میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مژگان یاوری» در این صفحه: 1
  1. -
    مژگان یاوری گفته:
    مدت عضویت: 1059 روز

    با سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم. بسیار لذت بردم و در فکر فرو رفتم. در 15 سالگی با جبر و تهدیدات پدرم تن به ازدواج اجباری با مردی دادم که هیچ عشق و کششی بهش نداشتم. چون سنم کم بود و از پدرم هم خیلی میترسیدم تسلیم شدم و با این آقا به زندگی ادامه دادم. یک همسر خوب و مدیر و خانه دار و یک مادر نمونه در بین فامیل و دوست و آشنا شدم. به خودم قبولاندم که باید دوسش داشته باشم و تا حد زیادی هم اینکارو کردم. ولی همسرم مرد بسیار پرتنش و پرخاشگر و خود شیفته و خودخواه و آزار دهنده ای است و طوری که من الان که 34 ساله که دارم با ایشون زندگی میکنم 28 ساله که داروهای اعصاب مصرف میکنم. از نظر زیبایی و مهربانی و فرهنگ زبانزدم. با هزار بدبختی و تلاش فراوان و کار شکنیهای همسر بیمارم، میگم بیمار چون پزشکم با شنیده های من بیمار بودن همسرم رو کاملا تایید کرده خلاصه دوتا فرزندم رو به کانادا فرستادم و بچه های بسیار خوب و توانمندی هستن. واز این بابت خداوند رو هر روز سپاسگذارم. این اواخر این آقا خیانت هم به رفتارهای دیگه ش اضافه شد و در برابر اعتراضهای من بارها من رو به شدت کتک زد و زندگی رو برام خیلی سخت کرد. به فکر جدایی افتادم چون دیگه خیالم از بابت بچه هام راحت شد که یکی از دلایل مهمم برای ادامه دادن با همسرم بود ولی این آقا وقتی دید دارم اقدام به جدایی میکنم به دست و پام افتاد و با گریه و التماس سعی کرد منو منصرف کنه من بخشیدمش ولی دیگه اون علاقه ای که با تسلیم شدن در ازدواجم با ایشون و یا وابستگی به خاطر زندگی چندین ساله باهاش پیدا کرده بودم رو هم دیگه کاملا از دست دادم. هییییچ حس و علاقه ای بهش ندارم. هنوزم رفتارهای آزار دهنده ش رو داره. رفتارهایی که از هزاران مورد اگر حتی یک موردش رو هم براتون بگم به حالم شدیدا تاسف میخورید. ولی من دارم تحمل میکنم و الان فقط به یک دلیل،نیاز مالی. بله من هیچ در آمد مالی ندارم و چون همیشه از نظر مالی در حد نسبتا خوبی در رفاه بودم در خودم نمیبینم که چطور باید زندگیم رو بگذرونم. بله به خاطر همین مساله دارم تحمل میکنم. مسائل دیگری مثل ضربه نزدن به روحیه بچه هام و حرفها و نارضایتی پدر و مادرم و حرف مردم تا حدودی وغیره هم هست ولی مهمترینش همین نداشتن در آمد و پشتوانه مالی هست که من رو مجبور به تحمل کرده. البته نمیدونم این از قلب رئوف و یا حماقتم هست که به فکر آبروی همسرم جلوی فامیلها و آشنایانش و یا اینکه چون به قول خودش منو دوست داره و بعد گناه داره و این چیزها هم هست که بهش فکر میکنم ولی مهمترین دلیلش فقط مالی هست. منتظرم تا اتفاقی بیفته و یا راهی برام باز بشه و از این بابت امیدوارم. و امروز با شنیدن صحبتهای ارزشمند شما به فکر فرو رفتم و میخوام این فایل رو بارها و بارها گوش بدم و فکر کنم و به فکر راه حلی باشم. بله میدونم که اگر خودم بخوام لایق یک زندگی با آرامش و یک رابطه ای هستم که توش عشق و احترام و خوشحالی باشه. استاد عزیزم بهتون قول میدم که آگاهانه عمل کنم و خودم رو از فشار تحمل زندگی که در اون رابطه عاطفی شاد و مورد دلخواهم رو ندارم و هیچ نقطه اشتراک و تمایلی به همسرم رو ندارم را رها کنم. دوستون دارم و بسیار از این فایل تاثیر گذارتون ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: