میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «S» در این صفحه: 1
  1. -
    S گفته:
    مدت عضویت: 744 روز

    سلام خانم یاوری من متن شما خوندم میخوام یکم باهم گپ دوستانه بزنیم،خب اولا شما باید بشینی با خودت خواهر گلم بررسی کنی آیا به ته زندگی مشترکت رسیدی یا نه آیا اصلا این شرایط از زندگی که شما از کم و کیفیش حرف میزنی لایق وجودیت خودت هست یا نه؟ برای رسیدن به این جواب هم فقط خودت به خودت میتونی کمک کنی نه مادر نه پدر نه بچه هیچ کسی فقط خودت باید با خودت صادق باشی و جواب منطقی به خودت بدی، من نه شما میشناسم نه همسرتون و ممکنه پا صحبت ایشونم بشینیم به روایت دلخواه خود داستان رو تفسیر کنند پس شما الان راوی داستان به طعم مزه خودت هستی و من این حرفام رو به طعم مزه حرفاتون میزنم با فرض اینکه شما حرفاتون واقعا درست و حق با شما باشه باید بشینید ببینید تو زندگی مشترک با این اقا چقدر پیشرفت داشتید از هر نظر مالی عاطفی شخصیتی و خیلی چیزها و آیا تا این حد که هستید لایقش هستید یا نه و اینکه اگر ته زندگی خود نرسیدید برای بهتر شدن شرایط زندگیتون چقدر خودتون تمایل چقدر اون اقا تمایل داره پس برای این کار باید با همسرتون یه روز بشینید مفصل صحبت کنید حرفاش گوش کنید حرفاتون بهش بی پرده بزنید و ببینید ایشون اصلا برای ادامه حیات زندگیش چقدر تقلا میخواد بزنه گاهی میبینید ایشون هم اصلا تمایل دیگه نداره به تقلا و تلاش و اصلا بیفایده هست شما خودتو صرف انرژی یه طرفه کنید و اینم بگم خدمتت خواهر عزیز دنبال تغییر اون فرد نباش تغییری رخ نمیده ادما هر مدل هستند همونند دنبال این باشید اگر برای ادامه حیات زندگی خودت قراره تقلا دوطرفه بزنید مشترکات همون پر رنگ تر کنید تفاهم های همو بیشتر شاخ و برگ بدید

    حالا اگر تحت هیچ شرطی این ادامه حیات وجود نداره و به قولی طلاق عاطفی قطعی رخ داده خب باید شما ببینی چقدر روحیه مستقلی داری؟

    اولا زندگی که توش محبت نباشه زندگی نیست یه زن مگه چی از همسرش میخواد یه همدم یه دوست و رفیق یه کسی گاهی فقط ساعت ها همسرش رو بغل کنه ساعت ها فقط سنگ صبور حرف های خانمش باشه ساعت هایی فقط برا خانمش حرف بزنه و ارومش کنه گاهی ساعت ها براش شومینه گرم کردن وجود خانمش باشه متاسفانه مردای ما فکر میکنند غرورشون میشکنه به خانومشون بگن عاشقتم و این حرفا

    حالا ببینید مژگان خانم چرا باید دارو اعصاب بخورید؟؟؟ شما اول باید عزت نفست بالا ببری اول باید خودت دوست داشته باشی وقتی قرص میخوری یعنی داری به واسطه اون داروها خودت یه مرده متحرک وابسته میکنی ببخش رک میگمتون

    شما اولین کار اینه قرص ها ترک کنی نگید نمیشه اتفاقا میشه

    بخواهید میشه پس وقتی این دارو ها مصرف میکند عزت نفستون پایین میاد چون لقب مریض اعصاب و روان روتون میاد و دنبال وابستگی و ترحم طلبی میرید ولی جاش ورزش کنید هر ورزشی که حالتون خوب میکنه

    جاش کلاس هایی برید که روحتون اروم میکنه

    جاش مواد غذایی بخورید که حالتون خوب میکنه

    و اینم بگم بهتون مگر طلاق چیز بدیه؟ مرگ لکه ننگ هست؟ شما وقتی راهی اشتباه میری بدونی میانبر نداره به هدفت برسی دنده عقب نمیری؟

    خب وقتی اون زندگی براتون قابل تغییر نیست یه طرف نخواد چاره چیه؟ بمونید با سیلی صورتتون سرخ برای حرف و دهن مردم کنید؟ مردمی که فراموش کارن و اینم بگم چند سال پیش با تهدید پدر ناچار شدید الان با افکار منفی و ترس خود و حرف های مردم تسلیم بشید؟ دیگه خسته نشدید از این تسلیم های بی چون و چرا و بی منطق؟

    وقتی شما حالت خوب نگهداری قطعا تصمیم های عالی می‌گیرید کم کم دست به حرکاتی میزنید نشأت از خرد و تعقل تا احساسات و هیجان

    حالا من جا شما باشم دیگه گذشته و خاطرات منفی برا خودم مرور نمیکنم به چیزهای خوب فکر میکنم به چیزهایی که حالم خوب کنه

    شما وقتی حالت خوب بشه قطعا راحت میتونی جدا بشی

    بعد چرا ترس از مسایل مالی؟ مگر به خدا اعتقاد نداری که ترس دارید؟

    شما خدا رو دارید خدایی که برای بنده هاش کافیه اون به شما نان و دندان داده پس جان هم میده

    ابدا از الان نشینید به اینکه من بعد طلاق چکار کنم چی میشه یا کلی انرژی منفی بدید شما اول به تصمیم جدایی مصمم بشید بعد کم کم تو هر زمان و مکان میشه تصمیم گرفت

    فقط اینو بهتون بگم تو زندگی که فقط یه بار شما متولد میشی باید اونچه لایق شماست براش تلاش کنی فدا شدن و تسلیم شدن اشتباهه و بعدا خودتون به خودتون مدیون میشید که میتونستید ولی قدم بر نداشتید اینکه ترس از اینده بچه ها داشته باشید اشتباهه اولا ترس از هر چی داشته باشید سرتون میاد پس محکم باشید نه اولین خانمی هستید که قراره طلاق بگیره نه اخری و اینکه برای بعدش ابدا نگران نباشید اونچه خدای شما براتون بخواهد رقم میزنه پس نگرانی نداشته باشید تا خدا رو دارید ابتدا قوت قلبی تون به خدا بالا ببرید بعد به خودتون و راهتون ایمان بیارید نمیدونم تونستم یکم حالتون آروم کنم یا نه

    اینم بهتون بگم من حاصل بچه طلاقم ولی به خودم می‌بالم تو سن کمم تونستم مالی و تحصیلی پیشرفت کنم هر بچه ای که طلاق بشه قرار نیست معتاد یا دزد یا بزه کار بشه

    من خدا بخواد کم کم دانشجو دکترا میشم

    الان مجددا کار خوب پیدا کردم بهترین کار که ماهی 25 تا 30 حقوق با 28 سال سن و خیلی چیزها

    پس ترس از اینده بچه ها نداشته باشید وابستگی الکی درست نکنید بزارید رو پا خودشون باشن و اینکه من دیدم نوشتید ترس از رفتن ابرو شوهرم… شما اول گفتم ببینید به ته زندگی خود رسیدید یا نه چطور شما به ابرو اون اقا فکر میکنید ولی اظهار دارید خیانت هم کردن خب اون اقا چطور به فکر ابرو خودش نیست؟؟؟ جالبه یه خانم هم میگفت من یه برهه به اقا گفتم برو با یکی اونم رفت و جالبه با افتخار اون اقا میامده از رابطه اش با شخص سوم هم میگفته ته بیشرفی بوده بنظرم خانم هم با لذت می‌نشسته گوش میداده اینم از بی عزت نفسی خانم بوده این مدل زندگی ها هم برای ده های 50 هست دهه های 60 ریشه کن شد و دهه های 70 دیگه قربانی نیستند یعنی باز شد زن سالاری هیچ دختر دهه 70 نیست عزت نفسش بزاره یه اقا این مدلی خرد کنه

    حالام ترس مالی نداشته باشید شما اگر به خودتون نگاه کنید زمانه ای بوده کارهایی کردید که الام نگاه میکنید میگید من بودم این کارها انجام دادم!!! الانم مطمن باشد اگر واقعا به این زندگی که وفق دلتون نباشه خاتمه بدید راحت تر میتونید برای بعدش تصمیک بگیرید هیچ وقت به ته ماجرا به الفور و در اینده سیر نکنید به حال تصمیم بگیرید

    من مادرم از خانواده شجره دار بود و پزشک عمومی پدرم هم دانشجو دکترا مکانیک از خانواده پولدار ولی کنار هم نتونستن اروم بگیرن چون همش منم منم بود چون همش مگفتن تو اونی من اینم

    تهش شد 15 سال زندگی تحملی با اینکه هر دو موقعیت مالی عالی من مادرم سال 80 حدودا رونیز داشت که هر کسی نداشت یا پدرم سال 80 اینا جنسیس کوپه ولی ارامش تو زندگی ما نبود با کلی اذیت هایی که همو میکردن جدا شدن مادرم رفت اسپانیا ادامه تخصص پدرم موند و کار کرد میخوام بگم این دوتا برا هم نبودن از اول راه اشتباه رفتن وقتی راه اشتباه باشه باید دنده عقب گرفت

    امیدوارم اول از همه داروها ترک

    دوم دو تا کلاس خوب برید حالتون عالی بشه چیه قرص همش عوارض داره

    سوم شما تا عزت نفست بالا نبری تا خودت پیدا نکنی تا دنبال حرف پچ پچ مردم نباشی پیشرفت نمیکنی

    شب خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: