چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 7
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و مریم بانو و همراهان خوبم
خداروسپاسگزارم که نعمت شنیدن این فایل ارزشمند و بهم داد چون هرچی شنیدم و جلو رفتم ذوق و شوقی تو دلم اومد که میدونم دوستان عزیزم چقدر خوب حسش کردن و کلی امیدوارتر و شادتر شدم برای ادامه مسیر چون روزی امروزمون بوده و برنامه خداوند برای حمایت ما و تجربه زندگی بهتر.
الف : باورهای قدرتمنده کننده زندگی ام
* از بچگی چیزی که خیلی شنیدم صحبت های مادرم و تولدم و همزمانی با رشد و پیشرفت مالی بوده جوری که انقد براشون پررنگ بود همیشه درموردش صحبت میکردن و این برای بقیه بچه های خونه نبود واسه همین همیشه خودم رو خوش روزی میدونستم ( ابن موضوع باعث شده همیشه ته فکرم به خودم میگم روزی که توانایی نداشتی اومدنت با فراوانی نعمت بوده پس حواست باشه خدا همیشه از هر نظر پشت پناهت.)
*در مورد سلامتی، تو دنیای بچگی و بعد بزرگسالی فکر میکردم چون بچه اولی ام، بهترین های پدر و مادرم نصیب من شده و خیلی خیلی قوی ام. و واقعا یه نیروی عجیبی از سلامتی رو درونم احساس میکردم و میکنم و باعث شده فرد سالم و شادتری باشم
(البته داشتن خانواده پدری تنومند و …باعث شده بود خودم رو مستثنی از اونها ندونم و دختر و پسر نکنم)
* باور قدرتمند کننده ایی در مورد خداوند داشتم و دارم و اون اینکه همیشه احساس میکردم همراهمه ، کنارمه و حواسش بهم هست ، کمکم میکنه
این باور تنها نبودنم باعث شده ، پشت و پناهی داشته باشم که ته دلم پر از امید باشه و همیشه با نشونه هایی که ازش درحامی بودنش دیدم، این باور همراهی قدرتمند تر شده و راحت تر به زندگی ادامه بدم.
یه مثال ارزشمند از حامی بودن خداوند: هفته پیش قبل تعطیلات 14 خرداد ،یه کار اداری استارت زدم تا بعد دوروز تعطیلات شروع کنم تا انشاالله 20 روزه تموم بشه ، چشمتون همش روزای خوب ببینه ، راستش حرفای خوبی نشنیدم ولی وقتی از اداره بیرون اومدم گفتم میرم این دوروز تفریحم میکنم میام با قدرت تمومش میکنم
میدونین چی شد ، همون آقایی که سه روز قبل، حرف از تیر ماه و کلی شرایط اداری و زمان و …. میزد گفت پرونده آماده و برو انجامش بده ( اونم با لبخندی که ندیده بودم ازش)
پرونده رو دستم داد و 17 خرداد ، کارم کامل تمام شد ( الله اکبر به خدایی که قلب هارو نرم میکنه و جوهر هارو به نفع تو رنگ میده و قلم هارو به نفع تو بکار میندازه تا آسون بشی برای آسونی ها.
(از ظهر پنجشنبه تا الان که دوشنبه و اینجا دارم مینویسم فقط میخندم و میگم شکر و جالبه بدونین، کاری که من داشتم هم هزینه هایی رو داشت که من ازش رد شدم بدون هزینه برای کل سال و ….، از هر جهت خدا یاری کرد و اعتبار همه این شرایط و فرایند به خداوند برمیگرده و من شاکرم)
* زندگی کردن در شمال ایران و جویبار و حتی نام شهرم باعث شده فکر کنم خیلی خوش شانس بودم که در دنیای فراوانی سرسبزی و دریا، متولد شدم و هرچی دیدم وسعت زمین های کشاورزی و مسکونی بوده که باور کردم باید این همه زیبایی سهم من باشه و جالبه بدونین این روزا دنبال یه زمین ویلایی میگردم برای ساختن یه خونه مستقل ویلایی و وقتی میرم زمین میبینم نمیتونم انتخاب های متراژ پایین داشته باشم از بس همیشه متراژ زمین های خونه های پدر و پدربزرگهامون چند صدمتری و چندهزار متری بوده و توش بزرگ شدیم
( خداروشاکرم موقع دیدن زمین ها به خدا میگم بابا بهم چیزی رو پیشنهاد بده که توش بتونم ساعت ها راه برم و خسته نشم و برام پر از تنوع و زیبایی و راحتی باشه )
*به صحبت های ارزشمند استاد عزیزم اضافه میکنم که باوری که در مردم جویبار هست و ریشه دار شده اینه که پسرای کوچولوی ورزشکارمون در ابتدای انتخاب رشته ورزشی، یه سری به سالن کشتی میزنن و اغلب ادامه میدن تا ببینن میتونن موفق باشن یا …و شده ورزشکارانی چون آقای حسن یزدانی و بقیه بچه ها که هم خودشون لذت میبرن و هم باعث شور و شوق مردم شهر میشن
ب: باورهای محدود کنتده
* باور محدود شدن در زندگی مشترک و نداشتن زمان کافی
خیلی از فعالیت های روزمره و رسیدگی به خانواده یه جورایی بهم میگه وقت کافی برای علاقمندیهام ندارم و به جورایی ازم انرژی میگیره و باوری بهم میده که تو نمیتونی و خسته میشی
* تضادهایی که در گذشته باعث پیشرفتم شده بعضی مواقع انقد نیرو میگیرن که باور یاس رو زنده میکنن هرچند خیلی خیلی ضعیف شده ولی بازم به فکرم میان
اما سعی میکنم این سایه کمرنگ رو محو کنم با رشدم
با افتخار اینجا میگم زندگیم جوری شده که نتایجم نشون از آسونی و زیبایی کارها شده، زوری نمیزنم ، بیشتر آروم و ساکتم و صدای خداروبهترمیشنوم و نسبت به گذشته بهتر عمل میکنم.
از خداوند میخوام من و دوستانم رو به ساده ترین و زیباترین راهها برای تجربه بهتر زندگی هدایت کنه.
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مارا به راه راست هدایت بفرما
هزاران بار سپاسگزارم از این دو استاد، الگوی بی نظیر درست زندگی کردن
در پناه خدا ناب ترین هارو تجربه کنید
سلام ب تمامی دوستان واستاددعباسمنش گرامی
من درزمینه دیابت فعال هستم بیماری دیابتی با تشخیص عفونت محل جراحی دربخش بستری شد کلا بیماران دیابتی مبتلا به زخم اگرمستحضرباشید بسیاربیماران پرمخاطره ای هستند باکشت ترشحات زخم درمان با آنتی بیوتیک های وسیع الطیف بیمارستانی شروع شد ولی جواب به درمان قابل قبول نیودازابتدای شروع پروسه درمان بیمارگلایه داشت که من باورندارم با آنتی بیوتیک بشود درمان شوم
ازما اصرار وازایشان انکار
پس ازیکهفته ازشروع درمان وعدم پاسخ دراماتیک به درمان تصمیم گرفتیم که درجهت همکاری ب ای درمان بیماررابه عنوان یک شاخص مهم جهت پیشرفت معالجه مداخله دهیم به اواحازه دادیم 48 تا 72 ساعت روش هایی راکه احساس میکند به بهبودی کمک کند ارائه دهد درکمال ناباوری بیمارمعتقدبود با تماس دست خیس آغشته به آب میتواند بهبودی زخم راسرعت ببخشد ایشان با آب بطری کنارتختش روزی دوتا سه بارزخم را تمیزمیکرد نتیجه عاالی بود زخم روبه بهبودی کامل رفت وباحال عمومی خوب مرخص شد
درطبابت به این اصل ازانزمان پایبندشدم که باورهای محدود واریز ودرشت ودرست یاغلط بیارم رابشناسم وبا استفاده ازفرهنگ افراد که ریشه دراقلیم وخانواده و..دارد به معالجه بپردازم
این خاطره را لازم دیدم اینجا مطرح کنم به امیدانکه بیشترازپیش به حرفهای استاد ارج بنهیم ودرزندگی بتوانیم الگوگیری
پرسودوپایدارباشید
به نام خداوند جان و دل
سلام خدمت استاد عزیز و همه عزیزان
استاد چقدر خوب صحبت کردید بعضی از باورها با اینکه اشتباه هست به موفقیت ما خیلی کمک میکنن بعضی ها هم باعث نابودی ما میشود خب بریم چندتا باور بهتون بگم که باعث رشد یا پسرفت من و اطرافیانم شده ما همیشه مادرم میگفت که مادرم میگه خودم شانس نیاوردم که بچه هام شانس بیارن خب اینو بارها ما شنیدیم و الان من دختر خالم و خواهرم ازدواج کردیم ولی اون رضایتی که باید را تو زندگی نداریم و این حرف باعث شد ما زندگی دلخواه را نداشته باشیم البته الان دیگه میدونم که چرندی بیش نیست و باید اصلاحش کنم همسر من بسیار از لحاظ اخلاقی و آزادی عمل خوب و عالی هستند ولی مشکل ما تو روابط عاطفی و جنسی هست خواهرم مشکل سرکار رفتن و دختر خالم مشکل دست بزن حالا خدا رحم کند به پسرخالم که فعلا مجرد هست خب ولی باورهای خوب استادجان همه دیگه میدونن من ساز بادی کار میکنم ولی من توی نی خیلی ضعیف پیش میرفتم مثلا اون انتظاری که داشتم نبود ولی از یه جایی نمیدونم خدا به کدوم درخواستم پاسخ داد من شروع کردم بالابان نوازی استادم بالابان داد من به دلیل نت شناسی و آهنگ هایی که در نی زده بودم دیگه بالابان نوازی یجورایی برام آب خوردن بود و رشد تصاعدی دارم در این ساز و همین حس خیلی خوبی بهم میده و از آنجایی که فامیلا شنیدن من بالابان میزنم همه یکی یکی گفتن بابات هم قدیم میزد یک روز چندتا نوازنده نشسته بودن و بابات هم نشسته بود بابات یک آهنگ زد که هیچکدوم از سازنده ها نتوانستند بزنن و همشون میگفتن چجوری تونستی بزنی و این حرفها خب متاسفانه پدر من به خاطر سیگار الان دیگر بالابان نمیتواند بزند و این موضوع بخاطراینکه خیلی سال پیش بود و من نمیدوستم بابام نوازنده بالابان هست و شنیدن این موضوع و اینطوری حرفه ای نواختن این موضوع من همش با خودم میگم اصلا بالابان نوازی تو خون ما هست بالابان نوازی تو خانواده ما ارثی ما خیلی حرفه ای هستیم زهرا همه میگن تو دختر باباتی چون همش با بابات میگردی و ببین حالا هنر پدرتو به ارث میبری و همین باور باعث شده استاد من از شدت پیشرفت من در بالابان نوازی تعجب کند همش میگوید کاش از همون اول بالابان را شروع میکردی ولی من میدونم که نتیجه کار کردن روی نی هست ولی همش به خودمم میگم که بالابان نوازی تو خون ما هست
یا باور بعدی اینکه همیشه تو دفتر خاطراتم میخوندم که بهمن ماهی ها راحت برای رسیدن به ارزوهاشون سالها دور از خانه زندگی میکنند و همین موضوع حس میکنم در بحث مهاجرت در آینده به خیلی کمک میکنه چون بهمن ماهی ها میتوانند به راحتی برای رسیدن به اهداف و ارزوهاشون محیط خانه و خانواده را ترک کنند و سالها دور از آنها زندگی کنند این هم نشان از وابسته نبودن من هست فایل بسیار عالی بود البته فعلا نصفه گوش دادم گفتم این را بنویسم بعد ادامشو گوش بدم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
خداوندا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم .
سلام سلام صد سلام
استادجان چقدر خوش اندام شدیدخداروشکر
چقدر نسبت به کلیپ های قدیمتون جوان تر شدید
مشابه دوندگان امریکایی
کشتی جویبار و شمال ایران که عده ایی اعتقاد دارن مثلا کلا کشتی کشور نسبت به شمال کشور می دهند اما دلیل اصلیش این چون به مرور زمان کشتی گیرهای شمال زیاد شدن و در شمال کشور به این مسئله خیلی اهمیت می دهن و از بچگی رو این ورزش خیلی تمرکز زیادی دارن و یه جورایی تو شهر آنها این رشته ورزشی ارزشمند هست .و حسن یزدانی مثال بارز باور ذهنی اشتباه کسی که همیشه طلا می گرفت باور اشتباه داشت که در مقابل تیلور شکست می خوره و بارها تکرار شد .در حالی که چند برابر اون مطمنم قوی هست و میتونه ببره ولی به قول شما اون در ذهنش شکست خورده و همون براش رقم میخوره.
*نکته جالب که حتی باور اشتباه قوی که باعث توانمندی یا ناتوانی بشه میتونه تاثیرگذار باشه که به هدفش برسه یا نرسه.
اخ اخ استاد چه نکته کلیدی گفتید من را دوستم چند سال پیش با علم آسترولوژی و ستاره شناسی آشنا کرد و من حتی ساعت دقیق تولدم نداشتم فقط بر حسب تاریخ تولد اینا امد یک سری اطلاعات به من داد که تو تاریخ تولدت مناسب نیست ساعت تولدت باعث شده کهکشان اینا بیان روت تاثیر بزارن و کلی اطلاعات مثبت منفی کنار هم دیگه به من دادن .
بعد من چون کلا به علم ستاره شناسی استرولوژی و اینا اعتقاد داشتم سرچ کردم خیلی تو علوم غریبه ماورا یه سری اموزش ها از سمت راشل وسالی و…که دقیقا با فروش پکیج های سالانه و گفتن یک سری جملات که تو فلان تاریخ فلان اتفاق براتون میفته مراقب باشید کلی باور اشتباه به ادم تزریق میشه وقتی میترسی و وقتی تو باور ومدار اشتباه قرار می گیری و روش تمرکز میکنی جذبش میکنی و میگی وای دیدی راست گفت شد.
و من همش میگفتم ستاره شناسی گفته من ازدواج روابط ناموفق اینا جذب میکنم و..کلی باور اشتباه راجب پارتنر داشتم برحسب اون علم و توی مدار ادم های نامناسب قرار می گرفتم بعد می گفتم چه کنم سرنوشت منم اینه ستاره ها این رقم زدن من ذاتا تو روابط بدشانس افریده شدم و چقدر باور اشتباه محدود کننده ایی بود وای خدای من الان متوجه این ترمز مخفی شدم که یه عده سودجو از نااگاهی افراد چه سو استفاده هایی میکنن
امیدوارم خدا مریم جون و شمااستاد عزیز به کمالات بالا برسونه هم در دنیا هم در اخرت که من متوجه این ترمز مخفی خیلی شدیدم کردید دوستون دارم عاشقتونم️.
اخ اخ باورهای اشتباه که چون اقوامم انقدر عمر کردن انقدر ثروت داشتن منم همینم منم اینجوری میشم .
مثلا چون تو خانواده ما طلاق جدایی برحسب خیانت زیاده بود این باور اشتباه در من تقویت شده بود وای انگار داشت افکار من مرور می کردید استاد.خداروشکر هدایت شدم و گوش دادم .
چقدر من باور های نادرست داشتم
مثلا این که چون خانواده ما همه چاق هستن پس حتما ما این ژن داریم در صورتی که ژن نیست خانواده ما پرخوری دارن .
باورهای اشتباه من راجب ثروت این بود که حتما باید خانواده پول دار داشته باشم در صورتی که کاملا غلط بود.
چقدر باور ها قدرتمندن چقدر من با دست خودم و افکار خودم در منجلاب ناراحتی و افسردگی و بی پولی و شکست غرق شدم .
استاد حالا متوجه میشم چقدر تاثیر حرفهای دوستان و خانواده و اطرافیان مهم است وای خدای من دوستم با یه باور اشتباه و انتقال اون باور اشتباه به من چقدر اتفافات بد را برای من رقم زد من ساعت ها می شستم تمرکز می کردم روچارت تولدم میگفتم اره اره من قرار یه همسر بد داشته باشم
نمی دانید دقیقا الان شما چه بت بزرگی را در ذهن من شکونید که 80 درصد مسیر موفقیت برای من هموار شد.
من همیشه تو ذهنم خودم در درس و تدریس و سخنوری و نوشتن خودم خیلی با استعداد و ماهر می دونم و همیشه تو زمینه تحصیل بی نهایت موفقم و در هر ازمونی که می دهم نتایج عالی کسب می کنم و بعد از نظر من سخنرانی و کنفرانس دادن خیلی راحت و توش قوی هستم و به راحتی من میتونم جلو هزاران نفر بدون هیچ استرسی و لرزیدن صدا میتونم صحبت کنم .
و باورم راجب درس این بوده که من تو یادگیری خیلی خوبم مثلا درسهای ریاضی فیزیک شیمی اصلا توشون عالیم و نتایجم همین بوده اما باورم راجب درسهای حفظی این بوده که سخته ایناست و دقیقا ازارم میده می خونم.
باور اشتباه دیگه :من اصلا تو آشپزی مهارت خاصی ندارم با اینکه مثلا وقت زیاد میزارم براش اما نتایج خاصی نمیگیرم دلیلش هم اینه که من اصلا اشپز نمی دانم خودمو و این یه باور اشتباه دیگرم بود.
باور خوب:من تو مجازی و اینترنت و یادگرفتن کامیپوتر اینا عالیم و من در کمتر از 24 ساعت کل سیستم های کامپیوتر یادگرفتم.
دقیقا من خیلی تمرکز کردم و فکر کردم هرجا که باور داشتم من استعداد و توانایی دارم توش خیلی تلاش کردم و بی نهایت عالی بودم توش.
و هرجا که فکر می کردم من استعداد ندارم و نمی تونم دقیقا نتونستم و خودم محدود کردم .
مثلا مامانم همیشه این باور اشتباه به من می داد که تو در ورزش خیلی خوب نیستی خواهرت ورزشش خوبه در عوض تو درست خوبه خواهرت نیست و من دائم تو ذهنم همین بود در حالی که من چند برابر خواهرم تلاش ورزشی میکردم اندازه اون نتیجه نمی گرفتم و این یه باور غلط دیگرم
باور محدود کننده:حس عدم لیاقت و عدم ارزشمندی خودم مثلا من خیلی درس خوندن دوست دارم و 24 ساعت براش تلاش میکنم اما باورهای تزریق کننده دیگران مخصوصا فامیل چه فایده ایی دارع تو دختری در نهایت باید شوهر کنی درس نخون یا اینکه چه غلطی میخوای کنی با درس خوندن .خانواده ما اکثرا تو سن کم ازدواج میکنن زیر 20 و من 25 سالم و دارم درس می خونم و دائم حرفهای محدود کننده که ازدواح کن سنت میره بالا می ترشی درس تو می خوای چیکار پیر میشی تنها میمونی و دائم اینجور نجوها من انقدر این باور ها قبول کرده بودم که خودم و تحصیلات ارزشمندم و تلاشم خودم بی،ارزش می دانستم و دائم من ترس گرفته وای الان من سنم زیاد وای چی میشه در حالی که من میتونم برای خودم مطب بزنم و درامد میلیاردی در سال داشته باشم و بهترین ازدواح کنم در سنین بالا و مهاجرت کنم
همین الان نمونه عشق شما و مریم جونم که درسن بالا پس از یه شکست باور فراونی و عشق در من زیاد می کنه. و اصلا دیگر حرفهای دیگران برای من ارزشی نداره.
و الان متوجه شدم که دیدی میگن درجامعه کسی که دکتر بچه اشم دکتر میشه کسی که معلم بچه اشم معلم میشع کسی که لات بچه اشم مثل خودش میشه می دانید چرا چون مصادق همین جمله ساختن باور هاست و همش برمیگرده به اینکه ما چه باور هایی قبول کنیم و برای خودمون بسازیم با باور درست میشه از خانواده فقیر مولتی میلیارد شد مثلا همین کریستین رونالدو که با باور درست زندگیشش تغییر داد .
همسرش که یه فروشنده ساده بود الان زن مطرح ترین ادم دنیاست و بی نهایت ثروتمند شده و راحت زندگی می کنه بدون هیچ چهره امکانات خاصی انقدر پیشرفت کرد.
بعد مثلا پرنسس هری همسرش ادم ساده و نسبتا فقیری و میلیارد ها مثال این مدلی هست .
نکته:اگر باوری بهتون موفقیت میرسونه تاییدش کن و روش تمرکز کن .
اگر باوری اشتباه بود ردش کن و اصلا قبولش نکن.
استاد من نمی دانم چطوری از شما و همسر خوبتون تشکر کنم انگار این ویس برای من خدا از زبان شما جاری کرد من قدر دران شما هستم .
خدایا شکرت که من هروز بیشتر هدایت می کنی خدایا سپاسگزارم و دوست دارم خدایا تورا سپاس.
پیشنهاد خواهر کوچک شما برای هم رفیقان عزیز:
من دقیقا مصداق بارز آسیب دیدن از آسترولوژی و نمی دانم پیش گویی های آینده هستم و کلی خودم با این افکار سمی چاکرا و پیش گویی و ستاره شناسی ماه تولد غیره به دردسر انداختم تحت هیچ عنوان سراغ این شیادان که برای پول همه کاری میکنن نرید و اصلا وقت خودتون تلف نکنید . و این بدانید خداوند رب العالمین و این با عدالت خدا سازگار نیست که بخواد آینده مااز قبل تعیین کنه و بسپاره به ساعت تاریخ تولد ستاره وماه .
بریزید دور این افکار این پنهانی ترین ترمز ذهنی من بود که خداوند امروز برام اشکار کرد .
نکته:جمله دبیر رو منم شنیدم که دوره حسن یزدانی تمام شده و کلی کامنت منفی به سوی حسن یزدانی روانه شد و ایشان چقدر ذهن درستی دارن که با وجود این همه کامنت های منفی که به سوی ایشان روانه میشه بازم قدرتمند ادامه می دهن انشالله سلامت باشه️
خدایا شکرت
دوست دار شما مرضی
15:15
21 خرداد
سلام استاد و دوستان
فایل فوقالعاده تاثیر گذاری هست
بعد از یه مدت دارم این کامنت رو میزارم
من دوره ثروت 1 و دورهای دیگه رو خرید کردم
و
دقیقه این فایل
چه موضوعی را باور کرده ای؟
برای من دوره ای 46 دقیقه ای هست
تیر خلاص و چکیده تمام دورها برای من هست
من دقیقا میبینم که تو کل شرایط زندگیم باورهایم منو محدود کرده و شده ترمز
پا تا زانو توگازه ماشین روغن سوزی افتاده
باورهای مخرب
اهل روستایی بودن که آوازی بد نامی و درگیری دارن و خشم گین و بی اعصابن و همیشه بی فرهنگ دیده میشدن ،همیشه پذیرفته نشدن و تحقیر شدن و پس زده شدن
باور مناسبی که باید ایاجاد کنم
باید انسانهای موفق روستای خودم رو پیدا کنم باهاشون صحبت کنم اونا رو به خودم یادآوری کنم
منطق بیارم که منم میتونم یکی از اعضای موفق شده این روستا یاشم
مسئله قبلا بابت افسردگی که به لطف خدا روز به روز کم رنگ تر شده
باور به اینکه خانوادتن مشکل اعصاب و روان داشتم و باید برم روانپزشک و قرص مصرف کنم و تا آخر عمر داستان همیشه
خداروشکر
به لطف خدا
کمک خدا
استاد عباس منش این سایت تجربه دوستان منو هدایت کرد تا باور کنم و هدایت بشم به خدایی مهربان
شناخت خدا
باور به خدا
خدا هست قدرت داره آفریننده منه و میتونه توی هر زمینه ای که باورش کنم و بهش اگر ایمان داشته باشم میتونه مسئله روحی روانی منو به سلامتی برسونه خداروشکر این باور همچنان در حال رشد مثبته
جالب اینکه ریشه تمام مسائل من در باور احساس تنهایی و احساس تنها بی هامی و بی پشت و پناه بودنه
و جالب اینکه
من توی 35 سال عمرم تا به اینجا اینو فهمیدم که وقتی بتوانم خدا رو باور کنم که توی هر زمینه ای میتونه به من کمک کنه
نه ترسی برامه
نه غم گین میشم
عاشق این باورم
من باور کردم که توی خانواده ای با روابط ضعیف بزرگ شدم و دقیقا شده الگو روابطم
دقیقا توجه و باورم روی اثبات این موضوع بود
امروزه سعی میکنم جاهایی که پذیرفته تر شدنم منطق میارم
رشته کاریم املاک هست
باورم درباره پول درآوردن اولا میگه
من لایق انجام کارهای بزرگ درآوردن مبالغ بزرگ و انجام معاملات بزرگ و جوش دادن معاملات بزرگ
چون میگه تو بی ارزشی و تو رو چه به این کارها این کار آدمهای بزرگ کسایی هست که روابط قوی دارن و خانواده دارن و ثروتمندن و بچه پولدار بودن و….
باور کمبود مشتری
ترس از دست دادن مشتری
کمبود خریدار
کمبود پول بازار و….
و جالب اینکه در پس باورهام هنوز اینکه میگن بنگاهی کلاهبرداره هست با اینکه خودم بنگاهیم
باید منطق و دلیل بهش نشون بدم
احساس لیاقت و ارزشمندی که لایق داشتن پول در مبالغ عالی بالا و میلیاردی هستم
لایق و ارزشمند و به اندازه کافی خوب هستم که معامله ها رو به سر انجام برسانم من لیاقت کارهای مهم بزرگ هستم و من با خرید خانه برای کسی خیلی کار خدا گونه ای انجام دادم
باورم درباره شخصیتم با اینکه ظاهر زیبایی دارم و انسان خوش قلبی هستم نیت نسبتا خوبی دارم و مهربانم و نکات مثبت زیادی دارم
باورم به اینکه من اضافی هستم
اینکه من نفرت انگیز و همیشه بدگویی مشه پشت سرم
خوب نیستم
دوست داشتنی نیستم
ضعیف هستم
تو سری خور و خار و…هستم
چون توی این خانواده بزرگ شدم با داشتن این همه نکات مثبت
دقیقا میبینم نتیجه باورهای مخربم رو نصبت به خودم
دقیقا روابطم خیلی جای کار داره
یعنی تو روابطم باورهام رو با جزئیات دقیق تجربه میکنم
باید نشانه هایی که از من تشکر مشه بابت نکات مثبتم
بابت قلب و نیت پاکم
بابت کارهای خوبم
بابت انسانیتم
بابت ظاهر زیبایی که دارم و بارها بهم گفتن که معلومه انسان خوبی هستی
باید اینا رو بکنم ملکه ذهنم و تکرار کنم و بیاد خودم بیارم جاهایی که این نکات مثبت و واقعی درونیم به من یادآوری شده
میخام کلی بنویسم
خداشاهده بدون هیچ دلیلی ام بخاطر بها دادن به نجواهای ذهنی
الان اینو هم یادم اومد و دیدم و قسم بالایی رو پاک نمیکنم
همیشه توی صحبتهای خودم برای اثبات قسم میخورم
باور دارم کسی منو باور نمیکنه حرفهامو کارهامو حرفهام و کارهام بی ارزش و پوچه و خریدار نداره
چون این رو در درون باور و احساس میکنم
من ایمانم را نصبت به خودم از دست دادم
و خودم رو باور ندارم
با داشتن نکات بی نهایت مثبت
برای مثال
استاد توی دوره لیاقت گفتید احساس ارزشمندی من نباید به میزان کاری که انجام میدم گره بخوره
من چون جای گاه اجتماعی و شغلیم بخاطر تضادی که پیش اومداز دست دادم و من نتوانستم درسش رو بگیرم خودم رو باختم ایمانم رو از دست دادم نا امید و غم گین رفتم تو تنهایی خودم و خلاصه فرار کردم
و دقیقا دیدم که ارزش من به شرایط اجتماعی من بنده
به درآمدم بنده
به مشتری زیاد بنده
به ماشین خارجی بنده
به روابطم بنده
به تایید بنده
و با از دست دادن این ها کل باورهای قبلی آوارشدن و چون سیل با احساس سرزنش و گناه و غم بیشتر برگشتن و نا امید و گوشه گیرم کردن
و الان درسش رو گرفتم و شروع کردم و بزودی میام و از تجربه این چالش و درسی که بهم دادمیگم
من باید رشد کنم در رشته کاریم و خودم رو قوی تر کنم
و نگاه میکنم میبینم این تضاد
تیشه به ریشه کل مسائل من یعنی باور های شرک آلود من زد
من نیاز دارم به باور به خدا
باور به بودنش
باور به در کنارم بودنش
باو به این که من لایقم که کمکم کنه
باور کنم که خدا هست و کارها در طبیعی ترین شکلش آسان راحت زیبا و فراوانه همچی
باورکنم خدا هست لحظه به لحظه من هدایت میکنه منو دوست داره منو رها نمیکنه عاشق من حسین هست من بنده ی خوبش که توی کل عمرم رفتار مثبتم نسبتا بیشتر هست و بنده نسبتا خوبی بودم پس اونم از داشتن من خوشحاله
ولی به اندازه باور من
ایمانی که بهش دارم
فاصله ای که قرارش دادم
و قدرتی که من بهش میدم بهم کار میده
دقیقا من باورهام داره ثانیه هامو رقم میزنه
میبینم اینو و باید دلیل منطقی بیشتری بیارم برای ایجاد نشانه ها و باور به خوبی ها
شاد و با ایمان باشید
سلام به استاد عزیز وتوانمندم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گرامی.
قربون استادم بشم که از هرجایی که امکانش هس ،پیام خدا رو دریافت میکنن وبه ما هم آموزش میدن.
چموضوع جالبی .
در اینکه باورهای قدرتمند کننده داشته باشیم وسعی کنیم باورهای محدود رواز درون ریشه کن کنیم که شکی نیس و سالهاس با کسب آگاهی های مختلف تو زمینه های مختلف داریم اینکارو میکنیم تا با تکامل بتونیم باورهای محدودکننده ی کمتری داشته باشیم .
موضوعی که امروز استاد گفتن،این بود که اگه باوری بهتون قدرت میده وانگیزه ی شما رو برای رشد بالا میبره اشکالی نداره باورش کنید هرچند میدونید یه باور الکی وشاید تحمیلی باشه .
که خب از این نوع باورها زیاد داریم .امروز متوجه شدم پذیرش این باورها چ در خودم چ در دیگران عامل ایجاد حرکت وانرژی بالایی میشه پس بهتره بیشتر بهشون توجه داشته باشیم .
اتفاقا چند روز پیش خونمونو موریانه زده بود.باوجود اینکه تازه ساخته ولی چون ویلایی هستش وما طبقه ی هم کف زندگی میکنیم حالا به دلایلی مختلف موریانه زده بود .که خب برای من درد سر درست کرده بود. به هر کی میگفتم میگفتن خیلی خوبه میگن موریانه اومد داره .برکت وثروت به خونه میاره.که من تو دلم مسخرشون میکردم .اما حالا میبینم این باور بهتر از اینه که از این موضوع شاکی باشم .
من مرداد ماهی هستم ،یادم نمیاد نقاط ضعف ماه تولدم رو بدونم ولی در مورد مطالبی که بهم باورهای قدرتمند کننده بده هرچی بگن ،قبول و تایید میکنم .
به فرزندام باورهای ضعیف نمیدم .خودشونم هر باور مثبتی داشته باشن هرچند من تو دلم چندان قبول نداشته باشم ،چیزی بهشون نمیگم .اجازه میدم با همون باورها پیش برن.
ولی جایی که حس کنم باور محدود کننده دارن ،سعی میکنم نظر ودیدگاهشونو تغییر بدم .
البته اکثر بچه ها باورهای پدر و مادرهای خودشونو یدک میکشن .بنابراین با تغییرات خوب خودمون تاثیرات مثبت روی اونها میزاریم.
ناگفته نمونه خودم از فرزندای خودم ،باورهای مثبت زیادی یاد گرفتم .
چون باورم اینه اونا عاقلتر وعقلانی تر برخورد میکنن .اونا مثل ما احساسی برخورد نمیکنن.
ب نظرم وقتی تو مسیر درست هستیم همه از همدیگه درس و یا هر پیامی رو دریافت میکنیم .
یه وقتایی که در حین کار کردن یا آشپزی ،دستمو با چاقو یا هر چیزی میبریدم، که زمان میبرد ترمیم بشه
نمیدونم رو چ استدلالی همسرم همیشه بهم میگه ناهید تو از اونایی هستی که زخمت دیر خوب میشه .وهر بار من گفتم اصلا اینطور نیست .خیلیم زود خوب میشه .وهیچ بار توجه نکردم که ببینم کی خوب شده که متوجه بشم آیا زود خوب شده یا دیر .
اما این باور تو خودم بوجود نمیارم که زخم بدنم دیر خوب میشه .
حالا از طرفی یه باورمثبتی رو همیشه بهم میگه ،هر باری که یه اتفاق ناجالبی بیفته یا مریض بشم بهم میگه ترکها قوی هستن .تو هیچیت نمیشه .تو قوی هستی .واین همیشه پس ذهنم هست که من قوی هستم وهیچیم نمیشه .
بابت ژن واینکه بگید طایفتن ما اینجوری هستیم واقعن اگه مثبت وخوب باشه میپذیرم وخودم مدام تکرارش میکنم اما اگه موردی باشه که منفی بگن، منو بوکشن هم قبولش نمیکنم .
مثلا بگن شما خانوادگی زرنگید،شما طایفتن خوشگلید، شما پیر نمیشید.شماها تو عروس وداماد گرفتن خیلی خوش شانسید.با اینکه خودم هنوز عروس و دامادی ندارم همیشه میگم من هم عروس خوبی نصیبم میشه هم داماد خوبی .اینو مطمئنم !
نمیدونم چرا این حسو دارم شاید به خاطر اینکه فک میکنم هم خودم خوبم هم همسرم راو اینکه از بچه هام راضیم .
ولی کسی بخاد عیبی از فامیل در بیاره ووصلش بده به من ،به هیچ عنوان نمیپذیرم .
با پسرم این فایل رو گوش کردیم میگفت مامان این حرف بابابزرگ خدا بیامرز همیشه تو گوشمه .با وجود اینکه کس خاصی نبود اما اعتماد ب نفسش عالی بود همیشه میگفت باقری جماعت مثلا فلان . باقری ها اینجورین .یه جوری باقری باقری میکرد که هر کی نمیدونست فک میکرد اینا کی هستن .منظورپسرم این بود کلام چقد تاثیر گذاره حتی تو باورها .گفت منم خیلی جاها باقری بودنم اونم فقط ب خاطر بیان بابابزرگ ،بهم قدرت میده .خدا بیامرز با لحجه ی یزدی میگفت چون خودشونو خیلی قبول داشت.
باورهای محدود کننده که تو عموم جامعمون زیاده .
که روی ما هم ناخود آگاه تاثیر میذاره.مثلا من میخام برم کلاس کامپیوتر ،خودم میگم ینی میتونم یاد بگیرم ؟!!
زبان انگلیسی رو خیلی دوست دارم اما همیشه فک میگم دیگه کشش ندارم ونمیتونم تو ذهنم بسپارم .
بابت بالا رفتن سن خیلی ها خیلی نظرا میدن که عموما میشه باورامون .
من همیشه قبل از شروع کلاس ورزشم ،نیم ساعت ژیمناستیک کار میکنم که هم فراموش نکنم هم ترس نیاد تو جونم که دیگه نتونم حرکاتی مثل بالانس چرخ فلک واین چیزا رو بزنم .
همسرم همیشه بهم میگه دیگه نزن .اعتقادش بر اینه که سن که بالا بره ،اینجور ورزش کردنها به بدن آسیب میزنه .
به من میگه تفریحی فقط ورزش کن . اما نمیدونه من چقدر از زدن این حرکتها انرژی میگیرم .چقدر حالمو خوب میکنه .چقدر انگیزمو بالا میبره .
خودم باوری که ایشون داره رو ندارم .چون دیدم خیلیا تو سنهای خیلی بالاتر از من هم میزنن.
به من میگه تو تو ورزش کردن وشنا کردن خودتو شهید میکنی ..دوس ندارم باورشو قبول کنم که با بالا رفتن سنمون،باید ورزشهای سبکتری انجام بدیم .
متاسفانه در درون خودم نسبت به این موضوع مقاومت دارم . یه ترسهایی پس ذهنم هس .نمیدونم چرا در برابر بالا رفتن سن مقاومت دارم .کلا نمیتونم باش کنار بیام .
خودمو تو جایگاه سن زیر 30سال میبینم .
نمیدونم چرا نمیتونم بپذیرم شاید به خاطر کمبودهایی که تو دوران جوونی داشتم واینکه اون موقعه به دلایل مختلف، از زندگیم لذت نبردم واز فرصتهام درست استفاده نکردم وحالا دلم میخاد اون روزا رو جبران کنم .
البته ورزش کردن از همون اول الویتم بوده .به ذهنم باورهای قدرتمند کننده میدم تا دیرتر این حسها سراغم بیاد.
من هنوز جوونم و هنوز خیلی فرصت برای انجام خیلی کارا دارم .خودمو با فرد خاصی یا قشر خاصی مقایسه نمیکنم .کلا دوس دارم پر انرژی و اکتیو باشم.
هیچ درد جسمی رو طبیعی نمیدونم وباش کنار نمیام .همیشه سعیم بر اینه که خودم خوبش کنم .
همانطور که استاد عزیز گفتن اگه کسی بهم باور محدود کننده بده اتفاقا سعیم بر این میشه که نشون بدم اشتباه فک کرده .
خیلی جاها تو خیلی زمینه ها اگه موفقیتی پیدا کردم ورشدی داشتم به خاطر این بوده که تو ذهنم خاستم به دیگران ثابت کنم .این باور همیشه تو ذهنم بوده که با موفقیت تو ،مردم در موردت خوب قضاوت میکنن واین بقدری انرژی منو بالا برده که تونستم از پس خیلی چیزا بر بیام .
نه اینکه هدفم این باشه چیزیو ب کسی ثابت کنم .نه اینطور نبوده حتی قضاوتشون هم برام اهمیتی نداره اما این جمله تو ذهنم بهم کمک میکنه که کم نیارم و ادامه بدم .نمیدونم متوجه ی منظورم شدید یا نه !!!
واگرنه که تو دنیای بیرون به هیچ وجه به کسی جز خودم اهمیت نمیدم البته تو الویتهام .
دیدید خیلی جاها حوصله حرکت واقدام به انجام کاری نداری ، من اینجور وقتا با این روش انگیزه میگیرم وبدون سختی مسیرمو پیش میرم .
بعضیا میگن باید یه نفر هولمون بده شدن، من تو ذهنم از سمت دیگران هول داده میشم .
یه موضوع داغی که این هفته برام پیش اومده اینه که همسرم بعد از 27سال رابطه ی مشترک ،تغییر شغل دادن البته در صنف شغل خودشه منتهی روش وسیستم کاریش بطور کلی فرق کرده .
تنها کار میکردن اما الان کارمند شرکتی شدن که در راستای شغل خودشه .
اینجا کارمندان خانم و آقا با هم هستن .
از اونجایی که من خیلی شنیدم که میگن جایی که خانم و آقا با هم همکار میشن ،خیلی سخت میشه تو روابط سالم موند .در واقع اکثرن میگن چون ساعات کاری زیادی با هم هستن ،به هم وابسته میشن واین داستانا !!!خلاصه اینکه تو دلتو خالی میکنن وتو رو نسبت به چنین محیطهایی میترسونن.
خب طبیعی بود با توجه به چنین شنیده ها وباورهایی که متاسفانه در عموم جامعمون هس،من نگران بشم و بترسم.حتی میخاستم به همسرم بگم من تمایل ندارم شما برید تو محیطی که جنس مخالف هم هس .
چن روز با خودم فک کردم .تمام جنبه های این شغل رو در نظر گرفتم .دیدم موقعیت بسیار خوبی هستش که آینده ی بسیار خوبی داره.
سیستم کاری همسرمو خیلی منظم میکنه .در حالیکه قبلش هیچ نظمی تو کارش نداشت.
با کسی که میخاد کار کنه ،خیلی خیلی ثروتمنده که مطمئنم انگیزه های همسر منم بالا میبره.
همیشه دوست داشتم همسرم صبح زود ومنظم بره سرکار وحالا بعد از این همه سال همچین فرصتی پیش اومده .
کلا فرهنگ ومحیطش عالیه .
حقوقش هم خوبه .برنامه های خوبی برای آینده در نظر گرفته .خلاصه اینکه شرایط خوبی براش مهیا شده .
اتفاقا قشر خیلی جوونی هستن.ومن تعجب کردم که چطور این آقا اصرار دارن همسرم یه قسمتی، براش کار کنه .بماند که همه ی اینا خواسته های خودم بوده که الان بر آورده شده .چون همسر من بسیار بسیار تنبل بود.
من این اتفاق رو معجزه میدونم .من مثل بقیه فک نمیکنم .
اولا که باور دارم همسرم مرد متعهدی هستش .باور دارم ما مردان و زنان پاکدامن زیادی داریم که حتی در محیطهایی که با هم مشغول به کار هستن ،محترمانه و پاکدامن بر خورد میکنن.
همسرم منتظر جواب من بود که به ایشون جواب مثبت بده یا نده .همسرم گفت هرچی تو بگی که گفتم من تمایل دارم بری.
.سیستم ورویه ی زندگیم که خیلی فرق کرده چون چند روزی هستش که مشغول به کار شدن اما من تمام ترسهامو کنار گذاشتم .اجازه ندادم باورهای پوچ وتو خالی بقیه ،بهم احاطه کنه .
من جور دیگه فک میکنم تا نتایجی شبیه بقیه نگیرم.
کسی که بخاد علاوه بر روابط زناشویی خودش وارد رابطه های دیگه بشه ،هرجا که باشه میشه ربطی به این چیزا نداره.
علاوه بر اون از اونجایی که ما تو شهر مذهبی هستیم .اتفاقا همیشه دلم میخاست اتفاقاتی بیفته که من روشنفکرتر بشم .
احساسم به این تغییر و تحول ، خوبه . به حرفه ای که همسرم وارد شده که بی نهایت حسم خوبه .
به خودم گفتم که اینجا جای رشد وترقی تو و همسرته!
حتی پیش خودم گفتم همسرمو تشویق وتحسین میکنم تا بتونه ادامه بده .آخه برای آدم تنبلی مثل همسرم که اصلا قانونمند نبود یه کم سخته . منم کنارش همراهیش میکنم .
مطمئنم این اتفاق واین تغییر در زندگیم درسها وپیامها وتجربه های شیرینی داره.
تو همین مدت کم خیلی درسها گرفتم .نکات آموزنده ی زیادی برام داشته اونم تو خیلی از زمینه ها.
آدمهای بد بین همیشه تو دل آدمو خالی میکنن اما اونا نمیدونن ما خدای به چ قدرتمندی پیدا کردیم که همه جا وتحت همه ی شرایط مراقب ومواظب ماست.
من ایمان دارم هر آنچه تو زندگیم پیش میادومن با هر تضاد یا هر اتفاقی روبرو میشم حتمن به مصلحت منه .اینو شعار نمیدم بلکه واقعن باورش کردم.
فقط صبر میخاد واینکه احساسمو خوب نگه دارم .تا با توکل بر خدا نتایجهای خوب رو ببینم .
دلم میخاد تو، اعتمادبه خدا واعتماد به قوانین صد خودمو نشون بدم .چون میدونم باخت ندارم .
میدونم که هرچی پیش بیاد بهترینه برای من .
تو پلن خدا دخالت نمیکنم اجازه میدم جریان زندگی هرطور که خودش میخاد پیش بره.
دست از تقلا و زور زدن برداشتم.
چون خدا رو پیدا کردم وبهش ایمان دارم ،کنار میایستم . سعی میکنم بیشتر نظاره گر باشم .
جایی که سهمی مال منه حتمن انجامش میدم بقیشو رها میکنم وبه دستان توانمند خدا میسپارم.
وقتی چیزو به خدا سپردی دیگه نباید نگران چیزی باشی .
شاید لحظه ای حس منفی بیاد اما سریع کنترلش میکنم ووردیهای مناسب و خوبی به ذهنم وارد میکنم .از خدا میخام باورهای قدرتمند کننده تو ذهن هامون کار کنه .
وباورهای محدود کننده که هیچ کمکی به ما نمیکنن ،ریشه کن بشن .
ما به کسی کاری نداریم چون نمیتونیم کسیو تغییر بدیم با خوب بودن خودمون با ساختن باورهای خوب وارزشمند تو وجودمون وکسب موفقیتهامون حتمن دیگران هم از ما خواهند آموخت .
همانطور که ما از عزیزانی چون استاد ومریم جان عزیز میآموزیم .
با کنترل ذهن وکمی فکر کردن متوجه میشیم چ باورهایی داره ما رو سمت وسوی کمبودها وضعفها میبره پس سعی میکنیم با دادن ووردیهای مناسب وایجاد باورهای قدرتمند کننده تغییرشون بدیم .
استاد جونم عاشقتم .
خدا رو سپاس میگم که هستید.
الهی باشی همیشه.
سلام بر اعضای محترم سایت عباس منش دات کام
چند روز بود مدام میومدم تو سایت ببینم استاد فایل جدید گذاشته یا نه و از خدا درخواست کردم یک فایل استاد بزاره و توضیحاتشون مناسب احوالات من باشه و این فایل دقیقا همونیه من میخواستم. هر چقدر بیشتر دارم به صحبت های استاد گوش میدم بیشتر حس میکنم هیچی بلد نیستم الان این صحبت هارو گوش دادم تازه یکم فهمیدم باور چیه اونم بعد از اینهمه گوش دادن به صحبت های استاد . دقیقا دیروز بود تو قسمت عقل کل داشتم از یکی از بچه ها میپرسیدم من یک باور مخرب دارم که آقا انتقالی تو رشته من سخته چجوری باید عوضش کنم؟ و الان خود استاد جوابمو داد که چجوری عوضش کنم اصلا نباید به صحبت کسایی که میگن انتقالی تو رشته زبان سخته گوش بدم باید باور قدرتمند کننده بسازم که خیلیم آسونه چطور فلانی هم رشته منه و خیلی راحت انتقالی گرفته تازه به جایی بهتر از جایی که من میخوام برم و چقدر ازین مثال ها دارم . چقدر برای خودم مثال آوردم اون سال یادته خانم فلانی انتقالی میخواست نیرو از ناکجا آباد اومد و جاشو پر کرد و اونم رفت فارغ از تمام عوامل محیطی محدود کننده . جالب اینه دیروز داشتم پول میریختم تو یه حسابم که جمع کنم واسه روانشناسی ثروت یک که استاد امروز گفتن این دوره عالیه و بهتون پیشنهاد میدم و من مصمم تر شدم .
خوندن کامنت های سایت مخصوصا قسمت عقل کل بهم کمک میکنه تا جاهایی که یادم میره قانون چیه بهم یادآوری بشه.
جاهایی که من باور خوب دارم در موردش و خوبم رشد میکنم اینه که من بافنده خوبیم و همسرم بهم میگه چون مامانت هم قالی بافی حرفه ای بوده این تو خونته و من ناخودآگاه حرفه ای پیش میرم . یا آشپزی خیلی خوبی دارم و همه میگن از مامانت ارث بردی اونم کارش حرف نداشت الان فهمیدم که چی باعث شده من ایقد تو این زمینه ها خوب عمل کنم و اعتماد بنفسم خوب باشه .
ممنون از استاد عزیز و خانم شایسته جان
بنام خدای یکتا
سلام به روی ماه استاد عزیزم که با لباسهای خوش رنگش تو پارادایس میدرخشید و خانم شایسته عزیزم کوشا که بازهم برای ما به فایل ناب تصویربرداری کردند
مطالب این فایل بسیار برام جالب بود اینکه یه باور هرچند اشتباه باشه اما اگر بهت قدرت حرکت و انگیزه میده این باور باور خوبیه.
من در دوران دبیرستان رشته ریاضی انتخاب کردم و اون دوران بخاطر اینکه همه میگفتن معلم ریاضی سختگیر و فلان نمره های ریاضیم اصلا خوب نبود در واقع حرف بقیه رو در مورد معلم باور کردم که هرچقدر تلاش کنی باز هم نمیتونی نمره خوب بگیری چون سختگیره تازه اصلا روش درس دادنش هم اصلا خوب نیست اصلا نمیفهمی و…د چرا واقع این حرفها باور کردم و این باعث شد اصلا برای فهمیدن ریاضی تلاشی نکنم و به خودم زحمت ندم
تا اینکه رفتم دانشگاه و باز هم ریاضی دیگه اون معلم نبود و من خودم بود و کتاب دانشگاه پیام نور بود و باید دانشجو کتاب میخواند و امتحان میداد برای همین به خودم گفت الان اون معلم نیست تو هستی واین کتاب پس باید از پیش بر بیای و شروع کردم به تلاش و تمرین و تمرین و نتیجه این حرکت این شد که 12واخد ریاضی 20خالص گرفتم
و از اون روز بعد بخودم میگم ریاضی تو خونه من و واقعا خواندن ریاضی بهم انرژی میده …
در مورد سلامتی ، متاسفانه سمت مادری من مشکل گوش دارند و باور من هم همین بوده که خب پس من هم این مشکل خواهم داشت و حتی گاهی درگیر این قضیه شدم اما امروز متوجه شدم که این باور وقتی باعث رشد من نمیشه بلکه مشکل و رنج ایجاد میکنه پس باور درستی نیست
در مورد مسایل مالی همیشه باورم این بوده که من ارزش ام بیشتر از این و بازهم بیشتر ازاین رشد خواهم داشت و هر سال از سال قبل موفقیتهای بیشتری کسب کردم
در مورد ارتباط با دیگران از بچگی به باور به من القا شده و اون هم اینه که من خوش برخورد و سرزبون دار هستم و همین باور باعث شده در ارتباط با دیگران موفق باشم .
در مورد ارتباط با خداوند تا قبل آموزه های استاد فکر میکردم خدا اون بالا نشسته و هرکسی راه نمیده به خلوتش و خیلی سخت گیر و فقط دنبال آزمایش و امتحان ماست اما بعد شنیدن آموزه های استاد این تفکر و باور درخودم شکوندم و باور اینکه خداوند عادل و بیشتر از من میخواد که به ثروت و موفقیت برسم جایگزین کردم باور کردم خداوند ثروتمند شدن من دوست داره باور اینکه خداوند منتظر و عاشق حرکت کردن من به سمت هدف و رسیدن به خواسته ام.
من برای این نقطه که بنظر خودم نقطه عطفی ممکن برام باشه نیاز به باورهای بسیار قدرتمند دارم که بتونم حرکت کنم و تصمیم و تغییر ام شروع کنم
و از خداوند میخوام که حمایت و هدایتم کنه
در پناه خداوند شاد باشید
به نام خدای مهربان
*خواسته : 1.بیداری هر لحظه بیشتر و بیشتر خودارزشمندی بی قید و شرط مون:
1.باورهای پرقدرت با ریشه و منطق درست و پایدار: 1.من تنها من قدرت خلق زندگی مون اونجور که لذت میبرم دارم چون بی قید وشرط ارزشمندم
2.با بیداری بیشتر و بیشتر خودارزشمندی بی قید و شرطمون جریانی از نعمت ها، ثروت ها، روابطه بسیار زیبا، آرامش، سلامتی و جوانی بیشتر و زیبایی بیشتر و سعادت دنیا وآخرت جاری ِ در هر لحظه مون
3.تایید مسیر درست: «مسیر توحید، ایمان و قدمهای عملی مون»:
1.حس عالی هر لحظه مون، شادی،آرامش و اطمینان قلبیِ
2.حذفِ«گذشته:ترس/آینده:نگرانی»
3.فقط و فقط لذت در لحظه بودن مون «با کنترل آگاهانه ورودی و توجه به زیبایی هامون در هر لحظه» نشونه جریان تکاملی در مسیرِ تجربه جریانی از نعمت ها، ثروت ها، فراوانی ها، آرامش،روابط عالی تر ،زیبایی و جوانی و سلامتی بیشتر و سعادت دنیا و آخرت مونِ
بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست …
سلام ب استاد عزیزم …خانم شایسته عزیز و بچه های عزیز…
چقدر این فایل خوب بود البته نه برای همه برای ما بچه هایی که تو این فرکانس هستیم …
معجزه باور :
فقط برای کسی که باور داره هر کاری ممکنه…
در جهانی که هرچی رو باور کنی همون برات اتفاق میفته چقدر خوبه چیزهایی رو ب عمد باور کنیم که دوست داریم
تمام زندگی مارو ذهن یا بهتره بگیم همون باورهای ما دارن رقم میزنن ….چقدر مثال استاد در مورد ژن افراد جالب و زیبا بود بخوبی موضوع باورها و قدرت باورهای مارو توضیح داد ….
میخوام یک مثال عملی از تغییر یک باور که در خودم انجام دادم رو بگم :
یادمه در گذشته قبل از اشنایی با قوانین یه باوری داشتم اینکه چهارشنبه ها برای من اتفاقات بدی میفته واقعا هم می افتاد اصلا صبح که میشد بخودم میگفتم :
خب امروز که چهارشنبه ست قراره برای من اتفاقات بد بیفته جالب اینکه لحظه شماری میکردم تا اتفاق بد بیفته درنهایت اون اتفاق میفتاد نمیخوام خیلی وارد این داستان بشم اما هرچی اتفاقات بد و مسخره که فکرشو میکنین چهارشنبه ها برام رخ میداد….چون خودم ب این موضوع انرژی میدادم
نمیدونم چطوری و چرا این باور در من شکل گرفته بود ( اما الان که فکر میکنم یه مطلبی خونده بودم راجع ب فلسفه چهارشنبه سوری که چون اون موقع ها روزهای چهارشنبه اتفاقات بدی برای مردم می افتاده چهارشنبه های اخر هر سال رو ب جشن و پایکوبی می پرداختن تا در سال نو چهارشنبه ها اتفاقات خوبی براشون بیفته )
بعد از خوندن اون مقاله من پذیرفتم این موضوع رو چون دیدم برای منم همیشه چهارشنبه ها اتفاقات بد میفته
بعد از یادگیری قوانین اولین باوری که تونستم براحتی تغییرش بدم همین موضوع بود …….
اومدم نشستم و بر روی کاغذ دقیقا این جمله رو نوشتم :
“برای من چهارشنبه ها اتفاقات خیلی خوبی میفته ”
چهارشنبه ها که میشد میومدم از صبح حتی گاهی وقتها از شب قبلش اینو برای خودم تکرار میکردم و بهمراه تکرار تجسم میکردم :
امروز چهارشنبه ست و قراره اتفاقات خوبی برام رخ داده ….
جالبه بدونین 90درصد اتفاقات خوبی که تو زندگیم افتاده و رخ میده روزای چهارشنبه ست …خودم متحیر موندم چطور تکرار یک جمله ساده نه تنها این باور مسخره رو در من تغییر داد بلکه سبب شکل گیری اتفاقات خوب شد ….
یعنی اومدم توی ذهنم مطلب رو دقیقا برعکسش کردم ب همین سادگی من این باور رو تغییر دادم و مهمتر اینکه اون ترس و دلهره ای که روزهای چهارشنبه داشتم از بین رفت ….البته که اوایلش کمی سخت بود
مغز انسان از نظر اندیشه احتیاج ب کنترل داره و انسانی که قدرت کنترل اندیشه رو پیدا کنه میتونه مشکلات روانیش رو حل کنه …
باید بشینیم با خودمون خلوت کنیم و از خودمون بپرسیم چرا من چنین باوری دارم ؟
فلسفه این باور چیه ؟
اون وقت بهتر میتونیم تغییرش بدیم …تغییر باورها یا تصاویر ذهنی که در ما شکل گرفته تنها با تجربه کردن نتیجه میده بقول استاد که میگه من میرفتم جاهایی که ماشینهای گرون قیمت رفت و امد میکردند یا رستورانهای شیک و گرون قیمتی بود و از نزدیک میدیدم و لمسشون میکردم یا حتی تجربه شون میکردم تا ذهنم بپذیره و باور کنه که جهانی که توش زندگی میکنیم سرشار از ثروت و فراوانیه ….
علم هم اینو ثابت کرده : وقتی ما از نزدیک چیزی رو تجربه میکنیم درون دستگاه عصبی ما اتفاقاتی میفته تغییرات سلولی درون مغز ما ایجاد میشه که ذهن ما هر چقدر منفی و بدبین باشه نمیتونه انکار کنه ….
البته بشرطی که ما هم امادگی تغییر کردن داشته باشیم نه اینکه فقط از نزدیک تجربه کنیم و بعد با ذهنمون در زمینه منفی گفتگو و همکاری کنیم …
باورهای ما هر چه که باشند حتی غلط ولی برای ما حالت حقیقت پیدا میکنن بنابراین بیاییم چیزهایی رو باور کنیم که مارو موفق میکنه ….
تشکر ….