میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ریحان» در این صفحه: 6
  1. -
    ریحان گفته:
    مدت عضویت: 2167 روز

    من چیزی رو تحمل نمیکنم و سعی میکنم تغییر کنم و قبل از اینکه وارد رابطه با عشقم بشم .هیچ چیزی رو تحمل نمی‌کردم .مثلا شغلم رو به راحتی سه مرتبه عوض کردم تا توی بیمارستان خوبی استخدام شم که هم حقوقش بهتره و هم خلوت تره و تحمل نکردم توی بیمارستان خرمشهر بمونم.یا بهداشت که حقوق کم میدان هم نموندم.من نمونه های زیادی داشتم توی دوستام که تحملشون نکردم و به محض اینکه فهمیدم افراد نامناسبی هستن ازشون دور شدم و تحمل نکردم .

    اما این روزا احساس میکنم دارم سه تا مسیله رو به دوش میکشم و تحمل میکنم .

    یکیشون دوری و ازدواج نکردن با عشقم که هر لحظه دوس دارم باهاش زندگی کنم و با هم عشق و حال کنم اما دارم دوریش رو تحمل میکنم و هر روز برام سخت تر میشه.چون فک میکنم که خواهر بزرگتر از من باید اول ازدواج کنه و اگر من زودتر ازدواج کنم ضربه میخوره .

    یا اینکه فک میکنم چون عشقم شغلش رسمی نیس پدرم قبول نمیکنه و موافقت نمیکنه.

    من دور از عشقم خیلی اذیتم .و دارم فقط تحمل میکنم .نمیگم که بدونش حالم بده . اما واقعا خواستم اینه با هم زندگی کنیم و اونو مرد مناسبی میبینم که جذبش کردم .و دلایل ازدواج نکردن ما خیلی مزخرفه.خودمم میدونم از باورهای من آب میخوره .و باید باورام رو اصلاح کنم

    …………

    یه مسیله ی دیگری که هست اینه که مطبم جای نامناسبی هست و دوس دارم جای بهتری برای مطب داشته باشم ولی فک میکنم با پول کمی که دارم جایی برام پیدا نمیشه .و دارم اونجا رو تحمل میکنم .از طرفی از اینکه دو جا کار میکنم هم بیمارستان و هم مطب دارم زجر میکشم و اذیتم و استراحت ندارم .گاهی فک میکنم مطبم رو جم کنم و روی خودم کار کنم مثلا برم باشگاه و اینکه زبان یاد بگیرم و ارشد بگیرم.

    نمی‌دونم چکار کنم….

    ادامه بدم و بیزنسم رو از بین نبرم و ادامه بدم.یا فقط تو بیمارستان باشم و بقیه ی وقتم برا خودم باشه و عشق کنم با پولام.

    واقعا سردر گم هستم.

    این دو مسئله منو اذیت می‌کنه و راه حلی براشون ندارم فعلا

    امیدوارم بتونم کشف قوانین زندگی رو تهیه کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    ریحان گفته:
    مدت عضویت: 2167 روز

    سلام عزیزم .منم الان درگیر این شرک هستم که اگه بگم من این پسر رو می‌خوام و پافشاری کنم روی ازدواج با اون دختر بدی میشم و دیگه خانوادم دوستم نخواهند داشت.من برای داشتن یک رابطه خودم و اون فرد رو اسیر کردم و داریم با دوستی سر میکنیم.میدونم که پدر و مادر من پیر هستن و نمیتونن برن مسافرت و نمیذارن ما بریم چون فک میکنم برای یه دختر ممنوع و خطرناکه.من میدونم با عشقم قراره خیلی مسافرت بریم چون خیلی اهل سفره .میدونم قراره جاهای زیادی بریم و کلی خوش بگذرونیم .اما جلوی خانوادم نایستادم و پافشاری نکردم .و منتظرم معجزه شه .و حتی باورهای خیلی مخربی دارم درباره ی خانوادم و دیدگاهشون به ازدواجم .

    من خیلی ما امید شدم و حالم با محصولات هم خوب نمیشه .چون این مسیله داره آزارم میده و دارم تحملش میکنم.

    امیدوارم شرایطی پیش بیاد که بتونم ازدواج کنم چون داره 29 سالم میشه و من ما از 27 سالگی با هم در ارتباطم و دوس داریم ازدواج کنیم .

    دوس دارم بدونم که چکار کردی دوست من که دیگه دیدگاهت راجع به اینکه خانوادت چه فکری در موردت میکنن دیگه مهم نیس برات ؟!ای کاش به منم یکی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ریحان گفته:
    مدت عضویت: 2167 روز

    سلام دوست عزیزم چقدر قشنگ توضیح دادی .راستش من الان درگیر همچین مشکلی هستم .من یه صاحب خونه ی خیلی منصف و با معرفت دارم که دوس داره بمونم.مطب اجاره کردم ازش با قیمت مناسب .اما یه همسایه ای دارم که نامناسبه و مشاوره ی خانواده میده برای افراد نامناسب و این باعث شده بود که مراجعای من بترسن و یا معترض بشن از سر و صدای این همسایه.من جای اینکه جامو عوض کنم تا الان داشتم تحمل میکردم .چون ایمان نداشتم جای بهتری با این مبلغ گیرم بیاد.باور ندارم که میتونم بازم پول بسازم و میترسم از این خونه برم بیرون چون وسط شهره و مطب خوبیه و صاحب منصفی داره ………..

    من دو سال تحمل کردم و زجر کشیدم…

    دسته های درها همه خراب بودن و من تحمل کردم و حتی از شدت زنگ زدگی اونا مچم درد می‌گرفت و برای بستنشون باید از کسی کمک میگرفتم که زورش بیشتر باشه.

    الان که بهم گفتی احساس میکنم نشانه اس.درسته آقای صاحب خونه دسته ها رو درست کرد و همسایه ی نامناسب رفت …

    اماااا من یک جای بهتر می‌خوام و با نشانه هایی که میبینم باید برم از اینجا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ریحان گفته:
    مدت عضویت: 2167 روز

    خیلی وقتا من وقتی روی خودم متعهدانه کار کردم و همه چی عوض شده اطرافیانم شروع میکنن به اینکه بیا پیشمون .چقدر به عباس منش گوش میدی .میخوای به کجا برسی و کم کم شل میشم.

    یا با منطق اینکه فقر و مشکلات مالی طبیعیه و همه دچارش هستن و اگر من ثروتمند بشم به بقیه ظلم میشه و دیگران رو درک نخواهم کرد یا اینکه پولدارا آدمایی هستن که از نظر جسمانی یا هوش یا پرستیژ خانوادگی با ما فرق دارن برای خودم منطق می‌ساختم و دوباره به عقب برمیگشتم .

    الله اکبر ….چکار میکنی ریحانهههه؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!خدا راه رو نشونت داده اینه جوابش ؟؟!!

    من هم می‌خوام یک سال کامل فقط روی خودم کار کنم و با محصولات عشق کنم و دیگه حرف مردم برام مهم نباشه و پیشرفت خودم فقط برام مهم باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    ریحان گفته:
    مدت عضویت: 2167 روز

    سلام به شما برادر عزیز.بله موافقم که میتونستم کامنتم رو زیباتر بنویسم .انتقاد شما به جا بود .من از سایت فاصله گرفتم .برای همین متن کامنت های قبلیم بهتر بود و احساس خوبی در افراد ایجاد میکرد اما این کامنتم فرق کرده.کامنت شما باعث شد برگردم به خودم و برنامه ریزی کنم برای اینکه دقیق و تمام وقت روی خودم کار کنم.

    راستش این ماه قصد داشتم که بسته ی کسب و کار شخصی رو بخرم و استفاده کنم.اما هر قدر گشتم توی سایت پیداش نکردم هر چند گذاشته بودم توی محصولاتی که قصد خریدشون رو دارم .الان پول دارم و قصد خرید هم دارم اما بسته رو نتونستم مجدد توی سبد خریدم بذارم.

    طوری بود که فک کردم از روی سایت برداشته شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    ریحان گفته:
    مدت عضویت: 2167 روز

    سلام عاطفه جان خیلی زیبا بود کامنتت.ممنون که وقت گذاشتی .مدتی هست که روی خوبی های پدر و مادرم تمرکز میکنم و شکر گذاری میکنم خیلی حسم خوب شده و همه چی عالی داره پیش می‌ره قدم‌ها رو تا قدم چهار داشتم و از اول شروع کردم تا معجزه ها رو ببینم الان از اول قدم سوم هستم دوباره و می‌خوام هر 12 قدم رو کار کنم .

    همه چی داره درست میشه و زیبایی ها و نعمت ها وارد زندگیم میشه .واقعا پدر و مادرم نعمتهای تکرار نشدی این جهان هستند خدایا شکرت به خاطر آشپزی خوب مادرم و مهربونیش و به خاطر پدرم که به فکر آینده ی ماست و به ما افتخار می‌کنه .

    خدایا شکرت واقعا….

    چقدر این جمله ی تو شور و شوقی وصف ناپذیر در من ایجاد کرد:

    تو از خدایی خدا چه میخواهی که در خدایی اش یافت نمیشود ؟!

    واقعا این سلامتی این خونه و کشور امن و امان این شغل خوبم این سرویس خنکی که منو می‌بره سر کار این قد بلندم این پوست صاف و زیبام.این موهای پرپشت و مشکی و ابروهام .این عشقم که هر روز از سمت خدا به من محبت می‌کنه .این خواهرم که وقتی خستم ظرف میشوره و حتی لباسامو میشوره.خیلی خواهرای خوبی دارم من .همه ی اینها از خدایی خدا به من رسیدن و وقتی میبینمشون میفهمم خدا چقدر مهربانه و چقدر به من لطف داره و واقعا بهم نعمت های زیادی داده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: