارم میفهمم چرایی داستان زندگیمو، این طرح واره ای که از اساس مشکل داره و باید با باورهای درست بهش حمله کنم( همین واژه ی حمله نشون میده که تلاش ذهنیمو باید بیشتر کنم). بعد از اینکه با کمک فایل هاتون خودمو شناختم گفتم اگه من بتونم پیشرفت کنم هرکی دیگه هم میتونه‌. یعنی این حد خودمو پایین میدیدم. واقعا تصوری از پیشرفت مالی نداشتم. چون به قول شما بنیادی میگفتم من که نمیتونم….خدایا داری با این فایل بهم میگی من میتونم.فقط باید بیشتر تلاش ذهنی کنم.چون قدمهامو برداشته ام و برمیدارم… اینکه دیگران میتونن بذرهای غلط در ذهنمون بکارن…و من چقدر تلاش می‌کنم به شاگردام باورهای درست بدم و همش دارم این موضوع رو با خودم چک میکنم و برام مهمه. همش از خدا میخوام هدایتم کنه به سمت باورهای ذهنی بهتر و سالم‌تر. کلا چیزی که در گذشته باورش کرده بودم عدم لیاقت و شایستگی به جایی رسیدن بود. همه کار می‌کردم ولی با باور عدم لیاقت. ایمانی که دارم برای توانستن خیلی بهتر شده، واقعی تر شده. قبلا انگار شعار میدادم ولی حالا ذهنم باور کرده. کلی نتیجه دستمه. کلی رشد. خیلی خوشحالم. خدایا سپاسگزارم. استاد دوباره باید بشنوم و دوباره و دوباره. آینده ی من روشنه. هم در شغلم، هم در وضعیت مالی ام، هم در روابطم. به شرط ایمان و توکل و تعهد و تلاشم. باید وقت بذارم. الان 22 ساعت کار میکنم در هفته ، درآمدم نسبتا خوبه ولی باید بیشتر بشه. باید همین مقدار هم روی باورهام کار کنم تا نتایج بیاد. من میتوانم من لیاقتشو دارم. خدا بیشتر از من میخواد که به رویاهام و اهدافم برسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    جمله طلایی از استاد، به خداوند اجازه دهیم معجزات را وارد زندگی ما کنه تا از ذوق و شوق اشک در چشمانمان جاری شود.

    برای رسیدن به خوشبختی و موفقیت 2 راه هست :

    مسیر سنگلاخی و سخت

    مسیر آسان و طبیعی آسفالته

    این باور من هست منو به یکی از این راه ها هدایت می کنه .

    باور آن فکر غالب در ذهن من هست ، دلیل رفتار منه ، یعنی اگر کسی از من سوال کنه چرا این کار را انجام می دهم ؟ جواب من همان باور من هست و چون کائنات به باورهای من همان لحظه پاسخ میده ، من نتایج آن را در زندگی ام می بینیم والبته اگر فرنکاس من به حد نصاب برسونم.

    حالا اگر باورهای را از قدیم به من رسیده که داره به رشد و پیشرفت من کمک می کنه ، همون باور را من ادامه بدهم و سعی کنم با کسب نتایج آن باور را در ذهن و قلب خودم قوی تر کنم و هر بار بهتر وبهتر بشه .

    مثلا شاید کسی باور داشته باشه چون منسوب به فلان طایفه هست هوش ریاضی خوبی داره و در مدارس و دانشگاه نمرات بالایی کسب می کنه.

    یا

    فردی باور داره چون من فلان غذا را می خورم زور و قدرت بدنی من زیاد تر میشه

    یا چون من روی گونه خودم خالی دارم کاملا آدم خوش سانس و موفقی هستم ،

    این باورها خیلی خوبه هرچند پایه و ریشه علمی نداره و اگر کنکاش کنه شاید این باور قدرتمند را خراب کنه .

    بنابراین همیشه دلایل رفتاری خودمان را بررسی کنیم و آنهایی را که مثل علف هرز و مخرب هستن حذف کنیم با دادن منطق هایی قوی ، با دیدن فراوانی، با مطالعه زندگی آدم های موفق.

    و باورهای قدرت آفرین را قوی و قوی‌تر کنیم و تا هم نتایج خوبی بگیریم و هم هر لحظه ایمان من قوی تر میشه که، من می توانم .

    خدایا شکرت بخاطر این آگاهی های توحیدی.

    علیرضا یکتای مقدم مشهد مقدس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    محسن همت جو گفته:
    مدت عضویت: 461 روز

    سلام خدمت دوست عزیز ودوست داشتنی آقارسول خیلی زیبانوشتیدمرحله بیزمانی وبی مکانی روکه وقتی وصل میشم به خدابه اصل خودمون دوست داریم پروازکنیم سبک میشیم خیلی رهاوسبکشدم وقتی کامنت زیباتونو خوندم خداخیرت بده ایشالاهرکجاهستی کنارخانوادت خوش وخرم وثروتمنددردنیاوآخرت باشیدممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 740 روز

    با نام خدای ثروت و فراوانی که هرچه دارم از اوست

    سلام استاد عزیزم

    سلام به دوستان عزیزم …

    سلام به خانواده ی دوست داشتنی عباسمنش

    چه موضوعی را باور کردم ؟

    پشت این باور چه داستان هایی هست که این باور رو تثبیت کرده …

    یه چیزی فهمیدم …

    مغز ما داستان ها رو بیشتر باور میکنه .. اگر من یه جمله رو هزار باز تکرار کنم نسبت به اینکه یه باور رو با جمله های مختلف و با داستان های متفاوت و باور کردنی برای مغزم تکرار کنم مغزم باور داستان ها رو می‌پذیرد…

    چطور این باور رو نابود کنیم با منطق و دید بالاتر …

    ولی

    جمله طلایی

    اگر یک باوری به ما کمک کنه برای موفقیت …

    که آیا من به این دلیل که مثلا توی اون روز یا توی اون کشور به دنیا اومدم یا چون خال دارم که افسانه است …اما اگر در خدمت قدرتمند شدنشه …یک باور قدرتمند کننده است که حتی ممکنه درست هم نباشه ……

    حالا فکر کن …

    ببین چه باور قدرتمند کننده داری که باعث پیشرفتت شده…

    اما

    اغلب ما باور محدود کننده داریم ….

    خیلی کم پیش میاد که ما یه همچین باورهایی داشته باشیم که بهمون کمک کنه اغلب برعکس شنیدید …که آقا شما به این دلیل به جایی نمیرسی …به این دلیل که توی این شهری یا توی این کشورهای…

    ما اغلب باورهایی داریم که به ضررمونه ….

    ما بمباران شدیم با باور نادرست …

    .

    ..

    وای استاد ما دقیقا سر خراب شدن و پوسیدگی دندان…از طرف مادری

    و ضعیف شدن چشم از طرف پدری …

    کوتاهی قد خانوم ها توی هر دو فامیل

    ..

    خوشبختی و داشتن شوهر با درک و خوب از هر دو طرف …

    …..

    اون چیزی که باور میکنی برات به وجود میاد …

    باور یه چیزیه که بار ها بار ها تکرار شده ملیون ها بار تکرار شده …

    باور یک اطمینان قلبی درباره ی یک موضوعه …

    ولی

    ما میتونیم یک سری باور های موفقیت و کمک کننده ایجاد کنیم ….

    بسیار باور مخرب درباره ی ثروت داریم….

    مثلا اینکه آقا

    ثروتمندان آدمای خوبی نیستن

    اگه ثروتمند بشیم از خدا دور میشدم

    اگر ثروتمند بشم باید بشم کمیته امداد …به همه کمک کنم ..

    هر که بامش بیش برفش بیش

    هرچقدر وضعم بهتر بشه مشکلاتم بیشتر میشه …

    …..

    …….

    خب اینا باورهایی بودن که استاد گفتن ….

    بزار یکم فکر کنم ببینم من دیگه چی دارم …

    پول درآوردن اصلا راحت نیست …

    برای داشتن یه بیزینس و درآوردن یک پول خوب باید روز ها و شب ها و ساعت ها سگ دو بزنی …

    اصلا کسی پول نمیده

    همه به یه قرون دوزارشون چسبیدن …

    وای وای یه باوری که دیدم چقدر پدرم داره دربارش میگه این بود

    ..

    کسی که زجر پول درآوردن رو نکشیده باشه معلومه اینقدر راحت خرج میکنه …

    پول باد آورده رو باد میبره …

    اصلا اکه پول راحت در بیاد زیاد حلال نیست و زود خرج میشه …

    پول آدما رو مغرور میکنه …

    پول اصلا خوشبختی نمیاره …

    پول باعث حریص شدن میشه …

    پول آدمو منحرف میکنه …

    پول چرک کف دسته …

    پول علف خرس نیست

    پول رنگ آدما رو تغیر میده …

    پول اصلا تو دست نمیمونه ….

    همه فقیر اند …

    پول چیه خدا رو شکر کن سالمی ….

    یه رابطه بین پول و نا سالم بودن

    یه رابطه بین آدمای ثروتمند و پر از مشکل …

    .

    S1/121

    .

    .

    به نام خدای عزیزم که هرچه دارم از اوست

    سلام استاد …ابن کامنت مال چند هفته پیشه که چون دوست داشتم کاملش کنم نفرستادم و الان توی هیستوری گوگل دیدم این صفحه هنوز بازه و به طور معجزه آسایی هیچ کدوم از کامنتام پاک نشده …

    گفتم بزار بخونمش و دیدم ولی خدای من این باورا رو من اون روز استخراج کردمو رها کردم …

    و وقتی S1/121 رو دیدن یادم افتاد که اون روز به صورت الهامی انگار بهم گفته شد که تو روی باورای ثروت کار کن و 121 کامنت مفید درباره ی اون فایل بنویس تا خودتو بیشتر بشناسی و قوانین رو بهتر درک کنی و رشد کنی و بری مدار بالاتر …

    ولی وای به انسان فراموش کار… که به خاطر ننوشتن این تعهد الان تازه بعد فکر کنم 2 هفته که این علامت رو دیدم یادم افتادددددد

    وای خدای من…

    حتما

    اصلا همین الان بلد شدمو و این تعهد رو نوشتم …

    من سیده ملیکا مرتضوی

    تعهد میدهم که از امروز 15 آذر 1403 فایل های دانلودی بخش ثروت را با دقت و تمرکز ،بدون تعصب ببینم و درباره اش فکر کنم و اقدامات عملی انجام دهم و آنهارا در سایت به صورت کامنت ثبت کنم …و تعهد میدهم آنها را به فرم S1/121 نشانه گذاری کنم و در مرحله ی اول 121 کامنت مفید بگذارم .

    امضا m.melika

    این را روی یک برگه نوشتم …و آن را تا کردم و ردی آن نوشتم )(با صورتی)

    لطفا فقط در حد 5 ثانیه این تعهدت را مرور کن ….

    بالای برکه کوچیک تر نوشتم …

    مرسی نفس …

    و اونو کنار تختم چسبوندم …

    عاشقتونم …

    مرسی که هستید …

    راستی من با یه نفر آشنا شدم که گویا دوست استاد اند …

    خیلی خیلی خوشحال شدم …هنوز به راست بودنش و اینکه میگفت قراره به زودی استاد رو ببینه یکمی شک دارم ولی مهم نیست …خیلی حس خوبی گرفتم و اینو یه نشانه از خدا دیدم …

    آخ عاشقتم که اینقدر خوبی خدای عزیزم …

    مرسی دیگه همین

    عاشقتونم ….

    در پناه لله یکتا باشید

    منتظر نتایج بی نظیرم باشید …

    S1/121

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مهدی اکبرپور گفته:
    مدت عضویت: 106 روز

    استاد عزیز و هم فرکانسی های عزیزم سلام…

    من یک جوان 23 ساله قبلاً بیکار بودم و نمی‌دونستم علاقه ام چیه!! ولی با تکیه بر خداوند علاقه ام رو پیدا کردم و هدایت شدم به بیزینس املاک و مستغلات و اولش که وارد این بیزینس شدم هم محله ای هام و خانواده ام میگفتن تا حالا هفت جد تو هم وارد این شغل نشدن و تو استعداد این شغل رو نداری و نمیتونی رشد کنی و این باور اینکه من استعداد اش رو ندارم و نمیتونم رشد کنم رو باور کرده بودم و هر آدم موفقی رو در این بیزینس می‌دیدم که موفق شده یا کسی دیگه ای میدیدم که سن اش از من کمتره ولی در این بیزینس موفق تره میگفتم که این حتماً استعدادش توی همین بیزینس هستش بخاطر همین باور اشتباه(که بقیه ای که در این بیزینس رشد کردن حتما استعدادش رو دارن) من اصلا نمیتونستم که کار کنم و همیشه حسرت می‌خوردم که من چرا استعداد ندارم ولی بعد از تعغیر این باور دارم قراردادهایی دارم مینویسم که قبلاً اصلا بهش نمیتونستم فکر کنم خواستم از خداوند تشکر کنم که من رو به این فایل هدایت کرد و از استاد عزیزم آقای عباس منش تشکر کنم که راه درست را بهمون نشان میدهد خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    میثم بارانی گفته:
    مدت عضویت: 566 روز

    خدایاشکرت.:درودخدا بر استادعباسمنش عزیزم بهترین پیام آور حال حاضر من وسپاس از خانم شایسته عزیز که واقعا درساخت تصاویر ضبط شده وآگاهی های صوتی ضبط شده خیلی کمک یار بزرگی هستند که وجود ایشون خودش یک نعمتی از سوی خدا که این همه آگاهی های سایت عالی بشه وآقای ابراهیمی بسیار بزرگ وخانم فرهادی عزیز وهمه دست اندر کاران سایت عباسمنش وهمه اعضای سایت عباسمنش این بهشت زیبا خدایا شکرت.من میثم بارانی حدودا 20الی 30 مرتبه

    ی 30 مرتبه این فایل آگاهی چه موضوعی رو باور کرده ای گوش کردم واما دوباره گوش کردم وباور ساختم نوشتم.،:از خودم سوال پرسیدم اینکه چه موضوعی را میثم باور کرده ای که درونشون قوی ویا ضعیفی.،مثلا یکی از پاشنه های آشیل من که باور کرده ام ژنتیکی امشب دیدمش .پرخوابی بنده هست ونمیتونم هم سحر خیز باشم واز اونجایی که کار من فیزیکی هست من جوشکار تیرچه بتن هستم

    وما جنوب کرمان شهرستان جیرفت گرمای 45. 50درجه خب دیر از خواب بیدار شم به گرما میخورم وارزش رفتن سر کار رو نداره مثلا دیروز صبح نرفتم سرکار بعد از ظهرش رفتم امروزم خواب افتادم .صبح نرفتم عصر هم به دلیل مهمان نرفتم.باورمون اینه از طرف مادری .مادر ودایی هام وپسر خاله پسر دایی هام تعداد زیادشون انقد خواب دوست دارن که شده ضعفمون مثلا ایستاده خواب میریم .مثلا شبانه روزی 12 ساعت وبیشتر میتونیم بخوابیم.حالا خوبی هم داره مثلا هر لحظه از24 ساعت زمان اراده کنم میتونم بخوابم کمتر از سه چهار دقیقه.،حالا اومدم این باورها رو ساختم .،اما پدرم در شبانه روزی سه چهار ساعت هم بخوابه کافی براش کنترل قوی در خواب داره.،دلیل اینکه تا الان این باورها در من ساخته نشده ضعیف شده نبود یا کم بودن پدرم در کنار ما بوده که مدت بیشتری در کنار همسر دومش بابام بوده وکمتر دیدیمش .،وبرادر بزرگم که از کل خونواده ی ما سنگین خواب تره بسیار اما اراده کنه در بیدار شدن در هر زمانی توانایی واراده اش رو داره واز بچگی اینگونه بود .اما انقد سنگین خوابه زلزله بیاد بیدار نمیشه .اما اگر قبل خواب تصمیم برای بیداری در ساعت خاصی حالا هر زمان کنه بیدار میشه.،ومهم تر روزهایی بوده من 24 ساعت اصلا نخوابیدم وانرژی داشتم ویا در 24ساعت نیم ساعت یک ساعت و دو ساعت وسه وچهار ساعت خوابیدم باز انرژی داشتم وبار ها مثلا شبانه روزی 4 ساعت خوابیدن رو تجربه کردم پس به یاد آوردم ودیدم بهترین الگو خودمم برای خودم.،حالا موضوع بعدی :من حدودا صد ها هزار ساعت آگاهی دیدم که بیشترین فایل های آگاهی استاد هست وبهترین خالص ترین نتیجه بخش ترین استاد بنده هست.،وده ها کتاب خوندم البته من تو معنویت از کتاب های معنوی چین وهند و استرالیا و آمریکا وژاپن وبومیان استرالیا و….خوندم کنجکاو بودم برام لذت بخش بود درس داشت درسته از مسیرم هم خارج شدم ولی به لطف آموزه های استاد زود مسیرم رو پیدا کردم.واین شبانه روز آموختن یکی از قدرت های بزرگ منه .من در تلگرام یه کانال معنوی به نام (عاشقان نور )دارم که حالا نامش چند بار عوض شده اونجا آگاهی های صوتی زیادی گذاشتم شاید دویست سیصد تا وکلی رو هم پاک کردم از فایل های صوتیم چون با تکامل آگاهیم متوجه اشکالاتی درونشون شدم وبهترین ستاره قطبی من آگاهی های استاد بود مخصوصا فایل های توحیدی استاد هیچ جا نمونشون نیست .من صد ها نفر از آموزه هام از افسردگی شدید به آرامش رسیدند.وده ها نفر از خودکشی دست کشیدند .وده ها نفر اعتیادشون رو ترو کردند. همش خدا بوداراده ی خودشون ماوسیله بودیم .،خلاصه اینها بزرگترین توانایی های من هستند که قدرت زیادی در خودشناسی خداشناسی ودرک قانون دارم به لطف استاد عباسمنش اول بعد از خدا.،واونجا که استاد گفتین کسی که باور دارد استعدادی ژنتیکی دارد بیشتر روی استعدادش سرمایه گزاری می‌کند.این کار رو ناخودآگاه داشتم انجام می‌دادم اما شنیدن از زبان استاد انگار بیدار شدم.،من بسیار قدرت تاثیر گزاری روی افراد دارم البته با رعایت قانون که از استاد آموختم.،من حافظه ی طولانی مدتم بسیار قوی هست وباز این ژنتیکی از سمت مادری .مثلا مادر من حدودا 65 داره از 3 سال ویا چهار سالگیش یادشه من هم همینطور وتو طایفه ی ما زیاد هستند این جنس افراد مثلا پدر همسر من 83 سال داره وپدر همسرم پسر عموی مادر من هست .ایشون هم یعنی پدر همسرم از خاطرات 3 الی 4 سالگیش تعریف میکنه.،وما باور کردیم ژنتیکی والبته به من این حافظه طولانی مدت بسیار کمک کرده ومیکنه از این بابت اتفاقات واشتباهات وکارهای درست زندگیم برام درس شدند قشنگ یادم میاد ومن از همان چهار پنج سالگی در وسع یک کودک چهار پنج سال نمیشه گفت آگاهی نصیحت میکردم.همیشه دوست داشتم به مردم کمک کنم خدمت کنم دوست داشتم به تمام مردم جهان خدمت کنم وجونم را برای مردم جهان بدهم چه ایرانی چه خارجی .من از وقتم از زمانم از درآمد از هر چی که داشتم به مردم کمک میکردم از کار رایگان هر چی که در توانم بودوزیادضربه خوردم اما نا امید نمی شدم هیچ وقت نگفتم دست از دلسوزی مهربانی که تعادل نداشتم قبل از آشنایی با استاد دست نکشیدم تا با استاد آشنا شدم وفهمیدم به هر کسی نمیشه کمک کرد وخدمت کمک اول نزدیکان هست ودلیل تمام اون ضربه ها ی شدید روحی رو فهمیدم اما میگم هیچ وقت حتی برای یک بار بخاطر قدرنشناسی وبی مهری دیگران نگفتم آدم بدی میشوم وباز این رو هم ژن یا ذات پاک خود می دانستم میدونم چون میخوام این باور را قوی نگه دارم.،من 4 بار به صورت شدید تا یک قدمی مرگ رفتم یک بارش هم تصادف با دوچرخه 11سالگی بود.بعد از عمل سرم که ضربه مغزی شدید شده بودن دو سه روز در کما رفتم وبعد از دو سه روز دوباره زنده شدم.،استاد یه جاهایی میگفتید بعضی ها تحت فشارهای زیاد تغییر می‌کنند این اتفاقات ضربه ها لطف خداوند بوده در آن زمان البته که درسش رو گرفتم فقط سلامتی خوشبختی رو تجربه میکنم ومیخوام بگم اون چهار باری که تا یک قدمی مرگ رفتم مخصوصا اون بار که کما رفتم وبیرون اومدم پذیرفتم انسان خاصی هستم اومدم به جهان خدمت کنم در حد خودم واسطه باشم .،در همه زمینه ها قدرتمند شده ام.آرامش .سلامتی.خوشبختی.روابط.ارتباط با خدا مخصوصا الهام گرفتن ازش وهمه چی عالی قدرتمند هستم.،ولی چون بلاخره گاهی های متفاوتی رو دنبال کردم از مسیر زیاد خارج شد از مسیر ثروت مخصوصا البته ثروت هم رو به رشد هست مغازه پوشاکی یعنی لباس زنونه مردونه خودمون رو تو محله زدیم پر فروش هم هست .ما 90 میلیون خرید جنس هامون شد الان بالای 250 میلیون جنس هامون هستند حدود ماهی 25 الی 30 میلیون درآمد خالص مغازه هست تزریق بیشترش در خودش میشه البته مغازه بیشتر همسرم هست من جوشکاری میکنم .من هم از جوشکاری خسته شدم هم علاقه ای به مغازه امان ندارم همسرم عاشق مغازه لباس فروشی هست جوری که میرن برای خرید تهران ما یک روز خورده ای تا تهران فاصله داریم با ماشین البته فعلا با اتوبوس میرن برنامه چند ماه آینده با هواپیماست کمتر خسته میشن وزمانشون مدیریت میشه میخواستم بگم همسرم از بس که عاشق این کار هستند شبانه روزی ده ساعت حدودا مغازه هستند خسته نمیشن بعد خونه هم میان تو گوشی جنس میبینن جنس منظور لباس.،ومن عاشق اینم از این مسیر قانون درآمد بگیرم.البته عاشق این مسیرم شب وروز کارم دنبال کردن آگاهی هاست که بیشترین مواقع 99درصد آگاهی های استادو خودم رو گوش می‌کنم.، ثروت به کسی آموزش نمیدم در جایگاهش نیستم ولی در خودشناسی خداشناسی واقعا از خودم راضی هستم چون هم خودم نتیجه های فوق طلایی گرفتم هم افرادی که از آموزه هام استفاده میکنن وخداوند شاکرم بخاطر هدایت کردن من رو پیش استاد .من از اوایل سال 95 بیشترین زمانم آگاهی های استاد رو دیدم فایل های رایگان تا الان گوش کردم .از جاهای دیگه البته صد شصت خورده ای نزدیک به صد هفتادروزهم عضو سایت شدم من قدیم ها بارها سعی کردم عضو سایت شم نتونستم حتما موقعش این زمان بوده.خیلی صحبت های دیگه مونده در مورد باور .مثلا قدیم ها توسط فایل های رایگان استاد من هدایت شدم اینیستا مرتاضان هندی وایرانی کرمانشاه رو البته کرمانشاهی ها گمونم ایلیا الله بودن دیدم تصاویر عجیب غریب که روی آتیش راه میرفتن چاقو در صورت خود فرو میکردن وکرمانشاهی ها چاقو تو دل خودشون میکردن ودر اون زمان نیاز بود تاثیر باورها رو ببینم.،من قبلا به صورت غیر مجاز قسمت های زیادی از 12قدم رو گوش کردم البته باز وجدانم راضی نمیشد پاک میکردم تا جایی که یک فایل رایگان از استاد که از جای دیگه به دستم رسیده بود پاک کردم از سایت استاد شروع کردم منظورم از این گفته ها این بود روح روان من تا ابد تشنه ی 12 قدم هست عاشق ستاره ی قطبی هستم البته هنوز نخریدم از قدم اول به یاری خدا که خریدم با عشق وسواس هر فایل رو به ترتیب بار ها گوش می‌کنم می‌نویسم در زندگیم به کار میگیرم .خدایا شکرت بابت خود خدا خدایا شکرت بابت استاد خالص درجه یک دنیا خدایا این بالاترین خوشبختی که من دارم وهر روز خوشبخت ترم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مریم انصاریان گفته:
    مدت عضویت: 1790 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»

    «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»

    استاد عزیزم

    چقدر فراوان میتونم مطلب بنویسم برای این فایل درباره باورهای اشتباهم که هم بهم ضربه های شدید زده و هم منو به احساس پوچ بودن زندگی و دنیا رسونده بود ، اما ترجیحم فعلا تمرکز روی مسئله ای هست که باید حل بشه و هدایتها.

    من باور داشتم که استعداد یه چیز ذاتی هست ،ژنتیکی حتی، و خوب شرایط خودم هم این موضوع رو تایید میکرد، چطور؟

    من همیشه مورد تایید و تمجید و تشویق خانواده بودم و اطرافیانی که فامیل یا آشنا بودن به خاطر هوش و استعداد و هنرها و توانایی هام .

    تو درس که عالی بودم با قدرت یادگیری بالا، تو کارهای فیزیکی و هنری هم همینطور و باور کرده بودم که خاص هستم اما خاص بودن تو یسری چیزها، یا خاص بودن تا یه حدی.

    چرا تو یسری چیزها و یا تا یه حدی؟ در واقع اینا نتیجه گیریهای ذهن کودکانه من بود به دلایلی که بعد ها در وجودم بزرگ شد و ریشه کرد، من فکر میکردم استعداد و توانایی داشتن در کاری یعنی اینکه اونو بار اول یا نهایت با دو سه بار یادش بگیری در حد عالی!!!!

    الان که فکر میکنم دلیلش برام واضح میشه، این باور ابتدا در مدرسه تو وجودم ساخته شد چون معلم انتظار داشت با یبار تدریس یاد بگیریم و سوال کردن مجددبه منزله خنگ بودن بود! پس باور کردم باید بار اول نهایت با یبار تکرار بتونم چیزی رو یاد بگیرم وگرنه معنیش اینه من تو اون موضوع استعداد ندارم یا خنگم ، و چون اکثرا همون یبار تدریس کافی بود برای من، اگه مبحثی رو نمیفهمیدم میگفتم تو این مورد توانایی ندارم.

    وقتی معلم خوشنویسی بدون آموزش از ما تمرین خط با قلم و دوات میخواست چون نمیتونستم میگفتم استعداد ندارم من خوش خط نیستم.

    وقتی معلم ورزش بدون آموزش امتحان دو ،پرش …میگرفت چون نمیتونستم رکورد جهانی رو برم پس در ذهن کودکانه ام تثبیت میشد من در ورزش استعداد ندارم وسالهای بعدوقتی نمیتونستم بدون اموزش دادن معلم ورزش و کار کردن و تمرین امتحان والیبال یا بسکتبال رو بیست بشم، میگفتم خوب معلومه کلا استعداد ورزشی ندارم.

