- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خدای معجزه ها
یادگار 147
سلام استاد عزیرم و مریم قشنگم
و سلام به همه همراهان این مسیر الهی
استاد عزیزم ی دنیا سپاس گذارم بابت این فایل فوق العاده
هر سری ی فایلی میگم این دیگه اخرشه اما میام ی فایل دیگه گوش میدم میبینم ای وای این دیگه محشره
میرم سراغ ی فایل دیگه
میبینم اون دیگه اخرشه
اصلا تمام این فایل ها هر کدوم ی تکه ای از پازل هستن باید تک تکشون باشن که این پازل اوکی شه
و هر کدوم از این فایل ها دارن ی ترمزی از من میکشن بیرون و ی مساله ای رو برای من حل میکنن
و چقدر عالی تفاوت صبر و تحمل رو گفتین استاد قشنگم
و من یکی چقدر خوشحالم که انصافا تو این مورد همیشه خوب عمل کردم
یادم نمیاد جایی از زندگیم واقعا به مدت طولانی چیزی رو تحمل کرده باشم
یعنی در هر شرایطی که قرار میگرفتم ی ذره برام ناجور بود به هر شکلی شده بود باید تغییر میدادم
البته اون موقع ها من اصلا از قانون چیزی نمیدونستم ولی موندن تو شرایط بد واقعا برام زجر اور بود
یادمه همیشه خریدن ماشین برام ی عشق خاصی بود و از بچگی همش تو رویاهام رانندگی میکردم
حتی هنوز به 18 سال نرسیده بودم رفتم کلاس رانندگی
و همیشه تمام تلاشم بود ماشین بخرم خب منکه کار نمیکردم و پولی نداشتم و همیشه دوران دانشجویی هم همش میرفتم سرکار تا پول ماشین جور شه
و همیشه وقتی با ماشین خانواده یا داداش جایی میرفتم اینقدر اذیت میشدم که تمام سفر من زهرمارم میشد و حتی تو یکی از این سفرها داداشم بهم تذکر داد فلان چیز که تو دستته میریزی تو ماشین و ماشین کثیف میشه
من به حدی به هم ریختم که تا برسیم بغض خفن کرد
یک سال شب و روز تلاش کردم و در طول این یک سال با هیچکس هیچ جا نرفتم تا خودم ماشین بخرم
یا شغل قبلیم که من پرسنل وزارت دفاع بودم خیلی اذیت شدم خیلی محیط سمی بود
اصلا ی موجودات خاصی اونجا کار میکردن که فقط ظاهرشون شبیه انسان ها بود
عینا جلو چشمت حرکتایی میزدن ولی چون مقامشون از تو بالاتر بود باید میگفتی چشم
با اینکه من خیلی خیلی مغرور و زبون دراز بودم اما سر ی اتفاق اینقدر منو اذیت کردن که به زور منو وادار به عذر خواهی کردن
و همیشه بابت اون عذر خواهی بیجا احساس پوچی میکردم
بعد از اون عذر خواهی گفتم اینجا جای من نیست
و همه میگفتن بخدا بیرون کار نیست
کلی قسط و اجاره خونه و خرجی خودم و ماشین داشتم
ولی گفتم اشکال نداره میرم کف خیابون دست فروشی ولی شرف خودمو حفظ میکنم
ی نامه نوشتم که به خاطر بیماری پدرم ی مدت نمیام و به سختی موافقت کردن چون اغلب شخصیت منو میشناختن و من رفتم که رفتم که رفتم
حتی زمانی که مرخصیم تمام شد تماس گرفتن که بیا و من گفتم بابت این همه مدت که کنار شما کار کردم بی نهایت خوشحالم و ازتون سپاس گذارم
و اینقدر برام مزخرف بود که حدود 4 سال طول کشید با من تسویه مالی کنن که من حتی پولی که واریز کردن مستقیم واریز کردم حساب خیریه
و در شخصیت خودم اصلا ادمی نیستم که بخوام ی ذره بی احترامی رو تحمل کنم
قشنگ ی کلمه بشنوم به راحتی جمع رو ترک میکنم بدون هیچ رودربایستی
و چقدر خوشحالم که با این سایت معنی تمام اتفاقا رو فهمیدم
من بی نهایت عجول بودم بی نهایت
اصلا واژه صبر تو لغت نامه زندگی من تعریفی نداشت
و به شدت دست به عمل میشدم
اما دقیقا اینجا
تو این مکتب فهمیدم که چیزی هست به نام تکامل
چیزی هست به نام سهم خودت و سهم خدا
چیزی هست به نام فاصله ای بین ارسال فرکانس و گرفتن نتایج
چیزی هست به نام استمرار و تکرار
چیزی هست به نام رها کردن و سپردن به خدا
و چیزی هست به نام حکمت و خیریت
استاد عزیز من
من اینجا تو مکتب شما معنی زندگی رو فهمیدم
و ی دنیا ازتون سپاس گذارم
و شما به ی دختر زندگی دوباره بخشیدین
دختری که کل خانوادش روش حساب کردن برای هر چیزی و هر کاری
استاد نازنینم دمت گرم
و دستتو میبوسم
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت