میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نجمه رضائی» در این صفحه: 3
  1. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    سلام استاد عزیز و همه اعضای این سایت الهی

    زمانیکه کارمند دولت شدم سال 95 بود،همکارانی داشتم همگی باسابقه بالا و از نظر سن و سال از اونها خیلی کوچیکتر بودم، اوایل کارم بخاطر بی اطلاعی از وظایفم، کاری رو که وظیفم نبود داوطلبانه قبول کرده بودم و انجام میدادم ، وقتی متوجه شدم اینکار بر عهده من نباید باشه، بخاطر اینکه اونها بزرگتر بودند، بخاطر اینکه رودروایسی داشتم، بخاطر احترام به اونها، چیزی نمیگفتم و شرایط نامناسب رو تحمل میکردم، بخاطر پذیرفتن وظیفه اضافی،کارای خودم به تعویق میوفتاد و دائم تو ذهنم خودخوری میکردم اما نمیتونستم منطقی بهشون بگم این وظیفه من نیست و خودتون حلش کنید.

    شرایط‌ ناجالبو تحمل میکردم چون باور داشتم اگر اعتراض کنم مدیرم ناراحت میشه، اگر اعتراض کنم ممکنه برام بد بشه، اگه اعتراض کنم ممکنه اضافه کارم قطع بشه ،اگه اعتراض کنم ناراحت میشن و روابطم با همکارام بهم میخوره و تنها میشم چون شهر دیگه ای بودم و اونجا کسی رو نداشتم، اگر اعتراض کنم همکارانم دیگه حمایتم نمیکنن چون اونها خیلی با من مهربون بودند و از بدو ورودم خیلی کمکم میکردند و بخاطر همین مسائل سکوت میکردم ،در یک کلام شرک میورزیدم اما متوجه نبودم که اینا شرکه.

    من اگر قدرت رو از همکارانم میگرفتم و به رب هدایتگرم میدادم قطعا زودتر هدایتم میکرد و میتونستم خیلی محکم و قاطعانه اعتراض کنم چون از نظر قانونی حق با من بود ولی ترس داشتم که مطرحش کنم.

    من اگر عزت نفس بالایی داشتم اگر خودم را ارزشمند میدونستم حتما حرفم را زودتر میزدم و از انجام دادن کار اضافه خودداری میکردم.من اگر آدمها را برای خودم بزرگ نکرده بودم شرایطم بهتر میشد .

    به مدت یک سال شایدم بیشتر به همون شیوه قبلی ادامه میدادم یعنی داشتم به ز‌ور تحمل میکردم. همون سال با مباحث قانون جذب آشنا شدم، با شکرگزاری آشنا شده بودم برای اولین بار ،نعمتهای زندگیمو میدیدم و شکرگزاری میکردم ،برای اولین بار واژه اعتماد بنفس به گوشم خورد و به سایت آقای امیر شریفی هدایت شده بودم

    اونجا فهمیدم برای اعتماد بنفس داشتن باید تمرین کنم و ازمسائل همون لحظه باید شروع کنم.

    نمیدونم چیشد و چقدر باخودم کلنجار رفته بودم تا خودمو راضی کنم که حرفمو بزنم ؛ ولی بلاخره قدرت گرفتم و به مدیرم گفتم : من دیگه کار اضافه انجام نمیدم فقط اونچیزی که تو شرح وظایم هست انجام میدم اگر قراره اونکار اضافه رو انجام بدم باید اضافه کار بیشتری پرداخت بشه!!!!

    وقتی حرفمو زدم رفتار ناجالب همکارانم را دیدم ولی قاطعانه سرحرفم موندم ،گاهی عذاب وجدان میگرفتم ولی کم نیاوردم ،رفتار اونها بامن بد شد ولی کم نیاوردم.

    مدیرم نه ناراحت شد نه چیزی گفت چون حق با من بود ولی همکاران دیگه ام نمیخواستند دیگه منو ببینند به شدت قصد زیرآب زنی داشتند

    همکارانم بدون اطلاع مدیرمون ،مخالفت منو از انجام ندادن وظیفه اضافی به یک شکل دیگه ای و همچنین یسری مزخرفات دروغ به اداره کل در استان گزارش داده بودند حتی حضوری با مسئولین استان دراین مورد حرف زده بودند ولی من آروم بودم واقعا آرامش داشتم میگفتم من حرفمو زدم سبک شدم تمام عواقبشم میپذیرم ،برای گزارش اونها اصلا بازخواست نشدم چون حق با من بود فقط یکبار که جلسه استانی داشتیم بعد از جلسه یکی از مسئولین در این مورد ازم پرسید و منم خیلی واضح بدون کم و کاست کل ماجرا رو گفتم وقتی فهمیدن که یکسال وظیفه اونها رو انجام میدادم گفتن اتفاقا باید اونها بازخواست بشن و شما خیلی هم لطف داشتی که یکسال کمک دستشون بودی و دم نزدی ، گفتند چقدر خوب انجام دادی با اینکه تازه سرکار اومدی ما باورمون نمیشد اونکارا رو شما انجام داده باشی و….. !

    گزارش دروغ همکارانم و به دنبالش توضیحات من و

    روشدن دروغ اونها باعث شد تو استان و بین همکاران و مسئولین استانی شناخته بشم ،روابطم با اونها خیلی عالی شد ماموریتم به استان بیشتر شد و افزایش ماموریتها ،میزان دریافتی و حقوقم رو بیشتر کرد ، هروقت کاری برام پیش میومد همکاران استانی سریع کارمو انجام میدادن،وقت میگذاشتند برام و تو مسائلی که سوال داشتم کاملا توضیح میدادن خیلی کمکم کردند برای پیشرفت و حتی کارهای دیگه ای خارج از زمان اداری بهم پیشنهاد دادند که باعث شد علاوه بر حقوق کارمندی،درآمد دیگه ای داشته باشم چون بواسطه رفت وآمد زیادم به استان و صحبتها و‌جلسات متعدد همچنین بخاطر همون وظیفه اضافه رو انجام دادن با اینکه درسشو نخونده بودم و تخصصم نبود ولی بصورت تجربی خیلی خوب مهارتشو کسب کرده بودم فهمیدن پتانسیل انجام یسری کارها رو دارم تو ادارات دیگه رفت و آمدم بیشتر شد و حوزه روابطم بیشتر شد .

    مدیر خودمم تو اون اداره خیلی بیشتر از قبل هوامو داشت و همیشه کارای منو تو اولویت قرار میداد بعدا فهمیدم مسئولین استانی سفارشمو کردن و گفتن تمام کارای خانم رضائی باید در اسرع وقت انجام بشه که خودم تعجب کردم !!!

    مدیرم بهم گفت ازشخصیتت خوشم اومد بقیه فکر میکنند میتونن بهت زور بگن ولی ثابت کردی نمیتونن ! و محیط اداره برام دوستداشتی شده بود کارامم به راحتی پیش میرفت.

    خلاصه خداوند اینجوری حمایتم کرد و دلها رو برام نرم کرد چون من قدرتشو باور کردم و نخاستم شرایط قبلی رو تحمل کنم یک قدم حرکت کردم و خدا صد قدم بسمتم اومد.

    هرچند که من دیگه کارمند نیستم و استعفا دادم اما همچنان بین مسئولین اداره کل استانی محبوبم و روابط خیلی خوبی با اونها دارم که هرکسی باورش نمیشه و میگه چطور اینقدر راحت بااونها ارتباط برقرار کردی و بعضی همکاران اصلا جرات نمیکنند درخواستی از اونها داشته باشند ولی من برای ساده ترین مسائل ازشون درخواست کمک میکنم حتی الان که دیگه کارمندشون نیستم مثل قبل بامن رفتار میکنند.

    قبول دارم که اون موقع دیر حرکت کردم و شرایط ناجالب رو زیادی تحمل کردم ولی همون پاداشهایی که از تغییر کردن گرفتم رو باید مرور کنم تا انگیزه ام بشه برای حرکت.

    استاد ازتون تشکر میکنم باهر فایلی که آماده میکنید باعث میشید از زاویه دیگه ای به موضوع نگاه کنم زاویه دیدی که باعث پیشرفتم بشه.

    شاید اگر با این مطالب و شما آشنایی نداشتم از این قضیه بعنوان رنج و سختی هایی که در سالهای کارمندی کشیدم یاد میکردم اما با توجه به درکم از قوانین و تغییر نگاهم ،با افتخار میگم من بودم که تغییر کردم و از تضاد به نفع خودم استفاده کردم .

    در پناه الله شاد و‌سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  2. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    سلام فهیمه عزیز

    امیدوارم در سایه رب هدایتگر ،شاد و سعادتمند باشی.

    خیلی برات خوشحالم و ذوق کردم که بعد از 15سال تونستی از تحمل شرایطی که برات سخته خودتو نجات بدی ،کار بزرگی کردی چون 15سال به یک شیوه متعهد بودی و حالا که خلافش عمل کردی انرژی بیشتری لازم داشتی برای کنترل ذهنت.

    تحسینت میکنم برای این اراده .

    مطمعنم جهان پاداش متفاوت بودن رو خیلی زود بهت میده و خوشحالت میکنه‌

    با توکل به قدرتش هرچیزی امکانپذیره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    سلام خانم سلیمی عزیز

    خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و کامنتم رو خوندید

    ممنونم برای تحسینتون ،از آرزوی خوبی که برام داشتید سپاسگزارم.

    بودن در این سایت الهی و داشتن دوستانی همچون شما نعمتیه از طرف پروردگار مهربانم

    هزاران بار شکر

    آرزوی بهترینها رو براتون دارم

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: