- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام به استاد عزیز توی این فایل معنای تحمل و معنای صبر رو گفتین
یکی از مسائلی که من از بچگی به یاد دارم تحملش کردم این بود که رشته های درسی رو میزاشتم برام انتخاب بشه و خودمم واقعا اعتراصی نمیکردم در صورتی که همیشه کارای هنری بیشتر دوست داشتم و ذاتا هم از اون شاگرد زرنگای کلاس های هنر بودم هر جایی که بودم چه مدرسه چه آموزشگاه
یادمه تو یک سال من و دوستم باهم تو یه سری مسابقات شرکت کردیم و من سطح مهارتم واقعا از اون پایینتر بود چی شد اوشون رتبه یک استانی اوردن ولی من حتی رتبه توی ناحیه هم نیاورده
و یادمه از دوستم پرسیدم کجا رفتی اموزشش دیدی منم رفتم همونجا سال بعدش تو همون مسابقات هم اون اول شد تو یه رشته ی دیگه هم من اول استانی شدم
در این حد خوب بودم
ولی درس رو واقعا تحمل میکردم امیدی هم نداشتم جدن که راهی باشه که هنرم رو بتونم ادامه بدم تقریبا 10 سال این روندو من تحمل کردم تا دیگه ترمای آخر دانشگاه زدم به سیم آخر گفتم بابا من متنفرم از درس ، نگران نظر کل فامیل هم بودم چون زبانزد بودم که سارا چه قدر درسخونه و الگو بودم برای بچه های فامیل و ترس داشتم از نظرشون بعد که گزاشتم کنار درس خودندن رو و اومدم سمت علاقم دیدم نه بابا آدمایی که الان دارن انتقاد میکنن ازم خودشون هیچی نشدن بزار بکنن
یه موردی که خیلی تحمل کردم رابطه ی افتضاحی بود که با یکی از اعضای خانوادم داشتم و من ایشونو دشمن خونیم بارها و بارها خطاب کردم حتی به خودشم میگفتم
اصلا یه وضعیت افتصاحی
یه مدت روی عزت نفسم تمرکزی کار کردم به مدتی چند هفته ای سطحی این رابطه خوب شد و بعد ترکید همه چیز
سه سال بعدش که الان باشه یهو هدایتی رفتم تو عقل کل و جوابهای دوستانی که دقیقا همین مشکل من رو داشتند خوندم و باورها و منطق هایی که خیلی دیگه برای من منطقی بود رو نشستم برای خودم یه جا نگه داشتم و هر چند روز یکبار همشون رو میخونم
و اصلا بدون هیچ تلاشیییی از اون رابطه ای که میگفتم ایشون دشمن خونی منه من الان میگم ایشون یه شخصه تو زندگیه من که اومده یه سری درسا رو به من بده و حضورش به نفعمه
الان نمیگم گل و بلبل شده رابطه هه ولی من الان تازه فهمیدم بابا همه چیز دست خودمه اون قدرت نداره تو زندگی من که
و هی میگفتم چرا من زودتر چند روز وقت نزاشتم این منطق ها رو برای خودم پیدا کنم
توی مواردی که الان با توجه به این فایل فهمیدم دارم تحمل میکنم و باور دارم تو کار من نمیشه اینه که من هر روز بتونم پول بسازم انواع و اقسام ترجزها رو هم دارم ولی همینم راه حل داره
چون من قبلن فکر نمیکردم رابطم با اون عضو خانوادم اکی بشه و راه حل نداره و الان بهتر شده پس اینم درست میشه و به این خواستمم میرسم