    وقتی معلم هنر تو کلاس هشتم گفت تکلیفتون اینه که نقاشی مینیاتور بکشید و من به خاطر این که نتونستم جلوی خنده ام رو برای نمره های زیر ده کلاس بگیرم وکم مونده بود معلم بیرونم کنه از کلاس ، گفتم من استعداد نقاشی هم ندارم.

    اما چون ریاضی ، فیزیک ،زیست ، فارسی و … و کلی کار هنری رو بار اول یاد میگرفتم ونمره هام عالی بود پس یعنی من تو اینا استعداد داشتم و اینجوری باور وجود استعداد در من ساخته شد و سدی شد در برابر رشدم چون وقتی به حدی از رشد میرسیدم که دیگه بار اولش نمیتونستم انجام بدم میگفتم استعداد من تا همین جا بود.

    حنی تو درس هایی مثل ریاضی و فیزیک وقتی 20تا سوالو حل میکردم ولی یه مسئله ای رو نمیتونستم حل کنم میگفتم این در توان من نیست، چون فکر میکردم باید بتونم همون اول حلش کنم .

    چیزی به اسم تمرین و تکرار در ذهن من نبود نه تنها یاد نگرفته بودم بلکه بخاطر درخواست دوباره آموزش توسط هم کلاسی ها، دیده بودم چطور هم کلاسیهام توبیخ میشدن.من دیده بودم که بچه های ضعیف باید کلاس اضافه برن، معلم خصوصی بگیرن و مدام تمرین کنن تا بتونن قبول بشن نه که بیست بشن!!!! پس تکرار و تمرین برای گرفتن نمره قبولی بود نه برای بهتر شدن.

    نمیدونم چند نفر نگاه منو داشتن اما من از هیچ کس و هیچ جایی درباره بهتر شدن با تکرار و تمرین ویا یاد گرفتن آنچه بلد نیستی با تمرین نشنیده بودم.

    من باور داشتم که انسانهای موفق خاص هستن و خداوند بهشون نظر کرده و هیچ وقت هم در مدرسه نه تنها به خاطر اول بودنم کسی تشویقم نکرد ، بلکه تبعیض ها نشونم داد این حد از استعداد اصلا مهم نیست.

    ……دوست ندارم زیاد خاطرات احمقانه گذشته رو مرور کنم اینارو هم فقط برای اینکه بتونم با منطق با ذهنم صحبت کنم که چطور باورهای اشتباه رو پذیرفته مینویسم ، و اینگونه شد که علیرغم همه باوری که خانواده و اطرافیانم به من داشتن من خودمو باور نکردم .

    همیشه استاد وقتی درباره از بین رفتن عزت نفس و اعتماد بنفس توسط خانواده میگه تو دلم به خودم میخندم چون من همیشه مورد تایید صد در صدی خانواده بودم ،اصلا بهم میگفتن مغز ، چون واقعا متفاوت بودم و عاشق درس و پر از استعداد تو یه عالمه کارهای مختلف، اما باورهای کودکانه ام با منطق شکل گرفته بود و سخت تر ازونی بود که بتونه با حرفهای بقیه بشکنه.

    من خودم با دست خودم اعتماد بنفس و عزت نفسمو نابود کردم، واسه همینه که درست کردنش سخته برام.

    کنار این ها باورهای مذهبی هم کار خودشو میکرد من گناهکار و روسیاه بودم، خاص نبودم ، سرنوشتم دست خدا بود …..

    من اینارو باور کرده بودم ، برای همین مقاومت داشتم برای مسیری که دلم پر میکشه براش و مدتها با ذهنم در حال مبارزه بودم ، فایل پنجم ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدودکننده، شکست سیمانهای ضخیم ذهنم رو ،اصلا یه جهان زیبا رو جلوی من مجسم کرد ، ولی هنوز هم علیرغم ورود به مسیرم هنوز لنگ لنگان میرم جلو ،انگار هنوز اون انرژی سوزان آزاد نشده!!!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: